گفتمان پيروزمندانه دين در دانشگاه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گفتمان پيروزمندانه دين در دانشگاه - نسخه متنی

حسن طاهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

لوازم وحدت حوزه و دانشگاه :
گفتمان پيروزمندانه دين در دانشگاه

اشاره

زخم كهنه‌اي است اين زخم دردناك. زخم جانْ‌شكاري كه سال‌هاست دل دوستان انقلاب و علاقه‌مندان به اسلام ناب در آرزوي درمان اوست. هرچه مرهم و داروي نو بر اين كهنه زخم مي‌نشيند، گويا نه تسكين مي‌بخشد اين آلام مانده در پيكر را و نه مداوايي مي‌دهد، بيمار خفته در بستر را. چه بايد كرد؟ چه بايد گفت؟ چه بايد نگاشت؟

بي‌انصافي نشود، جمع اندكي هستند كه خلاف موج‌ها و تندبادها در دل حادثه‌ها مي‌روند. نمي‌شود تلاش و مجاهدت خالصانه و خستگي‌ناپذير مجاهدان سنگر علم را در دانشگاه‌ها و حوزه‌هاي امروزين ناديده انگاشت و از سر بي‌مهري و جفا همه را به يك نگاه راند، اما پرسش نايافته پاسخ اين است: «گفتمان پيروزمندانه دين در دانشگاه، چه زمان تحقق مي‌يابد؟»

يا بهتر است بازگرديم به همان شعار سراسر شعور و آرزوي سرشار از معرفت حضرت روح الله (ره)؛ وحدت حوزه و دانشگاه. گفتن و نوشتن در اين باب، حلقه‌هايي ممتد مي‌طلبد تا سلسله حقيقت را در اين جايگاه بنماياند.

حسن طاهري

آهسته مي‌روي؛ بشتاب!

آهنگ دين‌مداري و خداباوري دانشگاه را نمي‌شود به ديواري و نمازخانه‌اي و وضوخانه‌اي، با سمفوني حماسي و حركت توفاني نهضت اسلامي پيوند داد. حركت‌ها كند و آرام و آهسته‌تر از آن هستند كه تقدير زمانه، بر امور انقلاب رقم مي‌زند. فقط يك نگاه كوتاه به آموزشگاه‌ها، محافل علمي، آزمايشگاه‌ها و مراكز وابسته به دانشگاه‌ها مي‌تواند روند اين كندروي و آهسته‌پويي را نشان دهد. روندي كه با شتاب گسترش انقلاب اسلامي در همه عرصه‌ها و سرعت دست‌آوردهاي معنوي امّت مسلمان، همراه و هماهنگ نيست. فريب نخوريد! بله درست خوانديد؛ فريب! در نگاه نخست، هنگامي كه به چهره و ظاهر آراسته برخي محافل و اساتيد و دانش‌جويان مي‌نگريم، دريايي از اميد در دل زنده مي‌شود و شوق سرتاپاي وجودمان را فرا مي‌گيرد و شايد هم زمزمه‌اي در زير لب گويان و اشك شوق از ديده روان با خود تصور كنيم:

«بنگريد كه انقلاب چه‌سان فرزندان خود را بر كرسي علم و خرد نشانده است» و حال آن كه با نخستين واژه‌ها و كلمات برون آمده از ذهن استاد، درخواهيم يافت كه كلمه‌كلمه سخنان پيشينيان و گذشتگانِ نيم قرن اخير و مترجمانِ مو به موي علوم و فنون از آن سوي آب‌ها، با ادبياتي ديگر در حال تكرار هستند و چه بسا در پس اين پوسته‌هاي فريبنده،‌انديشه‌هاي تيره و تار و آلوده‌تري نهفته باشد كه خطر آن از حضور تفنگ‌داران سرزمين غرب و شبهه‌افكنان دنياي شيطان‌زده نيز فراتر و بيشتر باشد.

