دست و پا زدن در جهان مك دونالدي - دست و پا زدن در جهان مک دونالدی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دست و پا زدن در جهان مک دونالدی - نسخه متنی

امين مجد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دست و پا زدن در جهان مك دونالدي

اشاره

استقرار نظم‌ نوين‌ جهاني‌ از فضاي‌ مذاكره‌ و تبليغات‌ عبور كرده‌ و در مرحله گذر از گام‌هاي‌ اجرايي‌ در سطح‌ جهان‌ است. امروزه، جهان‌ در زمينه‌ فرهنگي‌ صحنه‌ تبادل‌ و تهاجم‌ مي‌باشد و در زمينه‌ فعاليت‌هاي‌ فكري، عملي، اطلاعاتي‌ و حتي‌ عرصه‌ هنر، حضور ما را مي‌طلبد. در دنياي‌ امروز، مفهوم‌ كرامت‌ انساني‌ به‌ منزله‌ مرغوبيت‌ كالا است كه‌ به‌ عنوان‌ خصوصيت‌ فرعي‌ پس‌ از معرفي‌ كالا مطرح‌ مي‌شود. در همين راستا يادداشت حاضر سعي دارد پديده جهاني سازي فرهنگ را به اختصار مورد بررسي قرار دهد.

امين مجد

پديده‌ جهاني‌شدن‌ تا حدود سه‌ دهه‌ قبل، از نظر آثار و مظاهر اقتصادي‌ و سياسي‌ آن‌ بيشتر مورد توجه‌ اقتصاددانان‌ و سياسيون‌ بود و كمتر مورد توجه‌ جامعه‌شناسان‌ و فرهنگ‌شناسان‌ قرار داشت.

جهاني سازي يا جهاني شدن از نيمه دوم سده بيستم در ادبيات سياسي، اقتصادي و فرهنگي نظريه‌پردازان و روزنامه‌نگاران مغرب زمين رواج يافت و به تدريج به ديگر مناطق سرايت کرد. افرادي چون مارشال مک لوهان کانادايي، هنگامي که از «دهکده جهاني » سخن مي‌گفتند، چنان احساس شعف مي‌کردند که گويي با تشکيل اين دهکدة پهناور زمين‌گير، بهشت موعود شکل خواهد گرفت ؛ اما اندکي نگذشت که بر بسياري از متفکران روشن شد که تشکيل چنين دهکده‌اي چندان هم اميدبخش نيست. جهاني سازي روند يا برنامه‌اي است براي رسيدن به همان دهکدة جهاني مک لوهان. جهاني‌ كه‌ در آن‌ حد و مرز كشورها، اختلاف‌ فرهنگ‌ها، سليقه‌ها، بينش‌ها، ارزشيابي‌هاي‌ متنوع‌ و متفاوت‌ و مراكز تصميم‌گيري‌ جداگانه‌ و مستقل‌ وجود نداشته‌ باشد و هر چه‌ هست، يك‌ جهان‌، يك‌ هيئت‌ حاكمه‌، يك‌ جهت‌ و يك‌ مسير است و آن‌ هم‌ در راستاي‌ منافع‌ آنها. يعني‌ به‌ اندازه‌ يك‌ دهكده‌ از نظر سرعت‌ و امكان‌ ارتباطات‌ و در اختيار يك‌ كدخدا!؛ اما ديگر اين «برنامه» يا «روند» شور و شعفي در دلها برنمي‌انگيزد و حتي برعکس، اينک پيگيري اين برنامه براي بسياري از اهالي عالم، ترسناک و دلهره‌آور مي‌نمايد. آنچه صاحب‌نظران پست مدرن، «وحشت مدرن» مي‌نامند، از طريق «جهاني‌سازي» شکل مي‌گيرد و توسعه مي‌يابد و اين وحشت ناشي از يکسان شدن فرهنگ‌ها در يک جامعة طبقاتي جهاني است.

«جهاني سازي» يک ايدئولوژي سهمناک براي تصرف بر عالم توسط گروهي کوچک، اما قدرتمند و ثروتمند است. با اين ايدئولوژي، عدالت و آزادي از عالم رخت برخواهد بست و دهکده‌اي ترسناک، شکل خواهد گرفت.

