آنگاه كه آرمانها يكي شود...
تبيين معناي صحيح «وحدت حوزه و دانشگاه»اشاره
هر چند بحث در مورد «وحدت حوزه و دانشگاه» بحث فراخي است و نيازمند بررسي متغيّرها و نمونههاي كلّي حاكم بر وحدت اين دو نهاد ميباشد، اما در اين مقال و مجال اندك، سعي شده است تا از ميان رويكردهاي گوناگون، صحيحترين رويكرد به معناي «وحدت حوزه و دانشگاه»مورد بررسي قرار گيرد.علياكبر عالميانرويكردهاي مختلف به معاني وحدت
با توجه به رويكردهاي گوناگوني كه به معناي وحدت در بحث حوزه و دانشگاه شده است، ميتوان به هشت رويكرد كلان در اين مورد اشاره کرد:1. وحدت اخلاقي
يكي از رويكردها در تبيين معناي وحدت، «وحدت اخلاقي» است. در اين ديدگاه، منظور از وحدت حوزه و دانشگاه اين است كه اين دو نهاد بايد دو گام اخلاقي مهم در مسير حركت خود بردارند تا وحدت مورد نظر تحقق يابد؛ اول آنكه هر دو نهاد به تربيت انساني و اسلامي و پرورش و تعالي اخلاقي نيروها اهتمام كامل بورزند تا از اين رهگذر روح صداقت و صميميت در هر دو بارور شود و بتوانند در كنار هم به بررسي همةمسائل علمي و اجتماعي بپردازند. دوم آنكه، تمام ابعاد و زواياي تنظيم روابط دو جانبه بين اين دو نهاد، در پرتو همين روح اخلاقي و صادقانه شكل گيرد و هيچ يك اجازه ندهد عوامل ديگر بر همراهي اين دو نهاد با يكديگر سايه افكنده و فضاي صميميت و صداقت اخلاقي را به شائبه خودمحوريها و منيّتها آلوده سازد.تحليل اخلاقي از وحدت حوزه و دانشگاه، اختلاف ديدگاهها و مشربهاي معرفتشناسي، فلسفي، كلامي، فقهي و عرفاني را عليرغم وجود آن، هم در دانشگاهها و هم در حوزهها، ناديده ميگيرد و بلكه وجود اين ديدگاههاي متفاوت را لازمة رشد صادقانة اين دو نهاد ميداند و تا زماني كه تعهّد به اسلام و روح حقطلبي علمي در اين دو نهاد وجود داشته باشد، اختلاف آراء را منشأ هيچگونه نگراني نميداند. در نتيجه در اين نگرش آنچه كه ركن اصلي تلقي ميشود، همان رشد و تعالي اخلاقي و ايجاد فضاي صداقت و صميميت و طرد و نفي عناد است كه هر دو نهاد بايد به ايجاد آن اهتمام ورزند تا در پرتو آن وحدت تحقق يابد.2. وحدت معرفتي
دومين رويكرد در مورد تبيين معناي وحدت حوزه و دانشگاه، «وحدت معرفتي» است. به اين معنا كه جهت تحليل معناي وحدت حوزه و دانشگاه، بايد از زاويه نگرش به روشهاي كسب علم و معرفت در اين دو نهاد پرداخت. رويكرد معرفتي به وحدت، وضع موجود حوزه و دانشگاه را جدايي كامل اين دو نهاد از يكديگر تلقي ميكند و يگانه علت اين جدايي را ناسازگاري دستگاههاي معرفتي اين دو نهاد ميداند. در اين ديدگاه، حوزه و دانشگاه بايد در پيش فرضهاي معرفتي خود همطراز شوند و با روحيهاي يكسان، هرگونه مانع نقّادي معرفتي را از ميان بردارند. در اين صورت، حوزه و دانشگاه ميتوانند دست در دست هم نهاده، در راه مهمترين هدف خود يعني دستيابي به پيشرفتهترين معارف بشري و ديني گام بردارند.3. وحدت ايدئولوژيك در معرفت بشري
