سخن سردبير - [اصلاحات و آزادی بیان در روسیه] نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[اصلاحات و آزادی بیان در روسیه] - نسخه متنی

م. ایمانی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخن سردبير

آغاز دوران موسوم به اصلاحات وآزادي بيان (پرستوريکا وگلاسنوست )در روسيه،موجب گرديدکه تمام پديده هاوموضوعاتي که بخشي ازفرهنگ شوروي سابق بشمار مي رفتند آشکارا در معرض نقد و تحليل قرار گيرند.ورود به حيطه اي که پيش از اين ممنوع شناخته مي شد موجب گرديدکه عده اي بي مهابا به آنچه فرهنگ دوران شوروي مي نامند،يورش برده و با عناويني نظير فرهنگ تک محور و خودکامه،آنرا مورد حمله قرار دهند و حتي اصطلاحات دوران گورباچف را نيز به دليل سطحي بودن تغييرات، ناکافي و محکوم به شکست شمارند.گرايشاتي از اين دست از يک سووپافشاري وابستگان فکري وفرهنگي به شوروي سابق از سوي ديگر موجب گرديده که در عصر حاضر شاهد آميختگي اصول و ارزشهاي غير سازگار،با يکديگر باشيم."غربگرايي ومخالفت با آن،" "دين زدايي ودين گرايي"،"تمايل به ايجاد نهادهاي مدني به منظور تو سعه مشارکتهاي مردمي وتمرکز گرايي" و...مصاديقي از ارزشهاي ناسازگار درسطح جامعه اند.در فرهنگ معاصر روسيه نه تنها وحدت وانسجام خاصي به چشم نمي خورد بلکه پراکند گي،آشفتگي و بعضاًتناقض درارزشها کاملاًمشهوداست. تاجائيکه اين پراکندگي در عقايد،سبک هاوايده ها،جزءويژگي هاي فرهنگ معاصر شناخته مي شود.دريک نگاه سطحي به نظرمي رسدکه چنين ديدگاه هاي دوگانه، در سطح جامعه به يک نوع زندگي مشترک تن داده اند .اما حقيقت غير از اين است.اين آشفتگي ها و سردرگمي هااجازه داده اند تا بي تفاوتي فرهنگي در جامعه رسوخ نموده وامکان حضور فرهنگهاي دون پايه و صرفاًسرگرم کننده فراهم آيد.وبديهي است اين روند خزنده و تدريجي نهايتاًموجب زوال و انحطاط جامعه خواهد شد.

و اين مشکل اصلي فرهنگ وجامعه روسيه در عصر حاضراست.

آنچه که مسلم است تقليدهاي کورکورانه از الگوهاي غربي و وادادگي در برابرارزش هايي که جامعه روسيه فاقد زير ساختهاي مربوط به آن است وگرايش به فرهنگي که با سرشت و عادات روسي ناسازگار است مي تواند به آشفتگي فرهنگي در جامعه دامن بزند.اما از سوي ديگر بازگشت به فرهنگ شوروي سابق امري مستحيل بنظر مي رسدهرچند ادعا شودکه تنهادر دوران شوروي سابق شاهديک هويت تعريف شده براي مردم اين کشور تحت عنوان "انسان شوروي" بوده ايم وروسيه براي خروج از بحران بي هويتي نيازمند بازيابي هويت مذکور است.

به هر حال اينگونه گرايشات يکسويه، همانند گرايشات غربگرايانه بي حاصل خواهد بود. شايد به همين دليل است که اين روزها کارشناسان اجتماعي رويکرد دولت را با عناويني نظير بازگشت به عادات شوروي سابق،از بين رفتن دمکراسي در سطح جامعه و... به بوته نقد مي گذارند.از اغراض پشت پرده اينگونه نقدها و تحليل ها که بگذريم،واقعيت اين است که تمايل دولت به تشديد نظارت ها، بسط دادن حيطه دخالت هاي دولتي واقداماتي نظير"انتخاب روساي جمهوري هاي مستقل در روسيه توسط رئيس جمهوري و بدون دخالت رأي مردم" را مي توان شاخصي از رويکردهاي خاص دولت شمرد.

برخي از تحليلگران فرهنگي- اجتماعي که مايلند به چنين شيوه هاي اقتدار گرايانه اي ابعاد تاريخي داده وآنرا بخشي از فرهنگ روس معرفي نمايند،ادعا مي کنند که در قلمرو امپراطوري روسيه چه در دوران تزارها و چه در دوره بلشوکيها و حتي پس از آن، رويکردهاي مشابهي از سوي دولت و مردم در زندگي اجتماعي مشاهده مي شود.تحليل گران مذکور چنين القاء مي کنندکه استبداد دولتي وپذيرش مردمي آن،به يک عادت روسي مبدل گشته است.برخي نيز پارا فراتر نهاده وعادت به پذيرش سلطه دولتمردان از سوي مردم را به شيوه تربيتي دين ارتدکس نسبت مي دهند .

چنين تحليل هايي زماني خطر آفرين مي شوندکه وانمودشودروسيه تنها يک گزينه پيش روي دارد،آن هم پذيرش فرهنگ "استبداد وخود کامگي" است وبديهي است اين نگاه موجب رکود در جامعه و عدم تلاش براي رسيدن به راه حلي براي خروج از بحران هاو گزينشهاي ناصواب است. بهر روي همانگونه که در ياداشت هاي قبلي نيز اشاره کردم به نظر مي رسد جامعه روسيه نيازمند تعريف يک مدل فرهنگي سازگاراست ورها نمودن جامعه به حال خود براي يافتن اين الگو از طريق آزمون وخطا،راهي پر مخاطره براي فرهنگ اين کشور است و بيم آن مي رود که چنين فضايي فرصت رشد فرهنگ هاي غير سازگار را هموار نموده ومسير رسيدن به فرهنگ سازگار را بسيارپرهزينه وطولاني نمايد.

م. ايماني پور

/ 1