نشريه اينترنتي «مجله روسي»، 4 آوريل 2007 اكثر جنبشهاي اجتماعي در زمان پيدايش و اوج فعاليت جنبشهاي جوانان هستند. در روسيه چرخه ظهور، فعاليت گسترده و افول جنبشهاي جوانان در سالهاي 1935-1910، 1960-1935، 1985-1960 و از سال 1985 تا كنون مشاهده شده است. طول يك دور كامل حدود 25 سال است. اگر اين قانونمندي رعايت شود، اوجگيري جديد فعاليت سازمانهاي جوانان با سالهاي 2010 مصادف خواهد شد. لذا هم اكنون نشانههاي آينده را بايد نه پيشبيني بلكه مشاهده كرد. با نگاهي گذرا به حوزه فعاليت گروههاي غيررسمي جوانان مسكو مي توان پديدههاي جوابگوي معيارهاي جنبشهاي آينده جوانان را كشف كرد.
جنبش سياسي جوانان
محققان ثابت كردهاند كه بخش عمده جنبشهاي سياسي جوانان چيزي جز گروههاي 30-5 نفري نيستند. در موارد بسيار كمي آنها شبكههايي از كلوپها تشكيل مي دهند. مد شدن جنبشهاي جوانان بعد از انقلاب نارنجي اوكراين باعث شد كه گروههاي تقليدي فراواني به وجود آيند. طبقهبندي آنها از نظر اعتقادات سياسي اهميت چنداني ندارد. مهم اين است كه زندگي داخلي اين گروهها تقريباً يكسان است. در داخل اين گروهها جلسات روشنگري سياسي بر پا ميشوند كه در جريان آنها اقدامات بعدي گروه برنامهريزي ميشوند. اين اقدامات شامل تظاهرات، «فلاش-موب» (ظهور فوري انبوهي از مردم در يك جا براي انجام يك نوع عمليات كه از قبل به وسيله اينترنت در باره آن توافق شده باشد)، راهپيمايي و اقدامات شديدي تري است كه كمتر گروهي به اين اقدامات دست ميزند. در موارد زيادي فعاليت گروه به وسيله اينترنت هماهنگ ميشود و تمام فعاليت آن در اينترنت صورت ميگيرد. فعالان گروههايي كه شعارهاي متضادي سر ميدهند، اكثراً از يك پروژه به پروژه ديگر منتقل ميشوند. انتقال از يك گروه به گروه ديگر، كار دشواري نيست زيرا اين گروهها ذاتاً شبيه به هم هستند. به همين دليل ميتوان مجموعه گروههاي معاصر جوانان را به عنوان بخشي از يك جنبش جوانان در نظر گرفت. مهم نيست كه بعضي قسمتهاي اين جنبش گاهي با هم ديگر خصومت ميورزند. همين امر در همه جنبشهاي جوانان مشاهده ميشود. حتي موسيقي «راك» به چند زيرمجموعه پيشرفته و غير پيشرفته تقسيمبندي ميشود كه هريك از آنها خود را از همه درستتر محسوب ميكند.امكان بالقوه ظهور فرهنگهاي فرعي نيرومند جوانان تا كنون تا حدودي عملي شده است. در اين زمينه «حزب ناسيونال بلشويك» برتري مسلمي دارد زيرا اين سازمان تشكل يافته و در داخل خود زيرمجموعههاي فراواني دارد. جنبشهايي چون «خوديها»، «گارد جوان»، «بچههاي محلي» و غيره كمتر توسعه يافتهاند. مي توان سازمانهاي اخيرالذكر را با يك نام «خوديها» ذكر كرد زيرا مردم عادي هم اكثراً آنها را با هم اشتباه ميگيرند. البته، عنوان اين جنبش مي تواند حالت منفي پيدا كند و از اين نظر سرنوشت سازمان «گرينپيس» را تكرار كند كه در زمان خود جنبش جوانان بود و سپس به يك سازمان تجاري تبديل شد. در زبان عاميانه روسي حتي واژه «گرينپيسها» به وجود آمده است كه براي اشاره به گروههاي راديكال زيست محيطي به كار گرفته ميشود.