وهابيت مانع انسجام اسلامي - وهابيت مانع انسجام اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وهابيت مانع انسجام اسلامی - نسخه متنی

محمدتقي مصباح يزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وهابيت مانع انسجام اسلامي

اشاره

حضرت‌استادعلامه مدتقي‌مصباح‌يزدي

در ميان فرقه‌ها و نحله‌هاي موجود در دنيا كم نيستند آناني كه در آغاز راه، بوته خار و علف‌هاي هرزه‌اي بيش نبودند كه بر سر راه هدايت امّت‌ها سر برآورده بودند، امّا غفلت و كاهلي دورانديشان درد آشناي زمان و فرصت‌طلبي دون‌انديشان، از اين بوته خارهاي كوچك، انبوهي متراكم و گسترده را فراهم آورد كه اكنون در مسير حركت امّت واحده پيامبر رحمت و مهر، سدّ راهي عظيم به شمار مي‌آيند. اين پديده شوم جز در اثر ناآگاهي و غفلت و پيروي از نفس و ترس تحقق نيافته است. استعمارگران دون‌انديش قرن‌هاست كه با تقويت ناداني، غفلت، ترس و تبعيت از نفس، ريشه‌هاي اين سد راه را تقويت مي‌كنند. هوشياري و بيداري انديشمندان دنياي اسلام و حركت به سمت تحقق آرمان ديرين پيامبر خدا (ص) با تكيه بر اشتراكات و دوري جستن از اختلاف و تفرقه، راه‌كارهاي اصلي براي بي‌تأثير ساختن تلاش مانع اصلي انسجام اسلامي، يعني وهابيت است. آن‌چه در ادامه ملاحظه مي‌كنيد، سخنان ارزشمند حضرت استاد علامه محمدتقي مصباح يزدي در اين باره است كه در نخستين اجلاس علمي فكري پويا در مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) و در جمع جوانان مشتاق دانشگاهي و حوزوي بيان شده است. پاي سخن حضرت استاد مي‌نشينيم و از خرمن انديشه ايشان بهره مي‌جوييم.

بيان حقايق و مبارزه با انحرافات، وظيفه‌اي اصلي و هميشگي براي مؤمنان، به ويژه علما و فضلاي هر جامعه‌اي‏ است و در واقع، يكي از مصاديق روشن جهاد، بلكه عالي‏ترين مرتبة آن به شمار مي‏رود. اما ضرورت بيان حقايق و مبارزه با انحرافات، گاه نسبت به بعضي از موضوعات، در شرايط زماني يا مكاني خاص، مضاعف مي‏شود و اهميتي ويژه مي‌يابد. در عصري كه ما زندگي مي‌كنيم، به دلايلي خاص كه مهم‏ترين آن پيروزي انقلاب اسلامي ايران است، شدت دشمني‏ها و توطئه‏ها بر ضد اسلام و به خصوص تشيع افزايش يافته است، به گونه‌اي که مي‌توان گفت تمام نيروهاي شيطاني عالم، بر ضد اسلام و تشيع بسيج شده‌اند و نه تنها دشمني خود را پنهان نمي‌كنند؛ بلکه آن را به صراحت ابراز مي‏كنند.

به همين جهت، مقام معظم رهبري سال 86 را سال اتحاد ملي و انسجام اسلامي نام‌گذاري فرمودند. در اين راستا، تلاش‏هاي بسياري براي حفظ و تقويت اين انسجام انجام گرفته است؛ اما بايد خطرهايي كه اين انسجام را تهديد مي‏كند و منع پيشرفت اين هدف مقدس مي‏شود نيز شناسايي و آن موانع برداشته شود.
برگزاركنندگان اين جلسه را به درستي تشخيص داده‌اند كه بزرگ‏ترين مانع انسجام در عالم اسلام، حركت شوم «وهابيت» است و بر همين اساس، به عنوان مقدمه‏اي براي مبارزه با اين حركت، به اندازه توان خويش براي برگزاري اين جلسه تلاش كرده‌اند تا بدين ترتيب زمينه‏اي براي يك سلسله كارهاي اساسي، سنجيده و حساب شده فراهم شود تا به هدف نهايي مطلوب منتهي گردد.

