چگونه پاي دانشگاه به ايران باز شد؟
اشاره
دارالفنون اولين مدرسه در ايران است که با سبکي متفاوت از نظام آموزشي آن زمان بنا گرديد. انديشة اميرکبير در تأسيس دارالفنون حاصل آموختههاي او بود. او با تمام وجود،احتياج يک کشور مستقل را به افراد تحصيلکرده و متخصص در علوم و فنون روز لمس کرد و به درستي فهميد تا روزي که مشکلات علمي کشور توسط کارشناسان خارجي حل شود، وي استقلال را نخواهد ديد. او معتقد بود بدون داشتن يک ارتش نيرومند و مجهّز به سلاح روز در جهاني که حدود و حقوق با زور تعيين ميشود، نميتوان حقّ کشور و ملّت را حفظ کرد. او با آرزوي به وجود آمدن ايراني آباد و آزاد و قوي، اقدام به تأسيس دارالفنون کرد؛ اما با عزل او، کارها به واسطة نوري (جانشين او) بلکه بيواسطة او به دست انگليسيها افتاد. به اين ترتيب دارالفنون به دارالترجمه تبديل شد که به جاي پرورش متخصص، مترجماني را پرورش داد که علاوه بر وارد کردن علوم ترجمه دست چندم، فرهنگ و عقايد اروپايي را نيز آميخته با آن به جوانان عرضه ميکردند. اين نوشتار در تلاش است که مسير انحراف از خواست امير تا تحقق عزم انگليس! را نشان دهد.سميّه طاهرياناين نامه در 24 رمضان 1268 هـ . ق به مسيو جان داود نوشته شد:«... البته آن عاليجاه بدون هيچ معطّلي، معلّمين را برداشته با خود بياورد. زيادتر از اين طول ندهد. باز هم از باب تأکيد به آن عاليجاه مينويسم که خيلي زياد معطّل شده و سفر خود را طول داده و به مجرد وصول اين نوشته بيايد. ديگر آن عاليجاه معطّل نشود و با معلّمين عزيمت دربار همايون نمايد که هر قدر زودتر بيايد، دير است. معلوم است که به نهج مسطور معمول خواهد داشت. بسيار بسيار زود، با معلّمين شرفاندوز دربار همايون خواهد شد.»1با اين همه تأکيد، امير باز هم دلنگران بود، دلنگران اينکه نکند قبل از رسيدن آنها اتفاقي که نبايد، بيافتد. اين نگراني از مدتها پيش با امير بود؛ از همان زماني که تصميم گرفته بود تعليمخانة سلطنتي را بسازد.اميرکبير با اينکه از نظر شغل و کار يک نظامي بود، به تأثير علم و دانش و بالا بردن سطح افکار ملت در تکامل و ترقي و سيادت و استقلال کشور توجه داشت و يک نهضت علمي را در کشور لازم دانسته و آن را وجهة همت خود قرار داد. او در ميان مشکلات طاقتفرساي کشورداري، در سال 1266 هـ . ق بناي مدرسه دارالفنون (تعليمخانة سلطنتي) را آغاز کرد و يکسال و اندي بعد قسمتي از مدرسه آمادة بهرهبرداري و منتظر ورود معلمين و اسم نويسي شاگردان بود. هدف و مقصد اين مؤسسه را در خبري اعلاميهمانند در روزنامة وقايع اتفاقيه چنين ميخوانيم:
«چنانچه در روزنامة سابقه نوشته شده است، در ميان ارگ دارالخلافة طهران، عمارت بزرگ و جايي خوب ساخته شده جهت تحصيل و تعليم و تعلّم هر فنّي و اسم آن را دارالفنون گذاشتهاند و منظور اعلي حضرت پادشاهي اين است که اطفال اين دولت علّيه بعضي علوم را که در اين دولت متداول نيست، فرا گيرند و آموخته شوند...»2همچنين کتاب «تاريخ مؤسسات» هدف او را چنين بيان ميکند:
«نظر در تأسيس دارالفنون بيشتر مدرسهاي فنّي و نظامي و صنعتي بوده است. منظور اساسي او آشنا ساختن مردم ايران به صنايع و حِرَف و فنون جديدةاروپا و انتشار آنها در ايران بوده است، عليالخصوص که تدريس ادبيات و حکمت و فلسفة شرق در ايران سابقة طولاني داشته و در مدارس قديمة ايران دانشمندان بزرگي در اين علوم تربيت کرده بودند و ميکردند و تأسيس مدرسهاي به اين منظور تحصيل حاصل بود.»3معلميني که امير براي مدرسة خود ميخواست، در ايران نبودند و ناچار ميبايست از خارجه استخدام ميشدند. پس امير در همان حال که مدرسه در دست ساخت بود، جان داود را در 1266 هـ . ق براي استخدام معلم به اتريش و پروس (آلمان) فرستاد. او از کارهاي فرانسويها و انگليسيهايي که به ايران آمده بودند، اطلاع داشت و ميدانست که آنها در درجة اول تابع سياست خود بودند تا هواخواه دولت ايران و چون اين دو دولت در سياست استعماري مُصِّر و قويدست بودند، بسط نفوذشان به صلاح ايران نبود. روسيه را هم شخصاً ديده بود و ميدانست در تعليم و تربيت به ممالک ديگر اروپايي نميرسد. بنابراين دستور داد تا مسيو جان شش استاد يعني يک استاد هندسه، يک نفر دانشمند معدنشناسي، يک نفر استاد طبّ و جرّاحي و تشريح، يک نفر متخصص توپخانه، يک استاد پياده نظام و يک معلم سواره نظام استخدام کرده تا مبلغ چهار هزار تومان جهت رد مقرّري آنها و چهارصد تومان براي رفت و آمدشان قرار دهد و قرارداد امضاء کند.در اوايل کار، انگلستان براساس شعار استعماري «بايد ملت ايران را گذاشت تا در همين حالت توحش و بربريت باقي بماند»4؛ در صدد برآمد تا به امير بقبولاند که اساتيد و معلمين دارالفنون را از دانشمندان انگليسي استخدام کند که با مخالفت امير مواجه شدند. بريتانياي کبير به رقابت روسها و براي حفظ هندوستان بايد کاملاً مراقب اوضاع ايران ميبود، از اين رو تلاش کرد تا نگذارد اتريشيها با دلگرمي در ايران کار کنند. آنها به دولت پيشنهاد و اصرار کردند که يک عدّه افسران ايتاليايي را که بر ضد اتريش شوريده بودند و نسبت به آن کشور کينه و عناد داشتند، به عنوان معلم در مدرسه جديد التأسيس بپذيرد، اما امير عليرغم فشارهاي وارده، با جواب «ما از کشورهايي که چشم طمع به مملکت ما دوختهاند انتظار خدمت نداريم»5، دست رد به سينهشان زد. اما انگلستان به آينده اميدوار بود؛ چرا که برنامههاي اصلاحي دارالفنون قائم به شخص امير بود و آنها اميد داشتند پس از مرگ اميرکبير، آب رفته را به جوي برگردانند و امير به اين امر واقف بود و دلنگرانياش تا حدي بود که با نوشتن نامه به مسيو جان هم آرام نداشت. دلش گواهي بد ميداد. پس روز بعد يعني 25 رمضان 1267 هـ . ق نامة ديگري به محمدخان مصلحتگذار سنپطرزبورگ نوشته، به او سفارش ميکند تا امروز نيز نامهاي به مسيوجان بنويسد و سفارش کند که براي آوردن معلمين بيش از اين معطّل نشود:
«... اما مشاراليه سفر خود را زياد طول داد و خيلي معطّل شد، مدرسة نظاميه دارالخلافه ساخته شده و به اتمام رسيده و هنوز معلمين نيامدهاند. خود آن عاليجاه به مشاراليه بنويسد که چرا خود را معطّل داشته... البته ديگر معطّل نشود و با کمال تعجيل عزيمت رکاب را کرده، معلمين را با خود بياورد.»6سرانجام جان داود پس از يکسال تأخير به نفع مقاصد بيگانگان، با هفت! استاد وارد ايران شد. بارون گومنز G(ره)mo(ص)es معلم پياده، اوگست کرزيز Ag(ره)st Krziz معلم توپخانه، مسيو زطي Zattie معلم مهندسي، مسيو