نه اين و نه آن
آرزو نيكوئيانايام جواني فرصت رسيدن به مرتفعترين و عاليترين مراتب زندگي و فعاليتهاي جمعي است و بهترين نيروهاي انساني را در ميان آنها ميتوانيم بيابيم، بر اين اساس، جوان شخصيتي است داراي سن خاص و حالات روحي - رواني و نيازهاي مخصوص كه به اقتضاي وجودي، تحصيلات و آشنايياش با انديشههاي نو و گرايشات طبيعي اگر در مسير درست هدايت شود، ميتواند براي جامعه منشأ سعادت باشد، والا به فرموده امام علي اگر ذهن جوان ما با مطالب حق پر نشود، با مطالب ناحق پر خواهد شد...1 زيرا سنين 16 - 25 سالگي دوران طوفانها و غليانهاست و جوان در اين دوران از شور و شوق فراواني برخوردار است و از جهات گوناگون با بحران مواجه ميگردد كه جز با اجتماعي شدن، نميتواند تواناييهاي خود را به عنوان انساني آگاه، آزاد، فعال، مصمّم و با اراده عيان سازد و تمامي اين فرايند نيز در مشاركت است.2بنابراين مشاركت جوانان نيازمند تحقق آموزشهاي سياسي و گردش صحيح اطلاعات، حق فعاليت سياسي، تأمين حقوق اجتماعي، تسهيلات اقتصادي، ايجاد بسترهاي مناسب جهت انعكاس افكار و آرا برخورداري از حق رأي، وجود جنبشهاي سياسي دانشجويي و شركت دادن جوانها در هرم قدرت با تسهيل زمينة انتقادپذيري مسئولان ميباشد. در اين ميان، احزاب و گروههاي سياسي بزرگ براي جلب نظر آنها به ايجاد نهضتهايي با اهداف مشخص دست ميزنند و هر كدام سعي ميكنند با بسترسازي مناسب، حداقل بعضي از نيازهاي آنان را در آن حزب جوابگو باشند و با گذر دادن افراد از طبيعت به فرهنگ و خروج آنها از دنياي منزوي او و گره زدنش با مسائل گروهي از حضور اين جوانان براي اجراي اهداف خود در زمينة توسعه سياسي مورد نظرشان برآيند.3دوره معاصر كشور ما دوره حساس و پرحادثه و متحول محسوب ميشود؛ به گونهاي كه با رخدادهاي مهم و تعيين كننده روبهرو بودهايم و در اين ميان، ظهور تيپ جوان به عنوان يك طبقه مشخص و پر اهميت و يكي از منابع مهم انرژي نظامهاي اجتماعي و قشري كه داراي بيشترين ظرفيت عاطفي و سياسي و انرژي تخريبي و سازندگي ميباشد، تأثيرات زيادي بر اين دگرگوني و تحولات داشته است. اين دوره به لحاظ وقوع انقلاب اسلامي كه يك گسل عميق و فاصلهاي حقيقي ميان جريانهاي اجتماعي و سياسي پيرامون خود ايجاد كرده است، به دو دورة مشخص قبل و بعد از انقلاب تقسيم ميشود.مهمترين و منفورترين مسئله احزاب قبل از انقلاب قرار گرفتن آنها در زير پرچم كفر و الحاد غرب و شرق بود، زيرا در آن دوران هر كدام از بلوك غرب و شرق تلاش ميكردند تا حكومت ايران را زير يوغ حكومت خود دربياورند و احزاب چون افقها را دور ميديدند، به غربيها بيش از خوديها اعتماد ميكردند و براي روشنتر شدن مطلب خوب است كمي در اتفاقات آن زمان سير كنيم و كم و كيف مواضع قدرت غرب و شرق و عملكرد احزاب را در ايران بيابيم.