خانه جنگ و صلح نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خانه جنگ و صلح - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خانه جنگ و صلح :
گزارشي از خانه-موزه لو تولستوي

اين خيابان در سابق خامونيکي ناميده مي شد و اينک به حرمت نويسنده و فيلسوف قرن نونزدهم، نام « تولستوي» بر آن نهاده شده است. در اواسط خيابان خانه چوبي دوطبقه اي با حصاري چوبي به چشم مي خورد. در اينجا بود که لو تولستوي ، خالق آثار جاودانه اي چون جنگ و صلح ، آناکارنينا، اعترافات و ... سال هاي پاياني عمر خود را بسر برد و در همين خانه بود که دوران آشفتگي هاي فکريش بسر آمد و راه خويش را يافت.

در بخش ورودي، پيرزني با خوشرويي از من مي خواهد که از« کفش پوش» هاي مخصوص استفاده کنم تا با گرد و خاک احتمالي کفشم، خانه را آلوده نکنم. حرف حق را بايد پذيرفت. مرا به طبقه اول راهنمايي مي کنند . پيرزني آنجا به عنوان ناظر نشسته است. با ديدن دوربين عکاسي به طرفم مي آيد و خيلي مودبانه سوال مي کند مجوز عکاسي دارم. به من اجازه مخصوص عکاسي داده اند و مي توانم از همه جا عکس بگيرم. نمي دانم چرا يکمرتبه ياد خانم معلم دبستانم مي افتم که هر روز با نگاهي محبت آميز مي پرسيد مشق هايت را نوشته اي؟

و من با همان حالتي که به معلمم مشق هايم نشان مي دادم ، مجوز را به او نشان مي دهم. لبخند مي زند و تشکر مي کند. بدون آن که از او بخواهم، داوطلبانه به شرح اوضاع اتاق مي پردازد: اينجا مهمانخانه بود. مهمانان درور اين ميز مي نشستند. تولستوي براي آنان از اين سماور چاي مي ريخت و سپس مهمانان دقاديق لذت آوري را مي نشستند و به سخنان حکيمانه او گوش مي دادند.

او همه را به عبادت مخلصانه و بي رياي خداوند مي خواند ، آنان را به سوي نيکي و صفات ارزشمند انساني فرا مي خواند. او هم به انتقاد از حکومت استبدادي تزارها پرداخت و هم با مارکسيست ها مخالفت ورزيد. جستجوي فلسفي سرانجام تولستوي را به اين انديشه رهنمون کرد که معنويت بهترين راه حل براي مشکلات روسيه است. اکنون به عقيده اغلب مردم، روسيه به کشوري قابل پيش بيني و قابل درک تبديل شده است

در پايان سخنانش، مرا به اتاق ديگر هدايت کرد و به مسئول اتاق تذکر داد که من مجوز عکسبرداري دارم. هر اتاق راهنماي مخصوص به خود را دارد که در زمان پايان ديدار به همان ترتيب مرا به ديگري تحويل مي دادند.در يکي از اتاق ها، راهنما برايم شرح مي دهد: اين دوچرخه او است. تولستوي حتي در سنين کهنسالي هم دوچرخه سواري را ترک نکرد.... اين ها هم کفش هاي اوست که خودش با دست خود آنها را دوخت.

از پيرزن درباره افکار و انديشه هاي تولستوي مي پرسم. مي گويد : لو صرفا يک نويسنده نبود او را در تاريخ چونان مصلح دانسته اند در بسيارى از پژوهش ها و نظريات كه از سوى بزرگان ارائه شده بيشترين جنبه بحث پيرامون تولستوى نه آثار او، كه جستجو در شخصيت وى بوده است ميرسكي در كتاب تاريخ ادبيات روسيه ، دورانت در تاريخ تمدن ، پريستلي در ادبيات و نويسندگان و رولان در كتاب زندگي تولستوى در تبيين اين نكته مشاركت دارند كه رنگ ديدگاه تولستوى بسي فراتر از كيفيات نوشته هايش جلوه مي نمايد. او معنويت را اساس و زير بناي ساخت کشور مي داند. متاسفانه به حرف هاي او توجهي عميق نشد، حکومت قبلي با آن معنويت ديني مورد نظر تولستوي بيگانه بود . با مرگ کمونيسم در اين کشور بناي انديشه سياسي يا اجتماعي معنوي گذاشته نشد، دليل اصلي بسياري از مشکلات اجتماعي کشور همين است.

