غرب يعني طاغوت :<p />غرب‌گرايي و تقي‌زاده‌هاي زمانه - طاغوت غرب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

طاغوت غرب - نسخه متنی

حسن ابراهيم زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غرب يعني طاغوت :

غرب‌گرايي و تقي‌زاده‌هاي زمانه

اشاره

براي شناخت ماهيت اصلي آنچه كه اصلاح‌طلبان آن را راهبرد خود در برخورد با اسلام و انقلاب از يك سو و تعامل و تعاطي افكار با غرب از سوي ديگر قرار داده‌اند، بايد تاريخ غربگرايي در جهان اسلام و ايران را ورق زد و شعارها و بنيان‌هاي فكري و نوع تعامل آنان را با غرب بازخواني كرد آنچه در پيش رو است تلاشي است از سوي نويسنده براي ملموس شدن اين مهم.

حسن ابراهيم‌زاده

اگر در آغاز نهضت، برخي در راهي كه امام راحل انتخاب كرده بود شك مي‌كردند، گذر زمان و حوادث پر فراز و نشيب انقلاب، بر همگان ثابت كرد كه راه امام، استمرار حركت انبيا و اولياي الهي بود و امام (ره) و يارانش جز در اعتلاي كلمه حق و مبارزه با طاغوت گامي برنداشته و برنمي‌دارند. امام اين طلايه‌دار حركت نوراني در عصر حاكميت طاغوت‌ها بر سرنوشت بشر، در تعريف طاغوت مي‌فرمايند: «كار طاغوت چيست؟ يخرجهم من النور الي الظلمات. از نور، از نور مطلق، از هدايت، از استقلال، از مليت، از اسلاميت، اين‌ها را بيرون مي‌كند و وارد مي‌كند در ظلمت‌ها.»1 آنچه كه در بيانات امام راحل (س) به عنوان رمز كليدي خود را نشان مي‌دهد، مشخص كردن مصادق عيني طاغوت و روكردگان به قبله طاغوت در اين عصر است: «اين‌هايي كه توجهشان غرب است، توجهشان به اجانب است، قبله‌شان غرب است، رو به غرب توجه دارند؛ اين‌ها در ظلمات فرو رفته‌اند. اولياي‌شان هم طاغوت است.»2

نفوذ طاغوت در جهان اسلام

بي‌شك نقطه آغاز تقابل اسلام با غرب، به ورود سفير اسلام به روم و حضور در دربار هراكليوس باز مي‌گردد كه شجاعانه دعوت به اسلام آوردن امپراتوري روم از سوي پيامبر (ص) را در قلب دربار طاغوت به گوش او رساند.

گسترش اسلام و فتح ايران و در پي آن فتح دمشق كه جزو سرزمين‌هاي امپراتوري غرب به شمار مي‌رفت، غرب را با پديده‌اي روبرو ساخت كه موجوديت آن، نفي او را به دنبال داشت. از اين‌رو غرب از همان آغاز با نفوذ دادن عناصر خود در دربار بني‌اميه، بر آن شد تا با تزريق فرهنگ رفاه‌طلبي و عياشي در دربار بني‌اميه و كاخ سبز معاويه و سپس با ترويج انديشه‌هاي فلاسفه يوناني در دربار بني‌عباس، از قدرت اسلام بكاهد و حوزه نفوذ و گسترش اسلام را كه از اندلس گذشته بود و تا محدوده كشور پرتغال پيش رفته بود، متوقف سازد. در رويارويي جهان اسلام با غرب، جنگ‌هاي صليبي را مي‌توان اوج تقابل جهان اسلام با غرب به شمار آورد، اما نفوذ غرب به جهان اسلام با برنامه‌اي خاص و تداوم موذيانه و زيركانه آن تا به امروز را مي‌توان از قرن دهم هجري برشمرد كه جهان اسلام نيازمند به خدمت گرفتن سلاح و مستشاران نظامي غرب شد.

در قرن دهم دو امپراتوري بزرگ جهان اسلام يعني امپراتوري ايران و عثماني، با مشاهده دست‌يابي همسايگان شمالي خود به سلاح‌هاي پيشرفته و مدرن روز، اين دو امپراتوري را به فراگيري و مجهز شدن به سلاح‌هاي پيشرفته ترغيب ساخت و همين مسئله موجب شد تا مستشاران نظامي غربي، به همراه سلاح‌هاي روز خود، به دو امپراتوري ايران و عثماني و به دنبال آن در دربار و بدنه ارتش اين دو نفوذ كنند. در ايران رابرت شرلي و آنتوني شرلي را مي‌توان اولين افراد غربي خواند كه به همين منظور در دربار و امپراتوري ايران نفوذ كردند. اين در حالي بود كه قبل از اين دو، بسياري از مستشاران ديگر غربي با مجهز كردن امپراتوري عثماني به توپ، در دربار عثماني جا خوش كرده بودند. بسياري از جمله زنده ياد جلال آل احمد بر اين باورند كه جنگ‌هاي ايران و عثماني كه به كشته شدن هزاران مسلمان از دو طرف آغاز و پايان يافت، ريشه در تحريكات غربي‌هاي نفوذي به دو دربار ايران و عثماني داشته كه شواهد و اسناد و تاريخي هم، گوياي همين واقعيت تلخ تاريخي است.

دور دوم نفوذ مستشاران غربي در جهان اسلام و در ايران زمين را براي فتنه‌گري، مي‌توان به دورة شكست نيروهاي ايراني از قواي روس در زمان فتحعليشاه قاجار كه به قرارداد ننگين تركمنچاي منجر شد، دانست كه در اين دوره حاكمان ايران براي آموزش نظامي و به خدمت گرفتن سلاح‌هاي غربي، مستشاران غربي را به كشور دعوت كردند. در امپراتوري عثماني نيز سقوط منطقه آزوف توسط نيروهاي روس و تصرف مصر توسط ناپلئون و جدا شدن آن منطقه از امپراتوري عثماني، سلطان سليم سوم را بر آن داشت تا برنامة اصلاحات در نظام اداري و بازسازي ارتش را، به دست مستشاران غربي بدهد.

نفوذ مستشاران نظامي در ايران و عثماني و كمك تسليحاتي قطره‌چكاني و رعايت عدم توازن اعطاي سلاح به مسلمانان در مقابل دشمنان آنان - كه در حال حاضر در كمك‌هاي نظامي آمريكا و دول غربي به اسرائيل در مقابل كمك به كشورهاي عربي كاملاً مشهود است - با در اختيار گذاردن نقاط ضعف و ضربه‌پذير قواي نظامي مسلمانان، موجب فروپاشي حكومت عثماني و از دست دادن مناطق وسيع ايران شد. حركتي كه همچنان در كشورهاي اسلامي كه با غربي‌ها پيمان نظامي داشته و مستشاران نظامي آنان حضور فعال دارند، همچنان ادامه دارد.

هجوم نظامي غرب

هجوم نظامي غرب به جهان اسلام، يكي از دردناك‌ترين صفحات تاريخ بشريت است. درست پس از ورود نخست مستشاران نظامي به جهان اسلام و پي بردن به نقاط ضعف؛ تطميع برخي صورت گرفت كه تا قبل از آن، سابقه‌اش را در اندلس تجربه كرده بود.
از قتل‌عام هزاران هزار مسلمان و زنده زنده سوزاندن آنان در آتش پس از فتح اندلس و به تصوير كشاندن فجيع‌ترين صحنه‌ها در فتح اورشليم و جنگ‌هاي صليبي تا تصرف مصر توسط ناپلئون، حمله نظامي ايتاليا و به استعمار كشاندن مردم ليبي، تونس و ...، حمله نظامي فرانسه و سيطره بر مردم الجزاير و قتل ميليوني مردم اين سرزمين تا حمله نظامي كفتار پير استعمار يعني انگلستان به كشورهايي چون عراق و افغانستان تا به امروز و قتل‌عام‌هاي مردم بوسني هرزگوين، عراق و افغانستان و ...؛ همه و همه بيانگر كينه غرب نسبت به جهان اسلام و مسلمانان است. شايد به جرأت بتوان گفت، قتل‌عامي كه در يك صد سال اخير، جهان غرب از مسلمانان داشته است، بي‌سابقه‌ترين قتل‌عام تمدني از تمدن ديگر است! فقط كافي است سرانگشت تر كرد و تاريخ را ورق زد؛ از اشبيليه ديروز تا بغداد امروز.

