وحدت حوزه و دانشگاه يک اصل استراتژيکي است نه تاکتيکي
اشاره
حجت الاسلام و المسلمين محمود رجبي، ساليان متمادي است که ارتباط نزديکي با حوزه و دانشگاه دارد به ويژه آنکه فعاليت گسترده همراه با مسئوليت در دو نهاد حوزوي - دانشگاهي «مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني» و «پژوهشگاه حوزه و دانشگاه» جايگاه وي را به عنوان يک صاحبنظر در عرصههاي حوزوي و دانشگاهي تثبيت نموده است. مصاحبه مفصل ما با قائم مقام مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) و عضو شوراي عالي حوزة علميه در مورد موضوع «وحدت حوزه و دانشگاه» خواندني از آب درآمد که توجه شما را بدان جلب مينماييم.گفت و گو با حجتالاسلام و المسلمين استاد رجبي
فرهنگ پويا: به عقيده حضرت عالي معنا و مفهوم رابطه علم و دين چيست؟استاد رجبي:معناي رابطه علم و دين اين است که چه پيوندها و داد و ستدها يا همکاريها و قلمروهاي مشترکي بين علم و دين وجود دارد که اعم از رابطههاي دوسويه و يکسويهاي که بين دين به معناي مجموعه معارف وحياني و علم به معناي دستاوردهاي بشري ميتواند برقرار شود. بنابراين هر نوع پيوندي بين اين دو برقرار شود، رابطه علم و دين است. البته گاه مقصود از اين تعبير، معناي عامتري است که متعارض بودن و عدم رابطه را هم در بر ميگيرد. آنچه که در غرب بيشتر مطرح شده، جهتگيري به سوي تعارض علم و دين است، به دليل اينکه در دين تحريف شده، مسيحي و يهودي، آموزههاي خرافي و نادرستي وجود داشت که درست نقطه مقابل اصول عقلي و دادههاي علم و دستاوردهاي بشري بود و اين مسئله، توجه دانشمندان مسيحي و يهودي را به اين امر جلب کرد که اين تعارض را چگونه حل کنيم؛ ولي در فضاي فرهنگي ما که معتقد به دين اسلام هستيم، دين اسلام خود مشوّق علم و تجليلکننده از علم است و آموزههايش با علم حقيقي هيچ تعارضي ندارد. بنابراين اگر آموزههاي ديني درست تفسير و تحليل شود، حتّي يک مورد هم نمييابيم که با دستاوردهاي علمي معتبر و مطابق با واقع تعارض داشته باشد. پس در اينجا رابطه يعني هر نوع پيوند و ارتباطي که موجب داد و ستد، همکاري و همياري و اشتراک حوزه دين و علم باشد. فرهنگ پويا: محورهاي اين رابطه چه مواردي است؟استاد رجبي: در چند حوزه رابطه علم و دين ميتواند مورد توجه قرار بگيرد؛ يکي در مباني است يعني در مباني علم، دين نظر دارد. اعم از مباني هستيشناختي، معرفتشناختي، روششناختي و انسانشناختي علوم تجربي، اعم از علوم انساني و طبيعي که در فرهنگ غرب شکل گرفته، بر يک سلسله مبانياي استوار است که دستکم بخش زيادياز اين مباني مورد تأييد دين اسلام نيست. در قلمرو اين مباني ميتوان پيوندي بين علم و دين برقرار نمود و آن مباني را تصحيح و تکميل کرد و يا پيراسته و مباني جديدي جايگزين آن ساخت. محور دوم در حوزه مسائل علمي به خصوص مباحث علوم انساني است که هدف آن ساماندهي زندگي انسان است. شناخت انسان و ساماندهي زندگي انسان، رسالت علوم انساني است. در اين قلمرو دين اسلام نظر و ديدگاه دارد. بياناتي دارد که آموزههاي ديني اين قلمرو را در بر ميگيرد. طبعاً در اينجا هم يک مؤلفهاي است که ميتواند رابطه بين علم و دين شکل گيرد. در بحث اهداف و آرمانها نيز همين طور است. البته در نظام علم غربي، سخن از علم فارغ از ارزشها است. خود اين مسئله امروزه حتي در بين غربيها مورد چالش قرار گرفته است و گفتهاند ما علم محض و علم بيطرف نداريم. ولو علم بماهو علم به ارزش نمي پردازد، ولي اين علمي که ما داريم، نميتواند بيطرف محض باشد و هيچ ارزش و اهدافي در آن حضور نداشته باشد. همين علمي هم که ادعا ميشود بيطرف است، آميخته با ارزشهاست.بنابراين در حوزه ارزشها هم به خصوص دين اسلام جهتگيري و آرمانهاي خاص خودش را دارد و اين ارزشها و آرمانها ميتواند در بهرهگيري از علم که بهرهگيري درست و صحيحي باشد، به نفع بشريت به کار گرفته شود. اگر حوزه دين را از علم جدا کنيم، بدون شک آن سوءاستفادههاي بزرگي که از علم در کاربردش شده و بشريت را دچار بحران کرده است، ادامه مييابد. بنابراين در اين حوزه هم دين ميتواند با علم ارتباط و همکاري داشته باشد. فرهنگ پويا: در بحث وحدت حوزه و دانشگاه، رابطه علم و دين را به عنوان پيشزمينه شکلگيري اين انديشه مطرح ميکنند.