سجده برپاي محراب شيشهاي :
عصرماوهويترسانهاي
اشاره
انسان عصر ما مانند يك قايق كوچك و شكست خوردهاست كه در اقيانوس بزرگ رسانه گرفتار شده و امواج سهمگين آن اين قايق را به اين طرف و آن طرف ميكشاند و هر آن موجي ميآيد و ضربهاي شكننده به آن وارد ميسازد و اين روال ادامه دارد تا او را از صحنه وجود محو كند و چيزي از آن باقي نماند. حال در چنين شرايطي كه تمامي عوامل دست به دست هم دادهاند تا قايق هويت ما را نابود سازند بر ما لازم است تا با بازگشت به «خود» دست به دامان خداوند شويم و انسانيت خود را از هلاكت و غرق شدن در درياي پرتلاطم رسانه نجات دهيم.حسين مركزيعصري را که ما در آن قرار داريم, مي توان عصر هويت رسانه اي نام نهاد.و براي رسيدن به اين مطلب فقط کافي است که لحظه اي با دقت و نگرش صحيح به اطراف خود نگاهي بياندازيم؛ کارهايي که ما انجام مي دهيم مبتني بر يک سري افکار و انديشه ها است و اين حالت هاي دروني هستند که مارا وادار به انجام کارهايي ميکنند، به همين سبب ميبينيم کارهايي که مثلا از يک انسان مذهبي با عقيدهصحيح در يک حالت زماني و مکاني سر ميزند در اغلب اوقات بسيار متفاوت با عملکرد يک انسان غير مذهبي - در همان شرايط زماني و مکاني - است و از اينجاست که به تأثير گذاري جهان بيني فرد يا جامعه در نحوه عملکرد آنها پي مي بريم.افکار و عقايد ما نيز دستخوش يک سري عوامل بيروني است و در واقع معلول يک سري علّت ها است؛همانطور که فکر کانال عمل است، ديدهها و شنيدههاي ما نيزکانال افکار ما هستند. به بيان ديگر؛ سيستم فکري ما دو ورودي دارد:1-ديدن (چشم) 2-شنيدن (گوش).امير المؤمنين علي عليه السلام در مورد اثرگذاري ديدن بر قلب و روح انسان که مرکز فکر و انديشه است مي فرمايد:
«العين بريد القلب»(منتخب ميزان الحکمة/حديث 6125)
[چشم پيک دل است] و درجاي ديگر چشم را قلمي مي دانند که قلب مصحف و کتاب آن است و مي فرمايند:
«القلب مصحف البصر»(منتخب ميزان الحکمة/حديث6127)[دل کتاب ديده است].
وامام جواد عليه السلام نيز در توضيح اهميت شنيده هاي انسان و اثر گذاري آن برجهت گيري فکري و عقيدتي انسان مي فرمايند:
«من أصغي إلي ناطق فقد عبده, فإن کان الناطق عن الله فقد عبد الله و إن کان الناطق ينطق عن لسان إبليس فقد عبده»(تحف العقول/ص336)
[هرکس به سخنان گوينده اي گوش فرا دهد هر آينه او را عبادت کرده و پيرو او شده است به همين دليل اگرگوينده در مورد خدا سخن بگويد شنونده هم خدا را عبادت کرده است و اگر از زبان شيطان سخن بگويد, عبادت و اطاعت شيطان را کرده است] امروزه کمتر انساني را مي توان يافت که در روز چندين ساعت خود را صرف مطالعة کتابها،مجلات، روز نامه ها و يا مشاهده تلويزيون، ماهواره و... نکند و ديده ها و شنيده ها و در نتيجه افکار و افعالش تحت تأثير غول رسانه قرار نگيرد. اگر کسي به طور مستقيم با رسانهها ارتباط نداشته باشد به سبب ضرورت تعاملات اجتماعي در روز با مردماني سرو کار دارد که آنها تحت سلطة مستقيم رسانه هستند.پس چه بخواهيم و چه نخواهيم تقريبا تمامي ما تحت تأثير رسانه هستيم و اين رسانه است که به زندگي فردي و اجتماعي ما جهت مي دهد .از مد لباس و آرايش سر و صورت گرفته تا نحوه نگرش به خدا و قيامت همه و همه را ابر قدرت رسانه براي ما ميسازد.
