بررسي ادوار روشنفكري در ايران
از ميرزا ملكم تا مناديان سروش توسعه و اصلاحات
اشاره
منور الفکري پديدهاي است که طي دو قرن اخير نسلهاي گوناگوني را در خود پروريده است. اين نسلها هر کدام در کنار ظهور مکاتب غرب و شرق و تأثير گرفته از روشها و شيوههاي آنان ظهور يافتهاند. نوشتار زير بر آن است تا به اجمال، ادوار و نسلهاي منور الفکري در ايران را بررسي نمايد.دكتر سيدعبد ا... متوليانالف: نگاهي به ادوار روشنفکري در ايران
نسل اوّل
نسل اول روشنفکري در ايران پس از شکستهاي ايران از روسيه پا گرفت و تا زمان به قدرت رسيدن رضاخان تداوم يافت. اين نسل بيشتر در صدد برپايي نهادهاي سياسي و اجتماعي با مدل غربي در ايران برآمدند. تلاش آنان در انحراف مشروطه مشروعه کاملاً مشهود است. برخي روشنفکران اين دوره نظير ميرزا ملکم خان در تبعيت بيچون و چرا از غرب و به تبع آن، اروپايي شدن مردم معتقد بودند و به صراحت اعلام کرده بودند:«بايد از سر تا پا فرنگي شويم تا بتوانيم پيشرفت کنيم. بنا به اصل ترقّي، هر چيزي که متعلق به گذشته باشد، از اعتبار ساقط است و به کار نميآيد و اگر اصالتي هم در گذشته باشد، در گذشته غرب است؛ نه در گذشته ما.»1
نسل دوّم
روي کار آمدن رضاخان، با تلاش دول غربي براي هجوم گسترده و سازمان يافته به کشورهاي اسلامي، به ويژه خاورميانه (تجزيه دولت عثماني، پيريزي اديان و مذاهب جعلي جديد نظير بهائيت و وهابيت، روي کار آوردن رضاخان و آتاترک...) مصادف بود. نسل دوم روشنفکري در اين زمان سعي داشت هماهنگ با تلاشهاي دولتي در راستاي سياست همگن سازي فرهنگي و اجتماعي، مفاهيم جديد غربي را در ايران پياده نمايد. براساس الگوي استعماري انگليس، ايدههايي نظير: ايران بزرگ، تاريخ هزار ساله شاهي ايران، کشف حجاب و...، قبول و ترويج تمدن اروپايي به عنوان تمدن برتر و... مورد تأکيد جامعه روشنفکري ايران بوده است. بر همين اساس بود که روشنفکران اين دوره معتقد بودند «وظيفه اوّل همه وطنپرستان ايران، قبول و ترويج تمدّن اروپا بلا شرط و قيد و تسليم مطلق شدن در برابر آن و اخذ آداب و عادات و... کل اوضاع فرنگستان است... ايران بايد ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگي مآب شود.» 2نسل سوّم
با ايجاد و فزوني دانشگاهها و مدارس داخلي، نسل سوم روشنفکري پا به عرصه وجود گذاشت. ورود اين نسل مصادف با پيدايش و رشد اردوگاه شرق و افکار کمونيستي بود. در نتيجه نسل سوم به دليل تحولات اجتماعي داخلي و بينالمللي به سه دسته تقسيم شد:گروه اوّل، روشنفکران وابسته به اردوگاه شرق بودند که نه تنها غرب را مقدس نميدانستند، بلکه آن را شيطاني و منحوس ميخواندند. اين گروه به دليل رشد افکار کمونيستي در بين مردم، از پايگاه مردمي نسبتاً مناسبي برخوردار بودند. گروه دوم، روشنفکران وابسته به ارودگاه غرب و اروپا بودند که به دليل درباري بودن، عليرغم نداشتن پايگاه اجتماعي، کماکان بر ضرورت ايجاد اصلاح غربي تأکيد داشتند. گروه سوم نيز روشنفکران به اصطلاح مستقلي بودند که به دليل داشتن خمير مايههاي ديني در افکار خود، به تقابل با دو گروه قبلي پرداخته و به منظور مقابله با موج سوسياليزم شرقي از يکسو و مقابله با روشنفکري درباري از سوي ديگر پا به عرصه فعاليتهاي اجتماعي گذاشته بودند. از مهمترين عناصر اين گروه ميتوان از جلال آل احمد و علي شريعتي نام برد که به نقد روشنفکري نسل سوم و دوم پرداختهاند.نسل چهارم