تولستوي اين خانه را در سال 1881 خريد. اين زماني است که وي در آغاز دومين مرحله زندگاني خويش بسر مي برد. كارنامه وي را مي بايد به 2 دوره متفاوت تقسيم كرد: مرحله نخست كه 26 سال است از آغاز فعاليت هاى نويسندگي تولستوى تا سال 1880؛ را شامل مي شود. در اين دوره او فعاليت زيادي دارد و از جمله کار هايش مي توان به رمان هاى آناكارنينا و جنگ و صلح اشاره کرد. مرحله دوم كه از52 سالگي با تاليف كتاب اعترافات شروع مي شود و تا واپسين روزهاى حيات وى را در برمي گيرد. اين كه در اين سال ها چه رخدادى به وقوع پيوسته، تولستوى ، خود در فصلي از كتاب اعترافات ارائه مي نمايد:

« رفته رفته چيز بسيار عجيبي براى من اتفاق افتاد در ابتدا لحظاتي برايم پيش مي آمد كه دچار بهت ، گيجي ، سكون و توقف مي شدم، مثل اين كه نمي دانستم چطور زندگي كنم . احساس مي كردم كه از دست رفته ام اين لحظات هميشه با اين سوال ها پيش مي آمد: زندگي براى چيست ؟ به كجا ختم مي شود؟ احساس مي‌كردم چيزى كه رويش ايستاده ام شكسته و خرد شده است و زيرپايم ديگر چيزى نيست.»

جايي که او براي زندگي انتخاب کرده بود البته نه طبق دلخواه خود بلکه به ميل همسرش که دوست داشت در مسکو و نه روستاي بدور از نمود هاي تمدن ، زندگي کند. دور تا دور خانه اش کارگاههاي بافندگي، عطرسازي، آبجو سازي و خوابگاههاي کارگران اين کارگاه ها بود. تولستوي در خاطراتش مي نويسد:

« هر روز صبح سوت يک کارخانه به گوش مي رسد و پس از آن شروع مي شود ... دومي ... سومي ... دهمي و اين سوت ها همچنان ادامه دارد...»

در پائيز 1881 تولستوي ، قبل از آمدن خانواده، به اينجا آمد تا خانه را براي آمدن آنها آماده کند. او تعميرات و آماده سازي خانه را ظرف يک ماه انجام داد در حالي که برايش اين سوال باقي بود که چه پيش خواهد آمد؟

در دفتر خاطراتش چنين مي نويسد:

« آزار دهنده ترين ماه در زندگي من گذشت. ما در مسکو زندگي خواهيم کرد. همه در محل تازه زندگي راحت تر خواهند بود. آيا زندگي واقعي و اصولي شروع خواهد شد؟ تمام شهر را دود گرفته و دور و بر ما پر از ستون است. شهري که از يک سو در تجملات اشرافي غرق است و از سوي ديگر در فقر و بدبختي و گناه و شرارت.»

چند نفر بنا به دعوت تولستوي براي تعمير و بازسازي آمدند. او مي خواست قبل از ورود خانواده اش ، آنرا براي زندگي راحت آنان آماده سازد. تعمير و بازسازي خانه که طبق نقشه او صورت گرفت نشاني است از روحيه اش: بر خلاف همه که نماي بيروني و رو به خيابان را با تزئينات و کنده کاري ها زيبا و چشمگير مي کنند، پنجره و نماي بيروني خانه بسيار ساده است. در عوض پنجره ها و ايوان سمت باغ بسيار زيبا و کنده کاري!.

در آغاز سال 1882 تمام اعضاي خانواده از روستاي محل اقامت به اين خانه کوچ کردند. دخترش تاتيانا در اين باره مي نويسد:

« معلوم بود که پدر برنامه ريزي کاملي کرده تا کار هرچه بهتر انجام شود. با يک نگاه مي توانستيم اين مطلب را به خوبي بفهميم.»

