ولايت محك شناخت خودي و غـيرخودي
اشاره
نظام اسلامي اكنون در فاز سوم، يعني تحقق دولت اسلامي قرار دارد. متأسفانه اين بخش هنوز تدوين نشده است. مقام معظم رهبري به دنبال طراحي نقشه جامع علمي کشور، از همه دستگاههاي اجرايي خواستهاند تا آن را عملياتي سازند. در نقشه جامع ممكن است برخي از موارد همعرض باشند، امّا در تعارض نيستند. فرهنگ و نقشه جامع علمي كشور پس از گذشت سي سال از انقلاب، در حال تهيه شدن است. اين نقشه جامع که كليات آن طراحي شده، هنوز جا دارد تا پختهتر بشود. در اين نقشه جامع در لايههاي گوناگون از بالا كه دکترين و رسالت باشد، تا پايين كه طرحها و نقشهها طراحي ميشود، بايد مهندسي علمي و مهندسي فرهنگي جامعه اسلامي به صورت كامل مشخص شود.متأسفانه در كشور ما فرهنگ مهندسي وجود ندارد. در مرحله نخست بايد فرهنگ مهندسي در جامعه تقويت شود تا افراد جامعه بدانند براي انجام هر كاري مدل داشته باشند. براي اين كار بايد اتاق طرحريزي، راهاندازي و تقسيمات بحث، مستندسازي شده و در جامعه آماري، معايب آن را پيدا و رفع کنند. متأسفانه در حوزه انديشه و تفكر و برنامهريزي هنوز انقلاب و آرمانهاي آن راه نيافته است. نياز حوزه فرهنگ و انديشه، به مهندسي واحد و ستاد فرماندهي مشتركي، براي حركت همه نهادها و مراكز مؤثر، به شدت احساس ميشود. در گفتوگويي صميمي اين دغدغه را با دكتر سيدعبدالله متولّيان كارشناس و صاحبنظر مسائل سياسي و فرهنـگــي مطــرح ســاختيــم. نظر خوانندگان محترم را بــه ايـن گفتوگو جلب مينماييم.دكتر سيدعبدالله متولّيان كارشناس علوم سياسيپويا: آيا به نظر شما ميتوان يک مبدأ تاريخي براي مبارزه انديشه يا همان تضارب آرا و افكار در نظر گرفت؟ دكتر متولّيان: بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين، انه خير ناصرٍ و معين. براي بنده فرصت مغتنم و توفيقي است كه بتوانم در خدمت شما بزرگواران، در ميدان نبرد انديشه(كه بيشك از خطرناكترين ميدانها و انواع تهديدات است)، اداي تكليف نمايم و پيشاپيش از زحمات شما در بيان تضارب آراء و افكار تقدير مينمايم. و اما در مورد سؤال شما. قدمت مبارزة انديشه و تضارب آراء و افكار به قدمت ظهور انديشههاي بشري است و چنانچه منظورتان بررسي مبدأ تاريخي انديشههاي سياسي در انقلاب اسلامي ايران باشد، ميتوانم بگويم نزديكترين مبدأ تاريخي آن به سقوط رضاخان و شكسته شدن اختناق رضاخاني برميگردد. در آن دوره سه جريان فكري بروز كرد.
يكي حزب توده بود كه به عنوان جريان چپ تبلور پيدا كرد و ديگري حزب ايران بود كه به عنوان جريان ملي مطرح شد و در حدود سالهاي 1327 تا 1332 و قبل از كودتاي 28 مرداد در قالب جبهه ملي به اوج خود رسيد و بالاخره جريان سوم فكري جريان مذهبي بود كه به عكس دو جريان قبلي يك جريان ريشهدار به قدمت مبارزات تشيع در تاريخ بيش از 1400 ساله اسلام بود؛ اگرچه به ظاهر ظهور و بروز انديشة سياسي تشيع به شكل مكتوب به عهد صفويه و در نزديكترين زمان به عهد قاجاريه برميگردد كه منجر به انقلاب مشروطيت گرديد. در طول تاريخ همواره تهديدهايي وجود داشته که آسيبهايي بسيار بيشتر از تهديدهاي نظامي داشتهاند و آن تهديد در حوزه انديشه است.
اين ميدان ميدان بسيار خطرناکي است، ادبيات مبارزهاش هم منحصر به فرد است. در طول تاريخ، ادبيات اين مبارزه اگر چه به مقتضاي تحرک و پويايي شيطان به مرور زمان تکميل شده است، آنچه که امروز در جمهوري اسلامي تحت عنوان رفتارشناسي احزاب و جريان شناسي سياسي دنبال مي کنيم، ريشههايش به پيش از اسلام برميگردد؛ به نبرد ميان مؤمنين با اهل يهود. اين طرف مؤمنين هستند و آن طرف يهود، کلمه «مؤمن» را «مسلم» نميگويم.
چون در قرآن آيه 82 سوره مائده چنين آمده است: «لتجدن اشد الناس عداوة للذين آمنوا اليهود» .
براي بنده هم فرصت مغتنمي است و توفيقي است که بتوانم در اين ميدان اداي تکليف کنم. دراين ميداني که از نظر من نه تنها تفاوتي با هشت سال دفاع مقدس ندارد، بلکه به مقتضاي فرمايشات نوراني ائمه معصومين (عليهم السلام) و شخص نبي مکرم اسلام (عليهم السلام) اين ميدان جهاد اکبراست. ميدان نبرد انديشه به مراتب ميدان خطرناک تري است از حوزه نبرد آب و خاک، اگر ما در اين حوزه بتوانيم پيروز شويم، به آن چيزي که در جامعه سياسي نوين به آن باور دارند، ميرسيم؛ به اينکه اگر يک ملتي، يک جمعيتي، يک گروه فکري حول يک انديشه مقدس جمع بشوند، اينها شکست ناپذير مي شوند. يعني اگر تفکر واحد داشته باشند، شکست ناپذير ميشوند و حتي اگر همهشان را بکشيد، باز هم شکست در آنجا راهي ندارد؛ پيروز ميميرند. اين انديشه البته سابقهاي کهن در تاريخ بشر دارد.پويا: نقطه عطف اين سابقه تاريخي را در چه مقطعي ميدانيد؟دكتر متولّيان: مشروطيت، آغاز انديشه سياسي شيعه در منظر حکومت است و اين نقطهاي است که ما به صورتي نظاممند وارد مبارزه شدهايم. انديشه سياسي شيعه تا پيش از صفويه چندان زمينه بروز و ظهور نيافته است، اما در عصر صفويه و به خصوص در عصر قاجار(به علت نيازي که شاهان به پايگاه اجتماعي شيعه و روحانيت احساس ميکردند)، علما اولين انديشههاي سياسي و اجتماعيشان را ارائه کردند.
اين انديشه ها در افکار شيخ بهايي و ملاصدرا(در عصر صفويه) و در انديشه مرحوم نائيني(در عصر قاجار) متجلي است. در دوره قاجار اين نياز شديدتر بود و پايگاه شيعه تقويت شد؛ يعني ميخواستند با حکم يک عالم شيعي، تکليف جنگ با روسيه تزاري را روشن بکنند. به همين دليل انديشه هاي سياسي شيعه اندكي تقويت شد. پويا: بعد از مشروطيت چه اتفاقاتي ميافتد؟دكتر متولّيان: در اواخر عصر قاجار، همزمان با سفر برخي شاهان قاجار به غرب و همينطور پيدايش طبقه جديدي در جغرافياي فکري ايران به نام روشنفکران، دغدغه مبارزه با استبداد شاهي روحانيت با تجددطلبي روشنفکران تلاقي ميکند و اين دو قشر همراه با طبقه بازار، سنگ بناي مشروطيت را ميگذارند. متأسفانه با انحراف نهضت مشروطه توسط روشنفکران و ناديده انگاشتن دين و تقليد کورکورانه از غرب در برکناري دين از صحنه انديشه و فکر، روحانيون اعدام، ترور يا منزوي ميشوند. شيخ فضلالله نوري که داعيه ديني شدن مشروطيت را دارد بر چوبه دار ميرود و «مجلس شوراي اسلامي» توسط مشروطه خواهان به «مجلس شوراي ملي» تغيير نام مييابد. پس از يک دوره کشمکش که چهرههايي نظير شهيد مدرس و آيتالله کاشاني با جريانهاي انحرافي دارند، پايگاه مرجعيت شيعه از نجف به قم منتقل ميشود.
