اوج عرفان در عاشوراست - اوج عرفان در عاشوراست نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اوج عرفان در عاشوراست - نسخه متنی

احمد شريفي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اوج عرفان در عاشوراست

اشاره

حجت الاسلام و المسلمين دكتر احمدحسين شريفي در سال 1349 در شهر نهاوند به دنيا آمد. وي همزمان با حضور در جبهه‌هاي حق عليه باطل، وارد حوزه علميه قم شد و در سال 1371 در مؤسسه در راه حق و سپس در مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) در رشته الهيات و معارف اسلامي به تحصيل پرداخت. ايشان پس از گذراندن دورة تخصصي دين‌شناسي، دكتراي فلسفه تطبيقي را نصيب خود ساخت. هم اكنون اين استاد و پژوهشگر حوزوي مباحث تخصصي اجتماعي دين، فلسفه عرفان، عرفان و اخلاق و مكاتب و فرقه‌هاي عرفاني را به صورت جدي مورد كاوش قرار داده و سخنراني‌ها و كنفرانس‌هاي متعددي را در اين باره ايراد نموده و علاوه بر آن مقالات و كتاب‌هايي نيز به رشته تحرير درآورده است. دو كتاب وي با عنوان «پژوهشي در عصمت معصومان» و «عقل و وحي» كه هر دو را با همكاري حسن يوسفيان نگاشته است، به ترتيب به عنوان كتاب سال حوزه و دانشجويي و همچنين كتاب كنگره دين‌پژوهان برگزيده شد.

افزون بر اين، دو كتاب «آيين زندگي»، «خردورزي و دين‌باوري» و مجموعه كتاب‌هاي علامه استاد محمدتقي مصباح يزدي در فلسفه اخلاق و بررسي مكاتب اخلاقي توسط اين محقق نگاشته شده است. وي هم اكنون در هيأت علمي و گروه فلسفه مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) عضويت دارد و در شناخت فرقه‌ها و گروه‌هاي عرفاني كلاسيك و مدرن فعاليت عمده‌اي را پي مي‌گيرد. گفت‌و‌گوي پيش رو در پي آن است تا هدف‌هاي پنهان و برون‌دادهاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي فرقه‌هاي عرفاني بدلي و عارف‌نمايان مدرن را آشكار سازد.

حجت الاسلام و المسلمين دكتر احمد شريفي

فرهنگ پويا: با تشكر از فرصتي كه در اختيار نشريه قرار داديد. جناب آقاي دكتر شريفي! همان گونه كه مستحضريد، در طول تاريخ بشر و به ويژه كارنامه مجاهدت پيامبران الهي و اديان عالم و همچنين تاريخ اسلام، بين آن‌چه به نام انحراف و كج راهه مطرح مي‌شود، با عرصه متافيزيك و ساحت‌هاي ماوراء الطبيعه رابطه‌اي نزديك و تنگاتنگ برقرار است. به تعبير ديگر، شيادان و دشمنان براي ويران كردن مباني كاركردي اديان، از دريچه مباحث معنوي و عرفاني راحت‌تر و آسوده‌تر به هدف مي‌رسند. طبيعي است كه خرافه در بستر جهل مي‌رويد؛ آن چنان كه سامري عصر موسي از جهل مردم بهره مي‌برد. آن‌چه مهم است از سامري قوم يهود تا سامري‌هاي امت اسلام با استفاده از عنصر خرق عادت و متحير نمودن خلايق و پذيرفتن آداب و سلوك غريبه، امت‌ها و توده‌ها را به انحراف كشانده و از گرد حق دور ساخته‌اند. به نظر جناب عالي، چه شاخصه‌ها و ويژگي‌هاي برجسته‌اي در مباحث عرفاني و ماوراء الطبيعه يافت مي‌شود، كه دشمنان دين و آيين و به تبع آن سرسلسله‌ها و اقطاب مدعي را براي به كج راهه كشاندن مردم به طمع مي‌اندازد؟

حجت الاسلام دكتر شريفي: ضمن تشکر از نشرية گرانسنگ پويا که موضوع بسيار مهم عرفان‌ و عرفان‌هاي کاذب را به بحث گذاشته است. يكي از موضوعات بسيار حساس و كليدي در سطح جهان و همچنين در جامعة ما، عرفان‏ و گرايش معنوي است. مي‌توان گفت يک گرايش جديد و قوي به سمت عرفان در دنيا ايجاد شده است كه دلايل متعددي هم دارد. سرخوردگي بشريت از نظام‌هاي عقلاني و علمي و نااميدي از مدرنيته به عنوان حلّال همة مشکلات بشري؛ شکست نظام‌هاي معنويت‌ستيز در دهه‌‌هاي اخير به ويژه شکست رسمي نظام کمونيسم که در حقيقت اميد نيمي از مردم جهان به آن بود، و همچنين پيروزي انقلاب اسلامي ايران با نام دين و اسلام و عرفان همگي از عوامل رشد گرايش معنوي و تمايل مردم به سوي معنويت و دين و عرفان به شمار مي‌آيند. به همين دليل مي‌بينيم که حتي در امريكا، کتاب‌هاي معنوي و عرفاني جزء پرفروش‏ترين كتاب‏هاي سال معرفي مي‌شوند. ترجمه آزاد چند دفتر مثنوي معنوي در امريكا در شمار پرفروش‏ترين كتاب‏هاي سال به حساب مي‏آيد. در ايران هم به تأييد آمار رسمي وزارت ارشاد، کتاب‌هاي عرفاني و معنوي جزء پرفروش‏ترين كتاب‌ها است.

اقبال مردم به سوي کتاب‌هاي پائلوكوئليو، اوشو، کاستاندا، عرفان‌هاي ساحري و جادويي، و همچنين فروش فراوان کتاب‌هاي يوگا، هيپنوتيزم، تله‌پاتي، طالع‌بيني و امثال آن، همگي از وجود چنين گرايشي در ميان مردم حکايت مي‌کنند. به تبع وجود چنين موجي در دنيا و در ميان مردم مشاهده مي‌شود که گفتمان روشنفكري در کشور ما نيز به همين سو در جريان است. در حال حاضر يکي از گفتمان‌هاي غالب جريان روشنفكري كشور ما گفتمان معنويت اديان هندويي و بودايي و سرخ‏پوستي شده است! به هر حال، ما الان در کشور با موج ترجمه و تبليغ مکاتب عرفاني شرقي و غربي و همچنين تبليغات وسيع فرقه‌هاي سنتي تصوف در خانقاه‌ها مواجه‌ هستيم. مي‌توان گفت قريب به صد فرقه و مکتب عرفاني و معنوي از نحله‌‌هاي مختلف و با گرايش‌هاي متنوع در کشور فعاليت مي‌کنند.
اين فرقه‌ها و مکاتب مورد حمايت بسيار جدي دشمنان انقلاب و اسلام و ايران نيز واقع مي‌شوند. رسانه‌هاي غربي و مراکز سياسي آن‌ها از هيچ حمايتي از اين گروه‌ها دريغ نمي‌كنند.

هم علني آنان را مورد حمايت مادي قرار مي‌دهند و هم آنان را از حمايت‌هاي سياسي و معنوي خود بهره‌مند مي‌كنند! اما به راستي چه عنصر يا عناصري در اين مکاتب عرفاني جديد هست كه طمع دشمنان دين و آيين و مملكت را برمي‏انگيزد و به دنبال تقويت آن‌ها مي‌آيند و به صورت جدي مورد حمايت مالي و رسانه‌اي قرار مي‌دهند؟

با نگاهي گذرا به آموزه‏هاي اين فرقه‌ها، پاسخ اين پرسش معلوم مي‏شود. به عنوان مثال عرض مي‏كنم: يكي از مهم‏ترين آموزه‏هاي اين نوع گرايش‏هاي جديد و حتي گرايش‏هاي قديم، گرايش سکولاريستي داشتن آن‌ها است. نگاه سکولاريستي به دين و سياست، وجه مشترک همة عرفان‏هاي وارداتي شرقي و غربي و برخي از متصوفة سنتي در کشور ما به شمار مي‌آيد. جدايي دين از سياست و عرصه‏هاي اجتماعي براي اين فرقه‌ها يک اصل است. البته من معتقدم که خود همين نگاه، يک ايدة سياسي است! اين‌ها براي از بين بردن حکومت اسلامي و نظام مردمي ما پيروان خود را از دخالت در سياست و مسائل اجتماعي بر حذر مي‌دارند و دخالت در سياست اسلامي را منع مي‌کنند؛ در حالي كه خودشان ابزار دست سياست‌بازان بين‌المللي هستند!