در اين زمينه از مدت‏ها پيش، بزرگان، علما، مورخين و كساني كه آشنا به حقايق عالم اسلام و سياست‏هاي دشمنان اسلام هستند فعاليت‏هاي زيادي انجام داده‌اند، كتاب‏ها و رساله‏هايي نوشته شده و بعضي از نهادهاي رسمي كشور هم اقداماتي انجام داده‌اند. اين اقدامات، کارهاي پراكنده‏اي است كه به تناسب استعداد و آمادگي‏هاي شخصي يا گروهي صورت گرفته است و البته بايد گفت: «شكر الله سعيهم ان‌شاءالله». اما براي مبارزه‌اي جدي با اين خطر شيطاني که در عالم اسلام ريشه دوانده، کاري هماهنگ لازم است. به عبارت ديگر، تمام اين فعاليت‏ها نيز نيازمند انسجام است.

از اين‌رو، پيشنهاد مي‌شود براي مبارزه با وهابيت، مركز يا دبيرخانه‏اي براي ايجاد هماهنگي، مديريت كردن، برنامه‌ريزي و تقسيم كار، تشكيل شود. بدون شک، چنين اقدامي مورد تأييد بزرگاني كه دلسوز اسلام، انقلاب و تشيع هستند، به ويژه مقام معظم رهبري و مراجع عظام قرار خواهد گرفت.

براي اين کار، ابتدا بايد گروهي براي سياست‌گذاري و برنامه‌ريزي كارهايي که بايد انجام بگيرد تشکيل شود و از آن‌جا که اين تحقيقات به تخصص‏هاي گوناگون نياز دارد، با تقسيم كار مناسب، گروه‌هايي بر حسب تخصص خود، فعاليت كنند و نتايج اين تحقيقات در دبيرخانه جمع‌آوري و بررسي شود و براي انتشار و عرضه به كشورها و جوامع اسلامي آماده شود.

بايد توجه داشت که حرکت شوم وهابيت، ابعاد مختلفي دارد. يك بُعد آن به محور تفكر و تبليغات‏شان مربوط مي‌شود. آنان افكارشان را برخاسته از تفکر صحيح اسلامي و ديگران را منحرف مي‌دانند و اصولي را پايه و اساس فكر و مذهب‏شان قرار داده‌اند كه اين اصول بايد بررسي و انحرافاتش روشن شود. اين افكار را مي‏توان به دو دسته تقسيم كرد. نخست، سلسله افكاري است كه به عقايد مذهبي و فقهي و مانند آن مربوط است. خود اين بحث‌ها روش‌هاي مختلفي دارند؛ برخي مباحث کلامي مربوط به آيات و روايات است و بعضي از ادله آنها عقلي است، و بخشي به مسائل فقهي مربوط مي‌شود. از آن‌جا که وهابيان بعضي چيزها را نه تنها حرام، بلكه بدعت و شرك مي‏دانند، نيازمند سلسله بحث‏هايي فقهي نيز هستيم و اين بحث‌ها هم بايد به شيوه‏هاي خاص خود و با بررسي سند و دلالت روايات، بررسي و تحقيق شود.

دسته دوم به مباحث تاريخي مربوط مي‌شود؛ مانند اينکه اين مذهب چگونه پديد آمد، پيشينه اين‌گونه انديشه چيست و از چه زماني شروع شده؟

عوامل اصلي پيدايش اين تفكر و نيز عوامل کمکي و شتاب دهندة پيشرفت آن چه بوده است؟

بستري كه اين افكار در آن رشد كرده چه ويژگي‌اي‌داشته است که توانسته در ميان برخي از ملل رشد کند؟

همچنين مباحثي که بيشتر آهنگ سياسي دارند، به مباحث تاريخي مربوط مي‏شوند، مانند اينکه بانيان و طرفداران وهابيت در مدتي که از پيدايش آن مي‌گذرد، چه ارتباطي با بيگانگان و دشمنان اسلام داشته‌اند، و چه كساني آنها را تقويت مي‌کرده‌اند؟

مسأله ديگري که بايد به آن توجه داشت، اين است كه کار شيطان تنها منحصر به حركت وهابيت نيست و نخواهد بود؛ اگر اين حركت هم سركوب شود و از بين برود، شيطان دست‏بردار نيست و فردا حركتي ديگر را از راهي ديگري و از جايي ديگر شروع خواهد كرد. به همين جهت، ما بايد حيله‏هاي اصلي شيطان را در اين انحرافات، و ابزارهايي را كه براي ايجاد اختلافات و فتنه‏ها به كار مي‏گيرد، عالمانه بررسي كنيم؛ هم عواملي رواني را كه سبب پيدايش اين‌گونه انحرافات مي‏شود بررسي كنيم و هم زمينه‏هاي اجتماعي رشد آنها را بشناسيم. در واقع، اين بخش، هم جنبه روان‏شناختي دارد و هم مربوط به جامعه‏شناسي است؛ گرچه ممكن است چنين به نظر نيايد.

