فرهنگ مهدويت و دكترين انتظار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ مهدويت و دكترين انتظار - نسخه متنی

مصاحبه شونده: محمدتقی مصباح يزدي؛ مصاحبه کننده: عليرضا دهشيري

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرهنگ مهدويت و دكترين انتظار :
در گفت و گو غير حضوري با علامه استاد مصباح يزدي

اشاره

آن‌چه كه پيروان اديان توحيدي و آزادگان حقيقي تاريخ، بر درخشندگي و نورانيت آن به نصرت و غلبه تاريخي دست يافته‌اند، حريت و بلندنظري راه انبياست. در تاريخ ارزشمند 14قرن مقابله حق و باطل در ميان پيروان دو گروه اسلام ناب و اسلام نفاق، همواره دو چهره و شخصيت قدسي و نوراني هدايت‌گر و ياري‌رسان حق‌طلبان و آزادانديشان اسلام ناب بوده‌اند. سيدالشهدا(ع) و بقيه‌الله(عج) آفرينندگان فرهنگ عاشورا و انتظار، باروها و مناره‌هاي مستحكم دژ اسلام ناب هستند، كه پيروان حقيقي اسلام را از ميان طوفان حوادث هزار و چهارصدساله به ساحل امن نظام قدرتمند و مقدس جمهوري اسلامي رسانده‌اند. «فرهنگ مهدويت و دكترين انتظار» در زمان غيبت به عنوان يكي از دو عنصر توانمند ياوران حق، مجموعه‌اي از رفتارها و اميدها را شكل مي‌بخشد كه هر روز بيشتر از ديروز افق زيبا و سفيد تاريخ را در برابر ديدگان پيروان حقيقت قرار مي‌دهد. پاي سخنان حضرت استاد علامه مصباح يزدي مي‌نشينيم و «فرهنگ مهدويت» را از خرمن انديشه تابناك ايشان مي‌چينيم.

تهيه و تنظيم: عليرضا دهشيري

پويا: در زمانه كنوني، انتظار ظهور موعود و فلسفه منجي آخرالزمان، با فرهنگ ويژه‌اي تحت عنوان «دكترين مهدويت» مطرح مي‌شود. تصور مي‌فرماييد،«مهدويت» در چه قالبي مي‌گنجد؟

آيت‌الله مصباح: اصطلاح دكترين در اصل واژه‌اي يونانى به معناى تدريس و يا محتواى درس مي‌باشد. اين واژه از يونان به ساير نقاط اروپايى انتقال پيدا كرد و در دو سطح عام و خاص مصطلح شد. اصطلاح عام آن كه در حوزه‏هاى مختلف معرفتى و فكرى و اعتقادى به كار مى‏رود، و اصطلاح خاص آن كه به حوزه­هاي علوم سياسى و اجتماعى اختصاص دارد. اصطلاح عام آن به معناى اعتقادات يا انديشه‌هايى است كه در يك مكتب فكرى و يا در يك مذهب اقتصادى يا سياسى، جايگاه برجسته‏اى دارد. و حتى اگر برخي از عقايد يك دين و مذهب برجسته‏تر باشد و جنبه محورى پيدا كند، به آن‏ها نيز دكترين اطلاق مى‏شود. مثلاً در مسيحيت موضوع «تثليث» يك محور است كه گاهى كلمه دكترين را درباره‏ آن هم به كار مى‏برند و به آن «دكترين تثليث» مى‏گويند. اين اصطلاح عام كه حتى در عقايد، اديان، مذاهب و مكاتب علمى و فلسفى به كار مى‏رود.

