اثرات ايراني در تاريخ جنوب روسيه
نويسنده: و.و.چرنئوسمنبع: دنياي ايراني و جنوب روسيهريشه ها و منافع تاريخي - فرهنگي اراضي كنوني جنوب روسيه از دير باز با دنياي فارسي زبان در تماس بوده و پيوند ناگسستني داشته است. قفقاز شمالي، يكي از مناطق مسكوني روسيه است كه انسان باستان در آنجا سكونت گزيده است. مي توان آن را ايستگاه تمدني دانست كه انسان نوع معاصر را شكل داده است. دانشمندان فرض مي كنند كه بر اساس وحدت فرهنگ باستان شناسي در عصر سنگ، خويشاوندي آنتروپولوژي ملتها، باعث ظهور نطفه قومي قفقازي شد كه اساس شكل گيري خانواده زبان قفقاز شمالي را تشكيل مي داد. هزاره سوم - چهارم قبل از ميلاد، جامعه قفقازي قديمي به سه جامعه قومي تقسيم مي شد - غربي (آبخازي -آديغه)، شرقي (ناخني - داغستاني) و جنوبي (كارتولي- Kartveli) .اما اولين ساكنان قفقاز شمالي كه اسامي آنها در منابع خطي (آشوري، بابلي و يونان باستان) حفظ شده است، “كيمري هاي” ايراني زبان بودند. در آستانه هزاره اول و دوم قبل از ميلاد، كيمري ها از دشتهاي جنوبي روسيه وارد قفقاز شمالي مي شوند و به قبايل ساكن در اراضي جنوب روسيه معاصر مي پيوندند و يك جامعه فرهنگي واحد را تشكيل مي دهند. طي قرون 8-9 قبل از ميلاد كيمري ها تأثير قابل توجهي بر قبايل قفقاز شمالي گذاشتند و موج قوي تري از كوچ نشينان زبان ايراني - اسكيف ها در آسياي صغير ساكن شدند و به اصطلاح جا را براي قبايل قفقازي تنگ كردند. اتحاديه هاي قبايل اسكيفي، اراضي وسيع آسيا و اروپا از جمله قفقاز، كريمه، دشتهاي جنوب روسيه و قبايل بومي را طي پنج قرن تحت كنترل و نفوذ خود داشتند. اسكيف ها باعث تغيير خصوصيات انسان شناسي اقوام قفقاز شمالي شدند، رشته افسانه سرايي فرهنگ را غني كردند و تاثير قابل توجهي بر عناوين و اسامي بومي گذاشتند.در قرن سوم قبل از ميلاد، موج جديد سرمدها هر چه بيشتر نقش فرهنگ ايراني زبان بر قفقاز، دشتهاي واقع در ساحل درياي خزر و درياي آزوف را با همنشين شدن با ساكنان بومي شدت بخشيد. اقوام بومي سومين موج، با اسكان گزيدن قبايل ايراني زبان آلان، نقش به مراتب مهم تري در پيدايش و تكوين اقوام قفقاز شمالي و ماوراي قفقاز ايفا كردند.تاريخ جنوب روسيه نه فقط با سيل كوچ نشينان ايراني زبان به اين منطقه در پيوند است، بلكه ارتباط محكم و تنگاتنگ با دولتهاي ايران باستان، نقش خود را در اين رابطه ايفا كرده است. بخشي از قفقاز شرقي (سواحل خزر) در تركيب كشور ايران دوره حكومت هخامنشيان (قرن 4-6 قبل از ميلاد) قرار داشت که بعد از فروپاشي آن، ماوراي قفقاز روابط خود را با كشورهاي يوناني زبان حفظ كرد.