هجوم فرهنگي غرب

تهاجم فرهنگي غرب عليه جهان اسلام، بسيار زيركانه‌تر از حمله نظامي و اشغال مستقيم سرزمين‌هاي اسلامي بود؛ حركتي كه تلفات آن به مراتب بيشتر از تلفات جنگ نظامي به شمار مي‌رود. غرب كه به بهانة اصلاحات اداري، آموزشي و نظامي؛ جايگاه خود را در ممالك اسلامي تثبيت كرده بود، به مرور زمان با تشكيل دانشگاه‌ها، مدارس و لژهاي فراماسونري، به پرورش نيروهايي در راستاي اهداف خود پرداخت و ضمن روانه ساختن آن‌ها به ديار خود، براي تكميل آموخته‌ها، آنان را با زندگي فرنگي آشنا ساخت، به طوري كه غربزدگان بازگشته از غرب با انديشه و زندگي غربي، با ورود به سرزمين خويش در صدد برآمدند بدون توجه به اعتقادات و باورهاي مذهبي مردم و هنجارهاي حاكم بر جامعه، يك نظام فرنگي را جايگزين نظام‌هاي حاكم بر جامعه خود سازند. هر چند كه نظام‌هاي حاكم بر جامعه اسلامي، نظام‌هاي منطبق بر اصول اسلامي نبود، اما آنان به نام تجددخواهي، اصل اسلاميت را نشانه رفتند.

گذشت زمان و به دست گرفتن پست‌هاي مهم توسط اين پرورش‌يافتگان غرب و بريده از اصالت خويش، تاريخ ممالك اسلامي را چنان ورق زد كه دل هر مسلمان آزاده را به درد مي‌آورد. روشنفكران وارداتي و پرورش‌يافتگان نظام آموزشي غرب، طرز تفكرشان همانند طرز تفكر پطر كبير تزار روسيه بود كه پس از بازگشت از هلند و آشنا شدن با زندگي آنان، گمان مي‌كرد كه يكي از علل عقب‌ماندگي، همين ريش‌هاي بلند مردان روسيه است و براي دست يافتن به تكنولوژي، بايد ريش‌ها را از ريشه كند. پطر كبير ريش‌هاي بلند روس‌ها را زد، اما نه تنها تغييري در روسيه تزاري مشهود نشد، بلكه منفعت آن به جيب كمپاني‌هاي هلندي و غربي سازنده تيغ ريش‌تراش سرازير شد. حركتي كه در ايران با برخورد با حجاب و متحدالشكل كردن لباس‌ها رخ داد كه بهرة آن به جيب كمپاني‌هاي سازنده وسائل آرايشي رفت و ايران از قافلة تجدد واقعي بازماند.

غربزدگان بدون توجه به تفاوت دين اسلام با دين تحريف شده مسيحيت، همان برخوردي را با مباني ديني، سرلوحه كار خود قرار دادند كه غرب بر سر مسيحيت پس از رنسانس آورد. آنان با در اختيار داشتن مطبوعات، پست‌هاي مهم كشوري، خط‌مشي گرفتن از لژهاي فراماسونري، دم زدن از دموكراسي و آزادي؛ نوك قلم و زخم زبان خود را متوجه افراد و مسائلي قرار دادند كه مردم به ديد احترام و تقدس به آنان مي‌نگريستند. آنان در اين راه از هيچ تهمت و افترايي سر باز نمي‌زدند. از نمايشنامه‌هاي توهين‌آميز ميرزا فتحعلي آخوندزاده به مقدسات تا هتاكي روزنامه‌هايي چون «كوكب درّي» به ساحت قرآن و پيامبر (ص)، راهي براي كساني چون شيخ فضل ا... نوري باقي نگذاشت تا سربلندانه بر چوبه دار بوسه زنند.

با نگرشي كوتاه به تاريخ ورود غرب، شكل‌گيري، پرورش دادن نيروهايي در راستاي اهداف خود و به قدرت رساندن و رويارويي مستقيم غربزدگان با ارزش‌هاي اسلامي، به همزمان بودن اين حركت‌ها در سرزمين‌هاي اسلامي و زمان‌بندي خاص هر يك از اين مقاطع مختلف؛ مي‌توان به برنامه‌ريزي دقيق غرب براي حاكميت خود بر ممالك اسلامي پي برد. غرب توسط عروسك‌هاي كوكي خود در ايران در كشورهايي چون تركيه، مصر، هند و ... روند اسلام‌زدايي را در دستور كار خود قرار داد.

غربزدگان با برانگيختن حس ناسيوناليستي و دم زدن از دموكراسي و پايه‌ريزي مكتب اومانيسم؛ علناً مردم را از ارزش‌هاي قرآني و اسلامي جدا ساخته و براي ايجاد يك سيستم سكولاريسم، قلم خود را متوجه دين ساختند و با تبليغات وسيع خود، از غرب بتي ساختند كه ممالك اسلامي جز تسليم شدن در مقابل آنان راهي نداشته و بايد فكر مقابله با آنان را از سر خود بيرون كنند. حكايت اين دين‌ستيزي و وطن‌فروشي و مرعوب شدن در برابر غرب، در نگاه امام راحل (ره) چنين خود را مي‌نمايد:

«و از جمله چيزهايي كه مانع دفاع مسلمين از كشورهايشان است، تبليغات دامنه‌دار براي هر چه بزرگ‌تر جلوه دادن قدرت‌هاي خارجي است. در سابق از انگليس به دست به اصطلاح روشنفكران و تحصيلكردگان غربزده يك غول ساخته شده بود. به دولت‌هاي بي‌اطلاع و ملت‌هاي در بند تحميل كرده بودند كه اگر به يك فراش سفارتخانه انگليس يك حرف درشت زده شود، ايران به باد فنا مي‌رود و پرچم سفارت بر سر خانه هر مجرمي كه افراشته مي‌شد، از مجازات مصون مي‌گشت و اشاره سفير انگليس به دولت يا صدر اعظم كافي بود براي اجراي اوامر و اطاعت بي‌چون و چراي او. و امروز از اين دو قدرت خصوصآً آمريكا در بلاد مسلمين همان غول را بسيار بزرگ‌تر و شاخدارتر ساخته‌اند و گمان مي‌كنند اگر به يكي از اين دو قطب گفته شود بالاي چشمت ابروست، كشور از بين مي‌رود. و با خيال‌هاي خام عصر حاضر با عصرهاي گذشته و دامن زدن وابستگان غربزده به اين نحو شايعه‌ها، مسلمين را از دفاع به حق خود مأيوس نمودند و جرم اين خودباختگان ملي‌نما، كمتر از مجرم اصلي نيست.»3

غربگرايان جهان اسلام

غربزدگان در سير خوش خدمتي به اربابانشان و در راستاي كشتن روحية اختراع و اكتشاف در وجود نسل جوان، براي تداوم بخشيدن بر سلطه بيگانگان بر ممالك اسلامي، مردم شرق را مردمي خالي از تفكر و تعمق در مصالح كشور و خلاقيت در به وجود آوردن نظامي همپاي غرب جلوه مي‌دادند و از غرب به عنوان تنها قبله علم و دانش ياد مي‌كردند و مردم را به كرنش در مقابل عادات و رفتار و اخلاق آنان براي رسيدن به تكنولوژي دعوت مي‌كردند. آنان گاه پا را از اين محدوده فراتر نهاده و گستاخانه به دين و ميهن و آداب و رسوم خود اهانت مي‌كردند. مرعوبان غرب در ايران زمين كه بيش‌تر آنان از ميان قشر مرفّه و شاهزادگان قاجار برخاسته بودند، در دعوت ايرانيان به روي آوري به غرب، چنان تصاوير و گفته‌هايي از خود بر جاي نهاده‌اند كه مانند آن در سرزمين‌هاي ديگر ديده نمي‌شود.