اما اصطلاح خاص دكترين عبارت از يك ويژگى خاص، نظريه و مجموعه افكارى است كه جنبة كاربردى گسترده و وسيع داشته باشد. تفاوت دو اصطلاح اين است كه در اصطلاح دوم كاربرد و ظهور آن در عمل لحاظ مى‏شود. اگر چيزى جنبه عملى نداشته باشد و صرفاً يك فكر نظرى خالص باشد طبق اصطلاح دوم به آن دكترين نمى‏گويند. بنابراين دكترين­هايى كه بر اساس اصطلاح دوم، مثل دكترين‏هاى اقتصادى و يا دكترين‏هاى سياسى گفته مي­شوند، يك انديشه و مجموعه افكار خاصى هستند، كه بايد در عمل پياده شود.

منظور از مهدويت يعنى طريقه، فكر و اعتقادى كه منتسب به حضرت مهدى(عج) است. براي اين انتساب كوچك­ترين نسبت كافى است. يعني يك طريق منسوب به حضرت مهدى و يا فكرى و عقيده‏اى كه منسوب به ايشان است. ممكن است نسبت آن از اين جهت باشد كه اصلاً محور آن فكر حضرت مهدى(عج) است، اين را مهدويت مي‌گوييم. بنابراين مهدويت يعنى معتقد بودن و منسوب بودن امري و حقيقتي به وجود حضرت مهدى. اما گاهى در نسبت بيش از اين حيثيت لحاظ مى‏شود، يعني منظور اين است كه رفتار هم بايد رفتار مهدي‌پسند باشد و يا رفتارى باشد كه از او الگو و الهام گرفته شده باشد.

پويا: با توجه به مشخص شدن مفهوم اين دو واژه، آيا مي­شود آن­ها را به صورت تركيبي به كار برد؟

در صورتي كه تركيب آن­ها صحيح باشد مناسب­ترين معناي اين اصطلاح تركيبي چيست؟

آيت‌الله مصباح: در مورد تركيب واژگان دكترين و مهدويت به نظر مي­رسد، اگر ما طبق اصطلاح اول كه براى دكترين گفتيم، يعنى يك فكر يا اعتقادى كه در ميان مجموعه‌اي از عقايد جايگاه برجسته و مشخصى دارد، دكترين مهدويت در اين صورت يعني نظريه‏اى كه در ميان نظريات، برجسته است. دكترين با اين بيان، مساوى با تئورى مى‏باشد؛ البته تئورى خاصى كه تلاش ويژه‌اي نسبت به آن مي‌شود. معمولا ترجمه­اى هم كه براي آن در عربي مي­شود« النظرية المهدويه» است. بنابراين نزديك‌ترين معنايى كه براى دكترين در اين جا مى‏شود در نظر گرفت معناى تئورى و نظريه است.

اما اگر منظور از واژه­ي مهدويت، مجموع افكار و عقايد و رفتارهايي باشد كه انتساب به حضرت مهدى(عج) پيدا مي‌كند، ديگر نمي­شود تئورى مهدويت و يا دكترين مهدويت گفت. اگر ما بخواهيم در مورد مجموعه مطالبى كه مربوط به حضرت مهدى صلوات‌الله‌عليه هست، اصطلاح خاصى به كار ببريم، به نظر بنده «فرهنگ مهدويت» مناسب‌تر است. ولي اگر منظور از دكترين، معناى دوم آن باشد يعنى آن نظريه­اي كه بيشتر جنبة كاربردى دارد و در عمل خود را نشان مى‏دهد، آن هنگام براى مهدويت بايد رفتارى را از سوي خود نسبت به حضرت مهدى(عج)، تعريف كنيم. اين را دكترين مهدويت مي­گويند. اگر بخواهيم حتماً روى كلمه دكترين تكيه كنيم، مناسب‏ است آن رفتارى كه به عنوان دكترين مهدويت توصيه مى‌كنيم همان مفهوم انتظار باشد. و بگوييم فرهنگ مهدويت و دكترين انتظار.

