بيراههها، بن بستها
اشاره
هادي قطبيبا مرور انديشه وهابيان افراطي به ويژه مؤسس اين مذهب، محمد بن عبدالوهاب، ميتوان به آساني دريافت كه بدفهمي و تفسير به رأيهايي كه در حوزة توحيد و واژگاني همچون شرك، عبادت و اله صورت گرفته، آنان را به ورطة تكفير كشانيده است. اين نوشتار، عهدهدار نقد و بررسي - هر چند كوتاهِ - انديشة محمدبن عبدالوهاب درخصوص توحيد و شرك است.گفت و گو با شمشير
«همين است كه ما ميگوييم.» اگر اين جمله را خلاصة آيين وهابيت بدانيم، گزاف نگفتهايم، چراكه اين عده فقط خود را موحّد ميدانند و به گفته شيخ احمد زيني دحلان، وهابيها هيچ كس را موحدّ نميدانند مگر كسي كه از تمام گفتههاي آنها پيروي كند!1 و چنانچه باب گفت و گو باز شود، سيل «أيها المشرك»، «اعداء الله» و «اعداء التوحيد»چنان سرازير ميشود كه گاه از طرح بحث جز پريشان خاطري، چيزي عايد نميشود. مؤسس اين مذهب ميگويد: «كسي كه در كفر شيعه شك كند كافر است»2، حال آن كه خود، پيرو ابن تيميهاي بود كه با آن همه غلو و عداوت نسبت به شيعه، آنها را مسلمان ميشمرد و به صراحت ميگفت: آنها كافر نيستند.3 محمد بن عبدالوهاب ميگويد: «هر كس يك فرد صحابي از صحابه پيامبر(ص) را لعن كند، كافر است»4، در حالي كه به گفته ابن فرحان مالكي، معاويه بنابر تصريح صحيح مسلم دستور سبّ حضرت علي(ع) را صادر كرد. آيا با اين حال معاويه مسلمان بود؟!5حكم تكفير و دايره احكام و افتاي وهابيون هر چند بيشتر به مظاهر شرك نزد اينان - مانند توسل، شفاعت، تبرّك و... - بازگشت ميكند، اما اين بيراهه ناشي از تفسير و بدفهمي مباحث توحيدي است. كجفهمي از واژگاني چون اله، شرك و عبادت و در پي آن دعا و شفاعت و بدعت، مباني تفكر اينان را تشكيل ميدهد. عالمان شيعي و پيشتر و بيشتر از آنها اهلسنت، تفكر وهابيان و به طور عمده محمدبن عبدالوهاب را مورد نقد و بررسي قرار دادهاند. خشونت و تعصب اين عده، آنقدر بيوجه و منطق است كه از ميان وهابيون نيز گروهي به انتقاد برخاستهاند و اكنون وهابيان را به دو شاخه سلفيهاي متعصب و تندرو و وهابيهاي معتدل و اهل گفت و گو تقسيم كرده است.6 هر چند فراگيري وهابيت سلفي بيش از گروه ديگر است، اما قرائن نشان از «پايان تاريخ» اين گروه تندرو ميدهد.حسن بن فرحان مالكي كه خود وهابي است، در كتاب «داعيه و ليس نبياً» در نقد وهابيت و افكار محمد بن عبدالوهاب، به اين حقيقت اعتراف ميكند كه وهابيت تندرو و خشونت طلب، تكفير ستمگرانه را به اوج خود رسانده و بر هر دانشمند و شهروند سعودي لازم است آنچه را كه موجب خروج ما از اين خشونتها و تكفيرهاست، انجام دهد. او حتي در كتاب خود به اعمال خشونتها عليه مردم عراق تصريح كرده، مينويسد: «در اين هنگام كه اين سطور را رقم ميزنيم...هر روز دهها و گاه صدها نفر به وسيله اتومبيلهاي بمب گذاري شده طعمة اين خشونت لجام گسيخته ميشوند كه بسياري از آنها جنبة انتحاري دارد و نشان ميدهد كار كساني است كه خود را مسلمان و همه را كافر ميپندارند و جان و مالشان را مباح ميشمارند. اينها محصول همان تعليمات مكتب شيخ است كه از حجاز به اردن و از اردن به عراق آمده است».7وي همچنين با اشاره به خشونتهاي مناطق مختلف عربستان، مينويسد: «افرادي كه اين خشونتها و انفجارها را آفريدند، افراد بيگانهاي نيستند كه از سرزمينهاي ديگر به حجاز آمده باشند، بلكه همان وهابيهاي حجاز هستند و اگر بگوييم همگي از فرهنگ شيخ و تعليمات او الهام گرفتهاند، راه دوري نرفتهايم». او در پاورقي كتاب خود حتي به كمكهاي اقتصادي غربيها به ويژه امريكا و اسراييل غاصب، تصريح ميكند و آن را زمينهساز اينگونه خشونتها ميداند.8
غير ما كافر است...