در آن زمان تمام پايگاههاي فكري و فرهنگي و همةقدرتهاي اقتصادي، سياسي و حزبي در اختيار عناصر متمايل به غرب و شرق بود و راجع به ايدئولوژيهاي چپ و راست، هر كتابي كه ميخواستند در دسترس آنان قرار داشت؛ ولي در اكثر كشورهاي اسلامي از جمله ايران، در بازههاي فرهنگ و ايدئولوژي اسلامي گويي قحطي كتاب بود. فقر كتابهاي سودمند از يك طرف و تبليغات همه جانبه كشورهاي بزرگ، از سوي ديگر باعث جذب عده زيادي از جوانان به مكاتب و الگوهاي بيگانه گرديد. زيرا آن مكاتب مخاطب خود را خوب ميشناختند و نيازهاي جوان را هم به درستي ميدانستند... شعارهاي قشنگ هم كه از دل ادبيات بيرون ميآمد... بنابراين آنها انديشههاي سياسي مسموم خود را در بهترين قالبها در يك زرورق ادبي پيچيده به جوانان منتقل ميكردند.از طرفي روشنفكران غربزده كه هر كدام متعلق به حزب يا گروهخاصي بودند، در فاسد نمودن نسل جوان نقش مهمي را ايفا كردند. چرا كه جوانان تحصيل كرده كه احساس خلأ فكري مينمودند به كساني نظر ميدوختند كه بتوانند غذاي فكري آنان را فراهم سازند و متأسفانه كساني كه تغذيه فكري جوانان را به عهده گرفتند، عناصري خودباخته و وابسته به بيگانه بودند.4 از جمله عوامل دروني جوانان، روح شفاف و زلال جوانان و عدالتجويي و بيآلايشي آنان است كه معمولاً بدون توجه به «موانع موجود و صرفاً به دليل گرايش به عدالت، به سوي محو بيعدالتيها حركت ميكنند و خواهان عدالت ميباشند. در آن زمان(دوره پهلوي) بيعدالتيهاي اجتماعي و فقر اقتصادي بيداد ميكرد و نوباگان جامعه هم گرفتار فقر و بيعدالتي و پريشاني بودند؛ كودكان ديگر را هم ميديدند كه ولگرد و برهنه و گرسنه در كوچه - بازارهاي شهرهاي بزرگ و يا در خرابهها و بيغولههاي حاشية شهر به سر ميبردند؛ در اين حال استعمار شرق و غرب بود كه با الگوهاي فريبنده و دروغين، شيوههاي زندگي مردم جوامع سرمايهداري صنعتي و كمونيستي را براي آنان تصوير ميكرد و اينگونه، جواناني كه هنوز پختگي فكري نداشته و از آفات ناشي از مكتب هاي غربي از جمله ماركسيسم بيخبر بودند در دام اين تبليغات ميافتادند؛ كه حزب توده بيشتر بر اين مسائل دامن ميزد.»5يكي ديگر از عواملي كه از آن استفاده شد «وطندوستي» حس طبيعي انسان است. آنها خيلي بيرحمانه با شعار وطندوستي، مليگرايي را كه احساس نبود، بلكه يك مكتب و ايدئولوژي سوغات فرنگ بود به خورد مردم دادند. ناسيوناليسمي كه ناشي از شرايط خاص و ويژه اروپا بود، كه به خاطر ضعف و سستي كليسا و مسيحيت در ميان غربيان ايجاد شده بود و موجب شده بود كه آنها فاقد نيروهاي جهش دهندهاي كه موجب رستاخيز مردم شوند باشند. ناچار ناسيوناليسم را به عنوان يك ايدئولوژي كيش و بسته مذهب به وجود آوردند تا بتوانند با برانگيختن عواطف و احساسات شديد ناسيوناليستي در مردم و سربازان، انگيزه لازم را براي فداكاري آنان براي «ميهن» و مستعمرهسازي كشورها فراهم كنند. آنها ميخواستند با مليگرايي در كنار آن سكولاريسم(تز جدايي دين و سياست) و دموكراسي(اصالت مطلق آراي مردم) سه مقوله اصلي سياست غربي را وارد جهان اسلام كنند. اسلامي كه از نظر شرايط با غرب فرق دارد.