وجه مشترك ديگري كه اين دسته از فرقه‌هاي عرفاني دارند، و براي دشمنان اسلام و انقلاب امر مغتنمي به حساب مي‌آيد، اين است كه اغلب جذب شدگان به اين گروه‌ها، دچار نوعي سرخوردگي از محيط و جامعه هستند. برخي از كساني كه به هر دليلي از جامعه سرخورده شده و يا از وضعيت سياسي، اقتصادي و يا فرهنگي آن ناراضي‌اند، به اين گرايش‌ها مي‌پيوندند يا دست کم استعداد جذب به سوي آن‌ها را دارند. اين‌ها خواسته يا ناخواسته در راستاي اهداف استكبار گام برمي‌دارند و طبيعي است استكبار و غرب هم از اين‌ها حمايت كنند.

وجه مشترك ديگري كه در اکثر اين مكاتب مي‌يابيم، اين است كه روحيه راحت‏طلبي افراد را ارضا مي‏كنند. انسان‏ها به راحت‏طلبي گرايش دارند و دوست دارند زود به نتيجه برسند. فرد مذهبي و ديني كه بخواهد به معنويت برسد، مي‏بيند با اين دستورالعملي كه اسلام گفته خيلي طول مي‏كشد تا به نتيجة دلخواه برسد. مي‏گويند: آقا! اين دستوري كه ما داريم تو را به همه آن كمالات مي‏رساند، بدون اين‌كه لازم باشد كارهاي دشواري انجام بدهيد؛ نه نماز مي‏خواهد بخواني! نه روزه مي‏خواهد بگيري! نه اين آداب سخت ديني را مراعات كني! به نتيجه هم مي‏رسي! درِ باغ سبزي را نشان مي‏دهند براي كساني كه گمان مي‏كنند مي‌شود ره صد ساله را يك شبه طي كرد.

علاوه بر اين، عموم اين مكاتب حتي مكاتب صوفي برنامه‏ريزي دقيقي براي زندگي پيروان خود طراحي مي‌کنند و همة ابعاد زندگي آن‌ها را تحت کنترل دقيق خويش درمي‌آورند. نوع مسكن آن‌ها، ازدواج‏شان، نوع غذايشان، شغل‏شان. و تأمين همه امور زندگي را به مريدان خود وعده مي‏دهند.

نکتة ديگر اين است كه در همه مكاتب عرفاني غربي و شرقي و حتي صوفيه ما نقش «پير» خيلي برجسته است؛ البته در هر مکتبي با نامي خوانده مي‌شود. استکبار جهاني در تجربة دو سدة اخير خود در کشور ما و در جوامع شيعي، نقش مرجعيت را با تمام وجود احساس کرده‌ است. اينان مشاهده کردند که مرجعيت شيعي مي‌تواند با يک فتواي يک سطري توطئه‌‌هاي بزرگ استعمارگران را نقش بر آب کند. فتواي تحريم تنباکوي مرحوم ميرزاي شيرازي (ره)، ارتداد سلمان رشدي و ده‌ها مورد ديگر را ديده‌اند. بر همين اساس و با توجه به اين تجربة تاريخي، پي‌برده‌اند که اگر بخواهند نقش و اثر مرجعيت را از بين ببرند، يکي از بهترين کارها اين است که براي آن بديل ايجاد كنند. اين يكي از اهداف كلان‌‏شان است.

بر اين اساس در بين افراد حوزوي مي‏گردند و افراد ضعيف‏النفسي را پيدا مي‌كنند و اين‌ها را آلت دست قرار مي‌‏دهند. نمونه‏هايش وجود دارد. از جاهاي مختلف اين‌ها را در مقابل مرجعيت حقيقي شيعه علم مي‌كنند. و از طرف ديگر با طرح و تبليغ مکاتب عرفاني و معنوي و برجسته کردن نقش پير و استاد و راهنما در آن‌ها، مي‌کوشند تا بديل ديگري براي مرجعيت در جوامع شيعي و اسلامي پيدا کنند. بر اساس اين ايده که در اغلب گرايش‏هاي عرفاني جديد و قديم وجود دارد، سالک راه معنويت بايد دست خودش را به دست استاد بدهد و به هر چه او گفت گوش بدهد! به همة توصيه‌ها و دستورهاي او عمل كند؛ حتي اگر به ترک نماز و اعمال شرعي و عبادي دين دستور دهد بايد بي‌چون و چرا اطاعت شود.

و الّا به نتيجه نخواهيد رسيد! شرط اوليه سلوک معنوي و عرفاني در مکاتب مزبور اين است كه هر چه پير مي‏گويد بپذيريد. به همين دليل مي‌بينيم که حتي در عرفان امريكايي نيز نقش پير را برجسته کرده‌اند. عرفان «كنكار» يكي از عرفان‏هايي است كه در ايران از آن تبليغ مي‌شود و مدافعاني هم دارد و کتاب‌هاي آن به فارسي برگردانده مي‌شود. «پال توئيچل»، بنيانگذار اين عرفان، افسر نيروي دريايي ارتش امريكا در جنگ جهاني دوم بوده است.

وي بر اين باور است: «همه اديان، تحت‌الشعاع حرف من هستند». به رغم امريكايي بودن، آموزه‏هاي هندي و اسلامي ايران نيز در مكتبش قرار گرفته است. يكي از نكات برجسته در اين عرفان، نقش پير و استاد است؛ شما بايد دست خود را به دست استاد معنوي بدهي و هر چه گفت اطاعت كني! جالب است بدانيد که اغلب اساتيد و پيرها و قطب‏هاي اين عرفان‌هاي بدلي در اختيار استكبار هستند و حداقل خانه‏هايشان آن‌جاست. بهترين خانه‌ها را دارند و زيرمجموعه خودشان را از آن‌جا هدايت مي‏كنند. روشن است كه استكبار براي اين قسمت برنامه‏ريزي مي‏كند. وقتي تمام زندگي‏ فرد اعم از انتخاب همسر، انتخاب شغل، نوع غذايي كه مي‏خواهد بخورد، نوع حرفي كه مي‏خواهد بزند، دوستي كه مي‏خواهد انتخاب كند و ...، بايد زير نظر پير و استاد باشد و آن استاد نيز در اختيار استکبار است، روشن است که براي استکبار تا چه اندازه مي‌تواند خوب باشد. آنان به راحتي مي‌توانند به اهداف نامشروع خود در کشور ما جامة عمل بپوشانند.

مجموع اين‌ها، ويژگي‏هايي است كه استكبار و دشمنان انقلاب و به ويژه دشمنان اسلام از راه آن، راحت مي‏توانند افراد مختلفي را جذب و در زمان‌هاي خاص از اين‌ها استفاده كنند.

