شاهراه دهكده جهاني
اشاره
چندين تعريف از جهاني شدن وجود دارد ، اما بايد پذيرفت كه در عصر كنوني يك ميل و اراده جديد و يا ايدئولوژي كه هدف آن جهاني كردن است، ظهور يافته و تحولات علمي و پيشرفتهاي تكنولوژي از جهاني شدن يك پديده غير قابل اجتناب ساخته است كه مقاومت در مقابل آن غير ممكن است. اگر بخواهيم يك تعريف بيطرفانه از جهاني شدن ارائه دهيم، ميتوان گفت كه جهاني شدن عبارتست از فرايندي متنوع و قدرتمند در جنبه هاي فرهنگي ، اقتصادي، ورزشي، نظامي و ...مقاله حاضر سعي دارد جهانيشدن را از جنبه فرهنگي مورد بررسي قرار دهد.سجاد كريمان مجداينكه دشمن تصميم گرفته فرهنگ خودش را جايگزين فرهنگ ما کند تا به قول تقيزاده «از موي سر تا ناخن پا» فرنگي شويم، موضوع بسيار قديمي است؛ اما آنچه همواره براي ما به عنوان يك سؤال اساسي ميماند، اين است كه اين کار چه فايدهاي براي استعمارگران دارد؟ جهانيسازي از اين رو به كار نظام سرمايهداري ميآيد كه هم نيروي انساني و هم كالاها و هم سرمايه در وراي مرزها معطل نمانند، زيرا در نخستين گام مرزهاي سياسي را از ميان بر ميدارد و در دومين گام، سعي در از ميان برداشتن مرزهاي فكري جوامع مورد سلطه ميکند تا همگي يكسان بينديشند و بدين وسيله تبليغاتشان مؤثر واقع شود و در اين راه از صرف انرژي در شناخت فرهنگ آنان دريغ نميورزند؛ زيرا تنها پل ارتباطي با آنان فرهنگ آنان است . اين شيوهها را از ديرباز و آغاز جهانگيري استعمار پير بر ممالك شرق، ميشناسيم؛ تشكيلات فراماسونري در غرب اگر چه براي اين كار بنياد نهاده نشده بود، اما به زودي در سيطره انگليس درآمد و در نقش بخش فرهنگي امپرياليسم عمل نمود و عمده مأموريتش مسخ فرهنگي ملل تحت سلطه شد. فراماسونرها سعي ميكردند تا ايدئولوژي خود را با فرهنگ بومي وفق دهند و از اين طريق به تبليغ فرهنگ سرمايهداري جهاني ميپرداختند.1 از طبيعت نظام سرمايهداري نوين استنباط ميشود که پروژه جهانيسازي پيش از آنكه به هدف اصلي خود نائل گردد، ناگزير از هضم فرهنگهاي ديگر خواهد بود و اين همان چيزي است كه مارشال مكلوهان در طرح نظريه «دهكده جهاني» خود و فوكوياما به تعبيري و ساموئل هانتينگتون به تعبيري ديگري آينده آن را نويد ميدادند. يعني شروع يك برخورد يا به تعبير هانتينگتون، يك جنگ بين فرهنگ مسلح غرب با ديگر فرهنگها؛ زيرا بيشک منافع ملتها با منافع غرب برخورد و تنش خواهد داشت. منافع ملتها در گرو تحقق عدالت اجتماعي است كه در فرآيند جهانيشدن تحقق نمييابد و منافع استكبار جهاني در گرو توسعه است كه با اجراي يك پروژه در تسريع جهانيشدن زودرس، ميتواند تحقق يابد و عدالت اجتماعي براي آن يك آسيب تلقي ميشود. به همين دليل است كه ميگوييم جهانيسازي در نخستين قدم، با مانع بزرگ فرهنگي ملتها مواجه خواهد بود و به نوعي بايد اين مشكل را حل نمايد. با توجه به اين مهم، پيشبيني ميشود جهاني سازي در طلايه برخورد با فرهنگهاي ديگر، جدال سختي با فرهنگ عدالتجوي اسلامي خواهد داشت.تهاجم فرهنگي