رهبر کبير انقلاب با درايت پي به اين مهم برده و فرمود:«....تمام برنامه هايي که اين ها درست کردهاند، برنامه هاي فرهنگي، برنامههاي هنري، هرچه درست کرده اند استعماري است، ميخواهند اين ها جوان هاي ما را يک جوانهايي باربياورند که به درد آنها بخورند، نه به درد مملکت خودشان بخورند....مي خواهند اين جوان ها به طرق مختلفه يا بيکاره و بيعار بار بيايند که ديگردر مقابل اين استفادهجوهاي خارجي نتوانند کاري بکنند.....»1
بحران هويت
انساني که مخاطب فيلمها، رمانها، مجلات و شبکههايي باشد که به دنبال ترويج خشونت، سکس و لااباليگري، شيطان پرستي، انسان پرستي و...هستند به ناچار او نيز آن چنان شخصيتي پيدا مي کند؛ امروز به دنبال شهوت جنسي است و فردا به دنبال شهوت شکم،يک روز مشغول خوردن مشروبات الکلي است و روز ديگر به دنبال مصرف مواد مخدر، يک روز در مسجد است و روز ديگر..... چنين انساني توازن شخصيتي ندارد و هنر پيشهاي است که در سکانسهاي مختلف زندگي نقشهاي متعدد بازي مي کند؛ در خانه يک نقش، دردانشگاه يک نقش و در مسجد و حسينيه نقشي ديگر را اجرا مي کند .... حضرت آيت الله مصباح يزدي حفظه الله در تبيين اين مسأله ميفرمايند: «...بين خواسته هاي ما گاهي آنچنان اختلاف و تزاحم واقع مي شود که آدم مردد مي ماند ... اين تعدد ها گاهي آن قدر در درون انسان زياد مي شود که کأنّه يک انسان ده انسان است؛ ده شخصيت دارد .... اين بازيگر هاي نمايش و سينما را ملاحظه بفرماييد که نقش هاي مختلفي بازي مي کنند؛ امروز يک هنرمند، يک هنرپيشه در يک فيلم نقشي را بازي مي کند و فردا در فيلم ديگر نقش ديگري را بازي ميکند ..... در اين فيلم اين شخصيت است و در يک فيلم ديگر شخصيت ديگري است.گاهي بين اين دو شخصيت از زمين تا آسمان فاصله است ..... ما گاهي در شرايط اجتماعي طوري قرار ميگيريم که در يک محيطي، در شرايطي، يک نقشي بايد بازي کنيم و در يک شرايط ديگر, يک نقش ديگري را بايد بازي کنيم ... وقتي انسان چنين تعدد شخصيت پيدا کرد، وقتي تنها مي شود مي گويد: حالا من کدام هستم؟!...
ممکن است اين فرد وقتي تنها ميشود خودش را گم کند وبگويد: من نمي دانم چي هستم! اين بحران هويت است به يک معنا، اين هويت ندارد، کارش فيلم بازي کردن است، خودش هيچ چيز نيست؛ نه اين است ونه آن .....در قرآن به اين گروه ها اشاره شده است، مي فرمايد: کساني هستند که وقتي مؤمنين را مي بينند مي گويند:«إنّا معکم» ما هم مثل شما ايمان داريم، همان راه شما را ميرويم، اهداف شما را پي مي گيريم .... «و إذا خلوا إلي شياطينهم قالوا إنّا معکم إنّما نحن مستهزئون»2 وقتي در محافل خصوصي خودشان مي روند به دوستانشان مي گويند: ما که گفتيم مؤمن هستيم، نماز ميخوانيم و.... ما اين ها را مسخره کرديم، ما با شماييم. حالا اينها واقعا با کدام گروه هستند ؟!