همزمان با بلوک بندي مجازي جهان توسط استعمار به بلوک شرق و غرب، اين تقسيم بندي بازتابهايي در ايران مييابد. حزب توده به عنوان اردوگاه کمونيسم و ملي گرايان به عنوان اردوگاه ليبراليسم و ناسيوناليسم غربي در ايران متولد ميشوند. اين دو حزب همچون يد واحده بودند. با توجه به اينکه مدل حکومتي مشخصي نيز براي ارائه نداشتند، بيشتر به دنبال محدود کردن اختيارات شاه بودند. مليگراها غرب را خودي ميدانستند و تودهايها شرق را از خود ميدانستند. برخي از آنها را ميبينيم که در دستگاه سلطنت نيز راه پيدا ميکنند و از عوامل رژيم ميشوند. نيروهاي مذهبي هم متأسفانه متکثر و گروه گروه بودند تا اينکه انديشه ديني با رهبري حضرت امام (ره) وارد مرحله تازهاي شد ، حرکت جديدي عليه طاغوت شکل ميگيرد؛ حرکتي که نه وابسته به شرق است و نه وابسته به غرب.پويا: حالا که بحث گروههاي مذهبي را مطرح کرديد، بد نيست اشارهاي هم به انحرافاتي که اين گروهها را تهديد ميکرد، داشته باشيد.دکتر متولّيان: حضرت امام به مناسبتهاي مختلف فصل مشترک اين انحراف را مطرح کردند؛ مثلاً در يک جايي فرمودند «عالِم متهتّکِ و جاهل متمسک». اين فصل مشترک اينهاست؛ حضرت آقا از اين، تحت عنوان فقدان بصيرت ياد کردند. حضرت امام اسلام آنها را اسلام آمريکايي ناميدند. اينها يا جاهلند يا عالم متهتکند، متحجرند. متأسفانه عدهاي در جريان مذهبي به دام سلفيگري و انديشههاي ابن تيميه افتادند. شما فکر مي کنيد کاري که جرياني مثل فرقان ميکند، صرفاً با دستور پايگاه خارجي صورت ميگيرد؟
اين سطحينگري است اگر بگوييم جرياني مثل فرقان صرفاً از بيرون دستور گرفته يا اينکه بگوييم انجمن حجتيه براي مبارزه با بهائيت صرفاً از فراماسونري دستور گرفته است. اينها پايگاه ديني داشتند. به نظر ميرسد فصل مشترک اينها همان تحجري است که در مقابل انديشه ناب ايستاد. آن چيزي که اينها را به هم پيوند داده، ميتواند يک جريان ماسوني خارجي باشد که يک جريان فعال است. نميشود پذيرفت که اينها در مباحث کلامي شکل گرفته باشد؛ از مباحث کلامي، انجمن حجتيه و فرقان در نميآيد؛ بله، فقها يا عرفا در ميآيند. حالا يکي پاي فلاسفه را نجس ميداند؛ آن يکي ميگويد عرفا صوفيگري ميکنند و نجسشان ميداند؛ هر کدام اتهاماتي به هم ميزنند. آشکار و پيداست دستي که از خارج اين جريانها را با هم پيوند ميدهد؛ همان جريان کم و بيش بعد از انقلاب نيز فعال ميماند و هر زمان در لباس حزب يا گروهي پنهان ميشود و پدرخوانده آن گروه ميشود.پويا: ابداع بحث فقه پويا در برابر فقه سنتي نيز به نظر ميرسد يکي از تهديدهاي جريان ديني باشد. دکتر متولّيان: بله. يک دفعه در مقطعي از دوران جنگ مي بينيم در حوزه ها چالشي به وجود ميآيد و دانشگاهها نيز به مدد اين بحث ميآيند که فقه سنتي جوابگوي نيازهاي جامعه در عصر کنوني نيست و بايد به سمت فقه پويا برويم. ما بايد به دنبال يک فقه جوابگوي نياز عصر حاضر برويم؛ در کنار اينها يک سري متحجرين نيز بودند. متحجريني که اساساً نه به فقه سنتي اعتقاد داشتند نه به فقه پويا. فقه پويا يعني چه؟
يعني عقلمداران؛ يعني آنها که مي خواهند سنت و قرآن را زير پا بگذارند و آخر، سر از پلوراليزم در مي آورند. حضرت امام به عنوان کسي که پيش از شکلگيري اين انديشه، انحراف را تشخيص داد و بسيار قوي وارد ميدان شد و بر فقه جواهري و فقه سنتي تاکيد کردند و هشدار دادند که اين آغاز هلاکت حوزههاست، ميفرمايند رسوخ انديشه فقه پويا آغاز هلاکت حوزههاست؛ يک کلمه اينچنيني دارند. حضرت امام خودشان آمدند اين کلمه را يک مقدار براي مردم تبيين کردند که اصلاً فقه سنتي ما همان فقه پوياست.پويا: يکي از مسائلي که امروز بسيار شاهد آن هستيم، دگرديسي و تغيير جهت دادن برخي از جريانهاي سياسي کشور است. جرياني که اوايل انقلاب به هر بهانهاي افراد را امپرياليست خطاب ميکرد و امروز سنگ رابطه با آمريکا را به سينه ميزند و حتي تحمل کوچکترين انتقاد از نظام سلطه را ندارد. اخيرا يکي از بزرگان همين جريان که پيش از اين ميگفت «من از شعار مرگ بدم ميآيد» و اين سخن را در برابر برائت ملت از استکبار مطرح ميکرد، امروز ميگويد «براي نابودي انديشه دولت فعلي صلوات بفرستيد». اين تغيير رنگها را چگونه ميتوان تحليل کرد؟دكتر متولّيان: يک دستهبندي در اوايل دهه شصت تحت عنوان چپ و راست و ميانه مطرح شد. جناح چپ را نيروهاي خط امام ميدانستند و جناح راست را بازار و روحانيون؛ کساني بودند که القا ميکردند جناح راسکاررت، انديشه امام را قبول ندارند و اينها معتقد به اقتصاد بازِ کاپيتاليستي غربي هستند و بسيار اتهام زني مي کردند. با چنين فضايي ما سال هاي جنگ را سپري کرديم. در همان دوران جنگ يک عده براي حضرت امام نامه نوشتند که با توجه به اختلافاتي که ميان برخي اعضاي جامعه روحانيت است، ما ميخواهيم از آنها جدا و گروه جديدي را تأسيس کنيم. حضرت امام هم قريب به اين مضمون فرمودند که اصل اختلاف نه تنها بد نيست، بلکه منشأ خيرات هم مي باشد، مشروط بر آنکه به اختلاف عقيده نينجامد و از روي هواي نفس نباشد. با همين حکم، اينها آمدند مجمع روحانيون مبارز را در مقابل جامعه روحانيت شکل دادند.آغاز بلوکبندي اينجا بود. البته گاهي خيرات خوبي هم براي نظام ما داشت؛ مثلاً يکي از رسالت هاي نظام اين بود که به مردم آموزش سياسي بدهيم. پيداست که هيچ چيز نميتواند به اين شکل مردم را در سياست وارد بکند.
در چالش ميان دو گروه، کسي که ميخواهد از يک گروه دفاع کند، نقاط ضعف گروه ديگر را پيدا مي کند و نقاط ضعف و قوت گروهها، کم کم در ميدان سياسي مشخص ميشود. اگر اين دو گروه طبق تقسيم بندي مقام معظم رهبري، شاخصههاي نيروهاي خودي را دارا باشند، نفوذ دشمن در آنها مشکلتر ميشود. هر گروه، گروه ديگر را رصد ميکند و دشمن براي نفوذ، به مشکلات بيشتري بر ميخورد. ديگر فايده اين صفآرايي اين است که جناحي که حاکم است، حتي اگر از خدا نترسد، از افشاگري جناح مقابل ميترسد و براي اينکه اهرم قدرت را در اختيار داشته باشد، خودش را ملزم به کار کردن ميداند و اين تعبير فرمايش امام است که فرمود اين اختلاف ميتواند منشاء خيرات شود. مجمع روحانيون مبارز مدعي طرفداري انديشه و خط حضرت امام هستند. مدعي بود مقابل آمريکا صف آرايي کرده و اقتصاد کاپيتاليستي را قبول ندارد. چون مدعي بود اقتصاد کاپيتاليستي را قبول ندارد، لذا در انگ زني ها متهم به چپ شد. گفتند اينها چپ هستند؛ چرا؟
چون در افکار و آراء به کمونيسم تمايل دارند که البته بخشهايي از آن هم بيربط نبود؛ اگر چه بعداً خلاف آن عمل کردند و مولتيتريلياردهايي شدند که دومي ندارد و واقعاً کسي نمي تواند جمعشان کند. همان چپهاي ديروز، امروز از پترو پارس و کجا و بانك پارسيان و بيمه سر درآوردند. از سويي در طرف مقابل، کساني بودند که مدعي بودند اين مشي ديني ما نيست. مالكيت در آراء حوزوي ما محترم است و در اقتصاد هم مي شود تعامل کرد. در صدر اسلام، در دوران خلفا و دوران بني عباس هم اين نوع تعاملات و ارتباطات بوده است. ديدگاه هايي را داشتند و احاديث و رواياتي براي اين ميآوردند. اين بلوک بندي بود تا جنگ تمام شد. هنگامي که جنگ تمام شد، ما مواجه شديم با تغيير در اولويت هاي نظام؛ دکترين نظام و اولويتهاي اجرايي نظام تغيير کرد؛ مثلاً ما در جنگ به اقتضاي ضرورتهاي جنگ مجبور بوديم اقتصاد را کوپني کنيم. حالا جنگ تمام شده و مي خواستيم کشورمان را بسازيم؛ نفت هفت دلار هم نبود؛ شش دلار و نود سنت بود. با کدام پول؟
ما که کفگير را زده بوديم و ته ديگ هاي خزانه را هم تراشيده بوديم. به قول رئيس وقت بانک مرکزي که الان رئيس بانک پاسارگاد هستند- آقاي مجيد قاسمي - که گفته است:
«من يک موقعي براي اداره جنگ آمدم يک کاري انجام دادم که رئيس جمهور وقت -مقام معظم رهبري- واقعاً شوکه شد. يک هواپيما طلا را بار زدم و به سوئيس بردم. رهن گذاشتم و پول گرفتم و با دلارها به کشور برگشتم.»
مي گفت حالا خروج از کشور و با گارد امنيت هماهنگ کردن جانم را به لب رساند تا اين طلا را بردم و پول آوردم؛ براي اينکه مملکت را بايد اداره ميکرديم. ببينيد! اينها اقتضائات زمان جنگ بود. ما واقعاً در خزانهمان حتي يک ريال ديگر باقي نمانده بود؛ نه تنها باقي نمانده، بلکه کلي بدهي هم بالا آورده بوديم. از چه كسي؟
از بخش خصوصي. همه بازاري ها طلبکار دولت بودند. دولت مستأجر بخش خصوصي شده بود؛ در حالي که بايد صاحبخانه باشد. در همچون مقطعي ما مواجه شديم با سلسله اي از اتفاقات جديد که هر کدامش براي يک نظام بس است. پويا: يعني شما مقطع پذيرش قطعنامه را آغاز دگرديسي برخي جريانهاي سياسي ميدانيد؟دكتر متولّيان: بله، تقريبا. مجموعهاي از اتفاقات آن زمان سبب اين تغيير شد. اولين اتفاق، پذيرش قطعنامه است. با آن همه شعارهايي که داده بوديم که تا آخرين قطره خون مي جنگيم و سازش نمي پذيريم، يک مرتبه به سرخوردگي در تبيين وضع موجود مواجه شديم. واقعاً هيچ کس نميتوانست پاسخگو باشد. تبلور و تجلي اين سرخوردگي در سخنان قائم مقام وقت رهبري بود؛ در 22 بهمن همان سال، يعني سال 67؛ آقاي منتظري در قم در نطقي همه دوران جنگ را به طرز وحشتناکي زير سؤال برد و نقل به اين مضمون گفت که با اين همه خسارت روي دستمان مانده و جوانهايي که از دست داديم، بيچاره شديم. درست مثل شخصيت کلاه شابگاهي سفرهاي گاليور، آيه يأس ميخواند که:
«از اولش هم من ميدانستم گاليور شکست ميخورد، در دريا غرق ميشود؛ ديدي غرق شديم.»