اين كلام اميرالمؤمنين(ع) را در نهج‏البلاغه ملاحظه كنيد كه مي‌فرمايد:

«انما بدء وقوع الفتن أهواء تتّبع و آراء تبتدع يخالَف فيها كتاب الله».

اين سخن حضرت حاوي مطالبي بسيار عالي، عميق و روشنگر است و همواره براي اهل حق راهگشاست تا دشمنان و انحرافات را بشناسند و نيز متوجه باشند خطاها چگونه پديد مي‏آيد و چگونه رشد مي‏كند. اگر اين خطبه را تحليل كنيم، به يك سلسله مطالب روان‏شناسانه و جامعه‏شناسانه برمي‏خوريم؛ همان گونه كه در فقه، اصول، فلسفه و كلام مي‌توان از احاديث بهره گرفت. كتاب بزرگ شيخ انصاري (رضوان الله عليه) در باب استصحاب، برگرفته از حديث «لا تنقض اليقين بالشك» است كه زراره نقل كرده است. درباره قاعده «الناس مسلّطون علي اموالهم» بزرگان مدت‏ها بحث مي‌كردند. وقتي روايتي در اختيار اهل فن و تحقيق قرار گيرد، ماه‌ها و سال‏ها درباره آن تحقيق و بحث مي‏كنند و از آن نتايجي مي‌گيرند. بنابراين تعجب نيست كه ما از يك جمله يا يك خطبه نهج البلاغه، ده‌ها مطلب روان‏شناختي و جامعه‌شناختي و فلسفي و كلامي استفاده كنيم. اگر استفاده نمي‌كنيم، كوتاهي از ماست؛ وگرنه اين توانايي و پرباري در فرمايشات ائمه اطهار(ع) وجود دارد. ما بايد همت داشته باشيم و اين گنج‏ها را استخراج و استفاده کنيم.

پس، چه عوامل رواني در مؤسسان، و بعد در حاميان اين حرکت شوم پيدا شد كه اين تفكر را به وجود آوردند و ترويج كردند؟

در پاسخ، به اجمال مي‌توان گفت: در اين باره دو دسته عامل وجود دارد. يك دسته، عوامل شناختي است. در واقع، اين‌‌كه آنان حقايقي را وارونه درك كردند، نتيجه نقص در شناخت است و اگر مطالب را بهتر درك مي‏كردند، اين انحرافات پديد نمي‏آمد. دسته‌اي ديگر از اين عومل، مربوط به گرايش‏هاي نفساني است. آن‌ها نه تنها مطلب را نمي‏دانستند؛ بلكه نمي‏خواستند بدانند و راهي را كه در آن گام نهادند، صرفاً به اشتباه نرفته‌اند، بلکه مي‏خواستند چنين شود. اما منشأ اين خواست آنان چيست؟

آيا همان عوامل اوليه‏اي كه علت محدثة اين حركت بوده، در ادامه اين حرکت نيز دخيل بوده است يا نه؟

مي‏دانيد که عمدة مبارزات وهابيت بر ضد شيعه است؛ با اينكه شبهاتي كه آنان مطرح مي‏كنند منحصر به شيعه نيست؛ بلكه شبهات آنها بيشتر متوجه برخي از طوايف اهل تسنن و به خصوص اهل تصوف است و در شمال آفريقا، از مصر تا مراكش اين گرايش فراوان است. در قاهره شايد كمتر خياباني بتوان يافت كه در آن، آرامگاه شيخي از شيوخ متصوفه و زيارتگاهي نباشد. مصري‏ها مردمي با عاطفه هستند و احترامي ويژه براي حضرت زينب(س) و مسجد رأس الحسين قائلند كه كمتر از احترامي كه ما براي امامزاده‏ها و بلكه براي بعضي از ائمه قائل هستيم، نيست. وقتي عروس و داماد عقد مي‏كنند، ابتدا براي تبرك و زيارت، به مسجد رأس الحسين مي‏آيند؛ مراسم عزايشان نيز همين‌طور است. من شاهد بودم كه مردم مصر وقتي در برابر بقعة مسجد رأس الحسين يا به زينبيه مي‏آيند، به خاك مي‏افتند و صورت‏شان را به آسفالت‏ خيابان مي‏مالند؛ نسبت به اهل بيت بسيار علاقمندند، درباره آنها مطالب اديبانه‏، و قصايد بسيار عالي و زيبا دارند و عاشقانه سخن مي‏گويند. به يکي از آنها گفتم: مثل اين‌كه مصري‏ها نسبت به اهل بيت خيلي علاقمندند. گفت: چه مي‏گويي؟

