مناسك رسانه
چکيده
رسانهها ميتوانند بر ميزان مذهبي بودن ما تأثير بگذارند. به نظر ميرسد افرادي که به ميزان متفاوتي در برابر رسانهها قرار ميگيرند، عقايد مشابهي درباره خدا و مسائل خارج از جهان مادي ندارند. نگرشهاي افراد مذهبي نسبت به رسانهها از پذيرش غيرانتقادي تا رد کامل حضور رسانهها در زندگي اجتماع متفاوت است. مسائل گوناگوني را بايد در نظر داشت که مالکيت رسانهها، قانونگذاري، رقابت حرفهاي و رسوم فرهنگي از آن جملهاند. اما در نهايت بايد کوشيد رسانهها از واقعيت ديني فاصله نگيرند.دين و تكهتكههاي تصوير
وحيد ارشيابه تناسب سه گونه فرهنگ شفاهي، چاپي و الکترونيک آنچنان که در آرا و طبقهبنديهاي تاريخي متفکران عرصه ارتباطات انعکاس دارد، ميتوان در حوزه جامعهشناسي دين و ارتباطات نيز به سه مرحله تاريخي در نسبت ميان دين و نهاد ارتباطات پرداخت:چيرگي دين بر نهاد ارتباطات
اين دوره همان دوره فرهنگ شفاهي است، اگرچه در بخشي از آن صورتهاي نمادين در قالب نوشتار هم وجود دارد، اما نوشتار در اين دوره داراي دوامپذيري ناچيز و باز توليدپذيري محدودتري است. در اين دوره ارتباطات عمدتاً به صورت چهره به چهره است و فاصله زماني و مکاني بين دو طرف يک ارتباط وجود ندارد، به اين ترتيب کيفيت ارتباطات به گونهاي است که نه تنها دين بلکه هر نهاد قدرتمند ديگري نيز ميتواند ارتباطات را تحت نظارت و کنترل خود درآورد. در اين دوره تاريخي هم در اروپا و هم در جوامع در حال توسعه قدرت مسلط فرهنگي در ارتباطات، از آنِ نهادهاي ديني بوده است.چالش ميان نهاد ارتباطات و دين
از آنجا که تاريخ رسانههاي مدرن با صنعت چاپ آغاز ميشود، اين دوره را ميتوان عصر رسانههاي نوشتاري دانست. در واقع فناوري چاپ موجب شد که درجه دوامپذيري، باز توليد و فاصلهگذاري ميان فضا ـ زمان در واسطه فني افزايش يابد. سهولت فراگيري و ارزاني دسترسي به آثار چاپي در قياس با مکتوبات خطي نخبهگرا، نهاد رسانهاي جديد را به عنوان رقيبي براي نهادهاي ديني مطرح کرد در حالي که آنها پيش از اين بر منابع قدرت فرهنگي تسلط انحصاري داشتند.در غرب کليسا ديگر نميتوانست نظارتي را که در عصر دست نوشتهها ميتوانست اعمال کند، در عصر صنعت چاپ به کار گيرد و در جوامع در حال توسعه نيز اساساً کتاب و روزنامه به عنوان رسانههاي مدرن جانب تحول را ميگرفتند و طبيعتاً اقتدار سنتي را هم در حوزه دين و هم در حوزه دولت به چالش ميکشيدند. مورخان، رسانه چاپي را يکي از مهمترين علل موفقيت مارتين لوتر و جنبش اصلاح ديني پروتستانيسم ميدانند. لوتر که به ظرفيت بالاي صنعت چاپ در تبليغات ديني وقوف داشت، آن را بزرگترين و آخرين نعمت خداوند ناميد. چالش ميان نهاد ارتباطات و دين ابعاد گوناگون ديگري نيز در اين مرحله داشت که از جمله آنها وجه معرفتشناختي است. صنعت چاپ به امکان ظهور و حضور معرفتهاي غير ديني و تقدسزدايي از معرفت کمک کرد و به تفکر عقلاني و انتقادي در حوزههاي عمومي دامن زد.دين در دايره رسانهاي فراگير
با ورود فناوريهاي نوين اطلاعات به زندگي انسان، فشردگي زمان، مکان و فضا جهان را در معرض تغييرات پردامنه و پرشتابي قرار داد. نظم و نظام رسانهاي جديد چنان قدرتمند، پر نفوذ و مؤثر است که نه تنها گستره همگاني بلکه حتي حريم خصوصي را در دور و نزديک جهان در برگرفته است. در جهان پيشرفته محيط اجتماعي رسانهاي شده و تجربههاي فردي انسان جديد هم در محيط رسانهاي شکل ميگيرد. جامعه و انسان در حال توسعه نيز از اين فرايندها برکنار نيست.در جهان جديد ، دين نه مي تواند بر رسانه اعمال سلطه کند و نه مي تواند به آن بيتوجه باشد. مع الاسف امروزه خواه ناخواه، دين هم جزئي از همان چيزهايي شده که تحت پوشش رسانه ها هستند.