پيدايش انقلاب اسلامي و ظهور انديشه سياسي ولايت فقيه، منشأ تحولات گسترده سياسي، اجتماعي، فرهنگي و... در سطح جهان شد. نسل چهارم در پي متلاشي شدن اردوگاه شرق و تجزيه شوروي، پا به عرصه وجود گذاشت. اين نسل، سه نسل گذشته روشنفکري را رد کرده و خود به مدرنيته توجّه دارد. عمدهترين محورهاي فعاليت اين نسل عبارت است از:1.تلاش براي استحاله فرهنگي.2.ايجاد رفرم ديني (تجدّد ديني) يا پرتستانيسم به اصطلاح اسلامي.3.ايجاد تشکيک در معرفت ديني (هجمه به اسلام فقاهتي) و نفي تقليد از فقها و مجتهدان.4.ايجاد رنساس در انديشه اسلامي.5.تلاش براي ايجاد اصلاح و ايجاد پيوند آشتي بين اردوگاه غرب با اسلام.6.تلاش براي نهادينه سازي ليبراليزم فرهنگي، سياسي، اقتصادي و... در ايران.7.تلاش براي بسط و گسترش انديشههاي پلوراليستي در ايران.ميتوان از چهرههاي بارز اين نسل به عبد الکريم سروش، ماشاء ا... شمس الواعظين، مجتهد شبستري، محسن کديور و... اشاره کرد. نسل چهارم روشنفکري نيز عليرغم ادعاي استقلال از شرق و غرب، مانند سه نسل قبلي، بر ضرورت ذوب شدن در مباني انديشه روشنفکري غربي اصرار داشته بر مقابله با مذهب و اسلام فقاهتي به شيوههاي نوين تأکيد دارد.گسترش ارتباطات و پيدايش اينترنت موجب پيوندهاي گسترده و پنهان دهها سازمان و محفل علمي و جاسوسي نظير بنياد مطالعات ايران، مرکز پژوهش و تحليل مسائل ايران، انجمن پژوهشگران ايران، بنياد پژوهش زنان ايران، انجمن بين المللي قلم، بنياد پر و.... با اين نسل روشنفکري شده است.ب: عملکرد، آثار و ويژگيهاي روشنفکران ايراني در 4 نسل گذشته
روشنفکري در ايران هيچگاه از خود استقلالي نداشته است و به شکل موجودي عقب افتاده، تنها ژست روشنفکري به خود گرفته همواره تحت تعاليم بيگانگان، رو در روي باورها و آداب و سنن خودي قرار گرفته است.رهبر فرزانه انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي در اين باره ميفرمايند:«يکي از امور ديگري هم که باز من گفتهام اين است که ما را جوري بار آورده بودند که يا بايد فرنگي مآب باشيم يا هيچي. يک نفر جوان، يک نفر خانم اگر سرتاپايش فرنگي مآبي است، اين معلم ميشود. خيلي عالي مقام است... آدم را به کلاه و کفش و لباس و بزک و امثال ذالک ميدانستند.» 3روشنفکر ايراني نسبت به فرهنگ و ارزشها و مفاهيم فرهنگي و ديني ايران در طول 4 نسل گذشته بيگانه بوده و در جهت ترويج آزاديهاي جنسي، اختلاط زن و مرد، بياعتنايي به معنويت و... تلاش کرده است. امام راحل از عملکرد منفي اين گروه اظهار تأسف ميکند و دردمندانه ميفرمايد:
«متأسفانه به جاي آنکه خلقيات مثبت آنان را ياد بگيرند و ترويج کنند، چيزهاي ظاهري و کم ارزش و يا مضّر، مثل آزادي جنسي و اختلاط زن و مرد و بياعتنايي به معنويت و حذف دين و بدگويي به روحانيت را ترويح ميکنند و به مسايلي چون لباس، ميز و صندلي و اين قبيل چيزها که يا خيلي کم اهميّت است و يا اصلاً اهميت ندارد و يا حتي مضّر است، دامن ميزنند.» 4دينستيزي از خصوصيات ديگر روشنفکران است. ضديت بادين به دو صورت ظاهر شد؛ دستهاي لائيک و کاملاً ضد مذهب و دستهاي ديگر مانند نهضت [به اصطلاح] آزادي، اين را با باورها و برداشتهاي غربگرايانه خود التقاط نمودند. ضربهاي که دسته دوم به دليل تظاهر به دين به اين کشور زدهاند از ضربات دسته اوّل بيشتر بوده است. امام? در اين باره ميفرمايند:
«ضرر آنها (نهضت به اصطلاح آزادي) به اعتبار اينکه متظاهر به اسلام هستند... از ضرر گروهکهاي ديگر، حتّي منافقين، اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان، بيشتر و بالاتر است.»5 روشنفکر نماها سعادت و سربلندي ملّت متمدّن و با فرهنگ ايران را در تبعيت و همراهي گلّهوار از الگوهاي منحط غرب ديده، آگاهانه يا ناآگاهانه برخلاف باورها و اعتقادات مردم حرکت کردهاند. در فرازي از صحيفه نور آمده است: «جوانهاي ما را به مراکز فساد کشيدند. تبليغات راجع به فسادهاي اخلاقي علمي به قدري زياد بود که تمام روزنامهها، تمام مجلات کار ميکردند و همين طور، راديو تلويزيون همه اينها مجهز بود براي اينکه جوانهاي ما را از بين ببرند و نيروي جواني آنان را سلب کنند.» 6روشنفکر ايراني هيچگاه درد دين نداشته است، حتي معدود روشنفکراني که در دهههاي اخير به عنوان روشنفکر ديني وارد عرصههاي جامعه شدهاند نيز با هويت وابسته و غير مستقل، به الگوبرداري از غرب پرداخته و بيشتر به دنبال ايجاد رفرم و تجدّد ديني يا پروتستانيسم به اصطلاح اسلامي بوده و در صدد تبيين و اشاعه نظريههاي وارداتي نظير پلوراليسم، سکولاريزم، تسامح و تساهل، ليبراليزم ديني و... برآمدهاند.«ضربههاي مهلکي که بر کشور مظلوم ما در اين 50 ساله اخير از دانشگاهها و اساتيد منحرفي که با تربيت غربي به مراکز علم و تربيت حکم فرما بودند، وارد آمد، از سر نيزه رضاخان و پسرش وارد نشد. البته اساتيد و معلمان متعهدي بودند که زمام امور در دست آنان نبود. ما از شر رضاخان خلاص شديم، ليکن از شر تربيت يافتگان غرب و شرق به اين زوديها نجات نخواهيم يافت. اينان برپا دارندگان سلطه ابرقدرتها هستند و سرسپردگاني هستند که با هيچ منطقي خلع سلاح نميشوند.» 7در نگاه کلي ويژگيهاي روشنفکري ايراني را در دينستيزي، التقاط دين با مکاتب غرب و شرق، خودباختگي و استحاله شدن در برابر غرب، مخالفت با نهادهاي ديني از جمله مرجعيت و روحانيت، تلاش در جهت حذف دين از صحنه زندگي مردم، گسترش فرهنگ تقليد کورکورانه از غرب، جريانسازي به منظور ايجاد انحراف در مبارزات مردم مسلمان ايران، فراهم کردن امکان سلطه سياسي، اقتصادي و فرهنگي غرب و باز کردن پاي کمپانيهاي خارجي و مستشاران غربي در کشور، بتسازي از پيشرفتهاي علمي غرب و ناديده گرفتن مشاهير و دانشمندان و تمدن بزرگ اسلامي، تلاش در جهت توسعه و گسترش بابيت و بهاييگري، اقدامات اجرايي در راستاي هنجارشکني نظير کشف حجاب و رشد اباحيگري و بيبند باري، و ضربه به معنويت و روحيه خودباوري و اعتماد ايرانيان و ترويج احساس ترس در برابر غرب، برشمرد. مقام معظم رهبري در اين باره ميفرمايند: « ما در دوران پهلوي و دوران قاجار، غارت زده و شبيخون زده شديم... آمدند وارد شدند و بساط ما را به هم ريختند؛ اصالتهاي ما را مخفي کردند و خيلي از چيزها را گِل اندود کردند.»8 عملکرد جريان و پديده روشنفکري در ايران طي 4 نسل گذشته نشان ميدهد:1.