سينما در لغت لاتين از ريشه «ساين» به معناي کودکي، بازيگري و لودگي مي باشد. اين واژه با پسوند «ما» به معناي نمايش است. ماهيت اين صنعت و هنر از بطن لغت آن آشکار ميشود. سينما همان تئاتر صنعتي شده و صنعت تئاتر است. تئاتر نيز واژهاي يوناني از ريشه «تئا» به معناي خداست و تئاتر، خدانمايي يا نمايش خدايي انسان را معنا ميدهد. اين هنر اساساً يوناني است و پيشينهاي دست كم سه هزار ساله دارد و رسالتش نمايش اساطير در هيبت بشري بوده است. با گردهمايي معناي واژة سينما و تئاتر، ماهيت واقعي سينما آنگونه که امروزه شاهديم، آشكار ميشود که تلفيقي از نمايش و بازيگري کودکانه انسان به عنوان اساطير و خدايان است. اين نوشتار بر آن است تا تأثير تأثر سينما بر عرفان و دين و كاركردهاي اين ساحتها را در عصر كنوني بررسي كند.حامد حجتي
پيدايش رسالتي پيامبرگونه و عارفانه
در چند دهه اخير شاهد پيدايش رسالتي پيامبرگونه و عارفانه در سينما هستيم که گاه دعوي نجات بشريت را دارد و گويي منجي آخرالزمان است و قصد کشف حقيقت و هدايت بشريت را دارد . فيلمسازاني چون تارکوفسکي، رنوار، برگمن و... از بانيان اين سينما هستند که به سينماي حقيقت شهرت يافته است و در کشور ما نيز جايگاهي خاص خود يافته و گويي ميخواهد جايگزين مذهب و عرفان شود.مسأله اينست : آيا به راستي سينما ميتواند کاشف حقيقت باشد؟ بررسي اين سينماي حقيقتجو، رسولانه و عرفاني تا به امروز ميتواند بيانگر آينده آن نيز باشد و به عبارتي؛ سالي که نکوست از بهارش پيداست. تا به امروز سينما جز در خدمت رشد کبر و غرور و جنون و مفاسد اخلاقي نبوده است. و سينماي باصطلاح ديني و عرفاني هم به واسطه طبع همذاتپنداري آن، مثبتترين اثري که بر مخاطب مينهد، القاي احساس خدايي، اساطيري و پيامبري است که خود، جز کبر و جنون و کفر را اشاعه نميدهد. براي نمونه، همانطور که در يک سالن نمايش فيلم قهرماني همه احساس قهرماني ميکنند، در تماشاي فيلمهاي ديني و عرفاني هم جز احساس ماليخوليايي خود- خدايي و خود- پيامبري پديد نميآيد و عاقبت آن هم جز احساس پوچي و بيهويتي نيست.
بيحاصلي بحث دين و سينما
ديدگاه اول
بعضي، مبحث «دين و سينما» را بيحاصل ميدانند؛ زيرا اصولاً «سينماي عرفاني - ديني» را «موجود» نميدانند و اضافه شدنِ صفت عرفاني و ديني را به سينما، كاري توهّمي و زائد ميشمارند. اينان ميگويند سينما «هنر» است و هنر خود تجلّي آفرينندگي و لطافت روح بشري است و در ذاتِ «هنر»، مرتبه خليفهاللّهي انسان بروز ميكند و به همين دلايل، هنر خود همعرضِ دين و بلكه برتر از آن است. به اعتقاد اين افراد، دين در عينيترين بروزش، سلسلهاي از بايدها و نبايدها است كه در نهايت به يك دستگاه تكليفي تبديل ميشود و اخلاق را وضع ميكند كه آن هم بيشتر اعتباري است؛ در حالي كه هنر يكسره در كار توصيف و شناخت هستي است و با «علم حضوري» معرفتي در هستي ايجاد ميكند كه بسيار برتر از اخلاق و تكليف است و نيازِ كمالجويي و شناخت را در انسان سيراب مينمايد. پس افزودن صفت ديني به هنر و به تبع آن به سينما، كاري عبث و حتي ويرانگر است.