نظر شما چيست؟استاد رجبي:البته وحدت حوزه و دانشگاه مقولهاي است که پيشزمينههاي مختلف و متنوعي ميتواند داشته باشد، ولي اگر از رابطه علم و دين همان رابطه مثبت و همکاري بين دين حق و همين طور علم به معناي شناخت واقعيت از طريق معرفت بشري باشد، اين ميتواند يکي از مؤلفهها يا پيشنيازهاي وحدت باشد. در واقع بحث اسلاميسازي علوم هم که در سطح فرهنگي ما مطرح است، به همين معنا است؛ يعني ما از دين براي غناي علم بهره بگيريم. طبعاً ما وقتي اين نگاه و رابطه مثبت را برقرار ميکنيم، نوعي وحدت به دست ميآوريم؛ يعني دانشگاه ما که بيشتر به علوم انساني ميپردازند و علم بشري را محور فعاليتشان دارند، با دين و آموزههاي ديني يک پيوندي ميخورد که موجب غناي علم ميشوند و اين غنا معنايش اين است که يک نوع وحدت در بعد معرفتي بين حوزه و دانشگاه برقرار ميشود. از جهت ديگر اگر در آرمانها و انگيزههاي علمي بين حوزويان و دانشگاهيان وحدت ايجاد شود؛ يعني انگيزههاي عالمان و محققان دانشگاهي که در علوم بشري کار ميکنند با انگيزههاي دانشمندان ديني يکسان بشود و هر دو يک نوع انگيزه و آرمانهاي واحد داشته باشند، وحدت حوزه و دانشگاه محقق ميشود و اين وحدت، وحدت آرمانهاي علم و دين و پيوند علم و دين را نتيجه ميدهد. بنابراين رابطه مثبت علم و دين با وحدت حوزه و دانشگاه، يک رابطه دو سويه است. هم وحدت حوزه و دانشگاه ميتواند زمينه ارتباط علم و دين و گسترده شدن و تقويت آن بشود، هم بخشي از زمينههاي ارتباط بين علم و دين موجب وحدت حوزه و دانشگاه ميشود. فرهنگ پويا: به عقيده حضرت عالي سابقه تاريخي وحدت حوزه و دانشگاه به چه زماني بر ميگردد؟استاد رجبي: قبل از انقلاب از سوي رژيم گذشته و ايادي استعمار و استکبار، تلاشهاي زيادي براي ايجاد تفرقه بين حوزه و دانشگاه صورت ميگرفت. رازش هم اين بود که هدف آنها جداسازي دين از سياست و اجتماع بود و اگر پيوندي بين حوزه و دانشگاه برقرار ميشد و اتحادي وجود داشت، ديگر اين جدايي رنگ ميباخت و ديگر نمي شد دين را از اجتماع و سياست جدا کنند؛ در واقع دين با جامعه و با سياست عجين ميشد. به همين دليل به شکلهاي مختلف در جهت بدبين کردن حوزه به دانشگاه و دانشگاه به حوزه تلاش ميشد تا اين دو قشر با ديد مخالف و دشمن به يکديگر نگاه کنند. با چنين احساسي ديگر طبيعي بود که هيچ نوع رابطه و وحدتي شکل نگيرد؛ يعني احساس بدبيني اين دو قشر به يکديگر موجب تنفر از يکديگر و فاصله گرفتن از هم ميشد. اصلاً زمينهاي براي وحدت وجود نداشت.
در همان زمان شخصيتهايي مثل مرحوم مطهري رضوان الله تعالي عليه، مرحوم مفتح، مرحوم شهيد بهشتي، مرحوم باهنر (قدس سره) در فضاي دانشگاه و محافل دانشگاهي حضور مييافتند تا اين بدبيني را بزدايند و زمينههاي وحدت را فراهم کنند؛ ولي با آن فضايي که همة امکانات دست دشمن بود و سياستگذاران و برنامهريزان آن نوعاً مخالف وحدت بلکه دين بودند، اين تلاشها اثر مطلوب را نداشت، هر چند بيتأثير نبود. در آن موقعيت با توجه به مجموعه عوامل مخالف و زمينههاي منفي که بود، انصافاً زحمات اينبزرگواران نتايج درخشاني داشت، ولي با آن نتيجه مطلوب که وحدت حوزه و دانشگاه بود، خيلي فاصله داشت. اينها ميتوانستند جلوي آن نفرت و احساس کينه و بدبيني را بگيرند يا آن را تضعيف کنند، ولي ايجاد وحدت در سطح کلان تلاش زيادي ميخواست و شايد در آن شرايط اصلاً عملي نبود. حضرت امام از بدو ورودشان به ايران در جريان پيروزي انقلاب، در همان آغاز و قبل از آن، تکيه زيادي بر وحدت اقشار مختلف و دستگاههاي مختلف جامعه داشتند، ولي در همان بدو ورود در مدرسه علوي روي وحدت حوزه و دانشگاه تأکيد کردند و فرمودند که اگر اين انقلاب ما فقط همين ثمره را هم داشت که بين دانشگاه و حوزه وحدت ايجاد کرد، ميتوانستيم بگوييم که ارزش داشت که يک چنين انقلابي رخ بدهد.
