دو صد گفته چون نيم كردار نيست - دو صد گفته چون نيم كردار نيست نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دو صد گفته چون نيم كردار نيست - نسخه متنی

محمد لطيفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دو صد گفته چون نيم كردار نيست

اشاره

مسئله وحدت حوزه و دانشگاه، از مواليد انقلاب اسلامي است كه هرگاه - اگرچه به صورت محدود - به مرحله عمل رسيده است، خروجي‌هاي مهم و تأثيرگذار آن در عرصه دانش و فرهنگ مشهود بوده است. پيوند و ارتباط عميق اين جريان با آرمان‌هاي ديگري چون اسلامي‌شدن دانشگاه‌ها و توليد علوم انساني اسلامي، اهميت پردازش و اجرايي ساختن آن را دو چندان كرده است. گزارشي كوتاه از اولين و مهم‌ترين تجربه‌هاي اجرايي اين حركت و راهكارهاي احتمالي فعلي، مطالبي است كه از نظر خواننده محترم مي‌گذرد.

محمّد لطيفي

از نظر تا عمل

ارائه راهكار اجرايي مشخص براي پديده‌اي كه هنوز در منطقه نظر نياز به بحث و تأمّل دارد، به گونه‌اي مشكل مي‌نمايد و شايد دليلش آن است كه در مباحث تئوريك وحدت حوزه و دانشگاه و مسائلي از اين دست، از آنچه بايد بشود دم مي‌زنيم، امّا در عمل با آنچه هست، روبه‌رو هستيم. اين كه به رغم درك اين صعوبت از كنش و منطقه عمل سخن مي‌رانيم، به اين خاطر است كه اولاً فرآيند وحدت حوزه و دانشگاه را يك پديدة مرتبه‌مند و متشكل از سطوح مختلف و درجات متفاوت مي‌انگاريم. والاترين بخش و سطح ايده‌آل آن، روزي محقق مي‌شود كه دانشگاه‌ها به معناي واقعي كلمه اسلامي شده باشد و حوزه نيز پابه‌پاي نيازهاي جامعة روز حركت كرده باشد.1

اين حادثه مبارك همان‌طور كه اشاره رفت، آرمان و ايده‌آل است؛ امّا در راه اين هدف بزرگ، برنامه‌ريزي و اجراي سطوح زيرين مسئله، ناگزير مي‌نمايد كه «مالا يُدرك كُلّه لا يُترك جُلُّه.» ثانياً وجود الگوهايي با موفقيت نسبي در كارنامة اين حركت انقلاب پرورده، امكان تكرار و توسعه آن را در سايه عنايت و توجه بزرگان حوزه و دانشگاه نويد مي‌دهد.

نمونه‌ها

پيش‌تازترين حرکت‌ها که به دليل موفقيت، بعدها زمينه حرکت‌هاي عمده ديگر را نيز فراهم آورد، توسط دانشمندان ژرف‌نگري چون آيت‌الله بهشتي و آيت‌الله مصباح يزدي و با پايه حوزوي آغاز شد. بي‌ترديد درک صحيح و پيش‌بيني وقوع انقلاب اسلامي و نياز به تربيت نيروي انساني متخصص و متعهد و آشنا به مباني تئوريک اسلامي و مطابق با نيازهاي روز دنيا، از جمله انگيزه‌هاي اوليه پي‌ريزي تشکيلات مدرسه حقّاني توسط شهيدين بهشتي و قدوسي(ره) و همچنين تأسيس بخش آموزش مؤسسه در راه حق توسط آيت‌الله مصباح در سال‌هاي پيش از انقلاب بود. در حقيقت تئوري‌اي که شهيد مفتح مطرح کرد و بعدها به نام آن شهيد بزرگوار ثبت شد، عملاً در بدنه حوزه پيگيري شد و جامه عمل پوشيد.