وهابياني كه از تفكر محمد بن عبدالوهاب پيروي ميكنند، «كشف الشبهات»9 او را معيار سنجش در برخورد با ديگران ميدانند و فقط به آياتي كه در اين كتاب آمده است، براي اثبات و تبليغ عقايد خود، استشهاد ميكنند و مدعياند تنها اين آيات از محكمات هستند10 و ديگر آيات از متشابهات؛ محكمات مورد نظر خود را نيز تفسير به رأي ميكنند.حسن بن فرحان مالكي كه خود وهابي مسلك است، مينويسد: «بعضي از پيروان شيخ چنين ميپندارند كه او وحيد عصر خود در علم و دانش بود و تمام كشورهاي اسلامي كه دعوت وهابيت را نپذيرفتند، بلاد شرك و كفر است و تمام علماي اين كشورها، جاهلاني هستند كه هيچ چيز از اسلام نميدانند!»11 محمدبن عبدالوهاب، مخالفان و منتقدان خود را چنين ياد ميكند: «آنها ميخواهند مردم را از دين خدا و رسولش دور سازند».12 به اعتقاد وي، اهل مكه و مدينه در آن روز كه مذهب وهابيت را نپذيرفته بودند، همه كافر بودند!13اين عده (سلفيها) برداشت خود از شرك و توحيد را بر ديگران تحميل ميكنند، هرچند به بهاي قتل و غارت اموال باشد. جنايت كربلا در سال 1216 يعني ده سال پس از محمد بن عبدالوهاب را حتي مورخان سعودي باز گفتهاند.14عقيده تحميل تنها درباره شيعيان جاري نميشد. اهل سنت و بلكه خود وهابيها نيز از اين جنايتها در امان نبودند.15 ايوب صبري سرپرست مدرسه عالي نيروي دريايي در دولت عثماني مينويسد: «عبد العزيز بن سعود كه تحت تأثير سخنان محمد بن عبدالوهاب قرار گرفته بود، در اولين سخنراني خود در حضور شيوخ قبايل گفت: ما بايد همه شهرها و آباديها را به تصرف خود درآوريم و احكام و عقايد خويش را به آنان بياموزيم... براي تحقق بخشيدن به اين آرزو ناگزير هستيم كه عالمان اهل سنت را كه مدعي پيروي از سنت سنيّه نبويّه و شريعت شريفه محمديه هستند، از روي زمين برداريم. مشركاني كه خود را علماي اهل سنت قلمداد ميكنند، از دم شمشير بگذرانيم؛ به ويژه علماي سرشناس و مورد توجه را، زيرا تا اينها زنده هستند، همكيشان ما روي خوشي نخواهند ديد. از اين رهگذر بايد نخست كساني را كه به عنوان عالم خودنمايي ميكنند، ريشه كن و سپس بغداد را تصرف كرد».16وي در جايي ديگر مينويسد: «سعود بن عبد العزيز در سال 1218ه.