روشنفکران بنا به تطور فکري و سير شکلگيري شخصيت خود باور نمودهاند که پيشرفت و ترقي و رشد، تنهادر سايه اتکا به يکي از قدرتهاي بزرگ امکانپذير است و کشورهايي مثل ايران، امکان حرکت مستقلانه از قدرتها را ندارند. لذا در طول حيات فکري و سياسي روشنفکران، شاهد گرايش و وابستگي آنان به يکي از قدرتهاي برتر جهان بودهايم: گرايش به شوروي سابق که بيشتر جنبه ايدئولوژيکي داشت؛ گرايش به انگليس در سالهاي سلطنت قاجار و پهلوي تا سال 1331 و بالاخره گرايش به آمريکا به عنوان قدرت برتر از سال 1331 به بعد.2.روشنفکران وابسته در حرکتهاي اجتماعي و سايسي حالت مذَبذَب و غير ثابتي داشتهاند. ريشه اين چندگانگي، تحرکات فکري ـ سياسي و تبليغي غرب است که در راستاي منافع جهاني خود انجام ميدادند. پيوستگي و وابستگي به غرب سبب شده بود تا عملکرد روشنفکران در صحنههاي مختلف سياسي، اجتماعي، فرهنگي و.... تابعي از تصميمگيريها، نظرات و برنامههاي غربيها باشد.3.روشنفکران عليرغم برخي تربيتها و تمايلات مذهبي ابتدايي، در مسير تحصيلات يا مناصب اجتماعي و سياسي و ارتباط با جهان خارج و انديشمندان دينگريز، مرزبنديهاي اخلاقي و اعتقادي را زير پا نهاده و تحت تأثير تعليمات ماسوني و القاء «جهان وطني» استعمارگران، وحدت جهان و امکان پيشرفت و ترقي را در اين يافتهاند که هر نوع قيدي بايد برداشته شود و آن «آزادي» که غرب منادي آن است، برقرار گردد.جامعه مدني مورد نظر آنان به دور از هرگونه مرزبندي به اصول اعتقادي و اخلاقي است. تسامح و تساهل که مد نظر آنهاست براي از ميان برداشتن همين مرزهاست. هرگونه پايبندي به اصول اعتقادي و اخلاقي و سنن که در تعارض با تمايلات جامعة استکباري که نظر قالب را در جهان دارا باشد، تعصب، فناتيک و ارتجاع ناميده شده به شدت مورد نکوهش و تهاجم تبليغي و سياسي آنها قرار ميگيرد.در نتيجه، جامعة روشنفکري ايراني از ديرباز تمام هم و غم و سعي و تلاش خود رادر جهت مقابله با باورها، اعتقادات و آداب و سنن ملي و ديني و جايگزيني فرهنگ نامأنوس و منحط وارداتي غربي صرف نموده و دولتهاي قاجاري و پهلوي نيز در کنار استعمارگران به دليل نياز به توجيهات اين جامعه بر روي مردم همواره به عنوان پشتوانه روشنفکري در صحنه بودهاند. بنابراين روشنفکري ايراني به عنوان واسطه و پل ارتباطي بين مردم و دولتهاي داخلي و استعمارگران ايفاي نقش نموده است.
از اين رو است از سخن حکيمانه رهبر فرزانه انقلاب اسلامي مدد ميگيريم که فرمودند:
«مکرر گفتهام که روشنفکري در ايران از اول بيمار متولد شد. هنوز هم گريبان روشنفکران در قبضه همان بيماري است. متأسفانه هنوز هم آثار و تبعاتش وجود دارد.»9
1 . سيدجلال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر، ج1.2 . سيدحسن تقيزاده، مجله کاوه، ش 36، سال 1399ق.3 . حضرت امام خميني?، صحيفه نور، ج 16، ص66،.4 . مقام معظم رهبري، 19/4/74.5 . صحيفه نور، ج 22، ص 385.6 . همان، ج 11، ص 239.7 . همان، ج 12، ص 267.8 . مقام معظم رهبري، فرهنگ و تهاجم فرهنگي، ص106. 9 . مقام معظم رهبري، 20/4/84.