ارزش‌هاي مدرن غرب - ارزش‌هاي مدرن غرب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ارزش‌هاي مدرن غرب - نسخه متنی

محمد اسلامي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ارزش‌هاي مدرن غرب

اشاره

ليبراليسم اخلاقي و تساهل و تسامح به عنوان ارزش‌هاي مدرن غرب، نتيجة نسبيت‌گرايي اخلاقي و بي‌مبنا دانستن ارزش‌ها هستند. تناقضات نظري فراوان در ديدگاه نسبيت اخلاقي، انديشمندان غرب را در نيمه دوم قرن بيستم وادار به پذيرفتن برخي قيود و شرايط براي اين اصول جديد كرد، كه البته به هيچ روي با مباني اثبات كننده خود اين اصول سازگاري نداشتند. از آن‌جا كه در جامعه اسلامي ما، ارزش‌ها بر مباني واقعي و اعتقادي مبتني هستند، توجه به خاستگاه ارزش‌هاي مدرن غرب كه دشمن با ايجاد پايگاه‌هايي در داخل درصدد ترويج آنهاست بسيار ضروري است. نوشته حاضر تنها اشاره‌اي كوتاه به برخي از تناقضات نظري و عملي موجود در اين ارزش‌هاي بي‌بنياد دارد.

محمد اسلامي

دوران مدرن در مغرب زمين، پس از رنسانس آغاز شد. مسيحيت كه زماني ديني آسماني براي هدايت بشر بود، محتواي خود را از دست داده بود. نه از دستبرد بشري در حوزه اعتقادات حقيقي و آسماني مصون مانده بود و نه از آن در حوزه عمل و شريعت، دستورالعملي بر جاي ‌مانده بود كه بتواند چراغ راه عمل براي جامعه انساني باشد.

بدين ترتيب، در دنياي مدرن كه از سويي پيشرفت علوم، برخي خرافات اعتقادي مسيحيت را برملا مي‌كرد و از سوي ديگر نياز مبرم به برنامه عملي براي زندگي داشت، پاي‌بندي به ديني كه از خرافات سرشار و از دستورالعمل زندگي تهي بود، ديگر امكان‌پذير نمي‌نمود. در دنيايي كه دين مساوي مسيحيت تفسير مي‌شد، پاي‌بندي به دين راهي جز اين نداشت كه با جداسازي حوزه دين و علم، جدا كردن خداباوري از مسائل اساسي زندگي مانند اقتصاد، حقوق، سياست و حتي اخلاق، و تجويز قرائت‌هاي ديگر از متون مقدس به جز آراي بزرگان كليساي كاتوليك، تا حد ممكن بكوشند تا بشر هم‌چنان بتواند دين‌دار بماند و از سويي خود را از پيشرفت‌هاي علوم محروم نكند و دنياي خود را نيز آباد سازد.

بدين‌سان سكولاريسم و تعدد قرائت‌ها از دين مطرح شد و انسان غربي با اين هدف كه با عقل يا تجربه خود بتواند راه زندگي سعادت‌مندانه را بيابد، دين را از عرصه زندگي به كناري نهاد، در عرصه حقوق و اخلاق از گمان خود و خواهش‌هاي نفساني پيروي كرد و در حوزه سياست، به رأي و نظر مردم روي آورد و به دموكراسي تن داد. فقدان مرجعيت معتبر، بشر را به طرح ديدگاه‌هاي موازي كشاند و در حوزه معرفت نيز حاصل كار، شك‌گرايي و نسبيت‌گرايي شد. بن‌بستي كه آراي اخلاقي و ارزش‌هاي متضاد در جوامع غربي پديد آورد و عدم امكان اتكا به نظريه واحد درست، پلوراليسم اخلاقي را پديد آورد و در بيابان تفديدة نسبيت‌گرايي اخلاقي، خارهاي بد شكل و قيافه‌اي چون ليبراليسم و تساهل و تسامح روييد.

انسان مدرن در غرب پس از آن كه دست خود را از دامان تعاليم وحي آسماني كوتاه ديد، با آزمودن راه عقل و تجربه بشري نيز به بن‌بست رسيد. اينك اين انسان غربي است كه در اوج پيشرفت تكنولوژيك، در تاري كه به دور خود تنيده گرفتار آمده است، نه توان اداره زندگي را با عقل خودبنياد دارد، نه امكان بازگشت به مسيحيت را. اگر نظريه‌پردازان مغرب‌زمين از آزادي و تساهل و تسامح دم مي‌زنند، از آن روي است كه هدفي براي زندگي نمي‌شناسند. اگر ارزش‌هاي اخلاقي هيچ مبناي واقعي ندارند و اگر خوب و بد؛ نسبي، سليقه‌اي و قراردادي است و اگر هيچ امتياز و برتري براي هيچ ديدگاه ارزشي نسبت به ساير ديدگاه‌ها وجود ندارد، از چه روي بايد بر ديدگاهي خاص پاي فشرد و از آن دفاع كرد؟

كدام ارزش، ارزش دفاع و جان‌فشاني دارد؟

بايد در اين ناكجاآباد هر كس آزاد باشد، به هر جا كه مي‌خواهد برود و هرچه مي‌خواهد بكند. اگر حقيقتي در كار نيست و اگر معلوم نيست رفتن از كدام راه به سود يا به زيان ماست، اگر راه با بي‌راهه تفاوتي ندارد، اصرار بر ارزش‌هاي سليقه‌اي خود و تحميل آن بر ديگران چه توجيهي دارد؟