همه مملکت به هم ريخت .اين تجلي آن حادثه بزرگ پذيرش قطعنامه بود که اگر نبود نامه سراسر حماسه حضرت امام که دقيقاً يک رجزخواني عاشورايي است، هرگز آرامش به کشور بازنميگشت. حضرت امام در «پيام استقامت» اشاره ميکند که ما براي يک لحظه هم از عملکرد خود نادم و پشيمان نيستيم؛ و بعد در قسمتي ميگويد: پيروزي افغانستان آثار جنگ ماست، عزت لبنان از آثار جنگ ماست؛ پشت سر هم اين مطلب را امام در آن منشور رجز خواني ميکند. اين يکي از حوادث آن مقطع زماني است که باعث دگرديسي برخي جريانها ميشود.اتفاق دوم، عزل قائم مقام رهبري به دستور حضرت امام بود. همين يک حادثه، رويداد کوچکي نيست؛ اين حادثه بزرگ تر از حادثه اولي است. امام دو جا « از اول هم موافق نبودم» را در کل عمرش گفته است: يکي در مورد آقاي منتظري و ديگري در مورد آقاي بازرگان است؛ يعني مي گويد به من تحميل شد و من هم تمکين کردم براي اين که به اصول مشورتي که قرآن ميگويد، معتقد بودند. مردم رأي دادند فلاني رئيس جمهور بشود، امام هم تنفيذ و منصوب نمودند. پويا: اين حوادث چه تأثيري بر جريانهاي سياسي گذاشت؟دکتر متولّيان: آنجا تنشي که ايجاد شد، ابهام درباره آينده نظام بود. همزمان، کيسه دوزي عدهاي هم آغاز شد. يک عده آمدند دستها را به هم ماليدند که حالا که ديگر امام نيست، پس الان ديگر چه کسي رهبر ميشود؟
فلاني ميشود يا فلاني ميشود؟
ما هم بالاخره از اين نمد يک کلاهي براي خودمان درست ميکنيم.
يکي ديگر از بحثهاي چالشي آن زمان، ضرورت بازنگري در قانون اساسي بود که اصلاً تشخيص خود حضرت امام بود. اين هم يکي از آن مسائل بود که باز از مباحث چالشي دوران پس از جنگ بود. جنگ تمام شده بود و در اين يک ساله پس از جنگ، به اندازه هزار سال، بحران داشتيم. بازنگري قانون اساسي كشور در نظام هاي سياسي، يعني تولد يک جمهوري جديد؛ مثلاً مي گويند فرانسه در جمهوري پنجم به سر ميبرد. اين زايمان سياسي عوارض بسياري با خود دارد. در کنار اين موضوع، يکي ديگر از مشکلات، ضرورت تغيير سياست هاي کلي نظام از «نگاه جنگ محور» به «نگاه سازندگي محور» است. مقاومت ها در مقابل اين تغيير نگرش، واقعاً مقاومتهاي بسيار سنگيني است. نگاهي را که مردم به آن عادت کردهاند و به آن خوگرفتهاند با تمام مباني آن، بايد به يکباره تغيير كند.
نگرشي به دشمن، نگرشي به خودي، نحوه نگاه به سرمايه، نگاه به کار، نگاه به نيروي انساني، همه چيز دستخوش تغيير مبنايي مي شود. دنبال اين نيستيم که آيا نگاه دوران سازندگي درست يا غلط بوده است؛ از وقايع آن زمان است که ضروري است کشورمان را بسازيم، حالا در چگونه ساختن آن نقد وجود دارد. در ضرورت ساختن کشور که همه متحديم؛ بالاخره موقعي که جنگ تمام شد ما بايد کشورمان را بسازيم. مثل جنگ 33 روزه حزب الله، بالاخره بعدش کشور را ساختند يا در اين 22 روزه غزه، بالاخره بايد خرابيها را بسازند. ما بالاخره بايد خرابيها را ميساختيم. در چگونگي آن نقد داريم که چرا اين سازندگي بايد با نگاه تکنوکراتها دنبال شود؟ يعني چهارمين مشکل، همين ورود تکنوگراتيسم يا انديشه مبتني بر انديشه غربي بود.پنجمين اتفاق بسيار مهيب، رحلت حضرت امام است. رحلت حضرت امام واقعاً سنگينترين فضاي سياسي را در کشور ما حاکم کرد و همه را دچار بهت و سردرگمي کرد. دو قطب چپ و راست دچار سرخوردگي ميشوند. چون به تبع ارتحال حضرت امام، خبرگان رهبري، ليدر يکي از اين دو تفکر را به عنوان رهبر انتخاب کرده است. به نظر شما آن جريان چه کار بايد بکند؟
آن جريان سرخورده در اين گيج زدن، بايد چه کار بکند؟
قدرت تصميم گيري و قدرت تشخيص از آن سلب شده است. رئيس جمهور هم که همفکر رهبري است، آيت الله يزدي نيز جانشين آيت الله اردبيلي ميشود. در چنين فضاي سنگين، التهاب سياسي طبيعي است که ما اين دگرديسي را شاهد باشيم.پويا: پس ميتوان در يک نتيجهگيري کلي، سبب تغيير فکر برخي جريانها را عدم بصيرت آنها نسبت به مسئله مهم ولايت فقيه در نظام اسلامي دانست.دكتر متولّيان: همينطور است. ميبينيم که جريان موسوم به پيروان خط امام به علت فقدان بصيرت سياسي و ضعف تحليل و نداشتن ليدرهاي عاقل در درون، خود را روبهروي رهبري احساس ميکند و در تفکر سايهاش، به اين نتيجه ميرسد که بي مايه فطير است؛ بايد بروي پشتوانه را قوي کني؛ يعني در تفکراتش تغيير مشي ميدهد مانند مثال ارائه شده در كتاب تحريفات عاشورا(اثر شهيد مطهري) که کمي زهرماري هم بد نيست؛ کمي ثروت هم بد نيست؛ اگر ثروتي نداري، نميتواني در مبارزه شرکت کني و در انتخابات خرج کني. لذا خودش را از عرصه سياسي بيرون ميکشد و در لايههاي اقتصاديِ فقط، کار ميکند. پس از جنگ دنبال خودسازي رفتند. دنبال درس رفتند؛ دنبال اقتصاد، دنبال ... و اصلاً ديگر ديده نشدند. شما يک مرتبه ميبينيد در يک مقطع، نزديک 8 سال اينها غيب مي شوند. اصلاً نيستند. اما در اين 8 سال، جريان سازي سياسي با قوت دارد شکل ميگيرد؛ مثلاً جرياني که ميگويد جنگ ديگر تمام شده و بايد با حمايت از فئودالها و سرمايهداران و اعتماد سازي، آنها را براي بازسازي ايران جلب کرد، آمدند جريانسازي کردند؛ مثل سکولاريزه کردن انديشه و شکلگيري آن در نظام ما و در دانشگاهها. در حاکميت نيز شروع به يارگيري ميکنند و حلقه کيان را نيز تشکيل ميدهند.
در وزارتخانهها و حتي در حوزه هم يارگيري ميکنند. کسي مثل آقاي کديور به دنبال سکولاريزه کردن نظام است. انديشه لائيتيزه(بيخدايي) کردن انقلاب، باز دوباره جلو مي آيد و بحث واتيکانيزه کردن نظام را مطرح ميکند. به دنبال اين هستند که علما بروند در حوزه بنشينند و نظارت کنند؛ يعني جداسازي روحانيت از عرصه حاکميت و حکومت و انديشههايي از اين دست نوبهنو ميآمد. جريان روشنفکري نوين و ملي - مذهبيها دوباره آمدند که نه ملي بودند و نه مذهبي.
يک انديشه سياسي را تحت عنوان «کارگزاران سازندگي» شکل دادند که برخي هايشان همان وزراي دوران دفاع مقدس بودند؛ وزراي آن دوره بودند، اما اينجا آمدند دقيقاً برخلاف مشي آن موقع يک حزب سياسي تشکيل دادند. در چنين فضايي کاملاً ورق برگشت و صفبنديها زير و رو شد.پويا:به اتفاقات و بحرانهايي که پس از پذيرش قطعنامه در کشور رخ داد، اشاره کرديد. نظام چگونه از اين حوادث بيرون آمد؟دكتر متولّيان: اينجاست که ما به رهبري حضرت آقا و به اين لياقت در مديريت ميرسيم؛ آن جملهاي که حضرت امام فرمودند ايشان براي رهبري لياقت دارند. اين مديريت و شايستگي خودش را در بحران ها نشان ميدهد؛ به خصوص در بحران هاي سياسي و فکري. در اين عرصهاي که طوفان حوادث و بلاياي ريز و درشت نظام ما را کلافه ميکند و به قول حضرت آيت الله بهاءالديني (ره) که فرموده بودند اين بحرانهاي ما از بحرانهاي زمان جنگ بيشتر خواهد بود و به آقا گفته بودند «خودت را براي بحرانهاي بزرگ آماده کن»، در چنين عرصهاي حضرت آقا با تدبير، اين انديشهها را اداره ميکند تا جايي که امروز در نظام ما مردم براساس اين، گروهي را درخط ولايت دانسته و گروهي را در اين خط نميدانند.