ديدگاه دوم
برخي ديگر معتقدند «سينماي عرفاني - ديني» و «هنر قدسي» وجود ندارد، امّا سينماگر و هنرمندِ متدين وجود دارد؛ چرا كه اگر كسي متدين باشد و با چشم دين به جهان بنگرد، نگاهش در حاصلِ هنري و سينمايياش نيز جاري ميشود و ناگزير حاصلِ كارش ديني است، ولي اين حاصل، شكل و دستورالعمل خاصي ندارد بلكه مهم نگاه هنرمند است. سينماي ديني به اين معنا، عنواني نادرست و منحرفكننده است؛ پس بايد دنبال سينماگرِ متدين بود.
ديدگاه سوم
عدهاي نيز به وجود «سينماي عرفاني - ديني» اعتقاد دارند امّا معيار سنجش سينماي ديني را در ظواهر عيني آن جستوجو ميكنند و از قشريترين نمادهاي ديني، مانند نشاندادنِ مناره و گنبد مساجد و حجاب زنان و ريش مردان و انگشتر عقيق و تسبيح در دستِ مردان آغاز ميكنند تا درنهايتِ تكامل خود، به وجوهِ اخلاقي شخصيتهاي فيلم و تعبّد و تشرع آنها برسند و ارزشهايي از قبيل نمازخوانبودن، درستكاربودن، اهل حلال و حرام بودن و به زيارتگاهها رفتن و امثال آن را نشان دهند، كه البته همة اين وجوه را در مراتب ظاهري، عيني و عوامفهم جستوجو ميكنند.
نگاه ديگر
اما اين سه ديدگاه را به دلايل واضح بايد كنار بگذاريم. با توجه به آموختههاي ما، سينمايي كه ميتواند تماشاگر را با خود به دنيايي ديني هدايت كند و يا به زبان روشنتر، سينمايي كه بتواند نوعي شناخت شهودي را به تماشاگر انتقال دهد و اين عالم شهودي عالمي ديني باشد، سينمايي كاملاً ديني است؛ يعني باارزشترين نوع سينماي عرفاني - ديني ــ از آن جهت كه سينماي است ــ شباهتي به علم حضوري از هستي دارد و به معرفتهاي عرفاني تنه ميزند. در اين مرتبه، فيلمساز خود در عالمي حاضر شده است و حالا با ابزار سينما سعي ميكند تماشاگر را نيز به حضور در آن عالم بكشاند و اگر توفيق داشت و تأثيرگذار بود، صرفنظر از مسائل ديگرش، اين تأثيرات است كه بايد مورد قضاوت معرفتِ مناسبي از دين قرار گيرد.
سينماي عرفان بدلي
عرفان بدلي؛ سينماي عوامفريب و عوامزده است؛ عرفان بدلي؛ سينماي متظاهر است؛عرفان بدلي؛ سينماي قشري است؛عرفان بدلي؛ سينماي دنياگراست؛عرفان بدلي، سينماي مراسم و آيينهاي ديني را در حدّ ابتذال لوث ميكنددر مجموع ميتوان با ذكر اين شاخصهها، سينماي عرفان بدلي را از عرفان ناب به خوبي تشخيص داد.
داستانهاي انجيلي، موضوعهاي جذاب براي سينما
با همه تمايز وضعيت ما و غرب، نخستين برخورد دين با سينما در جهان مسيحي آميخته با تصوير منفي دين از فيلم بود. سينماي غرب اما از آغاز تلاش كرد داستانهاي انجيلي را به موضوعهايي جذاب براي فيلمهاي سينمايي بدل سازد. با رويكرد سينما به مضامين ديني، دو گروه اصلي فيلمهاي سينمايي شكل گرفت: دستهاي از آثار، مضمونهاي مربوط به قهرمانان كتاب مقدس (داوود وسليمان، موسي و عيسي (ع)) را براي ساختن آثاري جذاب و پر از كشمكش و قواعد داستان پردازي هاليوودي به كار گرفتند. پاره اي از اين آثار از سوي كليسا مورد انتقاد تند قرار گرفت و به رغم پرفروش بودن فيلمهايي چون«ده فرمان »، همواره رعايت نشدن قواعد و اخلاق ديني در تصاوير آن مورد بحث باقي ماند. از نظر تنوع بايد گفت: در سينماي ناظر به زندگي پيامبران، هم «پازوليني» ماركسيست فيلم ساخته (انجيل به روايت متي) و هم« گيبسون» كه تازه ترين اثر او در گونه سينماي مذهبي (مصائب مسيح) از منظر يك مسيحي ارتدوكس به پيامبر خدا مينگرد. و هم« اسكور سيزي» كه از ديدگاه اومانيسم، پرسشها و ترديدهاي يك«انسان- پيامبر» را تصوير كرده و هم يك اثر هاليوودي (شاه و شاهان) به زندگي پيامبر نگريسته و هم نوعي رمانتيسم پايبند به كتاب مقدس (زفيرلي) در اين عرصه تجربه شده است.