البته هوس آرمان‌گريزي غرب نيز ديري نپاييد. نسبيت‌گرايي اخلاقي و ارزش‌هاي اخلاقي مدرن (ليبراليسم و تساهل و تسامح) مورد بيشترين هجمه در نيمه دوم قرن بيستم قرار گرفت و تناقض‌هايش آشكار شد، تا آنجا كه در اواخر قرن بيستم، كمتر فيلسوف و صاحب‌نظري را مي‌تواني بيابي كه از آنها - دست كم با شكل و قيافه اصلي‌اش - دفاع كند. بد نيست در اين مختصر به برخي از اين ايرادها و تناقض‌ها كه از سوي انديشمندان مغرب‌زمين اظهار شده است، اشاره كنيم:

بر پايه نسبيت‌گرايي اخلاقي، هيچ ارزشي مطلق نيست؛ اما شگفت‌آور است كه ارزش‌هاي مدرن غرب - يعني آزادي و تساهل و تسامح - مطلق‌اند. نسبيت‌گرا مي‌گويد فرقي نمي‌كند چه چيز را خوب يا بد بداني؛ هر فرد هر نظري درباره خوب و بد دارد، معتبر است؛ اما همه بايد ارزش‌هايي را كه من مي‌گويم به طور مطلق بپذيرند: آزادي و تساهل را؛ نظر مخالف من معتبر نيست و هر ارزش ديگري بايد در برابر ارزش‌هايي كه من مي‌گويم خاضع باشد. آزادي مطلق كه بر پايه پوچ‌انگاري اعتبار مي‌يابد، خود را نيز نقض مي‌كند؛ زيرا اگر سليقه من مبناي اعتبار ارزش‌هاي خودساخته من است، چرا من آزاد نباشم كه آزادي ديگران را سلب كنم. تساهل مطلق نيز بنيان خود را برمي‌اندازد. آيا نسبيت‌گرا مي‌پذيرد كه مخالف خود را تحمل كند، در برابرش هيچ مقاومتي نكند و اجازه دهد آراي مطلق‌گرايانه او حاكم شده، دودمان نسبيت‌گرايي را بر باد دهد؟

اگر چنين است، پس نسبيت‌گرا از چه چيزي دفاع مي‌كند؟

همان‌گونه كه منتقدان نسبيت گفته‌اند؛ تساهل مطلق، فريبي بيش نيست.

نسبيت‌گرايي نه تنها در نظر دچار تناقض است، كه در عمل نيز قابل اجرا نيست. هيچ‌كس نخواهد پذيرفت كه ديگران به بهانه واهي آزادي، مال و جان او را بر خود مباح كنند و حقوق او را پايمال كنند. آيا گمان مي‌كنيد نسبيت‌گرا براي شما چنين آزادي‌اي قائل باشد كه او را بكشيد يا آبروي او را بريزيد يا اموالش را غارت كنيد يا مزد كار او را نپردازيد؟

نسبيت‌گرا با صداي بلند فرياد مي‌زند: «هر كس بايد به ارزش‌هاي مورد قبول خود عمل كند»؛ اما سخن خود را چنين ادامه مي‌دهد: «اي مخالفان من! شما بايد تنها بر پايه ارزش‌هايي كه من مي‌گويم رفتار كنيد و در عوض، بر خود من لازم نيست بر پايه اين ارزش‌ها با شما رفتار كنم!»

و اين تراژدي بشر در پايان قرن بيستم و آغاز قرن بيست و يكم است. اين است آن ارزش‌هاي والايي كه بايد به ساير نقاط جهان صادر شود. بيچاره كساني كه از اين قافله متمدن و پيشرو عقب مانده‌اند. آنها كه قدر اين ارزش‌ها را نمي‌دانند و حاضر نيستند به آنها عمل كنند؛ تروريست هستند و بايد نابود شوند. اين است دموكراسي غربي؛ هديه تحميلي انديشه مترقي غرب براي جهان امروز.

براي مطالعه بيشتر

1. محمود فتحعلي، تساهل و تسامح، اخلاقي، ديني، سياسي، قم: طه، 1378.

2. مجتبي مصباح، بنياد اخلاق، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1384.

3. مجله «نقد و نظر»، ش 13 - 14.

سوتيترها

نسبيت‌گرايي اخلاقي و ارزش‌هاي اخلاقي مدرن (ليبراليسم و تساهل و تسامح) مورد بيشترين هجمه در نيمه دوم قرن بيستم قرار گرفت و تناقض‌هايش آشكار شد، تا آنجا كه در اواخر قرن بيستم، كمتر فيلسوف و صاحب‌نظري را مي‌تواني بيابي كه از آنها - دست كم با شكل و قيافه اصلي‌اش - دفاع كند.

نسبيت‌گرا مي‌گويد فرقي نمي‌كند چه چيز را خوب يا بد بداني؛ هر كس هر نظري درباره خوب و بد دارد، براي خودش معتبر است؛ اما همه بايد ارزش‌هايي را كه من مي‌گويم به طور مطلق بپذيرند: آزادي و تساهل را؛ نظر مخالف من معتبر نيست و هر ارزش ديگري بايد در برابر ارزش‌هايي كه من مي‌گويم خاضع باشد.

/ 1