علاقمنديم! «نحن مفتُونون بأهل البيت»، ما شيفته اهل بيت هستيم! در جلسه‏اي، عالمي سني قصيده‏اي خواند كه بنده و جناب آقاي مسعودي - توليت آستانه حضرت معصومه(س) - بي‏اختيار به گريه افتاديم. ملاحظه کنيد فردي سني در كشوري سني مذهب، چگونه مدح اهل بيت مي‌خواند كه دو تا آخوند گريه مي‌كنند! اعتقاداتي كه اهل سنت درباره اقطابشان دارند و احترامي كه براي آنها قائلند، گاه از احترام ما به ائمه معصومين(ع) بيشتر است. اما مي‌بينيم وهابي‌ها آن‌ها را همانند شيعه مؤاخذه نمي‌کنند؛ بلکه با هم مي‏سازند! حتي در بين شيوخ ازهر، مفتيان بزرگي كه گرايش به وهابيت دارند هستند و در مواردي هم تحت تأثير عربستان سعودي بودند. چرا با اين روحيه‌اي كه در ميان اهل سنت وجود دارد، وهابيت با آن‌ها احساس دشمني و خصومتي ندارد؛ بلکه لبة تيز مبارزات‏شان بر ضد شيعه است؟

آيا اين دشمني فقط برخاسته از همان مسأله شناخت است؛ يعني چون آن‌ها بعضي چيزهايي را که ما انجام مي‌دهيم بدعت مي‏دانند، اين منشأ دشمني‏ها مي‏شود؟

وقتي بررسي مي‏كنيم، مي‏بينيم که اين‌گونه نيست. اگر چنين بود، بايد نسبت به ساير اهل تسنن هم، به خصوص نسبت به كساني كه گرايش‏هاي تصوف دارند، چنين دشمني‌اي وجود داشته باشد. اين دشمني تنها به خاطر اختلاف در تشخيص نيست؛ بلكه عوامل ديگري هم دخالت دارد. بخشي از اين عوامل، سياسي است و منشأ آن خارج از مرزهاي كشورهاي اسلامي است. بخشي ديگر، تعصبات قومي و نژادي است. مظهر شيعه، ايران است و ايران عجم است، و وهابي‌‌ها علاوه بر تعصبات عقيدتي و فكري، در برابر عجم نيز تعصب دارند. آن‌ها معتقدند عجم‏ها ملك عرب را از بين بردند و به همين دليل، در مواجهه با ايرانيان براي خود حق انتقام قائلند. متأسفانه در مقابل نيز، گاه شبيه اين گرايش در بعضي از كشورهاي عجم ديده مي‏شود. قبل از پيروزي انقلاب، كتاب‏ها و مقالاتي با عنوان «بازگشت به خويشتن» و تعريف از گذشته ايرانيان و زردشتيان و هجوم عرب و تازيان مطرح بود و مي‌گفتند: اعراب آمدند و تمدن ما را از بين بردند و ما بايد به خويشتن خويش كه زردشتي است برگرديم. البته اين تعصب در ميان آن‌ها خيلي بيشتر و عميق‏تر وجود دارد و مربوط به تعصب عرب و حميّت جاهليت و عوامل ديگري است كه نيازمند تحقيقات روان‏شناسي، جامعه‏شناسي و مردم‏شناسي است.

ما براي برخورد با اين تفكر و مبارزه با آن، بايد سلسله‌اي از اصول را در نظر بگيريم و به اصطلاح، استراتژي و راهبردمان را تعيين كنيم تا به فتنه‏هايي بدتر و ضررهايي بيشتر مبتلا نشويم و به قول معروف، براي آنكه ابرويش را درست كنيم، چشمش را كور نكنيم. انحرافات بسياري وجود دارد كه انسان مي‏داند بايد با آنها مبارزه كرد. اما مسأله مهم اين است كه چگونه، با چه زباني، با چه ابزاري، با چه لحني، و با چه شيوه‏اي بايد مبارزه كرد؟