ق هنگام تسلط بر مكه مكرمه، بسياري از دانشمندان اهلسنت را بي دليل به قتل رسانيد و بسياري از اعيان و اشراف را بدون هيچ اتهامي به دار آويخت و هر كه را در اعتقادات مذهبي ثبات قدم نشان داد، به انواع شكنجهها تهديد كرد. آن گاه منادياني فرستاد كه در كوچه و بازار بانگ زدند: ادخلوا في دين سعود و تظلوا بظلة الممدود».17 شاهد ديگر را ميتوان بمب گذاريهاي متعدد در عراق در صفوف اهل سنت و شيعه و حتي در عربستان سعودي در شهرهاي رياض و الخبر دانست.18با اين همه، حكومت وهابيان با همه مشركان جهان دست دوستي داده است! رابطه سياسي، اقتصادي و فرهنگي حكومت سعودي كه مهد پرورش وهابيت است و خود در سايه اين مذهب ساختگي به قدرت رسيده است، با فتاواي شيوخ وهابي چه تناسبي دارد؟!در طول سال، ميزبان - به عقيده ايشان - مشركان سراسر دنيا ميشوند كه همگي براي زيارت بقيع و حرم پيامبر (ص) در زيباترين هتلها جاي داده ميشوند! در حالي كه اگر غير خود را كافر و مشرك بدانند، بايست اين آيه شريفه را خوانده باشند:
«يا أيّها الّذين آمنوا انّما المشركون نجس فلايقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا؛19 اي كساني كه ايمان آوردهايد! حقيقت اين است كه مشركان ناپاكند، پس نبايد از سال آينده به مسجد الحرام نزديك شوند.»
مبناي فكري محمد بن عبدالوهاب :
توحيد و شرك در وهابيت
خلاصه سخنان محمد بن عبدالوهاب در رساله «كشف الشبهات» چنين است:- توحيدي كه اسلام بدان دعوت كرده، توحيد در عبادت است؛ زيرا مشركان عرب توحيد خالق را قبول داشتند و ميگفتند عالم هم مخلوق خداست:«و لئن سألتهم من خلق السّماوات و الارض ليقولنّ خلقهنّ العزيز العليم؛20 و اگر از آنان بپرسي: آسمانها و زمين را چه كسي آفريده؟ قطعاً خواهند گفت: آنها را همان قادر دانا آفريده است»
و در جاي ديگر ميفرمايد:
قل من يرزقكم من السماء و الارض أمن يملك السمع و الابصار و من يخرج الحي من الميت و يخرج الميت من الحي و من يدبر الامر فسيقولون الله فقل أفلا تتقون؛21
بگو: كيست كه از آسمان و زمين به شما روزي ميبخشد؟
يا كيست كه حاكم بر گوشها و ديدگان است؟
و كيست كه زنده را از مرده بيرون ميآورد و مرده را از زنده خارج ميسازد؟
و كيست كه كارها را تدبير ميكند؟
خواهند گفت: خدا پس بگو: آيا پروا نميكنيد؟؛
پس مشركان، منكر خالقيت و رازقيت و رب العالمين بودن خداوند نبودند، بلكه مشكل آنان شرك در عبادت بود.- مفهوم شرك آن است كه انسان، غير خداوند يگانه را بخواند و براي حل مشكلات به او پناه برد؛ در حالي كه قرآن مجيد ميگويد:
«فلا تدعوا مع اللّه أحداً».22- چنانچه كسي از پيامبر اسلام (ص) يا هر كس از پيشوايان اسلام و صالحان شفاعت بطلبد، كار او شرك و جان و مال او بر موحدان مباح است!