پويا: اگر مهدويت به معناي طريقه و روشي كه انتساب به حضرت مهدي(عج) دارد، باشد، براي رسيدن به فرهنگ مهدويت چه بايد كرد؟
و آيا فرهنگ مهدويت و دكترين انتظار ارتباطي با حكومت جهاني دارد؟

آيت‌الله مصباح: آن چه كه همراه با واژه مهدى به ذهن مي‌آيد، اين است كه كسى در آخرالزمان ظهور و زمين را از قسط وعدل پر مي­كند يملأ الله به الارض قسطاً و عدلا. اين حقيقت چند پيش فرض دارد. ما جوامعى داريم كه در همه عالم پراكنده هستند اين جوامع بايد به شكلى در بيايند كه امكان گسترش قسط و عدل در آن جوامع وجود داشته باشد. يعنى پيش فرض اين اعتقاد اين است كه اين جوامع از وصف جهانى بودن برخوردار خواهند شد. بر همين اساس، عده­اي معتقدند كه تئورى مهدويت با تئورى جهانى شدن تلازم دارد. تقريبا همين طور هم هست، اما تلازم دو مفهوم مساوي نيست زيرا جهانى شدن شكل­هاى مختلفى دارد، و يكى از شكل‌هاي آن با مهدويت تحقق پيدا مى‏كند.

جهانى شدن را گاهى به صورت يك فرضيه و گاهي نيز به صورت يك ايده در نظر مى‏گيريم. يعنى گاهي امكان تحقق آن را بررسى مى‏كنيم ولى هنوز قابل اثبات نيست، و گاهى دلائلى براي آن مى‏آوريم و به صورت نظريه در مى‏آيد. وقتي نظريه جنبه كاربردى پيدا كند مى‏شود به آن واژه دكترين را اطلاق كرد. پس در مهدويت يكى از مولفه‏هاي آن جهانى شدن است. در آن زمان بايد يك حكومت مركزي وجود داشته باشد تا همه جهان تحت آن حكومت اداره شود، و دستورات آن كسى كه در رأس حكومت قرار مي‌گيرد نافذ باشد. در مهدويت علاوه بر جهانى شدن به معناى ارتباطات اقتصادى يا ارتباطات علمى يا ارتباطات تكنولوژيك، بايد يك نوع وحدت سياسى نيز وجود داشته باشد. يعنى حكومت واحدى بايد تشكيل شود كه در رأس آن حكومت حضرت مهدى صلوات‌الله‌عليه قرار دارد.

پويا: آيا براي ايجاد مهدويت همين دو مؤلفه يعني جهاني شدن و حكومت جهاني واحد كافي است؟

آيت‌الله مصباح: البته اين دو عامل كافى نيست. اگر ما تصور كنيم كه تلاش بشر و جوامع براي ايجاد يك حكومت واحد جهاني مانند همين حكومت­هايى كه اكنون در جهان هست، نوعي از فرهنگ مهدويت است، اشتباه كرده‌ايم. در مهدويت يك عنصر سوم و محورى نيز وجود دارد. اين حكومت به دست يك پيشواى معصوم كه خطاناپذير است، اداره مي‌شود. هيچ وقت اين عصمت از افراد عادى بشر برنمى­آيد. اين شخص بايد از جانب خداوند تاييد شده باشد.

و اين همان امام معصوم است. بنابراين مى‏توانيم بگوييم مفهوم مهدويت برآيندى از سه مؤلفه هست و آن اين است كه جوامع جهاني با هم ارتباط پيدا كرده، و حكومت واحدى بر جهان حاكم مى‏شود كه در رأس آن حكومت يك مرد الهى كه مورد تاييد الهي است و امام معصوم ناميده مى‏شود ـ حكومت خواهد كرد.

