چرخ پنجم
اشاره
خودرو و هر آنچه در زمانه پيشرفته ما، براي رفت و آمد و انتقال بشر به اين سو و آن سو به كار گرفته ميشود، در صورت از كار افتادن چرخي از چرخهايش، چرخي پنجم و ذخيره را همراه خود دارد كه در تعبير محاوره «زاپاس» ناميده ميشود. اين روزها بسيارند حادثهها و واقعههايي كه پديد آورندگان آن دزدان پنهاني نيمه شب روزگار و زمانه امروزيانند كه با ناداشتن چرخي از چهار چرخ شخصيت و منبع حركت با نور در تاريكه بازار زندگي، به چرخ پنجم رو ميآورند و با دستبرد به انديشهها و در هم آميختن حق و باطل، لنگ لنگان مدعي شب افروزي و راهبري خلايق ميگردند. اين نوشتار در پي روشنگري شيوه سارقان پنهاني اين چرخهاست؛ سارقاني كه هر از گاه در لباس دوست با دستبرد به يكي از منابع حقيقي، در پي منفعت و شهرت و شهوت، خلقي را فريب ميدهند و جمعي را به گرداب گمراهي گرفتار ميسازند.حسن طاهريمرد اگر هست به جز عالم رباني نيست
كتاب، سنت، عقل و اجماع، محورهايي اساسي هستند كه حقيقت اسلام ناب را ميتوان با بهرهگيري از آنها دريافت. اين چهار منبع ارزشمند، كه تفقه و شيوه استنباط عالمان دين بر پايه آن استوار است، همواره پيچيدهترين معادلات و مجهولات اجتماعات دنياي اسلام را حل كرده و علاوه بر آن برنامهريزي و طراحي زيست انساني و آسماني ادوار تاريخ بشر 14 قرن پيش تاكنون را بر عهده داشته است. از همين رو دارندگان و صاحبان اين منابع ارزشمند مورد اقبال عامه مردم بوده و مرجع و پناهي براي تصحيح امور و برگرفتن توشه و رهنمود هستند. اين رويكرد، زاويهها و ابعادي گوناگون را شامل ميشود، تا آنجا كه از جزئيترين تا كليترين نهادهاي اجتماعي تحت اشراف معنوي عالمان دين و انديشمندان اسلام قرار داشته است.اين اشراف بيش از هر عاملي، مرهون پايبندي عالمان رباني به حقيقت اسلام ناب و اتصال آنان به منابع راستين استنباط دين باز ميگردد؛ اتصال و انقيادي كه در دل پيروان و مقلدان، ذرهاي شبهه و ترديد مبني بر عدم پايبندي عالمان رباني به حقيقت دين ايجاد نميكند. اين يقين و اعتماد عمومي سرمايهاي عظيم و تواني فوق العاده را براي عالمان رباني در گستره اجتماع اسلامي به ارمغان آورده است.
مگس به هر كجا، به جز مگس نيست
در زمانهاي كه حقيقت تأثيرگذار عالمان رباني و رويكرد عام و خاص به آنان مشاهده ميشود، طبيعي است كه جمعي، هواي گرفتن رداي اين جمعيت و داشتن صولت اين طريقت را در سر بپرورانند. دارا شدن خصوصيات و پيوست به منابع ارزشمند حقيقت ناب، كاري است دشوار و طولاني و از همين روست كه جمع كوچك مدعيان عرفان، در پي اين ردا و صولت، بيزحمت و مزد و منّت، طريق رهزني را در پيش ميگيرند. تشخيص اين جمع اندك از ميان مردان عرصه حقيقت ناب، اگرچه از عهده هر كس برنميآيد، اما كاري است شدني و نه چندان سخت و دشوار. ماهيّت سارقان و دستبرد زنندگان به اين جامه و ردا و هيأت، با اندكي تأمل و دقت، از پس چهرههاي موجّه و ادعاهاي دروغين آنان به خوبي آشكار ميشود. اين تشخيص با تعمق و تامّل در چند نكته به دست ميآيد.اول: مدعيان دروغين، در بيشتر گفتارها و كردارهاي خود بر آن چيزي تأكيد دارند كه در درون فاقد آن هستند و اين همان به كارگيري «چرخ پنجم» و دست يازيدن به «زاپاس»هاي شخصيتي است. پرواز اگرچه قدرتي است كه پرندگان و اوج گرفتگان تا عرش از آن بهرهمندند، اما ويژگي مشتركي است كه برخي حشرات نيز از آن برخوردارند. مگس و پشه را همان قدرت پرواز است كه عقاب و سيمرغ نيز؛. اما اين كجا و آن كجا؟ «اي مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه توست!»ارزش يافتن قدرتهاي ماورايي، تواناييهاي عجيب، خرق عادات و شكستن قواعد طبيعت در حقيقت، نوعي خطاي ديد فكر بشر است كه عموم مردم را درباره اينگونه افراد و مدعيان دروغين اين عرصه به اشتباه جدي دچار ميسازد. همتراز گرفتن قدرت عارفان حقيقي با تواناييهاي متافيزيكي عارفنمايان، شبيه دانستن پرواز عقاب و پشه است. قدرتمند بودن افراد در حيطه علوم غريبه و ماورايي، حجت و دليل مشروعيت آنان نيست. چه بسا كساني كه با غوطه خوردن در انواع آلودگيها و زشتيها، مورد عنايت خاص شيطان و الهامهاي ويژه او قرار ميگيرند. ادعاي قدرتمند بودن بدل فروشان عرصه عرفان، مكّاره و فريباي بازاري است كه با تهييج و اغوا و شعبده، كالاي مِسين را به جاي زرّناب، به مشتريان ميفروشد. اين تهييج و اغوا با تعاليمِ عابد و زاهدِ از راه به در شدهاي همراه است كه شش هزار سال رياضت را برخود خريده و آموزگار مسلّم و متبحرّ تلبيس و پوست اندازي نحلههاست. ابليس استاد ديرينه قدرتهاي بينظير و بيبديل عارفنمايان است تا در برابر توانمنديها و تواناييهاي رحماني و الهي وارستگان حقيقي قد علم كنند.دوم: مدعيان بازار مكّاره عرفان بدلي، كمترين بهرهاي از علم و انديشه و خرد به ويژه علوم الهي و ديني نبردهاند. با اندكي سخن و گفت وگو و پرسش و جست و جو، ميتوان به ميزان علم و انديشه اين مدعيان پي برد. تجربه تاريخي و كارنامه و سابقه اين جماعت مدعي، گواه آن است كه علم و انديشه و به ويژه حكمت و فلسفه در ميان آنان نه تنها ارزشي نداشته، بلكه همواره با استهزا و انكار آنان روبهرو شده است. «پاي استدلاليان چوبين بود»، شعار اصلي و ماناي اين جماعت مدعي است، در برابر گفتار و متن روشن كتاب الله، كه مؤمنان حقيقي را به برهان و استدلال و حجت روشن فرا ميخواند و حقانيت عقل برخواسته از متن دين را آشكار ميسازد.سوم: خرافه و جهل، ابزار اصلي اين جماعت مدعي است؛ ابزاري كه ريشه در هيچ مسلك و مرام ديني و عقلي ندارد. نبض حيات جماعت مدعي عرفان بدلين در تپشهاي ممتد خرافه و جهل تودههاست. اين نبض آنگاه تندتر و شديدتر ميشود كه جامعه در بستر حوادث و جريانهاي پر تنش و اضطراب آفرين قرار گيرد. دست آورد زندگي و زيست دور مانده از دين در زمانه مدرن، خصوصيت و امتيازي است براي جماعت عارفنما. مدرنيسم جريان معيشت و زيست خلايق را به دست بحرانها و تنشها و اضطرابها ميسپرد و اينجاست كه اگر عالمان ربّاني نقشي كم رنگ در روشنگري و گسترش علم داشته باشند و تودهها بدون چراغ شب افروز انديشه و حكمت، در مسير زندگي گام نهند، خواسته يا ناخواسته گرفتار دام بلاي اين جماعت بدل فروش و مكّار ميشوند. رمز دشمني و ستيز كينه توزانه اين جماعت فريبكار با روحانيت اصيل و بيدار، در همين نكته اساسي نهفته است. مدعيان عرفان بدلي، هيچگاه با روحانيت اصيل و عالمان رباني سرسوزني سازگاري نداشتهاند.