عروسك هاي كوكي فرنگ
اشاره
سخنان روشنفکران گذشته با نظرات و آراء روشنفکران کنوني در محتوا از چنان شباهتي برخوردار است که گويا اين سخنان از منبعي واحد صادر شده است. اين شباهتها تا آنجا که به نوعي ميتوان پوستاندازي واژهها و تکرار مکررات را در بندبند اين آرا به نظاره نشست، تکراري به سان حرکتهاي دست و آوازخواني عروسکهاي کوک شدهاي که هرگاه صاحب آن اراده نمايد، آن را به سخن ميآورد. اين نوشتار بر آن است تا شباهتها و تکرارهاي عروسکوار در سير تاريخ 150 ساله روشنفکري ايران نشان داده شود.حسن ابراهيم زادهالف) امام راحل? قبل از آغاز نهضت، طي نشستي با علماي قم و با حضور آيت ا... العظمي بروجردي، پيش از هر واکنشي در برابر حرکت اسلام ستيزانه دستگاه فرهنگي و سياسي نظام ستمشاهي، خواستار روشن شدن تکليف متحجريني شد که مانع به ثمر رسيدن تلاش عالمان ديني و مردم مؤمن شدند. امام راحل در آن جلسه، اين قشر را چون کساني دانست که به هنگام حضور در ميدان، دستهاي مبارزين را از پشت ميبندند. اگر آن روز اين هشدار امام? نصب العين خواص و به تبع آن عامه مردم ميشد و يا تمهيدي صورت ميگرفت که زرههايي بر تن مبارزان پوشيده ميشد تا از پشت خنجر نخورند و يا در حرکتي شجاعانهتر و قاطعانهتر، جمع آنان از محفل خوديها جدا ميشد، بيشک انقلاب در همان 15 خرداد 1342 به ثمر مينشست.امام راحل? پس از شکستن هيمنه غرب و فرو ريختن ستونهاي استبداد و استعمار و آرام گرفتن در نزد معبودش با دلي آرام در 14 خرداد 68 در وصيت نامة الهي ـ سياسي خود، مردم و مسئولين را نسبت به ورود فرهنگ غرب توسط مجاري آن بر حذر داشتند و نسبت به هشياري در برابر برخي افراد نفوذي در حوزههاي علميه که گاه پس از بيست سال مشي مقدسنمايي و رياکاري در حوزه در فرصت مناسب به اسلام و انقلاب ضربه ميزنند، هشدار دادند.اگر آن روز هشدارهاي امام در خصوص نفوذ فرهنگ غرب در جامعه و نفوذيهاي حوزههاي علميه که در نقش پلهاي تهاجم فرهنگ غرب نقش آفريني ميکنند جدّي گرفته ميشد، امروز شاهد به آتش کشيدن ثمره سالها بذرافشاني دلسوزان انقلاب و نظام و شبهافکني دولت اصلاحات در عرصهها و حوزههاي گوناگون نبوديم.ب) امروز وقتي سخن از فرهنگ غرب و غربگرايي به ميان ميآيد در وهلةنخست شکل و شمايل و تفکر و انديشة قشري در ذهن هر عام و خاصي جلوهگر ميشود که جامعة ما از آن به عنوان «روشنفکري بيمار» ياد ميکند؛ سخن از آناني به ميان ميآيد که همواره با چنگ و دندان نشان دادن به فرهنگ و هويت خودي، نفي وجود مرز بين خودي و غير خودي و توهّم دانستن توطئه غرب با ايجاد پلهاي مطمئن پنهان و آشکار، راه را براي نفوذ انديشههاي فرهنگ مهاجم غرب مهيا ميکنند؛ کساني که در عمل، چون متحجرين احمق در آغاز نهضت، دست نيروهاي خودي را از پشت ميبندند و آنان را به بهانة واهي افراطي و تندرو از صحنهها و عرصههاي گوناگون دور ميگذارند و هم به بهانة جذب و دلداري غير خوديها بستري مناسب براي اجراي برنامههاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي آنان فراهم ميسازند تا به سادگي و سهولت به مقاصد شوم و از پيش تعيين شده خود دست يابند؛ آناني که با ژست «تقيزاده»ها و «ميرزا ملکمخان»ها خود را عقل کل دانسته و نجات ايران و روند نوگرايي را تنها در تسليم شدن در برابر فرهنگ غرب ميدانند.