جهاني‌سازي، اما يک عالم مشحون از ظلم و بي‌عدالتي است. براي مواجهه با جهان امروز، نخست بايد درک کنيم که انديشه «جهاني سازي» تا چه حد ايدئولوژيک است. آيا هيچ جبري در آن وجود ندارد و تنها انتخاب و مصالح انساني در شکل يافتن آن نقش دارد؟ يک ايدئولوژي هرچه باشد، خود را به عنوان حقيقت معرفي مي کند؛ ايدئولوژي‌اي که پيروز شده باشد نيز به عنوان يک امر بديهي بر اکثريت مردم تحميل مي شود. اين موضوع در مورد جهاني‌سازي بيش از هرچيز صدق مي کند؛ چرا که امروزه نبرد عليه اين فرضيه، تلاشي منسوخ و از پيش شکست خورده معرفي مي‌شود. با وجود انبوهي از عروسک‌هاي دوست داشتني که در برنامه‌هاي تلويزيوني، جهاني از عشق و خوشبختي را شکل مي‌دهند، مي‌توانيم چنين بينديشيم که قادريم جهاني سازي را با رنگ‌هايي که خود مي‌خواهيم تصوير کنيم. اين مسأله جديدي در تاريخ نيست.

ساختارهاي بزرگ جزم‌انديش، هميشه در دوران ظهور به منتقدانشان اجازه بحث مي‌دهند، بدون اين که آنان را مرتد به حساب آورند. البته اين در زماني است که مفاهيم اساسي اين ساختارها که فرضيات پايه‌اي را مشروعيت مي‌بخشند به تدريج در حال تحميل شدن باشند، ولي در ادامه راه، ساز و کار قدرت، هرگونه پرسشي را پيش از مطرح شدن از بين مي برد و به صورتي همزمان، خود را از دست «منحرفين» خلاص مي‌کند.

جهاني‌سازي يک اجبار نيست، بلکه چاپلوسان آن هستند که جهاني سازي را تقديس و آن را با بهره بردن از آرزوي ديرينه انسان براي رسيدن به مفهوم «شهروندي جهاني » بر همگان تحميل کرده‌اند. اين نشريات روشنفکري هستند که از تصور اجتناب ناپذير بودن آن به عنوان چماق استفاده کرده اند. اين شبه فيلسوفان مدرنيته هستند که به خصوصيت‌هاي به غلط مثبت آن مشروعيت داده‌اند.

در نتيجه جهاني‌سازي‌ يا جهان‌شمولي، يك‌ جريان‌ طبيعي‌ بشري‌ كه‌ حاصل‌ ارتباطات‌ دوسويه‌ افراد، گروه‌ها و دولت‌ها باشد، نيست؛ بلكه‌ يك‌ كوشش‌ و نقشه‌ حساب‌ شده‌ از طرف‌ بازيگران‌ اقتصادي‌ و مالي‌ دنيا است كه‌ منظور اصلي‌ آنها سوداگري‌ جهاني‌ و يكنواخت‌ كردن‌ جريان‌ توزيع‌ و توليد و همچنين‌ استقرار يك‌ نظام‌ واحد با ارزش‌هاي‌ مشخص‌ است. اين‌ جريان‌ جهاني‌سازي‌ در فرهنگ‌هاي‌ ملي‌ و بومي، تأثير فوق‌العاده‌اي‌ دارد و اين‌ خود، مسئله‌ جهاني‌ سازي‌ فرهنگي‌ را مطرح‌ مي‌كند.

نظام‌ سرمايه‌داري‌ غرب، به‌ طور كلي‌ و جريان‌ جهاني‌سازي‌ چند دهه‌ اخير، جهاني‌ سازي‌ فرهنگي‌ را تابع‌ مقررات‌ خريد و فروش‌ كالاهاي‌ تجارتي‌ كرده‌ که اين‌ خود مشكلاتي‌ را براي‌ نظام‌هاي‌ ملي‌ و بين‌المللي‌ ايجاد نموده‌ است. فرهنگ، راه‌ زندگي‌ است‌ و با آداب‌ و رسوم‌ يك‌ جامعه‌ رابطة مستقيم‌ دارد. تهيه‌ و نوع‌ غذا يك‌ چالش‌ فرهنگي‌ است، همان‌طور كه‌ زبان‌ و ادبيات‌ يك‌ بعد مهم‌ فرهنگ‌ به‌ شمار مي‌روند. جهان‌بيني، ارزش‌ها و ديدگاه‌هاي‌ ديني‌ و مذهبي، فرهنگ‌ يك‌ جامعه‌ را تشكيل‌ مي‌دهد، همان‌طوري‌ كه‌ رابطه‌ افراد با جامعه‌ و ماوراي‌ طبيعت‌ و هستي‌ و نيستي، راه‌ زندگي‌ آنان‌ را تعيين‌ مي‌كند.