در سينماي غرب، زندگي اولياء الله و عارفان مسيحي (مانند فرانچسكو آسيزي) بارها روايت سينمايي شده است. همچنين كشيشان كليسا از سوژههاي مورد علاقه سينماگران بوده اند. آثاري چون فيلم صامت« سرخ»(سيدني الكات ????)، از آخور تا صليب (الكات- گونتير) گوژپشت نتردام، ابله، غزالهاي خياباني، حرف سرخ (ويكتور مشريستروم)، پل سن لوئيس (چارلز برابين) صدف و كشيش (ژرمن پولاك)، مصائب ژاندارك (دراير)، كشيش در ميان مردان (وان دايك)، در شهر پسرها (توردگ)، فرشتگان با صورتهاي كثيف (كورتيس)، كلام (دراير)، كشيش آوازخوان، راه خود را ميروم (مك كاري)، رم شهر بيدفاع (روسليني)، كليدهاي پادشاهي (استال)، سمفوني پاستورال (ژان دلانوا)، آقاي ونسان (موريس كلوش) و مردي براي تمام فصول ..... و انبوهي از آثار ديگر سينماي اروپا و هاليوود را بايد نام برد كه در آنها يك شخصيت روحاني مسيحي، كشيش يا اسقف، كانون ماجراهاي فيلم است.بسياري از آثار سينماي عرفان مسيحي با ديدگاهي اومانيستي به مقام ديني نگريسته و آن را در كشاكش بحرانهاي انساني به نمايش نهادهاند. پاره اي از بهترين آثار مانند آثار«برسون» و «دراير» سرشار از يك روح متعال و متافيزيكي و تجربة عرفاني و قدسي هستند كه عليه نگره اومانيستي قد عَلَم كرده اند.
سينما، جلوهگاهي براي عرفان سكولار
كليساهاي قرون وسطا با انحصاري كردن علم و دين در اختيار و خدمت خود، باور استفاده ابزاري كليسا از حربه دين در برابر حق آزادي، بهرهبرداري از علم و در نتيجه پيشرفت و سعادت بشر را در ذهن انسان غربي تقويت كرد، تا آنجا كه مردم را با چالش بزرگ انتخاب ميان دين و آزادي و پيشرفت روبهرو كرد. به حاشيه رفتن دين و باورهاي الاهي از زندگي بشر غربي در عصر مدرنيسم و جايگزين كردن انسان به جاي خدا در رأس هرم هستي با اصالت بخشيدن به آدمي، از يك سو حاصل افراطگريهاي كليساي كاتوليك در پيش از رنسانس و از سوي ديگر در كجفهمي انسان غربي محدود و محصور شده بود كه سرچشمة همة مشكلاتش را نه در رفتارهاي غير عقلاني كشيشها بلكه در اصل دين ميپنداشت.غرب اگرچه در دوران مدرنيسم با توجه و اتكا به فلسفه و باورهاي اومانيستياش به پيشرفتهاي مادي و صنعتي قابل توجهي دست يافت، ولي خلأهاي حاصل از بيتوجهي به معنا و باورهاي معنوي، او را با معضل جديد بيهويتي و پوچگرايي روبهرو ساخت؛ معضلي كه روزبهروز گسترش و عمق يافت و باورهاي اومانيستي را با پرسشهاي جدي روبهرو كرد. رشد روزافزون تمايلات معناگرايانه در غرب به ويژه در دهه اخير، واكنش مثبت انسان غربي به پرسشهايي بيپاسخ است كه سالها به عمد از آنها دور نگاه داشته شده بود. اما اينكه پاسخ به نيازهاي معنوي انسان غربي چگونه پاسخي بايد باشد، مشكل بعدي متفكران غربي بود كه با آن روبهرو شدند.امروزه در سراسر دنيا از شيوهها و ابزارهاي گوناگوني براي گسترش يك ايده و تفكر استفاده ميشود كه در اين ميان، سينما به دليل گستره وسيعي كه دربرگرفته و ميزان محبوبيت و مقبوليتي كه در بين مردم دارد، از جايگاه ويژهاي برخوردار است.تمايل روزافزون به توليد فيلمهايي با موضوع توجه به مسائل عرفاني، معنايي و امور متافيزيكي در سينماي هاليوود، اين واقعيت را نشان ميدهد كه متفكران غرب از سينما به عنوان يكي از استراتژيكترين ابزار انتقال آرا و عقايد بهرهبرداري ميكنند.