امام به مسئله وحدت با يک نگاه بنيادين و استراتژيک نگاه کردند. بنابراين ميتوانيم بگوييم بيانات حضرت امام و نگاه ايشان، نقطه شروع بود که اين مسئله اساسي را مطرح کردند و فرمودند که دو قطب حوزه و دانشگاه، سرنوشت مملکت را به دست دارند و اگر اينها اصلاح بشوند، جامعه اصلاح ميشود و اگر فاسد بشوند، جامعه فاسد ميشود و وحدت اينهاست که ميتواند جامعه ما را به سعادت برساند. ايشان از آغاز اوجگيري نهضت روي اين وحدت تکيه کردند و اين نقطه آغازي بود که با نفوذ حضرت امام در جامعه، زمينههاي حرکت در اين مسير فراهم و تلاشهايي صورت گرفت. فرهنگ پويا: با توجه به تعاريف گوناگوني که از وحدت حوزه و دانشگاه در جامعه صورت گرفته، عدهاي به بحث وحدت ساختاري اشاره ميکنند، عدهاي به وحدت معرفتي و ديگر گونههاي وحدت. به عقيده حضرت عالي معنا و مفهوم واقعي وحدت بين اين دو نهاد چيست و مقصود حضرت امام و مقام معظم رهبري و ساير بزرگان انقلاب از اين وحدت چيست؟استاد رجبي: اين يک سؤال جدي و اساسي است که متأسفانه خيلي جاها اشتباه فهميده ميشود و در نتيجه تلاشي هم که صورت ميگيرد، در راستاي آن آرمان حضرت امام نيست. بيشک بعضيها پيشنهاد ميدهند که مثلاً مقصود از اين وحدت اين است که همه علوم دانشگاهي را به حوزه بياوريم و علوم حوزه را هم به دانشگاه ببريم. يا اين دو نهاد را يک نهاد کنيم. اينها برداشت نادرستي است. يعني حضرت امام نميخواست دانشگاه کنار گذاشته بشود يا يک چيز جديدي درست بشود به نام يک نهاد علمي که هر دو را دارا باشد.
يا آن علوم با همان صبغه غربياش بيايد اينجا دردي را دوا نميکند. يا اين علوم برود در دانشگاه مشکل حل نميشود. اگر اين طور است، معنايش حذف يکي از دو نهاد دانشگاه و حوزه يا توسعه دادن هر يک به قلمرو ديگري است که هدف اينها نبود. حضرت امام بيشتر روي آرمان و ارزشها تکيه داشتند؛ يعني اينکه حوزه و دانشگاه آرمانهايشان واحد باشد. اگر تمام عناصر دانشگاه و حوزه در اهداف و آرمانهايشان وحدت داشته باشند و دغدغه اصليشان اجراي اسلام به طور کامل در جامعه و حرکت در راستاي اهداف الهي تحقق تمدن اسلامي باشد، وحدت کامل رخ ميدهد. طبيعي است وقتي يک چنين وحدتي در آرمان و اهداف حاصل بشود، خيلي چيزهاي ديگر هم عوض ميشود. وقتي هدف عوض شد، طبعاً در آنچه که مقدّمه رسيدن به اين هدف هم هست، تحول ايجاد ميشود. در اين صورت ما بايد براي چنين موردي، وضعيت خودمان و واقعيتهاي جامعه، واقعيتهاي جهاني و واقعيتهاي علوم را خوب تصوير کنيم و بشناسيم و دشمنشناسيمان با بصيرت کامل حاصل شود. بنابراين بايد در ابعاد مختلف وضعيت موجود را بررسي کنيم اگر اين امور را خوب درک بکنيم و بعد آن ارزشها و آرمانها را هم خوب ترسيم کنيم و بر اساس بينش اسلامي که امام ميفرمود پيش برويم، به آن نقطهاي خواهيم رسيد سرنوشت مملکت با اين دو قشر رقم ميخورد و چنين خواهد شد.