زيرا هر مشركي مهدور الدم و المال و النساء است. قرآن مجيد ميگويد:
«بگو شفاعت يكسره از آنِ خداست. فرمانروايي آسمانها و زمين خاصّ اوست؛ سپس به سوي او بازگردانيده ميشويد»؛23
و پيامبر(ص) سخن مشركان را نپذيرفت كه در اعتراض به پرستش بتها گفتند:
«ما نعبد هم الاّ ليقربونا الي الله زلفي؛24 ما آنها را نميپرستيم جز براي اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك گردانند.»
بررسي مفهوم اله
«من در آن وقت معناي لا اله الا الله را نميدانستم و نيز دين اسلام را نميفهميدم... و نيز در بين مشايخم هيچ كس وجود نداشت كه اين معنا را درك كند. پس هر كس از علماي عارض گمان كند كه معناي لا اله الا الله را فهميده يا معناي اسلام را قبل از اين وقت شناخته، يا گمان كرده كه احدي از مشايخ اين معنا را فهميدهاند، دروغ و افترا بسته و امر را بر مردم مشتبه كرده است و خودش را به چيزي نسبت داده كه در او نيست».25اين سخن مؤسس آيين وهابيت است كه از توحيد انحصاري خبر ميدهد؛ توحيدي كه دعوت به آن تنها با زبان شمشير است.
او همچنين ميگويد: «علماي نجد و قضات آن منطقه، هيچ يك معناي لا اله الّا اللّه را نميدانند و ميان دين محمد(ص) و دين عمرو بن لحي (بت پرست معروف عصر جاهليت) تفاوتي قائل نيستند، بلكه دين عمرو بن لحي را بهتر ميشمرند»!26تصور شيوخ وهابيت بر اين است كه مراد از «لا اله الّا الله»، تنها ناظر به توحيد در عبادت است؛ چرا كه «اله» به «معبود» تفسير شده است. اين تفسير به دليل آن بود كه «اله»هاي پنداري، در ملل جهان مورد پرستش بودند. حال آنكه به طور دقيق، معبود از لوازم اله است، نه معناي آن.27 معناي حقيقي كلمه «اله»، همان الله و - در فارسي - خداست. گواه اين سخن، كلام شريف «لا اله الا الله» است. چرا كه اگر به معناي معبود باشد، جز خدا در جهان معبودهاي ديگري نيز هستند،28 اما اگر به معناي الله باشد، جز «الله»، الله ديگري در جهان نيست. و اين همان شعار وحدانيت است. عبادت نيز رفتاري است كه از اعتقاد به الوهيت سرچشمه ميگيرد و اگر چنين اعتقادي نباشد، تعظيم و تكريم او هم عبادت نخواهد بود. خداوند آنگاه كه دستور عبادت ميدهد، به دنبال آن «جز او معبودي نيست» را ذكر ميكند:
«يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره؛29 اي قوم من! خدا را بپرستيد كه براي شما معبودي جز او نيست.»بر خلاف تصور وهابيون، شرك مشركان، تنها در معبود قرار دادن بتها نبود، بلكه قرآن شريف، «اله» بودن بتها را دليل شرك آنها ميداند:
«انّهم كانوا اذا قيل لهم لا اله الّا الله يستكبرون؛30 آنان - مشركان - بودند كه وقتي به ايشان گفته ميشد: خدايي جز خداي يگانه نيست، تكبر ميورزيدند!»؛
چون به الوهيت ديگر موجودات معتقد بودند. همچنين در جايي ديگر ميفرمايد:
«أم لهم إلهٌ غير اللّه سبحان اللّه عمّا يشركون؛31 آيا ايشان را جز خداي معبودي است؟ منزّه است خدا از آنچه - با او - شريك ميگردانند»؛
و نيز در توصيف مشركان ميفرمايد:
واتّخذوا من دون اللّه آلهه لّيكونوا لهم عزّاً32؛ و به جاي خدا، معبوداني اختيار كردند تا براي آنان - مايه - عزت باشد.در تمام اين آيات، «اله» به معناي الوهيت و خدايي گرفته شده است و مشركان - در عين آنكه آنان را مخلوق خدا ميدانستند - از آن رو به الوهيت معبودهاي خود معتقد بودند كه برخي از كارهاي خداي بزرگ به آنان سپرده شده و براي همين عمل آنها را پرستش و«عبادت» ميكردند.33و مشركان زمان جاهلي تنها به همين دليل كه در عبوديت كسي را شريك خدا قرار داده بودند، مشرك بودهاند اگر نه آنان نيز به خالقيت و ربوبيت خداوند اعتقاد داشتند. هر چند قرآن شريف، مشركان را به شرك در خالقيت نيز ياد ميكند34 و «اله» دانستن بتها از سوي جاهليت را، شرك ميداند.35 مشكل مشركان فقط اين نبود كه بت را «عبادت» ميكردند، بلكه بتها را «ربّ» ميدانستند. شاعر عرب جاهلي در مذمت طايفه بنيحنيفه چنين گفته بود:
«أكلت حنيفه ربّها عام التقحم و المجاعه / لم يحذروا من ربّهم سوء العواقب و التباعه؛36 طايفه بني حنيفه خداي خود را در سال قحطي و سختي خوردند و از مجازات پروردگار خود (همان بت) نترسيدند».
و يا ديگري كه به رب بودن بتها، چنين تشكيك كرده است: «آيا بتي كه روباه بر آن بول كند، رب است؟».37مفهوم «اله» به عبادت محدود نميشود و خالقيت و ربوبيت را نيز دربر ميگيرد.
بررسي مفهوم شرك
شرك در لغت به معناي «شريك قرار دادن براي خدا در حاكميت و ربوبيت»38 دانسته شده است و در توضيح آن گفتهاند: «شرك در دين دو گونه است: شرك عظيم كه همان شريك و همتايي براي خدا قرار دادن است و شرك صغير كه در بعضي امور غير خدا را مورد توجه قرار دهد».39در آيين وهابيت، بدون توجه به معناي روشن شرك، درخواست و استمداد از غير خدا را نيز شرك ميدانند؛ بدون آنكه توجه داشته باشند قرآن كريم از قول حضرت عيسي(ع) فرموده است:«و ابري الاكمه و الابرص و احي الموتي باذن الله و انبئكم بما تأكلون و ما تدّّخرون في بيوتكم؛40 نابيناي مادرزاد و پيس را بهبود ميبخشم به اذن خدا و مردگان را زنده ميگردانم. و شما را از آن چه ميخوريد و در خانههايتان ذخيره ميكنيد، خبر ميدهم».وهابيان ميگويند، شفاعت مانند روزي دادن و ميراندن و زنده ساختن، حقّ خدا و فعلِ اوست. اما آيات ديگري كه خداوند واسطه فعل خود را ملائك يا پيامبران ميداند، ناديده ميگيرند.محمدبن علوي كه از وهابيون است، خود در انتقاد از كساني كه ميگويند:
«مردم گاه از انبيا و صالحين چيزهايي ميطلبند كه جز خدا قادر بر آن نيست و اين شرك است»، مينويسد:
«اين سخن ناشي از سوء فهم است نسبت به چيزي كه از قديم ميان مسلمانان بوده است. مردم از آن بزرگواران ميخواهند كه آنها دعا كنند و از خدا بخواهند مشكل لاينحلي حل شود و در روايات معتبر اسلامي از اين نوع تقاضاها از پيشگاه پيامبر(ص) بسيار ديده ميشود، مانند درمان بيماريهاي غير قابل علاج، نزول باران، جوشيدن چشمه از انگشتان پيامبر(ص)، بركت يافتن غذاي كم به گونهاي كه جمعيت زيادي از آن تناول كنند و مانند اينها...آيا اينها (وهابيان متعصب) معناي توحيد و كفر را بهتر از پيامبر(ص) ميفهمند؟ اين سخني است كه هيچ جاهل، تا چه رسد به عالم، آن را تصور نميكند».41حسن بنفرحان در نقدي بر آراي محمد بن عبدالوهاب، مينويسد: قرآن به صراحت از متهم ساختن مسلمين و حتي كساني كه در ظاهر ادعاي اسلام ميكنند منع ميكند: «و لا تقولوا لمن ألقي اليكم السلام لست مؤمناٌ»؛42و به كسي كه نزد شما اظهار اسلام ميكند، مگوييد: تو مؤمن نيستي».