فرهنگ پويا: اشاره‌اي كه حضرت‌عالي به گوناگوني مكتب‌ها و نحله‌ها داشتيد، نشان مي‌دهد كه سردمداران حكومت‌هاي استبدادي دنيا به صورت هدايت شده‌اي براي هر سليقه و گرايشي، فرقه‌هاي معنوي و عرفاني خاصي را پيش‌بيني كرده‌اند. با اين وصف، تصور مي‌كنيد كدخدايان دهكده جهاني كه الزام فوق‌العاده‌اي به مباني مدرنيته و ماشينيسم دارند، چگونه پارادوكس سيطرة كميت و ولايت فيزيك و ماده را با ترويج مكاتب و فرقه‌هاي ماورايي و عرفاني و متافيزيكي، توجيه مي‌كنند؟

علاوه بر اين، حكومت‌ها در پي ترويج چه نوعي از اين نحله‌ها و فرقه‌ها آن هم در كدام منطقه و جغرافيا هستند؟

به عنوان مثال، در آسياي دور چه عرفاني را ترويج مي‌كنند و در خاورميانه چه نحله‌اي را؟

‌ آيا سير و نقشه خاصي مد نظر آن‌هاست؟

حجت الاسلام دكتر شريفي: دربارة بخش نخست سؤال شما بايد عرض کنم که منظور از معنويت و عرفان در دوران جديد، چيزي غير از معنويت و عرفان به اصطلاح ديني است. الان به طور رسمي معنويت منهاي دين و خدا و ماورا را تبليغ مي‌کنند؛ معنويتي کاملا بريده از دين و خدا و معاد. هدف نهايي در معنويت‌گرايي مدرن اين است که آرامش و نشاط و اميد را براي مردم به ارمغان آورند و هرگز در پي وصول به مقام قرب الهي و فناي در خدا و اوصاف و افعال الهي نيستند. به تعبير ديگر، هدف نهايي معنويت مدرن اين است که آلام حاصل آمده از مدرنيته و دنياي جديد را التيام بخشد؛ به همين دليل هرگز در تعارض با علم جديد و روحية ماده‌گرايي و دنيازدگي جديد نيست و فرد معنوي نه با سياست کاري دارد و نه با اجتماع، بلکه فقط به دنبال کسب آرامش و نشاط در زندگي است. آن‌ها مي‌خواهند او را اميدوار به زندگي اين جهاني نگه دارند. در حالي که اوج عرفان حقيقي و سير نهايي عارف حقيقي در اسلام «سير من الحق الي الخلق» است؛ يعني عارف بايد مجدد به ميان مردم برگردد و سکان هدايت و سياست را در دست گيرد.

اما دربارة‌ بخش دوم سؤال شما بايد عرض کنم که گرايش عرفاني يك گرايش فطري در انسان‏ است. در نهاد هر انساني، حتي اگر مادي باشد، اين گرايش خدادادي نهفته است. در دوره‏اي براي بشر جا انداخته بودند كه واقعا اين چيزها وجود ندارد؛ اما بلافاصله خود بشر اين ايده را پس زد و فهميد كه بدون معنويت و دين نمي‌تواند زندگي كند. بنابراين همة‌ بشريت در اصل چنين گرايشي مشترکند. هر چند فعاليت‌ چنين گرايشي نياز به وجود زمينه دارد. اقتضائات محيطي و اجتماعي و فرهنگي در رشد و شکوفايي و نوع شکل‌گيري اين گرايش نقش دارند. تفاوت افراد و مناطق جغرافيايي را در نوع پاسخ‌گويي به اين گرايش بايد پذيرفت. در يك منطقه‏ مردم با توجه به تاريخ و پيشينه ذهني و اجتماعي‌اي كه در ميان‌شان شكل گرفته، آداب و سنن خاصي را پذيرفته‌اند، كه در نقاط ديگر ممكن است آن آداب ضد ارزش باشد.

بنابراين در انتخاب و پذيرش يك گرايش معنوي، تنوع اقليمي تأثير دارد. و دشمنان معنويت حقيقي و عرفان راستين به اين تنوع اقليمي توجه كامل دارند و بر اساس آن برنامه‌ريزي مي‌کنند. در عين حال، با توجه به اين‌كه استکبار جهاني، فرهنگ امريکايي و غربي را فرهنگ برتر مي‌داند و به صورت نظري و عملي در جهت حاکميت مطلق اين فرهنگ در سراسر جهان گام برمي‌دارد، از حربة عرفان و معنويت نيز در راستاي تحقق اهداف خود بهره‌برداري کامل مي‌کند. به همين دليل در کشور‌هاي شرقي و اسلامي به تبليغ عرفان‌هايي مي‌پردازد که کاملاً در جهت عکس فرهنگ بومي اين مناطق است.

براي نمونه، يکي از عرفان‌هايي که در کشورهاي اسلامي و در ايران ما به شدت تبليغ مي‌شود و کتاب‌هاي آن ترجمه مي‌شود، عرفان «اوشو» است. اين فرد خودش هيچ کتابي ننوشته است اما مجموع تعاليم و سخنراني‌هاي او به حدود ششصد كتاب مي‌رسد! در دولت قبل (دولت اصلاحات) وزارت ارشاد نيز مجوز ترجمه و چاپ کتاب‌هاي اين فرد را به آساني صادر مي‌کرد و به همين دليل بسياري از کتاب‌هاي او به فارسي ترجمه شد. به نظر بنده، عرفاني که اوشو از آن تبليغ مي‌کند، مخرب‏ترين عرفان براي كشورهاي شرقي و اسلامي است. مي‌توان گفت عرفان اوشو، يك عرفان كاملاً سكس است. اوشو در بيان انواع مديتيشن و مراقبه، يکي از عالي‏ترين و پيشرفته‏ترين آن‌ها را «سکس مديتيشن» معرفي مي‌کند. سكس‏هاي دسته جمعي و متنوع و طولاني مدت. خوب اوشو اصالتاً از كجا آمده است؟

او فردي هندي است. پنج شش سال آخر عمرش براي مداوا به امريكا رفت و گروه بزرگي از طرفداران وي جمع شده و شهري به نام «راجينيش پورام» ساختند. دولت امريكا ايشان را يك عنصر مخرب تشخيص داد و به جرم نقض قوانين مهاجرت، اخراج كرد. او سپس به هند آمد و چند سال بعد از دنيا رفت. خودش مي‏گويد: آن‌جا من را مسموم و شيميايي كردند. اما بنده معتقدم اين ظاهر قضيه است. باطن قضيه، يك توطئه است. اين‌ها براي بزرگ کردن اين فرد و اين‌که مخالف امريکا و فرهنگ امريکا است، اين معاملة صوري و ظاهري را با او کردند. و الان تلاش زيادي براي طرح انديشه‌هاي وي در کشورهاي شرقي و اسلامي دارند. ببينيد، مردم هر فرهنگي روي يك اموري حساسيت ويژه دارند؛ براي نمونه، مثلا فرهنگ شيعي و ايراني ما روي ظلم خيلي حساس است. مردم ايران هر كجاي دنيا اگر ظلمي را مشاهده کنند ناراحت مي‏شوند.

از ظالم نفرت دارند. مردم امريكا روي شكنجه‏هاي فردي حساس هستند. به همين دليل رسانه‌هاي غربي و امريکايي وقتي مي‏خواهند عليه كشور ما تبليغ كنند، وجود زندان‌هاي انفرادي را مطرح كنند. مردم هند به مسائل جنسي بسيار حساس هستند. يعني همان حساسيتي كه مردم ما روي ظلم دارند، آن‌ها روي مسائل جنسي دارند! عموم مردم و فرقه‏هايي كه در هند هستند روي مسائل جنسي بسيار حساس هستند.

حالا چه طور يك عارف هندي كه بيش از سي سال در هندوستان تبليغ کرده است و مدتي به امريكا مي‏رود و برمي‏گردد، مبلغ ايده‌اي مي‌شود که صددرصد خلاف فرهنگ شرق و فرهنگ هندوستان است؟!

