انجمني براي تطهير شياطين
اشاره
برگ برگ تاريخ سرشار از نمونههايي شگفتآوري و دستمايه عبرت امروزيان است. همواره در تاريخ بودهاند گروهها و انجمنهايي كه با سكوت و يا تأييد ضمني و همراهي معنوي و مادي، حكومتهاي باطل را تقويت و با چهرهاي به ظاهر عرفاني و موّجه، دستان آغشته به خون ستمگران را تطهير و ميكردند. اين نوشتار به نقش سياسي گروههاي عرفاني از صدر اسلام تاكنون و به عنوان شاخص اين انجمنها به بررسي فعاليت خوارج، مرجئه و حجتيه پرداخته است.(نگاهي گذرا به نقش گروههاي عارفنما در توجيه حكومتهاي طاغوتي)علياكبر عالميانهمواره گروهي با تمسك به برخي پديده هاي مقدس، زمينههايي را براي انحراف مسير حق پديد ميآورند. از جمله اين گروهها، عارفنمايان هستند كه با تشبث به عرفان، خود را زاهد، عابد، مؤمن و بندة برگزيده دانسته و با ترويج افكار صوفيمآبانه خويش، توجيهگر ظلم، فساد، تبعيض و منكرات ديگر ميشوند. اين عارفنمايان كه مدعي اموري عرفاني، ماورايي و متافيزيكي هستند، با استناد به آنچه «قدرت عرفاني» و «معنوي» خود مينامند، ضمن سوء استفاده از احساسات مردم و توجه آنان به دين و معنويت، خواه ناخواه توجيهگر حكومتهاي جائر ميشدند. تاريخ اسلام، پر است از كجانديشيهاي كژ روان ناآگاه كه زمينهساز مشروعيت بخشي به ستمگران متحجر ميشدند. مرجئه و خوارج، نمونهاي روشن از اين گروهها بودند كه با تمسك به افكاري پوسيده، با ادعاي عرفانگرايي و معنويت پناهي، ستيز با حكومتي عدلمحور همچون حكومت پنج سالة علي ابن ابيطالب را سر لوحة عمل خود قرار دادند. هر چند در ظاهر حكومت جور معاويه را نيز برنميتابيدند، اما هر چه بود، مخالفت سرسختانه و عاقبت شهادت مظلومانه مولا علي (ع) توسط گروه متقلب خوارج، زمينه حكومت معاويه را فراهم نمود و اينگونه بود كه به حكومت عدل علوي و ولوي پايان داده شد و تا زمان ظهور امام دوازدهم (ع) امكان برقراري حكومتي عادلانه از سوي عترت محمد بن عبد الله (ص) هيچگاه پديد نيامده است. در دوران كنوني نيز گروههايي مانند انجمن حجتيه نقش پياده نظام حكومتهاي جائر - اگرچه ناخواسته - را ايفا كردند؛ چه آنكه با افكار و ايدههاي پريشان خود، بر توجيه ادامه حكومت ظلم و رژيم باطل اصرار ميورزيدند. در اين نوشتار، ابتدا به دو فرقة خوارج و مرجئه ميپردازيم و سپس محور اصلي بحث را كه همان بررسي نقش انجمن حجتيه در توجيه حكومت طاغوت است، مورد كاوش قرار خواهيم داد.الف) خوارج
در اثناي جنگ صفين كه سالهاي 36 و 37 ق. ميان امام علي (ع) و معاويه درگرفت، اختلافي در سپاه امام علي (ع) رخ داد كه مبدأ پيدايش فرقهاي به نام خوارج شد. در آغاز به نظر ميرسيد كه خوارج، فرقهاي سياسي - نظامي هستند، اما در ادامه به يك فرقة اعتقادي - مذهبي تبديل شدند. دليل تحول مزبور اين بود كه آنها كوشيدند تا كار خويش را توجيه ديني كنند. براساس همين توجيه، گروهي كه خود را عارف، عابد، زاهد و مؤمن ميدانستند، حكومت عدل علي ابن ابيطالب را با دلايلي بياساس از قبيل پذيرش يا عدم پذيرش حكميت، اختلاف در تعيين فرد برگزيده شده براي حكميت، اختلاف در عمل به پيمان و يا نقض آن، اختلاف در گناه بودن پذيرش حكميت افراد يا جايز بودن آن، اختلاف در اينكه مرتكب كبيره، كافر است يا خير و .... غير مقبول دانسته، با آن به مبارزه پرداختند. گرچه نميتوان نقش مستقيم خوارج را در تشكيل حكومتهاي اموي و بعد از آن عباسي ثابت كرد، اما ميتوان ردّ پاي اين عارفنمايان بدطينت را در شكلگيري حكومتهاي جور و توجيه آن كاملاً احساس نمود؛ چه آنكه بايد تشكيل ديكتاتوري معاويه و تقويت آن را قبل از هر چيز معلول نادانيهاي اين گروه منحرف دانست. در مقابل خوارج، گروهي ديگر سر بر آورد كه به ظاهر، ريشة اختلافش با خوارج در كافر بودن يا نبودن مرتكبين كبيره بود، اما در باطن رگههايي از تفكرات التقاطي اسلامي را ميتوان در آن مشاهده نمود. اين گروه، بعدها «مرجئه» نام گرفتند. البته خوارج نيز به راه خود ادامه داد و با شكلگيري فرقههايي از دل آن، مانند محكمة الاولي، نجديه، صفريه و اباضيه، توجيهگر حاكمان جور شد.ب) مرجئه