اگر يک چنين برنامهاي تدوين بشود و حرکت حوزه و دانشگاه در اين مسير باشد، دقيقاً آن وحدت کامل رخ ميدهد. يعني ما در آرمانهايمان، روشهاي حرکتيمان به سوي آن آرمان واحد و در معرفت و بصيرتمان نسبت به وضعيت خودمان و توطئه دشمنان خودمان وحدت برقرار ميشود. بنابراين يک حرکت يکپارچه به سوي هدف الهي و آرماني محقق ميشود و اين بالاترين مرحله وحدت است. حضرت امام يک چنين چيزي مد نظرشان بود و الاّ اگر اينها حاصل نشود، اين چيزهاي صوري و سطحي هيچگاه آن هدف حضرت امام و آن نتيجهاي را که امام ميفرمود اگر وحدت حوزه و دانشگاه تنها نتيجه انقلاب ما باشد کافي است، اين حاصل نميشود. چنين وحدتي است که واقعاً جامعه را متحول ميکند و به سوي آرمانهاي اسلام و انقلاب سوق ميدهد.فرهنگ پويا: به عقيده حضرتعالي وحدت بين اين دو نهاد چه لزومي دارد؟ خاستگاه اين وحدت چيست؟استاد رجبي: همانطور که اشاره کردم، اين يکي از توطئههاي دشمنان ما بود که امام فرمودند سالها تلاش کردند روحاني را به دانشگاهي و دانشگاهي را به روحاني بدبين کنند. کساني که ميگويند اين وحدت چه لزومي دارد، دقيقاً در راستاي اهداف دشمنان قبل از انقلاب حرکت ميکنند. همان طوري که حضرت امام اعلام کرد و شخصيتهايي مانند شهيد مطهري و بزرگان ديگر مانند حضرت آيتالله مصباح اين را مطرح کردهاند و مقام معظم رهبري مکرر روي اين تأکيد کردند، وحدت حوزه و دانشگاه يک وحدت تاکتيکي نيست که بگوييم يک مقطعي مصلحت بود بگوييم حوزه و دانشگاه واحد بشوند، شرايط ويژهاي داشتيم و حالا ديگر اين مسئله را بايد رها کنيم. وحدت حوزه و دانشگاه در نظام ما يک اصل استراتژيک است.
اگر اين اصل استراتژيک بود، ديگر خود انقلاب ما و اسلام که پشتوانه آن است، اين را به ما الهام ميکند. خاستگاه وحدت، متن آموزههاي ديني است. اسلام آمده است که در بين صفوف جامعه وحدت ايجاد کند. خود قرآن به عنوان يکي از نعمتهاي الهي ميفرمايد: «واذکروا نعمت الله عليکم اذ کنتم اعداء فاَلّف بين قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخواناً». اصلاً اخوت و برادري بايد در جامعه ديني برقرار بشود. اين انقلاب هم که برگرفته از همان نظام اسلامي است، در راستاي تحقق وحدت بين اقشار بود. يکي از توطئههاي تمام نظامهاي ضد ديني، ايجاد تفرقه بين اقشار مختلف براي حکمراني است.
برعکس آن، حکومت ديني مبنا و اساسش بر ايجاد وحدت در جامعه است. نظام ديني نظامي است که با وحدت اقشار مختلف جامعه بهتر ميتواند پياده بشود و پشتوانهاش خود ملت و جامعه است. در چنين نظامي طبعاً خود وحدت از جمله وحدت حوزه و دانشگاه که دو قشر متفکر جامعه هستند، از بطن خود دين و از بطن خود انقلاب ميجوشد. بنابراين اين اصل استراتژيک است و نميشود بگوييم که حالا چه ضرورتي دارد. اصلاً پايه و اساس نظام موفقيت نظام در گرو اين است. خاستگاه آن هم خود انقلاب، بيانات حضرت امام که در واقع بر گرفته از اسلام است و خود اسلام و تعاليم شيعي است. در متن تعاليم اسلام يعني قرآن و رواياتي که از پيامبر و ائمهb آمده است و در عملکرد اهلبيت، ما اين وحدت را ميبينيم که جامعه را به سوي وحدت و پکپارچگي بر محور حق سوق ميدهند. البته وحدت بايد بر محور حق باشد و مسامحه در حق وحدت بيمعنا است. بد نيست اشارهاي بکنم به آنچه در جريانات اخير انتخابات مطرح شد که کساني تلاش ميکنند تا وحدت ايجاد کنند. اگر وحدتي بخواهد ايجاد شود، بايد بر محور حق، اسلام و حفظ شکوه نظام باشد. در نظام خودمان يک اصل اساسي، ولايت فقيه است. محوري که در مسائل اجتماعي و در بحرانها نقش اول را دارد، بر محور ولايت فقيه و رهنمودهاي ولايت فقيه صورت ميگيرد. هر نوع حرکتي که با داعيه وحدت فراتر يا فروتر از محور ولايت فقيه و بيانات رهبري باشد، وحدتي است که دشمن ميخواهد. دشمنان در چنين مواردي وقتي ميخواهند سوءاستفاده کنند، به بهانه وحدت، اهداف خودشان را پيگيري ميکنند. آنها در درون نظام و ملت مسلمان و معتقد به انقلاب نفوذ ميکند. وحدت بيرنگ و بومي را مطرح ميکنند که دشمنان و ايادي آنها هم يک طرف آن باشند. حتي جريانهاي اصولگرا بايد مراقب باشند که با عنوان وحدت، زمينه را براي نفوذ عناصر غيرمتعهد به نظام فراهم نکنند.