توجه استثنايي و بيش از اندازه سينماي غرب به مفاهيم عرفاني و متافيزيكي، سينماي كشورهاي ديگر از جمله ايران را نيز تحت تأثير قرار داده است؛ به گونهاي كه سال گذشته شاهد ايجاد بخش جديدي در جشنوارههاي بينالمللي فيلم كوتاه تهران و فيلم فجر با عنوان بخش سينماي معناگرا بوديم. اما اينكه تفسير متفكران غرب از امور عرفاني، متافيزيكي و معنوي چه بوده و اساساً معناگرايي از نگاه آنان به چه چيزهايي اطلاق ميشود، موضوع بسيار مهم و محور اصلي مبحث مذكور است كه با توجه به تحليل و بررسي برخي فيلمهاي توليد شده در سينماي هاليوود و ايران دنبال ميشود.نتيجهاي كه پس از بررسي كتابها و توليدات سينمايي غرب بويژه در دهه اخيرحاصل شده، اين است كه نگاه و باور انسانمحور غربيها در مسائل، همچنان مورد تأييد و تأكيد متفكران و سياستمداراني است كه نقشي عمده در كاناليزه و كنترل كردن انديشه در غرب ايفا ميكنند؛ به اين معنا كه نگاه جديد انسان غربي، تنها به بعد باطني و نيروهاي روحي آدمي فارغ از ارتباطش با پروردگار معطوف است و نقش امور عرفاني و قدسي در سرنوشت او همچون گذشته كمرنگ و بيمايه است.
سينماي معنوي، سينماي چالشهاي انساني
با توجه به واقعيتهاي موجود ميتوان سينماي عرفاني را سينمايي دانست كه چالشهاي انساني را در حوزه روحي، فردي و اجتماعي، با ديدگاهي استعلايي و به زبان زيبايي شناسانه و با ساختار مناسب، آن چنان بيان ميكند كه در ما حسي از تعاليخواهي به وجود ميآورد. در اين جا چه روحيه ملايم سينماگري چون« ازو »، چه روحيه سينماگري چون«برسون »، و چه روحيه پرسشگر و بحران زده سينمايي شبيه سينماي« برگمن» و چه روحيه تا حدي اكپرسيونيستي سينماي «دراير» ، هريك، به گونهاي ما را متوجه پرسش قدسي مينمايد؛ همانگونه كه در ايران سينماي آوانيان، حاتمي، مهرجويي، حاتميكيا و مخملباف، ما را در معرض پرسش، ترديد و يا اعتلاي ژرف تجربه ديني قرار ميدهند.اين روزها به يمن برخي تفسيرهاي افراطي تلويزيون از فيلمهاي سينمايي، خو گرفته يا پذيرفتهايم كه هر معناي ديني را به هر فيلمي نسبت دهيم. اين تفسيرها گاهي به قدري در هم و بر هم هستند كه مايه خنده و تمسخر ميشوند. در حوزه بازآفريني و اقتباس يا در حوزهاي كه تياتريها آن را دراماتورژي مينامند، اين امكان پذيرفتني است كه رابطه يا علاقه تفسيري خاصي به آفرينشي جديد بينجامد كه اي بسا در تفسير متن اصلي خود را دور يا بياعتبار نشان ميداده است.پس از تغييراتي که در سازمان صدا و سيما رخ داد، به ناگاه گروهي تازه به فيلمسازان جديد رسانه ملي تبديل شدند. البته در اينكه محصولات توليد شده اين گروه چقدر ارزش رسانهاي و فرهنگي داشت، هيچ بررسي خاصي انجام نشده، ولي كاهش توليد که برآمده از هزينههاي تحميلشده اين گروه به بدنه شبکههاي رسانه ملي بود، موجب شد که امروزه شبكهها به دنبال مواد ارزان و كمهزينه براي پر کردن آنتن خود باشند و کاري به تأثير و پيام آن براي مخاطب نداشته باشند.بيشك بدهي ميلياردي يك شبكه سراسري اجازه نميدهد كه توليد محصولات رسانهاي مسير حرفهاي و لازم خود را طي كند و در اين بين، برخي ديدگاههاي شخصي دربارة محصولات سينماي جهان، باعث ميشود که به ناگاه هم سينماي داخلي از رسانه ملي حذف شود و هم محصولات معتبر جهاني. در اين ميان، مردم با موجي از فيلم هاي سينمايي بيکيفيت داخلي و محصولات بيهويت خارجي روبهرو ميشوند که درصد ضررهاي معنوي و ارزشي آن در برابر محصولات سينماي داخلي و محصولات جهاني بسيار بيشتر است.