جهان‌گرايي‌ پيوسته، توأم‌ با نوعي‌ تهاجم‌ فرهنگي‌ و يا به‌ تعبيري‌ همراه‌ با نوعي‌ سلطة فرهنگي‌ از سوي‌ قدرتمندان‌ بر ضعفا بوده‌ است. اگر با ديد اقتصادي‌ به‌ آن‌ بنگريم؛ مي‌توان‌ تهاجم‌ فرهنگي‌ را نوعي‌ تجاوز سرمايه‌داري‌ به‌ فرهنگ‌ ملت‌هاي‌ ديگر براي‌ بهره‌برداري‌ از آنها تعبير كرد. مي‌توان‌ آن‌ را به‌ نوعي، تهاجم‌ يك‌ دين‌ به‌ دين‌ يا اديان‌ ديگر دانست، يا آن‌ را سلطة‌ يك‌ فرهنگ‌ بر‌ فرهنگ‌هاي‌ ديگر تعبير كرد.

از بين‌ همة عواملي‌ كه‌ جهان‌گرايي‌ را ايجاد يا با آن‌ همراهي‌ مي‌كند؛ تحول‌ تكنولوژيك، بيش‌ از عوامل‌ ديگر، داراي‌ يك‌ هويت‌ مستقل‌ است، زيرا اين‌ عامل، ريشه‌ در ميل‌ طبيعي‌ انسان‌ دارد كه‌ در پرتو آن‌ مي‌خواهد از رنج‌ها و سختي‌هاي‌ زندگي‌ رهايي‌ يابد تا نيازهايش‌ را با كمترين‌ تلاش‌ ممكن‌ بر آورده‌ سازد. از خلال‌ همين‌ تحول‌ تكنولوژيك‌ است كه‌ به‌ طور نامرئي‌ و پنهاني‌ به‌ اين‌ روند كمك‌ مي‌رساند و روز به ‌روز، به‌ سمت‌ جهان‌گرايي‌ بيشتر پيش‌ مي‌رود؛ بدون‌ اين‌كه چنين‌ اقدامي، بخشي‌ از يك‌ برنامه‌ريزي‌ آگاهانه‌ و مدبرانه‌ باشد. از همين‌ جا مي‌توان‌ دريافت كه‌ چرا جهان‌گرايي‌ پيوسته، توأم‌ با درجاتي‌ از تهاجم‌ فرهنگي‌ نيز همراه است.

در نتيجه اجراي‌ هر الگوي‌ جهاني، احتياج‌ به‌ آگاهي‌ بيشتر از گرايش‌ به‌ تفاوت‌هاي‌ فرهنگي‌ بين‌ اشخاص‌ مي‌باشد.از جمله‌ عواملي‌ كه‌ در جهت‌ مشابه‌سازي‌ الگوهاي‌ جهاني‌شدن‌ وجود دارد؛ زبان‌ انگليسي‌ است كه‌ در ارتباط‌ با تكنولوژي، تجارت، علوم‌ رايانه، علوم‌ ارتباطات، گردشگري‌؛ عمل‌آوري‌ داده‌ها و اطلاعات‌ را ميسر مي‌سازد. به‌ اين‌ ترتيب‌ به‌ نظر مي‌رسد كه‌ همگام‌ با فروكش‌ كردن‌ و افول‌ سنت‌هاي‌ فرهنگ‌هاي‌ بومي‌ و محلي، فرهنگ‌ مصرفي‌ نوع‌ غربي‌ به‌ ويژگي‌ كلي‌ فرهنگي‌حاكم‌ بر كرة زمين‌ بدل‌ مي‌شود.