ج) اردوگاه غرب هيچگاه بيسرباز نبوده است و روشنفکري بيمار در کارخانة آدمکساز غرب، هر روز به تناسب فرهنگ و مليت و مذهب هر کشوري، مانکني را ارائه ميدهد و به بازار مصرف ميرساند که همه چون عروسکهاي سخنگو يک آهنگ دارند؛ آهنگي که در آن، رو کردن به قبله غرب، تنها راه نجات مردم مشرق زمين و همة کشورهاي جهان سوم است. نگاهي به هماوايي اين روشنفکران بيمار و پيشقراولان روشنفکري بيمار در بين مسلمانان در دعوت ملل مشرق زمين و مسلمان، خالي از لطف نيست:«ضيا گلوپ» تئوريسين غربزدگان ترکيه ميگويد: «ما از نظر «مليت» ترک هستيم، از نظر «مذهب» (يعني رسوم عبادي) مسلمان و از نظر «فرهنگ» و «تمدن» اروپايي ميباشيم. از اسلام فقط ما بايد پارهاي اعتقادات مذهبي و روسوم و عادات را که صرفاً مربوط به رابطة انسان و خدا هست اقتباس کنيم، ولي ساير تعاليم حقوقي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي کهنه شده بايد مردود شناخته شده و در فراموشخانة تاريخ ريخته شود و به جاي آن، نظامات غربي در بست اقتباس گردد.»1 «طه حسين» در کتاب «مستقبل الثقافه في مصر» مصريان را به رو کردن به سوي قبلة غرب فرا ميخواند و ميگويد: «اگر ما به راستي به تمدن اروپايي ارج مينهيم، چرا گفتار خود را با کردارمان يکي نکنيم؟»2در هند، «سِر احمد خان» لباس اروپايي بر تن ميکرد و معاشرت با انگليسيها را تشويق و توصيه مينمود. او که صريحاً با جهاد عليه انگليس اظهار مخالفت کرده بود «انجمن مسلمانان و انگليس براي دفاع از حقوق هندوستان»3 را تأسيس کرد و مسلمانان را به سوي نماز گزاردن به سمت قبلة فرنگي غرب فرا خواند!ميرزا ملکم خان ارمني، مؤسس لژ فراماسونري در ايران، اولين کسي بود که روح تسليمپذيري را در کالبد به اصطلاح «قشر نوظهور روشنفکري در ايران» دميد و بردگي نوين و بندگي غرب را چنين تبيين کرد:
«من خود اختراعي نخواهم کرد. کاش اولياي دولت ما نيز دراختراعات دولتي يک قدري به عقل خود کمتر اعتماد مينمودند و آن اصولي را که فرنگيها با اين همه علم و تجربه يافتهاند، کمتر تغيير ميدادند. طرحهاي دولتي (فرنگي) را يا بايد به کلي قبول کرد و يا بايد به کلي رد نمود... من همين قدر ميگويم که ما در مسائل حکمراني نه ميتوانيم و نه بايد از پيش خود اختراعي نماييم؛ يا بايد علم و تجربة فرنگستان را سرمشق خود قرار دهيم يا بايد از دايرة بربريگري خود قدمي بيرون نگذاريم.» 4ميرزا فتحعلي آخوندزاده، نوکر روسيه تزاري هم درکنار چاپ و نشر داستانها و نمايشنامههاي اسلام ستيزانه خود، اطاعت محض از خدايي به نام غرب و مطيع بودن در برابر اوامر و نواهي آن را چنين بيان کرد: «مردم آسيا حرّيت کامله را يکبارگي کم کردهاند و از لذت مساوات و نعمت حقوق بشريت کلاً محرومند... بر شما لازم است که بزرگ خود را بشناسيد... هميشه به امر و نهي او مطيع باشيد و رسوم بندگي و آداب انسانيت را ياد بگيريد.»5 سرانجام تقيزاده، مهرة انگليس و عروسک کوکي ساخت کمپانيهاي غرب، پس از سالها حرکت با عمامه سيادت و رويارويي با قهرمانان جهان اسلام و ايران، چون سيدحسن مدرس در مجلس و ايجاد پلهاي تهاجم عليه فرهنگ خودي و امضا کردن قراردادهاي ننگين استعماري، لباس سيادت را از تن درآورد و ماهيت اصلي خود را آشکار کرد و گفت: «من اولين نارنجک تسليم در برابر غرب را چهل سال پيش، بيپروا انداختم.»6 تقيزاده با عمامه سيادت، راه را براي حاکميت رضاخان و محمدرضا فراهم کرد و بستري براي روشنفکران بيمار و غربزدگان مهيا کرد که در تاريخ سيطرة فرهنگي بيگانگان بر ايران، بيهمتا بود؛ تا آنکه امام و ياران امام بر تفکر غربگرايي در ايران زمين نقطة پايان نهادند. امام? در خصوص تقيزاده ميفرمايند: «امثال تقيزاده که در اين ايران يک وقتي قدرت داشتهاند، تقيزاده گفته بود که ما بايد سر تا پامان انگليسي باشد يا فرنگي باشد و بايد اين طور باشيم تا اين که آدم بشويم.» 