رسانه،‌ توهم، ‌واقعيت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رسانه،‌ توهم، ‌واقعيت - نسخه متنی

زهره شريعت ناصري

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نبرد نابرابر واژه و تصوير :
فرهنگ تصويري با مطالعه؟

اشاره

ديدن و شنيدن براي بسياري ساده‌تر از خواندن است و به همين علت تماشاي تصاوير مي‌تواند انسان را چنان تنبل پرورش دهد که خواندن را كامل کنار بگذارد. در اين مجال به نوع تأثير واژه و تصوير در ذهن مخاطب پرداخته ايم تا از اين راه، ماهيت اين دو رسانه را نيز بهتر بشناسيم.

زهره شريعتي

عموم نخبگان در همه جوامع، به رسانه‌هاي تصويري و شنيداري مانند راديو و تلويزيون اعتراضي هميشگي دارند که چرا فرهنگ مطالعه را تبليغ نمي‌کنند، مردم را به سطحي‌نگري وا مي دارند، دنيايي سرشار از تصاوير کليشه اي مي سازند که ماندگاري منفي در ذهن دارند و تخيل و به تبع آن تعقل را از مخاطب، به ويژه مخاطبان جوان مي گيرند. و جان کلامشان اين است که در بين اين همه تبليغ مصرف گرايي، جايي هم براي کتاب و مطالعه در نظر بگيريد!

غافل از اين که ذات رسانه‌اي چون تلويزيون و ديگر رسانه‌هاي تصويري، گسترش فرهنگ مطالعه را برنمي‌تابد. ذات رسانه تصويري، معرفي يک کالاي تفکر برانگيز را برنمي‌تابد، مگر اين که بكوشيم بر ماهيت تکنولوژيکي رسانه تسلطي پيدا کنيم که از زادگاه غربي‌اش متفاوت شود و معارف مورد نظر يک جامعه پوياي اسلامي را به مخاطب برساند. اين تحول بايد در ماهيت آن رخ دهد نه در نوع استفاده از اين تکنولوژي تصويري و نگاه ابزارگرايانه ما به اين رسانه‌ها. اصل سرگرمي و تفريح و لذت پرستي در رسانه تصويري مانع از اين خواهد بود که يک جامعه غفلت زده را به سوي تفکر، تعقل و تعيين نسبت بشر با جهان پيرامونش سوق دهد. انقلاب اسلامي ايران، انقلابي در اعماق جامعه بود كه به کمک رسانه هاي تصويري شکل نگرفت؛ بلکه با استفاده از رسانه هايي سنّتي چون کتاب (هرچند پنهاني و قاچاق)، نوار کاست، ضبط صوت، تلفن، منبر و مسجد و اعلاميه هاي مکتوب امام (ره) به اوج رسيد.

تقابل واژه و تصوير

کتاب، مخاطب را به تعقل و تفکر وامي‌دارد و تخيل او را تقويت مي‌کند، اما تلويزيون تعقل را از ميان برمي‌دارد و تخيلي از پيش آماده شده را با بهترين طعم و متناسب با ذائقه مخاطب، سريع و فوري مانند فست فود تحويل مخاطب مي‌دهد.

تأثير تصوير و واژه

مطالعه، موجب تقويت قواي ذهني و فکري مي‌گردد؛ اما تصوير متحرك (سينمايي، انيميشن) مغز را دچار اختلال تمرکز مي‌كند. طبق بررسي‌هاي پژوهشگران رسانه‌اي، اگر يک مرد 40 ساله کتابخوان، از 40 سالگي تا 60 سالگي روزي يک ساعت تلويزيون تماشا کند، ديگر نمي تواند تمرکزش را براي خواندن کتاب حفظ کند؛ زيرا هنگام خواندن پاراگراف دوم ، پاراگراف اول را کاملا فراموش مي‌کند!1

کتاب شما را وادار نمي‌کند كه مانند بغل دستي‌تان تفسير و تعبير و برداشت داشته باشيد، اما تلويزيون سعي دارد به شما بفهماند که بايد همرنگ جماعت باشيد تا يک آدم معقول و اهل فکر جلوه کنيد!

شکل‌گيري هويت، با تصوير يا واژه

در شکل‌گيري هويت يک جوان عوامل مختلفي نقش دارند: تربيت خانوادگي و مذهبي، آداب و سنن ملي و قومي، اعتقادات مذهبي و جهان بيني مادي يا معنوي، مدرسه و آموزش و پرورش، و ...؛ اما در جهان امروز عموم اين عوامل منحصر به رسانه‌هاي مدرن تصويري شده‌اند. خانواده از زير بار انتقال مفاهيم، ارزش‌ها و دروني کردن معتقدات و رفتارهاي صحيح، شانه خالي کرده است، غافل از اين که فرزند را به جاي دايه و پرستار، به يک جنايتکار سپرده و در مسابقه پول بيش‌تر، قدرت بيش‌تر شرکت مي‌کند.