در واقع، کاري که صورت گرفته در نگاه مردم اين است؛ يعني الان مردم نگاه ميکنند چه کسي در جبهه ارزشهاي انقلاب و حافظ ولايت فقيه است و چه کسي در اين جبهه نيست. البته زايش انديشههايي که مقابل ولايت فقيه قرار داشتند هم کم نبودند؛ مثلاً در طيف جبهه مشارکت که خود معجوني از انديشههاست؛ يعني از کساني که اساساً اجتهاد حوزوي را به هيچ وجه برنميتابند و به دين نگاهي فردي دارند و ميگويند مبناي عمل در دين، برداشتهاي فردي است و اصلاً اجتهاد و مرجعيت را به صورت صددرصد رد ميکنند. پويا: همانطور که گفتيد با مديريت رهبر معظم انقلاب، صفبنديها به زودي شفاف شد و جريانها به دو گروه خودي و غير خودي تقسيم شدند. نکته جالب اين است که بعد از حدود سه دهه از انقلاب، باز دولتي که شعارها و آرمانهايش همان اصول و ارزشهاي انقلاب اسلامي است، توسط مردم برگزيده ميشود.دکتر متولّيان: آقاي رابرت گيتس که قبلاً رئيس سازمان سيا بود و الان وزير دفاع ايالات متحده است، يک ماه و نيم پيش در شوراي سياست خارجي آمريکا ميگويد: هر کسي غير از احمدينژاد، ولو آنکه به مراتب راديکال تر و خشن تر از او باشد، رئيس جمهور بشود، طرف برنده ما هستيم. هر کسي غير از او رئيس جمهور بشود، برنده ما هستيم. پويا: مکمل صحبت شما گفتههاي خاخام بزرگ اسرائليهاست که تعبيري اينگونه داشته است که «دعا کنيد معجزهاي بشود که احمدي نژاد رئيس جمهور نشود».دکتر متولّيان: من و شما و همه نيروهاي ارزشي جامعه، باورمان اين است که جامعه اسلامي يک مسجد است. در مسجد هم يک محراب متصور است و در اين محراب هم دو تا امام را نمي شود فرض کرد. اگر يکي به امامت ايستاد و در آن محراب، امام شد، هر کس پشت سرش باشد، مأموم ميشود؛ ولو پشت سر علي (ع) و حسنين (ع) باشند، آنها هم در آن مقطع امام نيستند؛ آنها هم مأموم هستند و شرط قبولي عملشان هم تبعيت از امامشان است. در نماز سياسي هم که قرآن مي گويد «لا تقدموا بين يَدَي الله و رسوله»، تقدم و تأخر را در نظام سياسي اسلام ممنوع مي کند. پس اگر اسم دکتر احمدينژاد را ميآوريم، در واقع او براي ما يک مأموم مثل سايرين است. لذا من ميپرسم که انقلاب مگر با بعضي چه کرده است که حالا با رئيسجمهوري که همه شعارهايش متکي بر آن انقلاب است، چنين برميآشوبند. اين مقدمه را گفتم که اگر شما اسم ايشان را گفتي، اصلاً نه به منزله تعريف از اوست و نه حمايت و تأييد او و نه تکذيب ديگري؛ بلکه حمايت و تبيين جريان اصيل انقلاب اسلامي است که همه به دنبال آن هستيم و اينک در شخص رئيسجمهور(احمدينژاد)متبلور شده است. پويا: بحث جريانهاي سياسي کشور را از دوم خرداد به بعد چگونه ارزيابي ميکنيد؟دكتر متولّيان: فکر ميکنم اگر کمي وقايع 18تير سال78 را تحليل کنيم، بسياري مسائل روشن خواهد شد؛ روزهايي که مقام معظم رهبري به آن «روزهاي گريهآور» تعبير فرمودند. در فتنه قتلهاي زنجيرهاي، دستگاه امنيتي ما به کلي متلاشي شده بود و به تبع آن، دستگاه قضائي ما واقعاً کمتوان شده بود. دستگاه انتظاميمان هم با وقايع 18 تير از بين رفت. سازمان ثبت احوال هم که فشل شده بود و دريغ از اينکه بتواند بگويد اين فرد ايراني است يا خارجي؛ جالب اينکه يک نفر افغاني در مجلس ششم، چهار سال نماينده بود. آمدند و گفتند اين مردم، مردم اول انقلاب نيستند، پس بايد رفراندوم کرد و خود مردم نوع حکومتشان را دوباره انتخاب کنند. تا رفراندوم پيش رفتند؛ تمام فشارها را بر رهبر انقلاب وارد کردند و ميخواستند با يک رفراندوم کار حکومت ديني را تمام کنند. آقاي تاج زاده صريحاً اين مسائل را مطرح ميکند و ميگويد مشکل ما تغيير قانون اساسي نيست؛ ما به تغيير قانون اساسي راضي نيستيم. چرا که ساز وکار تغيير قانون اساسي در اختيار همان نهاد غير دمکراتيکي است که مورد انتقاد ماست. ما با ولي فقيه مشکل داريم. ما به دنبال نظام منهاي ولي فقيه هستيم. بعد ميگويد کما اينکه در دوران شاه مشکل ما قانون اساسي نبود که قانون اساسي شاه متأثر از قانون اساسي پيشرفته و مترقي بلژيک بود. از منظر آقاي تاج زاده و دارودستهشان، قانون اساسي ما قانون اساسي وازده دست چندمي است.
قانون مترقي براي بلژيک است و ميگويد با آن قانون مترقي قبل از انقلاب، مشکل ما زياده خواهيهاي شاه بود؛ اينک هم مشکل ما زياده خواهيهاي ولايت فقيه و غيردمکراتيک بودن اوست. ما اين را برنمي تابيم. در 18 تير، جمعي از خواص خدمت حضرت آقا رفتند و آقا را نصيحت کردند که «ديگر الان عصر جامعه مدني و توسعه سياسي است؛ بخشي از اختياراتت را واگذار کن!» چه اتفاقي افتاده بود که خواص آمده بودند در مقابل اين منطق روشن ايستاده بودند و ميگفتند «آقا شما اختياراتت را وابگذار». بعد مي گفتند الان دنيا در تب و تاب جهاني شدن است و ما هم تاب مقاومت در برابر اين موج را نداريم. يکي هم ظاهراً تحت اين تعابير جملهاي را عنوان ميکند که «حضرت امام هم اولش مي گفت تا آخرين قطره خون ميجنگيم، ولي عاقبت جام زهر را سرکشيد؛ پس شما هم مجبوريد جام زهر را سربکشيد.» پويا: واقعا چه اتفاقي افتاده بود؟دكتر متولّيان: چه اتفاقي افتاده بود؟ اتفاق اين بود که گفتمان حضرت امام در بين نمايندگاني که خودشان را نماينده مردم ميدانستند، مرده بود. به صراحت مطرح کردند عصر انقلاب سپري شده است. تصريحاً تأکيد کردند که انديشه امام متعلق به ده سال پيش بوده و الان ديگر جاي آن انديشه نيست و بايد آن را به موزهها سپرد. تصريحاً به ساحت مقدس نبي مکرم اسلام (ص) و به امام حسين (ع) اهانت کردند. يک روحاني که در اين نظام صاحب کرسي نمايندگي حضرت امام بود و در جايگاههاي مختلفي کار کرده بود و شخصيت و شأنيتي داشت در روزنامهاش با صراحت عاشورا را نتيجه کشتن سران بنياميه توسط علي(عليهالسلام) دانست؛ که «اين قصاص تاريخ است. او کشته و اينها هم کشتند.
خشونتطلبي خشونتطلبي ميآورد! مگر در دعاي ندبه نميخوانيد که در بدر و حنين و خيبر علي (ع) از آنها کشت، خوب آنها هم کينه به دل گرفتند و ايشان را کشتند، فرزند علي (ع) را هم کشتند. پس کربلا محصول خشونتطلبي علي (ع) است!»؛ اهانت به علي (ع) کردند. اهانت به امام حسين (ع) کردند. آن يکي با وقاحت تمام در «روزنامهزن» نوشت که اگر ما بپذيريم يک مرد مجاز است چهار معشوقه قانوني داشته باشد، در دنياي دمکراتيک بايد اين حق را نيز براي زنان هم محفوظ بدانيم؛ ازدواج چهارگانه را معشوقه مينامد و ميگويد اگر مرد ميتواند چهار تا معشوقه قانوني داشته باشد، زن هم ميتواند چهار تا معشوق قانوني داشته باشد؛ دمکراسي جنسي.ببينيد! دنبال اين موضوع بودند که همه ارکان ارزشي ما را زير سؤال ببرند؛ يعني صرفاً اين نبود که ولايت فقيه را حذف کنند. اينها در حقيقت به دنبال هدم همه چيز بودند و بلايي که در آن عصر سر نظام ما آمد، سيلياي که نظام ما از اين اوباش سياسي خورد، من ترديد ندارم در دوران پادشاهان خشن و خونخوار تاريخ ايران هم رخ نداد؛ در دوره هيچ پادشاهي، آن خون خوارترينهايشان که از چشم مردم تپه ميساختند، اينچنين سيلي به گونه کشور ما و به اسلام نزدند.پويا: چگونه اين ضربه به نظام ما وارد شد؟دكتر متولّيان: يک دستگاه اطلاعاتي در جهان تمام توانش را ميگذارد که بيايد يکي از ارکان امنيت يک کشور را يک ذره سست بکند. امنيت هر کشوري پنج رکن دارد. يعني اگر اين پنج رکن خوب کار کنند امنيت برقرار است؛ هر کدامش کار نکند و يا ناهماهنگ باشد، اين امنيت مشکل دارد. اولين رکن، رکن تبليغاتي يک نظام است که بايد عمليات رواني بکند و مردم را سر خط مبارزه نگه دارد. روحيه را بالا بياورد و روحيه دشمن را بشکند. دو عمليات رواني بايد انجام شود؛ عمليات رواني تحکيمي براي خودي ها، عمليات رواني تخريبي براي دشمنان. دومين رکن، نظارت محسوس است. هر دستگاه سياسي در جهان ارگانهايي را درست ميکند که کارشان مراقبت بر اجراي صحيح قانون باشد؛ مثلاً پليس سر چهارراه ميايستد که مردم قانون را رعايت كنند. رکن سوم، نظارت نامحسوس است.