كلمه ارجا به دو معنا به كار رفته است: تأخير انداختن، و اميد دادن. اطلاق اين نام به معناي نخست بر گروهي خاص به دليل اين است كه آنها رتبةعمل را مؤخر از رتبة ايمان و خارج از آن ميدانستند و اطلاق آن به معناي دوم به اين دليل بود كه آنها به گناهكاران، اميد بخشيده شدن ميدادند؛ چون معصيت را براي ايمان مضر نميدانستند. اين فرقه به چندين فرقه و مذهب تخلف اطلاق شده كه برخي جنبه سياسي و بعضي جنبه كلامي دارند. نخستين گروهي كه مرجئه ناميده شدند، در قرن اول هجري پديد آمدند. اينان، در جريان شورش عليه عثمان سر برآوردند و معتقد بودند كه قضاوت دربارة حق و باطل بودن عثمان و علي (ع) را بايد تا روز قيامت به تأخير انداخت.1 اين اعتقاد آنها در مقابل اين اعتقاد خوارج نخستين است كه علي (ع) و عثمان را كافر ميدانستند. گروه ديگر از مرجئه، در اصل، گروهي سياسي بودند كه به تبعيت از حاكم وقت - اگرچه معاويه و يزيد - اعتقاد داشتند. نوبختي، عالم و نويسندة شهير شيعي، در اين باره ميگويد: پس از شهادت امام علي (ع) جز اندكي از شيعيان آن حضرت، ديگر همراهان وي به معاويه پيوستند. ايشان قومي بودند كه از حاكمان وقت پيروي ميكردند، عقيدة مهم اين طايفه آن بود كه همه اهل قبله را كه در ظاهر به اسلام اقرار ميكردند، مؤمن و مسلمان ميدانستند و اميد آمرزش و بخشايش آنها را داشتند.2 اين گروه - همان گونه كه گفته شد - خواهان قطع خونريزي فرقههاي گوناگون و گردن نهادن به حكومت طاغوت زمان يعني امويان بودند. با وجود اين كه اين دو گروه از مرجئه، دربارة امام علي (ع) قضاوتي نميكردند، در زمانهاي بعد دست كم برخي از مرجئه به موضع ضديت با امام علي (ع) كشيده شدند. پس از پيدايش چنين عقايد سياسي و فرقههاي حامي آنها، عدهاي به منظور توجيه ديني ارجاء سياسي، به دنبال يافتن مباني كلامي و اعتقادي براي آن برآمدند و چنين شد كه ارجاء كلامي و مرجئه مذهبي متولد شد. اين گروه بر آن شدند كه رتبه اعمال، متأخر از رتبة ايمان است و گناهان كبيره به ايمان انسان آسيبي نميرساند؛ در نتيجه به همه گناهكاران حتي غاصبان خلافت رسول ا... (ص) اميد آمرزش ميدادند.البته غير از دو فرقة عارفنماي خوارج و مرجئه ميتوان به فرقههايي از قبيل قدريه، جبريه، جهميه، معتزله، اهلالحديث، اشاعره، ماترپديه، دروزيه، نُصيريه، شيخيه و ... هم اشاره نمود. اما سخن اينجاست كه اين فرقههاي عارفنما، فرقههايي كلامي به شمار ميآمدند و نقش چنداني در سياست و يا توجيه حكومتهاي جائر ايفا نكردند. البته در اين ميان بايد به يك فرقة عارفنماي شيطانمسلك به نام وهابيت اشاره كرد كه با دستاويز قرار دادن ترويج مذهب حنابله و تخريب آثار گرانقدر شيعي، موجبات تسلط حكومت جائر آل سعود را در عربستان فراهم آورد و تا امروز نيز آثار شوم اين تفكر، حداقل در مناطق شيعهنشين، بسيار مشهود است. هر چه بود، فرقههاي مزبور پيش از اين كه فرقهاي سياسي با رويكردي سياسي باشند، فرقهاي كلامي بودند كه در لفافه مباحث كلامي به تحليل مسائل ميپرداختند؛ از اين رو بايد گفت: اين فرقهها حتي در قالب مباحث كلامي، ايدههاي سياسي خود را جامة عمل ميپوشاندند و اينگونه بود كه توجيهگر و صد البته مؤيد حكومتهاي جور شدند.ج) انجمن حجتيه، از شكلگيري تا انحطاط