7حضرت امام? در برابراين ديدگاه «آدم شدن، مساوي با غربي شدن است»، ديدگاه ديگري مطرح کرد؛ ديدگاهي که در آن «غرب دارد انسان را وحشي بار ميآورد؛ آن وحشي که آدمخوار است، آدمکش است، آدمکش بار ميآورد.»8 پس از پيروزي انقلاب، حداقل در سلک روحانيت و در بين مسئولين نظام، کسي جرأت بر زبان آوردن مقابله با انديشهها و آرمانهاي امام و امت را در خصوص غرب نداشت تا اينکه «سيدمحمد خاتمي» پس از آنکه در دوران وزارت ارشادي خود بستري مناسب براي رويکرد جامعة فرهنگي به سوي فرهنگ غرب بنيان نهاد، ضمن موضعگيري با مواضع امام راحل و مردم زخم خورده از فرهنگ غرب، سخناني را بر زبان راند که تفاوت چنداني با سخنان ميرزا ملکم خان، آخوندزاده، تقيزاده و... نداشت.خاتمي با بيان اين نکته که «سياست شمانميتواند سياست عهد بوقتان باشد، اما اقتصادتان امروزي باشد. تمام معيارهاي فرهنگيتان مال گذشته باشد، ولي بخواهيد اقتصاد داشته باشيد. در مديريتتان تحول ايجاد نشود، ولي بخواهيد توسعه تکنولوژيک داشته باشيد.... و اين تحول، يعني تجدد»9 سرانجام در سال 1375 سخن تقيزاده و ملکمخان و... را تکرار کرد. او گفت: «امروز به جرأت ميتوان گفت در زندگي قومي که عزم تعالي و پويايي کرده است، هيچ تحول کارساز پديد نخواهد آمد، مگر آنکه از متن تمدن غرب بگذرد و شرط دگرگوني اساسي، آشنايي با تمدن غرب و لمس روح آن، يعني «تجدد» است. کساني که به اين روح آشنا نيستند، هرگز به پديد آوردن دگرگوني سودمند در زندگي خود توانا نيستند. باري! شرط تحول اساسي، گذر از تمدن غربي است و مراد از آن، آشنايي با مباني تفکر و تمدن جديد است که در پس مظاهر آن نهفته است و سوگمندانه اقوامي نظير ما هنوز از آن محروم هستيم.» 10موضعگيري خاتمي در برابر فرهنگ خودي و تسليم شدن در برابر فرهنگ بيگانه با مواضع ضيا گلوپِ ترکيه، سراحمد خانِ هندوستان، طه حسينِ مصر و کساني چون تقيزاده و آخوندف و ميرزا ملکم خان و... در اين بود که اين تنها خاتمي بود که از خلأ فرهنگ غرب، سوگمندانه ياد کرد؟
!.د) امام راحل? براي روشنفکران بيمار و غربگرايان، شناسنامهاي ترسيم کرده اند که ياران امام و رهبري بايد آن را نصب العين خويش قرار دهند تا سره از ناسره تميز داده شود. مفاد اين شناسنامه عبارت است از:
1. مانع استقلال
«تا غرب راه به اينجا دارد، شما به استقلال خودتان نميرسيد و تا اين غربزدههايي که در همه جا موجودند از اين ممکت نروند و يا اصلاح نشوند، شما به استقلال نخواهيد رسيد. اينها نميگذارند.» 112. ميان تهي
«هي دم از غرب چقدر ميزنيد! چقدر ميان تهي شديد! بايد احکام اسلام را با احکام غرب بسنجيم، چه غلطي است!؟» 123. سرباز طاغوت
اينهايي که توجهشان به غرب است، توجهشان به اجانب است، قبلهشان غرب است، رو به غرب توجه دارند، اينها در ظلمات فرو رفتهاند. اولياءشان هم طاغوت است.» 134. بيخبر از اسلام