با هيچ کدام؛«مذبذبين بين ذالک لا إلي هؤلاء ولا إلي هؤلاء»3 معلّقند؛ نه جزء اين ها هستند نه جزء آنها اصلا هويتي ندارند...»4 محصول رسانههاي امروز پيدايش «من» سرگرداني است که در ميان «ايسم»هاي ناسازگار به جستجوي خود مي پردازد و هر لحظه سر در آخور گروه و مکتبي دارد؛ يک روز الگويش «ونددام» و «لوپز» است و روز ديگر «آميتا باچان»و«يانگوم» و او در ميان گرداب و طوفاني گرفتار و دست بسته و وامانده از هر تصميم و عملي، هر لحظه به سويي ميرود و هر آن به پرستش و عبادت معبود و خدايي مشغول است.بندگي هر کسي را ميکند جز آن کسي را که بايد حقيقتا بنده او باشد. يک روز به خاطر تبليغات رسانه اي به پرستش ستاره مي پردازد ولي وقتي که آن ستاره غروب کرد و ماه با درخشندگي بيشتري نمايان شد به عبادت او مشغول مي شود و بعد هم که ماه رفت و خورشيد سر بر آورد مي گويد من ماه را دوست ندارم و ميخواهم خورشيد را بپرستم .اما او نمي داند که خورشيد نيز ساعتي ديگر غروب خواهد کرد واو باز بايد در انتظار اين باشد که چه چيزي در آسمان رسانه طلوع ميکند تا به پرستش او برخيزد، غافل از اينکه بايد نداي «إنّي وجّهت وجهي للّذي فطر السماوات و الأرض حنيفا و ما أنا من المشرکين»5 [من روي خود را به سوي کسي کردم که آسمان ها و زمين را آفريد؛ من در ايمان خود خالصم و از مشرکان نيستم] سر بدهد و رو به طرف آن کسي برگرداند که خالق و آفريننده تمام معبود هاي پوشالين و کاغذي است و غروب و کهنه گي در او راه ندارد.قرآن براي تعليم برخي مسايل از مثل هايي استفاده ميکند. يکي از مثال هاي قرآني براي بيان موضوع بحران هويت, مثالي است که در سوره زمر است و خداوند مي فرمايد:«ضرب الله مثلا رجلا فيه شرکاء متشاکسون و رجلا سلما لرجل هل يستويان مثلا»6
[خداوند مثالي زده است: مردي را که مملوک شريکاني است که در باره او پيوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردي که تنها تسليم يک نفر است؛ آيا اين دو يکسانند؟!]7 حضرت آيت الله مصباح يزدي حفظه الله در توضيح اين آيه مي فرمايند:«يک برده اي را در نظر مي گيريد که يک آقا دارد، تکليفش را مي داند که چه کار بکند.اما اگر برده اي چند آقا داشته باشد که آنها با همديگر اختلاف دارند -«شرکاء متشاکسون» شريک هايي هستند که با هم دعوا دارند- و برده هم مال همه اين ها است، کدامش براي اين برده بهتر است ؟
برده اي که يک آقا دارد يا برده اي که چند آقا دارد که هرکدام او را به طرف خودش مي کشد ؟ .....