- شكلگيري
با فعاليت گسترده فرقة بهائيت در سالهاي پس از دهة 20 و نفوذ روزافزون اين فرقة ضاله، بسياري از مذهبيون درصدد مقابله با گسترش و ترويج بهاييت برآمدند. در اين ميان؛ روحانيان با استفاده از سنگر وعظ و منبر، سعي ميكردند تا ترفند عناصر بهاييها را خنثي سازند. برگزاري اينگونه جلسات بر عهدة هيأتهاي مذهبي بود. اين هيأتها در مشهد بسيار فعالتر از شهرهاي ديگر بودند. از مهمترين جمعيتها و انجمنهايي كه در اين شهر مذهبي پا به عرصة ظهور گذاشت، هيأتهاي مؤتلفه اسلامي بود. اين هيأتها كه مركب از شش جمعيت و انجمن بودند، به موازات گسترش نفوذ بهاييان، بر آن شدند تا نفر را مأمور تحقيق و پژوهش دربارة آنها كنند تا ضمن آگاهي از عملكرد اين فرقه، تمهيدات لازم را براي تربيت كادري زبده از جوانان، براي مقابله فكري با بهاييان فراهم آورد. به همين سبب، شيخ محمود حلبي و سيدعباس علوي، مأمور اين كار شدند. اما سيدعباس علوي پس از مدتي همنشيني با اعضاي فرقة مذكور، به تدريج دين و ايمان خود را از دست داد و در شمار معتقدان و مدتي بعد در زمرة مبلّغان بهائيت درآمد. اين مسأله باعث شد كه مذهبيون، خطر گسترش فرقة مذكور را جدي بگيرند و به اقدامات عميقتري در اين خصوص دست زنند.3 شيخ محمود حلبي از روحانيان سياسياي بود كه در جريان جنبش ملي نفت، سخنرانيهاي بسيار آتشين در تهييج مردم و در حمايت از آيت ا... كاشاني ايراد ميكرد؛ اما بعد از كودتاي 28 مرداد، سياست را رها كرد.4 او با مشاهده بروز اختلاف ميان رهبران نهضت ملي شدن صنعت نفت، انگيزة خود را از دست داد و آن تب آتشين فروكش كرد؛ برخي نيروهاي مذهبي نيز از ادامة فعاليتهاي سياسي نااميد شدند و به تدريج زمينهاي مناسب براي بروز ايدههاي غير سياسي و پرداختن به مسايل صرفاً مذهبي و ديني در بين عدهاي از فعالان پديدار شد. آنان به اين اعتقاد رسيدند كه ميبايست، عرصة سياست را به سياستمداران بخشيد و هر چه سريعتر خود را از اين مرحله نجات داد و بايستي تنها به امور ديني پرداخت و دل را به آداب و رسوم و مناسك و مراسم مذهبي خشنود ساخت تا زمينه براي ظهور امام زمان (عج) فراهم شود. اين تفكر به تدريج طرفداراني براي خود پيدا كرد و بسياري از عناصر فعال پيشين با پيروي از اين بينش، در ترويج تفكر جدايي دين از سياست كوشيدند. اين نوع نگرش، در فعاليتهاي انجمن تبليغات اسلامي نيز ديده ميشد. اعضاي اين تشكل بر جنبههاي غير سياسي عملكرد خود تأكيد ميورزيدند. در چنين فضايي، شيخ محمود حلبي خود را از عرصة سياست كنار كشيد. وي با اين كه در فهرست كانديداهاي مجلس هفدهم شوراي ملي قرار داشت و خانة او محل رفت و آمد نيروهاي منتسب به جبهة ملي بود، پس از بروز اختلاف در بين سران نهضت، در آخرين روز اسفند 1330 زادگاه خود را ترك و به تهران مهاجرت كرد و در خيابان لرزاده و ميدان حسنآباد، محفلي را با عنوان انجمن ضد بهاييت تشكيل داد كه بعدها در سال 1336 نام «انجمن حجتيه مهدويه»را به خود گرفت.5د) انجمن حجتيه و سياست
رويكرد اين انجمن و رهبران فكري آن به مقوله سياست و بويژه حكومت، حائز نكات مهمي است كه هر چند در اين مجال نميتوان ابعادي كامل از آن را ذكر كرد، ولي ذكر شمهاي از شاكلة فكري اين انجمن در مقولة فوق الذكر و به ويژه نوع برخورد آنها با انقلاب اسلامي، خالي از لطف نيست:1.موضعگيري در جريان نهضت 15 خرداد