بررسي مفهوم عبادت
در آيين وهابيت، هر نوع خضوع و خشوعي، به معناي عبادت گرفته شده و هر كس در برابر غير خدا چنين كند، مشرك است! اينان درخواست حاجت و شفاعت از پيامبران، پيشوايان دين و افراد صالح، همچنين تعظيم و تكريم صاحب قبر و ياري خواستن از رسول گرامي(ص) و اهلبيت آن حضرت را عبادت پنداشته، حكم كفر و شرك بر اين عده جاري ميكنند!خضوع و اظهار ذلت، البته معناي لغوي «عبادت» است،43 اما از آنجا كه قرآن شريف خضوع و خشوع را در موارد غير خداوند نيز به كار برده و به آن امر كرده است، اين معنا نميتواند درباره «عبادت» صحيح باشد. مانند آنجا كه قرآن شريف ميفرمايد:«واخفض لهما جناح الذّلّ من الرّحمة؛44 و از سر مهرباني، بال فروتني بر آنان - والدين - بگستر».
همچنين درباره سجدة فرشتگان بر آدم ميفرمايد:
«واذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابليس أبي و استكبر و كان من الكافرين،45 و چون فرشتگان را فرموديم: "براي آدم سجده كنيد"، پس به جز ابليس كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد، - همه - به سجده درافتادند».
و نيز فرمود: «فسوف يأتي اللّه بقوم يحبّهم و يحبّونه أذلّة علي المؤمنين أعزّة علي الكافرين؛46 به زودي خدا گروهي - ديگر - را ميآورد كه آنان را دوست ميدارد و آنان - نيز - او را دوست دارند. اينان با مؤمنان، فروتن - و - بر كافران سرفرازند.»عبادت معنايي فراتر از آن چه وهابيان ميپندارند دارد و در اصطلاح قرآن و حديث به معناي خضوع و اظهار ذلت و ستايشي است كه با اعتقاد به «اله» بودن و ربوبيت كسي كه براي او خضوع كرده، همراه باشد.47 و چنانچه در آيات مذكور، اعتقاد به الوهيت و ربوبيت در ذلت و فروتني در نظر گرفته شود، اين عمل شرك است و عبادت غير خدا محسوب ميگردد:
«ذلكم الله ربكم لا اله الا هو خالق كلّ شيء فاعبدوه؛48 اين است خدا، پروردگار شما؛ هيچ معبودي جز او نيست، آفريننده هر چيزي است. پس او را بپرستيد.»