در اين جا اسلام انقلابي پويا بود و آنجا ... و تا حدي هم موفق شدند چون مليگرايان در ايران با تكيه بر هويت ملي، استقلال شكوفايي و پيشرفت و ترقي ايران را عمدهترين هدف قرار داده بودند و در مستقلترين و مترقيترين مواضع خود، خواستار كوتاه شدن دست بيگانگان از كشور و ملت ايران بودند و اداره ايران به دست ايراني را طلب ميكردند. آنها به تغيير سلطنت اعتقادي نداشتند و جمهوري نميخواستند، بلكه در تندترين موضعگيري خود خواستار سلطنت كردن شاه بود «نه حكومت كردن» و بعد از آن هم نهضت آزادي كه با شعار(مسلمانيم، ايراني و مصدقي) روي كار آمدند با اينكه تكيه بر اسلام داشتند و ميگفتند اسلام ميخواهيم اما معلوم نبود چه اسلامي ميخواهند! اينها هم مبارزاتشان مكتبي نبود و بيشتر به همان شيوة جبهة ملي هر چند تندتر از آن و براساس گرايش به دموكراسي غربي عمل ميكردند.نهضت آزادي روي جوانان خيلي نفوذ داشت مخصوصاً صادق بازرگان براي اولين بار در دهه 1320 انجمنهاي اسلامي را فعال كرد يعني بعد از فرار رضاشاه و آمدن محمدرضا شاه در آن دورهاي كه ايران دچار اغتشاشات سياسي و قدرت مركزي ضعيف بود. انجمنهاي اسلامي را در دانشگاهها فعال كردند. در حقيقت تنها گروهي بودند كه به طور مستقيم سر مشروطهخواهي با شاه درگير شدند.6جوانان مبارزه مسلحانه را دوست داشتند. و دنبال علم مبارزه بودند. علم مبارزه هم در دست ماركسيسمها و كمونيستها و سازمانهاي چريكي و چپزده بود كه با شيوة تبليغ مسلحانه دست به ترور شخصيتهاي رژيم سابق و حاميان آن ميزدند. قصد آنان از اين ترورها و انفجارها بيشتر آگاه كردن مردم و جذب آنها به سوي مبارزه مسلحانه بود. آنها خوب ميدانستند كه چريك بودن بدون حمايت و جلب ياري و پشتيباني مردم، به قول مائو چون ماهي بدون آب است7؛ از اين رو در جذب جوانان تلاش ميكردند. اين رده هاي تشكيلاتي با شكار جوانان و شخصيت كاذب دادن به آنها يا اعطاي درجه كاذب به خاطر خدمت مخلصانه آنها اعتمادشان را به خود جلب مينمودند. جوانان هم كه دنبال اشتغال، احساس امنيت اجتماعي و تأمين حداقل امكان معيشت مناسب براي زندگي بودند جذب اين گروهها ميشدند.
آنان هم براي تسهيل مشاركت سياسي جوانان اين كارها را انجام ميدادند مثلاً در ميان قشر دانشجو و نخبگان كه گرايش به چپ داشتند و در ردههاي پايين جامعه قرار داشتند يا دچار يكسري حقارتهاي اجتماعي گشته بودند چه خود چه پدران خود و زجر كشيده بودند يا از روستا به شهر آمده بودند يا از كساني بودند كه عقدههايي از احزاب مقابلشان داشتند را شناسايي ميكردند و به مشكلاتشان رسيدگي مينمودند آنها هم نوعاً كمكم جذب اين جريانها شده و در خدمت احزاب درميآمدند آنان نيز با زيركي تمام، دنبال احوالپرسي نيروهايشان تاآخرين لحظه ميماندند و بر حل مشكلات رواني، اقتصادي ... آنها ميپرداختند و اينگونه از خروج جوانان از احزاب جلوگيري مينمودند. در اين ميان نزديك بودن جريان حق و باطل بر گرايش جوانان به احزاب كمك ميكرد. يكي از عوامل مهم رواني جوانان نوگرايي و آرمانگرايي، طبيعي نسل جوان بود چون نسل جوان هنوز از نظر فلسفي و اعتقادي عمق كافي به دست نياورده است. شور و هيجان جواني آنان را وادار به ماجرايي و علاقهمند به دست يافتن افقهاي ناشناخته ميكند