آهنگ آهسته و كند حركت دانشگاه با تحوّل عظيم قرن؛ يعني انقلاب نه در مصداق‌ها و كاركردهاست، بلكه در آرمان و معيارهاست. شايد تاكنون توجهي نكرده باشيم به آن چه كه در پس پرده وقايع مي‌گذرد و اصلاً چه ربطي ميان علت‌ها و معلول‌هاست وقتي كه همه شرح ماوقع آموزش دانشگاه، توضيح چگونگي‌هاست، نه تبيين چراها؟

علم نوين؛ همه امور را در آزمايشگاه و لابراتوار به محك چشم و عقل ظاهر مي‌سنجد. وقتي سخن از چگونگي‌هاست، چه حاجت به دانستن چرايي‌ها؟

هنگامي كه اعداد و كميّت‌ها و ارقام و فرمول‌ها و قاعده‌ها حاكمند، چه احتياج به علت فاعلي پديده‌ها و كنش‌ها و واكنش‌ها و حقيقت مبداء آفرينش و منشأ بروز حادثه‌ها؟

زمانه، زمانه تكثير و انشقاق است، نه زمانه توحيد و اتحاد؛ چه در پندار، چه در گفتار و نوشتار و چه در كردار.

به راستي چرا اين‌گونه است؟

چرا پس از گذشت سه دهه از ظهور توحيدي‌ترين انقلاب در عصر مادّيات و در هنگامه تسلط گفتمان ديالكتيكي بر همه نهضت‌ها، هنوز پاسخي به اين پرسش داده نشده است؟

چرا هنوز آهنگ رشد و حركت دانشگاهيان و روشنفكران از سير افقي و پيشرفت و توسعه ظاهري، به سير صعودي و تكامل و تعالي باطني تبديل نگشته است؟

چرا اين جماعت وامانده از كاروان پيشتاز انقلاب توحيدي، از خويشتنِ خويش دور مانده است و حيران هنوز اندر خم يك كوچه؟

تاريخ پيش روي ما، رخشندگي پيشينيان را با خود دارد، رخشندگي بازيافته از شمس‌الشموس حق و وحي، از خواجه نصير و فارابي، جابر بن حيّان و زكرياي رازي، بوعلي و ابوريحان، طوسي و طبرسي، مفيد و حلّي، بهايي و مجلسي، سهروردي و ملاصدرا شيرازي، خراساني و انصاري تا خميني و طباطبايي، بهشتي و مطهري، جوادي و مصباح؛ جملگي همان باريافتگان حريم توحيدي علم و معرفت‌اند. دانشمند و محقق و پژوهشنده و كاوشگر و خلّاق و مجاهد و موحّد؛ ويژگي‌هاي اصلي پرورش‌يافتگان حريم قدس علم و عمل است.

به راستي از كجا بايد زيست الهي و حيات طيّبه قرآني را هم‌چنان كه عالمان خداباور و دين‌داران عالم دريافته‌اند، دريافت؟

چگونه بايد در زمانه سيطرة ‌آهن و فولاد و سيمان و ولايت كميّت و تجربه از ميان شاخك‌هاي درهم پيچيده غول‌هاي انفورماتيك و سايبرنتيك، به زلال چشمه «كوثر» و «كتاب» رسيد؟

در اين معبر سخت و ناگشودة زمانه ما، چگونه و چه زمان، گشايش و فرجي خواهد رسيد؟

فانوس‌هايي در اين تاريكه راه

اول: كوثر و كتاب

آنچه كه پيامبر گرامي اسلام در آخرين لحظات زندگي آسماني‌شان براي بشريت به يادگار گذاشتند، دو ثقل عظيم و ميراث حجيم «كتاب الله» و «آل الله» بود. اين دو كفّه ترازوي تشخيص حق از ناحق و سره از ناسره و راه از بيراهه، در هر زمان و مكان كه به درستي به كار گرفته شد و امّت‌ها و توده‌ها و خواص و عوام بر آن تمسّك جستند، راه سرافرازي و سربلندي را يافتند و چون در هر جا و گاه، از آن دوري نموده و «كتاب» و «كوثر» را به كناري وانهادند، روزگاري سخت و تار و تيره را نصيب خود ساختند. از سقيفه تا اندلس ديروز و از عثماني تا عراق امروز، گواه اين نكته تلخ تاريخي است. اين دوري و فراموشي، اكنون فاصله و شكافي است كه در همه عرصه‌ها و زمينه‌ها به خوبي رخ نموده است و بايد براي رسيدن به حقيقت «كوثر» و «كتاب» و تحقق فرامين و احكام آنان در همه سطوح، با سرعت و شتابي دو چندان حركت و همه كاستي‌ها و عقب‌ماندگي‌ها را در اين مسير جبران کرد.

