بدون اسلامي‌سازي علوم و تجديد نظر در نظام تعليم و تربيت، وحدتي متصور نيست - بدون اسلامی سازی علوم و تجديد نظر در نظام تعليم و تربيت، وحدتی متصور نيست نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بدون اسلامی سازی علوم و تجديد نظر در نظام تعليم و تربيت، وحدتی متصور نيست - نسخه متنی

مصاحبه شونده: محمد فنائي اشکوري

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بدون اسلامي‌سازي علوم و تجديد نظر در نظام تعليم و تربيت، وحدتي متصور نيست

اشاره

متولد 1340، شهرستان رودسر از استان گيلان، سال ورود به حوزة‌علميه:‌1356، دکتراي فلسفة غرب از دانشگاه مگ گيل کانادا. شايد اين بيوگرافي کوتاه بتواند آقاي دکتر محمد فنايي اشکوري را به خوانندگان ما معرفي کند. وي که پس از سال‌ها، تحصيل در حوزة علميه قم و تلمذ از محضر اساتيدي مانند حضرات آيات جوادي آملي، حسن‌زاده، سيدمحمود هاشمي، مصباح يزدي و ... جهت تحصيل علوم دانشگاهي، تحصيلات آکادميک را نيز آغاز کرد‌و موفق به کسب مدرک دکتراي فلسفه غرب از دانشگاه مك گيل كانادا گرديد. گفت‌وگوي ما با وي تنها به خاطر حوزوي - دانشگاهي بودن دکتر فنايي صورت نپذيرفت، بلکه به خاطر تسلط وي در بحث وحدت حوزه و دانشگاه بود که حتماً شما خوانندگان ارجمند نيز با خواندن اين مصاحبه، بر مدعاي ما صحّه مي‌گذاريد.

در گفت و گو با دكتر محمد فنائي اشکوري

فرهنگ پويا: به عقيدة‌جناب‌عالي از لحاظ تاريخي، بحث وحدت حوزه و دانشگاه به چه زماني برمي‌گردد؟

دکتر فنايي اشکوري: بحث وحدت حوزه و دانشگاه متأخرتر از بحث ارتباط حوزه و دانشگاه است. ارتباط حوزه و دانشگاه قدمت بيشتري دارد و به اعتباري به قدمت تأسيس دانشگاه است. از آغاز شکل‌گيري رشته‌هاي علوم انساني در دانشگاه، برخي از عالمان ديني در اين زمينه نقش و همکاري داشتند، اعم از کساني که در لباس روحاني بودند يا داراي سوابق حوزوي بودند. اين ارتباط به صورت شاخص و به عنوان يک نقطه عطف به تأسيس دانشکده الهيات که به دانشکده معقول و منقول موسوم بود، برمي‌گردد. علماي نامداري از بدو تأسيس الهيات با آن دانشکده همکاري داشتند و تدريس مي‌کردند.

از مرحوم فاضل توني تا شهيد مطهر ي و همين‌طور بسياري ديگر از حوزوياني که در جوّ خفقان رضاخاني تغيير لباس دادند و در دانشکده الهيات و ديگر دانشکده‌ها به تدريس و شاگردپروري پرداختند. به عنوان نمونه مي‌توان به مرحوم دکتر شهيدي، دکتر گرجي و دکتر مهدي محقق اشاره کرد. نمونه ديگر مرحوم سيد جلال‌الدين آشتياني است که ساليان درازي در دانشکده الهيات مشهد به تدريس و تحقيق مشغول بود. به‌طور کلي دروسي همچون کلام، فلسفه، فقه و تاريخ اسلام، اغلب به عهده تحصيل‌کردگان حوزوي بوده است. اين ارتباط البته محدود به دروس خاصي بوده و جنبه فردي داشته است و بين دو نهاد حوزه و دانشگاه ارتباطي نبود، بلکه بين اين دو نهاد و دو گروه جدايي بوده است.