واژه ها در رمان

رمان هرچند همان حديث نفس انسان معاصر مدرن زده و سرگردان در عالم تصوير است، اما با واژه آفريده مي شود و نه تصوير. کلمات، تنها ابزار انتقال پيام و محاورة روزمره نيستند، بلکه خود عالمي دارند به نام عالم حروف. نگاه ابزاري به همه چيز، نگاه تمدن و تکنولوژي غربي است که به هر چيز به صورت کار راه انداز و وسيله اي براي فرار از کار بيش‌تر مي‌نگرد و ماهيت آن را ناديده مي‌گيرد.

زبان، فقط وسيلة رساندن پيام نيست؛ بلکه اصالتا زبان تفکر و رسيدن از ظاهر به باطن است. چنين است که غزليات حافظ يا اشعار مولانا، به نيت ايجاد رابطه با مردم و انتقال مفاهيم سروده نشده‌اند. زبان، ساختار رمان را شكل مي‌دهد و رمان البته بسيار متفاوت از قصه هاي کهن و اسطوره هاي ملي يک قوم، گفتگويي يک طرفه و فارغ از مرزبندي بين سياه و سفيد است. رمان، نفس نگاري انسان مدرن و پسا مدرن است در جهاني پر از تناقض و سرگرداني ميان مرزهاي نه فقط جغرافيايي، بلکه فکري و اعتقادي.

بر خلاف رمان، قصه‌ها و اسطوره‌ها قائل به حديث نفس خود نبودند و اصلا گذشتگان، هنر را داراي چنين شأني نمي ديدند. چنين است که اسطوره ها مرزهاي مشخص، آدم‌هاي سياه وسفيد و ارزش‌هاي خوب مطلق و بد مطلق دارند و مانند رمان، مدام بين خاکستري روشن و خاکستري تيره هروله نمي‌کنند.

اين سخن بدين معنا نيست که رمان بد است يا خوب و اصلا در پي اين نيست، بلکه نسبت انسان را با جهان تعريف مي‌کند و بنابراين رمان، وامگيري و وابستگي عجيبي نسبت به فلسفه دارد.

تصوير معاصر انسان در رسانه‌هاي مدرني مثل تلويزيون و سينما، ، وامدار همين رمان است که تصور شخصي يکي از انسان‌ها را سعي دارد به تمام بشر تعميم دهد و اين تصوير را بدون آن که به مخاطب اجازه دهد خودش بسازد، حاضر و آماده و البته با چربي و شيريني فراوان جلوي مخاطب بگذارد.

تصوير، خاصيت روزمرگي دارد؛ اما واژه مي‌تواند هر روز معنايي جديد بيابد.

موضوع رمان زندگي است؛ اما نه زندگي آن چنان که هست و يا بايد باشد، بلکه زندگي، آن‌سان که نويسنده از ميان تجارب شخصي، دروني و رواني خويش مي بيند. ولي به واسطه آن که تصويرها او را محدود نمي‌کنند، مي تواند، پيامبري دروني از نويسنده بسازد.

بالاخره کدام يک؟ تصوير يا واژه

تصويرخواني به گفته شهيد آويني «هرگز نمي تواند جانشين خواندن و نوشتن شود و تجربيات دو قرن اخير انسان در نقاشي و گرافيک شاهدي بر اين مدعاست.»2

کتابت، حافظ گنجينه فرهنگ و معارف بشر است و نه مصور کردن معارف. هرچند عقل ظاهراً مي‌گويد تصوير، وسيله‌اي بهتر براي انتقال مفهوم است، تصوير فقط به يک مدلول دلالت مي کند، اما کلام و واژه به بي شمار مدلول مي‌تواند دلالت داشته باشد. چرا که امکان دلالت رمزي يا سمبليک دارد. بي‌گمان، اگر حافظ در زمان ما مي زيست و فيلمساز قدري هم بود، هرگز ديوانش را تصويري نمي‌سرود؛ چه اين‌كه تصوير ماهيتا نمي‌تواند مفهوم را همزمان با چندين معنا و مدلول به مخاطب برساند. در تصوير، تفکر جايي ندارد و تخيل تماشاگر به کار نمي‌افتد؛ بلکه توهم واقعيت، وجود مخاطب را تسخير مي کند.

عجيب نيست که کمپاني هاي عظيم تصويري تجاري هاليوود در انحصار صهيونيست‌هاست. در تاريخ انبيا خوانده‌ايم که قوم يهود مظهر ديده پرستي و چشم ‌گرايي هستند. آن ها بارها به حضرت موسي مي‌گويند: به تو ايمان نمي آوريم مگر اين که خدا را آشکار ببينيم.3 و يا مي‌پرسند: چرا فرشتگان بر ما فرود نمي آيند و يا چرا آفريدگار خود را نمي بينيم؟4

شايد به همين دليل است که انجيل يوحنا با اين کلام آغاز مي‌شود: در آغاز کلمه بود و کلمه خدا بود.5





1. به نقل از دکتر سيد محمد صادق طباطبايي، در دومين اجلاس حکمت با موضوع رسانه، سازمان ملي جوانان، اسفند 86

2. سيدمرتضي آويني، آينه جادو، مقالات سينمايي، چاپ سوم، ارديبهشت 77، نشر ساقي، ص 130

3. بقره، 55.

4. فرقان، 21.

5. سيدمرتضي آويني، پيشين، ص 132.

/ 1