حكومتي براي آزادگان زمين
اشاره
تمامي تحولات فکري، فرهنگي و اجتماعي، محصول اراده آزاد و مختار آدمي است. از اينرو، انسان خود سرنوشتش را بر عهده دارد. بر اساس آموزههاي ديني، انسان، با وجود تأثيرپذيري از بسياري چيزها، کاملاً بر سرنوشت خويش مسلط است و حيات اجتماعي و سياسي خود را با دستان پر از اختيار و آزاد خويش مي سازد. نوشته حاضر را بايد به مثابه تأملي کوتاه درباره اين بحث به شمار آورد. در اين نوشته تنها طرح مسئله صورت ميگيرد و البته بايد به تفصيل پي گرفته شود و حتي راهکارها و زمينههاي تحقق آن در جامعه بررسي شود تا زمينه تأسيس دولت مهدوي فراهم آيد.سيدحسين ميكائيلاختيار؛ جوهر آزادي
آزادي در آموزههاي ديني مبتني بر عنصر اختيار است. بايد گفت از جمله نشانههاي اساسي حکمت اسلامي، باورمندي به اختيار آدمي است که مبناي آزادي انسان تلقي ميشود. در اين حکمت، انسان تحول ميآفريند و منشأ دگرگونيهاست. همچنانکه خود آدمي در مسير تکامل گام برميدارد، جامعه و محيط پيراموني او نيز از انسان رنگ و بو ميگيرد و دچار دگرگونيهاي گسترده و همهجانبه ميشود. در نبود آزادي، دگرگوني ايجاد نخواهد شد و انسان ميلي براي حرکت به سمت و سويي از جمله تأسيس دولت مهدوي نخواهد داشت.اختيار و آزادي، کجا و در چه شرايطي ظهور مييابد؟ بهطورطبيعي، نخستين جايگاه ظهور آن، حيات جمعي انسانهاست. البته آزادي و اختيار کارآييهاي مختلفي دارد. در واقع، نظام سياسي و نظام اجتماعي، آينه تربيت موجود در جامعه است. در اين صورت، حتي وجود نظام استبدادي در جامعهاي نيز در بافت فکري و ذهني استبدادي آن جامعه ريشه دارد.بهطور کلي، دولت مهدوي در شرايطي تأسيس ميشود که انسان از عنصر اختيار و آزادي براي تحقق اين آموزه سود جويد. از حکمت الهي به دور است که همه مردم را در لحظهاي از اين عنصر اساسي برخوردار سازد، بلکه خود انسانها بايد با اختيار و آزادي تمام اين عنصر را تقويت کنند و به سمت تأسيس دولتي روي آورند که آرزوي ملل مظلوم است. آنچه تاکنون مانع پيمودن اين مسير بوده، به همين جنبه وجودي آدمي برميگردد؛ انسان شرايطي را فراهم نکرده است تا در فرجام تاريخ، به دست تواناي خود، دولت مهدوي را تأسيس کند.بنابراين، دولت مهدوي همان دولت فاضلهاي است که ريشه در ولايت «الله» و آزادمنشي آدمي دارد.استاد مرتضي مطهري که انديشه ايشان را نيز بايد در امتداد حکمت متعاليه به شمار آورد، به درستي به همين معنا اشاره کرده است:نبودن آزادي و تمركز قدرت در يك نقطه طبعاً سبب پيدايش جماعتي ... ميشود كه گرد مركز قدرت جمع ميشوند و با مداهنه و تملق كه خوشايند طبيعت آدمي است، كسب قدرت و در نتيجه، تحصيل قدرت و نفوذ ميكنند و امور را طبق دلخواه و منفعت خود ميچرخانند. در چنين جامعهاي به جاي اين كه تقوا و لياقت سبب ترقي و ترفيع باشد، نزديكي به مركز قدرت، پايه و اساس همه چيز است.1از اينرو، در شرايط نامساعد، عالمان و حاکمان الهي که رهبران حقيقي جامعه هستند، کنار زده ميشوند و جاهلان بر صدر مينشينند، در حالي که شايسته آن مقام نيستند. اين سخن به اين معناست که در يک جامعه فاسد، حاکمان ظالم و مستبد، حکمراني ميکنند و بزرگان و عالمان، پست شمرده ميشوند. در اين دوران بايد با توجه به مبناي آزادي، يعني اختيار بر تربيت جامعه و آمادهسازي آن، براي تأسيس دولت مهدوي گام برداشت و مقدمات تشکيل دولتي صالح و عادل را بيش از پيش مهيا کرد. در واقع، از چنين وضعيت و انتخابي، گريزي نيست؛ چون انسان، مختار و آزاد است.