ميرزا ملكم خان ارمني، مؤسس لژ فراماسونري در ايران، در بيان تقليد از غرب در تمام شئونات زندگي براي رسيدن به مدينه فاضله غرب مي‌گويد: «من خود اختراعي نخواهم كرد. كاش اولياي دولت ما نيز در اختراعات دولتي، يك قدري به عقل خود كمتر اعتماد مي‌نمودند و آن اصولي را كه فرنگي‌ها با اين همه علم و تجربه يافته‌اند، كمتر تغيير مي‌دادند. طرح‌هاي دولتي (فرنگي) را يا بايد به كلي قبول كرد و يا بايد به كلي رد نمود... من همين قدر مي‌گويم كه ما در مسائل حكمراني نه مي‌توانيم و نه بايد از پيش خود اختراعي نماييم؛ يا بايد علم و تجربة‌ فرنگستان را سرمشق خود قرار دهيم يا بايد از دايرة بربري‌گري خود قدمي بيرون نگذاريم».4

ميرزا فتحعلي آخوندزاده، نوكر روسيه تزاري، در تأييد ديدگاه بربري بين ملكم‌خان نسبت به مردم شرق و در ادامه ترويج غربزدگي و اسلام‌زدايي، همين مردم را (با عرض معذرت همين بربرها را) به يادگيري رسوم بندگي و آداب انسانيت دعوت مي‌كند و مي‌گويد: «مردم آسيا حريت كامله را يكبارگي گم كرده‌اند و از لذت مساوات و نعمت حقوق بشريت كلاً محرومند... بر شما لازم است كه بزرگ خود را بشناسيد... هميشه به امر و نهي او مطيع باشيد و رسوم بندگي و آداب انسانيت را ياد بگيريد.»5

و تقي‌زاده اين شاگرد اول كلاس ملكم‌خان ارمني، براي تكميل سخن‌هاي اساتيد و همرزمانش، پا را از اين فراتر نهاده و انسانيت را از نوك پا تا فرق سر فرنگي شدن دانسته كه در اين رابطه حضرت امام (ره) مي‌فرمايد:

«امثال تقي‌زاده كه در اين ايران يك وقتي قدرت داشته‌اند، تقي‌زاده گفته بود كه ما بايد از سر تا پامان انگليسي باشد يا فرنگي باشد و بايد اين‌طور باشيم تا اينكه آدم بشويم. آدم بودن را به كلاه و كفش و لباس و بزك و امثال ذالك مي‌دانستند.»6

حاصل چنين غربگرايي در ايران و تلاش كساني چون تقي‌زاده، چيزي جز ظهور ديكتاتوري رضاخاني نبود كه مورد حمايت غرب قرار گرفت و عملاً تضاد در قول و عمل غرب را در شعارها نمايان ساخت.

كوشش همقطاران و همكلاسي‌هاي اين نسل به اصطلاح «منورالفكر» و «ترقي‌خواه» در سراسر ممالك اسلامي و اقدامات آنان به شيوه‌هاي گوناگون زير نام و القاب متفاوت، در يك مسير پيش مي‌رفت و آن منطبق كردن انديشه‌ها و شيوه زندگي امت اسلام با فرهنگ غرب بود. در همسايگي ايران و در كشور تركيه، ضياء گلوپ، تئوريسين غربگرايي شد و او چون تقِي‌زاده ملت ترك را به تسليم شدن در برابر غرب دعوت كرد.

او به صراحت گفت:

«ما از نظر مليت ترك هستيم، از نظر مذهب (يعني رسوم عبادي) مسلمان و از نظر «فرهنگ» و «تمدن» اروپايي مي‌باشيم. از اسلام فقط ما بايد پاره‌اي اعتقادات مذهبي و رسوم و عادات را كه صرفاً مربوط به رابطه انسان - خدا هست اقتباس كنيم، ولي ساير تعاليم حقوقي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي كهنه شده و بايد مردود شناخته و در فراموشخانة تاريخ ريخته شود و به جاي آن نظامات غربي دربست اقتباس گردد.»7

حاصل چنين غربگرايي در تركيه هم ظهور كسي مانند آتاتورك شد. آتاتورك چنان شيفته غرب بود كه حتي از ضياء گلوپ پا را فراتر نهاد و معتقد بود كه حتي فرهنگ و تمدن و همه چيز زندگي بايد غربي شود.

حضرت امام (ره) در اين خصوص مي‌فرمايند:

«من عكس مجسمه آتاتورك را در تركيه - آن وقت كه تبعيدي بودم به آن‌جا - ديدم كه مجسمة او رو به غرب بود و دستش را بالا كرده بود و - آن‌جا به من گفتند كه اين علامت اين است كه ما هر چه بايد انجام دهيم، بايد از غرب باشد. به اصطلاح آتاتورك يك مرد مثلاً روشني بوده ...»8

مرداني چون يعقوب صنوع يهودي، شبلي شميل مسيحي و طه حسين از دانشمنداني بودند كه در گسترش غربزدگي در مصر كوشيدند، به طوري كه طه حسين در كتاب «مستقبل الثقافة في مصر» مصريان را دعوت به سوي يك زندگي اروپايي مي‌كند و مي‌گويد: «اگر ما به راستي به تمدن اروپايي ارج مي‌نهيم، چرا گفتار خود را با كردارمان يكي نكنيم؟»9

در منطقه شام و لبنان، به دليل وجود مسيحيان؛ اسلام‌ستيزي و غربگرايي نسبت به سرزمين‌هاي اسلامي ديگر به مراتب بيشتر بود و «مرداني چون پطرس بستاني، ناصف يازجي، ابراهيم يزجي، نوفل نوفل، سليم نوفل، ميخائيل شهاده و سمعان كلهون در شامات؛ رُل تقي‌زاده ايران را در تشديد غربزدگي بازي كردند.»10

در هند «سر سيد احمدخان لباس اروپايي به تن مي‌كرد و معاشرت با انگليسي‌ها را تشويق و توصيه مي‌نمود. او صريحاً اعتقاد خود را دائر بر مخالفت با جهاد عليه انگليسي‌ها اعلام كرده بود و در ايجاد نزديكي بين مسلمين و انگليسي‌ها، انجمني تحت عنوان «انجمن مسلمانان و انگليس براي دفاع از حقوق هندوستان» تأسيس كرد.»11

غربگرايان و ايجاد انحراف فكري

شكست مسيحيت از اسلام در طي جنگ‌هاي صليبي، حاكميت خشونت‌بار كليسا بر تمام شئونات زندگي مردم و وجود دادگاه‌هايي به نام انگيزيسيون (تفتيش عقايد) و قرباني شدن هزاران انسان در اين محكمه‌ها، ناكام و نارسا بودن مفاهيم كليسا در پاسخ به سؤالات مردم در زمينه‌هاي اعتقادي و اجتماعي و سرانجام سقوط امپراتوري بيزانس و فتح قسطنطنيه (1453 م) توسط مسلمين؛ غرب را به يك بازنگري كلي در تمام زمينه‌هاي اعتقادي و اجتماعي ترغيب ساخت. غرب با نگاهي به گذشته خويش دريافت كه يكي از مهم‌ترين عوامل شكست آنان در مقابل مسلمين، اهتمام اسلام به مسئله علم و دانش بوده است، در صورتي كه مسيحيت از آن به عنوان شجره ملعونه ياد مي‌كند.

از سويي ديگر سقوط قسطنطنيه سبب گشت صدها جلد كتاب از آثار يونان به همراه فرار دانشمندان امپراتوري شرق به اروپاي غربي، بار ديگر فرهنگ و فلسفه يونان در غرب جاي پايي براي خود مهيا ساخته و موجب ظهور انديشه‌ها و تفكرات ضد ديني شود.
نهضت پروتستان و نظريه (مارتين لوتر) در اين‌كه اعتقاد ذهني به خدا فقط موجب رستگاري مي‌شود و ظهور بسياري از فلاسفه در غرب و پيش گرفتن بيان مسائل اعتقادي با مباني عقلي و سپس تنزل آن‌ها به حس و سرانجام به تجربه آزمايشگاهي؛ عملاً دين را از صحنه زندگي غرب خارج ساخت.

غرب با كنار گذاشتن مسيحيت كه سد رشد علمي محسوب مي‌شد و با آغاز دوره‌اي جديد (رنسانس)، توانست به تكنولوژي دست يابد؛ اما در همين مقطع تاريخ، عواملي مختلف (كه در اين مقوله نمي‌گنجد) از جمله دسيسه‌هاي غرب، موجب ركود مسلمين در زمينه‌هاي علمي گشت. از اين پس غربزدگان دست‌پرورده لژهاي فراماسونري و دانشكده‌هاي غرب در سراسر ممالك اسلامي با برافراشتن علم ضد دين شروع به فعاليت كرده و عامل عقب‌ماندگي مسلمين را دين به جامعه معرفي كردند. ظهور «تركان جوان» در سرزمين عثماني كه به قدرت رسيدن كمال آتاتورك را در پي داشت، موجب گشت كه دين عملاً از صحنه سياسي اجتماعي كنار گذاشته شود. در همين زمان تلاش‌هاي ملكم‌خان، طالب اوف و ميرزا فتحعلي آخوند‌زاده روسي و تقي‌زاده‌هاي وطن‌فروش در ايران، منجر به تخت‌نشستن رضاخان و اسلام‌ستيزي وي گشت. هماهنگي غربزدگان و به قدرت رساندن حكومت‌هاي «لائيك» در تمام سرزمين‌هاي اسلامي، با برنامه‌ريزي دقيق توسط غرب هدايت شد.