پس از شكلگيري قيام 15 خرداد 1342، رهبر انجمن حجتيه، به جاي همراهي با ملت ايران و رهبر اين نهضت، امام خميني را مورد مؤاخذه قرار ميدهد و ايشان را مسؤول ريختن خون جوانان در 15 خرداد ميداند! و با تعبيري بسيار تند، اين حركت اسلامي را محكوم ميكند! به طور كلي رويكرد اين انجمن، بر مبناي عدم مبارزه با شاه و سكوت در برابر اين رژيم استوار بود و اين مهم، از سوي شخصي به نام مهندس «طيب» كه از مسؤولان سابق انجمن بود، مطرح شده است: «... از ابتداي اين نهضت و از گذشتههاي دور، آقاي حلبي با ناباوري با آن برخورد ميكرد و معتقد بود كه نميشود با رژيم تا دندان مسلح شاه مبارزه كرد و عقيده داشت كساني كه به اين راه كشيده ميشوند خونشان را هدر ميدهند و كساني كه افراد را به اين راه ميكشانند مسؤول اين خونها هستند و معتقد بود كه كار صحيح، فعاليتهاي فرهنگي و ايدئولوژيك است نه مبارزه عليه رژيم...»6 و به اين ترتيب، گامي مبهم و در عين حال خطا در تأييد حكومت طاغوت زمان - اگرچه غير مستقيم - در آن زمان برداشته شد.2.موضعگيري در آستانة پيروزي انقلاب
با اوجگيري انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني (ره)، انجمن حجتيه، حتي از صدور اعلاميهاي در جهت دفاع از اين حركت عظيم ملي و ديني دريغ نمود. با اين همه، عليرغم خودداري برخي رهبران عمدة اين انجمن از هرگونه پشتيباني نهضت اسلامي، بدنة اصلي اين تشكيلات به انقلاب اسلامي پيوسته بود؛ اما مخالفت رهبر اين انجمن با هرگونه انقلاب و نهضتي بر ضد رژيم محمدرضا پهلوي همچنان ادامه داشت. مهندس طيب در اين باره خاطر نشان ميكند: «در جريان مبارزه و انقلاب، خود آقاي طبي قضاوتشان اين بود كه اين انقلاب، چون رژيم مسلح است و ارتش دارد و مردم سازمان ندارند و سلاح ندارند، به پيروزي نميرسد.»7 انجمن، به تبع خط فكري و سياسي خود، به شدت در مخالفت و مانعسازي و كنترل روند انقلاب ميكوشيد. براي نمونه، با روي كار آمدن دولت شريف امامي در اوج اضمحلال رژيم پهلوي، تعدادي از انجمنها به جاي همراهي با امام و مردم، به مشروعيت سازي براي اين دولت روي آوردند و در اقدامي سؤال برانگيز گفتند: «اين [شريف امامي] آخوندزاده است، آيت ا... زاده است، اين از بيت سلطان العلماهاست، ديگر كارها درست ميشود، حالا چه ميگوييد».8 مخالفت انجمنها با انقلاب، البته به زعم رهبران آن معلول روايتي بود كه هر قيامي پيش از قيام امام زمان (عج) را شكست خورده پيشبيني ميكرد. آنان به استناد اين روايت، استدلال ميكردند كه «قيام ملت ايران بر ضد شاه نيز به شكست خواهد انجاميد و با آن همكاري و همگامي نميتوان داشت.» از اين رو، آنان سر سوزني به اين نهضت اعتقاد نداشتند. ذكر دو شاهد مثال، خود مؤيد همين مدعاست. اول آنكه حدود سال 1345 در جلسهاي كه در آن، شيخ محمود حلبي، جمعي از علما و از جمله شهيد دكتر محمد مفتح حضور داشتند، و از اختناق و ممانعت از سخنرانيهاي مذهبي انتقاد و گله ميكردند، حلبي برآشفت و اظهار داشت: «... بد ميكنيد، برخلاف مصالح مملكت صحبت ميكنيد، دستگيرتان ميكنند؛ ولي ما كميسيونها وكنفرانسهاي عظيم تشكيل ميدهيم و هيچ كس مزاحم ما نميشود.»9 شاهد مثال بعدي، سخني ديگر از رهبر اين انجمن است. وي در دوران اختناق سال 1356 گفته بود: «عدهاي از راه خطبههاي جهاديه علي (ع) جوانان را به بينظمي و خرابكاري و فتوا دادن به اين كه ترور عناصر رژيم حلال است، تحريص و تحريك ميكنند.»10 و به اين گونه، گامي ديگر در راه تأييد و توجيه رژيم طاغوت از سوي رهبر اين انجمن برداشته شد.3. موضعگيري در پيروزي انقلاب