آنچه‌ بر ضد هويت‌ انساني‌ افراد اعمال‌ مي‌شود؛ با عنوان‌ شعار افزايش‌ رفاه‌ اقتصادي‌ صورت‌ مي‌گيرد. گويي‌ رفاه‌ انساني‌ مي‌تواند به‌ دو بخش‌ اقتصادي‌ و غيراقتصادي‌ تقسيم‌ و تجزيه‌ شود و نيز آنچه‌ بر ضد فرهنگ‌هاي‌ ملل‌ ديگر اعمال‌ مي‌شود، با عنوان‌ توسعة‌ اقتصادي‌ معرفي‌ مي‌گردد. گويا رشد و پيشرفت‌ ملت‌ها جز براساس‌ ميزان‌ متوسط‌ درآمد هر فرد از كالاها و خدمات‌ با هيچ‌ مقياس‌ ديگري‌ قابل‌ اندازه‌گيري‌ نيست.1

پديدة‌ فرهنگ‌ جهاني‌ در ارتباط‌ با پديدة‌ ديگري‌ قرار دارد كه‌ آن‌ را بازار جهاني‌ كالاهاي‌ فرهنگي‌ مي‌نامند. در اين‌ معنا، پديده‌هاي‌ فرهنگي‌ تبديل‌ به‌ كالاهاي‌ فرهنگي‌ جهاني‌ مي‌شوند و در مقياس‌ جهاني‌ در معرض‌ خريد و فروش‌ قرار مي‌گيرند. هنگامي‌ كه‌ بازار فرهنگي‌ يعني‌ بازار كالاهاي‌ فرهنگي، محدوديت‌هاي‌ ملي‌ و بومي‌ را پشت‌ سر مي‌گذارد و به‌ هر دليل، در مقياس‌ جهاني‌ عمل‌ مي‌كند، تجاري‌سازي‌ معنويات‌ و ماديات، جسم‌ و روان، طبيعت‌ و فرهنگ‌ به‌ نابرابري‌هاي‌ اجتماعي‌ حاكم‌ شدت‌ مي‌بخشد.

به‌ قول‌"وارنيه‌" محقق‌ فرانسوي‌، فرهنگ‌ در اين‌ معنا، قطب‌نماي‌ هر جامعه‌ است كه‌ اعضاي‌ جامعه‌ بدون‌ آن‌ نمي‌دانند از كجا آمده‌اند و چگونه‌ بايد رفتار خود را تنظيم‌ كنند. 2

"آنتوني‌ گيدنز "در پيامدهاي‌ مدرنيته‌ وصف‌ مي‌كند كه‌ در جهان‌ مدرن، هويت‌ از آن‌ جايي‌ كسب‌ مي‌شود كه‌ تأمين‌كنندة‌ كالاي‌ فرهنگي‌ است‌ و هر فرد، كالاي‌ فرهنگي‌ خود را از آنجا كسب‌ مي‌كند. 3

اين‌ سخن‌ به‌ عنوان‌ چكيدة هويت‌ در نظام‌ جهاني، دو چشم‌انداز بر ما مي‌گشايد؛ نخست‌ آن‌ كه، چون‌ با گرايش‌ به‌ سمت‌ يكي‌ شدن‌ فرهنگ‌ها و نه‌ تبادل‌ آنها روبه‌رو هستيم‌ و ابزار بسيار كارآمد رسانه نيز در اختيار اين‌ گرايش‌ است، پس‌ چاره‌اي‌ جز پذيرش‌ ويژگي‌هاي‌ مزبور نخواهد بود و فرآيند دير يا زود فرا مي‌رسد. علاوه‌ بر آن‌كه‌ دو عامل‌ ديگر، يعني‌ افزايش‌ ظرفيت‌ زمان‌ و تعارض‌ و بيگانگي‌ با فرآيند تحول‌ نيز چه‌ در جوامع‌ خاستگاه‌ و چه‌ در جوامع‌ ميزبان، وقوع‌ بحران‌ را اجتناب‌ناپذير مي‌سازند.