البته بايد توجه داشت که سراسر عرفان اوشو سکس نيست؛ بلكه روح عرفان او عرفان سکس است؛ زيرا روشن است كسي كه ششصد تا كتاب داشته باشد، سخنان خوب نيز در لابه‌لاي آن‌ها پيدا مي‌شود. از سخنان بنده چنين برداشت نشود كه همه حرف او فقط سكس است، بلكه مي‏شود گفت روح كلي حاكم بر عرفان وي سكس است. اين عرفان، كاملا آلت دست استكبار و فرهنگ ليبراليسم است. آن را كجا تبليغ مي‏كند؟

در كشور اسلامي ما تبليغ مي‏كنند! با اين‌كه فرهنگ شرقي در مرحله اول آن را نمي‏پذيرد؛ اما براي تغيير فرهنگ مي‏آيد و همه رسانه‌ها آن را تبليغ مي‏كند. براي تغيير فرهنگ‌هاي ديگر عرفان و خانقاه ما را مي‏برند در افريقا و امريكا تبليغ مي‏كنند. در حال حاضر مركز برخي از فرقه‌هاي صوفيه ما در امريكاست. با اين كه شايد آن‌جا با اين مباني، ميانه‏اي نداشته باشند اما اين‌ها يك رقص و سماع عارفانه‏اي را آن‌جا تبليغ مي‌كنند. براي هر منطقه و صنفي جذابيت‌هايي ايجاد مي‌كنند كه جذب گروه و فرقه آن‌ها شوند.

فرهنگ پويا: طبيعي است كه رفتارهاي جذاب و رفتارهاي فريبنده اين فرقه‌ها عده‌اي از جامعه را جذب خود نمايد. اين جذابيت‌ها و فريبندگي‌ها در عرصه فرهنگ و هنر به ويژه سينما، ادبيات، هنرهاي تجسمي و حتي ورزش در زمانة ما كاملاً تأثيرات خود را بر جاي نهاده است. بررسي جزئيات اين تأثير بحث مفصلي را مي‌طلبد، ‌اما اگر بخواهيد بازخوردهاي كلان و خروجي‌هاي رفتاري را در حوزه‌هاي فرد، اجتماع و حكومت بررسي فرماييد، چه تأثيراتي را مي‌توانيد نام ببريد؟

حجت الاسلام دكتر شريفي: در حوزه فردي روحية شخص‌محوري به فرد مي‏دهند. در عرفان‏هاي جديد اين روحيه را تبليغ مي‏كنند كه: «شما با ديگران نبايد اصلا كار داشته باشيد. بايد خودت باشي و خودت. فقط شما مسؤول خودت هستي.» «پائولو كوئليو» كه كتاب‏هايش جزء پرفروش‏ترين كتاب‏هاي كشور ما به حساب مي‏آيد، تأكيد فراوان روي اين مسأله دارد كه هر كسي مسؤول خودش است. خود وي در کتاب اعترافات يک سالک مي‌گويد:

«بايد فهميد كه راه ما براي جستجوي معنوي بايد راه مسؤوليت فردي باشد، ... واجب است كه ارزش‌هايي مانند تساهل، تسامح و اين باور كه براي همه فضايي وجود دارد رواج پيدا كند؛ چه در مذهب، چه در سياست و چه در فرهنگ، و اين‌كه هيچ كس نبايد ديدگاه خود را از جهان به ديگران تحميل كند. همان‌طور كه مسيح مي‌گويد: «در خانه پدر من مسكن‌هاي بسيار هست» هيچ دليلي ندارد كه همه را واداريم در يك آپارتمان زندگي كنند و يا همه را واداريم كه باورهاي مشابهي داشته باشند. غنا در كثرت و تنوع است، اگر نه با پديدة فاشيسم رو به رو خواهيم بود. با بنيادگرايي ما به اعماق بدترين نوع تاريك‌انديشي قرون وسطي باز خواهيم گشت. بايد اعلام كرد انسان مي‌تواند مسلمان باشد يا كاتوليك يا بودايي يا لامذهب يا شكّاك و اين موضوع به كسي ربطي ندارد. مهم اين است كه فرد مسؤول وجدان خويشتن است. هر باوري خلاف اين باشد، منجر به جنگ‌هاي مذهبي خواهد شد؛ چون اين معنا را مي‌دهدكه آن‌كه متفاوت است دشمن است.»

اين سخنان به روشني بازخوردهايي را که اينان از تعاليمشان انتظار دارند بازگو مي‌کند: ترويج روحية خودمحوري، تساهل و تسامح و بي‌اعتنايي به سعادت يا شقاوت ديگران؛ روحية بي‌تفاوتي اجتماعي و اين‌که هر کسي مسؤول خودش است و راه معنويت راهي شخصي است؛ بي‌اعتنايي به مسائل سياسي و اجتماعي و فرهنگي در سطح بين‌الملل و امثال آن.

در حوزة رفتارهاي اجتماع، عدم دخالت در سياست، عدم دخالت در هدايت و يا شقاوت افراد را كاملا القا مي‏كنند. اگر اين فكر رواج يابد، مي‌تواند براي جامعه بسيار ويرانگر باشد و يك پسرفت عجيب و عميقي ايجاد خواهد كرد. يكي از اهداف استكبار از ترويج اين افكار اين است كه عده‏اي را به همين حرف‏ها مشغول كنند تا از رشد علمي كشورهاي اسلامي و بخصوص ايران جلوگيري كنند. در برخي فرقه‏هاي عرفاني و صوفيانه ما، خودشان مي‏گويند درس خواندن خيلي بد است و نبايد اصلا درس خواند. اگر دانشجو هستي بايد رها كني و واقعاً هم همين كار را مي‏كنند.

دانشجوي خوب و خوش‏ذهن به دنبال اين‌ها رفته و درس را رها كرده است. در عين حال، بعضي از اين مکاتب و فرقه‌هاي به اصطلاح معنوي توصيه مي‏كنند كه شما در مسير معنوي‏تان اگر ديديد يك گرايش سياسي عليه مسير شماست، بايد با آن مبارزه كنيد! كساني كه مي‏گويند با هيچ كس كار نداشته باش و خودت باش، مي‌گويند: اگر مانعي در مسير معنوي خود ديديد، عليه آن قيام كنيد! فرقه‌اي كه مدعي كار نداشتن به جامعه است، به اين‌جا كه مي‌رسد مي‏گويد عرفان من، راه من و كتاب‏هاي من همه براي بيداري سياسي مردم است! اين تناقض‌هاي ظاهري در نوشته‌هاي کساني همچون پائولو كوئليو مشاهده مي‌شود. اما وقتي ارتباطات صهيونيستي اين فرد را مي‌بينيد، مي‌فهميد که اين سخنان از کجا آب مي‌خورد و چه هدفي را دنبال مي‌کند. شيمون‌پرز - نخست‏وزير وقت اسرائيل - از همين «پائلو کوئليو»، در اجلاس جهاني‌سازي داوس سوئيس که به عنوان عضو مدعو از او خواسته بودند در جمع سران کشورهاي صنعتي دنيا بيايد و عرفانش را مطرح کند! به شدت حمايت و از سخنانش استقبال مي‌کند و مي‌گويد اين معنويتي كه شما از آن دفاع مي‏كنيد، دواي درد خاورميانه است.

اگر اين معنويت شما در خاورميانه حاكم شود، ديگر مشكل صلح در خاورميانه نخواهيم داشت و مشكل خود به خود حل مي‏شود! به همين دليل بلافاصله سال بعد ايشان را به فلسطين اشغالي دعوت مي‏كنند. تبليغات زيادي دربارة ايشان به عمل مي‌آورند و كتاب‏هاي ايشان در آن‌جا به فروش بي‌نظيري مي‌رسد. با کمال تأسف مي‌بينيم که سال بعد، مرکز گفتگوي تمدن‌ها با رياست جناب آقاي خاتمي به طور رسمي از ايشان دعوت کرده و وي به عنوان اولين نويسنده غير مسلمان در سال 2000 ميلادي به صورت رسمي از ايران ديدن مي‌کند. خود پائولو مي‏گويد: «هدايايي كه به من دادند و تبليغي كه از من كردند و اهميتي كه به من دادند بي سابقه بود!» بنده معتقدم اگر كسي واقعاً بخواهد از کوئليو پيروي کند و به عمق انديشه‌هاي او برسد، به طور قطع در خدمت اهداف صهيونيستي و غربي قرار خواهد گرفت.