در اين وضعيت، كاهش توليد و نياز به محصولات جديد، موجب شده شبكهها سراغ محصولات هندي و چيني بروند و جالب است که برخي شبكهها با اصرار زياد به پخش محصولات سطح پايين ايراني، باعث شدهاند چرخه توليد را دوباره همان دلالان خارج از صدا و سيما تنظيم و طراحي كنند.نياز شبكهها به محصول سينمايي آنقدر بالاست كه به تازگي بستگان برخي از مديران سابق صداوسيما هم با راهاندازي دفترهاي فيلمسازي حرفهاي، بدون داشتن تجربه و تحصيلات لازم، به توليد فيلمهاي تلويزيوني و کپيهاي سينمايي ميپردازند! البته اگر به محصول توليد شده آنها دقت كنيد، تنها بازيگران معروفي هستند كه به دليل كاهش توليد در سينماي ايران، حاضر شدهاند به حضور در اين فيلمهاي تلويزيوني تن دهند.براي نمونه، يكي از كارگردانان اين گروه به شدت ميكوشيد تا فيلم تلويزيوني خود را به يكي از شبكههاي تلويزيوني قالب كند، ولي در كل تلاش وي به نتيجه نرسيد و حال در فكر تهيه نسخة سينمايي از فيلم مزبور است تا در سينما اكران شود.از مواردي كه تا كنون، موجب شكلگيري حاشيه امنيت براي اين گروه و بهرهبرداري از رانت موجود شده، استفاده مشاورهاي از كارگردانان و چهرههاي معروف در حاشيه توليد محصولات عرفاني و ديني است، تا كسي توان انتقاد و پيگيري از چرخه توليد آنها را نداشته باشد.اگر صدا و سيما در همين مرحله با نظارت بيشتر بر چرخه توليد اين فيلمهاي تلويزيوني، دخالت نكند، بيشك شبكههاي تلويزيوني در آيندهاي نزديک بايد ميلياردها تومان را بابت توليد به اصطلاح محصولات سينمايي داخلي به جيب عدهاي خاص بريزند.متأسفانه، برخي ديدگاههاي شخصي و غيرحرفهاي در مديريت شبكههاي تلويزيوني هم مزيد بر علت شده و موجب به وجود آمدن فضا و خلأ براي گروه فيلمسازان تلويزيوني خارج از رسانه ملي شده است.در همين حال برخي شركتهاي داخلي نيز در دورهاي توانستند نظر صداوسيما را به خريد محصولات سطح پايين هندي و چيني خودشان توجيه كنند و متأسفانه، گاه هر فيلم و اثري امكان پخش از شبكههاي سراسري را پيدا ميکند. اگر در اين مورد بسيار مهم نيز رسانه ملي با روشنفکري رسانه اي بر روند خريدهاي خارجي، مقياسي درست را اجرا نکند، در آينده بايد ميلياردها دلار هزينه ضدارزشهايي را بپردازيم که به سبب تعصب خاص و بيبهره بودن از علم رسانه، وارد فضاي رسانه ملي شده است.بايد ديدگاههاي موجود در خريد محصولات جديد خارجي و توليد محصولات داخلي را در رسانه ملي ارتقا داد و از تصورات افراطي در مورد فيلمهاي امريكايي و اروپايي جلوگيري كرد تا امكان بهرهبرداري از محصولات خوب و مناسب جهاني فراهم شود و از طرفي به نام پخش فيلم سينمايي ايراني، نام هر غيرمتخصص و چهره غيرحرفهاي در كسوت كارگردان و تهيهكننده، موجب صرف شدن هزينههاي رنگارنگ نباشد و بيشترين فشار را بر بدنه رسانه ملي وارد نكند.بيم اين ميرود که در صورت عدم دخالت رياست سازمان صداوسيما و تغيير نكردن اين تفكر در معاونت سيما و مديريت شبكههاي تلويزيوني، به بهانه چند محصول صهيونيستي و امريكايي هدفمند، پاي هر محصول بيارزش سينمايي با محتواي پوچگرايي و مادهپرستي، به شبكههاي سيما كشيده شود كه آثار جبرانناپذير آن در عصر گسترش عرفانهاي بدلي و خرافات و فرقهگراييهايِ هدفمند، بيش از چند فيلم اكشن در سال خواهد بود. ترويج بودا و فرقههاي گوناگون عرفاني چيني و هندي، كمترين اثر منفي فرهنگي و ارزشي اين تفكر و خريدهاي خارجي براي شبكههاي تلويزيوني است كه هنوز به صورت جدي به آن توجه نشده است.بخشي از مطالب اين نوشتار از مجموعه مقالات سايت اينترنتي جنگ رواني اقتباس شده است.