اما چشم‌انداز دوم، به‌ طور كامل‌ متفاوت‌ است، بدين‌ معني‌ كه‌ اگر آن‌ سخن‌ گيدنز به‌ معناي‌ وقوع‌ تكثر در توليدكنندگان‌ و توليدات‌ فرهنگي‌ قلمداد شود؛ شاهد كاهش‌ شدت‌ گرايش‌ به‌ فرهنگ‌ غرب‌ و تشكيل‌ يك‌ مجموعة مشترك‌ فرهنگي‌ در سطح‌ جهان‌ خواهيم‌ بود. در آن‌ صورت، هر چند كه‌ از جمله‌ شركاي‌ اين‌ مجموعة‌ فرهنگي، فرهنگ‌ غرب‌ خواهد بود، اما نظام‌ هويت‌بخش‌ جهاني، از رنگ‌هاي‌ متنوعي‌ تشكيل‌ مي‌شود و طبيعي‌ است كه‌ هويت‌هاي‌ چند رنگي‌ نيز شكل‌ مي‌گيرد. اين، شايد بهترين‌ حالت‌ قابل‌ پيش‌بيني‌ باشد.

جهاني‌شدن‌ به‌ طرق‌ مختلف‌ بر كاركرد دولت‌ها، اعمال‌ فشار كرده‌ و يا آن‌ را محدود مي‌كند. يكي‌ از اين‌ روش‌ها، گسترش‌ قوانين‌ بين‌المللي‌ مي‌باشد. نخست، از طريق‌ سازمان‌ ملل‌ و يا تعهدات‌ و دستورهاي‌ منطقه‌اي، اين‌ امر منشور حقوق‌ بشر و نيز تعاريف‌ ميراث‌ مشترك‌ بشري‌ را شامل‌ شده‌ و مي‌تواند از نقطه‌نظر بهره‌برداري‌ از منابع، سياست‌هاي‌ ملي‌ را محدود كند. روش‌ ديگر، برقراري‌ كامل‌ رژيم‌هاي‌ بين‌المللي‌ و سازمان‌هاي‌ قانون‌گذاري‌ بين‌المللي‌ مي‌باشد كه‌ هر دو، بين‌ كشورها اجرا مي‌شود (نظام‌ سازمان‌ ملل، سازمان‌ اقتصاد جهاني، توافق‌ عمومي‌ بر سر عوارض‌ و تجارت) و شامل‌ ساختارهاي‌ امنيتي‌ بين‌المللي‌ (ناتو) و همين‌طور فعاليت‌هاي‌ اقتصادي‌ ملي‌ و سازمان‌هاي‌ مردمي‌ است. سومين‌ روش‌ يا فشار، مسائل‌ مربوط‌ به‌ جهاني‌شدن‌ فرهنگ‌ و تأثير آن‌ بر فرهنگ‌ ملي‌ و هويت‌ است. در اين‌ بين، آمريكايي‌ شدن‌ يا «مك‌ دونالدي‌» شدن، از سراب‌هاي‌ اصلي‌ به‌ حساب‌ مي‌آيد كه‌ بر توجه‌ به‌ اقشار فرهنگ‌ مردمي، مصرف‌گرايي‌ و مقابله‌ با الگوها و هنجارهاي‌ فرهنگي‌ سنتي‌ سايه‌ مي‌اندازد.

در عصر جهاني‌سازي، تنها راه، تعليم‌ و تربيت‌ صحيح‌ در جهت‌ شفاف‌ كردن‌ ارزش‌ها است. بدين‌سان، تحول‌ انسان‌ كه‌ به‌ دنبال‌ سرايت‌ فرهنگ‌ جوامع‌ به‌ يكديگر و متأثر از پيامد نهضت‌هاي‌ آنها است؛ به‌ سوي‌ انساني‌ با كمالات، در گرو تربيت‌ صحيح‌ يعني‌ رويكرد به‌ ارزش‌هاي‌ حقيقي‌ است‌ و اين‌ چگونگي‌ نه‌ تنها دربارة فرد، بلكه‌ دربارة جامعه‌ و تكامل‌ يا انحطاط‌ آن‌ نيز درست‌ است؛ زيرا جامعه‌ آن‌گاه رو به‌ تكامل‌ خواهد بود كه‌ به‌ ارزش‌هاي‌ حقيقي‌ رو آورده‌ باشد و هر گاه‌ همّتش‌ به‌ سستي‌ گرايد و از ارزش‌هاي‌ راستين‌ روي‌ برتابد و دلبسته‌ ارزش‌هاي‌ دروغين‌ شود، به‌ انحطاط‌ و افول‌ خواهد گراييد.