تصادفي نيست كه ناسيونال بلشويكها و «خوديها» از هم ديگر تنفر خاصي دارند. آنها با هم رقابت شديدي ميكنند. اين خصومت متقابل علاوه بر دليل «سفارشي» (هر يك از گروهها توسط جناحهاي معين سياستمداران كشور تأمين ميشود)، منابع اجتماعي هم دارد. جنبشهاي جوانان چند سطحي هستند و در هر جنبش بزرگ، چند جنبش فرعي وجود دارند. آنچه كه به كل جنبش وحدت ميبخشد، مي تواند «تدبير» ناميده شود. انواع معين «تدابير» فرعي در جنبش «خوديها» مشاهده ميشود. از جمله ميتوان به تظاهرات گسترده (شيوه كلاسيك)، فعاليتهاي خيريه نمايشي (رنگ كردن نيمكتهاي پارك، كاشتن درختان با آرمهاي مختلفي كه به درختان آنها آويزان ميشوند، پوسترهاي مختلف خياباني كه در غرب مد شدهاند، و غيره) اشاره كرد. از دوران شوروي شيوهاي چون كمك به سالخوردگان اقتباس شده است.واژه «اقتباس» در اينجا معناي مثبتي دارد و مي تواند به عنوان «وراثت» تعريف شود. شيوههاي فعاليت قديمي در شرايط جديد با استفاده از خصوصيات جديد به كار گرفته ميشوند. ولي در حالي كه در فناوريهاي مادي مي توان يك چيز كاملاًجديد به كار برد ولي در فناوريهاي اجتماعي اين امر به معني جدايي كامل از تاريخ و فرهنگ كشور و ملت است كه احتمال ريشه دواندن اين نوآوريها بسيار ضعيف است.حزب ناسيونال بلشويك و جنبش «خوديها» ميتوانند از چند راه به جنبشهاي حقيقتاً بزرگ و مستقل تبديل شوند: 1- مي توانند همه سازمانهاي ديگر را از صحنه بيرون بياندازند، 2- مي توانند به تكثير فرهنگهاي فرعي در داخل خود دست بزنند، 3- مي توانند به يك سازمان مستقل جداگانه تبديل شوند.در حال حاضر نمي توان يقين داشت كه جنبش سياسي جوانان با وجود شاخههاي متعدد آن، بتواند به عنوان يك پديده جا افتاده تلقي شود. معلوم نيست «تدابيري» كه ذكر شدهاند، بالاخره چقدر كارآمد خواهند شد. ناكاميهاي جنبشهاي جوانان اواخر سالهاي 1980 اوايل سالهاي 1990 ما را به همين نتيجه ميرساند. هر جنبشي بعد از طي كردن دور كامل زندگي خود، از بين ميرود يا به مرحله «يادبود» منتقل ميشود. به عنوان مثال، جنبش طرفداران تيمهاي فوتبال كه در سالهاي 1985-1960 بسيار فعال بود، سپس به تدريج به مرحله «يادبود» (يعني فقط اسم آن باقي مانده بود) منتقل شد. ولي اكنون اين جنبش دوباره احيا ميشود. همين امر درباره جنبش «بايكر» (موتورسواران) صحت دارد. ممكن است جنبش مخالفان سياسي كه چند سال پيش به شدت ضعيف شده بود، دوباره احيا شود.يك پديده مهم ديگر در اين زمين، توليد جنبشهاي جديد از جنبشهاي قديمي است. ريشههاي همه جنبشهاي فرعي را مي توان در «دگرانديشي اخلاقي» سالهاي گذشته پيدا كرد. رهبران اين جنبشها معمولاًدر زمان خود در سازمانهاي مخالفان شركت ميكردند (از جمله مي توان به ادوارد ليمونوف، بوريس كاگارليتسكي و وياچسلاو ايگرونوف اشاره كرد).
حزب ناسيونال بلشويك
اين جنبش شيوه عمل خود را از وسايل مبارزه گروههاي افراطي گذشته گرفته است. شيوه محافظت و تشكيل گروههاي تهاجمي براي دفاع از خود و حملات متقابل از طرفداران تيمهاي فوتبال گرفته شده است. اين جنبش در فرومهاي (اتاق هاي گفتگو) اينترنت و در سيستم «مجله زنده» كمتر فعاليت ميكنند و از اين نظر از گروههاي ديگر عقب ماندهاند.
