مردي از قبيلة محمد (ص)
حسن ابراهيم زادهخورشيد حياتبخش اسلام در زماني در جزيرة العرب طلوع کرد که جهان، بين دو امپراطوري بزرگ روم و ايران تقسيم شده بود. نظام طبقاتي و روح سرمايه سالاري حاکم بر آنان؛ به هيچ انديشة خدا محوري که با برقراري عدالت، انسان ها را به فطرت خداجوي خود بازميگرداند، فرصت شکوفايي و بالندگي نميداد. تحريف آشکار اديان الهي از سوي اين ابرقدرتهاي زمان براي مشروعيت بخشيدن به زرسالاران، در سايهسار شعار بهرهوري و رونق اقتصادي، موجب شد تا حتي کعبه، اين خانة توحيد به محل بتهاي برافراشته تبديل شود. تا اينکه، به تعبير امام راحل، بزرگترين حادثه در خلقت کائنات رخ داد و پنجرهاي به روي بشريت تشنه معنويت و عدالت گشوده شد که تا به آن روز نه همتايي داشت و نه همتايي خواهد داشت امام راحل در اين خصوص ميفرمايند:«روز بعثت رسول اکرم (ص) در سرتاسر دهر «من الازل الي الابد» روزي شريفتر از آن نيست براي اينکه حادثهاي بزرگتر از اين حادثه اتفاق نيفتاده، حوادث بسيار بزرگ در دنيا اتفاق افتاده است، بعثت انبياي بزرگ، انبياي اولوالعزم و بسياري از حوادث بسيار بزرگ، لکن حادثهاي بزرگتر از بعثت رسول اکرم (ص) نشده است و تصور هم ندارد که بشود زيرا که بزرگتر از رسول اکرم (ص) در عالم وجود نيست غير ذات مقدس حق تعالي و حادثهاي بزرگتر از بعثت او هم نيست.»1با بعثت پيامبر اعظم (ص) فرهنگي بر پاية بينش توحيدي شکل گرفت که در آن جريان عبوديت الهي بر تمام شئونات زندگي فردي و اجتماعي حکم فرما شد، جرياني که مرز رنگها و نژادها و سرمايهها را در هم نورديد و درجامعهاي بدوي، خونريز، بتپرست و متعصب، قلبهايي مهربان وعطوف و مردمي ايثارگر پرورش داد که الگوهايي بيبديل از رابطة فرد با خالق هستي، فرد با خلق و فرد با طبيعت را بر محوريت تعليمات پيامبر (ص)به نمايش گذاشتند. الگوهايي که انسانهاي امروزي تشنه استفاده از آنهاميباشند. يکي از اين الگوها، مسأله مبارزات سياسي است. امام راحل با نگاهي جامع به سيره و سنت حضرت رسول (ص) بر اين باور بودند که: «روش پيامبر اسلام نسبت به امور داخلي مسلمين و امور خارجي آنها نشان ميدهد که يکي از مسئوليتهاي بزرگ شخص رسول اکرم (ص) مبارزات سياسي آن حضرت است.»2مبارزاتي که شالودة حکومت توحيدي را که در آن ارزشهاي الهي و انساني در جامعه تحقق مييافت، بنيان نهاد.امام راحل (ره) با الگوگيري از حکومت پيامبر (ص) اکرم مبارزات علمي و عملي خود را آغاز کرد و در کتاب «ولايت فقيه» خود که در حقيقت مانيفست مبارزه و حکومت او به شمار ميرود، با طرح چنين سؤالي علماي عصر خود را به چالش کشيد:«اين را که ديانت بايد از سياست جدا باشد و علماي اسلام در امور اجتماعي و سياسي دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شايع کردهاند، اين را بيدينها ميگويند. مگر زمان پيغمبر اکرم (ص) سياست از ديانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عدهاي روحاني بودند و عدة ديگر سياستمدار و زمامدار؟، مگر زمان خلفاي حق، يا ناحق، زمان خلافت حضرت امير (ع) سياست از ديانت جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ اين حرفها را استعمارگران و عمال سياسي آنها درست کردهاند تا دين را از تصرف امور دنياو از تنظيم جامعة مسلمانان برکنار سازند.»3اما امام در همان ابتداي راه مورد هجوم متحجرين و مناديان جدايي دين از سياست قرار گرفت .ايشان حال و هواي آن روزها را با طلاب انقلابي چنين بيان ميکند: «اولين و مهمترين فصل خونين مبارزه، در عاشوراي 15 خرداد رقم خورد، در 15 خرداد 42 مقابله با گلولة تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها اين بود مقابله را آسان مينمود، بلکه علاوه بر آن از داخل جبهة خودي، گلوله حيله و مقدس مآبي و تحجر، گلوله زخم زبان و نفاق و دورويي بود. که هزار بار بيشتر از باروت سرب، جگر و جان را ميسوخت.»4امام راحل در ادامه با به تصوير کشيدن حال و هواي روزهاي آغازين نهضت، از آناني که ميخواستند چون پيامبر اعظم، شاهد عملي شدن احکام نوراني اسلام در همة عرصهها و حوزهها باشند، مينويسند:
«در شروع مبارزات اسلام، اگر ميخواستي بگويي شاه خائن است، بلافاصله جواب ميشنيدي که شاه شيعه است! عدهاي مقدس نماي واپسگرا همه چيز را حرام ميدانستند و هيچ کس قدرت اين را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند، خون دلي که پدر پيرتان از اين دستة متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختيهاي ديگران نخورده است.وقتي شعار جدايي دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان، غرق شدن در احکام فردي و عبادي شد؛ قهراً فقيه هم مجاز نبود که از اين دايره و حصار بيرون رود و در سياست و حکومت دخالت نمايد. حماقت روحاني در معاشرت مردم فضيلت شد، به زعم بعضي افراد، روحانيت زماني قابل احترام و تکريم بود که حماقت از سراپاي وجودش ببارد و الا عالم سياسي و روحاني کاردان و زيرک، کاسهاي زير نيم کاسه داشت و اين از مسايل رايج حوزهها بود که هر کس کج راه ميرفت، متدين بود.»5آيت الله مصباح يزدي، اين شاگرد مکتب امام راحل (ره)، در خصوص حال و هواي حاکم بر آن مقطع زماني مينويسند:«نيروهايي که آن زمان بودند ـ اعم از کساني که گرايشي به دين داشتند، بياعتنا بودند، و يا گرايش ضد ديني داشتند ـ همه پذيرفته بودند که دين به سياست ربطي ندارد! همان وقتها کتابي به نام «مرز دين و سياست» از همان نخست وزير موقت چاپ شد که ميگفت: دين از سياست جدا است! امام (ره) ميفرمود: اسلامي بدون داشتن احکام سياسي و اجتماعي نداريم، همان طور که احياي نماز واجب است، احياي احکام اجتماعي اسلام هم واجب بلکه به يک معنا واجبتر است. به فرموده امام معصوم (صلوات الله عليه) بزرگترين فرايض ـ حتي از نماز بزرگتر ـ امر به معروف و نهي از منکر است؛ در اين صورت فرايض ديگر هم احيا ميشود، اسلام ميفرمايد همان طور که تو بايد دين خودت را نگهداري، وظيفه داري دين جامعه را هم حفظ کني، بلکه واجبتر است؛ زيرا در غير اين صورت امکان دارد در آينده دين خودت هم از بين برود. اگر دين خودت هم از بين نرود، نسل آينده بيدين خواهند شد.»6ايشان در خصوص موضعگيري امام راحل در مقابل با مقدسنماهايي که اسلام را تنها درچهارچوب احکام عبادي خلاصه ميکردند، مينويسد: «امام ( قدس سره) ميفرمودند که مقدسنماها در صدد برميآيند به وظيفة عبادي خود عمل کنند، اما وظيفة اصلي خويش را که تحصيل عمل و شناخت صحيح است فراموش کردهاند. با همان سليقههاي کج و با جهالت خود راهي را ميپيمايند و بر آن اصرار و تعصب نيز ميورزند. زيان اين طايفه براي اسلام بيش از زيان فاسقان است. اين دسته نه خود به جايي ميرسند و نه ميگذارند ديگران پيشرفت کنند؛ به تعبير امام صادق (ع) «مَنْ عَمِلَ عَلي غيرِ علمٍ ما يُفْسِدُ اَکْثَرُ مِمّا يُصْلِحُ»( بحار الانوار، ج 1، ص 208) کسي که بدون علم و شناخت عمل ميکند، بيش از آنچه اصلاح کند، فساد و تباهي به بار ميآورد.»7آيت الله مصباح يزدي در خصوص مبارزة امام راحل با تفکر سکولاريسم و پيروي مردم از نظريات آن امام، به سبب ديني بودن آن ميگويند:
«امام از روز اول با سکولاريسم مبارزه ميکرد، اگر مردم باور نکرده بودند که وظيفة دينيشان قيام در برابر دولت جائر است، سينههاي خود را در مقابل سرنيزه باز نميکردند. آنهايي که سنشان اقتضا ميکند،ديدهاند که مردم در برابر سربازان شاه سينههايشان را باز ميکردند و ميگفتند: بزن! به چه علت انساني حاضر ميشد چند تن از فرزندان خود را کفن بپوشاند و به جبهه بفرستد؟!