بنابراين وحدت بايد بر محور حق و براي تحقق حق و تقويت نظام باشد که رکن اساسي تقويت نظام هم ولايت فقيه است. در ضمن بايد توجه داشته باشيم که نکند آن واژه وحدت رهزن شود و محوريت حق در آن مورد غفلت قرار بگيرد. فرهنگ پويا: عوامل اصلي وحدت اين دو نهاد چيست؟استاد رجبي: با توجه به توضيحاتي که داديم، به نظر ميرسد که اولين عامل اين است که ما تصوير درستي از وحدت حوزه و دانشگاه داشته باشيم. اگر اين تصوير درست را نداشته باشيم، از مسير منحرف ميشويم. دوم اينکه ما از کارهاي سطحي و صوري به سوي کارهاي عمقي و کارهاي محتوايي برويم. البته در آغاز شايد بعضي از اين کارهاي فرهنگ عمومي و صوري هم لازم بود. همانطور که مستحضر هستيد، ابتدا مثلاً جمعي از طلاب ميرفتند دانشگاه، جمعي از دانشجوها ميآمدند حوزه. اين کارها براي شروع و اينکه فيالجمله يک ارتباطي برقرار بشود و دانشگاهيان با فضاي حوزه و حوزويان هم با فضاي دانشگاه آشنا بشوند، خوب و مفيد بود؛ اما پس از گذشت 30 سال از مسئله وحدت، حالا ديگر موقع انجام کارهاي محتوايي و عمقي در زمينه وحدت حوزه و دانشگاه است. بايد تصوير دقيق و صحيحي از وضعيت خودمان اعم از دانشگاه و حوزه به دست بياوريم و بعد دشمنشناسي بکنيم، يعني بفهميم که در اين مسير وحدت، چه دشمناني هستند و چه ترفندها و توطئههايي دارند. اينها را خوب شناسايي کنيم و بعد از آن راهکارها و راهبردهاي وحدت حوزه و دانشگاه را ترسيم و در يک برنامهريزي مشخص، زمينههاي وحدت را فراهم کنيم.نکته سوم، به مسئله وحدت نگاه استراتژيک کردن است. نبايد وحدت را امر مقطعي تلقي کنيم. برنامهريزي و سرمايهگذاريمان براي وحدت، مقطعي نباشد. بايد يک برنامهريزي درازمدت براي وحدت حوزه و دانشگاه در نظر بگيريم. اين در صورتي است که مقصود شما از عوامل، مؤلفهها و عناصر تحقق وحدت باشد، اما اگر منظور کارگزاران وحدت و عوامل اجرايي باشد، به نظرم خود حوزه و دانشگاه در مجموع اعم از طلاب و دانشجويان و از اساتيد و محققان و نيروهاي اجرايي سياستگذار و برنامهريز و مجريان نظام حوزوي و دانشگاهي بايد وارد عمل بشوند و در سطوح و لايه هاي مختلف، طراحيهاي لازم را براي وحدت حوزه و دانشگاه انجام بدهند و با جديت تمام آن را به اجرا درآورند؛ يک برنامه زمانبندي شده و داراي مراحل مختلف که مشخص کند در هر مقطعي و در هر سالي چه مقدار از اين مسير پيموده خواهد شد و هر سال فعاليت خودشان را ارزيابي کنند و ببينند محاسن و معايب کار کجاست و براي جبران نواقص و رفع موانع راهحلهاي جديد ارائه بدهند. فرهنگ پويا: عوامل گسست بين اين دو نهاد کدام است؟
به عبارتي آسيبهاي پيش روي وحدت حوزه و دانشگاه چيست؟استاد رجبي: اولين نکته اين است که متولّيان وحدت حوزه و دانشگاه باورشان بيايد که اين يک اصل استراتژيک است. شايد بعضي در گذشته و حتي حالا اصلاً اين را باور نداشتند و به ناچار ميديدند که نظر حضرت امام هست، نظر مقام معظم رهبري است، ولي نميتوانستند در جهت خلاف حرکت کنند و به ناچار يک کار صوري و سطحي انجام ميدادند؛ يعني واقعاً باور نداشتند. وقتي کسي باور به يک حقيقت نداشته باشد، طبعاً در مرحله اجرا هم انگيزهاش را ندارد و او موفق نخواهد بود و حرکتهاي صوري و سطحي به عکس موجب گسست بيشتر ميشود. نکته دوم هم اين است که تصوير نادرست از وحدت حوزه و دانشگاه وجود داشته باشد. وقتي ظرفيتهاي آن چيزي را که ما ميخواهيم اجرا کنيم درست نشناسيم، طبعاً در مقام اجرا هم بيراهه ميرويم. بنابراين يک آسيب ديگر که در برخي از زمينهها بوده است، تصوير نادرست متوليان است که وحدت سازماني يا وحدت صوري و سطحي را مطرح و نيروهاي حوزوي و دانشگاهي را به اصل مسئله بدبين و سوء تفاهم ايجاد کرده و زمينهساز گسست شده است. نکته سوم هم توطئهها و طراحيهاي دشمن است. بالاخره دشمن هم در اين مدت غافل نبوده و الان آثارش را ميبينيم که در جاهايي هم افتراقهايي ايجاد کرده است. در اين فاصله ما بايد آسيبشناسي کنيم که دشمن چه طراحيهايي کرده و کجاها وارد ميدان شده و اين تلاشي را که ميخواست صورت بگيرد خنثي کرده است. بايد در بازسازي علوم انساني و اسلامي کردن علوم انساني يک کار جدي صورت بگيرد. بايد در مباني اهداف علوم انساني که محور فعاليتنظام دانشگاهي ما است، تجديد نظر بکنيم که متأسفانه در آنجا هم افراط و تفريط شد و نتيجهبخشي لازم را نداشت.