از اين رو از نظر رواني زودتر از ديگران جذب هر الگوي نويني ميگردند.8احزاب هم سعي ميكردند اين شورمندي و هيجانات را در مسير و هدف حداكثري خود هدايت نمايند. اين نوگرايي هر بار در جايي ديده ميشود. يك بار در جوانان مذهبي كه قصد يك كار تشكيلاتي داشتند و خدمت در نهضت آزادي را تجربه كرده بودند پديد آمد. وقتي ديدند نهضت آزادي كه داعيهدار مكتب و ايدئولوژي است توانسته كاري كند و نه مذهبي و نه ... دچار خلأهاي تئوري شده در دام منافقين اسير گشتند و بار ديگر نوگرايي را در تفسير جديد از دين و قرآن ميخواستند دنبال بازرگان و آيتالله طالقاني رفتند، بار ديگر آن را در كيش شخصيتي افراد جستجو كردند و مجذوب فرقههاي نو پديد شدند و در ميان آنها دنبال ستارههاي درخشان ميگشتند. در مقابل هم اين احزاب از افرادي كه روابط عمومي بالا داشتند براي جذب هر چه بهتر جوانان استفاده مينمودند.استفاده از شعارهاي بلند و زيبا مثل شعار نان و مسكن و آزادي، اختلاط زن و مردم جريان نوگرايي بانوان براي رسيدن حقوق مساوي و حقوق برتري(فمينيست)... آنها را به دنبال خود ميكشاندند. از طرفي هم مهمترين چيزي كه باعث ميشد كه جوانان به يك طيف با يك حزب گرايش پيدا كنند، نوع راه حلي بود كه براي آن معضلات از طرف احزاب ارائه ميگرديد مثلاً جذب دختران و پسران به نوع جاذبههاي اخلاقي و غير اخلاقي و تسامح و تساهلي بود كه آن احزاب مشخص ميكردند به طور مثال، منافقين يكي از جريانهاي اباحهگري بود كه از اختلاط زن و مردم به عنوان يك عنصر جذابيت براي جذب جوانان به طرف خانههاي تيمي استفاده نمود و براي رسيدن به اين هدف از دختران زيبا و جذاب با روابط عمومي بالا استفاده كرد يا روزنامة مجاهد كه توسط چريكيهاي فدائي خلق رهبري ميشد از دختران براي فروش روزنامه و كشيده شدن جوانان به خانههاي تيمي استفاده نمودند و كاري كه در جاسوسي دنيا متداول بود در اين جا اجرا گشت، آنها با پوشيدن لباسهاي يك دست چريكي و موهاي برهنه با جذابيت و چهره بالا ... جوانان را مجبور به خريدن يك روزنامه ميكردند و حتي جوانان لاابالي كه شايد اصلاً سوادي نداشتند يا اهل مطبوعات نبودند اينگونه به اين سمت كشيده ميشدند و يا يك عمل ظاهراً كوچك، برداشتن چادر يا روسري به عنوان يك نوگرايي در موضعگيريهاي سياسي نيز تأثيرات چشمگيري داشت.
ايجاد عقده نسبت به تاريخ، فرهنگ، دين، مذهب و جامعهها موجب ميشد كه دختران بيحجاب پشتيبان تداوم سلطهاي استعماري دولتهاي وابسته به بيگانگان شوند. از پيشاپيش معلوم بود كه چنين عناصر معتقد به ايده سكولاريسم با مشاركت روحانيون در كارهاي مملكتي مخالفت خواهند ورزيد. بدينسان استعمار شرق و غرب در صدد برآمد با شاه كليد «كشف حجاب» ستون پنجم خود را در قلب جامعه اسلامي تشكيل دهد در مقابل دختران و زنان جامعه اسلامي با يك حركت انديشمندانه و ظريف دوباره پوشيدن روسري در واقع دست به يك انقلاب بزرگ زدند و سرماية بزرگ از دست رفته ملتهاي مسلمان را دوباره به چنگ آوردند و اين جا بود كه شعار جانبازان انقلاب اسلامي معنا پيدا ميكند.