هر کشوري يک سري چشم هاي پنهان در دستگاه اطلاعاتي درست ميکند که اينها مراقبند که در لايههاي زيرين، کسي خلاف قاعده عمل نکند؛ رکن چهارم، دستگاه قضايي است که امنيت فردي ايجاد ميکند و ميگويد هرکس تخلف بکند با او برخورد ميکنم. رکن پنجم، ارتش امنيتي است که در کشور ما به سپاه سپرده شده. چون ارتش مرزبان ماست. در قانون اساسي حوزه اقتدار امنيتي نظام و حفاظت از دستاوردهاي نظام به سپاه سپرده شده است.
بزرگ ترين دستگاههاي اطلاعاتي جهان در يک پروژه مشترک با تمام دستگاههاي اطلاعاتي هم پيمانشان قادر نيستند ريشه يکي از اين ارکان را بزنند. ميتوانند مسئله درست کنند و يا يک بهانه بينالمللي برايش درست کنند؛ مثلاً فلان جاسوس را بگيرند و بحران درست کنند؛ اما در کشور ما، به يد با کفايت رئيس جمهور وقت، همزمان، چهار رکن از اين اركان و ستونها زده شد. من ميگويم اگر سرويس جاسوسي انگلستان، سيا، موساد و تمام همپيمانان آنها در يک جبهه جمع بشوند، نميتوانند يکي از اين ارکان را بلرزانند؛ کمااينکه در دوران دفاع مقدس هم نتوانستند به ما لطمهاي بزنند و مثل کوه استوار مانديم. آن منشور روحانيت حضرت امام، تفسير هشت سال جنگ ماست که ما اينچنين هستيم، اما رئيس جمهور محترم دوران اصلاحات، چهار تا از اين ارکان را نابود کرد؛ با پروژه موهوم و خيالي قتلهاي زنجيرهاي! اين مسئله در آن دوران، دستمايه يک پروژه سنگين سياسي شد تا ارکان حاکميت امنيتي ما را نابود کنند. دستگاه تبليغاتي ما متلاشي شد؛ همه رفتند سراغ ماهواره، روزنامهها و شب نامههاي زنجيرهاي. دستگاه اطلاعاتي ما به کلي متلاشي شد و دستگاه انتظامي ما در 18 تير نابود شد. دستگاه قضاييمان هم که چيزي از آن نماند؛ فقط سپاه باقي مانده بود.پويا: خوب، حالا براي اين رکن باقيمانده چه اتفاقاتي افتاد؟دكتر متولّيان: فرمانده سپاه در قم سخنرانياي داشتند با اين مضمون که ما زمان جنگ با دشمن، مقابل و رو در رو بوديم. هر دو همديگر را ميديديم و سلاح هردويمان توپ و گلوله و تانک بود. اما امروز جبهه جديدي مقابل انقلاب باز شده است که صلاحش زبان و حرف و نوشته است و شما بايد براي مقابله با آن قلم به دست بگيريد. پس از آن روزنامههاي زنجيرهاي جنجالي بر پا کردند که فرمانده سپاه تهديد کرده است و به انتقاد و تضعيف کردن سپاه پرداختند. عدهاي در سپاه گفتند بياييد اين صحبتها را توجيه کنيم و جنجال را بخوابانيم، اما برخي فرماندهان به اين نتيجه رسيدند که تنها خاکريزي که باقي مانده، سپاه است و بايد با قدرت وارد عرصه شود. آنها معتقد بودند همين يک رکن براي نظام باقي مانده و اگر آن را نيز از پا درآوريم، کار امنيت نظام تمام است. يک ميتينگ در دانشگاه تهران گذاشته شد و فرمانده سپاه، خبرنگاران را هم دعوت کردند.
فرمانده سپاه مسائلي را گفت که استنتاجش اينها بود که «از قول من در روزنامهها نقل کردند که سپاه ميخواهد زبان در بياورد؛ چنين بکند، چنان بکند. در اين جمع به شما ميگويم که از قول مستقيم من بنويسيد رحيم گفت همه را شناسايي کردهايم. آنچه که مانع جدي اقدام ماست، فرمان ولايت است. اگر ايشان فرمان دهند، خواهيد ديد که همه را ميگيريم و چون شناسايي شدهاند، هيچ کسي راه فرار ندارد».
وحشت زده شدند و گفتند اين خاکريز خيلي خاکريز بزرگي است؛ عقبنشيني کردند، اما بعد در تحليلهاي درون گروهيشان به اين نتيجه رسيدند که سپاه لاف زده و خالي بسته است. گفتند اينها را ما در انتخابات فراموش کرده بوديم. در انتخابات 76 اينها آيه نازل کردند که تکليف شرعي، ديني، عرفي و ملي شماست که به آقاي الف رأي بدهيد، اما اين هرم سپاه بيش از نيمي از بدنهاش به آقاي ب رأي دادند. اين نشان ميدهد که بدنه سپاه حرف آن صدر را نمي پذيرد. با اين بدنه که حرفش را گوش نميدهد ميخواهد با ما مبارزه کند؟ اينها فرمان نميبرند. پس ما ميتوانيم به خط بزنيم. در 18 تير به خط زدند؛ به خط انقلاب زدند و بحران هم بحران بسيار بزرگي بود.پويا: آيا توانستند اين رکن را هم از پا درآورند؟دكتر متولّيان: دو فضا کنار هم طراحي شده بود؛ فضاي اول بحران داخلي بود. در اين بحران قرار بود التهاب سياسي درست کنند و خرابيهاي زيادي به بارآوردند. روزنامه سلام شروع کرد و تا آنجا کشيده شد که بنا داشتند راديو ايران را هم در ميدان ارک بگيرند و با هدايت تاجزاده به سمت بيت رهبري بروند. اراذل و اوباش جلوي وزارت کشور آمدند و در آنجا آقاي تاج زاده به عنوان معاون سياسي وقت وزير کشور، خيلي آشکارا آنها را به بيت رهبري راهنمايي کرد. در يک چنين زماني، بحران خارجي هم کليد ميخورد. ترکيه که عضو پيمان ناتو است به ايران حمله هوايي ميکند و 53 نفر ايراني کشته ميشوند. قرار بر اين بود که در فاز دوم اين عمليات ناميمون براي تجزيه ايران اقدام شود. در اين فضا قرار شد سپاه را تحريک بکنند و با حرفهاي اتوکشيده به سپاه بگويند که ميشود اين بحران داخلي را کنترل بکنيم، ولي به دشمن بايد بفهمانيم که ما مثل گرگها حتي اگر گوشت همديگر را بخوريم، استخوان همديگر را نميخوريم؛ دشمنمان را ميشناسيم. پس به سپاه گفتند با موشک پاسخ ترکيه را بدهد. با اين انگيزه که اگر موشک ما در ترکيه روي زمين بيايد، ناتو بگويد به سرزمين من حمله شده.
چون ترکيه عضو پيمان ناتو است. در آن التهاب قرار بود آمريکاييها به بيش از 90 نقطه حمله کنند. آمريکاييها پروژه مشترکي را با ناتو شروع کنند تا کاري که در کوزوو کردند در ايران انجام دهند و ايران را ايرانيزه کنند؛ مثل جمهوري هاي بالکان تجزيه بکنند. نقشه هايش همين الان هم در اينترنت موجود است. حد ايراني که قرار شد درست بکنند با نام ايران، شمالاً کوه هاي البرز آن طرفش براي ما نه، غرباً کوههاي زاگرس آن طرفش براي ما نه، شرقاً کوير طبس و جنوباً حد يزد و کرمان بود. يک فضايي اين وسط که به هيچ کجا هم راه نداشته باشيم؛ به هيچ آبي هم راه نداشته باشيم. دورتادورش جمهوري اهواز، جمهوري مهاباد، جمهوري آذربايجان و جمهوري ترکمنستان باشد. در اين بحران سپاه با تدبير خردمندانه حضرت آقا موشک شليک نکرد. پويا: عکسالعمل مقام معظم رهبري چه بود؟دكتر متولّيان: حضرت آقا فرمودند فعلاً داخل را دريابيد که وقت براي پاسخ گفتن به ترکيه هست. جلوي اين توطئه بزرگ را گرفتند و بعد هم به اينها ثابت شد که سپاه پاسداران لاف نزده است. بيست دقيقه هم نتوانستند مقاومت بکنند. سپاه داشت ميرفت خودش را آماده مقابله كند که اينها همه گم شدند. اصلاً سپاه در صحنه نيامد. سهشنبه شوراي هماهنگي تبليغات جلسهاي تشکيل داد که بنده هم آنجا بودم و با ترس و لرز فقط مصوب کردند در حمايت از صحبتهاي روز دوشنبه حضرت آقا در مقابل دانشگاه تهران ميتينگ برگزار كنند. مصوبه شوراي هماهنگي تبليغات که ساعت 11:30 تصويب شد، قرار بود در اخبار ساعت 14 صدا و سيما پخش شود. آقاي تاجزاده قبل از ساعت14 به تمام فرمانداريهاي کشور محرمانه و مستقيم ابلاغ ميکند که برابر خبر واصله، شوراي هماهنگي در حمايت از فرمايشات حضرت آقا تصويب کرده است تا در مقابل دانشگاه تهران يک ميتينگ برگزار شود.