برخي نيز معناي وحدت را از زاويه ديگري نگريستهاند. به اعتقاد اينان، دليل جدا شدن دانشگاه از حوزه، اين است كه علوم دانشگاهي از ابتدا بر بنيان ايدئولوژي اسلامي استوار نگشته، در حالي كه علوم حوزوي مبني بر تفكر و ايدئولوژي اسلامي است. اين نگرش، مبناي معرفتشناسي برخي از غربيان را ناخودآگاه ميپذيرد كه علم، هويتي آميخته با تمام شئون عالم دارد و نميتوان آن را از خاستگاهش جدا كرد. هيچ علمي را نميتوان يافت كه از ريزش خصلتهاي عالمان خود در مقام نظريه و آزمون و واقعنمايي مصون باشد و چون علوم دانشگاهي همه تحت سيطرة ايدئولوژي الحادي غرب رشد كرده و بر بنيان ايدئولوژي اسلامي استوار نشده، از علوم حوزوي كه آيينة علوم اسلامياند، تباعد كامل دارد.به نظر اين ديدگاه، همين خصوصيت ايدئولوژيك علم است كه موجب جدايي حوزه و دانشگاه بوده و هست. همچنان كه در غرب دانشگاهها از كليسا جدا شد و تاكنون هر روز بر روند و شدّت جدايي خود افزوده، در كشور ما نيز دانشگاه در بنيان از حوزه جدا شده و با حفظ ايدئولوژي الحادي، هر روز بر فاصلهاش افزوده ميشود. بنابراين، راه وحدت را بايد در وحدت ايدئولوژيك اين دو نهاد جست. بايد هر دو نهاد، اسلام را مبناي نگرش و جهتگيري اصلي در تمام رشتههاي علمي و ديني قرار دهند و واقعنمايي علوم بشري را از اين ناحيه محك بزنند تا پس از دست يافتن به علوم اسلامي در تمامي زمينهها، وحدت حوزه و دانشگاه محقّق شود.
4. وحدت ساختاري (ارگانيك)
چهارمين تحليل، توجه را به وحدت ساختاري اين دو نهاد معطوف ميكند. اين ديدگاه، منحصر كردن بحث وحدت به جنبههاي علمي حوزه و دانشگاه را، تقليل دادن دو ساختار عظيم به يكي از اجزاي كوچك آن قلمداد ميكند و رويكرد معرفتشناختي و ايدئولوژيك را به دليل جاري كردن بحث در مجراي محدود علمي، كوتهبيني ميداند و سرزنش ميكند. ديدگاه ساختاري، حوزه و دانشگاه را دو نهاد عمدةجامعه اسلامي ما ميداند كه همانند تمام نهادهاي اجتماعي ديگر، داراي اهداف، ساختار، كاركرد و برنامههاي مخصوص به خود است؛ اما به دليل اهميت و تأثير بنيادين اين دو نهاد در جامعه، لازم است بين آن دو وحدت و هماهنگي سازماني برقرار شود تا هر يك به تقويت حركت ديگري كمك كند.5. وحدت عملي (پراگماتيك)
اين رويكرد، وحدت حوزه و دانشگاه را در وحدت عملي حوزويان و دانشگاهيان جستوجو ميكند. در اين ديدگاه، وحدت حوزه و دانشگاه، وحدت حوزويان و دانشگاهيان در صحنههاي مختلف فعّال اجتماعي است. حوزويان در فعاليتهاي اجتماعي خود، دانشگاهيان را زير سؤال نبرند و دانشگاهيان نيز حوزويان را تحت فشار و انزوا قرار ندهند و چنان نشود كه هر يك با تكيه بر معايب ديگري به طرد طرف ديگر در عرصة عملي اجتماعي بپردازند، بلكه هرچه هستند و هر چه آموختهاند و هر توان و نيرويي كه دارند، بر يكديگر نهند و با نيرويي مضاعف به خدمتگزاري جامعة اسلامي همت گمارند.6. وحدت سياسي
اين ديدگاه، علاوه بر اينكه وحدت عملي حوزه و دانشگاه را مبناي نگرش خود قرار ميدهد، اين وحدت را به عرصة عمل سياسي نيز محدود ميكند و ديگر عرصههاي عمل اجتماعي اعم از فرهنگي، نظامي و اجرايي را كم اهميت دانسته و يا در آخرين تحليل، تابع عمل سياسي به شمار ميآورد. اين نظر، وحدت حوزه و دانشگاه را در مشاركت و همراهي سياسي حوزويان و دانشگاهيان با يكديگر جستوجو نموده و بدين ترتيب، تفسير خاص از اين وحدت ارائه ميكند. در وحدت سياسي حوزه و دانشگاه، حوزويان و دانشگاهيان بايد با مشاركت يكديگر حكومت كنند، حزب تشكيل دهند، به مجلس شوراي اسلامي راه يافته و به تقنين بپردازند و بالاخره در تمام عرصههاي عملي سياست، حضوري يكپارچه داشته باشند و از اين رهگذر وحدت سياسي داخلي و خارجي، نظام اسلامي را بيمه كنند.7. وحدت بر مبناي روششناختي