ارتباط حوزه و دانشگاه به عنوان دو نهاد و مهم‌تر از آن ايده وحدت حوزه و دانشگاه، از دستاوردهاي انقلاب اسلامي و از ايده‌ها و آرمان‌هاي امام خميني(ره) مي‌باشد. مسئله وحدت حوزه و دانشگاه از آن‌جا از سوي امام خميني(ره) مطرح شد که به نظر ايشان جدايي اين دو نهاد منشأ مشکلات بسياري براي کشور و براي فرهنگ اسلامي است. فاصله گرفتن نسل تحصيل‌کرده جديد از معارف ديني، از آثار مستقيم جدايي اين دو نهاد بود و اين خود براي جامعه اسلامي و شيعي ما امري نگران کننده بود. علاوه بر اين، با وقوع انقلاب اسلامي، وحدت حوزه و دانشگاه ضرورتي ديگر پيدا کرد. محصول انقلاب اسلامي حکومتي بود که توفيق آن جز با همکاري و وحدت اين دو نهاد شدني نبوده و نيست.

از طرفي اين نظام مبتني بر تعاليم اسلامي است و از طرف ديگر داعيه مديريت و اداره کشوري را در دوره معاصر دارد، کشوري که مانند هر کشوري نهادهايي همچون اقتصاد، تعليم و تربيت، حقوق، آموزش و پرورش و سياست و ديگر ابعاد يک جامعه امروزي را دارد. قرار است اين کشور در چارچوب تعاليم اسلامي اداره شود. اين امري است که جز با ارتباط نزديک حوزه و دانشگاه و وحدت اين دو شدني نيست؛ زيرا براي اداره اين کشور و پيشرفت آن، هم به علوم و روش‌هاي علمي جديد نياز است و هم براي اسلامي بودنش تعليمات ديني ضروري است. دانشگاه متصدي ارائه خدمات و نيازهاي علمي جديد و حوزه عهده‌دار تأمين معارف و ارزش‌هاي ديني است. مهم‌ترين مانع در اين راه؛ جدايي و بي‌خبري اينان از يکديگر است. اگر اين دو نهاد با هم ناهماهنگ باشند، توفيقي در عمل حاصل نخواهد شد.

فرهنگ پويا: به اعتقاد شما، معناي درست وحدت بين اين دو نهاد چيست؟
آن‌گونه که از صحبت‌هاي شما استنباط مي‌شود، شما وحدت در هدف را به عنوان معناي درست وحدت حوزه و دانشگاه مي‌دانيد؟

دکتر فنايي اشکوري:‌قطعاً وحدت در هدف يک وجه برجسته وحدت حوزه و دانشگاه است. وحدت حوزه و دانشگاه جنبه‌هاي مختلف مي‌تواند داشته باشد، اما آن‌چه که امروز يک ضرورت است، اين است که جز با همکاري اين دو نهاد، حکومت اسلامي موفقي نمي‌توان داشت. اين امر ضرورتي است که انقلاب اسلامي ايجادش کرده است. البته علاوه بر اين، وحدت حوزه و دانشگاه آثار و برکات بسياري خواهد داشت که حتي در زماني که حکومت اسلامي وجود ندارد نيز برقرار است. در پرتو اين نزديکي، دانشگاهيان با باورها و ارزش‌هاي اسلامي آشنا و نزديک خواهند شد و تعاليم ديني در جامعه تقويت و حوزويان از يافته‌هاي علمي جديد آگاه خواهند شد و به کمک آن در تحقيق و تبليغ دين موفق‌تر خواهند بود. اين فايده عامي است که در هر جا مي تواند باشد؛ اما در حکومت اسلامي غير از اين برکات، ضرورت ديگري مطرح است که بدون آن حکومت اسلامي ناکارآمد و ناموفق خواهد بود و به اهدافش نخواهد رسيد. و انگيزه مخالفان و دشمنان جمهوري اسلامي در دامن زدن به اختلاف بين حوزه و دانشگاه، همين است.