امروز هم دشمن در صدد ترويج جدايي دين از سياست و امور اجتماعي است؛ ميگويند دين همان است که نماز بخوانيد، روزه بگيريد، سينه بزنيد و...، ولي ساير کارها شأن شما نيست و بايد آنها را براي خودش بگذاريد! اگر يادتان باشد نخست وزير دولت موقت به امام گفته بود در سياست، بازي است؛ اينها را براي ما بگذاريد تا دامن روحانيت به اين چيزها آلوده نشود! اين همان تفکر سکولاريستي است.»8امام راحل تفکر انزوا و عزلت را تفکري استعماري دانسته، در مقابل، انديشة تشکيل حکومت را سيرة حضرت رسول اکرم (ص) برميشمارند و ميفرمايند:
«در قديم اگر يک روحاني راجع به امور سياسي مردم صحبت ميکرد ميگفتند رهايش کنيد او سياسي است که اين نوع تفکر بلااشکال از شياطين داخل و خارج بوده است، آنها به ما باورانده بودند که روحاني بايد عبايش را سر بکشد و فقط برود مسجد نماز معمولياش را بخواند. روحاني حق دخالت در هيچ امري را نداشت ولي واقعيت اين است که ما تابع حضرت رسول و ائمه (ع) هستيم که همه امور دست آنها بود، حکومت تشکيل دادند و مردم را هدايت نمودند... .»9پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي به رهبري امام راحل و تلاش مردم و شاگردان مکتب او، تفکر جدايي دين از سياست را به حاشيه راند و جمهوري اسلامي الگويي براي مسلمانان سراسر جهان گرديد. اما يکي از نگرانيهاي بزرگ امام راحل بازگشت حوزهها و به تبع آن نظام اسلامي به سوي تفکر جدايي دين از سياست بود و از آنجايي که تفکيکناپذيري دين از سياست را تفکر و رسالت پيامبر برميشمردند از متحجرين که در صدد تفکيک دين از سياست برآمده بودند به عنوان «دشمنان رسول خدا (ص)» ياد ميکردند. ايشان در پيامي به مراجع اسلام و روحانيون سراسر کشور فرمودند: «خطر تحجرگرايان و مقدس نمايان در حوزههاي علميه کم نيست، طلاب عزيز لحظهاي از فکر اين مارهاي خوش خط و خال کوتاهي نکنند، اينها مروّج اسلام آمريکايياند و دشمن رسول خدا (ص)، آيا در مقابل اين افعيها نبايد اتحاد طلاب عزيز حفظ شود؟»10ايشان در سخنراني ديگر خود خطر بازگشت اسلام آمريکايي به حوزههاي علميه را که از منظر حضرت امام دميده شدن روح خمودگي و انزواطلبي در کالبد طلاب و کنارگيري از عرصه سياست بود ، گوشزد کردند و فرمودند:«اگر همه شما با هم نباشيد و از باطن بپوسيد شک نکنيد که بعد از چندي همان مسائل سابق به يک صورت بدتري پيش خواهد آمد، همان اسلام شاهنشاهي دوباره برميگردد، آنها ميدانند که بايد بگويند اسلام، آمريکا هم براي اسلام دلش ميسوزد اما اسلام آمريکايي در زمان شاه هم بود، اسلام آمريکايي بود، کسي حق نداشت دخالت در هيچ امري بکند، اسلام آمريکايي اين بود که ملاها بروند درسشان را بخوانند، چه کار دارند به سياست. با صراحت لهجه ميگفتند، از بس تزريق شده بود در اين مغزها باورشان آمده بود که بايد برويم توي مدرسه درس بخوانيم. چه کار داريم به اينکه به ملت چه ميگذرد.»11
رويارويي آيت الله مصباح با اسلام آمريکايي
ترس امام راحل (ره) از بازگشت اسلام آمريکايي، اسلام انزوا و عزلت و اسلام منهاي سياست خصوصاً در حوزههاي علميه بيجهت نبود. گرچه با آغاز دولت سازندگي سعي فراواني در غير سياسي شدن حوزهها و دانشگاهها شد و حتي رهبر معظم انقلاب به صراحت به اين خطر اشاره کردند، اما پس از دوم خرداد، تفکر جدايي دين از سياست و حمله به طلاب و فضلايي که در مقابل ظهور و ترويج افسار گسيخته تفکر ليبرال دمکراسي ايستادگي ميکردند، آغاز گرديد و بار ديگر طلبة سياسي، طلبة بيتقوا و هتاک معرفي گرديد. جريان دوم خرداد با سمپاشي عليه علماي مبارز و مطرح و چهره کردن روحانيون متحجر و منفعل به عنوان نخبه و حمايت هاي پيدا و پنهان مادي و رسانهاي از آنان، در صدد حاکم کردن جوي بر فضاي جامعه شد تا طلبهاي، طلبه خوانده شود که يا تسليم متحجّرين احمق شود و يا تسليم منفعلين دين فروش.در ميان گروه ياران امام و علماي به نام حوزههاي علميه که در برابر شکلگيري «انجمن حجتيه نوين» و مناديان جدايي دين از سياست در قالبهاي نو، ايستادگي و همه هستي خود را فداي مبارزه با تحجر نوين نمودند؛ نام آيت الله مصباح چون خورشيدي ميدرخشد.آيت الله مصباح، اين مدافع حکمت اسلام ناب محمدي (ص) به خوبي به اين نکته اشاره کردند که کساني که ياران امام را به تحجر و واپسگرايي متهم ميکنند، در حقيقت خود مجري دستورات و اهداف متحجّريني هستند که امام از آنان به مارهاي خوش خط و خال و دشمنان رسول خدا (ص) ياد کرده است. از اين رو بدون هيچ دفاعي از خود، به دفاع از مکتب محمد (ص) و رسالت امام خميني (ره) و رهبر انقلاب در مقطع کنوني پرداختند و به گونه اي عمل کردند که امروز حرکتها و موضعگيريهاي او به عنوان سندي پرافتخار از حرکت يک عالم شيعي در تاريخ تشيع و حوزههاي علميه به ثبت رسيده است.بازگويي برخي از موضعگيريهاي آيت الله مصباح در برابر متحجرين اصلاحطلب خالي از لطف نيست: الف) اعتقاد به نبرد علمي تا زمان ظهور حضرت مهدي (ع) از ويژگيهاي انجمن حجتيه است که به صراحت در اساسنامة آنان ذکر شده است.مناديان جدايي دين از سياست و مريدان فکري انجمن حجتيه معتقد بوده و هستند که وظيفة آنان تنها حرکت علمي و تبليغ در راستاي احياي دين است و هيچ وظيفة ديگري بر عهدة آنان و اعضاي آن انجمن نبوده و نيست، چنين تفکري بعد از دوم خرداد با طرح مسئله گفتوگو، تحملپذيري و احترام متقابل و ... .زنده شد و تلاش براي نهادينه کردن اين مقوله تا بدانجا پيش رفت که امروز انديشههاي انجمن حجتيه نه تنها در لواي «نبرد علمي» دنبال ميشود، بلکه اصلاحطلبان آمريکايي تا حدودي توانستند چنين تفکري را در بين برخي از جوانان و حتي انقلابيون ديروز تزريق کنند و با مطلق کردن نبرد علمي، وابستگي فکري خود را به انجمن حجتيه به اثبات برسانند.