رويكرد و ديدگاه ديگر را ميتوان به وحدت بر مبناي روششناختي دانست. براساس اين رويكرد كه نوعي نگاه قديمي تلقي ميشود، مبناي اصلي دوري حوزه و دانشگاه بر اساس ملاكهاي روششناختي آنها قرار دارد. معتقدان به اين رويكرد، حوزهها را معرّف رويكردهاي جزمانديشانه و محدوديت در جستوجو و تحقيق و دانشگاهها را الگوي آزادمنشي، نقدپذيري و ... ميدانند. اين ديدگاه، در مجموع، روششناسي واحد را رافع اختلافات ميداند.8. وحدت در ساختار آموزشي
رويكرد ديگر از معناي وحدت، ناظر به وحدت در ساختار آموزشي حوزه و دانشگاه است. در اين رويكرد بايد نوعي تلفيق بين ساختار آموزشي حوزه و دانشگاه شكلپذيرد تا بدين ترتيب نوعي تلفيق ميان علوم حوزوي و ساختار آموزشي دانشگاه صورت گيرد. رويكرد مذكور اين وحدت را البته در فضاي آموزشي نيز قابل تسرّي ميداند، به اين معنا كه حوزويان و دانشگاهيان بايد به قدري در كنار هم باشند كه بتوانند كاملاً روح نهاد مقابل را درك كنند. در همين راستا به وحدت در مديريت نيز اشاره شده است، به اين معنا كه مديريت حوزههاي علميه و مديريت دانشگاهها فقط يك فرد باشد.غير از اين رويكردهاي هشتگانه، رويكردهاي ديگري از قبيل: وحدت در نظام ارزشيابي تحصيلي، وحدت در روش علوم، وحدت در نوع پوشش و لباس ياآداب و رفتار، وحدت مبني بر تقسيم كار و ... نيز در تبيين معناي وحدت حوزه و دانشگاه ذكر شده است كه به دليل پرهيز از اطاله كلام، از ذكر آنها خودداري ميكنيم، اما بيگمان به اعتقاد بسياري از كارشناسان و انديشمندان، اصليترين و نزديكترين رويكرد به معناي وحدت حوزه و دانشگاه، چيز ديگري است كه در ادامه بدان خواهيم پرداخت.ديدگاه برخي از انديشمندان مسلمان در مورد تبيين معناي وحدت حوزه و دانشگاه
جهت تبيين معناي صحيح از وحدت حوزه و دانشگاه، بررسي ديدگاههاي چهار تن از انديشمندان و صاحبنظران در اين مورد ضروري مينمايد:1.امام خميني
ايشان در تبيين معناي وحدت حوزه و دانشگاه، وحدت را به دو نوع فكري و عملي تقسيم ميكنند. وحدت فكري بين دانشگاهيان و حوزويان را با واژه وحدت كلمه بيان ميدارند و معتقدند كه وحدت كلمه، در حقيقت وحدت در يك كلمه و آن هم توافق بر سر حفظ كشور و حفظ كيان اسلام است؛ يعني محور وحدت فكري ميان اقشار مختلف خصوصاً اين دو قشر، فقط علاقهمندي به حفظ كيان دين و كشور بايد باشد و هر شرط ديگري زايد است.ايشان وحدت عملي را با واژههايي چون: داشتن پيوند دوستي و تفاهم، دوست و رفيق بودن، نزديكي دلها، احترام متقابل، همديگر را قبول داشتن، همديگر را همكار دانستن، همديگر را تحمل كردن، انسجام داشتن و ... بيان ميكنند. از اين واژهها ميتوان استنتاج كرد كه تبيين معناي وحدت حوزه و دانشگاه از ديدگاه امام، وحدت تشكيلات، وحدت حوزههاي معرفتي و ... نيست؛ بلكه منظور و هدف ايشان آن است كه اين دو نهاد با حفظ استقلال و هويت خود، همديگر را قبول داشته و دلها را به هم نزديك كنند و در جهت خدمت به جامعة اسلامي و مردم مسلمان، برادرانه در كنار هم باشند و شرط اين همزيستي مسالمتآميز، فقط علاقه به كشور و حفظ كيان اسلام است.