«اي خواهر! حجاب تو كوبندهتر از خون من است»!9بعضيها هم كه حتي در طول روزهاي پرخون و خطري كه تمامي ايران به فرياد ايستاد، از ناحية آنها هيچ واكنشي ديده نشد، از خارج برگشته بودند و ميخواستند با تكيه بر محروميتهاي مردم و با سوء استفاده از تفاوتهاي قومي و مذهبي و فرصتطلبي مقاصد اربابان خود را عملي سازند و جالب اينكه با وقاحت سخن از ايراني آزاد و دمكراتيك ميراندند.10در نتيجه اين عوامل، جوانان در جوامع اسلامي با دو گونه آفت مواجه شدند يا در دام ابتذال و پوچي و بيشخصيتي افتادند و رويه رفاه و مصرف را در پيش گرفتند و بازيچه سرمايهداري غرب و مصرفپرستي شدند يا در دام ايدئولوژيهاي بيگانه گرفتار شدند. البته آنها اسير ابتذال نشدند، امّا به لحاظ اعتقادي منحرف گرديدند و قرباني ماركسيسم و سوسياليسم و ايدئولوژيهاي بيگانه گشتند!11در ميان اين كشمكشها و سرخوردگيها، تحركِ تازه محافل اسلامي، به ويژه تلاشهاي روحانيت مبارز و روشنفكران متعهد به ايجاد يك سازمان وسيع مذهبي در كشورهاي مختلف اسلامي انجاميد كه توانست در برابر اين جريان خطرناك ايستادگي نموده و فلسفة هدف زندگي را براي جوانان تشريح كند و ايشان را با ارزشهاي اسلامي آشنا نمايد تا نه تنها از خود بيگانه نشوند و جذب ديگران نگردند بلكه در برچيدن بساط سياسي و فرهنگي اين مستعمران و احزاب، نقش عظيمي ايفا نمايند.فراموش نكنيم كه جايگاه مرجعيت شيعه در ميان مردم از چنان استحكامي برخوردار بود كه در مجموع ميتوانست رهبري مبارزه را در دست بگيرد و چنين هم شد. از ميان همةافراد و گروههاي مخالف رژيم شاه در نهايت امام خميني با تكيه بر جايگاه و شأن ديني و با قرار گرفتن در بالاترين رتبه روحانيت شيعه و ارائه طرحي براي تشكيل حركت ديني براساس ولايت فقيه، توانست رهبري توده مردم را به عهده بگيرد و با ايجاد يك نهضت فراگير و انقلابي و توسل به حركت غير مسلحانه و غير نظامي، رژيم شاه را ساقط كند و سرانجام جمهوري اسلامي را با رأي بر اكثريت قريب به اتفاق مردم پديد آورد.پايان مبارزه با رژيم شاه در واقع آغاز تشديد تعارضات در ميان كساني بود كه تا ديروز به خاطر وجود دشمن مشترك وحدت عملي داشتند، زيرا هر كدام متوقع بودند كه سهم بيشتري از قدرت سياسي انقلاب را در دست گيرند و بر رقباي سياسي خود پيروز شوند به همين دليل از فرداي پيروزي انقلاب اسلامي، روند فاصلهگيري گروههاي سياسي از حركت عمومي انقلاب آغاز شد. حتي برخي بيش از انقلاب اسلامي رسماً به مخالفت رهبري پرداختند و بلافاصله پس از پيروزي انقلاب با توسل به شيوههاي خشن نظامي به جان انقلاب افتادند.
جريان مرتجع و واپسگرا در بدنة روحانيت مثل جريان فرقان بيانگر اين حقيقت است كه بار ديگر نوگرايي به انحراف رفت و مدعي شد كه انقلاب از مسير خود منحرف و گرفتار آخونديسم شده است. اين گروه با برداشتهاي غلط انحرافي و خوارج گونه از تعاليم ديني، ستيز با روحانيت را در دستور كار خود قرار داد و اولين ترورهاي ضد انقلابي در روزهاي پس از پيروزي انقلاب از جمله ترور شهيد بزرگوار چون استاد مطهري و دكتر مفتح به وسيله اين گروهها انجام شد.12در اين دوران انقلاب با تهديدات داخلي و خارجي زيادي مواجه بود اما آنچه نيروهاي خط امام را در كنار هم قرار داده بود اعتقاد به حكومت ديني، پايبندي به مواضع حضرت امام، مخالفت با گروههاي كوچك و بزرگ ضد انقلابي در كشور، تعميق و جهتگيري انقلاب به سوي ستيزه با سلطة آمريكا در منطقه و پايبندي به آرمانهاي قدس اسلام ناب محمدي و امثال آنها بود. اين در حالي بود كه اينان در موضوعات گوناگون فكري، سياسي و اقتصادي هم اختلاف داشتند و كافي بود اين تهديدهاي داخلي و خارجي مهار شود تا زمينه ظهور و بروز مناقشات سياسي و فكري تازه فراهم شود13 و اين دوران بعد از تثبيت انقلاب اسلامي به وجود آمد و باز هم احزاب به دنبال رسميت يافتن برآمدند.