اهميت آزادي
نقش و حضور آزادي بيروني در تحقق حکومت مهدوي نقش بسيار مهم و حياتي است. بايد دانست ضرورت آزادي اجتماعي که به نوع روابط اجتماعي مربوط ميشود، خواست و نياز دروني و اصيل آدمي است و انسان هنگامي ميتواند به اين نياز درونياش پاسخ گويد که آزادانه زندگي کند. پس آزادي بايد به عنوان واقعيت اجتماعي، در روابط اجتماعي وجود داشته باشد. 2 در نظام استبدادي، ظرفيتهاي آدمي قدرت ظهور ندارند و اين اجازه به انسان داده نميشود تا بتواند استعدادهاي خويش را محک زند و عملي کند. در چنين نظامي، اطاعت افراد نيز از روي ترس و وحشت است. نظام استبدادي همواره به استخفاف شهروندان خويش و اطاعت آنها ميانديشد.آزادي و تحولات اجتماعي
دست انسان در امر آينده و پايان تاريخ باز است، به گونهاي که ميتواند با تغيير و تحولات مبتني بر آزادي و خواست آدمي، اين پايان، نزديک يا دور افتد. در اين ميان، تأسيس دولت مهدوي به آمادگي انسان بستگي دارد که چگونه و با چه محتوايي در دگرگونيها بکوشد و بتواند زندگي و جامعه خود را بدان سوي رهنمون گرداند. انتظار جز اين نيست که انسان بتواند با اختيار و آزادي خود امام صالح و عادلي را برگزيند و راه را براي تأسيس دولت وي فراهم آورد. به هر حال، مفهوم انتظار با عنصر آمادگي در هم آميخته است. هرگاه انسان از اين آمادگي برخوردار گشت و با آزادي خود، راه مورد رضاي الهي را برگزيد، زمينه پايان انتظار و تأسيس دولت مهدوي فرا رسيده است.فرجام آزادي در دولت مهدوي
تأسيس دولت مهدوي و ظهور منجي و مصلح بشر را ميتوان از ديگر عوامل تحول اجتماعي و تاريخي دانست که اين مسئله در دين و اعتقادات مذهبي انسان مسلمان ريشه دارد. برخي بر اين باورند كه ريشه فسادها و تباهيها، نقص روحي و معنوي انسان است. آدمي هنوز دوره جواني و ناپختگي را ميپيمايد و خشم و شهوت بر عقلش حاكم است. انسان فطرتاً در راه تكامل فكري، اخلاقي و معنوي پيش ميرود. نه شر و فساد جزء جدايي ناپذير بشر است و نه تمدن برتر، فاجعه خودكشي دسته جمعي را پيش ميآورد. پس آيندهاي روشن و اميدوار کننده و سعادتبخش كه در آن، شر و فساد از بيخ و بن كنده ميشود، در انتظار بشر است. اين نظريه، الهامي است كه دين ميدهد. نويد انقلاب مهدي و آموزه تأسيس دولت مهدوي در اسلام، نتيجه اين الهام است.3 مسئله انتظار و ظهور منجي در اديان مختلف و آرمان قيام و انقلاب حضرت مهدي(عج) در اسلام، فلسفه بزرگ اجتماعي است كه آينده روشن و شفافي را به بشر نويد ميدهد؛ آيندهاي که در آن، انسان با بهرهگيري از ظرفيتهاي وجودي خويش، امکان حرکت به سوي سعادت را کسب ميکند و در اين مسير، نشانههاي انسان به ويژه عنصر آزادي و اختيار، راهنماي عمل آدمي خواهد بود.تعدادي از متفکران مسلمان به بحث آينده تاريخ اشاره کرده و گفتهاند: «انسان در آينده به سوي آزادي بيشتري خواهد شتافت».4 انسان بايد در سه زمينه براي آزادسازي خود تلاش کند: نخست، آزادي از اسارت طبيعت؛ دوم، آزادي از هوا و هوسهاي دروني و سوم، آزادي از سلطه انسانهاي ديگر. همانگونه که در مباحث قبل اشاره شد، آزادي در همين عناصر سهگانه تعريف ميشود. در واقع، انسان با ساختن خود، جامعه و محيط طبيعي خويش، براي آزادسازي فضاي زندگياش ميکوشد و شرايطي را فراهم ميآورد که در آن، عنصر تصميمساز و مسئول به شمار ميآيد. در چنين فضايي، ميتوان به سمتي رفت که سرانجام آن، تأسيس دولت مهدوي خواهد بود.1. مرتضي مطهري، يادداشتهاي استاد مطهري، ج 2 ، ص 116، چاپ دوم: انتشارات صدرا ،تهران 1379.2. نک: فرهنگ واژههاى انقلاب اسلامى، ص 56 ـ 57.3. مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي(5): جامعه و تاريخ؛ مرتضي مطهري، فلسفه تاريخ، ج 1، ص 30، چاپ اول: انتشارات صدرا، تهران 1366. همچنين يادآوري برخي آموزهها در اين زمينه مناسب است. از جمله در آيه 105 سوره انبياء آمده است: «وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»؛ در زبور داوود، از پس ذكر (تورات) نوشتهايم كه سرانجام، زمين را بندگان شايسته ما ميراث برند و صاحب شوند. امام باقر(ع) نيز مىفرمايد: «اين بندگان شايسته كه وارثان زمين مىشوند، اصحاب مهدى در آخرالزمان هستند». مجمع البيان، ج7، ص 66، به نقل از: محمدرضا حكيمى، خورشيد مغرب. 4. فلسفه تاريخ، ج 1، ص 285. ايشان در جايي ديگر با توجه به حضور عوامل ديگري، بر اين باور است که با وجود حضور عوامل ديگر، نقش اختيار و آزادي انسان همچنان پابرجا است: « ... در عين آنكه تاريخ با يك سلسله نواميس قطعي و لايتخلف اداره ميشود، نقش انسان و آزادي و اختيار او به هيچ وجه محو نميگردد...».