نميرو (ص)emiro معلم سواره نظام، مسيو دکتر پولاک، Dr. Polak معلم طب و جراحي و تشريح، مسيو چارنوتا Char(ص)otta معلم معدن و يک معلم ايتاليايي! مسيو فوکهتي. و اين دقيقاً زماني بود که دو روز از عزل امير و خلع عناوين و القاب او به امضاي ناصرالدين شاه گذشته بود و مقدمات کار فراهم ميشد تا امير تحت عنوان «يکي از آحاد رعيت ايران» به فين کاشان تبعيد گردد. دکتر پولاک ميگويد: ما در 24 نوامبر 1851 وارد تهران شديم. پذيرايي سردي از ما نمودند، احدي به استقبال ما نيامد و اندکي بعد خبردار شديم که در اين ميانه اوضاع تغيير يافته، چند روز قبل از ورود ما در نتيجة توطئههاي درباري و عليالخصوص مادر شاه، ميرزا تقيخان مغضوب گرديده است.»7حالا ديگر ميداندار اوضاع انگليسيها بودند؛ مگر نه اينکه بعد از امير، ميرزا آقاخان نوري تحت الحمايه رسمي سفارت انگلستان زمامدار کشور بود، بنابر اين برنامةدارالفنون هم بايستي زير نظر سفارت تهيه و اجرا ميشد. آنها در درجةاول ميخواستند از افتتاح دارالفنون جلوگيري به عمل آورند و معلمان اتريشي را به کشورشان باز گردانند،اما شاه با نظريات نوري و سفير انگليس موافقت ننمود و نخواست که اقدمات معلم و نيکخواه قديمي خود اميرکبير را ضايع بگذارد.»8 اين چنين روز يکشنبه 5 ربيع الاول 1268 هـ . ق، سيزده روز قبل از قتل امير، مدرسه به طور رسمي افتتاح شد. به اين ترتيب که يکصد نفر از شاهزادگان عظام و امراء و اعيان و رجال دولت که براي تحصيل در اين مدرسه منتخب شده بودند، توسط ميرزا محمدعلي خان وزير دول خارجه شرفاندوز خاک پاي مبارک شد،بعد از آن به مدرسه مبارکه آمد، به ميمنت شروع به تحصيل کردند و ابتدا علمي که شروع شد مشق پياده نظام و مشق توپخانه و مشق سواره نظام و طبّ و جراحي و علم داروسازي و علم معدن بود...»9 معلمان علاوه بر وظايف خود، در دارالفنون کارهاي متنوع ديگري هم انجام ميدادند. در محوطه مشق نظامي ميدادند، ادارةکارگاههاي شمعسازي، باروتسازي و کاغذسازي را بر عهده داشتند. همچنين يک استوديو عکاسي، يک داروخانه و يک آزمايشگاه فيزيک و شيمي نيز داير کردند و يک بيمارستان مخصوص دانشجويان که تحت نظر دکتر پولاک اداره ميشد.در واقع رشتههاي تحصيلي و کارگاههاي مذکور، بازتاب سالهاي دور بود بر افکار و عزم اميرکبير، آن زمان که به همراه هيئتي به دستور قائم مقام به روسيه سفر کرده و از ديدن صنايع و تأسيسات آن به شگفت آمده بود. بازديد از مراکز صنعت و علم روسيه تزاري، کارخانههاي عظيم ابريشم و حريربافي در تفليس و کارخانههاي غولپيکر اسلحهسازي شهر تول و مقدار سرسامآور توليدش او را تحت تأثير قرار داد. در شهر مسکو هم ديدار از دانشگاه بزرگ و منظم و وسيع با آزمايشگاههاي مدرن و کلاسهاي تشريح و دانشگاه نظام و مريضخانة به خصوص نظاميان، او را بيش از پيش به فاصلة زيادي که ميان دو کشور همجوار موجود بود، متوجه نمود. روسها در پايتخت روسيه - پطرز بورگ - ايرانيان را هر روز به يکي از مؤسسات علمي و صنعي خود بردند. کارخانههاي توپريزي، باروتسازي، کاغذسازي، بلورسازي يکي پس از ديگري مورد بازديد قرار گرفت. ديدن دارالفنون و رصدخانة بزرگ مسکو و مدارس ابتدايي و عالي و ... براي او جالب و آموزنده و حسرتبار بود.