بي‌سبب نيست که اينچنين در سراسر دنيا براي او تبليغ مي‌کنند. كتاب‏هاي او تاکنون به 56 زبان زنده دنيا ترجمه شده است. همين فرد در مسابقات جام‏جهاني سال 2006 در آلمان از طرف فيفا به عنوان مهمان افتخاري دعوت مي‌شود، تا مسابقات جام جهاني فوتبال را از نزديک مشاهده کند. معلوم است رسانه‌هاي غربي نيز برنامه‌ريزي مي‏كنند تا در دنيا او را مطرح كنند. او يك نويسنده واقعاً منتحل است، منتحل به اين معنا که عمده‏ترين كتابش كه با آن يك نويسنده جهاني شده، كتاب «كيمياگر» است. در حالي که اين کتاب در حقيقت دزدي از شعر مثنوي است. يك قصه از قصه‌هاي مثنوي معنوي را دزديده و پر و بال به آن داده است. هيچ جا هم حاضر نيست اين را بگويد، سكوت مي‏كند.

اين فرد، يك سارق ادبي درجه يك است؛ ولي به عنوان يكي از ده نويسنده برتر دنيا تبليغ مي‏شود، چرا؟

براي اين‌كه از او هم بهره‏برداري فردي مي‏كنند هم بهره‌برداري اجتماعي و سياسي.

فرهنگ پويا: همان‌طور که اشاره کرديد، اين فرقه‌ها در هر نقطه‌اي از جغرافياي عالم براساس آداب و رسوم و فرهنگ‌ها با فرد، جامعه و حكومت تعامل برقرار مي‌كنند. حال يا معتكف و منعزل و منقطع از جامعه و حكومت مي‌شوند، يا در خدمت و يا در مواجهه و رو در رويي. با وجود اين حالت‌هاي متفاوت، ويژگي‌هاي مشترك و فوق العاده نزديك به هم در ميان نحله‌هاي انحرافي و فرقه‌هاي متافيزيكي ديده مي‌شود. شما در 1400 سال پيش حسن بصري، معتكف و صوفي عصر خويش، را مي‌بينيد كه با سكوت و عمل به احتياط به ظاهر عارفانه خود، رو در روي حقيقت تام عالم علي (ع) مي‌ايستد. جالب اين‌كه نه علي (ع) را تأييد مي‌كند و نه محاربين با علي (ع) را. دقيقاً 14 قرن بعد مشابه تفكر همين آدم نادان و بيهودة ‌مدعي، در انجمن حلبي ديده مي‌شود. شيخ محمود حلبي، مؤسس انجمن حجتيه، نه شاه را تأييد مي‌كند و نه امام را؛ اگر چه در عمل سر سپرده و نوكر بي مزد و مواجب رژيم بود. نظير اين حادثه در سابقه تاريخي اسلام فراوان است. به نظر حضرت عالي در اين سه بخشي كه فرموديد، چه اشتراك و نقطه تفاهمي در مواجهه با نظام اسلامي و ولايت فقيه وجود دارد؟

حجت الاسلام دكتر شريفي: نقطه مشترك همه اين‌ها مخالفت با حكومت ديني و به ويژه ولايت فقيه است. براي مثال، انجمن حجتيه معتقد است كه حكومت در زمان غيبت نبايد تحقق گيرد و نبايد اصلاح اجتماعي انجام داد. يك برداشت خيلي منحرفانه از حديثي كه هر حکومتي قبل از قيام قائم (عج) محکوم به شکست است و يا برداشت انحرافي از آن حديث مشهور که امام زمان (عج) هنگامي ظهور خواهد کرد که جهان پر از ظلم و جور شده باشد، پس نبايد جلوي ظلم و جور را گرفت! نقطه مشترك همه اين مكاتب در همين جا خلاصه مي‏شود: مخالفت جدي با حكومت اسلامي و حاكميت حقيقي اسلام. دشمنان دين به خوبي مي‌دانند که ايجاد فرقه‏هايي با نام دين و با نام اسلام اما عليه اسلام حقيقي و راستين، مي‌تواند برندگي و تأثير فوق‌العاده‌اي در ميان توده‌ها داشته باشد؛ زيرا حتي توجيه مردم و برملا کردن نقشه‌هاي پشت پرده زحمات زيادي دارد. اينان اغلب به سراغ چهره‏هاي موجهي در ميان جامعه مي‌روند و معمولاً کساني را براي نقشه‌هاي خود انتخاب مي‌کنند که از موقعيت و منزلت اجتماعي خوبي برخوردار باشند. و حتي ممكن است لباس روحانيت داشته باشند.

مگر سر سلسله انجمن حجتيه، آقاي حلبي، روحاني نبود؟!

يكي از مشكلات همين است كه فرد روحاني، كج‏انديشي و انحراف داشته باشد. يك وقت روحاني معممي مي‌گفت: «آزادي اگر در مقابل دين قرار بگيرد، دين محكوم به شكست است». اين حرف، حرف غربي‌ها است و حرف اسلام نيست. وقتي اعتراض مي‌كردي مي‏گفتند: «آن كه پيرتر از شماست. او هم روحاني است. سيد هم هست. خيلي چيزهاي ديگر هم دارد»! همين فردي که به تاز‌گي در تهران دستگير شد به نام كاظميني بروجردي، ايشان را به عنوان يک روحاني بزرگ و حتي در حد مرجع تقليد تبليغ مي‌کردند، در حالي که حتي يک روز هم درس طلبگي نخوانده بود و اصلاً سواد حوزوي و عربي نداشت! اما توانسته بود از احساسات مردم سوء استفاده کند و تعداد زيادي را به خودش جذب نمايد. و ديديم که رسانه‌هاي غربي چه قدر از او تبليغ كردند. بوش برايش پيام مي‏دهد و همه سران اروپايي از اين فرد بي‏سواد كه قرآن را بلد نيست از رو بخواند، حمايت کردند!

همه اين فرقه‌هاي عرفاني، چه ديني و غير ديني، يهودي، مسيحي، سرخ‌پوستي، هندي، تبتي، همه و همه وجه مشتركشان مخالفت با آموزه‌هاي اسلام و شريعت ناب محمدي (ص) است. اين اسلام و شريعت ناب است كه براي اداره جهان برنامه و حرف دارد. اين را مي‏خواهند خراب كنند. مباني و تفكر همه اين فرقه‌ها به سود مستكبرين عالم تمام خواهد شد. براي نمونه، يک وجه مشترک همة عرفان‌هاي کاذب وارداتي اين است که به جاي مسألة معاد، تناسخ و زندگي‌هاي پي‌در پي در همين دنيا را مطرح مي‌کنند. استکبار جهاني و زورگويان عالم به خوبي از اين آموزة تناسخ براي تحقق اهداف سياسي‌ خود بهره مي‌گيرند. معناي تناسخ اين است كه معاد نيست. چرخه حيات است، همه ما يك وجود قبلي داشته‌ايم.

وجود فعلي ما محصول آن وجود قبلي است! اگر گناهكار بوده الان به يک زندگي فلاكت‏‌بار دچار شده‌ايم! و اگر آدم خوبي بوده چهره بعدي او يك شخص مرفه شده و وضعش خوب است! پس ما هم چاره‏اي نداريم، بايد اين حقيقت را بپذيريم! زندگي فعلي من را زندگي قبلي‌ام شکل داده است. وجود قبلي ما باعث اين شده! اگر من الان حاكم يا سياست‏مدار هستم و وضع من خوب است، دست خود من نبوده، چهره و وجود قبلي من باعث شده؛ حالا اگر بد بودم و خوب رفتار نكردم، چهره بعدي من هم موجود پست و پليدي مثل طائفه نجس‏هاي هند مي‌شود!. خيلي جالب است، اگر كسي اين اعتقاد را داشته باشد، هرگز براي بهتر شدن و خروج از اين وضعيت کاري انجام نمي‌دهد.