ممکن است عدهاي از انسانهاي اخلالگر به قصد برهم زدن نظم عمومي و... بخواهند در شهرها تحرکاتي راه بيندازند؛ قوياً تأکيد ميگردد که تمام ابزارهاي امنيتي موجود در حوزه جغرافيايي امنيتي خودتان را در شهرستان به کار بگيريد و مانع از حضور افراد در خيابانها شويد؛ يعني ميخواستند کاري بکنند که هيچ کسي به حمايت از حضرت آقا، در خيابان نيايد. آقاي تاجزاده استانداريها را دور زد و يک دفعه به هزار شهر اينگونه ابلاغ کرد. فردا مردم در خيابان آمدند و هيچ نيروي امنيتياي هم نتوانست جلوي مردم را بگيرد. يک راهپيمايي سراسري در کل ايران شکل گرفت.پويا: اين راهپيمايي چه شاخصههايي داشت؟دكتر متولّيان: اين راهپيمايي واجد ويژگي هاي عجيبي بود. اولين ويژگياش اين بود که طراحي قبلي نداشت. دومين ويژگياش اين بود که نشاني از حتي يک حزب سياسي در آن ديده نميشد. اصلاً بحث خودي و غيرخودي نداريم که بگوييم مثلاً فلان حزب بود يا فلان حزب نبود. مطلقاً حزبي در آن نبود. سومين ويژگي سياسياش اين بود که غير از عکس آقا و امام، تصوير ديگري در دست مردم ديده نميشد و ويژگيهايي از اين دست زياد داشت. شعارها فقط در جهت تأييد حضرت آقا بود و بس؛ هيچ شعار ديگري جز اين شنيده نميشد. اينها اغلبشان جوان بودند؛ اگر فيلمهاي راهپيمايي روز 23 تير78 را بررسي کنيد، خواهيد ديد که اغلب اينها جوان بودند. جوانهايي بودند که آقا طي سال هاي 68 تا 78 پرورش داده و تربيت کرده بود. زماني بود که امثال آقاي خانيکي و تاجيک تحريک ميکردند که ديگر عصر انقلاب تمام شده، ميگفتند اصلاً ديگر جوان نيازهايش، ديدگاههايش، شهادتطلبي و جهاد نيست؛ الان ديگر عصر گفتمان بينالمللي، اينترنت، چت کردن و اين حرف هاست و در نقش مصلح هم در ميدان ميآمدند.من در خانه يکي از سران شان رفته بودم. موقعي که خوب رجزش را خواند، گفتم من هر چه در خانه تو نگاه ميکنم، ميبينم که برج ايفل هست، ولي حتي يکي از آثار باستاني کشور خودمان نيست. تو اصلاً اعتقاد به ايران نداري. برج ايفل داري، ولي لااقل نماد تخت جمشيد را در خانهات نداري. حالا عکس حضرت آقا و امام نميخواهيم داشته باشيد.
چرا اينهمه ادعاي ايراندوستي ميکنيد؟به هر حال اين جوانها به ميدان آمدند و انقلابي کردند که من اسمش را انقلاب سوم ميگذارم.پويا: يعني بسيج عمومي مردم در سراسر کشور را در حمايت از رهبر معظم انقلاب، به اهميت يک انقلاب ميدانيد؟دكتر متولّيان: بله. من اسمش را انقلاب سوم گذاشتهام و معتقدم انقلاب اول با هدف طاغوت زدايي بود. آن انقلاب گستردگي داشت و همه آحاد مردم در آن شريک بودند و کمر طاغوت 2500 ساله را شکستند، اما عمق آن بيشتر به مبارزه با مستکبرين باز مي گشت تا درک صحيحي از اسلام امام. ما خودمان را متولد شده همان سال ميدانيم؛ يعني در زمان حضرت امام بود که تازه متولد شديم. قبلش اصلاً مسلمان نبوديم؛ نماز ميخوانديم، ولي با چه اسلامي؟
انقلاب دوم، انقلاب استکبار زدايي بود. ما کمر استکبار را در حادثه 13 آبان شکستيم. انقلاب دوم بود که حضرت امام فرمودند انقلابي از انقلاب اول بزرگتر. اين انقلاب به عکس آن، عمق بيشتري داشت، ولي گستردگي نداشت. اما انقلاب سوم، انقلاب ولايتخواهي مردم بود. انقلاب ولايتمداري مردم بود؛ عنصر ولايت که به زعم آقاي فرانسيس فوکوياما زرهي است که ضامن امنيت پرنده بلند پرواز شيعه ميباشد. اين انقلاب متضمن دو ويژگي بود: هم به وسعت تمامي مردم ايران گستردگي داشت و هم بسيار عميق بود. به عمق اسلام ولايي و اسلا م ولايت مطلقه فقيه در مقابل همه ياوههايي که در روزنامههايشان نوشته بودند و هنوز هم ادامه دارد.پويا: حضور امروز اين جوانان را در صحنههاي سياسي کشور چگونه ارزيابي ميکنيد؟دكتر متولّيان: ميتوان حضور اين جوانان را از آن به بعد بسيار واضح احساس کرد. آنها کم کم در ميدان انتخابات وارد شدند. در انتخابات دومين دوره شوراهاي اسلامي همين جوانهايي که هيچ کس باورشان نميکرد وارد شدند و بسياري از آنها نيز انتخاب شدند. در کل کشور، آمار شوراهاي دوم، همه جوان هستند؛ جوان هاي خودباوري که باور داشتند بايد در ميدان بيايند و از آقا حمايت کنند. يکيشان از آن پيرهاي سياسي، اعم از اين طرفي يا آن طرفي نبودند. انتخابات شوراها را برنده شدند و يک دفعه سرها برگشت. واقعاً در آن باتلاقي که درست شده بود، يک متر جا پيدا کرديم که از ولايت دفاع کنيم. در اين باتلاق يک سکويي درست شد به نام شوراهاي دوم؛ در فضايي که جايي براي دفاع از ولايتمان برايمان باقي نمانده بود. آنها با حضور خود در انتخابات بعدي، يعني انتخابات مجلس نيز برنده شدند و يک دفعه همه مجلس، البته نه کاملا(چون آدمهايي که آنجا بودند درکهايشان فرق ميکرد، ولي لااقل در بدبينانهترين شکلش اينکه 60 درصد) براي پيروان ولايت بود.
بعد انتخابات رياست جمهوري رسيد. حالا «انا شريک»ها سر زبانها آمد. ما هم هستيم. در حالي که در ميان اصولگرايان هم برخي جريانهاي حزبي به دنبال سهمخواهي برآمدند و سنتيها هم طرفي را ميکشيدند. باز اين جوانها بودند که مسير انتخابات را مشخص کردند و در ميانه تعدد کانديداهاي اصولگرا، کسي را برگزيدند که فارغ از کشمکشهاي حزبي بود و بدون هيچ وابستگي و ديني به گروهها، پرچم ولايت و شعارهاي انقلاب را مطرح کرده بود.
اين جريان اينجا هم برنده شد. اتفاقي اينجا افتاد و آن اتفاق اين بود که اين جرياني که آمد حاکم شد، مشارکت ديگران را نفي کرد و مشارکت احزاب را از بزرگ و کوچکشان نفي کرد. گفت هر که اهل خدمت در ميدان باشد، بيايد. ما سهم حزبي نداريم؛ کما اينکه سهم قومي هم نداريم. همان حرفهايي که عبدالله رمضانزاده، هنوز هم در هاون ميکوبد و ميگويد که «آقا! قوم کُرد اين تعداد نفرند، چند تا کرسي از وزراي دولت و مجلس را دارند؟» مقام معظم رهبري آمد و گفت به دنبال يک نظام فکري هستيم که آدمهايي که شايسته هستند، روي کار بيايند؛ نه به زبانشان کار داريم، نه به قوميتشان کار داريم و نه به جنسيتشان. تحليل نمي کنيم که اين جمله را عمل کردند يا نکردند. به دنبال اين هستيم که اينها اساساً براساس اين شعار سهمي براي احزاب قائل نشدند؛ کمااينکه قانون اساسي نيز سهمي براي قوميت ها تخصيص نداده است.پويا: اين موج تازه چگونه ايجاد شده بود؟دكتر متولّيان: سال 71 بود که رهبر فرزانه انقلاب بحث عبرت هاي عاشورا را مطرح کردند. بعد از آن، به تناوب بحث عوام و خواص و رسالت خواص را مطرح کردند. سپس بحث خودي و غيرخودي را مطرح کردند. در يک مقطعي از زمان، حضرت آقا بيان کردند که اگر شما در ميدان نمانيد بعدها يک عدهاي ميآيند که شما را دعوت به اسلام انقلابي ميکنند؛ اين فحواي آيهاي از سوره بقره بود. همين اتفاق افتاد که امام ما، حضرت آقا چفيه انداختند و يک جنگ آغاز شد. از آن موقع هم چفيه را برنداشتند. چون جنگ هنوز ادامه دارد و در مصلاي تهران گفتند که کربلاي ديگري واقع خواهد شد. مطرح کردند که صلح امام حسن (ع) واقع نخواهد شد و اگر اتفاقي بيفتد قطعاً خون سرخ حسيني (ع) را شاهد خواهيد بود. از آن زمان ديگر چفيه گردن ايشان بود. آقا در سال 74 فرمان تشکيل قرارگاه ثارالله را صادر کردند دو سال قبل از سال 76 آقا ميدانستند که لايه لايه ميکروفيزيک قدرت براي تصرف عرصههاي حاکميت ما در مجلس و در وزارتخانهها دارد شکل ميگيرد. در اين فضا آقا بعد از 76 آمد شهر به شهر شروع کردند در مقابل، فرهنگسازي ميکردند و استان به استان نيروهاي انقلاب را سيراب ميکردند و پرورش ميدادند.پويا: براي چه مردم از اصلاحطلبان روي برگرداندند؟دكتر متولّيان: 20 ميليون جوان ما در تب و تاب مشکلات شان ميسوختند: مشکل اقتصاد خالي جيبشان را داشتند؛ مشکل ازدواج داشتند، مشکل بحران شخصيت اجتماعي شان را داشتند. واقعاً بيکاري اينها را رنج ميداد؛ مشکل فساد اخلاقي جامعه را داشتند؛ مشکل فساد اقتصادي داشتيم؛ مشکل بيبندوباري و هرزگي و قاچاق دختران، مشکل مواد مخدر را داشتيم و دهها و صدها مشکل ديگر و از جمله، مشکلات امنيتي اشرار مسلح هم دوباره آغاز شده بود که هنوز ادامهاش از آن دوران باقي مانده است. اما اينها مشکل نبود. مشکل اصلي، اين چهار نفر بودند که چرا خونشان روي زمين ريخته شد. رئيس جمهور ما دنبال اين بود که اين چهار نفر را کشتند. ميگفت من ميخواهم ريشه را بخشکانم. ريشه چه را ميخواهي بخشکاني؟ ريشه 20 ميليون جوان را خشکاندي؛ اما حضرت آقا آمد اين 20 ميليون جوان را احيا کرد. آقاي احمدينژاد، بي رودربايستي در يک روي سکه، نماد اين 20 ميليون جوان است که آقا ساخته است. پويا: به نظرتان سبب دشمني با دولت فعلي چيست؛ آن هم دولتي كه اين همه مورد تأييد و تشويق حضرت آقاست؟دكتر متولّيان: دولت احمدينژاد يک نماد است. اين نماد بايد بشکند. اگر اين نماد بشکند، يعني توان آقا شکسته شده است. براي اينکه آقا ميرود در دانشگاه علم و صنعت ميگويد آقاي احمد متوسليان و رئيس جمهور متعهد، کارآمد، انقلابي، پرکار و شجاع کنوني از اين دانشگاه بيرون آمده است. شجاع را در مقابل جمله قبلي ميگويد که فرمودند کار انقلاب با شاه سلطان حسينها به سرانجام نميرسد. چون يک نماد از يک انديشه است. من اصلاً راجع به احمدينژاد حرف نميزنم. شخص احمدينژاد را ممکن است من قبول داشته باشم يا قبول نداشته باشم. بحث من اين است که ايشان نماد انديشه اصيل انقلابي است. آقا در سخنرانيهايشان شهر به شهر آمدند و نيازهاي اصلي مردم را به مسئولان گوشزد کردند. فرمودند امروز نياز اصلي مردم ما و دغدغه اصلي مردم ما رفع فقر، بيکاري، فساد به جميع جهاتش، تورم وتبعيض است.