قطعاً منظور پيشگامان وحدت حوزه و دانشگاه، يک پيوست صوري و اين‌که حوزه علميه‌اي در تهران و يا دانشگاهي در قم به راه بيفتد، نبود؛ بلکه هدف عمده مسائلي بود که سال‌ها بعد به گفتمان عمومي فضاي علمي و فرهنگي کشور تبديل شد و به عنوان آرمان انقلاب اسلامي مطرح شد. توليد علوم انساني اسلامي براي دانشگاه و کارآمد بودن علوم ديني و تطبيق آن با نيازهاي جامعه پيچيده و امروزي براي حوزه و به عبارت ديگر اسلامي شدن دانشگاه‌ها و به روز شدن حوزه‌ها، چيزهايي بودند که دورانديشي پيشگامان، آن را هدف گرفته بود.

شهيد بهشتي(ره) اعتقاد داشت براي فهم کامل کتاب و سنت، علاوه بر آشنايي با برخي علوم مرتبط با اديان و فِرَق و ...، طلاب مي‌بايست با زيست‌شناسي عمومي و مقدّمات آن از علوم طبيعي، فيزيک، شيمي و زمين‌شناسي در حدود متعارف و دست کم در حد ديپلم آشنا باشند. همچنين روان‌شناسي عمومي، زيبايي‌شناسي عمومي، دين‌شناسي عمومي يعني شناخت همه اديان عالم. در ارتباط با مردم‌شناسي، تاريخ تمدّن بشري، انسان از ديدگاه اسلام و ديگر مکتب‌هاي بشري که خود به خود مستلزم آشنايي با جهان‌بيني‌هاي گوناگون و مکتب‌هاي فلسفي مختلفي است که آن جهان‌بيني‌ها از آن برخاسته‌اند. جرم‌شناسي،‌حقوق جزا، حقوق اساسي، حقوق مدني به طور اجمال و براي اين‌که خيلي مسائل فقه بي‌پايه تلقي نشود، کليات حقوق مدني، اقتصاد عمومي و مکتب‌هاي اقتصادي لااقل در حد تاريخ عقايد اقتصادي، جامعه‌شناسي و شاخه‌هاي مختلف آن، علوم سياسي و در پايان آشنايي کافي با يک يا دو زبان اروپايي براي مطالعه کتب اين علوم؛ براي فهم و استفادة کامل از کتاب و سنت لازم است.2

در يک مشي موازي، امّا در فضايي ديگر و سليقه‌اي متفاوت، انديشه آيت‌الله مصباح جريان يافت. حضور در مؤسسه در راه حق و راه‌اندازي بخش آموزش، به تربيت فضلاي روشن‌بيني منجر شد که به رغم برخي جزم‌انديشي‌هاي بافت باستاني حوزه، عملاً به تغذيه برخي فضاهاي آکادميک پرداخت و علوم اسلامي را به متن دانشگاه برد. اين جريان فکري در سال‌هاي آغازين انقلاب جبهه‌اي فلسفي را برابر سيل شبهات سياسي و اعتقادي احزاب و طيف‌هاي حقوقي و اشخاص حقيقي تشکيل داد و فلسفه محض حوزوي را به ابزاري کارآمد براي طرد انديشه‌هاي ماترياليستي و پوزيتويستي مبدّل ساخت.

اين روند بعدها در تجربه بنياد باقرالعلومj ادامه يافت که جمعي از طلاب و فضلاي علاقه‌مند و مستعد حوزه را با يکي از رشته‌هاي تخصصي علوم انساني دانشگاهي و آخرين دستاوردهاي آکادميک مربوط به آن آشنا مي‌ساخت. پرداختن عده‌اي از حوزويان به رشته‌هاي مهمّي چون فلسفه غرب، روان‌شناسي، جامعه‌شناسي، اقتصاد و ورود عميق به ساحت‌هاي علمي دانشگاهي حتي بهتر از دانشگاهيان، از اين جهت جالب توجّه و با اهميت بود که همه و همه در مسير تبادل آراء و انظار براي دست‌يابي به نظريه‌هاي غني اسلامي و پردازش آن‌ها در سايه مقايسه‌ها و تطبيق‌ها و در نهايت توليد علم انساني اسلامي بود. در مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره) نيز که در حقيقت ادامه همان روند بود، دغدغه اساسي تزريق علوم اسلامي و معرفت‌هاي ديني به فضاهاي علمي فرهنگي کشور بود.