يك پروژه جهاني، امر بسيطي نيست و از اجزا و بخشهايي تشكيل ميشود. همچنين داراي مراحل پلكانياي است كه در صورت داشتن برنامهريزي علمي به صورت خودكار عمل ميكند. بنابراين، اجراي طرح جهانيسازي مستلزم تمهيداتي است كه به مثابه فيلترهايي بايد اين طرح از آن عبور كند. يكي از مؤثرترين راههاي جهانيسازي، مسخ فرهنگ ملتهاست كه طي دو مرحله بايد انجام بگيرد که البته دقت روي اين مسئله ميتواند براي ما راهگشا باشد:الف: تبديل فرهنگ والاي ملي به فرهنگ منحط عوامي
فرهنگ ملي كه به آن فرهنگ عاميانه نيز ميگويند، مجموعه ميراث اجتماعي، نهادها، رسوم، قراردادها، ارزشها، مهارتها، هنرها و روال معيشت گروهي از مردم است كه خود را اعضاي يك اجتماع نزديك به هم حس ميكنند و با آن پيوند و وفاداري بسيار عميقي دارند و در حالي كه فرهنگ عوامي يا تودهاي معمولاً متضاد فرهنگ والا شمرده ميشود، اين فرهنگ هيچ ارزش ذاتي ندارد و از آن حمايتي نميشود؛ بلكه فقط محصولات بنجلي است كه در درجه اول براي سرگرمي توده مردم تهيه ميشود و باب سليقه بازار فروش است. 2 فرهنگ عاميانه چيز بدي نيست. اتفاقاً فرهنگ ملي ما همان است كه همه ارزشهاي ريشهاي ما را با خود دارد. اين فرهنگ، ارزش حفاظت و پاسداري دارد و در فرهنگ ديني ما ريشه دارد و تا حدود زيادي در آن تنيده شده است.ب: تضعيف فرهنگ ديني
در اين نوشتار آنچه مورد توجه قرار گرفته، فرهنگ ديني - اسلامي است؛ يعني نوعي خاص از فرهنگ كه در آن صبغه اسلامي برجسته شده است. استكبار جهاني در اجراي طرح جهانيسازي، در كشورهاي اسلامي با مشكل اين نوع فرهنگ روبهروست و براي تضمين موفقيت خود ناچار به از ميان برداشتن اين مانع است، اما در بيان اول، به دليل برخورداري آن از قُدسيّت، نميتواند به آن هدف دست يابد؛ لذا به شيوههاي گوناگون سعي در تضعيف آن مينمايد. گرچه از ساير راهها هم غفلت نميورزد و لبههاي خونين آن را به صورت تهاجم نظامي به عراق و تهديد عربستان و ايران و … ميبينيم. پروفسور نصير عاروري (استاد دانشگاه ماساچوست در شهر “دارتموت” آمريكا) معتقد است كه آنچه به صورت جهانيشدن در جهان اسلام مشاهده ميكنيم، در واقع يك هجوم فرهنگي است تا يك هجوم اقتصادي. وي در مصاحبه با خبرنگار روزنامه رسالت ميگويد: جهانيسازي را كشورهاي بسيار صنعتي شمال و در رأس آنها آمريكا و متحدان آن انجام ميدهند. به نظر من اكنون جهانيسازي در واقع به صورت ابزار قدرتمند ايدئولوژيك براي تسهيل نفوذ در اين كشورها درآمده است، ولي برعكس قرون 19 و 20 ، آنها نميخواهند بر اين كشورها حكومت كنند و فقط ميخواهند منابع را در اختيار داشته باشند بدون اينكه هزينة حكومت كردن را بپردازند.” او همچنين معتقد است كه آنان هماكنون اين تهاجم - عليه جهان اسلام - را آغاز كردهاند. 3 اگر اندكي به سريالهاي تلويزيوني، موسيقيهاي رايج در ميان جوانان، گرايشهاي ادبي، نقاشيهاي خيالبرانگيز و ... دقت كنيد، متوجه عمق فاجعه خواهيد شد.استحالة فرهنگي
يكي از نمودهاي آشكار جهانيسازي، به مصاف واداشتن فرهنگ مسلط و مجهز خود، با فرهنگهاي ديگر ملتهاست. آنچه در وضعيتهاي عادي و حركتهاي طبيعي تاريخ، از حاصل برخورد دو فرهنگ پديد ميآيد.