اعتقادات آيت الله مصباح در خصوص اجراي مراحل و مراتب امر به معروف و نهي از منکر و برخورد قاطعانه با هتاکان به دين و ملت، آن هم توسط مجاري قانوني که درست در تقابل با انديشههاي انجمن حجتيه و مريدان فکري آنان بوده و هست، عرصه را بر اين جريان تنگ کرد، انفعال در مقابل دشمن به نام گفتگو و مناظره در اين مسير تا جايي پيش رفت که سخن گفتن از اقدام عملي عليه سلمان رشدي اقدامي خلاف عُرف بين المللي تلقي شد، يعني درست چيزي که امام نسبت به آن هشدار داده بودند. اين مواضع آيت الله مصباح موجب شد تا « انجمن حجتيه نوين» در حرکتي هماهنگ نبرد علمي و عملي آيت الله مصباح را، حرکتي در راستاي ترويج خشونتطلبي معرفي کنند [مواضع و ديدگاههاي آيت الله مصباح در خصوص بسترسازي فردي و اجتماعي و نبرد توأمان علمي و عملي با مفاسد اجتماعي براي ظهور امام زمان (ع) که درست مواضع و ديدگاه امام راحل (ره) است، تاکنون براي حجتيهايهاي نوين گران تمام شده و ميشود.]ب) يکسونگري به اسلام و اهل بيت عصمت و طهارت از ديگر ويژگيهاي انجمن حجتيه است.شکي نيست که اظهار علاقه و محبت نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت از ويژگيهاي بارز شيعيان و منتظران حضرت مهدي (ع) است اما خلاصه کردن اظهار محبت و پر رنگتر کردن اين ويژگي در مقابل وظايف ديگر منتظران به گونهاي که گويي شيعه هيچ وظيفهاي جز اظهار علاقه و گريستن و نشستن و منتظر بودن ندارد از ويژگيهاي اعضاي انجمن حجتيه است که تا حدودي به انديشة ايمانگرايي مسيحيت نزديک است. تبليغ چشمگير ايمانگرايي و مکفي دانستن اظهار علاقه و محبت به ائمه اطهار پس از تکيه زدن اصلاحطلبان بر مسند قدرت به گونهاي دنبال شد که يکي از اهداف از پيش تعيين شده انجمن حجتيه نيز تحقق يافت. اين روند زماني سرعت گرفت که حتي واژة «مولا» نيز از سوي رئيس دولت اصلاحات به «دوستي» تعبير شد.آيت الله مصباح که عشق و علاقه و محبت او به وجود مقدس ائمه اطهار (ع) خصوصاً وجود مقدس امام زمان (عج) در واژهها نميگنجد در برابر اسلام يکسونگري که با ناديده گرفتن اجراي شريعت ِالهي در همة عرصهها و حوزهها، تنها به اظهار صوري و ظاهري عاشق و علاقه نسبت به ائمه بسنده ميکند، شجاعانه ايستادگي کرد.ايشان در طول سالهاي گذشته، خصوصاً هشت سال حاکميت اصلاحطلبان ولايتگريز بر اجراي دستورات ائمه اطهار در همة حوزههاي زندگي فردي و اجتماعي تأکيد کردند و از آنجا که مروّجان ايمانگرايي مسيحيت و مبلغان يکسونگر مهدويت سخنان اين عالم فرزانه را برنتافتند اين شخصيت فاني در عشق امام زمان (عج) که بر اين عقيده بوده و هست که آن وجود نازنين چيزي فراتر از عشق و علاقه به او از شيعيانش طالب است را به طرفداري از اسلام طالبان متهم کرده و ميکنند.ج) انجمن حجتيه به زياد شدن معصيت و گناه براي ظهور امام زمان (عج) اعتقاد داشت.اين باور که با زياد شدن معصيت و گناه بستر ظهور امام زمان (عج) مهيا ميشود، تفکري بود که راه را براي تبديل شدن ايران شيعي به محل خوشگذراني و عياشي يهود و نصاري و سرمايهگذاري سرمايهداران جهاني که بهره اقتصادي خود را در قاچاق انسان و ايجاد هتلها و پلاژها و قمارخانهها و ... جستجو ميکردند، مهيا ساخت و خدا ميداند اگر امام راحل (ره) در برابر اين تفکر قد علم نکرده بودند،امروز وضعيت ايران امام زمان (عج) با وضعيت برخي کشورهاي فاسد چه تفاوتي داشت؟امام راحل (ره) که پيش از آغاز نهضت چنين تفکري را تفکري استعماري خوانده بودند، در طول سالهاي نهضت به شدت از سوي اين گروه مورد اذيت و آزار قرار گرفت، آن عزيز سفر کرده حکايت آن روزها را در منشور روحانيت با طلاب انقلاب در ميان گذاشته، و سرانجام طومار اين تفکر را در روز سهشنبه 21 تير ماه 1362 مصادف با عيد فطر با چنين بياني در هم پيچيدند:«يک دستة ديگر هم تزشان اين است که بگذاريد که معصيت زياد بشود تا حضرت صاحب بيايد، حضرت صاحب مگر براي چه ميآيد؟ حضرت صاحب ميآيد معصيت را بردارد، ما معصيت کنيم که او بيايد؟ اين اعوجاجات را برداريد، اين دستهبنديها را براي خاطر خدا، اگر مسلميد و براي خاطر کشورتان اگر ملي هستيد، اين دستهبنديها را برداريد. در اين موجي که الآن اين ملت را به پيش ميبرد، در اين موج خودتان را وارد کنيد و برخلاف اين موج حرکت نکنيد که دست و پايتان خواهد شکست.»12موجي که امام غيرت و عفت از آن سخن به ميان آوردند در حقيقت مطالبات مردم از مسئولان بود که خواستار برچيده شدن سفره فساد و فحشايي بودند که به نفع جهان کفر و به ضرر اسلام و ايران تمام شده بود. اما متأسفانه پس از دوم خرداد، وزير ارشاد کشور که به صراحت سياستهاي خود را مطالبات رئيس دولت اصلاحات برخواند و با پهن کردن سفرة تساهل و تسامح بستر فرهنگي انجمن حجتيه را مهيا نمود، چنان در اين راه کوشيد که روي اساتيد گذشته خود را سفيد کرد. اگر مبلغان انجمن حجتيه سنتي، خود در محافل لهو و لعب شرکت نميجستند، حکايت شرکت برخي از مروّجان اباحهگري و حضور در محافل و مجالس توسط برخي از دولتمردان و نمايندگان مجلس ششم، حکايتي است که باور پذيري آن براي جامعة امروز ما بسيار مشکل است و بايد گذاشت تا زمان بگذرد و مردم خود به شخصيت اخلاقي و مروج فساد بودن آنان پي ببرند. همان گونه که مردم خود به حکايت داستانهاي هزار و يکشب مرکز گفتوگوي تمدنها و سفر بيبازگشت فردي پيبردند که در زمان تصدي وزارت ارشاد با تمام وجود براي مدافعان نگاه عفيفانه و غيرتمندانة امام راحل (ره) چنگ و دندان نشان ميداد.رويارويي شجاعانه آيت الله مصباح در برابر اين پياده نظامهاي انجمن حجتيه، که بوي برخي اعمال زشت آنان در فرهنگ و هنر جامعه هنوز مشام مؤمنان را ميآزارد، موجب شد که آيت الله مصباح توسط اين مانکن هاي فرهنگ غرب به عنوان مردي مخالف با آزاديهاي فردي و اجتماعي، دگم و فناتيک و واپسگرا و مخالف تمامي هنر؟!