جنبش «خوديها»
برگزاري اردو در ساحل درياچه سليگر از گردشگران ورزشي بر گرفته شده است. فهرست محققان و سياستمداراني كه در اين اردو جلسه تشكيل ميدهند، به ميزان 50% از فهرست مخالفان سالهاي 1980-1960 گرفته شده است. استفاده از واژه «كميسر» براي نامگذاري رياست جنبش نشاندهنده ارتباط آن نيروهاي كمونيستي سالهاي 1930-1920 است. رياست جنبش«خوديها» (به ويژه در مركز)، به همكاري با جنبشهاي ديگر جوانان تن نمي دهد و اين در حالي است كه فقط از اين طريق ميتوان جنبش تركيبي جديد را به وجود آورد. اين مسأله گرايش سياسي نيست زيرا جنبش مذكور حتي گردشگران ورزشي غير سياسي را فقط به عنوان نيروي خدماتي در اردوي خود جلب مي كند و بعد از پايان اردو همه روابط با آنها را قطع ميكند. در اين جنبش چنين اصل عقيدتي وجود دارد كه همه جا دشمنان و مأموران نفوذي هستند كه بايد از دسايس آنها جلوگيري كرد و از دوستي با جنبشهاي ديگر خودداري ورزيد. اگر بيانيههاي رسمي سازمان كه منتشر شدهاند، صحت داشتند، ميشد اين رفتار را به عنوان اشتباه فاحش سياسي و فني تلقي كرد. جنبشي كه مانند كمسمول شوروي ميتوانست دهها سال عمر كند، نميبايست اينطور رفتاركند. ولي طبق يك فرضيه رايج، اين جنبش براي يك مبارزه انتخاباتي تشكيل شده است كه بعد از آن، رفتار مستقلانه آنها مي تواند نه تنها بيفايده بلكه خطرناك باشد. به عبارت ديگر، ما شاهد استفاده از شيوهاي ميشويم كه از طراحان فناوريهاي اجتماعي انقلاب نارنجي برگرفته شده است.در جريان انقلاب نارنجي اوكراين جنبشهاي آيندهدار جوانان به وجود آمده بودند. ولي بعد از گذشت يك سال، جنبش نارنجي از حالت عامل مهم زندگي سياسي اوكراين در آمده و ظرف چند ماه وارد مرحله «يادبود» شد و بر خلاف اكثر جنبشهايي كه اوج فعاليت خود را پشت سر گذاشتند، به همين سرعت گستردگي خود را از دست داد. به عنوان مثال، سازمانهاي بسيار فعال دوران انقلاب نارنجي مانند «پورا» و «برادري»، به سازمان حاشيهنشين روسي «يابلوكوي جوانان» شباهت پيدا كردند. جنبش «پورا» دوباره به دو قسمت «سياه» و «زرد» تبديل شد و فعالان 50 ساله دوران گورباچف دوباره در ميان اعضاي اين جنبش پديد آمدند. سازمان «برادري» از نارنجي به «ضدنارنجي» تبديل شد و اكنون با متحدان سابق خود مبارزه ميكند. جان كلام، آنها كار خود را انجام دادند و از صحنه خارج شدند.تصادفي نيست كه مخالفان جنبش سياسي روسي تأكيد ميكنند كه اين جنبش فقط با تأمين مالي كرملين زنده است و در بهترين فرصت ميتواند كادرهاي خود را به مقامات حكومتي عرضه كند. در واقع، محافل حاكم اين گزينه را از همه مناسبتر ميدانند. ولي آينده نشان خواهد داد اين پيشبينيها درست هستند يا خير.سالهاي 2004-2002، زمان شكل گيري جنبش سياسي جوانان بوده است. قبل از آن مرحله پنهاني رشد اين جنبش مشاهده ميشد كه سازمانهاي كوچك جوانان براي مدتي ظهور كرده و سپس ناپديد ميشدند. اگر انقلاب نارنجي در اوكراين نبود، در روسيه هم توجه به جوانان تا چند سال آينده موكول ميشد. ولي تاريخ را نمي توان تغيير داد. جنبش سياسي جوانان، اولين نشانه نزديك شدن سال مهم 2010 است كه قرار است سازمانهاي جديد به رهبري جنبشهاي اجتماعي برسند.