يعني عدهاي به کلي با هر چه دستاورد بشري است معارضه کردند و گفتند همه را بايد دور ريخت؛ يک عده از اين طرف گفتند اينها علم است و همهاش را بايد گرفت و اين موجب شد که بحث اسلاميسازي علوم و دانشگاهها موفق نشود. گرايشهاي افراطي و تفريطي هميشه محکوم به شکست است. ما آنجا هم بايد با بينش معتدلانه و با بصيرت کافي وارد اين دو حوزه بشويم و آن هم يک محور جدي هست که به آن شکلي که بايد، پيش نرفته است. آن گرايشهاي افراطي و تفريطي موجب شده که به آن حوزه آسيب بزند و نتيجه آن ميشود که به اصل وحدت حوزه و دانشگاه ضربه وارد ميشود. فرهنگ پويا: با توجه به بحث اسلاميسازي علوم انساني، اجازه بدهيد در اين مورد يک پرسش چالشي مطرح کنيم. پس از ارائه اين بحث توسط رهبر معظم انقلاب، برخي چهرههاي معاند و سايتها و خبرگزاريهاي متعدد که اکثر آنها سابقه طولاني مدت در دشمني با نظام جمهوري اسلامي دارند، اين طرح را انتقامگيري نظام و رهبري انقلاب از دانشگاهها مطرح کردهاند. اخيراً نيز پس از سخنان آيتالله مصباح يزدي مبني بر ناموفق بودن طرح اسلاميسازي علوم انساني - از بُعد اجراء - برخي از سايتها اين سخنان را «اعتراف به شکست آيتالله مصباح» تعبير کردند. نظر حضرت عالي در اين مورد چيست؟استاد رجبي: حضرت امام، مقام معظم رهبري و آيتالله مصباح که ايده و طرحهاي علمي و کارشناسانه و حساب شدهاي دارند و متفکران فرزانهاي هستند که دل در گرو غنا و تعالي علوم به ويژه علوم انساني و ارتقاي منزلت دانشگاهيان و محققان و اساتيد داشته و دارند؛ طرح مسئله انتقامگيري و شکست، يک توطئه دشمن براي ايجاد مانع در اين راه است؛ يعني آن دغدغهاي که آيتالله مصباح دارد يا حضرت امام داشتند يا مقام معظم رهبري دارند، اين است که نگران رکود و احياناً سقوط علوم انساني و منزلت متوليان اين علم هستند. مقام معظم رهبري فراوان بر توليد علم تأکيد ميکنند.
