پرسشهايي كه نبايد بيپاسخ بماند
اوّل) روشنفکري1 و آزاد انديشي2 را بايد در بطن فرهنگ غرب و در آستانة رنسانس جستجو کرد. اتحاديههاي صنفي، توليدي و کارگري که يکي پس از ديگري در راستاي حفظ منافع صاحبان اصناف و اتحاديههاي کارگري تشكيل شد، الهام بخش دانشگاهيان و دانشجويان در تدارک و تأسيس اتحاديههاي دانشگاهي گرديد. کساني بنيانگذار اتحاديههاي دانشگاهي بودند يا به اين اتحاديهها پيوستند که به ظاهر در برابر انديشههاي کلاسيک فلسفة افلاطوني و ارسطويي، انديشهاي نو و يا در مقابل دستور العملها و احکام سنتي و غير منعطف کليسا سخن تازهاي ابراز ميداشتند؛ جريان روشنفکري و آزاد انديشي نماد برجستهاي از واکنش جدي روشنفکران و آزادانديشان نسبت به موقعيتهايي بود که اغلب با رنگ ديني ـ کليسايي و بعضاً با متدولوژي فلسفي ـ ارسطويي، هويت و ساختار فرهنگ و ارزشهاي غربي را شکل ميبخشيد.جريان موسوم به روشنفکري در اوضاعي که آفتاب عمر سدههاي مياني به لب بام رسيده بود، راه را براي ورود به رنسانس ميگشود. روشنفکري بدين ترتيب طلايهدار رنسانس و نقطة عزيمت عصر نوزايي بود؛ عصري که در اواخر سدههاي مياني، از قرن چهاردهم آغاز شد و تا قرن شانزدهم ادامه يافت. سرنوشت عصر نوزايي که با جنبشها و نهضتهاي علمي، تجربي و (احياناً) صنعتي غرب مصادف بود، با جريانهاي فکري شتابنده و پيش روندهاي چون خردگرايي، حسگرايي و تجربهگرايي گره ميخورد. هرچه ميگذشت، عصر نوزايي از دين و آموزههاي ديني و انديشههاي پايدار فلسفي فاصله ميگرفت؛ روشنفکري از همان آغاز با تغيير، دگرگوني و دگرانديشي دمساز بود و با ثبات و استقرار فکري و اعتقادي بناي ناسازگاري گذاشت.دوم) براساس جدول تاريخي پيدايش و رشد روشنفکري در غرب، ميتوان به ويژگيهايي اشاره کرد که جريان مزبور را نسبت به ساير جريانهاي فکري رايج، متمايزتر و برجستهتر مينماياند:1. جريان روشنفکري اصالتاً غربي است و از خاستگاه و پايگاه غربي برخوردار است.2. محيطهاي شهري، به ويژه فضاهاي دانشگاهي، زادگاه و موطن اصلي روشنفکري به شمار ميروند.3. روشنفکر، مدعي نوگرايي و نوآوري در برابر کلاسيک و سنت است.4. تفکر نقادانه نسبت به گذشته و وضع موجود، لازمة ذاتي و معنادار روشنفکري است.5. در نظر روشنفکر، هرآنچه سنتگرايان اظهار ميدارند، متهم به کهنهگي و فرسودگي است.6. تغيير وضع فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي موجود (اعم از حق يا باطل) به صورت فرصت طلبانه و محافظهکارانه، از جمله اهداف برجستة روشنفکري شمرده ميشود.7. جريان روشنفکري از زمان پيدايش، همواره موج سوار امواج سياسي ـ فرهنگي و اعتقادي ـ مذهبي جامعه بوده است.8. روشنفکران هميشه خود را بالاتر و برتر از توده هاي مردمي ميدانند و از اين رو همواره ميان خود و مردم فاصلههاي کاذب ايجاد ميکنند.9. روشنفکران کمتر نسبت به مردم احساسِ دين ميکنند. آنها معتقدند که مردم بايد هوادار و دنباله رو روشنفکران باشند و مطالبات آنان را تأمين کنند.10. تعصب و تحکم روشنفکران در اعلان و ترويج انديشههاي دگرمدار، خود، به مراتب بيش از تعصب دين باوران نسبت به آموزهها و ارزشهاي ديني است. با اين وجود، روشنفکران، غير خود را به دگماتيسم، تعصب و سطحينگري متهم ميسازند.سوم) آيا به حسب ويژگىهاى فوق، اصطلاح روشنفکرى دينى يا مذهبى مىتواند از معنا و جهت صحيح و مناسب برخوردار باشد؟ آيا مىشود مفهوم روشنفکرى را از بار فرهنگىِ برگرفته از خاستگاه و زادگاهش تخليه و پيراسته کرد و (احياناً) وصف دينى يا مذهبى را به آن افزود تا بيانگر گروهى باشد که با حفظ گرايشها و ارزشهاى ديني، در گفتار، نوشتار و رفتار خود، رويکرد روشنفکرانه برگزيدهاند؟ از آن گذشته، در يک جامعة مذهبي ـ همانند جامعة اسلامى ايران ـ روشنفکرى با همان ويژگىهاى ساختارى و محتوايى، از چه سرگذشتى برخوردار بوده و به چه سرنوشتى دچار آمده است؟ آيا...؟اينها نمونه موضوعاتي است که انديشه و قلمِ نويسندگان زبردست «فرهنگ پويا» اين شماره در پى طرح و تحقيق آنها روان گرديده تا پاسخهاى مناسبى تقديم شما خوانندگان عزيز و گرامى شود؛ «تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد».مدير مسئول1.intellectualism.2. free - thinking.