انواع ديگر فعاليت سياسي و اجتماعي
كلوپهاي سياسي
حدود دو سال است كه سمينارهاي علني در كافه «بيلينگوا» با سازماندهي مجله اينترنتي «پوليت-رو» برگزار ميشوند. بعد از سخنراني و بحث درباره آن، نواري پيدا ميشود و متن گفتگوها در كلوپ در سايت «پوليت-رو» منتشر ميشود. بعد از مدتي در «:مجله روسي» بخشي تحت عنوان «شبهاي روسيه» به وجود آمد كه حاوي گزارشهاي خبرنگاران درباره چنين جلساتي بوده است. اين نشريه اينترنتي فقط جلسات كلوپهاي ليبرال كلاسيك و جديد را منعكس ميكرد. كلوپهاي گروههاي چپگرا و مليگرا ناديده گرفته ميشدند. كلوپهاي سياسي از نظر تركيب شركت كنندگان با جنبشهاي جوانان ارتباط ضعيفي دارند. جنبشهاي جوانان اعم از جهتگيري سياسي خود از اين امكانات براي اظهار نظر و شركت در مباحثات برخوردار نيستند. كلوپهاي سياسي جديد را مي توان نوع جديد گرد هم آوردن مردم بر اساس تعلقات فكري آنها دانست. سخنراني يك كارشناس، بررسي محتواي آن توسط شركت كنندگان در جلسه و انعكاس اين مباحثات در اينترنت، نشانههاي بارز اين نوع جديد فعاليت فكري-سياسي هستند. از نظر تلفيق سيستمهاي مختلف فرهنگي، مي توان گفت كه اينجا هم مخالفان سياسي دوران گذشته حضور دارند (كافي است فهرست سخنرانان در سايت پوليت-رو بررسي شود) و هم جوانان علاقهمند به اينترنت. همچنين نفوذ گروههاي موزيكال راك، فولك (مردمي) و بلوز كه مدتهاست صاحبان فضاي ويژه كافههاي جوانان شدهاند، در اينجا مشاهده ميشود. اين امر بر چگونگي اجراي جلسات (استفاده از شيوه «بازي») اثر گذاشته است.در مورد كلوپهاي سياسي هم نمي توان گفت كه روند شكلگيري آنها به پايان رسيده باشد. اين پديده فعلاًحالت منطقهاي دارد و از حدود شهرهاي بزرگ خارج نميشود. براي شكلگيري نهايي اين نوع فعاليت اجتماعي-سياسي چند حلقه مهم لازم است. به عنوان مثال، اين پديده مي تواند به شبكهاي از سياستها و حتي تلويزيون اينترنتي تبديل شود. در اين صورت، كافههايي كه آنجا جلسات تشكيل ميشوند، به يك نوع استوديوي غيررسمي تبديل خواهند شد. اين وضع از نظر تجاري به نفع صاحبان كافههاست. در اين صورت، جنبش جديد بر اساس اين پايههاي تجاري ميتواند شكل بگيرد و توسعه يابد.
فلش-ماب
فلش ماب، پديدهاي است كه از غرب وارد روسيه شده است. كاربران شبكههاي الكترونيكي اعم از اينترنت و تلفنهاي موبايل، با هم قرار ميگذارند و به يك نوع «شيطنت» دست ميزنند. فلش-ماب اوايل سالهاي 2000 به وجود آمده و تا سالهاي 2004-2003 (همزمان با تكوين جنبشهاي جوانان) به پديده قابل توجه زندگي اجتماعي تبديل شد. طراحان انقلاب نارنجي از فناوري «فلش-ماب» استفاده كرده بودند. در فضاي روسيزبان روند تكامل اين پديده همچنان ادامه دارد. به عنوان مثال، از اين طريق در سن پترزبورگ مراسمي تحت عنوان «شهري كه مي دود» برگزار شد كه سپس به مسكو گسترش يافت.بديهياست كه فلش-ماب هنوز به يك پديده كامل تبديل نشده است ولي مي توان آن را به عنوان پرورشگاه حركتهاي جديد جوانان تلقي كرد.