فرهنگ پويا: به نظر مي‌رسد لازم است معناي دقيق وحدت حوزه و دانشگاه را تبيين کنيم. سؤال را اين‌گونه مطرح مي‌کنم که از ميان معاني گوناگون ارائه شده در مورد اين بحث نظير وحدت آرماني، وحدت ارگاني، وحدت پراگماتيکي و ... به نظر شما صحيح‌ترين معنا کدام يک از اين موارد است؟

دکتر فنايي اشکوري: براي توضيح بيشتر مطلب عرض مي کنم که حکومت ايران چون اسلامي است، بدون حوزه نمي‌تواند قوام داشته باشد و چون مي‌خواهد در عمل موفق باشد، بدون دانشگاه نمي‌تواند به اين مقصود برسد. نه حوزه مي‌تواند کار دانشگاه را انجام دهد و نه دانشگاه مي‌تواند کار حوزه را بکند و نه اين‌ها جداي از هم و بي‌ارتباط با هم مي‌توانند به نظام اسلامي خدمت‌رساني علمي و نظري بکنند؛ زيرا در آن صورت بين فراورده‌هاي حوزه و دانشگاه، ناسازگاري پيش مي‌آيد. فرض کنيد اقتصادي که دانشگاه عرضه مي‌کند اگر با باورها و تعاليم اقتصادي که حوزه عرضه مي‌کند، ناسازگار باشد نتيجه آن عدم کارآيي در عمل است؛ همين طور در نظام تعليم و تربيت، در سياست، در حقوق، در هنر و در عرصه هاي ديگر زندگي.

اما اين وحدت به چه معناست؟

آيا فقط در هدف است، يا در مباني فکري و يا وحدت سازماني؟

حقيقت اين است که وحدت جنبه‌هاي مختلف دارد. وحدت هدف بدون وحدت در مباني فکري حاصل نمي‌شود و وحدت در مباني فکري بدون وحدت و اشتراک در نظام تعليم و تربيت به دست نمي‌آيد. وحدت در هدف کي حاصل مي‌شود؟

وقتي که اين‌دو نهاد به لحاظ مباني فکري و ارزشي به هم نزديک و هم‌افق باشند. بنابراين، براي اين‌که به آن هدف برسيم، بايد باورها و ارزش‌هاي مشترک داشته باشيم. براي اين‌که اين باورها و ارزش‌هاي مشترک به وجود بيايد، ناچاريم در نظام تعليم و تربيت حوزه و نظام تعليم و تربيت دانشگاه تجديد نظر بکنيم به طوري که نظام تعليم و تربيتي در هر دو نهاد حاکم شود که خروجي آن نزديکي اين دو نهاد باشد. حال اگر دانشگاه با نظام تعليم و تربيت غربي و حوزه با تعليم و تربيت سنتي و پيشين خود مديريت شود، قطعاً نزديکي فکري و اعتقادي بين آنها پيدا نخواهد شد و در نتيجه به سوي هدف واحدي هم نمي‌توانند حرکت کنند. بنابراين بايد در نظام تعليم و تربيت هر دو دستگاه تجديد نظر بشود و کاستي‌هاي هر کدام جبران بشود، به طوري که هر چند اين‌ها دو نهاد مستقل هستند، اما يک مديريت کلاني بر هر دو نهاد نظارت داشته باشد و جهت‌دهي نمايد.

فرهنگ پويا: اين مديريت کلان به نظر شما بر عهدة‌چه نهادي است؟

دکتر فنايي اشکوري:‌منظور يک سازمان دولتي خاص نيست. مثلاً مي‌توان يک شوراي علمي از هر دو نهاد تشکيل داد که در عين استقلال آن‌ها، عهده‌دار هدايت و جهت‌دهي آن باشد.