پنج مشکل اصلي مطرح کردند و بعد هم خودباوري را به اين جوانها آموختند. در هر استاني رفتند دنيا ميديد اينهايي که آقا را احاطه کردهاند و يک ساعت، دو ساعت، سه ساعت، پاي هر صحبت آقا عاشقانه نشستهاند، همه جوان هستند؛ همه اينها نسل سومياند که به دنبال انقلاب سوم هستند. امروز هم اينهايي که در اين شهرها جمع ميشوند، ارادتشان به احمدي نژاد، ارادت به حضرت امام است. ارادت به اين گفتماني است که دوباره زنده شده است. اين پرچم بايد بيفتد. چرا آقاي رابرت گيتس ميگويد اگر اين آقا بشکند، پيروز ميدان ماييم؟
چون هر فرمانده ديگري بگذاريد، به هرحال اين پرچم زمين افتاده است. اين پرچم اگر بيفتد، تا بياييد يکي ديگر را علم کنيد و تا بياييد ادبياتش را جا بيندازيد، ما کار خودمان را کردهايم. به دنيا هم القا ميکنيم که ما سرنوشت ها را تعيين ميکنيم. تا حالا توي بوق ميکرديد ايران سرنوشت رؤساي جمهور آمريکا را تعيين ميکند، ولي ديديد که ما رئيسجمهور آمريکاستيز شما را کنار گذاشتيم. اين که چه کسي جاي او بيايد، ديگر مهم نيست. مهم اين است که ما اين را با دستگاه تبليغاتيمان زمين زديم.پويا: اما بيش از دشمني، يك نوع عصبانيت و كينه عجيب نسبت به اين دولت ديده ميشود؛ حتي از داخل.دكتر متولّيان: احزاب سياسي ما آن شاهراهي که در آن رانندگي ميکنند، طراحي شده توسط غربيهاست و لاجرم به براندازي نظام ميانجامد. مثل اين ميماند که شما يک سفره را پهن بکنيد و در اين سفره غذاي مسموم بگذاريد حالا فرق ميکند که چه حزبي سر اين سفره بنشيند. هر کسي بنشيند، بعد از تناول اين غذا، اسهال و استفراغ است. اين مسيري که طراحي کردند و اين گاردهايي را که در نوع نگاه حزبي زدند، بيشک به براندازي نظام ميانجامد. غربيها ما ايرانيها را از خودمان بيشتر ميشناسند؛ اقوام ما را هم؛ يعني شما اگر به عنوان يک دانشجو در اين مملکت بخواهيد راجع به فلان قوم تحقيق کني، ترديد نکن حتي يک صدم منابع تحقيقاتي را که در انگلستان پيدا ميکنيد، اينجا پيدا نميکنيد.
با اين وجود مي دانيد مشکل شان چيست؟
تنها يک مشکل دارند و آن اين است که نظام ما را نمي شناسند و الا مردم ما را خوب مي شناسند، فرهنگ ما را خوب ميشناسند. اين مدل را نميشناسند. چرا بايد اين انقلاب بشکند؟
چون در طراحي چهارصد ساله شان از رنسانس يا زايش جديد تا به امروز، اينها به رفتار سياسي مردم مدل دادند و همه مدلها قراردادي شده؛ به طوري که اگر توپ به دستت بخورد، هَند است و نميتواني در نظام بين الملل هم تخلف بکني. ميگويند تو بيخود ميگويي. اين تروريسم است؛ تو هر چه بگويي، چهار تا آدم در کشورشان که اشغال شده است، دارند مقاومت ميکنند. اينها حق دارند بگويند نه؛ ميگويند اين مصداق تروريسم است و همه دنيا هم اين حرف را تأييد ميکند. نميتواني با اين قضيه مقابله کني. چرا که دنيا اين را پذيرفته است. چون اين مدل است. مثلا در نيکاراگوآ يکسال بعد از انقلاب ما ساندنيستها انقلاب کردند. در آن انقلاب آنها گفتند اين مدل، مدل جهاني است؛ شما که نميتوانيد تخلف کنيد. آنها هم ميگفتند قصد تخلف نداريم. گفتند اگر تخلف بکنيد، شما را متحجر ميناميم تا در دنيا مطرود شويد.
ضمن اين که اين مدل ها را دارند، چنان ميکنند که در بازي اقتصادي هم سهمي نداشته باشيد؛ نه چيزي از تو ميخرند، نه چيزي به تو ميفروشند. يک جاسوس به نام خانم «وايولتا باريوس چامارو» از سازمان سي.آي.اي فرار کرد و به نيکاراگوآ پناهنده شد. در حالي که جاسوس بود و شماره جاسوسي داشت، پناهنده شد و بعد تابعيت نيکاراگوآ را اختيار کرد. در اين يک سال، تمام بلندگوهاي تبليغاتيشان از او يک اسطوره ساختند. عليه سيا سخنراني و افشاگري ميكرد. کاري که بني صدر اول انقلاب، اينجا انجام ميداد. يک سال بعد ميخواستند انتخابات رياست جمهوري را برابر قواره غربي برگزار بکنند، آقاي دانيل اورتگا کانديدا شد و خانم «چامارو» کانديداي آزاد ناميده شد.
مردم همه آمدند به اين خانم رأي دادند. بعد خانم «چامارو» وقتي که رئيس جمهور شد، تبار ساندنيست ها را اليالابد نابود کرد و نسل کشي انجام شد. نسل کشي يک انديشه؛ انديشهاي که در آن يک عده افراد مسيحي و باسواد و باغيرت بودند، اما راحت محو شدند. آقاي اورتگا بعد از بيست و چند سال رئيس جمهور شده، ولي جرئت نميکند بگويد ساندنيست هستم. مثل انصار حزب الله که آنچنان در دوم خرداد به آن حمله کردند که امروز شما چفيه گردنت باشد، جرئت نميکني بگويي من حزب الله را قبول دارم. همين الانش هم مطرود ميشويد؛ در حالي که برويد تحقيق کنيد که انصار حزب الله چه کساني بودند. يک مشت جوان باغيرت طرفدار ولايت و طرفدار دين. هيچ ويژگي ديگري نداشتند. دنبال اين هستند که يک دورهچهارساله نفسي بکشند و احمدينژاد رأي نياورد تا فعلاً بتوانند خود را بازسازي بکنند. اين نظام سياسي براي غرب شناخته شده نيست. اين نظام چون شناخته شده نيست، تيرها در آن اثر نميکند؛ از همين رو بايد هم عصباني باشند.پويا: چه موانعي در مقابل اين هجوم همه جانبه غرب، نظام ما را حفظ کرده است؟دكتر متولّيان: اينها به دنبال اين هستند که نظام واژگون بشود. نظام، يکي از گوشه هايش نظارت استصوابي است که چون سدي در برابر آنهاست. از ديگر ويژگيهايش مثلاً بحث اختيارات ولايت فقيه است. ميگويند غيردمکراتيک است؛ البته در بعضي از حوزهها رأي مردم در نظام اسلامي كارايي ندارد؛ در امامت، اختيار ذاتي امام است و قابل تفويض هم نيست؛ قابل نيابت است؛ يعني آنچه در جهان تشيع برگزار ميشود، نيابت از امام زمان(عج) است. چون يک امام بيشتر نداريم در دين. اين طور نيست که بگوييم رأي ميدهيم فلاني بشود امام جماعت. رأيي نيست. ربطي به مردم ندارد؛ مثلاً بگوييم مردم رأي گيري کنند رئيس قوه قضائيه ما کي باشد. مگر ميشود منصب قضا را دموکراتيزه کنيم؟ اين منصب امامت هم از همانهاست. دموکراسيبردار نيست. حضرت امام آن زمان ميدانست و مدلي ارايه داد که دهن همه اين احمقها را ببندد. خبرگان رهبري يعني همين. خبرگان رهبري يعني اينکه دهن همه احمق هاي کره زمين بسته شود و اين سخن از خود امام معصوم، امام زمان (عج) است. نظام امام زمان در دوران غيبت صغري يک تمرين براي ما بود که در غيبت کبري چه کنيم.