از اين پس غربزدگان در سايه لژهاي فراماسونري و سرنيزه جباران ميهن‌فروش، به اصطلاح خود در صدد برآمدند كه با قلمشان يك نهضت پروتستاني ديگر، آن‌هم در ممالك اسلامي آغاز و به سرانجام برسانند و در اين مسير همان بلايي را بر سر مسجد و مرجعيت و روحانيت اسلام آوردند كه «مارتين لوتر»ها در غرب بر سر پاپ و كليسا آوردند. در ايران مي‌توان از ميرزا فتحعلي آخوندزاده به عنوان سرسلسله اين حركت نام برد. آخوندزاده به خيال خام خود كه نقش مارتين لوتر غرب را ايفا مي‌كند، در راه اسلام‌زدايي از هيچ اهانتي نسبت به مقدسات اسلام كوتاهي نكرد. اين وطن‌فروش كه در ازاي خدمات گرانبهاي او در خوش‌خدمتي از سوي رؤسا به درجه سرهنگي نائل شده بود، با نوشتن داستان‌ها و نمايشنامه‌هايي، دين و مقدسات اسلامي را مورد حمله قرار داد.

او در پي ترويج تفكر اومانيستي و خشكانيدن درخت اسلام و تشيع، وقيحانه مي‌گويد: «اي كاش كسي پيدا شدي و ملت ما را از رسوم نكوهيدة اسلامي آزاد نمودي، اما نه ره رسم نبوت و امامت كه خلاف مشرب من است، بلكه به رسم حكمت و فيلسوفيست. امروز خرابي كل دنيا حاصل ظهور دين‌آوران است از خطة آسيا كه مولد اديان است.»12 سفاكي و بي‌شرمي اين نويسنده خودفروخته در اهانت به پيامبر و ائمه اطهار (ع) و مقدسات اسلام به حدي است كه قلم حتي براي روشن شدن ماهيت اين سرسپرده و مدافعان او مي‌لرزد.13

از آنجايي كه علماي اسلام و حوزه‌هاي علميه، مستحكم‌ترين دژ در مقابل افكار و عقايد اين قشر خودباخته بودند، اولين گروهي بودند كه تير تهمت و افتراء و عاقبت طناب دار سفسطه‌كاري‌هاي اين قشر را به جان خريدند كه مي‌توان از شيخ شهيد فضل الله نوري به عنوان اولين قرباني و اسطوره مقاومت در مقابل تفكر اومانيستي غربزدگان در جهان اسلام نام برد.
مقاومت علماء اسلام و حوزه‌هاي علميه و اقشار پايبند به اصول خدامحوري در زندگي، غرب و غرب‌زدگان را بر آن داشت كه روش ملكم‌خان را در پيش گيرند و آن عرضه تفكر اومانيستي در لفافه اسلام بود. ملكم‌خان چنين مي‌گويد:

«چنين دانستم كه تغيير ايران به صورت اروپا كوشش بي‌فايده‌اي است. از اين رو فكر ترقي مادي را در لفافه دين عرضه داشتم تا هموطنانم آن معاني را نيك دريابند.»14

نتيجه در پيش گرفتن اين روش براي القاء تفكر غربي، اين بود كه مذهب از صحنه زندگي مردم طرد شود و به خيال خام خود قدم به قدم به جلو آيند و مسائل اعتقادي را به عقلي و عقلي را به حسي و حسي را به تجربي تنزل دهند؛ يعني همان فاكتوري را پياده كنند كه از «مارتين لوتر» آغاز شد، سپس به «جان لاك» رسيد و آن‌گاه توسط «توماس آكويناس» در غرب خاتمه يافت.

از اين رو غربزدگان در صدد برآمدند كه براي مسائلي چون وحي و معجزه و آنچه ماوراء طبيعه است، توجيهات علمي ساخته تا آن را به مرحله عقلي تنزل بخشند كه اين دسيسه خود به خود موجب انكار موجودات ماوراء طبيعه چون جن و ملك و بهشت و جهنم و ... مي‌گشت. در راستاي نايل شدن به اين هدف، غربزدگان در سراسر ممالك اسلامي در پي عملي كردن آيات و روايات قرآني، به تلاش همه جانبه دست زدند كه متأسفانه عده‌اي هم كه براي مقابله با اين انديشه برخاستند، به دليل آشنا نبودن به مفاهيم قرآني و اسلامي، خود در دام اين تفكر گرفتار شدند.

در هند، سيداحمدخان كه به جهت خوش‌خدمتي به دربار انگلستان به لقب «سر» مفتخر شده بود، تفسيري بر همين اساس نوشت كه سيد جمال‌الدين «در مقاله‌اي كه پيرامون «تفسير سيد احمد خان» انتشار داده، با حمله به آن مي‌نويسد: «او همت خود را به اين گماشته كه هر آيه‌اي كه در قرآن ذكري از ملك و يا جن يا روح‌الامين و يا وحي يا جنت و يا نار و يا معجزات انبياء عليهم السلام مي‌رود، آن آيه را از ظاهر خود برآورده و به تأويلات با رده زنديق‌هاي قرون سابقه مسلمانان تأويل نمايد.»15

در تركيه ضياء گلوپ تئورسين غربزدگان در راستاي تنزل مفاهيم اسلامي و قرآني به مفاهيم عقلي، گام برداشت. او براي اينكه تجددطلبي خود را در اصطلاحات اسلامي پنهان كند، به سفسطه و تأويل پاره‌اي از اصول فقه پرداخت و مي‌گفت: «عرف، كه در فقه به عنوان يك اصل مطرح شده، عبارت است از نظام ارزش‌هاي ملي يك قوم و اصرار داشت كه طبق نظر ابويوسف، يكي از فقهاي حنفي، «عرف» مي‌تواند «نص»يعني قرآن و سنت را باطل نمايد و لذا ملت ترك حق دارد بسياري از احكام اسلامي را كه در نظرش غير مفيد است دور بريزد.»16

تأويل و تفسير آيات قرآني در ممالك عربي و اسلامي به اين نحو تا به امروز نيز توسط غربزدگان ادامه دارد. «هيكل» كه كتابي دربارة حيات محمد صلي الله عليه و آله و سلم نوشته است، در مورد داستان «ابرهه» مي‌نويسد: «هنگامي كه ابرهه مي‌خواست مقصود خويش را انجام داده به سوي يمن باز گردد، وباي آبله در سپاه او افتاد. تلفات «وبا» به حدي بود كه تا آن وقت سابقه نداشت. شايد «ميكروب وبا» به ابرهه نيز سرايت كرد، ترس او را فرا گرفت... و روز به‌روز سخت‌تر مي‌شد و عدة زيادي هلاك مي‌شدند.»17

در ايران به علت وجود مرجعيت و فعال بودن حوزه‌هاي علميه و پاي‌بند بودن شيعيان به اصول و مباني حوزه و زنده نگه‌داشتن شعائر اسلام چون حماسه عاشورا، غرب در القاء تفكر راسيوناليست (اصالت عقل) و علم‌زدگي چندان موفق نبود. از اين رو غربزدگان براي القاء تفكر التقاطي بيش از پيش مي‌كوشيدند كه با پيدايش انقلاب اسلامي بر حجم آنان براي مبارزه با انقلاب اسلامي افزوده شد. به طوري كه تمام گروهك‌ها و جنبش‌هاي حزبي كوچك و بزرگ عليه نظام جمهوري اسلامي، داراي تفكر غربي و علم‌زدگي و تأويل نادرست از مفاهيم قرآني مي‌باشند كه بحث و بررسي درباره عقايد و ديدگاه‌هاي اين گروهك‌ها در اين مقاله نمي‌گنجد، اما نكتة زيبا و ظريفي كه در بيانات حضرت امام مي‌توان يافت و جا دارد در اين بخش از آن به عنوان بينش عميق حضرت امام نسبت به گروهك‌ها بيان كرد، اين است كه حضرت امام (ره) طرز تفكر، برداشت غلط از مفاهيم اسلامي و قرآني توسط گروهك‌هاي وابسته به كمونيست را نيز غربي دانسته تا جايي كه از سردمداران كمونيست به عنوان غربي ياد مي‌كنند و مي‌فرمايند:

«مغز ما را اين‌طور بار آورده‌اند كه اگر بخواهيم يك چيزي بشويم، كتاب مي‌نويسيم اولش هم اسم يكي از آن‌ها بايد باشد تا كتابمان را بخرند. جوان‌هاي ما بخواهند كتاب بخرند، اگر چنانچه به اسم ماركس باشد، لنين باشد، مشتري زياد است. اگر به اسم شيخ‌الرئيس باشد نه با اين‌كه تمام اينها - را- يك صفحه از كتب شيخ الرئيس را نمي‌توانند بفهمند، ولي معذالك چون شرقي است و غربي نيست از اين جهت.»18

شهيد مطهري در همان ابتداي نهضت اسلامي نسبت به تفكر التقاطي هشدار دادند و در اين مورد فرمودند:

«من به عنوان يك فرد مسئول به مسئوليت الهي به رهبران عظيم‌الشأن نهضت اسلامي كه براي همه‌شان احترام فراوان قائلم هشدار مي‌دهم و بين خود و خداي متعال اتمام حجت مي‌كنم كه نفوذ و نشر انديشه‌هاي بيگانه به نام انديشة اسلامي و با مارك اسلامي اعم از روي سوء نيت و يا عدم سوء نيت صورت گيرد، خطري است كه كيان اسلام را تهديد مي‌كند.»19

غربگرايان و توجيه جنايات غرب

سرسپردگي اين غربزدگان نسبت به اربابانشان به گونه‌اي بود كه براي تداوم بخشيدن بر حاكميت فرهنگي و فيزيكي غرب بر سرزمين‌هاي اسلامي، تجاوز و جنايات آنان در به خاك و خون كشيدن مردم بي‌دفاع را توجيه و تفسير مي‌كردند. اين تحليل‌ها و تفسيرها كه از طرف سفارتخانه‌ها و لژهاي فراماسونري ديكته مي‌شد، متناسب با موقعيت زماني و مكاني هر كشور در روند غربگرايي و غربزدگي بود. در كشورهاي همسايه اروپا چون مصر و تركيه، سعي در جلوه دادن اين ممالك به عنوان جزيي از سرزمين‌هاي اروپا مي‌شد به طوري كه خديو اسماعيل به صراحت مي‌گفت:

«مصر يكي از اجزاء اروپا است و نبايد هيچ مصري با شرق يا آسيا و آفريقا كاري داشته باشد.»20

طه حسين هم بر همين باور بود. در تركيه ضياء گلوپ و آتاتورك با اين ادعا كه از نظر فرهنگ و تمدن اروپايي هستيم، از چهره‌هاي شاخص اين جريان در تركيه بودند.

اين‌گونه تحليل‌ها و تفسيرها در ممالكي چون ايران و شبه قاره هند به علت بُعد مسافت، در بين غربزدگان صورت ديگري داشت. در اين سرزمين‌ها غربزدگان سعي در توجيه حاكميت غرب بر ملل مسلمان داشتند. در هند «سيداحمد خان سعي كرد تا با اثبات اين‌كه مسيحيان اهل كتاب هستند (و طبعاً انگليس‌ها) نشان مي‌دهد كه «مسلمين وفادار به هند» نبايد مخالف آنها باشند... او صريحاً اعتقاد خود را دائر بر مخالفت با جهاد عليه انگليس‌ها اعلام كرد.»21

ملكم‌خان ارمني در توجيه جنايات استعمارگران غرب در كشورهاي جهان سوم، مي‌گويد: «سبب عمده عداوت و نفرت ملل فرنگستان نسبت به دول آسيايي اينست كه مي‌گويند دول آسيا يك قسمت ممتاز كرة زمين را به واسطه عدم امنيت جهاني و مالي، غرق درياي ذلت و ننگ «بني‌آدم» ساخته‌اند. دول فرنگستان به واسطه همين عدم امنيت مالي و جاني، ضبط و تصرف كل ممالك آسيا را حق آسماني و وظيفه حتمي خود قرار داده‌اند... موافق مذهب علمي فرنگستان، حكمت الهي عموم ممالك دنيا را شريك آبادي و خرابي همديگر ساخته (=جهان وطني) موافق حساب فرنگستان، اگر آسيا آباد بشود بر آبادي فرنگستان يك بر صد خواهد افزود. به حكم اين مذهبي علمي ملل فرنگستان از صميم قلب و با نهايت حرص طالب و مقري آبادي كل ممالك دنيا هستند... دوستي و عداوت ملل فرنگستان كلاً راجع به اين «طرح واحد»22 است. دول فرنگستان در من اين اقدامات گاهي مجبور مي‌شوند كه بعضي از ممالك خارجه را تصرف نمايند. مقصود ايشان از اين تصرفات به هيچوجه ممالك‌گيري نيست.»23

گستاخي غربزدگان در تقديم كردن دين و ميهن اسلامي به غرب به گونه‌اي است كه تقي‌زاده شجاعانه و بي‌شرمانه مي‌گويد:

«من اولين نارنجك تسليم در برابر غرب را چهل سال پيش بي‌پروا انداختم.»24

اين منور الفكرهاي ترقي‌خواه براي ايجاد وابستگي ممالك اسلامي به غرب، قراردادهايي را با غرب تدوين و امضاء مي‌كردند كه گاه اين قراردادها غربيان را هم به تعجب وا مي‌داشت. ميرزا حسين خان سپهسالار كه برخي او را سرسلسله غربزدگان ايران مي‌دانند، قرارداد ننگين هفتاد ساله‌اي را كه در تاريخ قراردادهاي استعماري بي‌سابقه بود، با يك يهودي به نام (بارون رويتر) منعقد ساخت كه در اين قرارداد تمام منابع ثروتي، صنعتي، كشاورزي، راه‌آهن، ايجاد راه و خطوط تلگراف و استفاده از آن‌ها و ... در اختيار انگليس قرار گرفت كه به قول لرد كرزن «يك چنين امتياز عظيم و بي‌سابقه‌اي در حكم يك بخشش نامه بود كه از طرف كشور ايران داده مي‌شد و بايد اعتراف كرد كه اگر بريتانيا توانسته بود اين بازي را به آخر برساند، نه تنها شاه ايران مات شده بود، بلكه تزار روسيه هم به جاي خود ميخكوب مي‌شد.25 تقي‌زاده از كسان ديگري بود كه به هنگام انقضاي مدت قرارداد دارسي، قرارداد 60 سالة جديدي را با انگليس منعقد كرد.26

خيزش غرب‌ستيزان در جهان اسلام




  • اي غنچه خوابيده چو نرگس نگران خيز
    از ناله مرغ سحر، از بانگ اذان خيز
    وز گرمي هنگامه آتش‌نفسان خيز



  • كاشانه ما رفت به تاراج غمان خيز
    وز گرمي هنگامه آتش‌نفسان خيز
    وز گرمي هنگامه آتش‌نفسان خيز




از خواب گران، خواب گران، خواب گران خيز

ديوان اقبال لاهوري

غرب با القاء فرهنگ منحط و زدودن ارزش‌هاي اسلامي توسط غربزدگان، بر اين باور بود كه در اواخر قرن نوزدهم فرهنگ و عادات و رسوم خود را بر فرهنگ اسلامي غلبه خواهد داد و براي هميشه حاكميت خود را بر سرزمين‌هاي اسلامي تضمين خواهد كرد و با دستيابي به منابع زيرزميني و ثروت‌هاي غني، اين بخش از جهان به هدف شوم خود كه حكمراني بر تمام جهان است، دست خواهد يافت؛ اما در همان زمان ورود به اين سرزمين پيامبران (ص)، به زودي دريافت كه مكتب پوياي اسلام هر چندگاه در چهره و گروهي جلوه مي‌كند و پرچم مخالفت را در مقابل او برمي‌افرازد.