در دوگانگي فرهنگي؛ يعني قرارگرفتن مردم در ميان دو نوع فرهنگ كه هر كدام به داعي وجودي خود ميخواهد بماند، يك نوع همزيستي به وجود ميآيد كه امر انتخاب را در آغاز، اندكي مشكل مينمايد؛ زيرا يكي از آنها الگوي آرماني منطبق با سنتهاي پذيرش شده جامعه است و ديگري به داعي فشار و تواتر ناشي از سلطه قدرت پشتيبان خارجي، يا حكومت عنصرهاي بالنده عقلاني، براي خود نقشي ايجاد ميکند. وضعيت موجود كنوني در كشورهاي در حال توسعه نمونهاي از چنين وضعيتي است؛ زيرا مردم در ميان چالشي از دو نوع فرهنگ به سر ميبرند: يكي، الگوي فرهنگ سنتي كه سرچشمه ارزشهاست و مردم سخت بدان دل بستهاند. ديگري الگوي غربي كه اساس قسمت عمده تكنولوژي رشد است و جوامع رو به رشد، ناگزير از آن هستند؛ چرا كه هر نوع تكنولوژي، همراه با بار فرهنگ خاص خود در فرهنگ جوامع نفوذ مي کند. الگوي غربي رشد، علاوه بر مدل توليد، رفتار و خواستهاي فرهنگي خاصي را در زمينههاي مناسبات اجتماعي، معاشرتها، اخلاق در خانواده، سبكهاي زندگي، شيوههاي جنگ و صلح، حتي ادبيات و هنر و ذوقيات ايجاب مينمايد كه مناسب با ارزشهاي فرهنگ بومي نيست و انتخاب نهايي هر كدام از اين دو فرهنگ، بستگي به سنگين شدن كفه احساس نياز شديد مردم دارد.پيامدهاي استحاله فرهنگي
1- جدايي بين فرهنگ ملي و ديني
يكي از زمينههاي اصلي فعاليت استكبار، پوچ گردانيدن فرهنگها و نابودي و فساد زبان، فرهنگ، دين و اعتقاد ملتهاست؛ زيرا وجود اينها به عنوان حساسيت ملي، مانع ورود و رسوخ هرگونه تفكر و فرهنگ و بينش ديگر است. اين در حالي است كه يگانگي دو فرهنگ ايراني - اسلامي براي ملت ما همچون يگانگي در دلالت كلمه مركب يا دلالت زوج و امثال آنهاست كه در عين دوتايي، به دلالت واحد ميپردازد؛ هر چند كه چنين دوتايي به معناي هموزن بودن نيست.2- محو سنتهاي مذهبي و ملي
سنتهاي مذهبي و ملي پذيرفته شده يك ملت، بزرگترين نمود فرهنگي يك ملت و به منزله پرچمي بر تارك فرهنگ آنان، نشان استقلال و هويت فرهنگيشان ميباشد كه ملتها به آنها پايبندياي در حد تقدّس يافتگي نشان ميدهند و از آنها دفاع ميكنند. شايد يكي از اشتباهات اين قدرتها همين باشد كه بر مقدسات ملتهاي مورد تهاجم پا ميگذارند؛ چه آنكه با تعرض به حريم ارزشهايي از اين دست، احساسات ملتها را بيشتر تحريك و عليه خود بسيج مينمايند؛ البته از طريق افراد موجّه ملي يا علمي در جهت خالي كردن زير پاي سنتها به اجراي سناريوهايي ميپردازند تا به تدريج از ارزش بودن بيفتند؛ چنان كه بسياري از ارزشها تاكنون به اين سرنوشت دچار شدهاند.3- الگوپردازي نامناسب
ميدانيم بناي فرهنگ حاكم غرب بر اومانيسم مبتني بر اصالت لذت مادي استوار است. از اين رو، در تهاجم فرهنگي غرب، ترويج الگوها و مدلهاي مطلوبيت يافته آنان در جهان سوم يكي از حربههاست. اين الگو در تمامي زمينههاي مادي و غيرمادي وجود دارد. از جمله آنها ميتوان به دو نمونه مغاير يكديگر اشاره كرد: نوع اول: مصرفگرايي، تجملپرستي، ارتباط نامشروع، بيبند و باريهاي جنسي، منحط دانستن و ارتجاعي شمردن مذهب، رد كردن اخلاق سنتي و مبتني بر فضايل، مكارم روحي و … نوع دوم: عكس اينها؛ تعصب، تنگنظري و خشكي، سنن جاهلي و ايلي كهن، امساك و خشكدستي، تنگگيري در تربيت و مديريت خانه و … يكي از نمونههاي اين گونه باورهاي نامناسب با روح فرهنگ اسلامي، مسأله بركناري زن از مسئوليت اجتماعي است كه در اصل، خود يك “شبهفرهنگ” است كه با سوءاستفاده از حساسيت اسلام نسبت به فساد اخلاقي (رابطه نامشروع زن و