اسلام در ابرشهر مسکو :
تفکر در باره کتاب فريد اسداللين با عنوان « مسکو مسلمان »
تازه هاي نشر
نويسنده مقاله: آلکسي مالاشنکودکتراي تاريخ، عضو شوراي علمي مرکز « کارنگي » روسيهزماني اسلام در مسکو يک پديده نادر و خارق العاده محسوب مي شد. به ياد دارم، چگونه ما در دوران کودکي، موقعي که از مدرسه به خانه بر مي گشتيم در نزديکي ايستگاه مترو « پروسپکت ميرا » مردان مسن تاتار که عرق چين هاي گرد بر سر و گالش به پا داشتند و از مسجد مراجعت مي نمودند را تماشا مي کرديم. مردان تاتار به زنان خود که روسري بر سر و « پالتو » ي بلند بر تن داشتند غر مي زدند. زنان نيز به آنها با سردي و تندخويانه پاسخ مي دادند. اينها مسلماناني بودند که پس ازانجام اعمال عبادي از مسجد باز مي گشتند. در حوالي سال هاي 60 در قرن گذشته کسي نمي توانست حتي تصور کند که مسلمانان مسکو مبدل به موضوع پژوهش علمي خواهند شد. ضمنا در آن دوران نوشتن مطلب در باره مسيحيان مسکو نيز زياد مناسب و رايج نبود. ولي اکنون در خصوص حوادثي صحبت مي شود که مربوط به اوايل قرن 21 است. کتابي را در دست دارم با عنوان « مسکو مسلمان » نوشته فريد اسد اللين، چاپ انتشارات « مسکو » 2004. کتاب مذکور دليل جدي است براي بحث و تبادل نظر در خصوص مشکلات اسلام در شهرهاي غول آساي اروپايي مانند مسکو، پاريس، برلن، ميلان و... در اين کتاب سه موضوع که به ندرت با هم سازگاري دارند از جمله تحليل علمي، اطلاع رساني و ديدگاه شخصي گنجانيده شده اند. اين طور که از محتواي کتاب معلوم است عذاب و رنج و سختي هاي احياي اسلام را نويسنده کتاب تا حدودي شخصا تجربه نموده است و لکن از روي فروتني بر نکته آخر تاکيد نمي کند. ولي در مقابل يادآور مي شود زماني که در اواخر دهه 70 قرن گذشته راوي عين الدين، عضو سازمان جوانان کمونيست شوروي ( کمسومل ) براي ورود به مدرسه ديني بخارا ارائه درخواست نمود چه غوغايي برپا شده بود. به درخواست کننده اخطار کرده بودند که نه تنها خودش بلکه خانواده اش نيز آماده پي آمد اين عمل باشند. رييس آينده شوراي مفتيان روسيه ترسو نبود. شايان ذکر است فريد اسد اللين، کارمند انستيتوي شرق شناسي و نويسنده کتاب مورد بررسي نيز از افرادي نبود که در اوايل سال 1990، بعد از اينکه رهبران انستيتو متوجه همکاري هاي نزديک وي با مسجد شدند و از او خواستند بين مسجد و انستيتو يکي را انتخاب کند، دچار ترس و هراس شود. مانند پاريس و لندن، مسکو نيز يکي از بزرگترين شهرهاي مسلمان نشين اروپا به حساب مي آيد. کسي دقيقا نمي داند تعداد مسلمانان اين شهر چقدر است. طبق آمار مقدماتي آخرين سرشماري در مسکو 166 هزار تاتار و 96 هزار آذربايجاني زندگي مي کنند. اقوام فوق الذکر بزرگترين قوم هاي مسلمان شهر مسکو محسوب مي شوند. البته، از سال 1989 طبق آمار رسمي تعداد آذربايجاني هاي اين شهر افزايش 4 برابري داشته است. ولي تمام ارقام ذکر شده بدون در نظر گرفتن مهاجرت هاي داخلي و خارجي قانوني و غير قانوني از کشورهاي مشترک المنافع ارائه مي شود.بنابراين، بديهي است آمار و ارقام غير رسمي خيلي بالاتر است. برخي منابع از 500 هزار، برخي از يک ميليون يا حتي از يک و نيم ميليون مسلمان ساکن مسکو و استان همنام اشاره دارند. در ضمن ناگفته نماند در سال 1902 تعداد خارجيان و غير مسيحيان ارتدوکس مسکو 6.7 در صد جمعيت يک ميليون و 93 هزار نفري مسکو را تشکيل مي دادند. اقليت مسلمانان همه جا از قوم هاي مختلف تشکيل شده است. در محلي اعراب، ترک ها، پاکستاني ها...، در محلي نيز تاتارها، آذربايجاني ها، آوارها، چچن ها و تاجيکها متمرکز شده اند. به عبارتي مي توان گفت يک « بابل اسلامي » را به وجود آورده اند.