بيجهت نيست که نماينده انگليس در تهران در يکي از گزارشهاي خويش در خصوص مقايسه امير و نوري (جانشين او) مينويسد: «نوري مثل اميرکبير به روسيه مسافر نکرده تا تحت تأثير ترقيات اروپا به فکر اقتباس صنعت و فنون جديد باشد»10 ولي انگار قرار بر اين بود تا شعار استعماري بريتانياي کبير در ايران محقق شود، نه فکر عالي اقتباس صنعت و متون جديد براي استقلال و سربلندي اميرکبير. بنابر اين انگلستان دست به کار شد و «فعاليت خود را در راه توخالي کردن برنامههاي درسي و بيثمر نمودن تدريسها و تحصيلات به کار انداختند»11 نوشتههاي ريشارد خان (يکي از اساتيد بعدي دارالفنون) هم مؤيد اين مدعاست: «پسر مادام ژاکوب را بيآنکه تحقيق کنند چيزي ميداند يا نه، به تازگي معلم رياضيات کرده و يک ارمني ديگر را که دو سال بيشتر نزد کشيشان استامبول درس نخوانده، معلم جغرافيا و زبان فرانسه نمودهاند. اگر امير زنده بود، هرگز به اين اوضاع اسفناک راضي نشده و اين ترتيبات غلط را نميگذاشت واقع شود»12 البته قبل از آن و پس از پايان يافتن دورة اول آموزشي، استادان فرانسوي و انگليسي مانند مسيو بوهلر و ريشارد فرانسوي، به حمايت انگليسيها کرسيهاي تدريس را اشغال کرده بودند!در دورههاي اول اغلب دروس به دليل نبود کتب علمي مدوّن به صورت شفاهي و براساس آموختههاي آميخته با نظرات اساتيد تدريس ميشّد و دانستنيهاي پراکنده از ذهن معلم سخنگو از راه گوش به ذهن دانشآموز منتقل و پس از تحويل آنها بر ورقة امتحان فراموش ميشد، اما به تدريج و با فارغ التحصيلي محصّلان دورههاي نخست و گذراندن تحصيلات تکميلي در خارج کشور، کتابهاي ترجمه شده توسط اين فارغ التحصيلان مبناي علمي دارالفنون گشت. از جمله آنها شمسالدين قريب، مزينالدوله و کفيلالدوله و محمدعلي فروغي را ميتوان نام برد. فروغي ترجمه را از 15 سالگي در دارالترجمه شروع کرد و در 18 سالگي همزمان با مدارس علميه و دارالفنون به تدريس مشغول شد و بعدها نيز پس از تأسيس مدرسة علوم سياسي به سمت استادي در اين مدرسه گمارده شد.
او از چهرههاي شاخص روشنفکري است که جلال آل احمد در تعريف او اينگونه ميگويد: «روشنفکر در ايران کسي است که در «نظر» و «عمل» به اسم برداشت «علمي»، اغلب برداشت «استعماري» دارد. يعني عِلم و دموکراسي و آزادانديشي را فقط در قبال بنيادهاي سنتي (مذاهب، زنان، تاريخ، اخلاق و آداب) اعمال ميکند. چون به کار انداختن آزادانديشي در قبال حکومت و بنيادهاي استعماري و نه استعمارياش دشوار است...»13 او تحت تأثير افکار ملکمخان که معتقد به اخذ تمدن غرب بدون تفکيک تکنيک از فرهنگ غرب بود، در تمام طول مدت تدريس خود تلاش ميکرد استعدادهاي علمي و فرهنگي را به سمت تفکرات روشنفکري جذب کند. شايد در همين راستا بود که در کلاس درس مدرسة علوم سياسي در حمايت از نفوذ انگليس، کشور ايران را به لباسي تشبيه کرده که فقط با دست انگلستان آستينهاي آن به حرکت درميآيد و بدون کمک انگلستان، ايران هيچ کاري نميتواند بکند. او را از پيشگامان ترجمه علوم انساني در فضاي علمي ايران دانستهاند. از ترجمه سير فلاسفة غرب تا تأليف نخستين متون اقتصاد سياسي، حقوق اساسي، فلسفة جديد و متون درسي تاريخ!