مرد) آموزه خانهنشيني و آفتابي نشدن زن را در ميان جوامع اسلامي شايع ساخته و در نتيجه نيمي از افراد جامعه را از تلاش و فعاليت بركنار كرده است. در حالي كه با رعايت شرايط عفاف، بانوان بزرگ اسلام، كار تعليم، قافلهسالاري، مديريت، طبابت، بازرگاني و رهبري گروههاي سياسي و معارض را بر عهده داشتهاند. عمق فاجعه و آنچه حقيقتاً براي ما مسئله ميشود، اين است كه فرهنگسازان استعماري صرفاً به ترويج و تبليغ اين مرامها اكتفا نميكنند، بلكه با تمام نيرو ميكوشند اين موارد را در مردم زير سلطه، تزريق روحي نمايند. امام خميني (ره) نيز چه هوشمندانه به اين نكته توجه داشت: «ما الآن در همه چيز، به گمان همه، يك نوع وابستگي داريم كه بالاتر از همه، يك وابستگي افكار است. افكار جوانهاي ما، پيرمردهاي ما، تحصيلكردههاي ما، روشنفكرهاي ما، بسياري از افكار وابسته به غرب است، وابسته به آمريكا است و لهذا حتي آنهايي كه سوءنيت ندارند و خيال ميكنند ميخواهند خدمت بكنند به مملكت خودشان، از باب اين كه راه را درست نميدانند و باورشان آمده است كه ما بايد همه چيز را از غرب بگيريم، اين وابستگي را دارند. سرمنشأ همه، اين وابستگيهاست كه ما داريم. اگر ما وابستگي فرهنگي را داشته باشيم، دنبالش وابستگي اقتصادي هم هست، وابستگي اجتماعي هم هست، سياسي هم هست.» 44- تسخير شؤون مادي فرهنگها
ايجاد تغيير در بنياد فرهنگي ملتهاي اسلامي از بنيادگرايي و اصولگرايي به تجددطلبي و مدرنيسم، هدف مهمي از سوي استكبار جهاني قلمداد و حتي دكترين زمامداران آنان ميشود. نيكسون (رئيسجمهور اسبق آمريكا) در اثري كه چاپ كرده است، به سردمداران كاخ سفيد توصيه ميكند: كليد سياست آمريكا بايد به صورت تدريجي اين باشد كه فقط با رژيمهاي تجددطلب همكاري استراتژيكي داشته باشيم و پيوندهاي خود را با رژيمهاي بنيادگراي افراطي و راديكال، به همكاري تاكتيكي محدود كنيم. 5 روژهگارودي در كتاب «آمريكا پيشتاز انحطاط» توضيح داده است كه چگونه آمريكا براي مقابله با ايران، صدام حسين را تقويت نمود؛ اما به محض آنكه كنترل منافع نفتي خليجفارس توسط وي تهديد شد، به قيمت جان دويستهزار غيرنظامي، عراق را بمباران كرد و با محاصره اقتصادي آن، بيش از پانصدهزار كودك را به هلاكت رسانيد. وي نتيجه ميگيرد كه صحبت از ساختن سرمشقي بود تا به تمامي جهان سوم نشان داده شود كه به هيچ قومي، حتي به قيمت انهدامش، اجازه داده نخواه شد كه به سطح بالاتري از تكنولوژي برسد يا از ثروتهاي ملي خود، بدون كنترل قيمت آنها از طريق قدرتهاي بزرگ استفاده كند. 61.نهضت آزادي در انديشه و عمل، كارگروه سياسي دفتر تبليغات اسلامي قم، چ اول 1368، ص 89. 2.فرهنگ انديشه نو، جمعي از مؤلفان، ترجمه گروهي، ويراسته ع پاشائي، انتشارات مازيار 1369، صص 578 و 579. 3.روزنامه رسالت، ش 4765، (81/4/17)، ص 6. 4.بيانات امام با جمعي از دبيران انجمن اسلامي آذربايجان شرقي، 1358/8/4. (به نقل از ديدگاههاي فرهنگي امام خميني، كبري اسدي مقدم، چاپ چهارم. 5.فرصت را دريابيم، ريچارد نيكسون، ترجمه حسين وفينژاد، انتشارات طرح نو، 1371، ص 246. 6.روژهگارودي، آمريكا پيشتاز انحطاط، ترجمه قاسم صنعوي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1367، ص 94.