پويا: با توجه به اين سه مؤلفه آيا اين معنا از مهدويت منحصر در ميان شيعيان و يا مسلمانان است؟

آيت‌الله مصباح: در اعتقادات شيعه و در بيشتر فرقه‌‌هاي اسلامى اعتقاد به ظهور حضرت مهدي(عج) وجود دارد تا آن جا كه بسيارى از علماي اهل تسنن كتاب ويژه‌اي درباره حضرت مهدى(عج) نوشته و رواياتى را كه پيغمبر اكرم صلى‌الله عليه و آله وسلم درباره ايشان فرموده‌اند جمع‌آوري نموده‌اند. اين مسئله آن‌قدر روشن است كه مي‌شود گفت انكار مهدى(عج) در فرقه‌هاي اسلامي يك فكر انحرافى به شمار مي‌آيد. در اديان توحيدى و به خصوص در اديان ابراهيمى نيز اعتقاداتي درباره مصلحى از ميان فرزندان انبياء كه در آخرالزمان خواهد آمد، وجود دارد. مانند مسيحيان كه معتقدند شخص حضرت عيسى بن مريم(ع) باز خواهند گشت و جهان را پر از عدل و داد مى‏كنند.

اين در اعتقادات شيعه نيز وجود دارد كه نزول حضرت مسيح با ظهور امام دوازدهم، همراه هست، اگر بنا بر مسامحه باشد، اندكى وسيع­تر، ساير اديان و مذاهب ـ حتي از اديان آسمانى نباشند ـ نيز معتقدند كه زمانى يك انسان برتر پيدا مي­شود و عالم را اصلاح خواهد كرد. اين نيز نوعى عقيده به مهدويت است. بنابراين اگر ما مهدويت را به عنوان يك فكر عامى تلقى كنيم كه در ساير اديان و مذاهب هم وجود دارد، منتها با اين تفسير كه مصلحى ظهور خواهد كرد و زمين را از لوث ظلم و ستم پاك خواهد كرد، اين يك نوع اعتقاد عام به مهدويت است. ما مصداق آن را حضرت مهدى(عج) مى‏دانيم، و آن‏ها مصاديق ديگرى براي آن قائل هستند. به اين صورت اعتقاد به مهدويت يك اعتقاد عام بين‌الاديان مى‏شود. همان طوري كه اعتقاد به توحيد اعتقاد به نبوت بين اديان توحيدى و مخصوصاً اديان ابراهيمى مشترك است، مهدويت هم يك اعتقاد مشترك بين همه اديان توحيدى و يا حتي بعضى از اديان غير توحيدي مي­باشد.

پويا: بر اساس اعتقاد شيعه خداى متعال مقدر فرموده كه بعد از پيغمبر اكرم(ص) دوازده امام معصوم يكى پس از ديگرى جانشينى آن حضرت را بر عهده گرفته و مردم را رهبرى كنند، چرا امام دوازدهم از نظر مردم غايب شدند و اراده الهى بر اين تعلق گرفت كه مدت نامعلومى از نظر، دور بمانند تا روزى فرا برسد كه ظهور كنند؟

وظيفه­ي ما در اين زمان چيست؟

آيت‌الله مصباح: طبق عقايد ما شيعيان و به تعبير معروف خواجه نصيرالدين طوسى(ره) حضور امام لطف و غيبت او از ناحيه ما مي‌باشد. علت غيبت امام دوازدهم ناسپاسى مردم است. اگر مردم قدر امام را دانسته بودند و از ساير ائمه پيروى كرده بودند ديگر لزومى نداشت امام دوازدهم غايب بشود. حتي اگر حق ائمه به جا آورده شده بود، خداوند عمر آن‏ها را خيلى طولانى‏تر مى‏كرد تا نقش مهم­ترى را در رهبرى مردم ايفا كنند. در خطبه حضرت زهرا (س) هست كه اگر كار را به دست على سپرده بوديد نمى‏گذاشت كه ظلمى در عالم باقى بماند. بنابراين، علت اين كه امام دوازدهم غايب شدند اين بود كه مردم ناسپاس بودند، و اگر حضور داشتند همان رفتار را با ايشان مى‏كردند كه با پدرانشان كردند.