آنچه که دغدغه اين بزرگان است، ارتقاء علوم انساني است. علوم انساني محوريترين حوزه معرفتي است که ميتواند در جامعه نقش بازي کند. بنابراين نه تنها انتقامگيري نيست، بلکه دلسوزي براي اين علوم و جايگاه واقعيو منزلت واقعيآن است. ما خودمان شاهديم و برادران عزيز اساتيد و دانشجويان دانشگاهي ما هم مکرر تأکيد ميکنند که علوم انساني در نظام ما جايگاه واقعياش را ندارد. حتي در دانشگاهها و مراکز علمي و دانشگاهي، سمينارهاي مفصّلي در جهت ارتقاي جايگاه علوم انساني برگزار شد، تحقيقاتي صورت گرفت و انجمن اعتلاي علوم انساني شکل گرفت. اينها همه نشان اين خلأ جايگاه و منزلت و عدم کارآمدي کافي اين علوم و اعتلاي آن است. آنچه که حضرت امام و مقام معظم رهبري و بزرگاني مثل حضرت آيتالله مصباح ميگويند، در واقع همين است که ما بياييم و جايگاه علوم انساني را ارتقا بدهيم. جايگاه علوم انساني چه موقع ارتقا پيدا ميکند؟
آن موقعي که علوم انساني به توليد نظريه سازگار با فرهنگ و دين رسمي نظام، برسد و واقعاً نظرياتش بر اساس درک صحيح از مسائل و معضلات جامعه و راهکار صحيح و مبتني بر فرهنگ ديني جامعه ما صورت بگيرد. اگر راهکارهايي که ميخواهيم براي مسائل خودمان ارائه دهيم، از غرب بگيريم و بگوييم همان خوب است و اين نسخه ماست، اين خودبيگانگي اجتماعي و فرهنگي و علمي است. اگر ما بخواهيم علوم انساني را غنا ببخشيم و کارآمد کنيم ـ که همين کارآمدي سبب اعتلاي آن ميشود ـ بايد علوم انساني را روزآمد کنيم. راهش هم همين است که با وحدت حوزه و دانشگاه و با همکاري حوزويان و دانشگاهيان، علوم انساني را در پرتو فرهنگ اسلامي بازسازي کنيم. مقام معظم رهبري و حضرت آيتالله مصباح صريحاً فرمودند که ما از دستاوردهاي معتبر و درست علوم انساني موجود بايد استفاده کنيم. در اين علوم مطالب حقي هست، مطالب باطلي هم هست. مطالبي است که حتي از نظر علم غربي هم باطل شده است، چرا ما باز هم به عنوان وحي مُنزَل بايد به آنها بچسبيم؟
مقام معظم رهبري فرمودند بعضيها هستند هر چه از بيگانه بيايد ميگويند اينها وحي مُنزَل است. اگر همان سخن به شکل دقيقتر و کاملتر از خودي شد، به آن بهايي نميدهند. اين غلط است، اين طرز تفکر غلط است، ما از علوم انساني غرب بايد بهگزيني کنيم. نه اينکه انفعالي برخورد کنيم. اگر اين طور است، ما بايد بياييم نسبت به دستاوردهاي بشري در علوم انساني بهگزيني را انجام بدهيم. هر چه درست و صحيح است را بگيريم، آنچه نادرست است را کنار بگذاريم. از سوي ديگر خيلي از معارف و آموزههايي هست که علوم انساني فاقد آنها است تاکنون به آن دست نيافته يا از آن غافل بوده است يا به گمان باطل آنها را کنار گذارده و از قلمرو علم خارج کرده است، ولي در نظام الهي و آموزههاي ديني آمده و حتي بر آن بسيار تأکيد شده است. اينها يک نعمت الهي است که ما بايد شکرگزار باشيم و اينها را به کار بگيريم. به تعبير مقام معظم رهبري چقدر بشر بنشيند و بسازد و خراب کند و ببافد و وابافد تا به يک نتيجهاي برسد، اما در کنارش دريايي از علم وجود داشته باشد و از آن غافل باشد. ارتقا علوم انساني به اين است که از اين درياي معرفت به خوبي استفاده کند و خودش را تعالي و غنا ببخشد. بنابراين بحث غنا بخشيدن يعني جايگاه درست به علوم انساني دادن است تا هم کارآمد و روزآمد بشود و هم با فرهنگ ديني و بومي درست جامعه سازگار باشد و از طرفي واقعاً بتواند اين جامعه اسلامي و جامعه بشريت را به سوي سعادت رهنمون کند.الان همين علوم انساني که در غرب هست، خودش بحرانآفرين شده است. دانشمندان غربي تصريح کردهاند که اين علوم بحرانزده و بحرانآفرين هستند. الان سخن از بحران روانشناسي، بحران جامعهشناسي و اصلاً بحران علوم انساني است؛ يعني نتوانستند مشکلات را حل کنند. ما بايد در اين راستا حرکت کنيم و همان علم بحرانزده را به عينه اينجا بياوريم و از آن استفاده کنيم. اتفاقاً اقتضاي نگاه علمي اين است از هر جايي که ميتوانيم مطلب حق و معرفت حقيقي را بگيريم و آن را بازسازي کنيم. خوشبختانه کارهايي هم شده و به نظريات بسيار دقيقتر و جامعتر از آن چه که دانشمندان علوم انساني در غرب انجام دادهاند و کاملتر و بينقصتر از آنها در آموزههاي دينيمان رسيدهايم، البته فعلاً محدود است و بايد راه را با تمام توان و جديت ادامه دهيم تا اين قلمرو را توسعه دهيم.