فرهنگ پويا: به عقيده شما با توجه به تمايز آشکار ساختاري بين حوزه و دانشگاه، آيا بحث وحدت حوزه و دانشگاه عملي است؟

آيا نظام جمهوري اسلامي در نهادينه کردن اين مسئله موفق بوده است؟

دکتر فنايي اشکوري: اينکه اين طرح در عمل موفق بوده يا نه، بايد جداگانه بحث شود، ولي در اينکه آيا شدني هست يا نه، به نظر بنده شدني است. اساساً اين يکي از مباني فکري جمهوري اسلامي است که البته ريشه در تعاليم اسلامي دارد. با توجه به ديدگاه اسلام درباره دين، علم و زندگي و ارتباط اينها، اين امر نه تنها شدني، بلکه ضروري است. اگر اسلام مانند برخي ديگر از اديان و مذاهب راجع به علم و زندگي نظر نامساعدي داشت، اين کار شدني نبود. اگر اسلام راجع به توسعه و پيشرفت نظر موافقي نداشت، اين امر ميسّر نبود. اما مي‌دانيم که اسلام دين و دنيا و معنويت و ماديّت را به هم پيوسته و مرتبط باهم مي‌داند. اسلام در جهت ايجاد يک جامعه توسعه يافته علمي با ارزش‌هاي اسلامي است.

ديني که چنين مبنا و هدفي دارد، دو نهاد دروني خودش را مي‌تواند هماهنگ کند. البته اين کار نياز به مجاهده فکري و عملي دارد. اين آرمان وقتي تحقق مي‌يابد که ما تعليم و تربيت اسلامي را در حوزه و دانشگاه اجرا کنيم. محصول تعليم و تربيت پوياي اسلامي چيزي خواهد بود که ما در پي آن هستيم. مراد از وحدت حوزه و دانشگاه اين نيست که تمام افراد حوزوي با تمام افراد دانشگاهي اتحاد نظر داشته باشند. اين شايد شدني نباشد، ولي فضاي غالب و حاکم مي‌تواند چنين بشود. همين حالا هم قطعاً هسته‌هايي در حوزه و هسته‌هايي در دانشگاه وجود دارند که از جهت مباني فکري، مباني ارزشي و اهداف با هم نزديک هستند. اين‌ها مي‌توانند در صورتي که يک مديريت کارآمدي باشد، با هم همکاري بکنند و اين دايره کوچک را روز به روز توسعه و گسترش دهند و کارهاي شگرفي را انجام دهند.

البته موانع بسياري در اين راه وجود دارد. مهم‌ترين مانع همان تفاوت عظيم دو نوع تعليم و تربيت است که بايد اصلاح شود. بايد تعليم و تربيت اسلامي به دانشگاه بيايد و حوزه با رويکردي جديد وارد مطالعه اسلام شود. انديشه‌ها و نوآوري‌ها بايد در پاسخ به نياز زمان و براي حل مشکلات نوظهور قرار گيرند. بايد با رويکردي وارد مطالعه ديني شد که با آن بتوان جامعه امروزين را با همه پيچيدگي‌هايش اداره کرد. چنين هدف بلندي، نظام تعليم و تربيت متناسب با خودش را مي‌خواهد و آن نظام تعليم و تربيت سنتي، هرچند جهات قوت بسياري دارد، اما کافي نيست.