اين است كه خداى متعال ايشان را براى روزى كه جامعه آمادگى پذيرش امامت ايشان را داشته باشد، ذخيره نمود. از همين جا وظيفه­ي ما مشخص مي­شود. توصيه‏اى كه در زمينه اعتقاد به حضرت مهدى وجود دارد و آن را به عنوان يك دكترين و توصيه‏هاى رفتارى و دستورى در مى‏آورد، اين است كه ما بايد كارى كنيم كه ظلم و جورها، حق ناشناسى‏ها و ناسپاسي‌هايى كه نسبت به آن­ها روا داشته مي‌شد، جبران شود، يا لااقل ادامه پيدا نكند، تا زمينه­اي براى ظهور آن حضرت فراهم گردد.

پويا: امروزه در جامعه­ي بشري تلاش مى‏شود تا با ظلم و ستم مبارزه شود و ستمگران سرجاى خودشان نشانده شوند. وقتي زمينه فراهم شد و حضرت تشريف ‏آوردند و بساط ظلم را از روى زمين بر‏چيدند، جامعه اسلامى ديگر براى چه هدفى زندگى مى‏كند؟
آيا هدف انسان­ها بعد از ظهور آن حضرت همين رفاه و خوردن و خوابيدن است؟

آيا حضرت تشريف مى‏آورند تا وسيله رفاه و آسايش خوبى براى همه مردم فراهم شود و راحت زندگى كنند؟

يا هدفى بالاتر وجود دارد؟

آيت‌الله مصباح: هدفي بالاتر و برتر وجود دارد، زيرا خوردن و خوابيدن راحت براى بسيارى از حيوانات نيز ميّسر است. بسيارى از حيوانات كوچك كه ما آن­ها را خيلى به حساب نمى‏آوريم از لحاظ نظم و انضباط، از جهت برقراري عدل و داد خيلى منظم‏تر از انسان­ها زندگى مي‌كنند. مانند زنبور عسل كه در كندو زندگى منظمى دارد اگر بنا باشد انسان بعد از هزاران سال آمدن انبياء و بزرگان و به شهادت رسيدن شهيدان و ظهور منجي عالم بشريت زندگى شبيه زنبور عسل داشته باشد، پس تفاوت انسان با حيوان در چيست؟!

حضرت امام خميني (رضوان‌اللَّه عليه) بارها تأكيد مى‏فرمودند ما انقلاب كرديم براى اين كه حكومت اسلامى تشكيل شود، حكومت اسلامى تشكيل مى‏شود تا با ظلم و ستم مبارزه كند و حق هر كسى را به صاحب حق برساند، ولى تازه اين اول كار است. هدف بالاتر از اين­ها است. خداوند در سوره­ نور آيه شريفه­ى 55 مي­فرمايد:

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَايُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا.

ما وعده داديم به آن كسانى كه اهل ايمان و عمل صالح هستند و در ايمانشان خدشه‏اي نيست و در رفتارشان نادرستى و ناثواب نيست، چنين كسانى پيروز خواهند شد. اين چنين انسان­هايى را ما با رفاه و آسايش متنعم مى‏كنيم ترس و ناامنى را از آن­ها برمى‏داريم تا زندگى راحت و آسوده‏اى داشته باشند اما كار به اين جا تمام نمي‌شود سپس مي‌فرمايد: يَعْبُدُونَنِي لَايُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا، با فراهم شدن چنين زندگي توام با رفاه و آسايش و تحت لواي عدل و داد براي انسان، هدف اصلى بايد دنبال شود. اين حقيقت مقدمه‏اي است براى انسان­ها كه بتوانند در چنين جامعه‏اى به هدف آفرينش خود برسند، زيرا انسان براى اين آفريده نشده كه خوب بخورد، خوب بپوشد و راحت زندگى كند، بلكه انسان آفريده شده كه با رفتار اختيارى خود لايق مقام قرب الهى شود. خدا در نهاد اين موجود استعدادهايي را قرار داده تا او بتواند با رفتارهاى اختيارى خود و در مسير بندگى و اطاعت خدا به جايى برسد كه آن مقام جانشينى خداست. هدف اصلى زمينه رشد و تكامل معنوى انسان­ها است، تا به اين وسيله بتوانند بيشتر با خدا آشنا شوند و هرگونه پرستش غير خدا از زندگى انسان­ها رفت بربندد. زيرا پرستش مخصوص اللَّه مي­باشد. ريشه ظلمي كه انسان‌ها بعضى بر بعضى ديگر روا مي‌دارند خودپرستى و فراموش كردن خدا مي‌باشد.