آيا جوامع مسلمان از وحدت دروني برخوردارند؟
گرايشي که در غرب وجود دارد رفع تفرقه بين اقوام را مد نظر دارد. هر چند که همزمان به صورت موازي گرايش و تمايلاتي نيز حضور دارند که همچنان به دنبال تجزيه و جدايي اقوام و ملل مي باشند، مانند جوامع الجزايري ها، مراکشي ها و ترک ها. و اما در مسکو و کلا در روسيه اتحاد بين ملل بيشتر در زمينه مشترکات قومي- نژادي و نه مذهبي صورت مي گيرد. و اين طور به نظر مي رسد که روند مذکور در روسيه در آينده نيز بدون تغيير بماند. اسلام را در اين کشور هنوز نمي توان به عنوان عامل تحکيم وحدت بين ملل و اقوام تلقي نمود.البته مساجد براي همه باز هستند. ولي در همان مسکو تقسيم بندي هاي معين وجود دارد. يکي از مساجد را « ففقازي » مي شناسند. لازم به ذکر است در روسيه پيشتر نيز اقداماتي براي گشودن مساجد ويژه بر اساس گرايشات قومي صورت گرفته است. در روسيه بر خلاف اروپا که خطبه ها به زبان هاي عربي، ترکي، اردو و... برگزار مي شود ارتباط بين مسلمانان و همچنين خطبه ها به زبان روسي صورت مي گيرد. براي نمونه، درآلمان مقامات اين کشور علاقه مندند مسلمانان را براي برگزاري خطبه ها به زبان آلماني متقاعد کنند. اما تمايل مذکور هنوز با استقبال مسلمانان روبرو نگشته است. در مسکو مناطق خاص تمرکز تاتارها يا قفقازي ها مانند پاريس، برلن، ليون، آمستردام وجود ندارد ( مناطق عرب نشين، تمرکز ترک ها و ... ). به عنوان مثال، در مترو بسيار مشکل است تا کسي بتواند دين و مذهب مسافران را تشخيص دهد. اما در پاريس اين کار بسيار آسان است. در اينجا لازم است به فرق اصلي شهر مسکو با ساير شهرهاي بزرگ اروپايي اشاره شود که از قرار زير است: هسته مسلمانان مسکو را شهروندان روسيه تشکيل مي دهند. بين جمعيت تاتار مسکو تعداد زيادي تاتارهايي هستند که مسکويي اصيل محسوب مي شوند و نيازي ندارند به شهري که در آن به دنيا آمده اند عادت کنند. اين شهر به آنها تعلق دارد. آنها مجددا توانستند مسلمان بودن خود را بروز دهند. طبق نقل ديگر از کتاب اسداللين، قبل از جنگ ميهني شوروي: « کيفيت زندگي مذهبي تغيير يافت. و دين و مذهب از مساجد به دل هاي مسلمانان منتقل شد . و اين يک واقعيت بود. امروزه ديگر دست به خرابي مساجد نميزنند. آنها را مي سازند. در حال حاضر در مسکو شش مسجد وجود دارد ( البته، تعداد مساجد پاريس و لندن بيشتر است ). در بيشتر اوقات نمازخانه ها و مساجد مسکو و ساير شهرهاي بزرگ اروپايي خالي است. ولي اينکه اين مساجد وجود دارند و تعداد آنها رو به افزايش است يک واقعيتي است همسو با عدالت تاريخي. احتمالا تعداد مساجد مسکو بايد بيشتر باشد، چون امکاناتي بايد فراهم شود تا هر کسي که مسلمان است و در اين شهر زندگي مي کند بتواند به مسجدي مراجعه نمايد که در نزديکي خانه اش واقع شده باشد. به طور کلي مسکو شهر مذهبي نيست. اينجا در باره معنويت و روح در مقايسه با پول و ماديت کمتر انديشيده مي شود. اين پديده اي است غير مرتبط با گرايشات مذهبي افراد جامعه. البته در مقابل، اين را نيز بايد متذکر شويم که مسکو در حال حاضر تبديل به يک مرکز اسلامي- علمي متفکر شده است. براي افراد عادي موضوع مذکور زياد واضح نيست. ولي به هر حال واقعيت چنين است. در