حرکت ديگري که در ابتداي انقلاب آغاز شد، ابتکار و اهتمام دفتر همکاري حوزه و دانشگاه بود که با هدف نزديک کردن دو جريان مفصول علوم تجربي و انساني جديد (دانشگاه) و معارف اسلامي و علوم الهي (حوزه) انجام گرفت. اين بار و تقريباً برعکس موارد گذشته، تعدادي از استادان دانشگاهي هر رشته، پس از گزينش در دوره‌هاي کوتاه مدت، آموزش‌ها و مباحث و تعليمات اسلامي مناسب با رشته‌هاي تخصصي خويش را دريافت مي نمودند. اين اقدام در برهه‌اي نه چندان کوتاه، نتايج بسيار نيکويي حاصل کرد و زمينه را براي ابتکارات جديدتر فراهم آورد.

نمونه ديگر، دانشگاه امام صادقj بود كه كمي متفاوت‌تر به مسئله پرداخت. تفاوت در اين بود كه اين بار نه از ميانه راه، بلكه تعدادي از ديپلمه‌هاي متعهد و با استعداد از همان آغاز تحصيلات عالي گزينش شوند و همزمان دانشجو و طلبه باشند.3 به اين معني كه ادبيات، فقه، اصول، تفسير، حديث، كلام، اخلاق و ... را همراه با يكي از رشته‌هاي علوم انساني درس گيرند، با اين فرض كه رسيدن به مطلوب و هدف نهايي (مرحله توليد علم اسلامي، انتاج و گسترش مرزهاي دانش اسلامي) محتاج دست‌كم بيست سال تحقيق و پژوهش و كار عملي است و مقارن‌خواني علوم حوزوي و دانشگاهي، صرفاً زمينه‌اي براي رسيدن به هدف است و يا به اصطلاح از سطوح و مراتب زيرين مسئله وحدت حوزه و دانشگاه است.

نمونه قابل ذکر ديگر، برنامه «طرح ولايت» بود که با همکاري بسيج دانشجويي و مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره) در حدود 14 سال پيش کليد خورد. دانشجويان علاقه‌مند با استفاده از فرصتي که اردوهاي طرح ولايت در اختيار آنان قرار مي‌داد، با اساتيد برجسته و صاحب‌نظر حوزه آشنا شده و ضمن تحکيم مباني ديني و اعتقادي و سياسي، خواه‌ناخواه بر فضاي پيرامون تأثير مي‌گذاشتند. اين آشنايي در بسياري موارد منجر به جذب دانشجويان مستعد و تحصيلکرده با حداقل مدرک ليسانس و فوق ليسانس و حتي دکترا براي تحصيل در حوزه شد.

اکنون و در آغاز دهه چهارم از انقلاب اسلامي، نهادهاي آموزشي فراواني با پايه و اساس حوزوي به ايجاد و گسترش رشته‌هاي تخصصي و انجمن‌هاي علمي به سبک دانشگاه و با بهره‌گيري از متون درسي دانشگاهي در کنار متون حوزوي مشغول فعاليتند؛ امّا اين‌که تا چه حد در تحقق اهداف از پيش تعيين شده و گفتمان‌هاي رهبري و انقلاب اسلامي موفق بوده‌اند، مجالي ديگر مي‌طلبد. يادآوري اين نکته مهم به نظر مي‌رسد که اداره اين گونه نهادها و در دنباله محقق ساختن وحدت مبارک حوزه و دانشگاه، آن زمان ميسّر خواهد بود که مديريتي قوي و فراگير، جنبه‌هاي مختلف و پيچيده اين روند توان‌فرسا و در عين حال ناگزير را رهبري کند. در چنين فضايي که قرار است محل ورود آراء مختلف و تبادل افکار گوناگون و از همه دست باشد، کم‌مايگي علمي و عدم تشخيص سره از ناسره، حق و باطل را ممزوج خواهد ساخت و ما را به ورطه تقليد و بي‌هويتي علمي خواهد کشاند.