ضدگلوباليسم در روسيه
يك جنبش ديگري كه از غرب آمده است، دربرگيرنده مخالفان جهانيسازي است كه دوست دارند به رستورانهاي «ماكدونالد» حمله كنند. خود اعضاي اين جنبش اكثراًدوست دارند تأكيد كنند كه مخالف جهاني شدن نيستند بلكه طرفدار راه جايگزين جهاني شدن هستند كه انسان عادي و نه نخبگان اجتماعي را مخاطب قرار دهد.نه حملات به رستورانها (بر خلاف اسكينهدها) بلكه «مجمع اجتماعي» و تظاهرات هميشگي بعد از جلسات مجمع، نوع اصلي فعاليت اين جنبش است. خود اعضاي جنبش اعتراف ميكنند كه اين تظاهرات به جنبش انرژي خاصي ميدهد. «مجمع اجتماعي»، گردهمايي گسترده نمايندگان انواع و اقسام جنبشهاي غيررسمي است كه طرفدار «روابط شبكهاي» و توسعه جامعه مدني هستند. شبكهاي از اين مجامع اجتماعي، اساس جنبش مخالفان جهاني شدن را تشكيل ميدهد. سازمانهاي چپگراي غيررسمي روسي هم در آن شركت ميكنند. در مجموع، مشكل سازمانهاي چپگرا اين است كه ميدان فرهنگي آنها بسيار محدود است. اگر آنها سياست خود را در اين زمينه تغيير دهند، مي توانند به داخل فرهنگ ضد گلوباليستهاي غربي كشانده شوند و فقط شاخه روسي اين جنبش جهاني را تشكيل دهند. گسترش وسيع «مجامع اجتماعي»، كار سادهاي نيست زيرا به تأمين مالي از طرف سازمانهاي غربي وابسته است. در روسيه تعداد آنچنان زياد بنيادهاي غير وابسته اجتماعي وجود ندارند كه اين وظايف را بر عهده خود بگيرند.
تنوع و گزينش طبيعي
مرحله مقدماتي شكلگيري موج جديد جنبشهاي اجتماعي كه در سالهاي 2035-2010 وارد صحنه اجتماعي خواهند شد، شروع شده است. دوران قبلي شكلگيري اين جنبشها در سالهاي 1980 و اوايل سالهاي 1990 مشاهده ميشد كه از سابقه آن زمان مي توان چند نتيجهگيري مهم كرد. نطفههاي جنبشهاي جديد هميشه بيشتر از آن هستند كه در نهايت امر در صحنه باقي خواهند ماند. بعضي از سازمانها طاقت رقابت با امثال خود را نياورده و از بين ميروند (در آن دوران جنبش كلوپهاي كشتي اسلاوي، جنبش انتشارات خبري غيررسمي و غيره رو به زوال نهاده و از بين رفته بودند). آنچه كه تصوير كلي را كمي دگرگون ميكند، وجود موقعيت آشكار انقلابي در آن زمان است ولي شرايط كنوني هم به گونهاي شكل گرفته است كه در صورت وخيمتر شدن وضعيت اقتصادي مردم، ممكن است كار به انقلاب جديد بكشد. مي توان در اين مورد بحث كرد ولي مسلم است كه تعداد كمي از جنبشهاي اجتماعي جوانان كه اكنون مشاهده ميشوند، به مرحله بلوغ خواهند رسيد. ممكن است نقش اساسي به جنبشي برسد كه در حال حاضر توجه چنداني به خود جلب نميكند. برندگان آينده مسابقه سياسي از توليد فرهنگهاي فرعي و جنبشهاي فرعي در داخل خود واهمه ندارند. در اين صورت از دست رفتن وحدت، امر ظاهري است در حالي كه پايداري و گسترش فعاليت جنبش به شدت رشد ميكند. عدم وابستگي به موقعيت خاص اوضاع انقلابي، از جمله خصوصيات برنده آينده اين مسابقه است. بالاخره موقعيت انقلابي مي تواند چند سال ادامه يابد در حالي كه طول عمر يك جنبش موفق به دهها سال ميرسد. به احتمال قوي تا سالهاي 2014-2013 بخش عمده جنبشهايي كه به وجود آمدند، نقطه عطف خود را پشت سر خواهند گذاشت كه در اين صورت برنده مشخص خواهد شد. بازندگان به حاشيه محيط اجتماعي رانده خواهند شد.اداره مستقيم فعاليت جنبش امكانپذير نيست زيرا اين يك محيط خودجوش است. تنها راه اداره فعاليت آن، تعيين كد اوليه جنبش است كه بعد از آن مي توان با استفاده از انگيزهها و تشويقهاي مختلف جهت حركت آن را تعيين كرد.همچنين معلوم است كه تعداد «پرورشگاههاي» جنبشهاي جوانان افزايش خواهد يافت. اين جنبشها در مرحله تكوين كد ژنتيك خود را دريافت ميكنند كه سپس طي دهها سال از آن پيروي خواهند كرد. جنبش واقعي حتي در صورت تعقيب از طرف مقامات رسمي مخفي ميشود و به خاطر عدم وابستگي به تأمين مالي از سوي دولت يا افراد خير، مي تواند هر فشاري را تحمل كند.