خروش سيدجمال‌الدين اسد آبادي در همان مراحل آغازين ورود غرب عليه فرهنگ منحط غرب و غربگرايي، لرزه بر اندام غرب نشاند. سيد جمال با مسافرت‌هايي به ممالك اسلامي، ضمن نشست‌هايي با بزرگان و روشن‌بينان اسلامي، بذر نهضت‌هايي را در سراسر ممالك اسلامي عليه غرب و غربزدگي كاشت. در مصر انديشه‌هاي سيدجمال به تشكيل انجمن‌هايي چون انجمن «جمعيت اخوان المسلمين» و ظهور مرداني چون حسن البناء (مؤسس سازمان اخوان المسلمين) منجر شد. در تركيه موج اسلام‌گرايي و غرب‌ستيزي در چهره‌اي به نام سعيد نوري به اوج خود رسيد. سعيد نوري در بيدادگاه نظامي كه براي محاكمه او تشكيل شده بود، فرياد كشيد:

«من به شما تذكر مي‌دهم كه تلاش نافرجام شما براي از بين بردن فرهنگ و لباس ملي و تحميل اجباري ارزش‌ها و نظام و لباس غربي‌ها، ميليون‌ها ترك غيور و فرزندان اين آب و خاك را برآشفته و خشمگين ساخته است. در همين حال كه ميسيونرها و مزدوران آن‌ها با كمال جسارت و ناجوانمردي به اسلام كه دين اين ملت است بي‌شرمانه حمله مي‌برند و زناكاري و مشروب‌خواري و باشگاه‌هاي شبانه و فساد اخلاقي رو به گسترش است، براي من و همفكران من جرم است كه مردم را نسبت به تعاليم اصيل قرآن آشنا سازيم و به سوي جاده حق و عدالت و خدا دعوت كنيم. شما مرا مرتجع مي‌ناميد، در حالي كه من طرفدار پيشرفت و آزادي و دموكراسي هستم و مي‌خواهم اسلام را در اين سرزمين زنده كنم.»27

در ادامه غرب‌ستيزي و بازگشت به اسلام و ارزش‌هاي متعالي قرآني، نهضت‌هاي ديگري در قالب تشكيل سازمان‌ها و انتشار روزنامه و مجله‌هايي در خاور دور نضج گرفت. انتشار روزنامه «الايمان» توسط شيخ محمد طاهر در مالزي و مجله «الميز» حاجي عبد الله احمد و حاجي عبد الكريم امرالله در روند غرب زدايي و اسلام‌گرايي در اين منطقه سهم بسزايي داشتند. حركت‌هاي غرب‌ستيزي در اين بخش از جغرافياي ملل اسلامي گاه به در پيش گرفتن مشي مسلحانه منجر گشت. در اندونزي «سازمان انقلابي به نام «دارالاسلام» كه به مشي مسلحانه اعتقاد داشت، ايجاد گشت كه رهبر آن كارتوسو برجو و هدف آن استقرار حكومت اسلامي بوده است. سوكارنو كارتوسو برجو را اعدام كرد. پس از سوكارنو موج اسلام‌گرايي در توده مردم گسترش چشمگيري داشته كه نگراني شديدي براي دولت استبدادي و فاسد سوهارتو به وجود آورده است.28

در شبه قاره هند مي‌توان از اقبال لاهوري به عنوان چهره شاخص اين جريان نام برد. علامه اقبال، غرب را عامل بدبختي و عقب‌ماندگي ملل جهان بالاخص مسلمين معرفي مي‌كرد و در مسير غرب‌ستيزي، مسلمين و ملل شرق را به بازگشت به هويت اصلي خويش فرا مي‌خواند. اقبال در خطابه‌اي در جلسة مسلم ليگ به سال 1930 گفت:

«من از تاريخ اسلام يك درس آموخته‌ام و آن اين است كه: در لحظات حساس و بحراني تاريخ كه مسلمين پشت سر گذاشته‌اند، هميشه اين دين اسلام بوده كه مسلمان‌ها را نجات داده است، نه اين‌كه مسلمين اسلام را نجات داده باشند. اگر شما، در حال حاضر تمام توجه‌تان را به كانون اسلاميت معطوف داريد و از افكار حيات‌بخش دائم آن الهام بجوييد، خواهيد توانست نيروهاي پراكنده‌تان را به وسيلة آن جمع‌آوري كنيد و ترقيات از دست رفته‌تان را بازيابيد. در آن صورت خواهيد توانست خودتان را از همة خرابي‌ها و زيان‌ها نجات دهيد.»29

او در ديوان خود (پس چه بايد كرد اي اقوام شرق) چهرة غرب را چنين ترسيم مي‌كند:




  • آدمي زار ناليد از فرنگ
    پس چه بايد كرد اي اقوام شرق؟
    در ضميرش انقلاب آمد پديد
    يورپ30 از شمشير خود بسمل31 فتاد
    گرگي اندر پوستين بره‌اي
    مشكلات حضرت انسان از اوست
    در نگاهش آدمي آب و گل است
    كاروان زندگي بي‌منزل است33



  • زندگي هنگامه برچيد از فرنگ
    باز روشن مي‌شود ايام شرق
    شب گذشت و آفتاب آمد پديد
    زير گردون رسم لاديني32 نهاد
    هر زمان اندر كمين بره‌اي
    آدميت را غم پنهان از اوست
    كاروان زندگي بي‌منزل است33
    كاروان زندگي بي‌منزل است33



در ايران محركي قوي در روند غرب‌ستيزي و سدي پولادين در مقابل انديشه‌هاي غرب وجود داشت كه ساير ممالك اسلامي از وجود آن محروم بودند و آن مرجعيت تشيع بود. نفوذ مرجعيت در نهضت تنباكو و فتواي ميرزا شيرازي در اين رابطه، به گونه اي بود كه غرب را مات و مبهوت كرد. وجود روحانيت و رابطه تنگاتنگ آنان با اقشار مختلف مردم، بر دوش كشيدن پرچم ضد غربگرايي و غربزدگي توسط اين قشر از جان گذشته در هر مقطع و زمان، روند غربزدگي و غربگرايي را در سرزمين ايران و مناطق شيعه‌نشين كند و در بعضي از مقاطع اين روند را به عقب‌نشيني وا مي‌داشت. مقاومت مرداني چون آيت‌الله بافقي، شهيد مدرس و صدها روحاني به خون خفته ديگر تا به امروز، سند افتخاري است در دفتر حوزه‌هاي تشيع.

اما اولين روحاني كه در مقابل سفسطه روشنفكران، مظلومانه و غريبانه جان خود را در راه احياي ارزش‌هاي اسلامي فدا كرد، شيخ شهيد فضل الله نوري بود كه جلال آل احمد، رابطه شهادت او و روند غربزدگي در ايران را چنين بيان مي‌كند: «من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمي مي‌دانم كه به علامت استيلاي غربزدگي پس از دويست سال كشمكش بر بام سراي اين مملكت افراشته شد و اكنون در لواي اين پرچم ما شبيه به قومي از خود بيگانه‌ايم. در لباس و خانه و خوراك و ادب و مطبوعات‌مان و خطرناك‌تر از همه در فرهنگمان. فرنگي‌مآب مي‌پروريم و فرنگي مآب راه‌حل هر مشكلي را مي‌جوييم.»34

علاوه بر روحانيت كه پرچمدار جريان غرب‌ستيزي در ايران بود، از ميان قشر تحصيل‌كرده روشنفكراني متعهد برخاستند كه در مقابل شاخص‌ها و مظاهر غرب ايستادند. از اولين كساني كه در مقابل جريان غربگرايي ايستاد، فردي متعهد و ناشناس است كه در نامه اي كه براي ناصرالدين شاه فرستاد، وي را به خشن‌ترين وجه مورد خطاب قرار داد. اين نامه كه توسط ميرزا سعيد خان وزير امور خارجه ناصرالدين شاه به شاه داده شد، حاكي از رشادت اين قشر متعهد در مقابل طرز تفكر غرب است. وي در قسمتي از اين نامه چنين مي‌نويسد: «اين روزها شنيده شد كه پادشاه به تحريم يك طفلك نادان كه چند روزي در خيابان‌هاي لندن قدم زده، به شعبده‌بازي زباني ياد گرفته و به ايران آمده، اغلب رجال دولت را به شعبده بازي فريب داده، محرك خاطر مبارك شهريار تاجدار گشته، مي‌خواهند قوانين ملل فرنگستان را در مملكت اسلاميه ايران اجرا نمايند... ترسا بچه باده‌فروش (اشاره به ملكم‌خان ارمني) شاهنشاه را به فكر اجراي قواعد فرنگيان انداخته. كار ايران كهن به جايي رسيده كه پسركي طبع‌پرست به صورت يگانه و به سيرت بيگانه... به خيال تغيير اوضاع سلطنت اسلام افتاده، با چند از رجال ساده هم‌مشرب باده، با هم ساخته پادشاه را به قانون فرنگيان واداشته است.»35

از كساني كه در عصر حاضر قلم خود را متوجه غربزدگان كرد، زنده ياد جلال آل احمد است كه در زمان حياتش به خدمت حضرت امام (ره) رسيد. حضرت امام (ره) در اين خصوص مي‌فرمايد: «در اوايل نهضت يك روز ديدم كه آقايي در اتاقي نشسته‌اند و كتاب ايشان (غربزدگي) در جلو من بود. ايشان به من گفتند چطور اين چرت و پرت‌ها پيش شما آمده است (يك همچو تعبيري) و فهميدم كه ايشان هستند. مع‌الاسف ديگر او را نديدم. خداوند ايشان را رحمت كند.»36