دوم: پيشينه رخشان خويشتن

بسياري از دانش‌آموختگان امروز مراكز علمي و دانشگاهي كشورهاي متمدّن و تاريخ‌دار دنيا، از پيشينيه و گذشته رخشان خويش آگاهي ندارند. اين بي‌خبري محصول فضاي محدود و كنترل شده‌اي است كه دنياي غرب طي چهار قرن پيش تاكنون به هيچ وجهي پرداختن به آن را تشويق نکرده و بلكه اجازه‌اي نيز بر آن صادر نكرده است. ريشه اين بي‌خبري و ناآگاهي همچنان در سرزمين ما زنده است و اين هرزه‌گياهِ نفس‌گير و كشنده، در پس غفلت‌ها و بي‌توجهي‌ها پنهان مانده است. هيچ كتاب درسي و منبع علمي و استاد دانشگاهي، نسل امروز علم‌اندوز را با شخصيت‌هاي ارزشمند و موحّد دنياي اسلام آشنا نمي‌سازد. آيا مي‌توان نامي از ابوريحان و بوعلي را در آموزشگاه‌هاي ستاره‌شناسي و هوا و فضا و پزشكي امروز يافت؟

دربارة دانشمنداني كه ذرّه ذرّه وجودشان، علم‌شان، نوشتارشان، گفتارشان و پندارشان انعكاسي بود از «كتاب الله» و تعاليم «آل الله» و البته در خدمت سرزمين و ميهن‌شان! نه كتابي، نه منبعي، نه توصيه‌اي علمي براي آشنايي و نه شيوه‌اي براي تبيين منش علمي اين مفاخر و مشاهير ارزشمند اسلامي ايراني به صورت نظام‌مند و هدفمند يافت نمي‌گردد. شرم‌آورتر و زجرآورتر از اين غفلت و مهجوريت، آن كه اين مشاهير و مفاخري كه از صدها سال پيش تاكنون موجب غبطه و حسرت دنياي غرب بوده‌اند، در رسمي‌ترين مراكز علمي نوين جامعه مورد تحقير و توهين قرار مي‌گيرند. شايد اين گونه تحقيرها و توهين‌ها تا اندازه‌اي هم طبيعي رخ نمايد و اندكي نيز به توهين‌كنندگان اين مشاهير حق بدهيم. در اين زمانة تسلّط قواعد و كميّت، چه جاي سخن بوعلي كه در طبّ مي‌فرمود: «لا شفا في الحرام». سخناني از اين دست، ‌در زمانه معيار شدن حس و تجربه و لابراتوار، بايد هم پوزخند و تمسخر و توهين را همراه خود سازد و نشان فرسودگي و تحجّر و تاريخ مصرف گذشتگي را بر آن بنهد. شنيدن اين واقعه‌هاي دردآور و ديدن اين خودباختگي‌ها، جمله زنده‌ياد جلال آل‌احمد را در ذهن‌ها زنده مي‌سازد كه از اين خودباختگان سرسپرده و مزدوران بي‌مزد و منّت شياطين دنيا، با عنوان «انگل‌هاي روييده بر ريشه استعمار» نام برده بود.

سوم: بي‌خبري از پرونده سياه آن سو

تاكنون با خود فكر كرده‌ايم چرا هيچ دايرة المعارف، كتاب و يا منبعي وجود ندارد كه تمامي سياهي و زشتي گذشته تاريخ غرب را به ويژه در چند قرن اخير فاش نمايد؟!