به همين وضعيت موجود تن مي‏دهد. اين همان روحيه جبرگرايي است كه معاويه هم از آن دفاع و در عالم اسلام ترويج مي‏كرد؛ همان روحيه‏اي كه همه حاكمان ظلم و جور در عالم اسلام به دنبال ترويج آن بودند. به مردم هند مي‏قبولانند كه شما اين هستيد. چهره قبلي تو همين بوده. به مردم افريقا اين را مي‏قبولاند كه اگر من معدن طلاي تو را مي‏برم، علتش اين است كه بالاخره چرخه حيات اين‌گونه اقتضا كرده! از كجا معلوم، شايد در چرخه حيات بعدي اگر صبر ‏كنيم، شما مي‏آييد مال ما را مي‏بريد، حالا فعلا صبر كنيد اقدامي نكنيد! اين در راستاي همان اهداف سياسي استكبار است.

فرهنگ پويا: بدون شك، پذيرش اين عناوين خرافي و جاهلانه را بايد در تخريب زير بناها و مباني فكري و عقلي مردم جهان و به ويژه جهان اسلام جست. طبيعت مدرنيته و يونانيت و به تبع آن يهود‌زدگي يا ماده‌گرايي بشر، در اين دو قرن اخير همه مباني عقلي و علمي بشر پيشين را در هم شكسته است. چگونه مي‌توانيد از بشريتي كه هيچ مبناي عقلاني و وحياني برايش باقي نمانده انتظار داشته باشيد خرافه را نپذيرد. در كشور خود ما طي دو قرن اخير و به ويژه پس از انقلاب مشروطه تمامي ساحت‌هاي علوم انساني و حتي علوم الهي و معنوي، تأثير گرفته از مباني غرب و سپس ماترياليسم بوده، آن هم در حد اعلا و بسيار بالا. حتي امروزه در تبيين مباني عرفاني و معنوي، به هيچ اثر تحقيقي يا منبع علمي كه توسط اساتيد و مستشرقين غربي نگاشته شده نباشد، دسترسي نداريم.

اگر هم چيزي باشد، مستقيم يا غير مستقيم ترجمه و تكرار حرف‌هاي همان تفكر مادي است. امروز عرفان، ادبيات، الهيات، ‌روان‌شناسي و حتي تاريخ و فلسفه در يك باز تعريف مادي و تجربي به انسان مسلمان تحويل داده مي‌شود. حقيقت فكر حافظ و سعدي و سهروردي و مولانا جدا از خوب يا بد بودنشان، سني يا شيعه بودنشان، امروزه با تحقيقات پژوهشگران غربي شناخته مي‌شوند؛ آن هم كساني كه در معرفت ديني و شناخت آن، نقص جدي دارند. چگونه مي‌شود از اجتماع كنوني دنيا با آلوده شدن به چنين بيماري، گرفتار نشدن به اين نحله‌ها و نپذيرفتن مباني خرافي آن‌ها را انتظار داشت؟

حجت الاسلام دكتر شريفي: نکتة بسيار مهمي را اشاره کرديد. ما نبايد ضعف‏هاي خودمان را ناديده بگيريم. واقعا ما فعاليت جدي در اين زمينه‏ها نكرده‌ايم. مباني عرفان اسلامي را نتوانستيم به زبان عمومي بيان كنيم. ما يک کتاب جمع و جور در زمينة عرفان اسلامي براي ارائه به دانشجويان و جواناني که طالب آن هستند، نداريم. كتاب‏هاي عرفاني زيادي مي‏نويسيم ولي براي عموم جوان‏هاي ما، براي عموم دانشگاهيان و حتي حوزويان ما بي‏فايده است. اصلاً نمي‏فهمند و متوجه نمي‏شوند. با زبان روز و با ادبيات معيار بيگانه هستيم. از اصطلاحات كاملاً فني و علمي و تخصصي بهره‌ مي‌‌گيريم. در حالي که اگر دقت کنيم خواهيم ديد که يکي از عوامل مهم موفقيت و تأثيرگذاري عرفان‌هاي وارداتي و عرفان‌هاي خانقاهي اين است كه تعاليم خود را شسته‌رفته و برنامه‌ريزي شده در قالب‌هاي هنري و ادبي از قبيل موسيقي، ورزش، رمان، فيلم، بازي‌هاي كامپيوتري، كتاب‌ها و جزوات، نقاشي، مجسمه، عروسك و ده‌ها ابزار و وسيله جذّاب در اختيار افراد قرار مي‏دهند. امّا ما متأسفانه اين كار را نكرده‌ايم و تأسف‌آورتر اين که هيچ برنامة مدوني هم براي چنين کارهايي نداريم. اين ضعف بزرگي است.

در زمينه شناساندن معارف حقيقي عرفاي بزرگي كه در جهان نام دارند و ما مي‏توانيم با نام اين‌ها بسياري از معارف اصيل اسلامي را به گوش جهانيان برسانيم نيز خيلي کوتاهي کرده‌ايم. به هر حال، همان‌طور که در ابتداي اين گفتگو عرض کرديم، امروزه گرايش به معنويت و عرفان يک گرايش جهاني است. و اين بهترين و مساعدترين زمينه براي تبليغ معارف حقيقي و نجات بخش اسلام در دنيا است. دنياي تشنة معنويت و عرفان اگر عرفان حقيقي را دريافت نکند، گرفتار عرفان‌هاي کاذب و مدعيان دروغين خواهد شد و به نظر بنده مشکلات ما با عرفان‌ها و معنويت‌هاي کاذب به مراتب بيش‌تر و زيانمندتر از مشكلاتي خواهد بود که با گرايش‌هاي معنويت‌ستيز و دين‌ستيز داشتيم. به هر حال مي‌توانيم با استفاده از بزرگاني چون حافظ، مولوي، سعدي، فردوسي، و امثال آن‌ها که شخصيت‌هايي جهاني هستند، معارف ناب اسلامي را به گوش جهانيان برسانيم.

نكته مهم‌تر اين است كه بعد از طرح مسائل علوم انساني طي دو قرن گذشته در جامعه ما، متأسفانه حوزه‏هاي علميه اصلا وارد اين مباحث نشده‌اند تا با توجه به انديشه‏هاي اسلامي، ايدئولوژي و جهان‏بيني اسلامي علوم انساني را طراحي و ارائه كنند. عده‏اي از دانشگاهيان هم كه معمولاً دل در گرو غرب و انديشه‌هاي غربي دارند، با حرارت و حلاوت خاصي به ترجمة اين آثار روي آورده‌اند. البته من مترجمان را سرزنش نمي‌کنم. آنان کارشان را خوب انجام مي‌دهند و در جهت ايده‌هاي خود تلاش مي‌کنند. من مدافعان انديشه‌هاي اسلامي را ملامت مي‌کنم که چرا وظيفة خود را به خوبي انجام نمي‌دهند. ما مي‌بايست بيش‌تر كار مي‏كرديم. آن‌ها ترجمه كردند ولي ما بايد به آن اكتفا نكنيم.

متأسفانه عده‌اي كه ادعاي روشنفكري هم دارند، به طور رسمي مي‏گويند ما سال‏هاي سال تا حدود دويست سال آينده هم فقط بايد ترجمه كنيم و بعد از آن است که نوبت به توليد مي‌رسد. اين حرف، حاكي از خودباختگي عجيب علمي فرد است. ما متناسب با جهان‏بيني‏مان علوم انساني را مطرح نكرديم. فلسفه تاريخ‏مان متناسب با ايدئولوژي و جهان‏بيني ما نيست. فلسفه علم‏مان، فلسفه اخلاق‏مان، فلسفه سياست‏مان، جامعه‏شناسي‏مان، حقوق‏مان همه اين‌ها هماني است كه در غرب گفته‌اند. اگر كسي هم تأليفي دارد، متناسب با جهان‏بيني و ايدئولوژي غربي است.