بابين در کتاب عصر جديد ارتباط مذهبي به تضادهاي موجود ميان ديدگاههايي اشاره ميکند که نشاندهنده قابليت تلويزيون و ساير رسانهها براي تحت تأثير قراردادن مذهب است. او در آغاز، عملي را توضيح ميدهد که در ميان برخي از قبايل سرخپوست متداول است و طي آن راههاي بيني و چشمهاي کودکان بلافاصله پس از تولد پوشانده ميشود تا آنان از طريق شنيدن صداهاي موجود در جنگل پيرامون خود با طبيعت آشنا شوند. او سپس در مقايسه با اين فعالان شنيداري که در برابر ظريفترين صداهاي طبيعي حساس هستند، از ما ميخواهد تا بزرگسالان را مد نظر قرار دهيم که در ميان غريو رسانههاي جمعي رقابت کننده پرورش يافتهاند؛ افرادي که تا 16 سالگي حدود 20 هزار ساعت از عمر خود را به تماشاي تلويزيون گذراندهاند. او ميپرسد آيا ممکن است افرادي که با چنين ميزان تفاوتي در معرض رسانهها قرار ميگيرند عقايد مشابهي درباره خدا و مسائل خارج از جهان مادي داشته باشند؟و آيا ميتوان چنين انگاشت که حس روحاني آنان حتي به طور جزئي اشکال يکساني خواهد داشت؟
جامعه و رسانه
در وهله نخست بايد دانست که ويژگي تکثر گرايانه جامعه مدرن، تحرک اجتماعي و جغرافيايي موجب ظهور مجموعههايي از گوناگوني فرهنگي، قومي و مذهبي ميشود. جمعگرايي به توسعه دنيوي و غيردينياي مربوط است که الزاماً نبايد به صورت منفي درک شود. اکنون افراد به دقت بين روح دنياداري، که آن را رد ميکنند و دنيوي کردن که عدهاي از آن استقبال کرده و برايش تبليغ ميکنند، تمايز قائل ميشوند. به بيان ديگر، جهان به نقطه معيني از استقلال ظاهري رسيده است.بنابراين، رابطه انسان با مقوله دين حياتيتر، با اطاعت کمتر و فردگرايي بيشتر شده است. در عصر روشنگري اعلام شد هرکس فردي مستقل است و اين تأثيري آني بر دين جوامع اروپايي داشت. فرد حق و توانايي اين را يافت که مشيت خداوند را بشناسد و بتواند تصميم بگيرد چه چيزهايي را باور کند.موضوع ديگر آن است که امروز رسانهها در جامعه به مثابه منبع اطلاعات و عامل تربيت ارزشي هستند. فرايند خصوصيسازي رسانهها مدل ويژهاي از ارتباط را پيشنهاد ميکند که بدون شک تمام گفتههاي مذهبي را تحت تأثير قرار خواهد داد. در خدمات عمومي معيار اصلي، تقويت حضور نهادهاي اجتماعي و احترام براي سنتهاي مذهبي و فرهنگي است. در خدمات خصوصي؛ هدف، داشتن بيشترين مخاطب براي به دست آوردن بيشترين سود است. اگر صداي ما و ديگران بايد به اجبار از صافيهايي بگذرند که منافع مالکان رسانهها را تأمين ميکنند، چه فرصتي در اختيار ما قرار ميگيرد و شناخت ما و ديگران چه فايدهاي دارد. امروزه اين صافيها در مجموعهاي از مراکز بزرگ قرار دارند که بر اطلاعات و ارتباطات جهان ما تسلط يافتهاند.از سوي ديگر رسانهها به ويژه رسانههاي سمعي بصري - سينما، تلويزيون و غيره - با تلاشي بيپايان، خود را بر تعداد بيشماري از افراد تحميل ميکنند تا حواس آنان را تهييج کنند. از طريق حواس است که ميتوان به نقاط بسيار عميق وجود انسان دست يافت. رسانهها خلوت ما را تصرف ميکنند و ما هنوز از تأثيري که اين محرکها بر ما دارند آگاه نيستيم. مذهب و تأثيرپذيري، ارتباط تنگاتنگي با يکديگر دارند و تمام بيانهاي مذهبي در رسانهها با تأثير عاطفي همراه هستند. تکهتکه کردن تصوير ذهني و اطلاعات و دستکاري از طريق تدوين يا مونتاژ، با ايجاد نوعي حقيقت نسبي، از ايجاد ارتباط معتبر جلوگيري ميکند. ظريفترين شکل تسلط، تسلط بر ذهن است. نفرتانگيزترين نوع وابستگي، مادي نيست، بلکه روحي است: مردم قدرت تفکر انتقادي مستقل را از دست دادهاند. مردمي که اين قدرت را از دست ميدهند، ديگر به راحتي قادر به برقراري ارتباط ديني نيستند. آنان فقط ميتوانند تقليد کنند.