معرفي شود، برچسب نامربوطي که تنها زيبندة انگلهايي است که از مزبلة کثيف ليبرال دمکراسي ارتزاق ميکنند و چنان بيهويت و بيشخصيت اند که هرگز افق نگاهشان پرواز عنقاي غيرت و عفاف امت محمد و آل محمد (ص) را رصد نميکند.د) انجمن حجتيه فقط امام معصوم را براي رهبري جامعه لايق ميداند.اعتقاد به معصوم به عنوان تنها کسي که لياقت رهبري دارد و هيچکس غير از معصوم نميتواند رهبري سياسي جامعه اسلامي را داشته باشد ـ اگر در اين مسئله صادق باشند ـ از باورهاي جريان واپسگراي انجمن حجتيه است. اين تفکر موجب شده است تا زمينه براي حاکميت هر فاجر و فاسقي بر جان و مال و ناموس امت اسلامي خصوصاً شيعيان هموار گردد. تأکيد رئيس اين گروه بر اينکه «وجود صفت عدالت براي رهبري کفايت نميکند و بايد فرد معصوم باشد» از قبل از انقلاب مورد استقبال استعمارگران خارجي و مستبدان داخلي قرارگرفته است، اين فرد در بين اعضاي خود با بيان اين مطلب که «معصومي بياوريد تا من کلت به کمر بسته همراهيشان کنم»، به گونه اي سخن ميگفت که گويي وجود مقدس امام زمان (عج) محتاج فردي مانند اوست که در برابر هرگونه هتک حرمت به اسلام و قرآن و شيعيان سکوت کرده است؟! اعتقاد پيروان انجمن حجتيه به اين مسئله که عادل هم ميتواند خطا کند، دست ماية مدعيان دروغگوي حمايت از خط امام و برخي اصلاحطلبان آمريکايي براي شکستن قداست امام راحل (ره) شد. با نگاهي به روزنامهها و مجلات اصلاحطلبان آمريکايي در ده سال گذشته که به مقوله رهبري و امامت پرداختهاند يکساني افق ديد اين اصلاحطلبان را با انجمن حجتيه، در اين خصوص ميتوان دريافت. آنان با طرح مسائلي چون امام راحل (ره) هم خطاپذير است و با استناد به مقاطعي از انقلاب و موضعگيريها و تصميمگيريهاي امام راحل (ره) به اقتضاي روند رو به رشد انقلاب نه تنها در صدد اثبات نظريه انجمن حجتيه و قداست شکني امام راحل (ره) برآمدند بلکه زمينة تطهير کافران و مرتدان و مشرکان و نيز به ميدان آوردن سلطنتطلبان و فاسدان عرصه فرهنگ و هنر دوران ستمشاهي را فراهم کردند. تا جايي که رئيس دولت اصلاحات از مصدق که امام او را «مسلم» هم نميدانست، به گونهاي ياد کرد که گويي او نيز فردي چون امام بود.
برادر همين فرد يعني محمدرضا خاتمي نيز در موضعگيري ديگر نظر حضرت امام در خصوص «منافق پروري نهضت آزادي» را نوعي اشتباه امام برشمرد. پيروان جديد انجمن حجتيه در هشت سال گذشته در حرکتي هماهنگ چنان به پيش رفتند که همة حرکتهاي امام راحل اعم از موضعگيري امام در برابر بنيصدر، آقاي منتظري و ... را زير سؤال برده و با اين حرکت موذيانه تلويحاً و گاه به صراحت موضعگيري رهبر انقلاب را به خاطر معصوم نبودن، اشتباه خوانده و خود را ملزم به پيروي از آن نمي دانستند، عجيب اينجاست که اصلاحطلبان آمريکايي در مقابل موضعگيريهاي امام راحل (ره) و مقام معظم رهبري ولايت مدار شده!! درست همان جملهاي را بر زبان ميرانند که انجمن به زبان ميآورد و آن اينکه «امام» و «رهبري» معصوم نيستند؟!!در مقابل اين موضعگيريهاي افرادي که با نام امام و نان نظام، به آلاف و الوف رسيدندو اينک به برکت موج سواري بر خون شهيدان چهرة جهاني؟!
شدهاند، موضعگيري مردي از قبيله محمد (ص) يعني آيت الله مصباح را بايد نظاره کرد که با تمام عظمت اخلاقي، عرفاني و علمي، موضعگيريهاي امام و رهبري را واجب الاطاعه برميشمارند و هرگونه خروج از فرمان «ولي فقيه» را خروج از دايرةعبوديت الهي ميدانند. نبرد آگاهانه و عالمانه آيت الله مصباح در برابر تفکر منحط ريزهخواران گروههاي واپسگرا و ضد امامي که به نام معصوم نبودن امام و رهبري صورت ميپذيرد، موجب شد تا اين افراد ديدگاههاي ولايتمدارانه ايشان را ترويج ديکتاتوري و استبداد قلمداد کنند و در تخريب و تضعيف جايگاه اين عالم فرزانه از هيچ کوششي دريغ نورزند.هـ . انجمن حجتيه به تفکيک رهبري ديني از رهبري سياسي اعتقاد دارد.تفکيک رهبري ديني از ر هبري سياسي تزي بود که توسط انجمن حجتيه پس از انقلاب مطرح شد. انجمن که تا قبل از انقلاب هيچ اعتقادي به رهبري مذهبي در عرصة سياست نداشت، پس از پيروزي انقلاب با گنجاندن بندي در اساسنامة خود مبني بر حمايت از نظام و امام خميني (ره) سعي داشت، با عقبنشيني تاکتيکي سياست نفوذ در دستگاههاي دولتي را دنبال کند. به همين جهت در برابر پرسش عامه مردم و نيز مريدان فکري خود در مسئله تقليد، «تقليد در احکام عبادي و فردي از يک مرجع» و «تقليد احکام سياسي از امام خميني (ره)» را شعار خود قرار داد. در حقيقت انجمن حجتيه با اين شعار تفکر جدايي دين از سياست خود را نيز به اثبات رساند، هر چند که در عمل هم ثابت کرد هيچ اعتقادي به رهبري سياسي نداشته و ندارد. در آن برهة از زمان ياران امام (ره) خصوصاً شهيد هاشمينژاد به شدت در مقابل رويکرد انجمن حجتيه به «ولي فقيه» موضع گرفتند و چنين رويکردي را ناشي از عدم درک اسلام واقعي و جايگاه ولي فقيه برخواندند. چنين تفکيکي از سوي انجمن هم در حوزة نظري و هم در عرصة عملي راه را براي انتخاب رهبري غير معمم باز ميگذاشت چرا که آنان تنها براي رهبري ديني جايگاهي حوزوي قائل بوده و هستند.اين انديشه پس از دوم خرداد توسط به اصطلاح اصلاحطلبان دنبال شد و مقولة تفکيک رهبري ديني از رهبري سياسي به صورتي علمي و عملي در دستور کار آنان قرارگرفت. سلب اختيارات رهبري، قائل شدن به جايگاه تشريفاتي رهبر، طرح دوگانگي قدرت و ... و بسياري از بلوک بندهاي مستقيم و يا غير مستقيم اصلاحطلبان ريشه در همين نگرش داشته و دارد. اينان چون اخلاف سلف خود گرچه در شعار به جايگاه «ولي فقيه» در عرصه سياست آن هم به عنوان اصلي از اصول قانون اساسي تن دادند، اما در عمل ثابت کردند حتي به رهبري سياسي امام و رهبري انقلاب اعتقاد نداشته و ندارند.تلاش براي وارد کردن افراد غير حوزوي در مجلس خبرگان رهبري که وظيفة انتخاب رهبر را بر عهده دارند در حقيقت گام اول براي طرح مسئله انتخاب رهبري سياسي از ميان افراد غير حوزوي و درست در مسير انديشههاي انجمن حجتيه در دراز مدت است که متأسفانه حتي برخي از خواص هم در آستانه فرو غلطيدن در اين دام هستند و متوجه نيستند که اين تفکر، تفکر انجمن حجتيه است که براي انتخاب رهبر سياسي بايد افراد سياسي باشند، هر چند که عالم و تحصيل کرده حوزه نباشند.