چهارم: سوء استفاده و بهرهوري از مريدان در همه زمينهها ويژگي بارزي است كه سارقان عرصه عرفان، كم و بيش آن را از خود نشان ميدهند. اين سوء استفادهها به شيوههاي گوناگون انجام ميشود؛ خواه سوء استفادههاي مالي و گرفتن اعانات و هدايا و خواه سوء استفادههاي جنسي. اين واقعيت قبيح و شنيع، در بازار مكاره اين جماعت، صبح و شامي نيست كه اتفاق نيفتد. نگاهي كوتاه به سطور اخبار و گزارشهاي جوامع گوناگون، از عمق فاجعهاي حكايت ميكند كه در ميان هياهوها و غوغاهاي اين مدعيان در حال رخ دادن است. نسخه اطفاي شهوت و عياشي هاي متنوع براي رسيدن به قدرتهاي ماورايي از جمله دستور العملهايي است كه مدعيان بازار فريب و نيرنگ، آن را به مريدان و پيروان خويش سفارش ميكنند. مدعيان در انتهاي بهرهمندي از مريدان زيبارو و شهرآشوب و در مستي و خلسه عرفان دروغين به دنبال انتقال و تزريق قدرت متافيزيك به مريدان و پيروان خود، در ساية شهوت و عشرت هستند.پنجم: پلوراليسم، شاخصة برجستة اين جماعت در بيان انديشه و فكر و عمل است. وقتي سخن و اذكار و اوراد محفل و مجلس هر خراباتي شرقي و غربي، ديرنشين و صومعاتي، غارگزين و خانقاهي، مرتاض و راهب، قطب و ساحر و همه آناني كه ادعايي در اين مسير دارند، شنيده ميشود، جز اين حرف واحد، از آن فهم نميشود: «گبر و صنم پرست و اهل كتاب همه خوبند و رستگار» اين نگاه تكثرگرايانه سرانجامي عجيبتر دارد و آن اينكه در قاعده اين مدعيان، بيخدايي نيز خود پرستشي مقدس به شمار ميآيد! از منظر اين مدعيان همه راهها به حقيقت منتهي ميشود؛ همه صراط ها و طريقتها، و حال آنكه صراطي جز «صراط مستقيم» راه حق را بر بشر عرضه نميكند. همه راهها جز صراط مستقيم راههايي است كه بشريت را به ورطه «مغضوبين» و گرداب «ضالّين» ميكشاند. وادي حيرت و ضلالت، وادي سرگشتگي و گمگشتگي است كه بشر محكوم به زجر را به انتهاي سياهي و تباهي و قهر و غضب طبيعت ميرساند. «كوثر» و «كتاب» بهترين چراغهاي روشن براي يافتن صراط مستقيم هستند تا بشريت در نسيم رحمت و شفقت حضرت حق قرار گيرد.در اين زمانه هيچ كس خودش نيست
مدرنيسم و دنيازدگي و فلكزدگي همه در يك بوته معنا مييابند. اين معناي زجرآور، همه حيطههاي زندگي بشر امروز را گرفتار عقباي تاريكي نموده است. در عمق گودالهاي روزمرگي و رفاه زدگي، بشريت به دست و پا زدني بيهوده و بيحاصل براي رهايي ازتاريكي و تنهايي خود مشغول است تا لحظهاي چند را در هواي مترنم ملكوت و عرش، سپري كند و حال آنكه آنچه او در طريقت اين سياهه بازار و تاريكهروزگار از مدعيان بدل فروش مييابد و ابتياع ميكند، غل و زنجيري است كه بر پاي مينهد و خلسهاي مييابد براي معلق گشتن در هپروت، و وارونه خفتن بر فرش. پرستو و خفاش را هر دو پرنده مينامند. آن يكي مبشّر نور و سپيده است و اين يكي مسحور ظلمت. آن يكي بر بلنداي تنومندترين و ستبرترين درختان آشيان مينهد و اين يكي در ژرفاي تاريكناي نمور حفرهها. هر دو پروازكنان آسماناند. اين حقيقتي تلخ است كه فاصله و افتراق پرندگي پرستو و خفاش هنوز بر بسياري از خلايق و ابناي بشر، مكشوف نگشته است.