اسلامي شدن فضاي دانشگاه يکي از کارهايي هست که براي رسيدن به اين مقصود بايد انجام شود. اسلامي‌سازي علوم انساني و بومي‌سازي علوم انساني؛ قدم نظري و تئوريک مهمي است که در اين راه بايد برداشته بشود و اين کاري است که انجام نگرفته است. اسلامي‌سازي علم يعني بدون اين‌که ما مخالفتي با علم بکنيم، بدون اين‌که يافته‌هاي علمي را کنار بگذاريم و بدون اين‌که از تعاليم ديني دست برداريم يا تحريف کنيم و تغييرش دهيم، علوم انساني را سازگار و هماهنگ و هم‌افق با معارف اسلامي تدوين بکنيم. در يک کلام، پروژه اسلامي‌سازي اين است که علوم اسلامي را امروزي و علوم امروزي را اسلامي کنيم، بدون اينکه به حقيقت دين يا به ماهيت علم خللي وارد کنيم. خلاصه اين‌که براي وحدت حوزه و دانشگاه بايد يک کار عملي بکنيم و آن بحث تعليم و تربيت است و يک کار نظري و تئوريک انجام دهيم و آن اسلامي‌سازي علوم است. اين دو قدم قطعاً دو قدم مهم و اجتناب‌ناپذير براي نزديکي حوزه و دانشگاه خواهند بود.

فرهنگ پويا: آيا نظام جمهوري اسلامي در اين مورد موفق بوده است؟

دکتر فنايي اشکوري: کوشش‌هاي خوبي در اين زمينه انجام شده است. قدم‌هاي پراکنده‌اي از دو سوي برداشته شده و تجربه‌هاي سودمندي به دست آمده است،‌اما هنوز با آن هدف اصلي فاصله بسياري داريم و کار برجسته‌اي صورت نگرفته است؛ يعني نه اسلامي‌سازي علوم صورت گرفته و نه نظام تعليم و تربيت اسلامي بر نهاد علمي ما حاکم شده است.

فرهنگ پويا:


نقش مؤسسات حوزوي و دانشگاهي مثل مؤسسه امام خميني(ره)، دانشگاه امام صادق و دانشگاه باقرالعلوم

در اين موارد چيست؟

آيا اين نهادها مي‌توانند نظام را در رسيدن به اين هدف همراهي کنند؟

دکتر فنايي اشکوري: به نظر بنده، فلسفه وجودي چنين مؤسساتي همين است. فلسفه وجودي اين مؤسسات اين است که علوم اسلامي را با توجه به فضاي جديد و نيازهاي جديد ما مورد پژوهش قرار دهند و از طرف ديگر، علوم جديد را در فضاي اسلامي و با چارچوب فکر اسلامي مطالعه کنند. اسلامي شدن علوم، حاصل اين دو نوع مطالعه و دو نوع نگاه است: نگاه‌مان به علوم اسلامي چگونه باشد و به علوم جديد چگونه بنگريم. بنابراين کار اصلي نظري، به عهده چنين نهادهايي است. اين نهادها هرچند فوايد و برکات بسياري داشته‌اند، اما تا رسيدن به اين هدف اصلي فاصله زيادي دارند.

محصول عمده اين‌گونه مؤسسات، فارغ‌التحصيلاني است که مشغول تدريس در اين مؤسسات هستند و عمده فرصت‌و انرژي آن‌ها صرف امور جاري اين مؤسسات مي‌شود. تعداد زيادي از نيروهاي اين مؤسسات هم جذب نهادها و سازمان‌هاي ديگر مي‌شوند و به کارهايي مي‌پردازند که گاهي تناسبي با آموخته‌هايشان ندارد. اين مؤسسات اگر بخواهند به هدف‌شان برسند، پس از اين که افرادي را در رشته‌هاي مختلف علوم انساني و اسلامي تربيت کردند، بايد اين‌ها را در يک گروه‌هاي پژوهشي تخصصي براي تدوين علوم انساني اسلامي و کارآمد به کارگيرند تا در پرتو آن، ما قدم به قدم به تأسيس علوم انساني اسلامي و ساختن جامعه‌اي اسلامي و توسعه يافته نزديک شويم، جامعه‌اي که در آن علم و دين، خردورزي و ايمان، عقلانيت و معنويت و رفاه و عدالت به طور متوازن و هماهنگ به اوج رشد و شکوفايي برسند.

/ 1