فرهنگ پويا: شايد نتوان در هيچ برگي از برگ‌هاي تاريخ بشر، تجلّي و پيوندي زيباتر از پيوند شعور و شور، معرفت و مبارزه و عرفان و حماسه مثل حادثه نوراني عاشورا و كربلا را يافت. اين عطر خوش و نواي دلنشين هنوز كه هنوز است در همه عالم احساس و شنيده مي‌شود. عاشورا در حقيقت سياست و حكمت الهي، آن هم سياست و حكمتي كه از سرچشمه كتاب الله و آل الله نشأت گرفته، مجموعه‌اي از زيبايي‌ها را در قالب حماسه و عرفان در برابر ديدگان بشر قرار داده است؛ به گونه‌اي كه مي‌توان فصل فصل آن را با نگاه عرفاني و حكمت الهي تفسير نمود. اين خط نوراني تا انقلاب حضرت روح ا... (س) و به ويژه در قيام 15 خرداد و تا عصر 22 بهمن و پس از آن در همه خاكريزها و عمليات‌هاي شكوهمند دفاع مقدس، رمز قدرت و سرافرازي پيروان اسلام ناب بود، خط نوراني حماسه و عرفان عاشورا. بدون شك اين خط نوراني، رمز موفقيت همه بشر تا عصر ظهور حضرت بقيه الله خواهد بود. فكر مي‌كنيد نسل كنوني انقلاب و جوانان دردمند جامعه دانشگاهي و حوزوي چگونه بايد اين مسير نوراني را دريابند، در آن بمانند و از حريم آن پاسداري كنند؟

چه مؤلفه‌هايي را براي منحرف نشدن و گم نكردن اين راه بايد در خود ايجاد و تقويت كنند؟

حجت الاسلام دكتر شريفي: دشمنان، موفقيت انقلاب ما را ديدند. انقلاب ايران محصول يك نكته است: كارنامه درخشان فرهنگ شيعه به ويژه كربلا. آن‌ها به خوبي فهميدند که انقلاب ايران و به طور کلي ظلم ستيزي شيعيان محصول احياي تفکر عاشورايي آنان بود. عاشورا و امام حسين (ع) از مردم ايران، مردمي ظلم‏ستيز ساخته است. عاشورايي كه رهبرشان با هر چه داشت آن را آفريد. امام حسين (ع) با همة‌ سرمايه و يارانش در مقابل ظلم ايستاد. ملت ما چنين پشتوانة ظلم‌ستيزانة بزرگي دارد. اين پشتوانه اگر به درستي فهميده شود، مي‏تواند منشأ حركت شود. انقلاب ايران هم در اثر همان حادثه و از هنگامي كه نگاه به عاشورا عوض شد شكل گرفت. سخنراني حماسي حضرت امام در سال 42 و موتور محركه قيام 15خرداد و پس از آن، عاشوراست. در مشروطه هم اتفاقا همين نگاه شروع شد ولي به صورت جدي پي گرفته نشد. مرحوم آيت‌الله کاشاني نيز به دنبال احياي همان روحية عاشورايي مردم بود. در محرم سال 1330 عده‌اي از مردم به خانه مرحوم آيت‌الله كاشاني رفتند. ايشان در يک سخنراني حماسي - به نظر بنده اين اولين تغيير نگاه در فهم حقيقت عاشورا بود - مردم را عليه ظلم حاکمان پهلوي تهييج کرد. مرحوم كاشاني در آن سخنراني كه در منزلشان بود، فرمود: «آقاياني كه براي عزاداري گرد هم آمده‌ايد!

آيا مي‌دانيد چرا حسين بن علي تن به شهادت داد؟

اين‌كه گفته مي‌شود فقط براي شفاعت امت خود بوده، بي‌جاست. آن بزرگوار، دشمن كساني است كه پشت پا به مقصد مقدسش مي‌زنند و از هتك نواميس اسلام خودداري ندارند. آيا بر روضه‌خواني فواحش شهر اثري مترتب است؟

حسين مي‌خواست بازار ظلم و تعدي را، كه رواج يافته بود، از بين ببرد و مردم را درس شهامت و فداكاري بدهد. حسين مي‌خواست به مردم بفهماند كه نبايد زير بار ظلم و جور رفت و در راه احقاق حق بايد دريغ نداشت. حسين براي جلوگيري از اوضاع و احوالي نظير آنچه امروز ما داريم، تن به شهادت داد. اگر ما درس فداكاري را از حسين فرا گرفته بوديم، گرفتار اوضاع غير قابل تحمل امروزي نمي‌شديم ... آقايان اگر شما در كربلا بوديد و نالة حسين را مي‌شنيديد، آيا آمادة همراهي با آمال و هدف مي‌شديد يا خير؟

اگر واقعا آمادة كمك به حسين بوده‌ايد، پس چرا حالا، حاضر به متابعت از دين و روش مقدس او نيستيد؟ ...

وضع مسلمانان در زمان يزيد بهتر از حالا بود: كفار به مسلمين باج و خراج مي‌دادند ولي حالا بر سر ما مي‌كوبند. اسلام رو به توسعه مي‌رفت و حالا رو به زوال است. وضع اجتماعي ما امروز به مراتب بدتر از زمان يزيد شده است... » اگرچه به دنبال اين سخنان حماسي حتي يك نفر تكان نخورد ولي اين سخنراني نويد آغاز يک نگاه حماسي و واقع‌بينانه به عاشورا را مي‌داد. در عين حال، اگر نگاه ما به عاشورا صرفاً عاطفي و احساسي باشد و به عاشورا فقط به عنوان نسخه‌اي براي اشک و گريه و اندوه نگاه کنيم، هيچ حرکت و انقلابي از آن پديد نخواهد آمد. براي مثال در روز عاشوراي 1326 مرحوم شيخ محمد خياباني در تبريز توسط تفنگ داران روس به دار آويخته مي‌شود و مردم در حالي که مشغول عزاداري براي حسين (ع) هستند، هيچ واكنشي نشان نمي‌دهند. دويست نفر تفنگ‏دار روس در روز عاشورا مي‏خواهند شيخ محمد خياباني را به دار بياويزند. يك عده از آزادي‏خواهان و مشروطه‏طلبان مي‏آيند، مي‏بينند مردم دارند در دسته‏جات سينه‏زني بر سينه مي‏زنند. به يك جمعيتي مي‏رسند. چند هزار نفر قمه‏زن در حال قمه زدن بوده‌اند. به سردسته قمه‏زنان مي‏گويند «آقا بياييد کاري حسيني كنيد. الان كفار و مشركان و دشمنان اهل‏بيت مي‌خواهند فرزند معنوي حسين (ع) و امام صادق (ع) را به دار بزنند. اگر شما بياييد همين قمه‏هايتان را، به آن دويست نفر نشان بدهيد كافي است. شما چند هزار نفر هستيد. اگر بياييد آن‌جا آن‌ها فرار مي‏كنند. نگذاريد اين فرزند رسول الله (ص) و اين فرزند امام صادق (ع) كشته شود» سردسته‏شان چه مي‏گويد؟

جالب است، مي‌گويد: «آقا! آن‌ها تفنگ دارند، آدم مي‏كشند» اگر اين روحيه بخواهد باشد، عاشورا به درد نمي‏خورد. فقط گريه کردن و تو سر خود زدن و زنجير و قمه زدن که مشکلي را حل نمي‌کند. ما بايد خيلي به گوش باشيم، استکبار و ايادي آن مي‌خواهند همين روحية مرده و مخرّب را در هيأت‌ها و محافل مذهبي رواج ‏دهند. استكبار فهميد عاشورا مي‏تواند خيلي كار كند، قيام امام خميني و انقلاب ما با عاشورا شروع و با عاشورا پيروز شد. از هنگامي كه نام حسين (ع) در جبهه‏ها آمد، پيروزي‏ها آمد. اما غرب و عواملش مي‏خواهند برگردانند به همان حالت قبلي. الان در بعضي از هيأت‌ها رسما مي‏گويند: «ما با سياست كاري نداريم، با فلسطين چه كار داريم؟»!

مگر مي‏شود كسي براي حسين (ع) سينه بزند و بگويد با فلسطين كار نداريم. اين چه نگاهي است؟

هيأتي که عالمان و روحانيان را راه نمي‌دهند و فقط به خواندن و سينه زدن و گريه‌کردن مي‌پردازند، زمينة مستعدي براي آلت دست استکبار واقع شدن دارد. در محفلي که به نام حسين و عاشورا برپا مي‌شود، در مرحلة اول بايد معارف عاشورايي و عرفان حسيني تبليغ شود. اگر ما به عاشورا فقط به صورت احساسي و عاطفي نگاه كنيم، عاشورا مي‌شود عاشوراي مرثيه و اشك و ضجه و ناله، نه عاشوراي شعور و عرفان و حماسه.