پويا: ما بعد از غيبت حضرت ولي عصر(عج) شاهد ايجاد حكومت­هايي به نام حكومت دين، به ويژه در عصر حاضر بوده­ايم.از طرفي، همچنين شاهد عشق و علاقه­ي فراوان امت اسلامي به ظهور و برقراري حكومت حضرت صاحب‌الزمان هستيم ، به نظر شما چه مانعي باعث ظهور مي­شود؟

آيت‌الله مصباح: جواب اين سؤال را در اين فراز از دعاى افتتاح جستجو مي­كنيم:

« اللّهم انّا نَرْغَب اليك فى دولة كريمة، تعزّ بها الاسلام و اهله و تذلّ بها النّفاق و اهله».

يعني پروردگارا ما علاقه داريم كه دولت كريمه‏اى، دولت بسيار با كرامت و با ارزشى تحقق بيابد كه به واسطه آن دولت اسلام عزت مى‏يابد و نفاق سركوب مى‏شود. ويژگى‏هاى اصلى كه در اين دعا براى حكومت و دولت ذكر شده يكى «عزّت اسلام» و ديگري «ذلّت نفاق» است. عجيب است كه نمى‏فرمايد تذلّ بها الشرك، تذلّ بها الكفر، بلكه مى‏فرمايد تذُلّ بها النّفاق و اهله. چون بدترين دشمن براى تشكيل يك حكومت صالح عوامل نفاق درونى است.

دشمنى كه آشكارا دشمنى مى‏كند و در مقابل مردمى صف‏آرايى بكند، چندان مقابله با آن مشكل نيست، چون دشمن شناخته ‏شده است، آدم تكليف خود را با او مى‏داند، امّا آن چه حركت­هاى اصلاحى جوامع را به ناكامى مى‏كشاند و گاهى آثار معكوسى را بر آن مترتب مى‏كند، عوامل نفاق است. كسانى كه در ظاهر تظاهر به طرفداري از حكومت حق مى‏كنند، و مي­گويند كه طرفدار اسلام و انبيا هستند ولى در باطن بزرگ­ترين ضربه را به ريشة اسلام مى‏زنند، اين­ها به خاطر نقاب‌هايي كه دارند زود شناخته نمى‏شوند و معلوم نمى‏شود كه چه كسى دشمن و چه كسى دوست است. لذا بزرگ‌ترين آفت براى يك جامعه شايسته، وجود منافقين است، افراد نقاب‌‏دارى كه به نام طرفداري از اسلام در درون جامعه اسلامى زندگى مى‏كنند، در واقع بزرگ­ترين لطمه را به ريشة اين درخت مى‏زنند.

پويا: به عنوان آخرين سؤال، آيا بعد از ظهور حضرت جامعه از جهت معرفت و شناخت به حدي رسيده است تا به راحتي آموزه­هاي ديني را از حضرت بپذيرند؟