مراکز اسلامي شهر نشريات مختلف به چاپ مي رسد، سمينارهاي علمي برگزار مي شود، کالج عالي اسلامي مشغول تربيت دانشجويان است و ارزش هاي از دست رفته اسلامي بازسازي و احيا مي گردد. در جامعه مسلمانان مسکو کليه گرايشات اسلامي منجمله بنيادگرايي حضور دارند. ولي در مقايسه با ساير پايتخت هاي اروپايي بنيادگرايان مسکويي در اعمال خود احتياط بيشتري به خرج مي دهند و با مقامات وارد مباحثه و مناقشه نمي شوند. کارشناسان به حق عقيده دارند که مراکز اسلامي اروپايي هم سطحي با همقطاران خاور نزديک خود، عامل ترويج و توسعه افراط گرايي مي باشند. اما در مسکو چنين مراکز افراط گرا وجود ندارند. البته بحث نقش« لندن » در اين راستا مجزا است و اصلا آن را مطرح نمي کنيم چون با ديگر شهرهاي اروپايي قابل مقايسه نيست. اسلامي که در روسيه است بيشتر داراي گرايش حنفي است و روابط نزديک با کشورهاي خاور نزديک ندارد. نه جنگ چچن و نه مهاجرت هاي رو به افزايش مردم قفقاز شمالي به مسکو منجر به افراط گرايي واضح مسلمانان شهر نگرديد.
( هر چند که گه گاهي نيروهاي پليس شهر بعضي از اوقات حتي در مساجد اقدام به دستگيري « وهابيان » مي نمايد ). و حتي عمليات تروريستي که اخيرا با فاصله هاي کوتاه، تکرار مي شوند و زندگي پيروان تمام اديان را تهديد مي کنند، دليل بر « وهابينيزاسيون » ( وهابي شدن بيشتر ) مسلمانان مسکو نيست. آيا ديدگاه و نظر شهروندان مسکو نسبت به مسلمانان و اسلام دست خوش تغيير و تحول است؟
مسلما و به ويژه با توجه به اينکه مردم به موضوع اسلام حساس شده اند پاسخ روشني به اين سئوال وجود ندارد. و اما در باره خود مسلمانان: اکنون بين آنان تقسيم بندي افراد به « خودي ها » و « غير خودي ها » مطرح شده است. وقتي گفته شود « خودي » ها، تاتارها را در نظر مي گيرند و زماني که از واژه « غير خودي » استفاده مي شود افرادي را در نظر مي گيرند که مهاجر هستند. از اين قبيل « غير خودي » ها با « خودي » ها نه تنها از لحاظ ظاهري بلکه از لحاظ رفتار و اخلاق نيز متمايزند که باعث اعتراض و خشم گسترده مردم مسکو نسبت به اين افراد شده است.
خشم و اعتراض شهروندان مسکو نسبت به مهاجران شباهت هاي زيادي با اعتراضات ساکنان پاريس دارد. ولي در شهر پاريس و کلا در فرانسه حساسيت و عدم پذيرش اتباع خارجي و ساير مهاجران و به ويژه ملل مسلمان بومي و تازه وارد با توجه به انسجام و وحدت بيشتر آنان، از جمله سازماندهي قوي و امکانات فراوان براي ابراز خواسته ها و اعتراضات، بيش از ساير کشورها نمايان است. آنها جهت دفاع از خود مي توانند مقامات کشور را با دادن رشوه نسبت به خواسته هايشان متقاعد کنند و حتي قادر هستند شرايط خود را به دولت تحميل نمايند. متاسفانه بايد اعتراف کرد که تجربيات و دستاوردهاي روسيه در زمينه تفاهم ادياني قبل از سال 1917 و دوران شوروي بدون استفاده مانده است. کمونيست ها در زمان خود به تمام اديان اعلام جنگ کرده بودند. از ابتداي دوران رنسانس معنوي در کشور اين نگراني به حق هم به وجود آمد که بازسازي هويت ديني و مذهبي مي تواند منجر به وخامت روابط بين اديان گردد. ولي امروزه با اطمينان کامل مي توانيم اظهار نماييم که در مسکو پيش بيني هاي فوق الذکر به وقوع نپيوستند.