ديدهها و شنيدهها از عمق فاجعهاي حكايت ميكند كه در زير پوست شهر و در لايههاي زيرين جامعه در حال رخ دادن است. فكر خواني، نيرو درماني، گردآمدن هزاران هزار جوان بر محفل و دخمه يك آوازهخوان براي رسيدن و اتصال به عالم بالا و شنيدن توصيههاي اخلاقي او، قرار گرفتن برخي مداحان كم سواد و بيبهره از علم در جايگاه نظريهپردازي و توليد فكر به ويژه در عرصه عرفان و اخلاق و الگو شدن آنها براي نسل سوم انقلاب، اعلام نمايندگي از طرف ائمه هدي عليه السلام و معرفي نامزدهاي انتخاباتي از جانب آنان توسط برخي مداحان معلومالحال، سينهزنيهاي چند ساعته و مستمر در دخمهها براي يافتن خلسه و رؤيت آسمانيان، پراكندن عطر در محفلها به اشارت دست، نوشتن دعا بر اجزاي بدن، خوردن نجاست و پليدي براي احضار جن، برپايي سفرههاي سبز نياز براي گرفتن حاجت، متبرك كردن عروس در شب نخست زندگي به دست قطب، صف بستن پاي ديوارهاي ساختگي و دروغين و گرفتن حاجات، نمايان شدن دست آسمانيان بر سمنو و آش، چله نشيني بر غار و حفره كوه و دشت، بستنشيني بر مقابر اين قطب و آن عارف در كنار بارگاه نورانيترين مردان تاريخ، تحت الشعاع قرار گرفتن حقيقت عالمان رباني در ساية چند شعبده و جادوي مدعيان عرفان، پيشگويي آينده، ساخت معابد و صومعات و مساجد و دير با خوابنما شدن اين و آن، حج بردن خلايق بر ميانه كوير لم يزرع بر شبه بتي بيجان، نصب تابلوهاي اوراد و اذكار مزين به ستاره داوود و اعداد رمزي يهود در گوشه خانه و ديوار مسجد براي دور ماندن از چشم زخم و حادثه و زلزله، خواندن نماز به سمت و سويي غير از كعبه، كشف و اعلام سيادت به ياري تله پاتي و هيپتوتيزم، انتخاب مدير و معاون و كارمند با رمل و اسطرلاب و عريضه، گفت و گوهاي ظاهري با انسانهاي ماورايي و ارواح، اجيركردن روح اموات براي دور كردن هووها و رساندن اين و آن به دلدادگان، پيدا كردن مهرهمار، قبولي در كنكور و آزمون و پيروزي در مسابقات ورزشي به واسطه سحر و جادو، دويدن و فرياد كردن در دشت براي دور كردن حادثهها، نشستن زنان و مرداني عريان بر گرد شمعي روشن براي دست يافتن به تمركز ذهن، رسيدن به خلسه با كشيدن و نوشيدن مخدر و خمر، يافتن قدرتهاي ماورايي با انواع سكس و شهوترانيها فقط گوشهاي از هزاران هزار حادثه تلخ و زاويهاي از زواياي دهشتآفرين بازار عارفنمايان و مدعيان بدل فروش و دكانداران متافيزيك است؛ حادثههايي تلخ و باور نكردني، در زمانه به اصطلاح رشد و پيشرفت و توسعه و مدرنيسم!؛ واقعيتهاي زشتِ ريشه دوانده در پيكره جامعهاي دور شده از حكمت و معرفت اسلام ناب و محتاج و مشتاق و عطشناك به ماورا؛ پديدههايي زجرآور و سر بر آورده از ميان هزاران هزار مشكل و معضل اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي؛ مردماني رها و يله در سستي و كاهلي و كم كاري و بيتدبيري كارگزاران و دستاندركاران عرصه فكر و فرهنگ.در بسياري از حكومتها و ممالك سرزمينهاي دور مانده از شاخصها و معيارهاي زندگي مطلوب، رعيت و تودههاي فرودست، رها و يلهاند و خرابند وزيران و وكيلان در خواب. اين يلگي و رهاشدگي و خرابي و خواب، جملگي نتايج دور ماندن از عقل و خرد و انديشه و در يك كلام، غفلت جامعه از حقيقت و معرفت ديني است.
در اين زمانه هيچ كس خودش نيست
همين هوا كه عين عشق پاك است
خداي ما اگر كه در خود ماست
تو دست كم كمي شبيه خود باش
تمام درد ما همين خود ماست
تمام شد همين و بس، خودش نيست
كسي براي يك نفس خودش نيست
گره كه خورد با هوس خودش نيست
كسي كه بيخداست، پس خودش نيست
در اين جهان كه هيچ كس، خودش نيست
تمام شد همين و بس، خودش نيست
تمام شد همين و بس، خودش نيست