سنگ فرا راه انسجام - سنگ فرا راه انسجام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سنگ فرا راه انسجام - نسخه متنی

عباسعلی مشکانی سبزواری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سنگ فرا راه انسجام

عباسعلي مشکاني سبزواري

انسجام اسلامي، موضوعي است که پيشينه‌اي به درازاي عمر «امّت» دارد. از همان روز که قرآن کريم، اين امت را «امت واحد» ناميد و محور اين وحدت را در شعار «من خداي شما هستم»1مطرح ساخت و از همان روز که پيامبر اعظم(ص) گروه‌هاي پراکندة مردمي را بر محور خداپرستي گرد هم آورد و نام «امت مسلمان» بر آن نهاد و همه را به صراط مستقيم الهي رهنمون شد، نخستين تلاش‌ها براي انسجام اسلامي و اتحاد ملت خودنمايي کرد. دعوت پيامبر (ص) از همان آغاز با «گذشت» و «آينده‌نگري» همزاد بود، خواه آن روز که حضرت علي (ع) به رغم يقين به اين‌که او خود محور آسياي خلافت است، خاموش نشست و قيامي براي دفاع از حق خويش به راه نينداخت، بلکه در مقام مشورت با خليفه وقت به خيرخواهي او پرداخت و وي را هنگام جنگ قادسيه اندرز داد که «چونان محور آسياب، جامعه را به گردش درآور و با کمک مردم جنگ را اداره کن»2؛ و خواه امروز که دلاورمرداني امت را به انسجام و اتحاد مي‌خوانند و جان بر راه احياي «امت واحد» مي‌گذارند. در اين ميان، به رغم ضرورت «وحدت و انسجام اسلامي» و تلاش‌هايي که در اين راه صورت پذيرفته، برخي از همان ديرباز سنگ‌هايي بر اين راه افکنده‌اند و هنوز نيز مي‌افکنند.

سلفيه و وهابيت

وهابيت پديده‌اي است ناخواسته و نوخاسته که انحصارطلبانه مدّعي اسلام است و همه را جز خود، کافر مي‌شمرد! فرقه‌اي خودخوانده که با تن كردن جامة انتساب به سلف صالح و با ادّعاي وحدت در فضاي بي‌مذهبي! با بنيان وحدت و انسجام مخالف است؛ بدعتي که پيروانِ از سلف، آن را به رسميت نمي‌شناسند.

سلفيه - همان که بستر وهابيت است- ادعا مي‌كند هيچ مذهبي وجود ندارد و بايد به عصر سَلَف، يعني دوران صحابه، تابعين و تابعينِ تابعين بازگشت و از همة دستاوردهاي مذاهب که حاصل قرن‌ها تلاش و جستجوي عالمان فِرَق بوده و اندوخته‌اي گرانسنگ از فرهنگ اسلامي در ابعاد گوناگون پديد آورده و با پاسداشت پويايي اسلام و فقه اسلامي، آن را به پاسخگويي عصر توانا ساخته است، چشم پوشيد و «اسلامِ بلامذهب» را اختيار کرد!

سلفيه دستي به اين دعوت بلند کرده است و مي‌‌گويد: «بياييد با کنار گذاشتن همة مذاهب، به سوي يگانه شدن رويم»، و با دستي ديگر شمشير تکفير برکشيده و با حذف ديگران از جامعة اسلامي و راندن آنان به جمع کفّار، يكدست شدن جامعه اسلامي را ادعا مي‌كند!

بي‌گمان، دعوت به کنار زدن دستاوردهاي مذاهب، از سويي دور ريختن حاصل قرن‌ها تلاش و اجتهاد و از سويي ديگر کاري ناشدني است؛ چه پيروان مذاهب به سادگي از مذهب خود دست نمي‌کشند و به سوي نقطه‌اي مجهول و تاريک که سلفيه و وهابيون مدّعي آن هستند، نمي‌روند؛ به ويژه آن‌که در پشت اين دعوت به بي‌مذهبي، نوعي مذهب نهفته، و بلکه اين دعوت خود نوعي مذهب است؛ آن هم مذهبي گرفتار چنگال جمود و تنگ‌نظري که اسلام را ديني بي‌تحرّک، بي‌روح، ناقص، ناتوان و بي‌جاذبه تصوير مي‌کند و با احياي روح خشونت و تعصّب، راه را بر هرگونه نزديک شدن و انسجام مي‌بندد و به جاي آن فضايي از درگيري‌ها و بدبيني‌ها را ايجاد مي‌کند و دست همگان را به شمشير پيکار مي‌گشايد، که حاصل آن چيزي جز از هم گسيختگي و ضعف و نابودي نيست.

ملت مسلمان با الهام از رهنمودهاي حيات‌بخش اسلام توانسته بود پيوند اخوّت در ميان خود برقرار كند و در پرتو کلمة توحيد و توحيد کلمه در برابر تهاجم صليبيان و ثنويان ثابت و استوار بماند؛ ولي با ظهور فرقة ضالّة وهّابيت در قرن هفتم اين وحدت در هم شکست. اتهام نادرست شرک و بدعت به مسلمانان، آسيب‌هايي جبران ناپذير به صفوف به هم پيوستة آنان وارد ساخت و با نابودي آثار بزرگان دين و کاستن مقام انبيا و اوليا (ع)، در خدمت استعمار غرب و دشمنان ديرينة اسلام به تفرقه افکني و اختلاف زايي بين اسلاميان پرداختند.

تا هنگامي که آنان به ديگر مذاهب، به ويژه تشيع، نگاه برون ديني داشته و با دشمنان قسم خوردة اسلام هم‌صدا باشند، نمي‌توانند داخل گستره و استراتژي انسجام اسلامي و وحدت مسلمين قرار گيرند.



1. مؤمنون،52.

2. نهج البلاغه،خ146.

/ 1