با پيروزي انقلاب، انجمنيها تضعيف شدند و كليت تشكيلات آنها دچار سردرگمي شد كه چگونه با انقلاب برخورد كنند؟! وقتي آنان به موضع انفعال افتادند، نيروهاي تربيت شده اين انجمن در سطح مختلف، به سه دسته تقسيم شدند: دستة نخست به انقلاب پيوستند، دسته دوم بياعتنا ماندند؛ اما دسته سوم با انتقاد از انقلاب به صف مخالفان - از نوع دينداري - پيوستند. انجمن چند ماه پيش از انقلاب، در شهريور 1357 مواضع خود را در ارتباط با سياست تغيير داده و شروع به همراهي با انقلاب كرد. اما پس از انقلاب، برخي رهبران انقلابي، انجمن را يك عنصر خطرناك معرفي كردند و براي جلوگيري از نفوذ آن در مراكز، تبليغات وسيعي آغاز شد. اين اعتراضها كه اغلب در پوشش دفاع از انقلاب صورت ميگرفت، به مرور به حذف شمار زيادي از چهرههاي باسابقه انجاميد. طبعاً برخي سوابق برخوردهاي منفي رهبران انجمن با جريان انقلاب به صورت يك تجربه براي موضعگيري عليه آنان مورد استفاده قرار گرفت. براي نمونه، امام خميني (ره) كه روزگاري آقاي حلبي را تأييد ميكردند، در سالهاي پيش از انقلاب به تدريج به حركت انجمن بدبين شده، حمايت خود را قطع كردند. آقاي محمدعلي گرامي كه اخبار داخلي ايران را براي نجف ارسال ميكرد، نامهاي در اين باره به امام نوشت كه پاسخ امام اين بود: «از وقتي كه مطلع شدم، ديگر تأييد نكردهام.»114. موضعگيري در برابر جنگ تحميلي
انجمن حجتيه، پس از پيروزي انقلاب، ميكوشيد خود را حامي انقلاب معرفي كند و در همين راستا، همواره مدعي حضور فعال در عرصة جنگ بود و براي اثبات اين مدعا، اقدام به انتشار ويژه نامهاي به مناسبت هفتة جنگ كرد. اين ويژهنامه كه به «مرزبانان» موسوم بود، در مهرماه 1360 منتشر شد. اما با اين همه نبايد فراموش كرد كه رهبران اين انجمن، انتقادهايي جدي دربارة جنگ از جمله؛ شبههناك بودن جنگيدن دو ملت مسلمان در كنار يكديگر را مطرح ميكردند. 12ج) تعطيلي انجمن
انجمن حجتيه پس از گذراندن مراحل گوناگون، سرانجام در پنجم مرداد 1362 برابر با دوازدهم شوال سال 1403 پس از اشاره به بيانات امام درباره عملكرد مغاير با اهداف نظام جمهوري اسلامي، تعطيلي فعاليت خود را اعلام كرد.13 به اين ترتيب، انجمني كه نطفة آغازينش در جهت مبارزه با يك حزب سياسي مولود انگليس يعني بهاييت شكل پذيرفته بود، به تعطيلي كشيده شد و البته اين تعطيلي بيش از همه، معلول نگاه سياستگريز رهبران انجمن بود كه خواه ناخواه زمينههاي مشروعيت بخشي به حكومت طاغوت زمان را فراهم ميكرد. البته، توجيه لزوم وجود حكومت و دولت طاغوت در دوران غيبت، معلول برخي ابعاد فكري و عقيدتي پيروان اين انجمن بود كه باز كاوي اجمالي ابعاد اين افكار، ضروري به نظر ميرسد:ابعاد فكري انجمن، در توجيه حكومتهاي جائر
1.فراگيري ظلم و ستم
انجمن با اين توجيه كه يكي از شرايط ظهور امام زمان (عج)، فراگيري ظلم و ستم در تمام دنياست، هرگونه مبارزه عليه حكومتهاي طاغوت را مردود ميدانست. رهبران اين نحله فكري، نشانههاي ظهور وليعصر (عج) را موارد ذيل ميدانستند:1. در اثر شيوع گناه و فحشا، انسان بدترين خلق خدا در روي زمين شده و خداوند آنها را به سه بلا دچار ميكند:
«جور سلطان، قحطي زمان، ستم حكام»؛
2. مردم از هم بيزار و همديگررا مورد لعن قرار داده، به روي هم آب دهان مياندازند و شهادت به كفر يكديگر ميدهند؛
3. گراني، قحطي، زلزلههاي پياپي، قتل و غارت، شيوع گناه و فساد... .14بدين ترتيب وجود ظلم، فساد، تبعيض و منكرات ديگر، امري پذيرفتني از سوي اين انجمن، در جامعه به شمار ميآمد؛ زيرا اين قبيل منكرات سبب ظهور امام زمان ميشد، و چه بهتر كه جامعهاي سرشار از فساد و تباهي باشد! براساس همين تفكر بود كه انجمن حجتيه، به نوعي وجود حكومتهاي طاغوتي در جامعه را بياشكال ميدانست!