متأسفانه چون همواره کارهاي سطحي در اين زمينه شده است، يک تصوير ناموفق و نادرستي از اين موضوع در ذهن دانشگاهيان ما و حتي بعضي از حوزويان پديد آمده است، به دليل اينکه تخصصي کار نکردهاند و سرمايهگذاري جدي نداشتهاند. اگر اين سرمايهگذاري به شکل مطلوب و به صورت تخصصي انجام شود، مطمئناً در آينده بسيار نزديک، شاهد تحوّلي عظيم در علوم انساني خواهيم بود، به گونهاي که بتواند جامعه خودمان و جامعه بشري را متحول کند. فرهنگ پويا: آيا در عرصه عمل هم با توجه به تفاوت آشکار نظام آموزشي حوزه و دانشگاه، وحدتي متصوّر است؟ استاد رجبي: بحمدالله با انديشه و تدبير خلاّق و آيندهگر حضرت آيتالله مصباح دامت برکاته در سه حوزه، اين وحدتدر عرصه عمل نيز جلوهگر شده است. يکي از حيطههاي وحدت عملي، همين مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) است، طرحي که علامه مصباح در همين مؤسسه اجرا کردهاند، الگويي از وحدت در عرصه عمل، در سه بعد ياد شده است. نمونه ديگر هم دفتر همکاري حوزه و دانشگاه است که در بُعد آموزشي و پژوهشي، وحدت را تا حدي عملي ساخت. در دفتر همکاري حوزه و دانشگاه، جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه گرد هم آمدند و در يک پروژه حدود يکساله، دو برنامه اجرا شد. نخست در جهت وحدت در آرمانها و اهداف، حدود يکصد واحد آموزشي براي اساتيد دانشگاه در زمينه معارف قرآن توسط حضرت آيتالله مصباح برگزار شد. پس از آن اساتيد حوزه و دانشگاه در مورد سرفصلها، سپس محتواي دروس سخنراني ميکردند و سخنانشان توسط ساير اساتيد و دانشجويان مورد تقدير و بررسي قرار ميگرفت و سرانجام جمعبندي و نتيجهگيري و ارائه ديدگاه اسلام در آن قلمرو از سوي حضرت آيتالله مصباح ارائه ميگرديد.
پس از آن ويرايش ميشد و به عنوان نقشه کلي در راه تدوين منابع آن دروس تنظيم و به صورت کتاب منتشر ميگرديد. در اين مرحله وحدت اهداف و آرمانها تا حدي بود که اساتيد حوزه و دانشگاه با کمال صفا و صميميت در کنار يکديگر و براي هدف واحد همکاري جدي داشته و حتي در يک مقطعي که دفتر همکاري حوزه و دانشگاه از نظر بودجه دچار مشکل شده بود، خود اساتيد دانشگاه اعلام کردند ما با خرج خودمان ميآييم به قم تا اين بحثها را ادامه بدهيم و برخي از آنان نه تنها دريافتي نداشتند، کمک مالي هم ميکردند تا اين برنامه انجام بشود. اين يعني آن آرمان محقق شده است، يعني احساس کردهاند که ما بايد هر دو در اين مسير حرکت کنيم؛ حتي اگر هزينهاي به آنها ندهند و بر عکس اگر با هزينه خودشان بيايند.در برنامه دوم، فضلاي حوزه که مراتبي از فضل حوزوي را فرا گرفته و علوم ديني را تحصيل کرده بودند، گزينش شدند و دروس علوم انساني در رشتههاي مختلف توسط اساتيد برجسته دانشگاه به آنان آموزش داده شد تا پس از فارغالتحصيل شدن، با تسلط بر علوم ديني و حوزوي به تدريس و تحقيق در علوم انساني با توجه به آموزههاي وحياني بپردازند. در اينجا نيز آن وحدت آرمان در بخش معظمي حاصل شد و اساتيد دانشگاه با صميميت و با هدف کمک به آن آرمان ديني به عنوان استاد، مدير گروه، مدير پروژه و ناظر طرح و استاد راهنما و مشاور، در کنار اساتيد حوزه نقش داشتند. تفاوت اين دو نمونه در اين بود که در طرح دفتر همکاري؛ اساتيد دانشگاه با آرمانهاي نظام اسلامي و اهداف اسلام آشنا شدند و در طرح مؤسسه؛ فضلاي حوزه، علوم انساني را در کنار علوم حوزوي تا مقطع دکتري فرا گرفتند، ولي مهم پديد آمدن وحدت آرمانها و اهداف است. البته اين وحدت آرمان بايد در همه سطوح و اقشار و همه مرافق نظام گسترش يابد که در اين راستا و به عنوان دورهاي کوتاه مدت در اين مسير (طرح ولايت) را ميتوان الگوي سوم وحدت عملي در آرمانها و ارزشهاي اسلامي دانست.نکته پاياني مرتبط با اين مباحث آن است که روشنفکري ديني به مفهوم صحيح آن ـ نه روشنفکري سيماي غربي برخي مسلمانان و نه روشنفکري التقاطي برخي ديگرـ در سايه وحدت به معنايي که ذکر شد، قابل تحقق است.