از ديدگاه ايشان، حوزه و دانشگاه با توجه به تواناييهاي خود، بايد يكديگر را كامل كنند و در راستاي اهداف نهايي انقلاب و نظام قرار گيرند، به همين دليل ميفرمايند: «ميدانيم كه اين دو مركز در حقيقت دو شاخهاند از يك شجرة طيبه كه اگر به اصلاح گرايند و تعهّد روحاني خود را حفظ كنند و دست در دست هم در صف واحد در خدمت حق و خلق قيام كنند، ملّت را به كمال خود در دو بعد معنوي و مادّي ميرسانند و آزادي و استقلال كشور را حفظ ميكنند.»2. حضرت آيتالله خامنهاي
رهبر معظم انقلاب در تبيين معناي وحدت حوزه و دانشگاه ميفرمايند: «در نظام اسلامي، علم و دين پا به پا بايد حركت كند. وحدت حوزه و دانشگاه، يعني اين. وحدت حوزه و دانشگاه معنايش اين نيست كه حتماً بايستي تخصصهاي حوزوي در دانشگاه و تخصصهاي دانشگاهي در حوزه دنبال شود. نه، لزومي ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبين باشند و به هم كمك كنند و با يكديگر همكاري نمايند، دو شعبه از يك مؤسسه علم و دين هستند. مؤسسه علم و دين، يك مؤسسه است و علم و دين باهماند. اين مؤسسه دو شعبه دارد: يك شعبه، حوزههاي علميه و شعبه ديگر دانشگاهها هستند؛ اما بايد با هم مرتبط و خوشبين باشند، با هم كار كنند، از هم جدا نشوند و از يكديگر استفاده كنند...» ايشان همچنين در تبيين و در واقع تكميل جملات خويش يادآور ميشوند: «وحدت حوزه و دانشگاه، يعني وحدت در هدف. هدف اين است كه همه به سمت ايجاد يك جامعه اسلامي پيشرفتة مستقل، جامعة امام، جامعة پيشاهنگ، جامعة الگو، ملّت شاهد، ملّتي كه مردم دنيا با نگاه به او جرأت پيدا كنند تا فكر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پياده كنند، حركت نمايند.»3. آيتالله مصباحيزدي
آيتالله مصباح نيز در تبيين معناي وحدت حوزه و دانشگاه، ابتدا به اين نكته اشاره مينمايند كه: «گاهي تصور ميشود كه مراد از وحدت حوزه و دانشگاه، وحدت فيزيكي و خارجي است و اكنون كه نظام اسلامي به وجود آمده است، نظام دانشگاهي و نظام حوزوي نيز بايد در يكديگر ادغام شوند و تعدّدي در نظام آموزشي نباشد.سپس اين سؤال مطرح ميشود كه اين وحدت چگونه بايد صورت گيرد؟
آيا بايد يكي از آنها حذف شود و ديگري باقي بماند؟
يعني يكي مثل ديگري شود؛ مثلاً حوزه به دانشگاه تبديل شود يا به عكس؟
يا اينكه هر دو حذف شوند و نظام تحصيلي جديدي به وجود آيد كه بينابين و يا جامع هر دو باشد؛ نه حوزه باشد و نه دانشگاه، بلكه جامع امتيازات هر دو باشد. به نظر ميرسد كه اين بحث از ريشه اشتباه است. هرگز كساني كه وحدت حوزه و دانشگاه را مطرح كردهاند، منظورشان وحدت فيزيكي آن دو نبوده است.»ايشان سپس در تبيين معناي صحيح وحدت حوزه و دانشگاه ميگويند:
«آنچه معقول است و بايد تحقق پيدا كند، اين است كه حوزه و دانشگاه هدف واحدي را در نظر بگيرند و براي تحقق آن دوشادوش هم تلاش كنند. اين وحدت با وحدتي كه در ميان ساير اقشار ملّت مطرح است، فرقي ندارد. در آن مورد، هيچ كسي نميگويد كه مثلاً مسگرها آهنگر شوند يا آهنگرها مسگر، بلكه منظور از وحدت اين است كه همة اقشار ملت در يك جهت حركت كنند و هدف واحدي را دنبال كنند.»