كتاب‏هاي پيش از انقلاب را ببينيد، حماسه حسيني، انقلاب حسيني، انقلاب سرور آزادگان .... الان ما به احياي بُعد حماسي و عرفاني عاشورا نياز شديد داريم؛ چيزي كه از آن غافل بوديم و مطرح نكرديم و واقعا نمود زيادي هم داشته است. ببينيد حضرت زينب چه انديشه عرفاني دارد كه با آن مصيبتي كه احدي در تاريخ نديده بود، به اين شكل برخورد مي‌كند و مي‌فرمايد: «والله ما رأيت الاّ جميلا». يا آن چه حالتي است كه امام حسين (ع) دارد؟

در آن لحظات آخر با لبخند مي‏گويد: «الهي رضاً برضائك و تسليماً لأمرك».

چه طور شد امام حسين (ع) و زينب كبري (س) به اين‌جا رسيدند؟

چه طور شد ياران سيد الشهداء (ع) در شب عاشورا مي‏خندند و مي‏گويند: «شب عشق است». اين چه عشقي بود؟

مباني اين‌ها را ما بايد درست و دقيق به جوان‏ها ارائه دهيم. آن عظمت و شجاعتي كه در حضرت عباس (ع) هست، آن روحيه عرفاني كه حضرت عباس (ع) دارد. تا حالا من نديدم حتي يك مقاله در رابطه با عرفان عباس (ع) نوشته شود و حال اين‌كه بيش‌ترين حرف‏هاي اين‌ها در همين قسمت است. در عوض از قد رشيد، صوت رسا، ابروي كمان، صورت زيبا و ده‌ها مطلب غير ارزشمند ديگر شعرها و نوشتارها شنيده‌ايم.

به تعبير مقام معظم رهبري، مگر فضيلت حضرت عباس بن علي (ع) به اين‌هاست؟!

بيش‌ترين جملاتي كه از اين بزرگان ذكر شده، در بخش عرفان اسلامي و معرفت ديني است. ما آن را احياء نكرديم. نمي‏خواهم بگوييم بعد عرفاني فقط! عاشورا چهره كامل اسلام است. همه ابعادش را بايد توجه کنيم. ما اگر الان از عدالت حرف مي‏زنيم بايد بدانيم که يكي از مهم‏ترين اهداف قيام عاشورا تحقق عدالت است. به امام حسين (ع)، نامه نوشتند كه «بيا با ظلم اقتصادي مبارزه كن!» اين نامه حبيب‏ابن مظاهر است. اما الان بحث ما بعد عرفاني عاشورا است،‌ كه اين‌ها بايد به زبان زيبا و جذاب احيا و براي جوان‏ها گفته شود. عاشورا بهترين امكاني است كه ما داريم. امام بزرگوار ما فرمود: محرم و صفر اسلام را زنده كرد. واقعاً محرم و صفرند که مي‌توانند در هر زماني اسلام را زنده ‏كنند به شرط اين‌كه به درستي از آن‌ها بهره گيريم و به درستي آن‌ها را بشناسيم، ابعاد مختلفشان را بشكافيم و كار علمي انجام دهيم و در ارائه مطالب‌مان سطحي‏نگري نداشته باشيم؛ در غير اين صورت، مي‌توانند به ابزاري مخرب عليه اسلام و در دست دشمنان اسلام حقيقي واقع شوند.

سوتيترها:

قريب به صد فرقه و مکتب عرفاني و معنوي از نحله‌‌هاي مختلف و با گرايش‌هاي متنوع در کشور فعاليت مي‌کنند.

نگاه سکولاريستي به دين و سياست، وجه مشترک همة عرفان‏هاي وارداتي شرقي و غربي و برخي از متصوفة سنتي در کشور ما به شمار مي‌آيد. جدايي دين از سياست و عرصه‏هاي اجتماعي براي اين فرقه‌ها يک اصل است.

در همه مكاتب عرفاني غربي و شرقي و حتي صوفيه ما نقش «پير» خيلي برجسته است؛ البته در هر مکتبي با نامي خوانده مي‌شود.

جالب است بدانيد که اغلب اساتيد و پيرها و قطب‏هاي اين عرفان‌هاي بدلي در اختيار استكبار هستند و حداقل خانه‏هايشان آن‌جاست. بهترين خانه‌ها را دارند و زيرمجموعه خودشان را از آن‌جا هدايت مي‏كنند. روشن است كه استكبار براي اين قسمت برنامه‏ريزي مي‏كند.

با توجه به اين‌كه استکبار جهاني، فرهنگ امريکايي و غربي را فرهنگ برتر مي‌داند و به صورت نظري و عملي در جهت حاکميت مطلق اين فرهنگ در سراسر جهان گام برمي‌دارد، از حربة عرفان و معنويت نيز در راستاي تحقق اهداف خود بهره‌برداري کامل مي‌کند. به همين دليل در کشور‌هاي شرقي و اسلامي به تبليغ عرفان‌هايي مي‌پردازد که کاملاً در جهت عکس فرهنگ بومي اين مناطق است.

در حوزة رفتارهاي اجتماع، عدم دخالت در سياست، عدم دخالت در هدايت و يا شقاوت افراد را كاملا القا مي‏كنند. اگر اين فكر رواج يابد، مي‌تواند براي جامعه بسيار ويرانگر باشد و يك پسرفت عجيب و عميقي ايجاد خواهد كرد. يكي از اهداف استكبار از ترويج اين افكار اين است كه عده‏اي را به همين حرف‏ها مشغول كنند تا از رشد علمي كشورهاي اسلامي و بخصوص ايران جلوگيري كنند.

يك وقت روحاني معممي مي‌گفت: «آزادي اگر در مقابل دين قرار بگيرد، دين محكوم به شكست است». اين حرف، حرف غربي‌ها است و حرف اسلام نيست. وقتي اعتراض مي‌كردي مي‏گفتند:

«آن كه پيرتر از شماست. او هم روحاني است. سيد هم هست. خيلي چيزهاي ديگر هم دارد»!

همه اين فرقه‌هاي عرفاني، چه ديني و غير ديني، يهودي، مسيحي، سرخ‌پوستي، هندي، تبتي، همه و همه وجه مشتركشان مخالفت با آموزه‌هاي اسلام و شريعت ناب محمدي (ص) است. اين اسلام و شريعت ناب است كه براي اداره جهان برنامه و حرف دارد. اين را مي‏خواهند خراب كنند.

امروزه گرايش به معنويت و عرفان يک گرايش جهاني است. و اين بهترين و مساعدترين زمينه براي تبليغ معارف حقيقي و نجات بخش اسلام در دنيا است.

وضع مسلمانان در زمان يزيد بهتر از حالا بود: كفار به مسلمين باج و خراج مي‌دادند ولي حالا بر سر ما مي‌كوبند. اسلام رو به توسعه مي‌رفت و حالا رو به زوال است. وضع اجتماعي ما امروز به مراتب بدتر از زمان يزيد شده است... »

كتاب‏هاي پيش از انقلاب را ببينيد، حماسه حسيني، انقلاب حسيني، انقلاب سرور آزادگان .... الان ما به احياي بُعد حماسي و عرفاني عاشورا نياز شديد داريم؛ چيزي كه از آن غافل بوديم و مطرح نكرديم و واقعا نمود زيادي هم داشته است. ببينيد حضرت زينب چه انديشه عرفاني دارد كه با آن مصيبتي كه احدي در تاريخ نديده بود، به اين شكل برخورد مي‌كند و مي‌فرمايد: «والله ما رأيت الاّ جميلا». يا آن چه حالتي است كه امام حسين (ع) دارد؟

/ 1