يکي از ساده ترين و شايد کوچکترين اتاق ها از 16 اتاق اين خانه دو طبقه جايي است که ساعت هاي تفکر در بر مي گرفت. در آنجا مي نشست، فکر مي کرد و همانجا بود که بتدريج دوران دگرگوني روحيش اوج مي گرفت.
6 نمايشنامه تولستوى در همان مقطع و دوران استحاله و دگرديسي نگاشته شده و ناگفته پيداست كه روحيات جديد وى را به صراحت مي توان در اين آثار بازيافت.
نمايشنامه باده كش نخستين كه يك اثر كميك به شمار مي آيد، در مضرات اعتياد به الكل نگاشته شده و مبتني بر اين پيام اخلاقي است كه انسان مي بايد از پلشتي هاى زندگي دورى جويد و يا نمايشنامه نيروى تاريكي ، كه به شيوه تراژيك نوشته شده ، روايت زندگي دهقانان در يك دهكده روسي است و مويد پيام اخلاقي نويسنده پيرامون عزت نفس انسان ها است.
در اوقات فراغت کفش مي دوخت، دوچرخه را تعمير مي کرد ، در باغ قدم مي زد ، بازي بچه ها را مي نگريست و يا همراه با آنان به سرسره بازي روي يخ مشغول مي شد .
اتاق کارش پنجره اي رو به باغ داشت و پيرزن راهنما مي گويد: اين پنجره نه فقط به باغ حياط بلکه به جهان هستي باز مي شد.

او از اين پنجره به درختان، سبزه ها، گل ها و آسمان نگاه مي کرد و بعد از آن بود که مي نوشت:

« انسان بايد ديندار باشد. با عشق ، مهرباني و تلاش زندگي کند. اين ها ارزش هاي جدا نشدني و مايه ارتقاء ماهيت دروني و دور شدنش از پليدي ها هستند.»

در اين خانه بود که تولستوي نمايشنامه هاي خويش را نوشت. هر6 نمايشنامه تولستوى در همان مقطع و دوران استحاله و دگرديسي نگاشته شده و ناگفته پيداست كه روحيات جديد وى را به صراحت مي توان در اين آثار بازيافت.
نمايشنامه باده كش نخستين كه يك اثر كميك به شمار مي آيد، در مضرات اعتياد به الكل نگاشته شده و مبتني بر اين پيام اخلاقي است كه انسان مي بايد از پلشتي هاى زندگي دورى جويد .
نمايشنامه نيروى تاريكي ، كه به شيوه تراژيك نوشته شده ، روايت زندگي دهقانان در يك دهكده روسي است و مويد پيام اخلاقي نويسنده پيرامون عزت نفس انسان ها است.

تولستوى در نمايشنامه نور در تاريكي مي درخشد كه به همراه نمايشنامه جسد زنده از مشهورترين آثار نمايشي اش محسوب مي شود به گونه اى عيني به مبحث اخلاقگرايي مي پردازد در اين اثر ، به شرح زندگي مردى مي پردازد كه به سبب ديدگاه هايش از سوى اعضاى خانواده و نزديكانش مورد شماتت قرار گرفته و طرد مي شود. ترديدى نيست كه تولستوى در نمايشنامه نور در تاريكي مي درخشد، روايت دوران حيات خود را مدنظر داشته است به عبارت ديگر، اين اثر حديث نفس روشنفكرى است برجسته و غريب كه در برخورد با اجتماع پيراموني اش نه احساس آسايش مي كند و نه همدلي. تنها تفاوت نمايشنامه مورد بحث با زندگي واقعي تولستوى ، انتهاى داستان است در واپسين صحنه نمايشنامه، گونه اى از تعادل و اميد به آينده به وجود مي آيد كه نشانه خوشبيني تولستوى است. اما واقعيت بدين گونه نشد: نويسنده بزرگ روس در پي مشاجره با همسر و خانواده ، ماواى خود را واگذارد و گريخت. چند روز بعد در ايستگاه قطار آستاپووو، پيكره اى را يافتند كه با مرگ فاصله اى نداشت و به گفته رومن رولان : در يك لحظه گمگشتگي مي خواست كه به تنهايي در ميان استپ هاى كشورش ، جان بسپارد. تنها مرگ توانست روح پر تلاطم او را آرامش دهد.

/ 1