همانطور که آنجا امام زمان نصب ميکرده، اينجا نيز امام زمان نصب ميکند. انديشه سياسي حضرت آقا را که براي غرب، نظام ناشناختهاي است، هنوز هم پس از 30 سال ذرهاي نميشناسند و سر سوزني نسبت به آن شناخت ندارند. مقام معظم رهبري با همان مدلها آنها را زمين ميزنند. دموکراسي ديني دارد. ميگويد که دموکراسي غربي، فشل و پنچر است. آنها ميگويند حماس تروريست است، اما مردم فلسطين به آنها رأي دادند؛ خوب، اين ديگر دموکراسي است و آنها حاکم يک ملت شدهاند. حاکم که تروريست نميشود. ميگويند حزب الله تروريست است.
خوب، اگر شما معتقد به دموکراسي هستيد، مردم رأي دادند که آنها تروريست نيستند. افغانستان را اشغال ميکنيد، مردم رأي ميدهند يونس قانوني در مجلس نماينده ميشود. آن طرف اشغال ميکنيد، مردم رأي ميدهند. آقاي نوري مالکي نخست وزير ميشود و با ادبيات خود آنها به جانشان ميافتد. پس نه تنها مدل ما ناشناخته است، رهبري نظام با مدل خود آنها دارد با آنها ميجنگد. اذناب داخلي آنها نيز چون جرئت نميکنند و به مصلحت نمي دانند در اين زمان به آقا حمله کنند، به نماد اين انديشه حمله ميکنند؛ به اين نماد حمله ميکنند و از آن عصباني هستند.پويا: وقتي به تاريخ انقلاب اسلامي نگاه ميكنيم، در تمام جريانهاي غيرخودي طي نيم قرن گذشته، پيرکفتارهاي معنوي هستند كه براي مقابله با اصول انقلاب و نظام، به گروههاي زير مجموعه، خطوط كلي را ميدهند. اين پدران معنوي و فكري را در كدام گروه و جريان ميبينيد؟ دکتر متولّيان: جريان نفاق به مقتضاي زمان رنگ عوض ميکند. جريان نفاق در اسلام يک جريان وارداتي است كه در نبرد يهود و شيعه طراحي شده است و به مقتضاي زمان و محيط، رنگ محيط را گرفته و از ادبيات حاکم بر زمان استفاده مي کند. از زمان حاکميت خلفا تا سلطنت پهلوي در هر نقطهاي از ملل اسلام، اگر پادشاه و خليفهاي بوده، مشاور آن يک يهودي بوده است. مشاور رضاشاه، ريپورتر اول، مشاور محمدرضا، ريپورتر دوم، اولي اردشير و دومي شاپور، هر دو هم يهودي هستند. اكنون جريان نفاق را ميتوان در خط ملي مذهبيها يافت. کتابهاي بازرگان و طيف آنها را بخوانيد، ميبينيد كه واقعاً مملو از اشارات منافقانه است. تفاسيري که از آيات دارند، يک نگاه منافقانه از اسلام را ارائه ميدهند.در زماني که ادبيات غالب سياسي در کشور ما، کمونيستي بود، مثل خلق، خلق قهرمان، کارگري و توده زحمتکش، براي آنكه نفوذ خود را در عرصه حاکميت ديني داشته باشند، آن زمان سازمان مجاهدين خلق ايران را راهاندازي كردند. منافقين واقعاً از دل ملي - مذهبيها در آمدند. اسناد موجود است. انقلاب که شد، همان نفاق، طنازي و جلوهگري ديگري كرد و با ادبيات انقلابي وارد شد و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را راه اندازي نمود. چون بحث جهاد در آن دوره مطرح بود، شدند مجاهدين انقلاب اسلامي. تفاوتي هم در رفتار و بيانيههاي آنان ديده نشد. سازمان مجاهدين خلق به براندازي روي آوردند، اينها بر مشي فشار سياسي تكيه ميكنند. جنگ و جهاد كه تمام شد، عصر، عصر سازندگي شد.
ميبينيم همان جريان نفاق که اول خود را نشان نميدهد آشكارا و به راحتي ميآيند و از ملي - مذهبيها، از بازرگان و از مصدق حمايت كرده و براي آنها کنگره ميگيرند. مي بينيم پدر معنوي اينها نيز همان پيشينيان هستند. کارگزاران سازندگي، همان منافقين اين دوره هستند. از اين مقطع كه ميگذريم، زمان توسعه سياسي ميرسد و جامعه دموکراسي محور ميشود. در اين دوره جبهه مشارکت ايران اسلامي، جبهه جايگزين ادبيات نهضت ميشود. چون نهضت بار انقلابي دارد، جبهه را با آن منظور جايگزين نهضت کردند. فعلاً آنها حاکم نيستند، ولي به محض اينکه حاکم بشوند، ادبيات غالب روز هر چه باشد، براي آن حزب درست مي کنند. ممكن است كسي بگويد پيرها چکار ميتوانند کنند؟ بله؛ ميخواهم بگويم اين پيرها همانهايي هستند که امام فرمودند: «پدر معنوي منافقين!». الان هم اين جريان زنده و فعال در لايههاي زيرين، خطدهي ميكند.پويا: در مراسم تشييع و ختم آقاي بازرگان در قم آقاي «ع.ت» كه به ظاهر يک دانشجوي رزمنده و عدالتخواه انقلابي بود، پا به پا و درست کنار ابراهيم يزدي حركت ميكرد. برايم سؤال بود، ايشان كه از رزمندگان بسيجي بوده در کنار آقاي ابراهيم يزدي چه كار ميكند؟ پس از گذشت زمان و موضعگيريهاي آقاي «ع.ت» كه نماينده شد و عليه اركان نظام سخن گفت، تمام همراهيها و همنشينيهاي او با پدران معنوي غيرخوديها، برايم زنده شد. ميخواهم از اين نكته وارد اين هشدار حضرت آقا به دوستان انقلاب و ياران انقلاب شوم كه همواره ايشان به ارتباط و پيوند نيروهاي انقلاب با آيت الله جوادي آملي و علامه مصباح يزدي تأكيد كردهاند و اين دو بزرگوار را عقبههاي تئوريک نظام برشمردند. فکر ميکنيد براي پيوند نيروها و خطوط اوليه نيروهاي انقلاب به اين دو عقبه چه تدبيري بايد انديشيد و اگر تا به حال اين پيوند برقرار نشده چه بايد چه کرد؟دکتر متولّيان: حضرت علي (ع) ميفرمايد دشمن نخوابيده است. دشمن برنامهريزي ميکند. نشانه بيداري دشمن، برنامهريزي دشمن است. مقام معظم رهبري سالها پيش، از رسالت خواص نام ميبرند، امّا هنوز هم خواص خواب خونقشاب خوابند. خواص کار نميکنند و اين خيلي دردناک است. خواص در اين مورد حاضر نيستند بيدار بشوند و ما از خواب بودن خواص لطمه سنگيني ميخوريم. اين در حوزه منابع انساني يك آسيب است. در حوزه مديريتي ما مهندسي و سيستم نداريم. خيلي بيبرنامه کار ميکنيم؛ در حالي که غرب در تبليغ، يک سيستم جامع طراحي شده و مدل دارد؛ مثلاً بر مبناي ميکروپلتيک، ميلها ميل مردم ايران را سازماندهي کردهاند. بعضي ها به ورزش علاقهمند هستند، شبکه ورزشي براي آنها داير کرده است. لابه لاي شبکه ورزشي هرچه ميخواهند به جوان ميدهند و ذهن او را ميسازند. يکي به تفسير قرآن علاقه دارد، دو کانال مستقيم براي ايران، کانال تفسير قرآن پخش ميكند. آقايي با لباس بدون يقه كه دکمه بالايي را هم ميبندد و داغ هم روي پيشاني دارد، براي مردم تفسير قرآن مي گويد. اتفاقاً خيلي هم بيربط نميگويد.
ترجمه فارسي قرآن را ميگويد. مبنا را فهم ظاهري ما از قرآن ميداند. يکي به سکس علاقه دارد، براي آن شبکه طراحي کرده و لابه لاي سکس، ذهنش را نيز تخريب ميکند. هر کس هر علاقهاي داشته باشد براي او شبکه طراحي کرده است. من و شما چه کار کرديم؟ هيچي. بياييد نگاه کنيد در مهندسي تبليغي، چون تبليغات ما مهندسي ندارد، چگونه آسيبپذير است! بايد دقت کنيم و در لايههاي گوناگون، مهندسي رفتار و عملكرد خود را برنامهريزي كنيم. اكنون ما مهندسي ظرف و مظروف نداريم. ظرف ما ظرف غربي و مظروف آن ديني است؛ مثلاً بانک غربي و مظروف آن عقود اسلامي است. طبيعي است اين کليه پيوند نميخورد. انتظار داريد از اين تنور نان در بيايد؛ ربا در ميآيد.
اين کار مهندسي، ظرف و مظروف ميخواهد تا اين کليه با اين پيوند بخورد. گروه خوني بايد يکي باشد. حضرت آقا فرمايشي دارند، اما «هر کسي از ظن خود شد يار من، از درون من نجست اسرار من»؛ هر کسي برابر ذهن خود تفسير ميكند. در زمان حضرت امام هم همين بود. الان هم همين جور است. اين مهندسي هم نياز به کارگروه ويژه دارد. مجموعه «کانون طلوع» مؤسسه امام خميني (ره) يكي از كارگروههاي بسيار مثبت و ويژه در اين زمينه است، اما كافي نيست. بايد نظاير اين كارگروهها به صورت مستمر مباحث گوناگون را بررسي كنند. نظير اين کانونها بايد ايجاد شده و به عنوان کارگروههاي دائمي اتاق فکر نظام بشوند و مطالب آن در بدنه تصميمگيري و اجراي نظام از قالب انديشه به قالب برنامه و سيستم تبديل شود.