اقبال و انکار
نگرش افراد مذهبي نسبت به رسانهها بسيار متفاوت است و در طيفي متشکل از پذيرش غيرانتقادي تا رد کامل حضور آنها در زندگي اجتماعي در نوسان است.مراکز ديني با وجود نگرانيهاي خاصي که از خود نشان مي دهند، ظهور رسانههاي جمعي را به خوبي پذيرفتهاند. به همين دليل، نخست سعي کردند کاربرد رسانهها را تا حد ابزاري در خدمت خود پايين آورند. آن گاه خود را به عنوان تنها مراجعي در نظر گرفتند که ميتوانستند کاربرد صحيح رسانهها را آموزش دهند و در نهايت نسبت به مخاطباني که بايد حمايت، راهنمايي و کنترل ميشدند، به شدت بياعتمادي نشان دادند. به طور کلي، پدر سالاري به اهليسازي منتهي ميشود.امروز بزرگترين انتقادي که از جانب اهل مذهب مطرح ميشود اين است که رسانهها جاي مذهب را در جامعه اشغال ميکنند و اين يعني شکل دادن به يک نظام ارزشي و القاي جوهر يک فرهنگ. براي مثال، براي بعضي افراد تلويزيون به صورت نوعي مذهب در آمده است. گويي اين وظيفه تلويزيون است که به ما بگويد جهان چگونه ميگردد و چه معنايي دارد. بنابراين آنان فکر ميکنند بينش کلان تکنولوژي مآبي حداقل سه تهديد را براي مذهب در بر دارد. نخست، بخش بزرگي از منافع، انگيزهها، احساس رضايتها و نيروهايي را که هدف مذهب است، از مسير اصلي خارج ميکند. افراد مذهبي به ويژه از رسانهها هراس دارند، زيرا رسانهها ارزشها و باورهاي مذهبي را تهديد ميکنند. آنان ميبينند با گسترش رسانهها اماکن مذهبي خاليتر ميشوند. دوم، زبان مذهبي را با شرايط روز متناسب ميسازد و نمادها، تصاوير و مناسک جديد آفريده ميشوند.و سوم آن که موضوعهاي مذهبي که با مذهب سازمانيافته ارتباطي ندارند، در حال توسعهاند. اما برخي گروههاي مستقل از نهادهاي ديني که با ديدگاهي غيرانتقادي نسبت به رسانهها شکل يافتهاند، از اين موضوعها استقبال کردهاند.