ممکن است کسي بگويد: خوب است ما خودمان آقا باشيم؛ بنده هيچ کس نباشيم . البته اگر اينطور مي شد بد نبود, خودمان مي شديم خدا,آدم مي شد خودش خدا باشد و احتياج به هيچ کس نداشته باشد...البته خيلي از مردم خيال مي کنند اين جوري هستند، ولي خودشان را بازي ميدهند؛ اختيار خواب و بيداري خودشان را هم ندارند .... به هر حال ما ناچاريم که «ربّ» داشته باشيم، حال يک رب داشته باشيم که همه عالم اختيارش دست اوست يا هزارتا نيمچه آقا، نيمچه خدا براي خو دمان درست کنيم که هيچ کدام استقلال کامل ندارند .... حضرت يوسف از هم زنداني هايش سؤال کرد:«يا صاحبي السجن أأرباب متفرقون خير أم الله الواحد القهار»8
[اي همراهان زنداني من ! آيا خدايان پراکنده بهترند، يا خداوند يکتاي پيروز؟!]»9
هويت اسلامي
اسلام با بصيرت جامع و کاملي که ازطرفي به انسان و ابعاد وجودي او واز طرفي به مبدأ و منتهاي او دارد و به قوس صعود ونزول وي کاملا آگاه است يک خط سير مشخصي را براي او تعيين کرده و انسان را به حرکت در اين مسير دعوت نموده و مي فرمايد:«أنّ إلي ربک المنتهي»10 [همه امور به پروردگارت منتهي ميگردد] (ترجمه ايت الله مکارم) و هويت و شخصيت واقعي انسان را در پيمودن اين مسير تبيين مي کند و از اطاعت غير خود نهي مي نمايد و با بيان «و لا يتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله»11 يوق بندگي را از گردن انسان باز کرده و حتي از اينکه انساني ربّ انسان ديگرشود نهي کرده و با بيا ن«الله ولي الذين آمنوا» مدال بندگي خود را به گردن او انداخته و به انسان اجازه مي دهد تا خود را بنده او بخواند. حضرت آيت الله مصباح يزدي حفظه الله در اين مورد ميفرمايند:«دين مي گويد هر انساني يک زمينه و يک طرح آفرينشي برايش تهيه شده که اگر آن را پيگيري کند هويت صحيح مطلوب را خواهد داشت. خدا زمينه اش را فراهم کرده و طرحش را ريخته و خطوط اصلي را تعيين کرده است؛ که اين فرد مي تواند در اين چارچوب رشد کند و به قول خودمان زمينه هاي فطري دارد. اين را ساختند براي اينکه در اين مسير حرکت کند و لي اختيار هم به او دادند و جبري درکارنيست ..... زمينه را برايش فراهم کردند که در اين مسير پيش برود و به يک نقطه مطلوب بايد برسد که آنجا نهايت کمال ميشود، نهايت سعادتش است.....تنها چيزي که مي تواند هويت واحد به ما ببخشد، همه نيروهاي ما را در جهت رسيدن به يک هدف بسيج کند دين است، دين است که ضامن وحدت هويت حقيقي انسان است «أرباب متفرّقون خير أم الله الواحد القهار» آنهايي که خيال ميکنند از دين آزادند؛ از رق عبوديت خدا آزاد ميشوند به قول خدا از يوق بردگي خدا آزاد مي شوند، غافلند از اينکه صد خدا براي خودشان درست کردند؛ امروز در مقابل اين خضوع مي کند تا پستش حفظ شود فردا در برابر آن خضوع مي کند تا نياز جنسياش را تأمين کند و.... .بنا بود تسليم کسي نباشد ولي تسليم دهها و صدها ست ... اگر مي خواهيم وجود ما تکه تکه نشود، هر تکه اش مال يک خدا نشود؛ اگرميخواهيم وجود داشته باشيم، قوايي نياز داريم اما همه در خدمت يک هدف. از همه چيز ميتوانيم استفاده کنيم در صورتي که سمت و سويش به آن طرف (طرف خدا ) باشد فلش به آن طرف باشد...افکار، عواطف، احساسات وخواسته ها، همه اينها در يک مسير به سوي يک هدف، نهايتش هم رسيدن به همه خواستههايي است که در فکر انسان مي گنجد و بيشتر از آن «و فيها ما تشتهيه الانفس وتلذ الاعين»12 [در آن (بهشت)آنچه دل ها ميخواهد و چشم ها از آن لذت ميبرد موجود است] (ترجمه آيت الله مکارم) «لهم ما يشائون فيها ولدينا مزيد»13