سرّ و راز مكتوم مانده در پس غوغاسالاري غرب، آنچنان تعفّن و تيرگي دارد كه آشكار ساختن آن به رويگرداني همه ملل از شعارهاي فريبنده و ادكلن خورده و ظاهراً آراسته واژگان آنان در عرصه‌هاي سياست و اقتصاد و فرهنگ خواهد انجاميد. تنها با اندكي تأمل در منابع ادبي و تاريخي غرب مي‌توان به عمق زشتي و سياهي و بي‌تمدّني و بي‌هويّتي غربيان پي برد. در زمانه‌اي كه اسلام عزيز با تمسّك به تعاليم دو يادگار پيامبر خدا، يعني «كتاب» و «كوثر»، بر دو سوم جهان حكومت مي‌راند و توده‌ها و ملل متعدد را با همه تنوع و گوناگوني فرهنگ‌ها اداره مي‌نمود؛ غرب از ابتدايي‌ترين مدل‌هاي حكومتي محروم و حتي در اداره شهرهاي خود نيز وامانده بود.

در دوراني كه در اروپا حمام نرفتن افتخار و استحمام نكردن طي 20 سال را جزو افتخارات خود ثبت و ضبط مي‌كردند، دنياي متمدّن اسلام بر پايه اصل «النظافة من الايمان» سرشار از پاكي و پاكيزگي و طهارت بود. هنگامي كه داشتن كتاب و نوشته‌هاي آموزشي و حتي همراه داشتن جزوه‌اي كوچك در دنياي غرب جُرمي نابخشودني به شمار مي‌رفت و شكنجه‌ها و فرجامي سخت از سوي انگيزاسيون را در پي داشت، در برخي از شهرهاي يكي از ده‌ها كشور پهناور اسلامي آن دوران يعني ايران اسلامي، صدها هزار نسخه و كتاب علمي، آن هم توليد جامعه علمي خود آن سرزمين، در مدرسه‌ها و مسجدها و حوزه‌ها و نظاميه‌ها در ميان مجاهدان علمي و فرزندان معنوي اسلام دست به دست مي‌گشت. اين فاصله توحّش و تمدّن، امروزه حقيقتي پنهان است كه فرزندان کنوني جامعه و نسل نوين از آن به كلي بي‌خبرند.

اين بي‌خبري بيش از آن كه محصول تلاش دنياي غرب در مخفي نگاه داشتن حقايق و اسرار آن باشد، نتيجه كاهلي و سستي و كم‌كاري نهادهاي آموزشي و تعليمي جامعه ما در همه سطوح است. نبايد از نظر دور داشت كه دنياي غرب به هيچ روي اجازه فاش شدن اسرار تاريك گذشته و عقبه متعفّن و متوحّش خود را نمي‌دهد و با اندك تحقيق و تأليف در اين باره، با جديّت و شدّت تمام برخورد و سعي در وارونه جلوه دادن حقيقت و تحريف حقايق مي‌نمايد. توليدات محرّف پرحجم رسانه‌اي غرب به ويژه هاليوود، گواه اين نكته تلخ تاريخي است.

فاصله «زيست غربي» در برابر «زندگي اشراقي»، فاصله معيشت آلوده شيطاني با حيات طيبه الهي است. فاصله گرفتار آمدن در گنداب و مرداب با مأوا گرفتن در ساحل بركه‌اي زلال و پر آب، فاصله زنداني شدن در قبرستان و مرگ‌آباد با نشستن در مرغزار و دشت و باغي آباد است.

«ژوزف كنراد» رمان‌نويس لهستاني‌الاصل در پايان كتاب «قلب تاريكي»، به اين حقيقت تلخ و روشن، آن هنگام كه استعمارگران براي اهداف ننگين خود، رنگين پوستان را براي به دست آوردن منابع ارزشمندشان به بدترين و وحشيانه‌ترين شكل از ميان برمي‌دارند و سرانجام با سرخوشي و مستي به بروكسل باز مي‌گردند، اشاره‌اي زيبا دارد. راوي داستان با اشاره به فرازهايي از كتاب مقدس مسيحيان (انجيل) درباره قبرستان و مردگان، انسان‌هاي به ظاهر آراسته و درون‌تهي را به آن تشبيه كرده و مي‌نويسد: «من همان قبرستان متعفّن را ديدم!» او انسان غربي را «گورستاني» نام مي‌نهد كه ظاهري آراسته و مرتّب و سنگ‌هايي سفيد و منظم و سبزه‌اي دلفريب و زيبا، اما دروني متعفّن و بدبو با محتوياتي پوسيده و آلوده دارد. حقيقت تلخ آن است كه اين زاويه سياه و متعفّن و متوحّش و روي واقعي سكّه بدلي و تقلّبي تمدن غرب، در جمع نسل امروز و دانشگاهيان زمانه ما شناسانده نمي‌شود؛ چهره حقيقي فرهنگ منحوس و متوحّشي كه به تعبير «رنه ‌گنون» محقق و انديشمند غربي كه بعدها مسلمان شد و نام «عبدالواحد»‌را براي خود برگزيد «بزرگ‌ترين جنايت و فاجعه‌اي كه مرتكب آن شد، آن بود كه به بشر باوراند كه جز اين تمدّن و راهي كه غرب آن را داراست، نمي‌توان به شيوه و سبك و تمدّن ديگري فكر نمود.»