خلاصه اينکه كوشش‌ آمريكاييان‌ براي‌ مسلط‌ نمودن‌ يك‌ «مدل‌ زندگي» بر كشورهاي‌ جهان، به‌ تدريج‌ به‌ چرخ‌ مهيب‌ و غول‌آسايي‌ مبدّل‌ گشت‌ كه‌ همه‌ چيز غير خودش‌ را در حال‌ زير گرفتن‌ و در هم‌ كوبيدن‌ است. رنسانس، انقلاب‌ صنعتي، استعمار، نظم‌ نوين‌، دهكده‌ جهاني و بالاخره‌ جهاني‌شدن‌ دست‌ به‌ دست‌ هم‌ دادند تا سرانجام‌ ما را وادار به‌ پوشيدن‌ لباسي‌ كنند كه‌ از وصله‌كردن‌ مفاهيم‌ سرگردان‌ ليبراليسم‌ فراهم‌ شده‌ است.

جهاني‌شدن‌ از منظر سوسياليسم‌ هرگز اين‌ همدستي‌هاي‌ اساسي‌ را نداشت‌ و اساساً در گيرودار استعداد و ناتواني‌ دست‌ وپا مي‌زد، اما اينك‌ در اين‌ زمان‌ جهاني‌شدن‌ به‌ مفهوم‌ ليبراليستي‌ و به‌ عبارت‌ دقيق‌تر آمريكايي‌ آن، گويي‌ محقق‌ شده‌ و تنها به‌ چند امضاي‌ خشك‌ و خالي‌ براي‌ قطعيت‌ و رسميت‌ نيازمند است. جهان‌ آمريكايي‌ با همه‌ فرادستي‌ها و فرودستي‌هاي‌ قاروني‌ و بهره‌كشي‌هاي‌ فرعوني‌ و كبكبه‌هاي‌ نمرودي‌اش‌، مي‌رود تا بزرگ‌ترين‌ بت‌خانه‌ تاريخ‌ را به‌ وسعت‌ جهان‌ بنا كند و نامبارك‌ترين‌ بت‌ تاريخ‌ يعني‌ خود انسان‌ را بر پاي‌ دارد. دوران‌ پست‌مدرن‌ نه‌ فقط‌ براي‌ جبران‌ ضعف‌هاي‌ مدرنيسم‌ در حال‌ نضج‌ گرفتن‌ نيست‌، بلكه‌ در حال‌ تئوريزه‌ كردن‌ امپرياليسم‌ به‌ تركيبي‌ است‌ كه‌ چون‌ اختاپوس‌ تمامي‌ آن‌ ضعف‌ها را تثبيت‌ مي‌سازد. محل‌ تولد اختاپوس‌ جهاني‌شدن‌، در ابتدا اذهان‌ بشري‌ است‌ و تصويرسازي‌ ذهني‌ براي‌ انسان‌ها، مهم‌ترين‌ مرحله‌ تحقق‌ جهاني‌شدن‌ است كه‌ البته‌ تحول‌ و گسترش‌ تكنولوژي‌، ابزار دستيابي‌ به‌ اين‌ مرحله‌ خواهد بود. رژيم‌هاي‌ بين‌المللي‌ و سازمان‌هاي‌ قانون‌گذاري‌ جهاني‌ نيز در اين‌ فرآيند، نقشي‌ تسهيل‌كننده‌ و مشروعيت‌ دهنده‌ خواهند داشت‌ كه‌ ارزش‌هاي‌ آمريكايي‌ را با خونسردي‌ تمام‌ بر فضاي‌ فرهنگي‌ و مدني‌ كشورهاي‌ جهان‌ ديكته‌ كنند.

اين همه، اما در وراي ابرهاي تيره و تار و ظلماني روزگاران تباهي و سياهي، سرانجام خورشيد فروزان مهدويت در آفاق جهاني طلوع خواهد كرد و سراسر عالم را نور و سرور و هدايت و معنويت خواهد بخشيد. آن‌گاه سحر همه ساحران و جادوي همه جادوگران نيست و باطل خواهد شد و جهان و انسان تحت لواي مهدوي اداره مي‌گردد.




1. پهلوان، چنگيز، جهاني‌شدن‌ فرهنگ، مجله‌ انديشه‌ جامعه، شماره‌ 9، ص‌ 11.

2. خليلي، اسماعيل، هويت‌ در نظام‌ يك‌جهاني، مجله‌ انديشه‌ جامعه، شماره‌ 9، ص‌41.

3. همان.

/ 1