«آنهايي که فرم غرب را بر فرم الهي ترجيح ميدهند، اينها از اسلام خبر ندارند.»14 ه ) امام با ترسيم شناسنامة غربيها و موضعگيري صريح در مقابل تمدن غرب، مرز بين طرفداران اسلام و انقلاب را از مدعيان دروغين مشخص کردند؛ امروز آناني که غرب را آن گونهاي ميبينند که امام نظاره کرد و سپس با طرح مسئله تجدد و نوگرايي و در نظر گرفتن عنصر زمان و مکان و در يک کلمه «فقه پويا» را مطرح ميکنند، درست در تقابل با آناني هستند که با نفي نگاه امام به غرب و قبول کردن فرهنگ و تمدن غرب به عنوان تنها نسخه نجات بشريت از پويايي فقه سخن به ميان ميآورند. اين جماعت در صددند به بهانة نوگرايي و نوانديشي و ترقي، دين را با تمدن غرب و آموزههاي آن تطبيق دهند. سيدمحمد خاتمي ميگويد: «دين در اصل نزول خود، آنچه در جامعه بود را نفي نکرد.نفي قبيله نکرد و نظاماتي که آورد، نامتناسب با نظامهاي قبيلهاي آن روز نبود؛ يا همانها را کاملاً پذيرفت و يا به تناسب اهداف و آرمانهايي که داشت، نظامهاي متناسب با آن به وجود آورد. ترديد نکنيد اگر به فقه با تمام گستردگي رجوع کنيم، بسياري از احکام فقهي متناسب با جوامع قبيلهاي و خصوصيات آن روزگار بوده است و بنده ترديد ندارم که اگر پيامبر اکرم(ص) امروز بودند، همان مفاهيم و مباني اصلي به تناسب امروز در قالبهايي که ميتوانست جوابگوي زندگي انسان باشد، بيان ميکردند. جامعه، زن و اقتصاد امروز با گذشته متفاوت است و ديني که ميخواهد جاودانه باشد، نميتواند قالبهايي که متناسب با زندگي در يک دوره است را براي هميشه بشريت، آن را جاودانه بداند!» 15اگر محمد خاتمي همان تعريفي که امام از غرب و تمدن غرب داشتند، ارائه ميداد يا لااقل سکوت ميکرد و يا چون ميرزا ملکم خان و تقيزاده، قبلة ترقي و تعالي را غرب برنميشمرد، شايد در خوشبينانهترين موضع و اغماض و حمل بر صحت کردن، ميشد مبناي فکري و موضع نظري او را ـ منهاي رفتار سياسي و اجتماعي او ـ همان مبناي امام و نظرية فقه پوياي امام خواند؛ اما خاتمي با مشخص کردن قبلة سياسي و فرهنگي و گذر از غرب در راستاي نيل به ترقي و تعالي، ثابت کرد که اين سخن و اين موضع او چيزي جز سخن و موضع رضاخان نيست که در روز عيد غدير سال 1315 شمسي گفت:
«خيليها در اشتباه هستند و تصور ميکنند معني تجدد و اخذ تمدن امروزي دنيا اين است که اصل ديانت و شرايع را رعايت نکنند و يا اينکه کسب تجدد و تمدن، مغايرتي با دين و مذهب دارد، و حال آنکه اگر مقنّن بزرگ اسلام در حال حاضر در مقابل اين ترقيّات عالم وجود داشت، موافق بودن اصول شرايع حقه خود را با وضعيت و تشکيلات تمدن امروز نشان ميداد!» 16تفاوت بسياري است بين اين «ترقيخواهي» و «تجددطلبي» رضاخانيِ ديکته شده توسط روشنفکران خودباختهاي همچون تقيزاده، با «فقه پوياي» امام? و گام نهادن در مسير ترقي و تعالي با بهرهگيري از کتاب و سنت.تفاوت بين «منوّر الفکري رضاخاني» با «نوگرايي پيروان خميني» در اين است که آنان غرب را «قبلة انسانيت» ميخوانند و اينان غرب را «قتلگاه انسانيّت».
1 . جامعه شناسي غربگرايي، ج 1، ص 68.2 . همان، ج 1، ص 91.3 . التقاط جديد، رسول جعفريان، ص 41 و 42.4 . فکر آزادي، فريدون آدميت، ص 125.5 . انديشههاي ميرزا فتحعلي آخوندزاده، ص 118.6 . جامعه شناسي غربگرايي، ج 1، ص 87.7 . صحيفه نور، 169، ص 64.8 . همان، ج 7، ص 69.9 . ر ـ ک: سخنان آقاي خاتمي در دانشگاه علامه طباطبايي، دانشکده اقتصاد، 11/3/1370، به نقل از هفته نامه پرتو سخن،شماره 297،ص 3، مقاله نقد انديشههاي خاتمي، الف. ر. 10 . روزنامة سلام، 30/2/1375، به نقل از هفته نامه پرتو، شماره 301، صفحه آخر، نقدي بر ديدگاههاي خاتمي،الف. ر.11 . صحيفه نور، ج 10، ص 75.12 . همان، ج 7، ص 57.13 . همان، ج 9، ص 59.14. همان، ج 5، ص 128.15 . سيدمحمد خاتمي، روزنامة همبستگي 14/9/1383، ص 3. 16 . به نقل از صفحة نخست ترجمة فارسي کتاب «اصل الشيعه و اصولها» ترجمه عليرضا خسرواني، چاپ سال 1317 ش، با عنوان ريشه شيعه و پايههاي آن.