در اين آيه شريفه، عبادت، از شؤون خالقيت - علاوه بر الوهيت و ربوبيت - شمرده شده است.عبادت و پرستش، از احساس بندگي سرچشمه ميگيرد؛ اينكه انسان خود را مملوكِ كسي بداند كه او مالك وجود و هستي، موت و حيات، رزق و روزي است و اختياردار وضع قوانين و اداره زندگي دنيا و آخرت است. يعني اعتقاد به «ربوبيت» را بر زبان خويش جاري كند و در عمل خويش با خضوع و خشوع آن را نشان دهد. چنين فردي بيشك عبادت كرده است. كدام يك از مسلمانان كه مهر تكفير وهابيت بر او خورده است، به ربوبيت، الوهيت و خالقيت نبياكرم(ص) و صاحبان قبور اعتقاد دارد؟!تفكر وهابي(متعصب) بر اين عقيده است: چنانچه خداوند نيز به بنده خود دستور زيارت و توسل بدهد، - نعوذ باللّه - دستور به شرك در عبادت داده است و اين ضرري به آنچه ما ميگوييم، نميرساند! تعظيم و تكريم كعبه و سنگ حجرالاسود و قرآن كريم و... كه توسط خود اينان صورت ميگيرد، عبادتي است كه خداوند خود دستور داده است! و يا ميگويند: سجده فرشتگان بر آدم و سجده برادران يوسف بر يوسف كه در قرآن آمده است، پرستش يا عبادت نيست، چون به دستور خدا صورت گرفته بود! غافل از آن كه
:
«انّ الله لا يأمر بالفحشاء أتقولون علي الله ما لا تعلمون بيگمان، خدا به كار زشت فرمان نميدهد. آيا چيزي را كه نميدانيد به خدا نسبت ميدهيد؟».49
1. احمد زينيدحلان، دعوي المناوئين، ص166؛ به نقل از: ناصر مكارم شيرازي، وهابيت بر سر دو راهي، قم، مدرسه الامام علي بنابي طالب (ع)، چاپ سوم، 1384، ص163.2. عبد الرحمن بنمحمد بنقاسم الحنبلي، الدرر السنيه، ج10، ص369؛ به نقل از: همان، ص156.3. حسن بنفرحان مالكي، داعيه و ليس نبياً، ص86؛ به نقل از: همان.4. عبد الرحمن بنمحمد بنقاسم الحنبلي، پيشين، ص 157.5. حسن بنفرحان مالكي، پيشين.6. عبد الله بنمحمد، فرزند محمد بنعبدالوهاب، از مخالفان پدر خود بود كه به مكتب اعتدال روي آورد و حكم تكفير گروههاي مختلفي از مسلمين را به سبب پارهاي از بدعتهايي كه پدرش به آن معتقد بود، نفي كرد. همچنين سليمان بن عبدالوهاب، برادر محمد بن عبدالوهاب اولين رديههاي مكتوب بر آيين وهابيت را با عنوان «فصل الخطاب في الردّ علي محمد بن عبدالوهاب» و «الصواعق الالهيه في الردّ علي الوهابيه» نگاشت.از جمله وهابيون معتدل، محمد بن علوي نويسنده كتاب «مفاهيم يجب أن تصحّح» است. او اين كتاب را در نقد افكار وهابيهاي متعصب نگاشت و مهمترين پايههاي فكري وهابيت را با استناد به روايات معتبر در منابع اهل سنت، مورد نقد و بررسي قرار داد.ديگر از اين افراد، حسن بن فرحان - مالكي مذهب و از دانشمندان معروف اهل سنت عربستان - است. وي در كتاب «داعيه و ليس نبياً» مطالب و فتاواي كتابهاي «كشف الشبهات» و «كشف التوحيدِ» محمد بن عبدالوهاب را به نقد نشسته و بسياري از سخنان و انتقادات خود را به «الدرر السنيه» نوشته بن باز ارجاع ميدهد. حكم تكفير وي توسط وهابيون صادر شده است. ر.ك: ناصر مكارم شيرازي، وهابيت بر سر دو راهي، ص 143، 144، 145 و ...7. حسن بن فرحان، پيشين، ص62. 