او در كتاب غربزدگي كه از نظر حضرت امام (ره) نيز گذشته است، غربزدگان و سيستم جامعه عصر خود را چنين توصيف مي‌كند: «آدم غربزده‌اي كه عضوي از اعضا و دستگاه رهبري مملكت است، پا در هوا است، ذرة گردي است معلق در فضا يا درست همچون خاشاكي بر روي آب، با عمق اجتماع و فرهنگ و سنت رابطه‌ها را بريده است. رابطة‌ قدمت و تجدد نيست، خط فاصلي ميان كهنه و نو نيست، چيز است بي‌رابطه با گذشته و بي‌هيچ دركي از آينده. نقطه‌اي در يك خط نيست، بلكه يك نقطه فرضي است بر روي صفحه‌اي يا حتي در فضا. عين همان ذرة‌معلق. لابد مي‌پرسيد پس چگونه به رهبري قوم رسيده است؟ مي‌گويم به جبر ماشين، به تقدير سياستي كه چاره‌اي جز متابعت از سياست‌هاي بزرگ ندارد. در اين سوي عالم و به خصوص در ممالك نفت‌خيز رسم بر اين است كه هرچه سبك‌تر است، روي آب مي‌آيد.»37

امام خميني (ره) نقطه پايان غربگرايي

در ادامه غرب‌ستيزي روحانيون و روشنفكران متعهد، در اواخر قرن نوزدهم مردي از نسل پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) پا به عرصه سياست جهاني نهاد كه رشته افكار غرب را تبديل به پنبه كرد. مردي كه غرب را تا پشت دروازه خود به عقب راند و پرچمدار نهضتي شد كه قيام پيامبران الهي را در اذهان تداعي كرد و قدرتي سوم را در مقابل دو بلوك غرب و شرق بنيان ساخت.
حضرت امام ضمن هدايت جامعه اسلامي به سوي گمشده خويش، اساس بدبختي و عقب‌ماندگي مسلمين را باور غربي دانسته و مي‌فرمايند:

«ماها الآن خودمان را گم كرديم، مفاخر خودمان را الآن گم كرديم، مآثر خودمان را گم كرديم. تا اين گم شده پيدا نشود، شما مستقل نمي‌شويد. بگرديد پيدايش كنيد، بگرديد شرق را پيدا كنيد. تا ما اين طور هستيم، تا نويسنده‌هاي ما آن‌طور است، تا روشنفكران ما آن طور فكر مي‌كنند، تا آزاديخواهان ما آن‌طور آزادي غربي را مي‌خواهند، همين است كه هست.»38

آن‌گاه حضرت امام سرزمين شرق، سرزمين ظهور پيامبران و تمدن‌هاي بزرگ را سرزمين آفتاب مي‌خوانند و مي‌فرمايند: «اين شرق آفتاب دارد، كشورهاي آفتابي است. غرب بي‌آفتاب است»39

حضرت امام (ره) ضمن بيان اين مطلب كه اسلام پيشرفت‌هاي علمي دنياي غرب را مي‌پذيرد، تبليغات غربزدگان را در خصوص مخالفت اسلام با تكنولوژي خنثي مي‌نمايد و مي‌فرمايد:

«ما پيشرفت‌هاي دنياي غرب را مي‌پذيريم، ولي فساد غرب را كه خود آنان از آن ناله مي‌كنند، نه»40

در ادامه حضرت امام مي‌فرمايد: «تمدن نيست، رو به توحش دارد مي‌رود غرب»41 سپس مي‌فرمايد:

«ما باورمان آمده است كه همه چيزها در غرب است. خير، آن چيزي كه در غرب است، تربيت حيوان درنده است، حيوان درنده دارند درست مي‌كنند.»42

ظهور غربگرايان در بدنه انقلاب

با رحلت امام راحل (ره) و پايان دفاع مقدس و ورود جامعه به مرحله بازسازي، غربگرايان فرصت را براي حضور دوباره خود مهيا ديدند، غافل از اين‌كه در برابر خود سدي آهنين و نفوذناپذير به نام «ولايت فقيه» و پيروان راستين آن، مجال قبضه كردن قدرت و به انحراف كشاندن انقلاب را از آنان سلب مي‌كند. هشدارهاي رهبري انقلاب، برخوردهاي شجاعانه اين خلف صالح خميني (ره) در خصوص «تهاجم فرهنگي» و «شبيخون فرهنگي»؛ «قتل عالم فرهنگي» مانع از آن شد تا انقلاب از مسير اصلي خود منحرف شود و بار ديگر پرچم تفكر و انديشه بيگانگان بر سرزمين نوراني خميني (ره) و شهيدان خميني (ره) به اهتزاز درآيد.

تأسف‌بارترين صفحه تاريخ انقلاب، انديشه‌هاي خاتمي بود كه به نام امام و انقلاب تمام مي‌شد. انديشه‌هايي كه راه را بر بازگشت غربگرايان هموار ساخت. خاتمي با بيان اين‌كه «سياست شما نمي تواند سياست عهد بوقتان باشد، اما اقتصادتان امروز باشد. تمام معيارهاي فرهنگي‌تان مال گذشته باشد، ولي بخواهيد اقتصاد داشته باشيد، در مديريت‌تان تحول ايجاد نشود، ولي بخواهيد توسعه تكنولوژيك داشته باشيد... و اين تحول، يعني تجدد»43 سرانجام در سال 1375 سخن كساني چون تقي‌زاده و ميرزا ملكم‌خان را تكرار كرد و گفت:

«امروز به جرأت مي‌توان گفت در زندگي قومي كه عزم تعالي و پويايي كرده است، هيچ تحول كارساز پديد نخواهد آمد، مگر آن‌كه از متن تمدن غرب بگذرد و شرط دگرگوني اساسي، آشنايي با تمدن غرب و لمس روح آن يعني تجدد است. كساني كه به اين روح آشنا نيستند، هرگز به پديد آوردن دگرگوني سودمند در زندگي خود توانا نيستند. باري! شرط تحول اساسي، گذر از تمدن غربي است و مراد از آن، آشنايي با مباني تفكر و تمدن جديد است كه در پس مظاهر آن نهفته است و سوگمندانه اقوامي نظير ما هنوز از آن محروم هستند.»44

خاتمي با بيان واژه سوگمندانه، از محروم شدن از مظاهر غربي در حقيقت يك گام جلوتر از تقي‌زاده و ميرزا ملكم خان، سيداحمد خان و ضياء گلوپ و آخوندزاده برداشت و جرأتي بيش از تقي‌زاده پيدا كرده كه از عملكرد خود به يك حركت شجاعانه ياد كرد. با نگاهي به عملكرد محمد خاتمي چه در دوران تصدي وزارت ارشاد و چه در دوران هشت ساله رياست جمهوري، به خوبي به نقش محوري او در رويارويي با انديشه‌هاي امام در خصوص غرب مي‌توان پي برد. او كه حركت غربگرايانه خود را در دوران وزارت با چاپ و نشر كتب مبتذل و ميدان دادن به معاندين دين و انقلاب براي يك كودتاي مطبوعاتي عليه ارزش‌هاي ديني بنيان نهاد و عناصر سكولار و غربزده را وارد مراكز فرهنگي كرد، در دوران رياست جمهوري زمينه را براي تكيه زدن آنان در مراكز تصميم‌گيري سياسي و فرهنگي و اقتصادي مهيا نمود.