اصلاح طلبان آمريکايي در بدنة دولت و مجلس که از حمايتهاي مادي و معنوي دولت برخوردار بودند، تلاش وسيعي را در سوق دادن جامعه به تفکيک رهبري ديني از رهبري سياسي از خود نشان دادند و در مسير معرفي چهرههاي ديگر به عنوان جايگزين رهبري انقلاب تا بدانجا پيش رفتند که نه تنها در بعد فردي و عبادي، به افرادي که عملاً انزوا و عزلت را در پيش گرفته، در هيچ کدام از صحنههاي انقلاب خطر نکرده و حتي به حمايت زباني از انقلاب نپرداخته بودند، گرايش پيدا کردند بلکه در بعد سياسي هم به سمت مطرود امام رفتند و گاه براي ملاقات او در پشت بام منزل مجاور گرد آمده و ارادت سياسي خود را نسبت به کسي اظهار داشتند که منزل او مرکز رنجاندن و آزردن دل امام و خاطرات او مجموعهاي از تهمتها به امام و فرزندش مرحوم حاج سيداحمد آقا به شمار ميرود.رويارويي آيت الله مصباح با آناني که سخنان و موضعگيريهاي رهبري را سخنان و مواضع کاملاً سياسي تلقي کرده و تنها در چارچوب قانوني قابل اجرا ميدانستند ـ البته به ظاهر، ولي اينان در عمل ثابت کردند در چهارچوب قانون هم به سخنان رهبري پايبند نيستند ـ و براي عمل به فرمان رهبري هيچگونه صبغه تکليفي و الهي قائل نبودند، مروجان انديشة انجمن حجتيه و مبلغان سکولاريسم نوين را سخت برآشفته و آنان را مجبور ساخت تا براي رهايي از قرار گرفتن در محکمه عدل مردم ولايتمدار، در فرافکني آشکار، آيت الله مصباح را به چيزي متهم کنند که خود بدان متهم بوده و هستند. آنچنان که دزد ناجوانمرد، براي فريب تودهها و دور کردن خطر دستگيري از خود، «فرار به جلو و فرياد دزد رابگيريد!» را برمي گزيند، اصلاحطلبان خزيده در پوست انجمن حجتيه، سيل اتهام و دروغ را به سوي آيت الله مصباح گسيل داشتند، تا خود را در ميان غوغا و هياهو، از محاکمه افکار عمومي، در مصون دارند. و) انجمن حجتيه براي عوامفريبي مردم، به جاي مقابله با ريشهها، جنگ زرگري راه ميانداخت.نشان دادن واکنش در برابر معلولها به جاي موضع گرفتن در برابر علل و عوامل اصلي و سوق دادن اذهان عمومي مردم به سوي پديدههاي جزيي و درگير و مصرف کردن انرژي مؤمنان در حوادث حاشيهاي از شيوهها و شگردهاي انجمن حجتيه بوده و هست. در حالي که در سالهاي آخر عمر رژيم پهلوي حکومت عملاً در دست بهائيها بود و شخص نخست وزير (هويدا) و دستگاه امنيتي کشور عملاً در دست بهاييها ـ پرويز ثابتي و هژبر يزداني ـ بود، بهاييها مافياي بزرگي را در ابعاد مختلف سازماندهي کرده بودند، مبارزة انجمن حجتيه با «پپسي کولا» به سبب سرمايهگذاري بهاييها در آن براي عامه مردم خندهآور تلقي ميشد، اين در حالي بود که انجمن حجتيه هرگز انرژي خود را صرف مبارزه با علتها نکرد، و هرگز هيچ موضعي در برابر حاکمان بهايي و آناني، که پپسي کولا قلمي از هزاران قلم سرمايهها و سرمايهگذاريهاي آنان شمرده ميشد، نگرفت. اين راهبرد انجمن حجتيه در حقيقت ريشه در نگاه انحرافي آنان جهت منحرف کردن اذهان عمومي از ريشههاي فساد و تباهي داشت. چنين نگاهي پس از دوم خرداد و شکلگيري انجمن حجتيه نوين راهبرد اصلاحطلبان آمريکايي قرار گرفت و آنان با مشغول کردن عامه مردم، نخبگان دانشگاهي و حتي فضلاي حوزوي به مسائل جزيي و حاکم کردن جو غوغاسالاري چون برخي ترورها، و حرکتهاي صنفي و دفاع از فلان خبرنگار خارجي و حتي وقت گذراني و دعوا کردن بر سر فلان لايحه و تبصرهاي که عموميت آن تنها از مرز چند نفر و يا تنها بخشي از يک صنف فراتر نميرفت، انرژي جامعه و وقت گرانبهاي نخبگان و فضلا را صرف مقوله و پديدههايي ميکردند که هرگز براي جامعه ما مشکلي به حساب نميآمد.
اين مواضع تنها و تنها به خاطر منحرف نمودن ذهن مردم از مبارزه با آمريکا و فرهنگ اختاپوسي ليبرال دمکراسي و دور نمودن نگاه جامعه از حرکتهاي زيرزميني نفوذيهاي دشمن، که در صدد تغيير نگاه و ذائقه مردم در راستاي تغيير ساختار سياسي بودند و چون موريانه ريشههاي انقلاب را ميجويدند، گرفته ميشد.در اين برهه، آيت الله مصباح در برابر راهبرد حجتيهايهاي نوين، به جاي موضعگيري در برابر کرمها و مورچههاي برگ خوار و آشکاري که عوامل استکبار، اذهان عمومي و انرژي جامعه را به سمت آن مشغول ميکردند، به سراغ موريانههاي ريشه خوار و پنهان از چشمي رفت که در حال خالي کردن تنه اصلي انقلاب اسلامي بودند.
آيت الله مصباح با پيروي از خط مشي رهبر فرزانة انقلاب، به عنوان يک يار و بازوي توانمند اين خلف صالح امام راحل، جامعه و خصوصاً خواص جامعه را متوجة خطري کردند که اصل انقلاب را تهديد ميکرد، علامه مصباح با طرح مباحث بنيادي و اعتقادي، جمعي از فضلاي حوزوي و نخبگان دانشگاهي را در مسير انجام اين رسالت بسيج کردند و به گونهاي عمل کردند که خشم موريانههاي انقلاب را نسبت به خود و شاگردان و مؤسسة تحت نظارتش برانگيختند.هشدارهاي آيت الله مصباح در خصوص تحريف آرمان و خط اصيل امام که در حقيقت تحريف اسلام ناب محمدي (ص) به شمار ميرود، بيانگر تيزبيني الهي اين مرد بزرگ است. آيت الله مصباح در اين سالها بارها و بارها به دانشپژوهان مؤسسه امام خميني (ره) «غافل شدن از خطرهاي بزرگ» را هشدار دادند و با فريادهاي بيدارگرانه خود فرمودند:«امام (ره) وظيفه خودش را انجام داد. امام رفت، ولي سيره و سنتش که نرفت. چرا سعي داريد فراموش کنيم؟
اي کاش فقط فراموش مي کرديم. چرا ميکوشيم آن را تحريف کنيم و عوضي نشان دهيم؟!
برخي از فرمايشات امام را هيچ گاه در عمرمان نقل نميکنيم؛ براي اين که با رفتارمان نميسازد و با سليقههايمان جور در نميآيد. فقط اسممان پيرو خط امام است. در مقابل، متشابهاتش را به کار ميبريم تا تحريف کنيم؟
بايد درباره اهميت نعمت ولايت و لوازم آن بيشتر بينديشيم و راه شکر اين نعمت را ياد بگيريم. همچنين لوازم اين را عملاً در خود و جامعهمان عينيت بخشيم. بايد راه اهل بيت، راه سيد الشهدا و راه امام خودمان را ـ که از سيد الشهدا ياد گرفته بود ـ درست بشناسيم و نگذاريم تحريف شود. تحريف، مصيبت بزرگي است که اقوام گذشته هم به آن مبتلا بودند و کار به جايي رسيده که در اثر تحريف کلمات انبيا و مضامين ديني، 180 درجه با نقطه اوليه فاصله گرفتند. من يک نمونه را عرض ميکنم. اولين سخن عيسي بن مريم اين بود: انّي عبد اللّه. اما تحريف شد به اين که انّه هو الله، انّه ابن الله! کار به جايي رسيده که امروزه پيروان او منکر توحيدند و اساس فکرشان تثليث است. آيا اين تثليث يک مرتبه پيدا شد؟!