4. آيتالله شهيد مفتح
شهيد دكتر محمّد مفتح كه بايد وي را مفتاح وحدت حوزه و دانشگاه دانست، در مورد معنا و مفهوم حوزه و دانشگاه به جملهاي اشاره ميكند كه ميتوان از آن، وحدت در اهداف را استنتاج کرد. آن شهيد بزرگوار، حوزه و دانشگاه را تعيين كننده مسير جامعه دانسته و به همين دليل وحدت اين دو نهاد را موجب پيشرفت جامعه قلمداد ميكرد. وي معتقد بود كه:«ديگر گروهها و قشرها به اينها [حوزه و دانشگاه] نگاه ميكنند. اينها هستند كه مسير جامعه را تعيين ميكنند. پيشرفت جامعه با كشاورز و كارگر و بازاري نيست. آنها اعضاي فعّال جامعه هستند، اما مسير پيشرفت جامعه را مغزهاي انديشمندان در علوم مادّي و ديگر رشتههاي علوم [تعيين ميكنند]. اينها اگر با هم باشند، جامعه جلو ميرود و مخصوصاً از نظر جامعهشناسي مذهب».اشاره شهيد مفتح به «تعيينكننده بودن مسير» توسط حوزه و دانشگاه، حاكي از وحدت در هدف و غايت است؛ چرا كه اگر در اهداف وحدتي نباشد، طبيعتاً در تعيين مسير نيز موفقيتي حاصل نخواهد شد.
معناي صحيح وحدت حوزه و دانشگاه چيست؟
با توجه به نظر چهار انديشمند ذكر شده، ميتوان معناي صحيح در مورد وحدت حوزه و دانشگاه را «وحدت در غايت، هدف و آرمان» و در يك كلام وحدت راهبردي يا استراتژيكي دانست. بر هر يك از معاني و رويكردهاي ذكر شده در مورد وحدت حوزه و دانشگاه، نقدهايي وارد است.در رويكرد «وحدت اخلاقي» هر چند نگرش اخلاقي به وحدت، يكي از مهمترين و ضروريترين لوازم وحدت حوزه و دانشگاه را مطرح مينمايد و توجه اين دو نهاد را به ركني ركين در مسير وحدت كه همان فضاي رشد و تعالي و صداقت است جلب ميكند، اما اين تمام مسئله نيست و براي تحقق وحدت، فراتر از بُعد اخلاقي بايد به ابعاد پرداخت. وحدت اخلاقي حوزه و دانشگاه، عليرغم اينكه ضرورتي غير قابل انكار و فوقالعاده لازم است، اما كافي نيست.در رويكرد «وحدت معرفتي» نيز بايدگفت، مطالبة وحدت در دستگاه معرفتي موجب تنگنظري و محدود كردن چارچوب معرفتي دين و انسان در نظريةواحدي است كه در كلّيت، حقانيّت را به نفع خود مصادره به مطلوب ميكند. حوزه و دانشگاه از ناحيه معرفتشناسي با هم تعارض ندارند، اگرچه انطباق تاّم هم ندارند و چنين انطباق محدودكنندهاي را هم طلب نميكنند.رويكرد «وحدت ايدئولوژيك در معرفت بشري» نيز نادرست است؛ چون علاوه بر اينكه بسياري از حوزويان و دانشگاهيان، قلمرو دين اسلام را به تمامي علوم بشري سرايت نميدهند و بلكه به عكس، حوزه و دانشگاهِ موجود، بر ارزش معرفت بشري در علوم تجربي طبيعي اتفاقنظر دارند و اين عرصه را بدون حضور دين، مختص تلاش وكاوش بشري ميدانند. علاوةبر اين، اين نظريه مستلزم فرو ريختن هرگونه بنيان مستقل عقلي است و هرگونه تفاهم ميانذهني را الزاماً نفي ميكند. غير از اين، اين نظريه در فهم متون ديني نيز به دُوري باطل منتج ميشود، بنابر مفروض اين نظريه، فهم صحيح متون اسلامي متوقّف بر ابتناي فهم مذكور بر ايدئولوژي اسلامي است و كسب ايدئولوژي اسلامي هم وابسته فهم صحيح متون ديني اسلام است!