چهارم: تشكيل ستاد فرماندهي جهاد علمي

اگرچه امروز كشتي مبارزه و جهاد و انقلاب اسلامي به ساحل امن قدس و ايمان و نظام نوراني و فقهي «آل الله» رسيده است و هيچ تندباد و تندري ياراي درهم شكستن كشتي و كشتي‌نشينان آن را نداشته و نخواهد داشت، اما آنچه نبايد از نظر دور داشت، از دست دادن فرصت‌ها و استعدادها و دير يافتن نتيجه‌ها و دست‌آوردهاست. آنچه امروز بايد به صورت جدّي و اساسي و بنيادين به آن پرداخته شود و نهادهاي تصميم‌گيرنده دانشگاهي و علمي كشور بر آن همت گمارند، حركت دادن همه رسته‌هاي فرهنگي و مجامع علمي و تشكيل صف‌بندي‌هاي جديد برنامه‌دار و هدفمند با انگيزه‌هاي جهادي و مبارزاتي در خطوط و خاكريزهاي علمي و دانشگاهي است.

بسياري از انديشمندان حوزه و دانشگاه در عرصه‌ها و صحنه‌هاي گوناگون با تمسّك به آيه كريمه نوراني «اَن تَقوموا لله مَثْني وَ فُرادي» و روحيه برخاسته از همان روحيه دوران دفاع مقدس و سال‌هاي آتش و خون، حركت‌هاي ارزشمندي را آغاز كرده‌اند كه هر روز و هفته و ماه خبرهاي آن به صورت پراكنده در زمينه‌هايي همچون انرژي هسته‌اي، سلول‌هاي بنيادي، توليد و اختراع تسليحات، بي‌نيازي از فن‌آوري‌هاي مدرن و ديگر آثار با بركت آن منتشر مي‌شود؛ اما مجموع اين حركت‌ها و جهش‌هاي علمي بايد به صورت يك حركت فراگير و پرشتاب و هدفمند در ميان همه محافل دانشگاهي كشور و سپس مجامع علمي دنياي اسلام با جهت‌گيري جهادي و انقلابي در قالب يك ستاد فرماندهي جهاد علمي شكل پذيرد. اين كار ناشده و رفتار ناكرده و به فرجام و انجام نرسيده، لازمه همه موفقيت‌ها و سربلندي‌هاي چشمگير آينده دنياي اسلام است.

پنجم: بازيافت شأن استاد و كتاب

قالب‌هاي آموزشي در حال حاضر به صرف تدريس چند كتاب و خلاصه نمودن آنها در چند جزوه بدون تسلط اخلاقي و معنوي اساتيد بر دانشجويان تنظيم يافته است. فاصله شأنيت و جايگاه اساتيد دانشگاه با مقام استادي حوزويان و رابطه معنوي و اخلاقي طلاب با آنان، نكته‌اي است كه به صورت ژرف قابل تأمل است. نظام علاقه‌مندي متقابل استاد و شاگرد و تأثيرپذيري معنوي و معرفتي طلاب از علماي دين، نظام پويا و فوق‌العاده پر سرعت و انگيزه‌سازي است كه تاكنون هيچ محفل علمي و سيستم آموزشي ياراي رقابت با آن را نداشته است. اين توانمندي و شأنيت والا، ريشه در اتصال عالمان ديني به دو ثقل عظيم پيامبر خدا(ص) يعني «كتاب» و «كوثر» و عمل به آموخته‌ها و آموزه‌هاي اين دو ميراث دارد. اين شأنيت و جايگاه معنوي، رابطه‌اي دو سويه را فراهم آورده است كه شاگرد در پي هر استادي نخواهد رفت و استاد نيز هر شاگردي را نخواهد پذيرفت. اگرچه تبيين اين شيوه و بازيافت جايگاه استاد و شاگردي مبتني بر معنويت و معرفت و حكمت، زماني بس طولاني را مي‌طلبد، اما با برنامه‌ريزي دقيق در گذر زمان شدني است.