کساني که تا ديروز ميگفتند خدا يکي است، صبح چشم باز کردند و گفتند خدا سه تاست؟!
مگر چنين چيزي امکان دارد؟!
اول گفتند پدر نداشت. پس بگوييم پسر خدا بود؛ تعبيري مجازي و تشريفاتي. نظير آن را ديگران هم ميگفتند: نحن ابناء الله و احبائه. ولي مقصودشان همان نسبتي نبود که حالا براي عيسي قايل هستند. آنها ميدانستند پدرانشان چه کسي است، به عنوان يک تعبير مجازي و لقب افتخاري اين را براي خودشان به کار ميبردند. کمکم اين مجاز، جدي شد. حالا که عيسي پدر ندارد، ميگوييم پسر خداست! به تدريج جدي شد، که او «اَب» است و اين «ابن» است و ... تا آنجا که قرآن ميفرمايد:
«کَبُرتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِن اَفْواهِهِم،(سوره کهف، آيه 5)
«تکادُ السَماواتُ يَتَفَطَّرنَ مِنه و تَنْشَقُّّ الاَرضُ و تَخِرَّ الجبال هدَّا اَن دَعَوْا لِلرَّحمنَ وَلَدا».(سورة مريم، آيههاي 91 ـ 90)
همين حرف شوخي و تشريفاتي کمکم به اين جا رسيد که قرآن ميگويد جا دارد عالم در اثر اين نسبت کفرآميزي که به خدا دادند و گفتند او پسر دارد، از هم بپاشد. شبيه اين را در اسلام، انقلاب، افکار امام، ولايت فقيه و خيلي چيزهاي ديگر نيز داريم. ابتدا چيزي مطرح ميشود، ميگويند ناچار منظور اين است، کمکم جديتر ميشود و اصل فراموش ميگردد. محور اصلي «ميزان، رأي مردم است» ميشود، هر چند مردم رأي بدهند که خدا نيست! جامعه اگر رأي دهند که اسلام دروغ است و بايد متروک باشد، ميزان رأي مردم است و امام همين را ميخواست! اين همه کلمات صريح از امام فراموش ميشود و يک جمله متشابه ايشان را در غير جاي خودش مطرح و معناي غلطي برايش ذکر ميکنند.اصل هدف امام که احياي اسلام و احکام خدا بود فراموش ميشود. اگر کلمات امام را واژه شماري کنيد، ميبينيد بيشترين کلمات در فرمايشات ايشان، اسلام، خداوند تبارک و تعالي، قرآن کريم و مانند اينهاست. تکيه کلام امام اينها بود، ولي چون گفته «ميزان رأي مردم است» اگر آن رأي مردم بر ابطال همه اينها قرار گرفت، آن درست است! مواظب باشيم اين خطرها براي من و شما هم هست. ولايت اهل بيت اقتضا ميکند معارف آنها را درست بشناسيم و معنا کنيم؛ نه از جيبمان مايه بگذاريم و نه چيزي از آن کم کنيم. هماني را که فرمودند درست بفهميم، درست براي ديگران نقل کنيم و درست پايبند باشيم.»13آيت الله مصباح در هشت سال گذشته، علاوه بر آگاهي بخشي به طلاب و فضلا خصوصاً دانش پژوهان مؤسسه امام خميني (ره) نسبت به فتنههاي فرهنگي و حرکتهاي زير پوستي جريانهاي الحادي و التقاطي، لحظهاي از تنوير افکار عمومي نسبت به آنچه که در جامعه ميگذرد از پا ننشستند. ايشان در جمع نمازگزاران روز جمعه در شهر همدان با بيان اين نکته که «حفظ ارزشهاي دين از تحريف و وارونه جلوه داده شدن، کار بسيار بزرگي است، از زمان امير المؤمنين (ع) با اين که شاگردان و اصحاب پيغمبر وجود داشتند، تحريف حقايق شروع شد و کار به آن جا رسيد که امير المؤمنين از دست عالمان يا عالم نماهايي مينالد که حقايق دين را تحريف ميکنند»14
نسبت به مواضع کساني که به نام اسلام و امام و با مشي مقدس مآبي و به نام نوگرايي و اصلاحطلبي در صدد ايجاد انحراف در نهضت برآمدند، موضعگيري نموده و فرمودند:
«خطر انحراف فکري و رفتاري منحصر به زمان علي (ع) نيست، بزرگترين آفتي که جامعه اسلامي تا امروز به آن مبتلا شده همين است، البته آفتهاي ديگر هم هست ولي اين بزرگترين و خطرناکترين است، در برابر دشمناني که به صراحت ميگويند اسلام و خدا را منکر هستيم سريع ميتوان موضع گرفت و برخورد کرد، شناسايي و برخورد با آن که ميگويد من مسلمانم، خدا و پيغمبر را قبول دارم احياناً حافظ قرآن، عالم و اهل عبادت هم هست، پينه پيشاني دارد، تسبيح بزرگ دست ميگيرد ولي مردم را از مسير صحيح منحرف ميکند ـ حالا از روي جهل يا از روي دنياپرستي ـ کار آساني نيست.»15
ايشان با بيان اين مطلب که
:«کسي که به مطهري شليک کرد، طلبه مدرسه فيضيه بود! گروه فرقان تشکيل داد و در دام افکار انحرافي مارکسيستها افتاد، در فکر و عقيدهاش انحراف ايجاد شد. ديگر روحانيت و معنويت را به مسخره ميگرفت، ميگفت: حقيقت دين اين است که من ميگويم! اين آخوندها مزاحم دين و پيشرفت هستند! از همة مؤثرترشان در دورة مبارزه، مطهري است که او را بايد از ميان برداشت»16
در حقيقت از کساني ياد ميکند که با سجده کردن در برابر قبلة غرب و ياد کردن از روحانيت به عنوان مزاحم دين؟!
و مانع پيشرفت؟!
امروز به جاي فرو غلتيدن در دام مارکسيست به دام ليبرال دمکراسي افتاده و قرائت التقاطي خود را از مباني اسلام حقيقت دين مينامند. در حقيقت ايشان از شکلگيري فرقان جديدي ياد ميکنند که خطري واقعي براي اسلام و انقلاب به شمار ميروند، خطري که تحمل مطهريهاي حوزه را نداشته و ندارند.ز) انجمن حجتيه به دنبال ايجاد رعب و وحشت در ميان مبارزان اسلام است.بزرگنمايي قدرت دشمنان اسلام ، ايجاد جو رعب و وحشت در دل مؤمنان، پاشيدن بذر يأس و نااميدي در بين قلوب مسلمانان و محکوم به شکست دانستن هر قيام و خيزش عليه کفر و شرک، در کنار توجيه بدتر شدن اوضاع در صورت هرگونه اقدام انقلابي و مقاومت در برابر حاکمان جور، از ويژگيهاي انجمن حجتيه و مريدان فکري آنان بوده و هست.تمسخر انقلابيون مؤمن توسط انجمن حجتيه در آغاز نهضت و تعبير آنان از حرکت مردم به «وزوز پشهها در مقابل فانتومها» و نيز اهانت آنان نسبت به امام راحل (ره) و تأکيد بر اين نکته که «امام با يک قلم و يک نوشته ميخواهد آمريکا را شکست بدهد» هرگز از ذهن و خاطرة ياران امام زدوده نميشود. چنين ادبيات و رويکردي پس از دوم خرداد نه تنها به ادبيات رايج مطبوعات به اصطلاح اصلاحطلب تبديل گرديد بلکه ادبيات دولتمردان نيز در توجيه روح تسليمپذيري در تعاملات سياسي به شمار ميرفت؛ «مديريت بحران » و دميدن روح اميد و مبارزه در کالبد جامعه در هشت سال دولت اصلاحات از سوي مقام معظم رهبري در حقيقت واکنشي بود از سوي رهبري انقلاب در برابر اين واگويه کردن ادبيات تسليمپذيري انجمنيها توسط اصلاح طلبان. در اين ميان آيت الله مصباح به عنوان يار و ياور رهبري با وجود کهولت سن، لحظهاي از سخنراني و سفر به استانها و دعوت به مقاومت و پايداري، در برابر جهانخواران نياسود.