خاندان ايراني ساساني، رقيب رم، از نقش مهمي در تاريخ و فرهنگ داغستان برخوردار بود. در زمان حكومت شاپور اول (قرن سوم قبل از ميلاد) كنترل بر جنوب داغستان برقرار شده بود. ابتكار ايجاد مجتمع دفاعي در ناحيه دربند براي حفاظت از گردنه هاي قفقاز به ساسانيان تعلق دارد. ساخت اين مجتمع چندين دهه بطول انجاميد و ساكنان جنوب داغستان به پياده كردن اين طرح جذب شده بودند. آنها تحت تأثير شديد فرهنگ ايراني در عرصه هاي مادي و معنوي قرار داشتند. از جمله در آن زمان دين زرتشتي رواج داشت، كتابت پهلوي و اصطلاحات اجتماعي در فرهنگ آنها نفوذ كرده بود.ورود ايران به تركيب حکومت اسلامي (قرن 9-8) آن كشور را به يك كانال رواج اسلام در داغستان و قفقاز شمالي مبدل كرده و مردم بومي را وارد مدار فرهنگ اسلامي نمود.در آستانه قرون 10-9 اتحاد قبايل آلاني موجب تشكيل يك دولت واحد شد كه اقوام زيادي از قفقاز شمالي را با هم متحد كرد و باعث رواج مسيحيت و تحكيم روابط با ماوراي قفقاز روسيه در دوران قبل از حمله مغولها گشت. همزمان تأثير شديد ايران بر قفقاز شرقي كه تحت حكومت خاندان سلجوقيان قرار داشت، قبل از آن در داغستان ادامه داشت: ادبيات ايراني زبان،معماري، هنر تزييني (از جمله هنر معروف كوباچي). اين ارتباطات در زمان حكومت هلاكويي ها (قرون 14-13) و امپراطوري تيمور، قطع شد. باوجود لشگركشي هاي زياد براي برقراري كنترل در آن منطقه از طرف آلان ها، سرانجام اين اقدامات به شكست گرائيد.در قرون 17-16، قفقاز شمالي صحنه مبارزه بين امپراطوري هاي بزرگ شرق، خاندان صفوي ايران و امپراطوري عثماني مي شود كه پادشاهي مسكو نيز بتدريج نفوذ خود را آغاز مي كند. اين كار با منافع شخصي، كمك و حمايت ملل قفقاز شمالي مطابقت كامل داشت كه بتدريج باعث محكم شدن روابط آنها با روسيه شد. قزاقهاي جنوب روسيه مهمترين پايگاه سياسي پادشاهان مسكو در قفقاز شمالي بودند.با وجود جنگهاي سخت، روابط فرهنگي اقوام قفقاز شمالي با دنياي ايراني قطع نشد و نقش جهت شرقي توسعه فرهنگي در منطقه بويژه تعيين كننده بود.از زمان لشگركشي خزر (1722) پطر اول بتدريج امپراطوري ايران را از قفقاز بيرون راند. تلاش هاي نادرشاه براي احياي نفوذ پارس (ايران) در سالهاي 40 قرن 18 با وجود خشونت زياده از حد رقيبان و شكستهاي نظامي در مبارزه با ملل داغستان، نتيجه دلخواه نداشت. جنگهاي آتي روسيه - ايران (سالهاي 1827-1826، 1813-1804) باعث امضاي معاهده هاي گلستان در سال 1813 و تركمنستان (1828) شد كه طي آن ايران قبول كرد اراضي قفقازي متعلق به خود را به روسيه بدهد.از نيمه دوم قرن 19، مناسبات ايران و امپراطوري روسيه عادي شد و اختلافات ژئوپليتيكي تقريباً وجود نداشت، اما اختلافات با انگليس و آلمان در مبارزه بر سر نفوذ در ايران شدت مي گرفت.ويژگي طبقاتي سياست خارجي اتحاد شوروي منافع ژئوپلتيكي طبيعي در رابطه با ايران را به درجه ثانوي عقب راند.بي ثباتي سياسي در ايران، جهت گيري غربي رژيم هاي ايران، مناسبات شوروي و ايران را ناپايدار كرد. انقلاب اسلامي سال 1978 در ايران نيز باعث بهبود اوضاع نشد. در ايران، ايالات متحده و اتحاد شوروي را به سلطه گري متهم مي كردند. با وجود اين، مناسبات شوروي و ايران عمدتاً ژئوپليتيكي بودند و مسائل ژئو اقتصادي كه قبل از هر چيز با درياي خزر در ارتباط بود بر طبق قوانين موجود حل و فصل مي شدند. مسائل سياسي در رابطه با شيوه هاي رشد اجتماعي و سياسي در ايران در قرن 20 بروز كردند كه خطر واقعي براي دو كشور ايجاد نمي كردند.