لازم به تذكر است كه اين بررسي به اين معنا نيست كه پس از انقلاب نيز نبايد هيچ حزب و سازمان و گروهي فعاليت داشته باشد و در صدد بسيج مردم برنيايد، بلكه اعتقاد ما بر اين است هر حركتي كه در جهت انقلاب اسلامي و پيروي از خط همه جانبه سازشناپذير مكتب نه شرقي و نه غربي امام و همراه با مردم زير نظر ولايت فقيه براي بسيج و آگاهي بيشتر آنها صورت پذيرد نه تنها ارجمند، بلكه ضروري است. در اين ميان سوءاستفاده از ويژگيهاي خاص جوانان براي تأييد احساسي احزاب كه هر يك سليقههاي سياسي و فكري خود را دنبال ميكردند، يك خطر جدي براي احزاب و جوانان ميباشد چون احزاب براي رسيدن به قدرت نيازمند تصويب مردمياند تا بتوانند در لايههاي قدرت نفوذ كنند و اگر اين تصويب مردمي، پايههاي قدرتمند فكري و اعتقادي نداشته باشد، سبب تزلزل احزاب و نيز سرخوردگي جوانان ميشود. بعد از انقلاب با توجه به اينكهمردم پيش از آن سختيهاي زيادي كشيده بودند، شعار آزادي و رفاه جريان ديگري را روي كار آورد. بروكراتها به پشتيباني اين شعار و اين جريان برآمدند و كشتي اين جريان را به آب انداختند. اما يك آسيب جدي كه در آن به چشم ميخورد اين بود كه آهسته آهسته قرائت جديدي از راحتي بيشتر و آزادي بيشتر وارد جامعه شد و بستر مناسبي را براي شعار دوم جريان دوم كه آزادي بيان و توسعه جامعه مدني با تعريف خاص خود بود، باز كرد. شايد كساني كه منتظر بودند تا مناقشات و تفكرات سياسي خود را بيان كنند وقت مناسبي پيدا كردند و در اين دوره بود كه جريانها و احزاب قوت پيدا كردند.اما انتخابات رياست جمهوري نهم نقش يك رنسانس را در تاريخ سياسي ايران ايفا كرد و با شكست جبههها و ائتلافها، ميدان سياست را از منازعات حزبي خالي كرد و اين پيام را به جوانان رساند كه مردم سالاري بدون چرخش چرخ دندههاي حزبي توان حركت دارد بنابر اين اين دوره، دوره ناكامي احزاب و ظهور جريان سوم است.
از آنجايي كه احزاب و گروههاي سياسي اعتمادشان را در ميان مردم از دست داده بودند، اين شعار در ميان ايرانيان كه بيش از 40 درصد آنها را جوان تشكيل ميدهد، مقبوليت يافت و اين جريان با انتخاب رياست جمهوري احمدينژاد توانست با منطق نه اين و نه آن، نتيجه را به نفع خود رقم بزند.14 بنابراين جمهوري اسلامي قائل به حكومت توحيدي يعني ايدة حاكميت خدا در همةزمينهها است و از اين رو در اين حكومت نه تنها ولايت احزاب و ولايت سرمايهداران بلكه حاكميت مردم به تنهايي نميتواند مطرح شود بلكه حاكميت خدا و حاكميت شريعت و متخصصان شريعت كه همان فقهاي متعهد است مطرح ميباشد و با توجه به اينكه در اين نوع حكومت مسلمانان كاملاً از حقوق سياسي برخوردارند و مسئوليتهاي زيادي هم بر دوش دارند: «كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته.» بسيج عمومي مردم براي تحقق حاكميت حق بايد بدون تشتت حزبي فراهم گردد و اميد ميرود كه جريان سوم در اين كار موفق باشد.
1. حزب سياسي: عملكرد آن در جوامع امروزي. دكتر احمد نقيبزاده، تهران، ج 2، مقاله علي عليخاني.2. مكتبها و احزاب سياسي، مهندس فرشيد، تهران، انتشارات اقبال، 61، مقاله علي شكوهي، مقاله عليعليخاني(سايت).3. همان.4. همان.5. نگرشي كوتاه بر انقلاب اسلامي ايران، چاپ اول، انتشارات مجاهدين انقلاب تهران، سال 59.6. همان.7. همان.8. مكتبها و احزاب سياسي، مهندس فرشيد، تهران، انتشارات اقبال، 61، مقاله علي شكوهي، مقاله عليعليخاني(سايت).9. حزب سياسي و عملكرد آن در جوامع امروزي، دكتر احمد نقيبزاده.10. نگرشي كوتاه بر انقلاب اسلامي.11. حزب سياسي و عملكرد آن در جوامع امروزي.12. نگرشي كوتاه بر انقلاب اسلامي ايران، چاپ اول، انتشارات مجاهدين انقلاب، و مقاله علي شكوهي.13. مقاله علي شكوهي،(سايت).14. سرمقاله ابتكار(سايت).