كتاب و منبع آموزشي به عنوان ابزار اصلي استاد و شاگرد نيز از همين اهميت برخوردار است. تدوين و تأليف كتاب‌ها و منابع درسي منطبق بر تعاليم توحيدي، اگرچه كاري بس دشوار و سخت به شمار مي‌آيد، اما همّت جدي عالمان ديني و پيوند آنان با اساتيد دانشگاهي و به ويژه در عرصه علوم انساني و ساحت‌هاي مرتبط با آن را مي‌طلبد. با قاطعيّت مي‌توان اظهار داشت كه پس از گذشت يک سوم قرن از انقلاب اسلامي، همچنان روح اسلام و قرآن بر علوم جديد سايه نيانداخته است و آرزوي ديرينه حضرت امام(ره) مبني بر «تغذيه شدن دانشگاه در علوم انساني از منابع علمي حوزه‌هاي علميه» تحقق نيافته است؛ نكته‌اي تأسف‌آور كه حكيمان و انديشمندان و متألّهان عصر انقلاب بارها بر لزوم حركت محافل علمي در تطبيق كتاب‌ها و علوم با مباني قرآني و اسلامي هشدار داده و تأكيد نموده‌اند.

در اين ميان نبايد از آثار سترگ و ارزشمند توليد شده و نگاشته آمده توسط عقبه‌هاي تئوريك قرن حاضر، همچون «علامه طباطبايي»، «استاد مطهري»، «آيت الله جوادي آملي»، «آيت الله سبحاني» و «آيت الله مصباح يزدي» به عنوان برجسته‌ترين شارحان و مفسّران قرآن غفلت ورزيد. به راستي آيا هنوز وقت آن نرسيده است كه آثار علمي و فكري اين عالمان بزرگ در سطوح عالي و تحصيلات تكميلي دانشگاه‌ها، به صورت جدي و تطبيقي تدريس و آموزش داده شود؟

حركت به سمت امّت واحده

آنچه فانوس‌هاي راه تاريك و مسير پرپيچ و خم ناميده شد، شايد راهكارهايي به شمار آيند كه بتوان شعار و آرمان بلند حضرت روح الله (ره) را به واسطه آن عملي ساخت. شعار راهگشا و راهبرد زيباي آن حضرت در مطرح ساختن «وحدت حوزه و دانشگاه» و تشكيل «بسيج حوزه و دانشگاه» يك شعار و لفظ و ايدة تاريخ مصرف گذشته نبوده و نيست؛ بلكه تأكيد و يادآوري و شناساندن انرژي و قدرت فوق العاده‌اي است كه امّت اسلام با كشف و به كارگيري آن حادثه‌هاي بزرگ تاريخ، آينده را رقم خواهد زد. كمترين دستاورد و جلوه ظاهري وحدت اين دو نهاد مؤثر و مفيد و مقدّس، بزرگترين معجزه و پديده آسماني عصر آخر الزمان يعني انقلاب اسلامي بود كه با همّت و تلاش دلسوزان اين دو نهاد به ثمر نشست. در صورت تحقق كامل آرزوي حضرت امام(ره) در وحدت اين دو نهاد، به عنوان پرچمداران اسلام و مبداء تحوّلات كنوني، مي‌توان دگرگوني‌هاي ژرف و عميق و گسترده‌تر از تشكيل حكومت اسلامي را رقم زد و مقدّمات تشكيل حكومت جهاني موعود و امّت واحده اسلام را فراهم ساخت.

/ 1