2. نفي هرگونه مبارزه
نفي مبارزه با جور، در واقع محصول تفكر «فراگيري ظالم و فساد» بود. در نظر انجمن، ستيز و نبرد انسان منتظر، در روزگار غيبت كمتر آشكار و رو در رو است؛ زيرا بايد امكانات و تجهيزات را براي آن جنگ بزرگ نگهدارد. پس در كمين دشمن مينشيند و رزم تدافعي و پارتيزاني ميكند تا كمتر زيان ببيند و بيشترين آسيب را به خصم وارد آورد و اين يك پيكار فرسايشي است. پس به استتار و اختفا و از آن بالاتر، بردباري و شكيبايي نياز دارد. به اعتقاد اين انجمن، «هر مبارزهاي نيروها را تلف ميكند و بهانهاي براي به هدر دادن نيروها است. ملت شيعه بايد بيش از هر چيز و پيش از هر كار به فراهم ساختن اين جنگاوران پاك و دلاور همت گمارد و براي تربيت آنان تلاش و كوشش نمايد و به هيچ بهانه نبايد نيروي آنان را هدر دهد و تلف كند. از آن سو دشمنان و بدخواهان درصددند تا به هزار و يك دسيسه، قدرت شيعه را نابود سازند و اين گروه مبارز را از هم بپاشند. در اين ميان جز پنهانكاري و دشمنفريبي، يعني تقيه، چارهاي نيست».15سوء برداشت انجمن از موضوع مهمي به نام «تقيه» موجب ميشد تا آنان به بهانه لزوم رعايت تقيه در اسلام، هرگونه مبارزهاي را در عصر غيبت ممنوع شمارند. البته آنان در توجيه عدم مبارزه، به دلايل ديگري نيز استناد ميكردند. يكي از اين دلايل، به زعم آنان، مسأله حديث و روايت بود. انجمن، به ويژه به حديثي كه از امام صادق (ع) نقل شده بود، بيش از احاديث ديگر تمسك ميجستند. حضرت (ع) در روايتي، فرموده بودند: « تا زمان ظهور امام قائم ما فرا نرسد، خروج نكرده و نخواهد كرد احدي از ما براي دفاع در برابر ظلم و جور آنها و اقامة حق، جز آنكه به قتل و شهادت مبتلا شود و هركه قيام كند جز آنكه بر غم و اندوه ما و شيعيان ما بيفزايد، كاري از پيش نبرد.»رهبران انجمن از اين حديث شريف اينگونه استنباط ميكردند كه قيام و مبارزه، مورد رضايت اهل بيت (ع) وامام قائم (عج) نيست و به شكست ميانجامد. در راستاي همين تفكر بود كه آنان بر همة دعوتهاي خداي متعال در قرآن كريم و اهل بيت عصمت (ع) براي دفع ستم و پيكار با جريان باطل، چشم پوشيدند و به رواياتي منقول و مجعول كه ميزان وثوق و صحت و سقم آن معلوم نيست يا در شرايطي خاص بيان شده است، تمسك جستند كه تشكيل حكومت و اصلاحات و بسط بساط عدل در جهت انسداد باب مهدويت است؛ زيرا اوست كه براي برچيدن ظلم و فساد و تباهي قيام ميكند و بايد ستم و معصيت به اوج خود برسد تا زمينة قيام فراهم شود و اين مطلب دقيقاً توجيه همه ستمگريها و جنايتهاست.از ديگر دلايلي كه انجمن براي توجيه نفي مبارزه بر ضد حكومتهاي طاغوتي به آن تمسك جسته بود، بحث تقليد و مرجعيت بود. آنان با اين توجيه كه ما مقلّد فلاني هستيم و ايشان به مبارزه حكم ندادند، خواه ناخواه به مشروعيت بخشي رژيم پهلوي كمك مينمودند. آنها با انتساب اين ادعا به مرجعيت شيعه، زمينههاي شكلگيري افكار انزواگرايانه و تحجرگرا را گسترش ميدادند. امام روح ا... خميني كه در آن زمان به نجف اشرف تبعيد شده بود، در بهمن 1348 و در پي تدريس اصول ولايت فقيه، انتساب اين اتهامهاي ناروا به مراجع شيعه را محكوم و خاطرنشان كرد: «... اسلام را به مردم معرفي كنيد تا نسل جوان تصور نكند كه آخوندها در گوشة نجف يا قم دارند احكام حيض و نفاس ميخوانند و كاري به سياست ندارند و بايد سياست از ديانت جدا باشد. اين را كه بايد ديانت از سياست جدا باشد و علماي اسلام در امور اجتماعي و سياسي دخالت نكنند، استعمارگران گفته و شايع كردهاند... .»16 موضع رسمي انجمن حجتيه مبني بر عدم مبارزه با رژيم شاه، كه حتي به عنوان جزئي از اساسنامه آن نيز انتخاب شد، نه تنها مردم را به عدم مبارزه تشويق ميكرد، بلكه نوعي توجيه و البته تأييد - هرچند غير مستقيم - حكومت طاغوت زمان به حساب ميآمد.3. اعتقاد نداشتن به تشكيل حكومت اسلامي پيش از ظهور