[هرچه بخواهند در آنجا براي آن ها هست و نزد ما نعمت هاي بيشتري است (که به فکر هيچ کس نميرسد)] 14و در بياني عمومي تمامي اهل کتاب - نه فقط مسلمانان - را به يک نقطه مشترک دعوت کرده است و به بيان مسير کلي اديان ميپردازد و ميفرمايد: «قل يا أهل الکتاب تعالوا إلي کلمة سواء بيننا و بينکم أن لا نعبد إلا الله و لا نشرک به شيئا و لا نتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله»15 [بگو:اي اهل کتاب بياييد به سوي سخني که ميان ما و شما يکسان است؛ که جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم؛ و بعضي از ما، بعض ديگر را -غير از خداي يگانه - به خدايي نپذيرد]16خداوند متعال در اين آيه نداي اتحاد سر داده و منشور جهاني خود را خطاب به تمام کساني که واقعا پوينده راه حق وحقيقت هستند و يا به اشتباه به مسيري رفتهاند ولي در باطن به دنبال يافتن راه حق بودند اعلام ميدارد وهمه آنها را به يافتن حقيقت خود و خود باوري و دوري از خود باختگي و عبادت غير دعوت ميکند و خط سيرواقي انسان براي رسيدن به هدف حقيقي را در توحيد و نفي شرک بيان مينمايد.
اگر انسان به اين دستورالعمل که از طرف خالق حکيم و عليم است عمل کند وبا محوريت توحيد و توجه به مبدأ و منتها قدم بردارد به رتبه حقيقي خود که «خليفة الله»ي است دست مي يابد؛ مقامي که او را به مرتبه اي مي رساند که با امر «اسجدوا لآدم فسجدوا»17مسجود ملائکه گرامي خداوند قرار مي گيرد؛ ملائکه اي با خطاب: «بل عباد مکرمون /لا يسبقونه بالقول وهم بامره يعملون»18 مورد تمجيد قرار گرفته اند؛ فرشتگاني که بندگان گرامي خداوند هستند و حتي درسخن گفتن از او پيشي نمي گيرند و مطيع و فرمانبردار او هستند. و جايگاهش، همان جايگاهي مي شود که بزرگاني چون آسيه همسر فرعون با طلب کردن آن پشت پا به تمام امکانات دنيوي زده و عرضه داشت:«ربّ ابن لي عندک بيتا في الجنة»19 [خداوندا براي من خانهاي در بهشت در نزد خودت بنا کن] و به مقامي رسيد که خداوند مداح او شده و در وصفش مي فرمايد: «و ضرب الله مثلا للذين آمنوا امرأت فرعون اذ قالت رب ابن لي عندک بيتا في الجنة ونجّني من فرعون وعمله و نجّني من القوم الظالمين»20
[و خداوند براي مؤمنان به همسر فرعون مثل زده است، در آن هنگامي که گفت:پروردگارا! خانه اي براي من نزد خودت در بهشت بساز, و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهايي بخش].
1. تبيان، دفتر بيست و ششم، ص36.2. بقره، 14.3. نساء، 144.4. سخنراني آيت الله مصباح يزدي، مشهد 5/5/1383.5. انعام، 79. 6. زمر، 29.7. ترجمه آيت الله مکارم شيرازي.8. يوسف، 39. 9. ترجمه آيت الله مکارم، سخنراني آيت الله مصباح يزدي، مشهد 5/5/83.10. نجم، 42.11. آل عمران، 64.12. زخرف، 71.13. ق، 35.14. ترجمه آيت الله مکارم، سخنراني آيت الله مصباح يزدي، مشهد 5/5/83.15. ال عمران، 64.16. ترجمه آيت الله مکارم.17. بقره، 34.18. انبياء، 26-27.19. تحريم، 11.20. همان.