اين حرکت آيت الله مصباح جرمي بزرگ براي او در پيشگاه حجتيهايهاي ديروز و امروز محسوب ميشد. هماوايي انجمنيهاي ديروز با انجمنيهاي نوين به قدري آشکار است که نمونه بارز آن را ميتواند درافق ديد رئيس سابق دفتر رئيس جمهور اصلاحات از يک سو و حرکت پدر او از سمت ديگري به اثبات رساند. به گونه اي که اين رئيس دفتر پيشين رياست جمهوري، هم اکنون نيز در سايت خود در اينترنت همسو با ديگر اصلاحطلبان در بزرگنمايي آمريکا و دميدن روح تسليم شدن در برابر غرب، آن هم در خصوص مسئله انرژي هستهاي لحظهاي از پاي نمينشيند و همچون پدرش [حسن ابطحي] از زوايهاي ديگر نظام را نشانه رفته است. گويا اين پدر و پسر، در دو جايگاه، هدف و برنامه مشترکي را دنبال مينمايند.
امروز متحجران سياسي وظيفهاي جز پياده کردن سياستهاي متحجران ديروز را نداشته و گويي آنان و مطبوعات آنان و سايتهاي شخصيشان رسالتي جز خالي کردن دل مسلمانان در برابر دشمن را ندارند، همانگونه که ديروز اساتيد آنان وظيفهاي غير از اين نداشتند جالب اينجاست اگر ديروز انجمنيها از خطر کمونيست به عنوان خطر بزرگ ياد ميکردند و امروز هم اينان مسئله خطر کمونيست را مطرح ميکنند و اگر ديروز آنان شاه را شيعه ميخواندند اينان از «مؤمن بودن پيورتنها» و «معتقد بودن بوش به دينِ الهي» ياد ميکنند و هرگز حاضر نبوده و نيستند اين جمله امام که «آمريکا شيطان بزرگ است» را بر زبان بياورند.دلدادگي و ترس و وحشت از شيطان بزرگ از سوي اصلاحطلبان بر کسي پوشيده نيست و اين در حالي است که اوج صفآرايي جهان عليه ايران در سال گذشته و در خصوص انرژي هستهاي بوده است. آيت الله مصباح در همايش سالانه فعالان سياسي سراسر کشور که توسط دفتر پژوهشهاي فرهنگي در مشهد برگزار شد، فرمودند: «در دستگاه خلقت و عالم کائنات آمريکا کرم لوليده در چاه فاضلاب هم به حساب نميآيد و مؤمنان بايد با مدد از خالق هستي يک قدم به عقب ننشينند.»دعوت آيت الله مصباح به حفظ روحيه شهادتطلبي و انتخاب شهادت در صورت به خطر افتادن اصل دين در بهمن سال 84 در مشهد مقدس، خشم انجمنيهاي ديروز و امروز را درپي داشت و آنان را واداشت تا در حرکتي هماهنگ و با استفاده از مطبوعات وابسته به دولت سابق براي چندمين بار آتش تهيه خود را متوجه آيت الله مصباح و مؤسسه او کنند. اين در حالي بود که آيت الله مصباح چيزي جز اين را نفرمودند که
:
«در روايات زيادي وارد شده که اگر خطري متوجه جانت شد، مالت را فداي جان کن،اما اگر خطري متوجه دينت شد فرمود «اجعل نفسک دون دينک»(بحار الانوار، ج 74، ص 63)
جان فداي دين. هر کاري که ميشود بايد انجام داد تا خطر را از دين رفع کرد، اين کار را بايد انجام داد، اگر مال است با مال، اگر بيان است با بيان، اگر با سياست است، با سياست، اگر با قرارداد است، با قرارداد، اگر با خون تو خطر ازدين دفع ميشود، خون را بايد داد و افتخار کرد، البته دفع خطر هميشه با جان دادن نيست، مقام معظم رهبري فرمودند هر مسلماني بايد اقدام کند، خواه مستلزم خطري باشد و خواه نباشد، يعني راههاي مختلف را بايد بررسي کرد. از هر راهي ميشود خطر را بايد دفع کرد آخرين راه کاري است که سيد الشهداء(ع) کرد.»17 ح) انجمن حجتيه همکاري با ظالم و ستمگر را جايز ميداند.همکاري با سلطنت طلبها و عناصر کليدي فرهنگ تباهي رژيم منحوس پهلوي از ديگر ويژگيهاي انجمن حجتيه بود. اين تعامل و همدلي تا بدانجا بود که در برخي از استان ها سرهنگهاي بازنشسته رژيم ستم شاهي مسئوليت انجمن حجتيه را بر عهده داشتند و مسئولان انجمنها با صلاحديد و تأييد مستقيم ساواک18 انتخاب ميشدند. بازگشت متوليان فرهنگي رژيم ستم شاهي و به دست گرفتن نبض مطبوعات کشور توسط کساني که هرگز با فرهنگ محمدي (ص) سر آشتي نداشتند جزو کارنامة بس سياه آناني است که هنوز از کثيفترين افرد تعريف و تمجيد ميکنند و به خود جرئت ميدهند نام مقدس و پاک امام خميني (ره) را بر زبان بياورند.
خدمتي که جريان دوم خرداد به عناصر وابسته رژيم در بازگشتن به جايگاههاي مديريتي و نشاندن آنان در کنار مؤمنان، آن هم بدون هيچ عقبنشيني و يا اظهار پشيماني از گذشته نکبت باورشان نمود، شايد هيچ کس ديگري نکرده باشد. بسياري از دوم خرداديها، بدون در نظر گرفتن هشدارهاي مکرر امام نسبت به بازگشت مرفهين بيدرد و خائنان به دينِ و ملت و ورود نامحرمان به صحنة انقلاب و به فراموشي سپردن مردان حادثه و خون، کاري را انجام دادند که آرزوي ديرينه انجمن حجتيه و فلسفه وجودي اين انجمن در حضور بين مؤمنين بود. رويارويي آيت الله مصباح با چنين راهبردي که از سوي سيستمهاي پيدا و ناپيدا هدايت ميشد موجب شد تا آناني که دست نامحرمان و خائنان به دين و ملت را به گرمي ميفشردند از آيت الله مصباح و شاگردان او به عنوان سدي در راه پيشرفت و اعتلاي انقلاب ياد کنند؟!!ط) انجمن حجتيه مخالف و دشمن روحيه شهادتطلبي است.مخالفت و مبارزه با فرهنگ ايثار و شهادت از مهمترين ويژگيهاي انجمن حجتيه است. انجمن حجتيه تا بدانجا پيش رفت که حتي شهداي پيروزي انقلاب و جنگ تحميلي را «شهيد» به شمار نميآورد. اينکه حماسهزدايي و مبارزه با فرهنگ شهيد و شهادت پس از دوم خرداد از کجا آغاز شد و در حال حاضر چگونه توسط دوم خرداديها دنبال ميشود، حديثي بس طولاني است و امروز اين مقوله ديگر براي هيچ کس پوشيده نيست. امروز کوچک و بزرگ اين سرزمين حماسهها و حماسهآفرينان به خوبي ميدانند رسالتي که انجمن حجتيه بر عهده داشت، دوم خرداديها به نحو احسن اجرا نمودند؛ به گونهاي که حتي هنگام شهادت شهيد سرافراز و آزاده شکنجهگاههاي رژيم ستم شاهي يعني شهيد لاجوردي، برخي از روزنامههاي دوم خردادي حاضر به نام بردن از او به نام «شهيد» نشدند و ماجراي شهادت ايشان را با عناويني همچون «به قتل رسيد!»، منتشر نمودند. 19 امروز بر کسي نفرت داشتن اين قوم از چفيه، اين يادگار شهيدان، پوشيده نيست. امروز بر کسي پوشيده نيست که جرم آيت الله مصباح فرياد زدن «فرهنگ عاشورايي» در زماني است که عاشورا زدايي سياست اصلي آنان بود که ايران شيعي را دست بسته در مقابل فرهنگ ليبرال دمکراسي ميخواستند و سخن گفتن از شهادت و شهادتطلبي توسط آيت الله مصباح کم جرمي در پيشگاه فرعونها و قارونها و هامانهاي زمانه نبوده و نيست.