چند پيشنهاد

اوّلين و مهم‌ترين گام، رفع ابهام از برخي مقدمات نظري مسئله براي عموم اهل دانش و بيشتر دانشگاهيان عزيز است. امّ‌المسائلي مانند توافق علم و دين و عدم تعارض آن‌ها، كافي بودن نظام و آيين الهي براي سعادت بشر و وحدت سياست و ديانت؛ از جمله مهماتي است كه شايد در حوزه و براي فضلاي ارجمند از مسلمات است، امّا در بيشتر فضاهاي دانشگاهي نياز به ابهام‌زدايي و بحث عالمانه دارد. همفكري در سطح اساتيد و بزرگان علمي حوزه و دانشگاه، گام مؤثر و مفيد ديگري است كه در پرتو ترتيب دادن جلسات صميمانه بحث و مناظرة علمي آغاز مي‌شود و به تدريج و به طور طبيعي در سطوح پايين‌تر يعني دانشجويان و طلاب قطعاً بازتاب داشته و ادامه مي‌يابد.

گشودن باب گفت‌وگوهاي علمي محض بين طرفين، امري لازم به نظر مي‌رسد كه به لطف الهي در سال‌هاي اخير و بيشتر از سوي مؤسسات حوزوي به آن پرداخته مي‌شود. وجود حوزويان دانشگاهي و دانشگاهيان حوزوي و رو به فزوني گذاشتن اين دو طبقه در ده سال اخير، به برقراري اين پيوند‌ها كمك فراواني کرده است.

از ديگر اقدامات عملي، گزينش و برگردان متون سنگين حوزوي به زبان ساده و خارج از تقيّدات سنتي براي تغذيه علمي فضاي عمومي دانشگاه است. آنچه كه امروز در قالب «كتب معارف» براي دانشگاه‌ها تهيه و تدوين مي‌شود، اگر چه بسيار قابل تقدير است، اما بي‌شك تمام نياز جوامع آموزش عالي را برآورده نمي‌سازد. ترجمه حجم مشخصي از كتب ديني و اسلامي به صورت مجزا و مستقل از سوي نهادهاي علمي و تحت نظارت اساتيد فن و احياناً با گزينش و هدفمند، نقش مهمي در تقارب انديشه‌ها و به تبع آن، پيوند ميان دو قطب ايفا خواهد كرد. از ياد نبريم كه اكتفا به قالب‌هاي صوري و دلخوش بودن به آن‌ها، از آفات جدي گفتمان‌هاي فرهنگي انقلاب اسلامي و ازجمله وحدت حوزه و دانشگاه‌است.




1. مقاله دانشگاه اسلامي، ضرورت تغييرات بنيادين؛ جمال‌الدين رحيميان؛ مجله صبح، آذر 1375، ش 64، ص 58 و مقاله نگرشي بر فرآيند اسلامي كردن دانشگاه‌ها؛ دكتر غلامعلي افروز.

2 . برگرفته از متن سخنراني شهيد مظلوم آيت‌الله بهشتي در جمع طلاب مدرسه حقاني در سال 1356، مجلة نامه شهيدين، سال اوّل، پيش شماره اوّل، تير 1375.

3. پيام صادق، شماره 6، مرداد و شهريور 1375، سال دوم.

/ 1