از جمله ابعاد فكري و سياسي انجمن در توجيه حكومت طاغوت، بياعتقادي رهبران آن به تشكيل حكومت اسلامي پيش از ظهور بود. به اعتقاد انجمن، بايد منتظر بود تا حضرت خودشان تشريف بياورند و امور را اصلاح كنند. آنها، اقدام به تشكيل هر حكومت اسلامي در دوران غيبت را به معناي قائل شدن اتمام رسالت براي امام زمان (عج) و بر افراشتن پرچم ضلالت و دجالي ميپندارند و معتقد هستند تشكيل هر حكومت اسلامي در غياب حضرت حجت به شكست ميانجامد.شيخ محمود حلبي، رهبر انجمن، در تشريح دلايل اين موضع ميگويد: «الان هم ميگوييم حكومت اسلامي خوب است، شما آن مصداق حاكم اسلامي را نشان بدهيد، اوني كه معصوم از خطا باشد نشان بدهيد، اوني كه معصوم از گناه باشد نشان بدهيد، اوني كه هوا و هوس و حب رياست و شهرت و غضب و تمايلات نفساني به هيچ وجه در او اثر نكند نشان بدهيد، او بيايد توي ميدون جلو بيفتد، ملت ميافتد به خاك پايش ميشوند. آن وقت من هم واجب است منبر را ول كنم، منبر بازي است، هفت تير به كمرم ببندم بروم جلو، آن رهبر جلو باشد.»17 ديد انجمن اين بود كه بعد از غيبت امام زمان (عج)، حكومت اسلامي فقط با حضور امام زمان (عج) تشكيل ميشود و قبل از ظهور آن حضرت، حكومت ديني مشروعيت ندارد و ما وظيفه داريم منتظر آمدن آن حضرت باشيم و خودمان را آماده كنيم.18سخن پاياني
گروههاي عارفنما، هر چند در قالب عرفان و مسائل متافيزيكي و معنويتگرايي، در پي اثبات خود بودند اما نميتوان انكار كرد كه توجيه و تطهير حكومت جائر با توجه به اين مبناي عرفاني، كاملاً مذموم است.از خوارج و مرجئه تا انجمن حجتيه و ... وهمة آناني كه در لفافه عارفنمايي شعار انزوا و ترك دنيا را سر داده و دين را بهسان پوستهاي اضافي تصور ميكنند، نميتوان انتظار دينداري، ظلمستيزي، فسادگريزي، و عدم جمود و تحجر داشت. اما بيگمان از همة آناني كه دل در گرو اسلام ناب محمدي (ص) دارند، انتظار است مراقب دامهاي شياطين باشند تا گرفتار عارفنمايي و تفكرات فريبكارانه اين شياطين نشوند.1.ر.ك: احمد امين، فجر الاسلام، ص 279.2.نوبختي، فرق الشيعه، ص 6.3.عماد الدين باقي، در شناخت حزب قاعدين زمان، ص 30.4.روح ا... حسينيان، بيست سال تكاپوي اسلام شيعي در ايران، ص 468.5.سيدضياء الدين عليانسب و سلمان علوي نيك، جريانشناسي انجمن حجتيه، ص 16.6.همان، ص 24.7.همان، ص 26.8.عماد الدين باقي، پيشين، ص 60.9.همان، ص 82.10.همان.11.صحيفه امام، ج 2، ص 300.12.سيدضياء الدين عليا نسب و ... ، پيشين، صص 44 - 42.13.همان، صص 45 - 44.14.در شناخت حزب قاعدين زمان، ص 139.15.جريانشناسي انجمن حجتيه، ص 57.16.ولايت فقيه، ص 16.17.در شناخت حزب قاعدين زمان، ص 122.18.جريان شناسي انجمن حجتيه، ص 87.سوتيترها:گرچه نميتوان نقش مستقيم خوارج را در تشكيل حكومتهاي اموي و بعد از آن عباسي ثابت كرد، اما ميتوان ردّ پاي اين عارفنمايان بدطينت را در شكلگيري حكومتهاي جور و توجيه آن كاملاً احساس نمود؛ چه آنكه بايد تشكيل ديكتاتوري معاويه و تقويت آن را قبل از هر چيز معلول نادانيهاي اين گروه منحرف دانست.شيخ محمود حلبي و سيدعباس علوي، مأمور اين كار شدند. اما سيدعباس علوي پس از مدتي همنشيني با اعضاي فرقة مذكور، به تدريج دين و ايمان خود را از دست داد و در شمار معتقدان و مدتي بعد در زمرة مبلّغان بهائيت درآمد. اين مسأله باعث شد كه مذهبيون، خطر گسترش فرقة مذكور را جدي بگيرند و به اقدامات عميقتري در اين خصوص دست زنند. شيخ محمود حلبي از روحانيان سياسياي بود كه در جريان جنبش ملي نفت، سخنرانيهاي بسيار آتشين در تهييج مردم و در حمايت از آيت ا... كاشاني ايراد ميكرد؛ اما بعد از