چه بسا کاري كه خير است و با نيت خير انجام مي‌گيرد، اما شيوه انجام آن سنجيده نيست و ضررهايي را در پي دارد. ما در زماني زندگي مي‏كنيم که ويژگي‏هاي خاص خود را دارد؛ نيروهايي براي ريشه كن كردن تشيع، يعني همان اسلام حقيقي، بسيج شده‌اند. نبايد كاري كنيم كه سوژه‏اي به دست دشمن بدهيم و آب به آسياب دشمن بريزيم، يعني با اين قصد که جايي را اصلاح كنيم، در جايي ديگر خرابي بيشتري به بار بياوريم. بنابراين، بايد اصولي علمي و سنجيده را براساس ارزش‏هاي اصيل اسلامي در مبارزه با شياطين تدوين كنيم تا در جريان كار، دچار اشتباه‌هايي نشويم كه خود آن‌ها احتياج به ترميم داشته باشد و چه بسا موفق به ترميم آن‌ها نشويم.

در نهايت، بايد توجه داشته باشيم که پيدايش افكار انحرافي، اختصاص به پيدايش وهابيت در عالم اسلام ندارد. فرقه‏هاي ديگري هم به وجود آمده‌اند که آن‌ها نيز ضررهاي زيادي دارند. كشور خودمان نيز خاستگاه بعضي از فرقه‏ها بوده كه ما با آن‌ها درگير هستيم و مشكلات زيادي به وجود آورده‌اند. بايد بدانيم دنيا تمام نشده و شيطان هم نمرده است و اگر يكي از راه‌هاي او بسته شود، از راهي ديگر و با عناويني ديگر خواهد آمد.

فراموش نكنيم كه وهابيت به عنوان حمايت از اسلام اصيل به وجود آمد. وهابيان ديگران را منحرف از اسلام مي‏دانستند و مي‏گفتند: ما مي‏خواهيم اسلام واقعي داشته باشيم؛ اما نتيجه‌اش تيشه زدن به ريشه اسلام، و ترويج افكار انحرافي و كفرآميز شد. آنان اعتقادات تجسم و تشبيه را كه لازمه افكار وهابيت است، يا افكار نامعقول ديگري را كه هيچ مبناي عقلاني ندارد، ترويج مي‏كنند. مثلاً مي‏گويند بوسيدن جايي به عنوان احترام، شرك است. وقتي از آنان مي‌پرسيد: چطور است که بوسيدن حجرالاسود از نظر شما اشكالي ندارد، مي‏گويند: چون آن اجازه داده شده است!

آيا اگر عملي شرك باشد، با اجازه، توحيد مي‏شود؟

اگر شرك است، بوسيدن حجر الاسود هم شرك است، و با اجازه و روايت، شركْ توحيد نمي‌شود. به علاوه، آنان چون رواياتي را كه ما معتبر مي‌دانيم قبول ندارند، مي‌گويند كار شما روايت ندارد. يعني اگر درباه كاري از نظر آن‌ها روايتي هست، آن كار شرك نيست، اما اگر کارهاي ما از نظر آنها روايتي نداشته باشد، آن را شرك مي‌دانند؛ اگرچه ده تا روايت معتبر داشته باشيم!

آن داستان معروف را مي‏دانيد که ابن تيميه در مسجد اموي دمشق، به اصطلاح درباره مسأله توحيد بحث مي‏كرد و اين روايت را خواند كه شب‏هاي جمعه خدا از آسمان نازل مي‏شود و بركتش را بر مردم نازل مي‏كند؛ سپس از پله‏هاي منبر پايين آمد و گفت: همين‌گونه كه من از پله‏ها پايين مي‏آيم، خدا نيز از عرش پايين مي‏آيد! ترويج چنين افكاري كه لازمه‏اش تجسم و كفر، انحراف از اصل توحيد و خداپرستي است از نظر آنها عيبي ندارد، بلکه ترويج توحيد ناب به شمار مي‌آيد؛ اما اگر از اولياي خدا درخواست شود كه براي من دعا كنيد، شرك مي‏شود! دليل آن هم اين است که چون آنان براي استشفاع روايت ندارند!