رويكرد «وحدت ساختاري» نيز نميتواند درست باشد؛ چرا كه امروزه جامعهشناسيِ ساختگرا مردود تلقي ميشود، زيرا ساختارگرايي از تبيين واقعيت دروني نهادهاي اجتماعي غافل مانده و حقايقي كه به مراتب از ساخت نهادها مهمترند را ناديده ميانگارد. بنابراين، تبيين وحدت بر اساس رويكردي كه سطحينگري و نقض مكرر تبيينهاي آن به اثبات رسيده، خطايي فاحش است. سازمان، تنها ميتواند در حدّ يك وسيلة خوب براي حمل و استقرار محتواي دروني خود اعم از برنامهها و اهداف و روشها باشد، امّا هيچگاه نمي تواند جايگاه اين امور را اشغال كند و از اهميت مساوي با آنها برخوردار گردد.رويكرد «وحدت عملي» يا «پراگماتيك» نيز با نقدهايي مواجه است؛ زيرا رويكرد عملي به وحدت، ديدگاهي عملزده و پراگماتيك دربارة وحدت ارائه ميكند و اين وحدت را به عرصة عمل اجتماعي گره ميزند و در آنجا جست وجو ميكند، اما هم عقل و هم تجربه ثابت كرده است كه وحدت عمل بدون تكيه بر هماهنگي در نظر ممكن نيست. بنابراين حوزه و دانشگاه نميتوانند در محتوا و حركت دروني خود، ناهماهنگ و ناسازگار باشند، اما در عمل ناگهان حوزويان و دانشگاهيان به وحدت و سازگاري كامل در عرصة عمل اجتماعي برسند.تبيين معناي وحدت بر مبناي «وحدت سياسي» نيز نادرست است؛ چون وحدت عمل سياسي همچون هر عرصة عمل ديگر، به نوعي وحدت در نظر نيازمند است و در اين خصوص نيز هرگز حوزويان و دانشگاهيان نميتوانند با چند فلسفة سياسي متفاوت و چند نگرش تحليلي مختلف، جريان واحدي را در عرصة عمل سياسي تشكيل دهند. غير از اين بايد گفت كه اساساً فعاليت سياسي، كمتر زمينه براي وحدت حوزه و دانشگاه پديد ميآورد؛ بلكه به عكس، به طبيعت حال، موجّد شكاف هرچه بيشتر بين جريانهاي سياسي موجود در اين دو نهاد ميشود.رويكرد به معناي «وحدت در ساختار آموزشي» نيز نادرست است؛ زيرا اين رويكرد تنها در صورتي ممكن است كه علوم حوزوي با نظام آموزشي دانشگاهي تدريس شود و عكس اين عمل امكان بروز و ظهور ندارد. غير از اين، اين نوع وحدت چه كارآيي و ثمرهاي دارد؟
آيا تمام بحث بر سر شكل و شمايل يك سازمان يا خصوصياتي مشخص و متفاوت براي سازمان ديگر بوده است، بدون اينكه به روح و فضاي نهفته در پس آن شكل ظاهر توجهي شود؟«وحدت بر مبناي روش شناختي» نيز با توجه به رويكردي جزمانديشانه و فاقد منطق خاص، موضوعاً از شمار بحث خارج است. با اين همه، به نظر ميرسد، تنها معناي صحيح از «وحدت حوزه و دانشگاه» وحدت راهبردي يا استراتژيكي باشد.