در سالهاي بعد و با گذشت زمان، ديگر از کارگاهها و آزمايشگاه خبري نبود، بلکه تدريس علوم غير فني همچون فلسفه، تاريخ، حقوق و علوم سياسي نشان از تغيير تدريجي مسير دارالفنون داشت تا آنجا که کار به مخالفت علما انجاميد. علت مخالفت علما در کتاب «اصلاح دين و گفتمان فرهنگي در دوران قاجار» چنين بيان شده است: «علما از آنچه ترويج نظرات ضد ديني تلقي ميشد، احساس خطر ميکردند و با تعليم علوم جديد دارالفنون به مخالفت برخاستند.»14 از آن پس دارالفنون به جاي فراگيري فنآوري و صنايع پيشرفتة ممالک پيشرفته به دارالعلومي مبدّل شد که «نمايندة عقايد سياسي اروپايي در ايران بود.»15 مونيکا رينگر در کتاب خود در اين باره مينويسد:«دارالفنون براساس آموزش و متون اروپايي، راههاي متفاوتي را براي کسب موقعيت اجتماعي ارائه ميکرد. دارالفنون به صورت يک عرضه کننده سرمايه فکري و فرهنگي درآمد؛ امري که پيش از آن تنها در انحصار نظام مدرسه بود. دارالفنون انحصار مدرسه را در امر آموزش به چالش طلبيد.»16«قتل ناجوانمردانة امير لطمه بزرگي بر پيکر عظمت و ترقّي ملت ايران وارد ساخت. او ميخواست يک ايران آباد و آزاد و قوي و مترقّي به وجود آورد که محور عظمت و سياست خاورميانه باشد.»17 اما در واقع خود مدرسه به صورت گذرگاه اصلي فرهنگ و عقايد اروپايي درآمد.»18به تدريج و با تبديل سياست استعمارگونه به استعمار نو و وجود فارغ التحصيلان پرورش يافته دارالفنون، استادان ايتاليايي، فرانسوي و انگليسي جايشان را به استادان ايراني با سرمايهاي از کتب ترجمهاي و علوم ترجمهاي سپردند. به اين ترتيب «دهها سال است که ما متون فرنگي و خارجي را تکرار ميکنيم، ميخوانيم و بر آن اساس تعليم و تعلّم ميکنيم. اين است که يک کشور گاهي به فکر و ذائقه ترجمهاي دچار ميشود، فکر هم که ميکند، ترجمهاي فکر ميکند و فرآورههاي فکري ديگران را ميگيرد. البته نه فرآوردههاي دست اول؛ فرآوردههاي دست دوم، نسخ شده، دستمالي شده و از ميدان خارج شدهاي که آنها را براي يک کشور و يک ملت لازم ميدانند.»19اکنون سالها از داستان امير و دارالفنون، استادان اتريشي، عزل امير، استادان ايتاليايي و فرانسوي و حمام فين کاشان ميگذرد؛ اما گويي حرف دل امير است که پس از سالها آن را لابهلاي کلام حکيم فرزانه حضرت آيتالله خامنهاي مييابيم: «نبايد به طور دائم در عرصة تجربه و ترجمه، علوم ترجمهاي، ايده و مکتب و ايدئولوژي و اقتصاد و سياست ترجمهاي بمانيم که اين ننگ است!»20
1. اميرکبير قهرمان مبارزه با استعمار؛ اکبر هاشمي رفسنجاني؛ انتشارات فراهاني، ص 134 - 129.2. تاريخ مؤسسات؛ حسين محبوبي اردکاني؛ ج 1، دانشگاه تهران، ص 257 - 256.3. همان.4. اميرکبير قهرمان مبارزه با استعمار؛ همان، ص 134 - 129.5. همان، ص 137 - 136.6. همان، ص 134 - 129.7. همان، ص 260 - 258.8. همان، ص ص 260 - 258.9. روزنامه وقايع اتفاقيه، شماره 43، 1268 هـ . ق.10. اميرکبير قهرمان مبارزه با استعمار؛ ص 23 و 24.11. همان، ص 134 - 132.12. همان، ص 142 - 140.13. بازيگران عصر پهلوي؛ محمد طلوعي؛ انتشارات تک، ص 808.14. آموزش دين و گفتمان اصلاح فرهنگي در دوران قاجار؛ مونيکا رينگر؛ انتشارات ققنوس، ص 120.15. همان، ص 122.16. همان، ص 120.17. روزنامه دموکرات ايران، شمارةمخصوص صدمين سال شهادت امير.18. آموزش دين و ...؛ همان، ص 123.19. بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجويان صنعتي اميرکبير، 9/12/1379.20. بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار استادان و دانشجويان قزوين، 26/9/1382.