8. همان.9. اين كتاب تقريباً 70 صفحهاي را محمد بن عبدالوهاب، به منظور پاسخگويي از ايرادات علماي بلاد بر افكارش نوشته است. از جمله كساني كه بر اين رساله شرح نوشتهاند، محمد بن صالح العثيمين است كه فردي عالم و نسبتاً معتدل بوده است، اما گويا به دليل تقيه يا ترس از دست دادن مقام، - جز در موارد معدودي - توجيهگر سخنان محمد بن عبدالوهاب گرديده است.10. محمد بن صالح العثيمين، شرح كشف الشبهات عثيمين، ص74؛ به نقل از: وهابيت بر سر دو راهي، ص86.11. حسن بن فرحان، پيشين، ص13؛ به نقل از: وهابيت بر سر دو راهي، ص146 و 147.12. عبد الرحمن بنمحمد بنقاسم الحنبلي، پيشين، ج10، ص113؛ به نقل از: وهابيت بر سر دو راهي، ص157 و 158.13. همان، ج9، ص285؛ به نقل از: همان، ص159.14. ر.ك: تاريخ المملكه السعوديه، ج3، ص73؛ عنوان المجد في تاريخ النجد، ج1، ص121؛ به نقل از: علي اصغر رضواني، سلفيگري (وهابيت) و پاسخ به شبهات، قم، مسجد مقدس جمكران، چاپ دوم، 1385، ص184.15. ر.ك: حسن بن فرحان، پيشين، ص123 به بعد.16. تاريخ وهابيان، ص33؛ به نقل از: سلفيگري (وهابيت) و پاسخ به شبهات، ص186.17. همان، ص74؛ به نقل از: همان.18. وهابيت بر سر دو راهي، ص86.19. توبه، 28.20. زخرف، 9.21. يونس، 31.22. پس هيچكس را با خدا مخوانيد؛ جن، 18.23. زمر، 44.24. زمر، 3.25. الدرر السنيه، ج10، ص561؛ به نقل از: سلفي گري (وهابيت) و پاسخ به شبهات، ص310.26. همان، ج10، ص51؛ به نقل از: وهابيت بر سر دو راهي، ص156.27. جعفر سبحاني، آيين وهابيت، تهران، مشعر، چاپ هشتم، 1386، ص192.28. هر چند عدهاي بالحق را پس از اله به تقدير گرفتهاند (لا معبود بالحق الا الله)، اما گويا اين امر تكلّفي بيش نيست.29. اعراف، 59. اين مضمون مكرر در قرآن شريف بيان شده است.30. صافات، 35.31. طور، 43.32. مريم، 81.33. ر.ك: آيين وهابيت، ص192 - 197.34. ر.ك: انبيا، 21 و22؛ مؤمنون 91 و 92.35. قل يا أهلالكتاب تعالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم ألّا نعبد الّا اللّه و لا نشرك به شيئاً و لايتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون اللّه فان تولّوا فقولوا اشهدوا بأنّا مسلمون. بگو: "اي اهل كتاب! بياييد بر سر سخني كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه: جز خدا را نپرستيم و چيزي را شريك او نگردانيم و بعضي از ما بعضي ديگر را به جاي خدا به خدايي نگيرد." پس اگر (از اين پيشنهاد) اعراض كردند، بگو: "شاهد باشيد كه ما مسلمانيم (نه شما) "؛ آل عمران، 64. 36. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج7، ص209؛ به نقل از: وهابيت بر سر دو راهي، ص94.37. محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، مؤسسة الوفاء، بيروت 1404ق، ج3، ص253.38. ر.ك: لسان العرب، ماده اشتراك.39. نقل با تصرف: راغب اصفهاني، مفردات، ماده شرك.40. آلعمران، 49.41. محمد بن علوي، مفاهيم يجب ان تصحّح، ص181؛ به نقل از: وهابيت بر سر دو راهي، ص131 و 132.42. نساء، 94.43. راغب اصفهاني، مفردات، ماده عبد.44. اسراء، 24.45. بقره، 34.46. مائده، 54.47. ر.ك: محمد جواد بلاغي، آلاء الرحمان، ج1، ص57؛ امام خميني (ره)، كشف الاسرار، ص29؛ ناصر مكارم شيرازي، وهابيت بر سر دو راهي، ص98 و 99؛ جعفر سبحاني، آيين وهابيت، ص192 و 197.48. انعام، 102.49. اعراف، 28.