جرم آيت الله. مصباح اين بود که در زماني که برخي مقدسنماها در قم «لباس جُندي!؟» را «لباس شهرت» ميخواندند و با رسيدن «ترشي انبه» از آن سوي آب ،خليج فارس را خليج عربي تلفظ مينمودند و برخي از معممين ريش پرفسوري با شرکت در جلسات شبانة روشنفکري، پيتزا و دلستر ميل ميکردند و جنگ و جبهه را تنها از روي نقشه دنبال ميکردند، در مسجد فاو به نماز و سخن ميايستاد و شاگردانش در شب عروسي، حضور در عمليات را بر مراسم آغاز زندگيشان ترجيح ميدادند و اينها همه در نظر کساني که جز ادعا و شعار در ظاهر هنري ندارند، جرم اندکي نيست! و ايشان با تمام بلندآوازگي در علم و معرفت و اخلاق، به تأسي از امام، بر دست شاگرد و تربيت شدهاش، شهيد حجتالاسلام ردانيپور بوسه زد!در زماني که همه داعيه تئوريپردازي براي انقلاب اسلامي داشته و دارند، ياد کردن رهبر عزيز انقلاب، از آيت الله مصباح به عنوان «عقبه تئوريک نظام»، در پيشگاه استکبار جهاني کم جرمي نيست! در برههاي از زمان که بسياري به نام نوگرايي و نوانديشي، دين خدا را با مفاهيم مارکسيستي و مباني ليبرال دمکراسي در هم ميآميزند، ياد کردن رهبر فرزانه انقلاب از آيت الله مصباح به عنوان «علامه طباطبائي» و «مطهري زمان» در پيشگاه آناني که در صدد خارج کردن نظام از مسير اصلي و جدا کردن از ريشههاي قرآني و وحياني آن بوده و هستند، کم جرمي نبوده و نيست!روان آن معمار انقلاب و آن روح خدا در کالبد زمان، شاد که فرمود:«راستي اگر کسي فکر کند که استعمار، روحانيت را با اين همه مجد و عظمت و نفوذ، تعقيب نکرده و نميکند، سادهانديشي نيست؟»20راز حمله همه جانبه به آيت الله مصباح از سوي متحجرين بيدرد، دغدغه ايشان نسبت به اين نگراني امام راحل بود که فرمودند: «بايد مراقب بود که تفکر جدايي دين از سياست از لايههاي تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرايت نکند، يکي از مسايلي که بايد براي طلاب جوان ترسيم شود.»21در آن مقطع زماني که از سوي برخي، تلاشهاي گوناگوني در غير سياسي کردن طلاب آغاز شده بود و باز حوزه به سوي دوري از واکنش در مقابل حرکتهاي اقتصادي و فرهنگي فرا خوانده ميشد، اين آيت الله مصباح بود که طلاب و فضلاي حوزه را به دفاع از آرمان هاي امام و رهبري و مقابله و رويارويي با حرکتهاي ضد فرهنگي فرا ميخواندند، و بيشک اگر آيت الله مصباح و مؤسسه پژوهشي امام خميني (ره) مهر سکوت بر لب ميزدند امروز شاهد اين هجمه گسترده عليه شخص ايشان و مؤسسه ايشان نبوديم. استکبار با حوزة علميهاي که خروجي سياسي داشته باشد مخالف است و همواره در تعريف و تمجيد کساني است که کاري به کارتلهاي بزرگ و نظامهاي سرمايهداري و مکتب ليبرال دمکراسي نداشته و تنها سر در لاک خود داشته باشند.
به تعبير امام راحل،«اگر شما به سياست دنيا کاري نداشته باشيد و اسلام را همين احکامي که هميشه از آن بحث ميکنيد بدانيد و از آن اصلاً تخطي نکنيد، آنها به شما کاري ندارند، شما هر چه ميخواهيد نماز بخوانيد، آنها نفت شما را ميخواهند به نماز شما چه کار دارند، آنها معادن ما را ميخواهند، آنها ميخواهند که ما آدم نباشيم از آدم ميترسند، يک نفر آدم اگر پيدا شد از او ميترسند براي اين که ممکن است توليد مثل کند و لذا هر وقت آدمي پيدا شد از او ميترسند، لذا هر وقت آدمي پيدا شد يا کشتند يا از بينش بردند و يا لکهدارش کردند که سياسي است، اين آخوند سياسي است!! در صورتي که پيغمبر هم سياسي بود، اين تبليغ سوئي است که آنها کردند تا شما را از سياست کنار بگذارند، از دخالت در امور دولتي کنار بگذارند و خودشان هر کاري ميخواهند بکنند، عمّالشان هر غلطي ميخواهند بکنند و کسي نباشد که جلو آنها را بگيرد. اينها از اول در ذهن شما وارد کردند که سياست به معناي دروغگويي و امثال آن ميباشد تا شما را از امور مملکتي منصرف کنند و آنها مشغول کار خودشان باشند و شما هم مشغول دعاگويي باشيد، شما اينجا بنشينيد. «خلد الله ملکه» بگوييد و آنها هر کاري که دلشان ميخواهد بکنند.»22
قومي دوباره لحظة ديدار عشق را
گفتند ميکُشيم هوادار عشق را
ميخواستيم نعره به عالم درافکنيم
دست از دهان زخمي ما برنداشتند23
ديدند و اي دريغ که باور نداشتند
گردن فراز کردم و خنجر نداشتند
دست از دهان زخمي ما برنداشتند23
دست از دهان زخمي ما برنداشتند23
1. صحيفة نور، ج 12، ص 1682 . صحيفه نور، ج 4، ص 33 3.ولايت فقيه، امام خميني (ره)، ص 164. صحيفه نور، ج 21، ص 925. صحيفه نور، ج 21، ص 916. هفته نامه پرتو سخن، سال هفتم، شماره 331، 17 خرداد 857. ره توشه، آيت الله مصباح يزدي، صص 95 ـ 94. 8. هفته نامه پرتو سخن، سال هفتم، شماره 3319 . صحيفه نور، ج 17، ص 26210. صحيفه نور، ج 21، ص 9111. صحيفه نور، ج 18، ص 3612. صحيفه نور، ج 18، ص 36 و 37 13. هفته نامه پرتو سخن، 26 بهمن 138414. هفته نامه پرتو ، سال هفتم، شماره 32715. همان. 16. همان17. هفته نامه پرتو، 19 بهمن 85، شماره 316.18. رياست شهرباني بجنورد / ساواک بجنورد / انجمن خيريه مهدُيه / اين ساواک با انتخاب قربانعلي محمدي مقدم براي انجمن خيريه مهديه موافقت دارد. خواهشمند است دستور فرماييد چنانچه تغييراتي در اساسنامه آن حاصل گردد اين ساواک را آگاه سازند. رئيس ساواک بجنورد ـ مهرآموز(نهضت امام خميني (ره) سيدحميد روحاني، ج 3، ص 191).19. روزنامة «کيهان» ـ دوشنبه 2/6/1377: دکتر سيّد «محمّد حسين لاجوردي» [فرزند شهيد سيّد «اسد الله»] با انتقاد شديد از خبرگزاري جمهوري اسلامي [به مديريت «فريدون وردينژاد»] که خبر شهادت و ترور اين مبارز نستوه را مرگ و قتل مخابره کرده است و تأکيد بر اينکه حتماً اين مطلب را بنويسيد، گفت: به همين دليل هيچ يک از اعضاي بيت ايشان خبرنگار خبرگزاري را نپذيرفتند. وي تصريح کرد: کساني که فرق شهادت و قتل را نميدانند و اخبار عروج ملکوتي مقرّبان درگاه الهي را به عنوان اخبار حوادث روزنامهها درج ميکنند، نسبت به شهيدان و خانواده آنها ظالم هستند و از درک حقايق و فهميدن مردم عاجزند و اينها خود از مصاديق نفاق در جامعهاند.20. صحيفه نور؛ ج 21، ص 9021. صحيفه نور، ج 21، ص 9222. نهضت امام خميني، دفتر دوم، سيدحميد روحاني، ص 72123.گزيده ادبيات معاصر، مجموعه شعر شاعر بسيجي جلال محمدي.