وحدت در هدف و راهبرد؛ صحيحترين معناي «وحدت حوزه و دانشگاه»
رويكرد «وحدت راهبردي»، وحدت حوزه و دانشگاه را بر بنياني نظري استوار ميكند. از اين ديدگاه، بنياد نظري وحدت در واقع همان استراتژي واحد حوزه و دانشگاه در تجديد تمدّن عظيم اسلامي است؛ تمدّني كه با تكيه بر نقاط مثبت دوران شكوفايي مسلمين، از نقايصي كه موجب ضعف اين تمدن شد پرهيز نمايد و با بهرهگيري از تجارب به دست آمده، اركاني نوين براي خود پيريزي كند. وحدت استراتژيك حوزه و دانشگاه، بر فهم درست واقعيتها، ترسيم اهداف مشترك و همچنين راهبردها و روشهاي هماهنگ متوقّف است. وحدت در هدف، غايت و آرمان - همانگونه كه گفته شد - بر پايه استراتژي واحد يعني تجديد تمدن عظيم اسلامي استوار است و براي اين منظور بايد دو مؤلّفه «اسلام» و «انقلاب اسلامي ايران» مدّ نظر قرار گيرد:1. اسلام
اسلام در پي نيل انسانها به سعادتمندي است و حوزه و دانشگاه نيز بر همين اصل وحدت نظر دارند. اگر آرمان دانشگاه را توانايي در توليد علم و نظريه به منظور مشاركت هرچه بيشتر در رساندن انسان به سعادت بدانيم و همچنين براي حوزه نيز آرمان سعادت دنيوي و اخروي را اصليترين و غاييترين آرمان آن بدانيم، آنگاه ميتوان گفت كه حوزه و دانشگاه به نحوي وحدت دارند. هر دو در نهايت به سعادت و تكامل انسان ميانديشند كه همان آرمان اصلي «اسلام» است.2. انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي بر جوهرةدركي عميق از اسلام استوار گرديده است و در حالي كه دكترين خود را بر اساس حاكميت ولايت فقيه قرار داد، اين ولايت را مدتها قبل از پيروزي و تشكيل نظام جمهوري اسلامي، در جريان مبارزه محقّق ساخت. دانشگاهيان و حوزويان نقش مؤثري در پيروزي اين انقلاب داشتهاند. همكاري و وحدت نظري و عملي آنان در جريان مبارزات، محصول ايدهاي بود كه آنان را به آن سمت رهنمون ساخته و متّحد ميكرد. اين ايده عبارت بود از «تلاش براي پيروزي و اعتلاي مردم ايران و حاكميت اسلام در اين مملكت».پس از پيروزي انقلاب نيز وحدت در آرمانهاي بلند انقلاب در دستور كار اين دو نهاد قرار گرفت. حوزه و دانشگاه در پي اعتلاي معنوي و فرهنگي جامعه ايران و همچنين پيشرفت مادّي آن هستند، همان آرماني كه انقلاب اسلامي بر رسيدن به آن تأكيد دارد. از اين رو ميتوان معناي درست از وحدت حوزه و دانشگاه را وحدت در راهبرد، استراتژي، هدف، غايت و آرمان دانست، همانگونه كه بزرگان ما بر آن تأكيد فراوان دارند.1. صحيفه نور، جلد 19.2. حديث ولايت (مجموع رهنمودهاي مقام معظم رهبري)؛ مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي؛ تهران: 1376، جلد 3 و 6.3. حوزه و دانشگاه (كتاب اول)، مجموعه مقالات و مصاحبههاي برگزيده، پژوهشكدةحوزه و دانشگاه، 27 آذر 1378، مقالة «حوزه و دانشگاه به سوي وحدت راهبردي»، سيدعباس نبوي.4. علي بابايي، دكتر يحيي؛ عوامل مؤثر بر وحدت نخبگان؛ پژوهشكدة امام خميني و انقلاب اسلامي؛ تهران: 1383.5. مصباح يزدي، آيت الله محمدتقي؛ مباحثي دربارة حوزه؛ انتشارات مؤسسه امام خميني(ره)؛ قم: 1376.6. نشريه مسجد دانشگاه، پيش شماره دهم، آبان و آذر 1382.7. نشريه پگاه حوزه، شماره 51، 11 خرداد 1381.8. همان، شمارة 221،24 آذر 1386.9. افكار استاد شهيد دكتر مفتح؛ به كوشش ناصر باقري بيدهندي.