جهاني شدن و دگرگون سازي ژئوپلتيكي، به روابط روسيه و ايران اهميت خاصي بخشيد. علاقه به آگاهي تاريخي، فرهنگهاي اكثر ملل قفقاز شمالي و بويژه اقوام فارسي زبان، اهالي اوستيا، تاتي ها، كردها و همچنين ارمني ها كه با ريشه هاي فرهنگ ايراني نقاط مشترك زيادي داشتند، رو به افزايش نهاد. فرو پاشي اتحاد شوروي، يك مجموعه پيچيده از مسائل را در روابط روسيه- ايران با كشورهاي استقلال يافته منطقه خزر بوجود آورد. همكاري روسيه و ايران، شرط ضروري ثبات در منطقه است كه مهمترين مسأله مورد بحث دو كشور بزرگ منطقه به حساب مي آيد. ايالات متحده كشوري است كه ثبات در منطقه خزر را برهم مي زند. آمريكا مدام ايران را تحت فشار قرار مي دهد و سعي مي كند اين كشور را در انزواي بين المللي نگه دارد، درست مانند عراق. آمريكا نه بطور علني، بلكه بوسيله تحريكات و جعليات بخوبي طراحي شده عمل مي كند. تحرك سياسي شيعيان باعث آن مي شود تا دولت آمريكا اهالي اروپا و روسها را با اين موضوع بترساند و گاهي نيز از صدور “خطر ايراني”، ارتباط “ايران با تروريسم بين المللي” براي رسيدن به هدف خود بهره مي گيرد.
شكست سياست آمريكا در عراق، تا حد زيادي اجراي سناريوي گسترش تجاوز آمريكا و متحدان آن بر عليه ايران را ممكن مي سازد. احياي افسانه رويارويي “شمال” و “جنوب” به عنوان اساسي ترين اختلافات قرن 21، ترفند ايدئولوژيک خوبي براي موجه جلوه دادن حفظ و گسترش ناتو است كه عملاً در حال اجراست. اما ادعاي ايالات متحده براي حاكميت جهاني خود كاملاً بي تأثير و پوچ است. در جامعه روسي توافق عمومي در باره موضوع نقش ثبات دهنده و يا محرك درگيري آمريكا و ناتو در جهان و منطقه درياي خزر و درياي سياه وجود ندارد. حوادث سالهاي اخير واقعيت انديشه ژئوپليتيكي روسيه اوايل قرن 20 را مورد تأييد قرار مي دهد. به گفته آ.اي. واندام “داشتن دشمن آمريكايي و انگليسي بد است، اما خدا نكند كه آنها دوست باشند”.نخبگان حاكم با جديت تمام، خود و جامعه را متقاعد مي سازند كه چشم انداز همكاري با آمريكا در عرصه امنيت و مبارزه با تروريسم خوب است. ساكنان مناطق مرزي هر چه بيشتر تهديدات و خطرات مستقيم امنيت ملي را با پوست و گوشت خود حس مي كنند. به اين دليل است كه نقش ايران و مناسبات روسيه و ايران در سيستم ژئوپلتيكي از زواياي گوناگون مد نظر قرار مي گيرد. براي تعدادي (كه نويسنده نيز به اين گروه تعلق دارد)، ايران معاصر، متحد طبيعي روسيه، يكي از كشورهاي ضامن امنيت در منطقه است و به نظر تعداد ديگري كه جهاني شدن به سبك آمريكايي را قبول دارند، ايران اصيل،مستقل، چالشي براي نظم نوين جهاني به حساب مي آيد.