كافي است جوان امروز نگاهي به مواضع و ديدگاه شخص محمد خاتمي و دوستان و مدافعان و همفكران او در حوزه‌ها و عرصه‌هاي گوناگون و شيوه‌ها و راه‌كارهاي آنان در سوق دادن جامعه به سوي غربگرايي نمايد و سپس همين مواضع و ديدگاه‌ها و برنامه‌ها را با مواضع و ديدگاه‌ها و برنامه‌هاي آخوندزاده، تقي‌زاده، ميرزا ملكم‌خان، ضياء گلوپ، طه حسين، سر سيداحمد خان، و ... تطبيق دهد. آن‌گاه به مظلوميت امام و رهبري و انقلاب در برابر جماعتي كه خود را اصلاح‌طلب مي‌نامند، پي مي‌برد. به راستي آيا نگاه محمد خاتمي، سروش، شبستري، پيمان، آقاجري و ... به قرآن و اسلام و ايران، همان نگاه تقي‌زاده‌ها و ميرزا ملكم‌خان‌ها و سر سيداحمدخان‌ها و ... نيست؟

به راستي اين جمله خاتمي كه
:

«شرط تحول اساسي، گذر از تمدن غربي است... سوگمندانه اقوامي نظير ما هنوز از آن محروم هستيم.»45

اين سخن خاتمي كه
:

«در حال حاضر قرآن با برخي دريافت‌هاي بشري سازگار نيست، زيرا كه احكام آن متناسب با زندگي قبيله‌اي است... در زمان حاضر قرآن براي ما قابل استناد نيست.»46

اين سخن شبستري كه
:

«آنچه پيامبر (ص) از طريق كتاب و سنت پياده نمود و احكامي كه بيان كرد، اقدامات ممكنه و مقرون آن زمان بود، ما هم مطابق زمان خود بايد اقدام كنيم.»47

اين جمله بهزادي كه «تفكر شيعه‌گري موجب انحطاط مملكت ما و مانعي براي دموكراسي است»48

شما را به ياد كدام غربگرايان و سينه‌چاكان بيگانه‌پرست مي‌اندازد؟

آيا به راستي اين ديدگاه اصلاح‌طلبان در برخورد با انرژي هسته‌اي و انفعال در مقابل غرب، همان ديدگاه ميرزاملكم‌خان نيست كه مي‌گفت: «ما نبايد از پيش خود اختراعي كنيم؟»

آيا به راستي ديدگاه بهزاد همان ديدگاه ميزرافتحعلي خان نيست كه گفت: «حريت را بايد از غرب آموخت»؟

آيا اين گفته خاتمي كه از فاني نشدن در غرب سوگمندانه ياد مي‌كند، همان جمله تقي‌زاده نيست كه «از فرق سر تا نوك پا بايد فرنگي شد»؟

آيا تاكتيكي را كه اصلاح‌طلبان با جلو انداختن برخي معمّمين به راه انداخته و سخن كفر را در لباس دين مي‌زنند، همان تز ميرزا ملكم خان نيست كه گفت:

«بايد ترقي را در لفافه دين عرضه داشت»؟

آيا برخورد تعقلي محض اين جماعت با مفاهيم وحياني ادامة همان «تفسير سرسيداحمد خان» نيست كه سيدجمال عليه آن برآشفت؟!

آيا عرف‌گرايي سروش و مجتهد شبستري و كديور و ... همان عرف‌گرايي ضياء گلوپ نيست؟!

آيا سكوت اصلاح‌طلبان در برابر لشكركشي نظامي و فرهنگي و اقتصادي غرب عليه جهان اسلام، همان سكوت و توجيه حضور غرب از سوي كساني چون خديو اسماعيل و سرسيداحمد خان نيست؟

آيا تلاش خاتمي براي برپايي جامعه مدني، همرنگ شدن با جهان كفر و الحاد؛ همان «طرح واحد» و «جهان وطني» ميرزا ملكم خان نيست؟

آيا برگزاري كنگره بزرگداشت و نكوداشت از سوي وزراي خارجه بيگانگان براي «فردي و اعطاي جايزه صلح نوبل به فرد ديگر» همان اعطاي مقام «سِر» به از سوي انگليس به سيداحمد خان و اعطاي مقام «سرهنگي» از سوي روسيه به ميزرافتحعلي آخوندزاده نيست؟
آيا و آيا ....

گويي اين سخن امام راحل (ره) خطاب به همين غربگرايان امروز است كه از خواب غفلت برخيزند و به تلاش مذبوحانه خود خاتمه دهند و بدانند اين انقلاب و مردم، آنان را نيز به جايي مي‌فرستند كه ديگران را فرستاد:

«اي افكار كوتاه بيدار بشويد، خودتان را متصل كنيد به اين دريا، درياي الوهيت، درياي نبوت، درياي قرآن كريم. از اين غربزدگي‌ها بيرون بياييد؛ آقا شما پنجاه و چند سال است اين غربزدگي‌ها، مصيبت‌ها را به شما وارد كرده. به خود بياييد يك قدري به اسلام فكر كنيد. نشكنيد اين سد بزرگي كه قدرت‌هاي بزرگ را شكسته است. نمي‌توانيد هم بشكنيد (عرض خود مي‌بري و چه مي‌كني) نمي‌توانيد بشكنيد هرچه هم بخواهيد نمي‌شود. آقا ملت علاقه به خدا دارد، با آن‌هايي كه خدا را انكار دارند، ملت ما معارض است.»49



1. صحيفه نور، ج 9، ص 61.

2. صحيفه نور، ج 9، ص 59.

3. صحيفه نور، ج 18، ص 89 و 90.

4. فكر آزاد، نوشته فريدون آدميت، ص 125.

5. انديشه‌هاي ميرزا فتحعلي آخوندزاده، ص 118.

6. صحيفه نور، ج 16، ص 64.

7. جامعه‌شناسي غربگرائي، ج 1، ص 68.

8. صحيفه نور، ج 13، ص 283.

9. طه حسين «المستقبل الثقاقه في المصر، ص 31 به نقل از جامعه‌شناسي غربگرائي، ج 1، ص 91.

10.جامعه‌شناسي غربگرايي، ج 1، ص 93.

11. التقاط جديد، ص 41 و ص 42.

12. انديشه‌هاي ميرزا فتحعلي آخوندزاده، ص 194.

13. بسياري از نويسندگان و شاعران امروز نيز در راستاي اسلام‌زدايي از هيچ اهانتي حتي گاه به ائمه اطهار سرباز نمي‌زنند.

14. انديشه ترقي، فريدون آدميت، ص 64.

15. التقاط جديد، ص 43.

16. جامعه شناسي غربگرايي، ج 1، ص 68.

17. التقاط جديدف ص 43.

18. صحيفة نور، ج 9، ص 11.

19. نهضت‌هاي اسلامي در صد سالة اخير، ص 89.

20. جامعه‌شناسي غربگرائي، ج 1، ص 90.

21. التقاط جديد، ص 41.

22. مشاهده مي‌فرمائيد كه طرح واحد غرب كه امروز به نام نظم نوين جهاني نمود پيدا كرده است انديشة روزهاي نخست ورود غرب به سرزمين هاي اسلامي بوده است با اين تفاوت ديروز در اين سرزمين ملكم خان‌ها مدافع اين طرز تفكر بوده اند و امروز هزاران بسيجي جان بر كف امام (ره) در مقابل اين باور خام غرب ايستاده‌اند.

23. فكر آزادي، فريدن آدميت، ص 158.

24. جامعه‌شناسي غربگرائي، ج 1، ص 87.

25. فراموشخانه، ص 429.

26. مطهري پايه‌گذار...، ص 39 - 40، به نقل از جامعه‌شناسي غربگرائي.

27. تقظة الاسلامية في تركيه، ص 11، به نقل از جامعه‌شناسي غربگرائي.

28. جامعه‌شناسي غربگرائي، ج 1، ص 121.

29. ديوان اقبال لاهوري، احمد سروش، ص 46.

30. يورپ: اروپا.

31. بسمل: سر بريده.

32. لاديني به معني بي‌ديني و جدا كردن دين از سياست‌دار معاش است.

33. ديوان اقبال لاهوري، احمد سروش، ص 409.

34. غربزدگي، ص 78، چاپ رواق.

35. انديشه ترقي، نوشته فريدون آدميت، ص 30.

36. صحيفه نور، ج 12، ص 90.

37. غربزدگي، ص 141.

38. صحيفه نور، ج 9، ص 61.

39. صحيفه نور، ج 4، ص 123.

40. صحيفه نور، ج 3، ص 159.

41. صحيفه نور، ج 7، ص 85.

42. صحيفه نور، ج 7، ص 83.

43. سخنان آقاي خاتمي در دانشگاه علامه طباطبايي دانشكده اقتصاد، 11/3/1370 به نقل از هفته نامه پرتو سخن، شماره 297، ص 3، نقد انديشه‌هاي خاتمي الف.

44. روزنامه سلام، 30/2/1375 به نقل از هفته نامه پرتو سخن، شماره 301، صفحه آخر، نقدي بر ديدگاه‌هاي خاتمي الف.

45. روزنامه سلام، 30/2/1375.

46. كيهان، 12/6/87، ص 2، يادداشت روز.

47. ماهنامه زنان، آبان 78، ص 21.

48. روزنامه صبح امروز، 23/8/87، ص 8.

49. صحيفه نور، ج 9، ص 118 و 119.

/ 1