دين و رسانهها
درباره کاربرد رسانههاي جمعي در اهداف مذهبي چه ميتوان گفت؟پاسخهاي متعددي براي اين پرسش وجود دارد.يکي از مديران با سابقه تلويزيونهاي اروپايي معتقد است افراد بايد بدون تلويزيون زندگي کنند، زيرا تلويزيون، رسانهاي است که در جهان سير ميکند و تصاوير و عقايدي را خلق ميکند که حقيقي نيستند و هيچ ربطي به حقيقت ندارند و نميتوانند داشته باشند. از نظر او، رسانه عنصري مستقل است که ميتواند محرک، پويايي و در نتيجه ساختار ارتباطي خود را خلق کند. با اين حال، ايمان ميتواند خارج از ساختار اجتماعي وجود داشته و کنش گر باشد، بنابراين رسانهها نه تنها غيرضروري، بلکه مضرند.اين وضعيت بر پايه تصوري از بيزمان بودن ايمان به منظور ابقاي خلوص و تماميت آن استوار است. بدون ناديده گرفتن اهداف تحريفي و فريبآميز رسانههاي جمعي، نبايد فراموش کرد که همين تصور انتقادآميز تصور کساني است که از خيالپردازي رسانهها سود ميجويند تا تصور خود را از دين به نحو بسيار مؤثري به ديگران انتقال دهند.اما بنابر گفته نيل پستمن هرگونه مراسم مذهبي در رسانهها به محيطي با تقدس معين نياز دارد. براي انجام اين کار قوانين رفتاري معيني لازم است که با شرايطي که در آن يک برنامه مذهبي تماشا ميشود، مغايرت دارد. مردم ميخورند، صحبت ميکنند يا حواس خود را با ساير فعاليتها مختل ميکنند و در اين حالتها شيوه رفتاري که لازمه يک مراسم مذهبي است، وجود ندارد. اما براي پستمن مسئله بالاتر از اينها است، صحنه مملو از اتفاقات قبيح همراه با جهان تجارت گرايي و سرگرمي است. به نحوي تصور ميشود که اگر تلويزيون تنها آنچه را مردم ميخواهند ارائه دهد، مذهب ميتواند موفق باشد. اين به معناي پرداختن به جزئيات و خالي بودن از محتواست. به اين ترتيب ما بايد نوع معيني از هشدار بر ضد رسانههاي جمعي را بپذيريم، زيرا اهداف تحريفي آنها آشکارتر است. اما اين واقعيت پيچيده نبايد ما را به اين باور رهنمون شود که عقبنشيني به اشکال سنتيتر به سادگي امکان اجتناب از تمام آلودگيهاي ارتباطات را براي ما فراهم ميسازد. در مقابل يکي از اسقفهاي واتيکان که در کار رسانه بيتجربه است، معتقد است که ميتوان براي ديدگاههاي افراطي يا نظراتي که با خوشبيني شديدي ابراز ميشوند، جايگزيني پيدا کرد. از نظر او، در اين جايگزيني چند چيز را بايد مدنظر قرار داد: اول آن که رسانهها از نظر محتوا اهميت دارند و محتوا وجوه تکنيکي، مالي، سياسي و فرهنگي را شامل ميشود؛دوم آن که خوب يا بد بودن برنامه ها منجر به يک عمل غير فرهنگي و در نهايت سياسي مي شود؛ سوم اين که براي جدا نکردن رسانه از واقعيت، هر کار ممکني را بايد انجام داد؛ براي جلوگيري از دور شدن تلويزيون از واقعيت بايد امور تکنيکي (کيفيت برنامه، تدوين و غيره) را به خدمت محتوا در آورد؛ چهارم آن که پيش از اين که مردم به حالت انفعال در آيند بايد براي شرکت عموم تلاش کرد. او در خاتمه ميگويد: مبارزه و اصرار بر کاربرد عملي و قابل لمس رسانههاي ارتباط جمعي در نهايت به واکنش نسبت به مراکز ديني منجر ميشود و به اين نهاد باز ميگردد. او ميگويد: بايد بپذيريم که امروز در جهان ما، رسانههاي عمومي بيش از پيش از مهمترين منابع اطلاعات و سرگرمي محسوب ميشوند. همچنين لازم است تشخيص دهيم که رسانهها ميتوانند نقش مهمي در تشويق مردم به جستجو براي يافتن جهان عادلانهتر و صلحآميزتر ايفا کنند.ما در جامعهاي جمعگرا زندگي ميکنيم که در آن رابطه مردم با مذهب سازمانيافته تضعيف شده است اما هنوز نيازهاي روحي مهمتر از هرچيز ديگري به نظر ميرسند. آنچه نبايد فراموش شود اين است که ارتباطات به توده مخاطبان پيشنهاد نشده است. مردم از ديدگاه اجتماعي و فرهنگي خود پيامهايي را که براي آنان فرستاده ميشود، دريافت و انتخاب ميکنند و بر مبناي همان تفسير، دست به نتيجهگيري ميزنند. به همين دليل، برخورد خالص و واقعي ميان رسانهها و مذهب، احترام براي سرنوشت مردم را به همراه دارد.
در نهايت آيا اين امکان وجود دارد که از رسانهها به عنوان کانال هاي جديد تجليات روحي خويش بهره ببريم؟
ظاهراً هنوز تحقق اين رويا بعيد به نظر مي آيد.