انحرافاتي هم در رفتارهاي وهابيان وجود دارد؛ آدم‏كشي‏هايي دارند كه كمتر انسان باعاطفه‏اي تاب ديدن و شنيدن آن را دارد. هم‌چنين رفتار و برخورد آنان با كساني كه تمام قرآن و احكام اسلام، و تمام مسائل فقهي مسلّم بين فِرَق اهل تسنن را قبول دارند بسيار ناپسند است. مي‌گويند: شما از بت‌پرست‏ها و از يهود بدتر هستيد، براي اين‌كه زيارت اهل قبور مي‏كنيد، و از پيغمبر و اهل بيت شفاعت مي‏خواهيد!!

اين‌كه چطور آدميزاد به چنين انحرافاتي مبتلا مي‏شود و شيطان براي ايجاد افكار انحرافي، به خصوص در زمينه دين، از چه چيزهايي سوءاستفاده مي‏كند، نيازمند بررسي است. اما بايد توجه داشت كه اين‌گونه نيست که هر دشمني در هر جايي موفقيتي به دست مي‏آورد سرتاپايش باطل محض باشد. هيچ‌وقت هيچ باطلي كه سرتاپا باطل است پيشرفتي نمي‏كند و دوامي ندارد. هر جا حركت باطلي رواج پيدا كند، عنصر حقي در آن بوده است: «يؤخذ من هذا ضغثٌ و من هذا ضغثٌ فيمزجان». در واقع آن حرکت، به بركت همان عنصر حق پيشرفت کرده، به طوري که باطلش در آن گم ‏شده‌است.

متقابلاً ما هم كه در طرف حق هستيم، ممکن است در افكار، رفتار و در كارهايمان مرتکب اشتباه‌هايي شويم. در كتاب‏هاي ما نيز چيزهايي وجود دارد كه طبق نظر بزرگان و متخصصان صحيح نيست. براي نمونه، مسأله تحريف قرآن كه در بعضي از روايات ما آمده و در كتاب‏هاي ما هم وجود دارد، دستاويزي براي دشمنان اسلام است. البته مسأله تحريف قرآن هم در روايات اهل تسنن و هم در روايات ما مطرح شده و پيداست كه دست دشمن واحدي اين‌ها را درست كرده است؛ ولي اين‌که در پاسخ بگوييم: اگر اين مسأله در روايات ما هست، در روايات شما هم وجود دارد، پاسخي جدلي است. ما بايد يك راه صحيح و منطقي داشته باشيم، بايد از اين گونه مسائل پند بگيريم، بايد براي پيشرفت در مسير درست، راه صحيحي پيشنهاد كنيم، نبايد سوژه‌اي به دست دشمنان بدهيم تا آن‌ها دوباره با استفاده از اشتباه‌هاي ما يك مذهب جديد يا انحراف جديدي درست كنند. برخورد، استدلال و مبارزات فكري ما بايد بر اساسي استوار باشد كه هم پيش خدا سرفراز باشيم و هم دشمن نتواند سوءاستفاده كند.

آب را از سرچشمه بايد تميز كرد و نگذاشت گل‏آلود شود.

اگر با تفكر انحرافي و با كساني كه به تبع آن، گرايش‏هاي انحرافي پيدا كردند، با مسامحه برخورد شود، كم‌كم آن تفکر به پيش مي‏رود و در آينده به صورت فرقه يا گروهي خطرناك در مي‏آيد و آفت بزرگي براي عالم اسلام مي‏شود.. نقطه‏هاي انحرافي را كه مي‏تواند منشأ فسادهاي بزرگي در جامعه شود بايد از همان ابتدا مهار کرد. اگر زماني كه همين افكار انحرافي وهابيت در عالم تشيع مطرح مي‏شد، برخوردي جامع، حساب شده و دقيق انجام مي‏گرفت، ما امروز در داخل اين كشور شيعه، در ميان عاشورائيان، و در اين كشور امام زمان(عج) و تشيع، ديگر شاهد گرايش‏هاي انحرافي نبوديم. هم‌اينک در بسياري از شهرها، حتي در قم، زمينه‏هايي براي رشد افكار انحرافي وجود دارد؛ افکاري که در اثر مسامحاتي كه مي‏شود، كم كم زمينه رشد پيدا مي‌کنند و بعد خطري بزرگ ايجاد مي‏كنند كه ريشه كن كردنش مشكل مي‏شود.

اين وظيفه فرهيختگان و علماي حوزه است كه هوشيارانه متوجه نقطه‏هاي انحراف باشند و از ابتدا آن‌ها را در نطفه خفه كنند؛ در غير اين صورت، وقتي آن تفکر انحرافي رشد كرد، مبارزه با آن كار آساني نخواهد بود.

/ 1