سوتيترها
از نظر تنوع بايد گفت: در سينماي ناظر به زندگي پيامبران، هم «پازوليني» ماركسيست فيلم ساخته (انجيل به روايت متي) و هم« گيبسون» كه تازه ترين اثر او در گونه سينماي مذهبي (مصائب مسيح) از منظر يك مسيحي ارتدوكس به پيامبر خدا مينگرد. و هم« اسكور سيزي» كه از ديدگاه اومانيسم، پرسشها و ترديدهاي يك«انسان- پيامبر» را تصوير كرده و هم يك اثر هاليوودي (شاه و شاهان) به زندگي پيامبر نگريسته و هم نوعي رمانتيسم پايبند به كتاب مقدس (زفيرلي) در اين عرصه تجربه شده است.اين روزها به يمن برخي تفسيرهاي افراطي تلويزيون از فيلمهاي سينمايي، خو گرفته يا پذيرفتهايم كه هر معناي ديني را به هر فيلمي نسبت دهيم. اين تفسيرها گاهي به قدري در هم و بر هم هستند كه مايه خنده و تمسخر ميشوند. در حوزه بازآفريني و اقتباس يا در حوزهاي كه تياتريها آن را دراماتورژي مينامند، اين امكان پذيرفتني است كه رابطه يا علاقه تفسيري خاصي به آفرينشي جديد بينجامد كه اي بسا در تفسير متن اصلي خود را دور يا بياعتبار نشان ميداده است.بيشك بدهي ميلياردي يك شبكه سراسري اجازه نميدهد كه توليد محصولات رسانهاي مسير حرفهاي و لازم خود را طي كند و در اين بين، برخي ديدگاههاي شخصي دربارة محصولات سينماي جهان، باعث ميشود که به ناگاه هم سينماي داخلي از رسانه ملي حذف شود و هم محصولات معتبر جهاني. در اين ميان، مردم با موجي از فيلم هاي سينمايي بيکيفيت داخلي و محصولات بيهويت خارجي روبهرو ميشوند که درصد ضررهاي معنوي و ارزشي آن در برابر محصولات سينماي داخلي و محصولات جهاني بسيار بيشتر است.بيم اين ميرود که در صورت عدم دخالت رياست سازمان صداوسيما و تغيير نكردن اين تفكر در معاونت سيما و مديريت شبكههاي تلويزيوني، به بهانه چند محصول صهيونيستي و امريكايي هدفمند، پاي هر محصول بيارزش سينمايي با محتواي پوچگرايي و مادهپرستي، به شبكههاي سيما كشيده شود كه آثار جبرانناپذير آن در عصر گسترش عرفانهاي بدلي و خرافات و فرقهگراييهايِ هدفمند، بيش از چند فيلم اكشن در سال خواهد بود. ترويج بودا و فرقههاي گوناگون عرفاني چيني و هندي، كمترين اثر منفي فرهنگي و ارزشي اين تفكر و خريدهاي خارجي براي شبكههاي تلويزيوني است كه هنوز به صورت جدي به آن توجه نشده است.