كودتاي 28 مرداد، سياست را رها كرد. او با مشاهده بروز اختلاف ميان رهبران نهضت ملي شدن صنعت نفت، انگيزة خود را از دست داد و آن تب آتشين فروكش كرد؛ برخي نيروهاي مذهبي نيز از ادامة فعاليتهاي سياسي نااميد شدند و به تدريج زمينهاي مناسب براي بروز ايدههاي غير سياسي و پرداختن به مسايل صرفاً مذهبي و ديني در بين عدهاي از فعالان پديدار شد. آنان به اين اعتقاد رسيدند كه ميبايست، عرصة سياست را به سياستمداران بخشيد و هر چه سريعتر خود را از اين مرحله نجات داد و بايستي تنها به امور ديني پرداخت و دل را به آداب و رسوم و مناسك و مراسم مذهبي خشنود ساخت تا زمينه براي ظهور امام زمان (عج) فراهم شود.پس از شكلگيري قيام 15 خرداد 1342، رهبر انجمن حجتيه، به جاي همراهي با ملت ايران و رهبر اين نهضت، امام خميني را مورد مؤاخذه قرار ميدهد و ايشان را مسؤول ريختن خون جوانان در 15 خرداد ميداند! و با تعبيري بسيار تند، اين حركت اسلامي را محكوم ميكند! به طور كلي رويكرد اين انجمن، بر مبناي عدم مبارزه با شاه و سكوت در برابر اين رژيم استوار بود.انجمن، به تبع خط فكري و سياسي خود، به شدت در مخالفت و مانعسازي و كنترل روند انقلاب ميكوشيد. براي نمونه، با روي كار آمدن دولت شريف امامي در اوج اضمحلال رژيم پهلوي، تعدادي از انجمنها به جاي همراهي با امام و مردم، به مشروعيت سازي براي اين دولت روي آوردند و در اقدامي سؤال برانگيز گفتند: «اين [شريف امامي] آخوندزاده است، آيت ا... زاده است، اين از بيت سلطان العلماهاست، ديگر كارها درست ميشود، حالا چه ميگوييد». مخالفت انجمنها با انقلاب، البته به زعم رهبران آن معلول روايتي بود كه هر قيامي پيش از قيام امام زمان (عج) را شكست خورده پيشبيني ميكرد.پس از پيروزي انقلاب، ميكوشيد خود را حامي انقلاب معرفي كند و در همين راستا، همواره مدعي حضور فعال در عرصة جنگ بود و براي اثبات اين مدعا، اقدام به انتشار ويژه نامهاي به مناسبت هفتة جنگ كرد. اين ويژهنامه كه به «مرزبانان» موسوم بود، در مهرماه 1360 منتشر شد. اما با اين همه نبايد فراموش كرد كه رهبران اين انجمن، انتقادهايي جدي دربارة جنگ از جمله؛ شبههناك بودن جنگيدن دو ملت مسلمان در كنار يكديگر را مطرح ميكردند.در نظر انجمن، ستيز و نبرد انسان منتظر، در روزگار غيبت كمتر آشكار و رو در رو است؛ زيرا بايد امكانات و تجهيزات را براي آن جنگ بزرگ نگهدارد. پس در كمين دشمن مينشيند و رزم تدافعي و پارتيزاني ميكند تا كمتر زيان ببيند و بيشترين آسيب را به خصم وارد آورد و اين يك پيكار فرسايشي است. پس به استتار و اختفا و از آن بالاتر، بردباري و شكيبايي نياز دارد.سوء برداشت انجمن از موضوع مهمي به نام «تقيه» موجب ميشد تا آنان به بهانه لزوم رعايت تقيه در اسلام، هرگونه مبارزهاي را در عصر غيبت ممنوع شمارند. البته آنان در توجيه عدم مبارزه، به دلايل ديگري نيز استناد ميكردند. يكي از اين دلايل، به زعم آنان، مسأله حديث و روايت بود. انجمن، به ويژه به حديثي كه از امام صادق (ع) نقل شده بود، بيش از احاديث ديگر تمسك ميجستند.گروههاي عارفنما، هر چند در قالب عرفان و مسائل متافيزيكي و معنويتگرايي، در پي اثبات خود بودند اما نميتوان انكار كرد كه توجيه و تطهير حكومت جائر با توجه به اين مبناي عرفاني، كاملاً مذموم است.از خوارج و مرجئه تا انجمن حجتيه و ... وهمة آناني كه در لفافه عارفنمايي شعار انزوا و ترك دنيا را سر داده و دين را بهسان پوستهاي اضافي تصور ميكنند، نميتوان انتظار دينداري، ظلمستيزي، فسادگريزي، و عدم جمود و تحجر داشت. اما بيگمان از همة آناني كه دل در گرو اسلام ناب محمدي (ص) دارند، انتظار است مراقب دامهاي شياطين باشند تا گرفتار عارفنمايي و تفكرات فريبكارانه اين شياطين نشوند.