آيت‌الله مصباح: اجازه بدهيد روايتي از كتاب «الغيبة مرحوم نعمانى برايتان بخوانم. در جلد اول اين كتاب صفحة 296 حديثى از فُضيل بن يسار است كه از حضرت امام صادق(ع) نقل مي­كند، كه فرمودند: «موقعى كه قائم ما قيام بفرمايد از جهل و نادانى و نابخردى مردم آن چنان با سختى‏هايى مواجه مى‏شود كه حتى پيغمبراكرم(ص) هم با اين سختى‏ها مواجه نشد.» ـ حديث معروفي است كه شيعه و سنى نقل كرده‏اند كه هيچ پيامبري به اندازه­ي پيغمبر اكرم(ص) اذيت نشد ـ امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «اذيتى كه امام زمان(عج) از دست مردم زمان خودش خواهد ديد، بيش از اذيتى است كه پيغمبر از كفار قريش كشيد.» ما تصور مى‏كنيم حضرت بقيه‌الله (عج) وقتى تشريف مى‏آورند در ظرف چند ساعت همه مشكلات حل شده و دنيا گلستان مى‏گردد و ايشان با هيچ مشكلى مواجه نخواهد شد. وقتي اين را فضيل بن يسار از حضرت مي­شنود، تعجب مي‌كند، و به حضرت مي­گويد: «يا بن رسول‌الله اين ديگر چه مسأله‏اى است؟»

در ادامه حضرت مي­فرمايد: «علت اين كه حضرت ولي‌عصر (عج) بيشتر از زمان حضرت رسول(ص) رنج مى‏برد، اين است كه پيغمبراكرم(ص) وقتى مبعوث شد بر مردمى كه سنگ و چوب مى‏تراشيدند و مى‏پرستيدند، مبعوث شد. با چنين مردمى بحث كردن و قانع كردن آن­ها، به اين كه بت، خدا و قابل پرستش نيست كار مشكلى نبود، زيرا هر عاقلى مى‏فهمد سنگى كه خودش آن را تراشيده اين خدا نمى‏شود. حتي مى‏توانستند امتحان كنند و از او يك چيزي بخواهند، وقتي نمى‏توانست انجام دهد، باطل بودن آن­ها مشخص مي­شد. پيغمبر(ص) هر مشكلى داشت، با مردم دنيا پرستى بود كه منافعشان را در خطر مى‏ديدند. و گرنه از نظر فكرى مشكلى نداشت. اثبات حقانيت خود و بطلان مذهب آنها راحت بود.

اما وقتى امام دوازدهم ظهور مى‏فرمايد با مردمى مواجه مى‏شوند كه همه خودشان را عالم مى‏دانند. قرآن را به رأى خودشان تفسير مى‏كنند و مى‏گويند:«قرائت ما از قرآن اين است، آن چه شما مى‏گوييد از قرآن نيست!» عده‌اي براي حضرت از قرآن استدلال مي­كنند و مى‏گويند: «اين قرائت شماست و قرائت ما غير از اين است!» و حتي به اين هم اكتفا نمى‏كنند، بلكه با امام زمان(عج) به بحث مى‏نشينند. مى‏گويند: «حرف شما و قرائت شما درست نيست، قرائت ما درست است!» در اين زمان هر چه امام عصر(عج) دليل بياورد كه اين لفظ معنايش اين مي‌شود، در پاسخ به حضرت مى‏گويند:

«بسيار خوب اين قرائت شما است و قرائت ما غير از اين است. تو مى‏گويى قرآن مى‏فرمايد: بايد نماز خواند، روزه گرفت، حج رفت، جهاد كرد، احكام جزايى را بايد اجرا كرد، دست دزد را بايد بريد، محارب را بايد مجازات كرد، اين­ها همه قرائت شماست، اما قرائت ما غير از اين است، خدا كار بشر را به خودش واگذار كرده. گفته شما را هم قبول كنيم. تمدن و فرهنگ شما را هم قبول داريم هر تمدنى مى‏خواهيد ايجاد كنيد اما قرائت ما از اسلام اين است!»

بر همين اساس است كه امام معصوم(ع) فرموده‌اند، زجري را كه امام زمان(عج) از مردم دوران خودشان مي‌بينند، بيشتر از آزار و اذيتي است كه پيامبر خدا(ص) از جاهلان قريش ديدند.

/ 1