چپ و راست در فضاي ايران متولد ميشوند
اشاره
در گذشتهاي نه چندان دور كه به تاريخ معاصر ايران موسوم شده است، چه اتفاقاتي در ساحت انديشه و فكر ما ايرانيان رخ داده است؟ريشه اختلاف عقايد و تفاوت ديدگاهها در جامعه كنوني ايران چيست؟
چگونه ميتوان جريانهاي سالم وجريانهاي انحرافي انديشه محور را در ميدان شلوغ افكار و نوشتهها باز شناخت؟
سوالهايي از اين دست، دغدغهبسياري از كساني است كه اراده كردهاند پيش از رسيدن حوادث و اتفاقات آينده، فرداي جريانهاي فكري- سياسي امروز كشور را ببينند و با نگاهي روشن، سره را از ناسره جدا سازند. آنچه در پي ميآيد نگاهي است به جريانهايي كه منطبق بر حيات فكري هزار و چهارصد ساله اسلام ناب محمدي بودهاند؛ همچنين كاوشي است در جريانهايي كه به مرور از صراط مستقيم خارج شده و در طريق گمراهي قرار گرفتهاند.محمدعلي روزبهانيروشنفکران علي رغم اشتراکات ظاهري که داشتند، به دو جناح چپ و راست تقسيم شدند: جناح چپ که ساية آن بر جناح راست سنگيني ميکرد، بعد از شهريور بيست در قالب حزب توده سازمان يافت. عملکرد سياسي حزب توده تابع مستقيمي از سياست شوروي بود.جناح راست طيف گستردهاي را تشکيل ميداد و در يک انسجام جبههاي با هشت سال تاخير در قالب جبهه ملي در پي کسب قدرت برآمد. علت تاخير اين جناح، پيشينه بيمار و کارنامه سياه آن در دوران رضاخان بود. جبهه ملي در طرح مسئله نفت، با حمايت بخشي از نيروي مذهبي به قدرت رسيد؛ ولي پس از به قدرت رسيدن، به دليل بيتوجهي به نقش نيروي مذهبي در جلب حمايتهاي مردمي، از رعايت حريم آن خودداري کرد. روشنفکران از راه تحقيق و کاوش به حقيقت و هويت تمدن غرب پي نبرده بودند؛ بلکه در يک حالت رواني خاص، شيفته آن شده بودند و به همين دليل پرسش درباره هستي و چيستي غرب را نيز تحمل نميکردند. بعد از شهريور بيست، روشنفکران با حفظ همه سوابق قبلي، گامهاي نخستين را در مسير تعليم آموزشهاي غربي در الحاديترين چهرهآن که از طريق جزوههاي حزب توده تامين ميشد، برداشتند. همزمان با رهايي نيروي مذهبي از فشار استبداد بيستساله و شيوع آموزشهاي غربي، نيروي مذهبي در کنار درگيريهاي سياسي، ميدان جديدي را براي درگيريهاي فکري يافت. حوادث بعدي نشان ميدهد که اين ميدان صحنه جدي کارزار نيست و صحنه جدي مبارزه همچنان در عرصه سياست باقي است.جبهه ملي تا زماني که از حمايت آيتالله کاشاني برخوردار بود، همچنان به سوي قدرت پيش ميرفت؛ ولي پس از رسيدن به قدرت، به دليل فاصله گرفتن از اجراي سياستهاي ديني و استفاده از رجال فاسد سياسي گذشته در ادارهامور کشور و نيز به دليل اينکه به نيروي مذهبي به صورت يک رقيب سياسي مينگريست، در صدد ممانعت اين نيرو از دخالت آن در امور سياسي برآمد و از حمايت نيروي مذهبي محروم شد.رقابت سياسي جبهه ملي با مذهب، فضاي تبليغاتي شديدي را در نشريههاي آن روز که بيشتر آنها در دست روشنفکران بود، عليه مقدسات مذهبي به وجود آورد. اين وضع که از ناآگاهي مليگراها نسبت به نقش مذهب در قدرت مردمي قيام نشئت ميگرفت، به گونهاي آگاهانه به وسيله قدرتهاي بيگانه دامن زده ميشد. اگر جبهه ملي و رهبري آن، از ذهنيت ضد ديني روشنفکران صدر مشروطه رنگ نميگرفت و قدرت يک تصميم بخردانه سياسي را داشت، ميبايست لااقل به همان اندازه که به حمايت آمريکا در درگيري با انگلستان اميد داشت و در راه جلب آن تلاش ميکرد، به حمايت نيروي مذهبي نيز دل ميبست و براي تحصيل آن به مقداري هر چند اندک ميکوشيد. رهبري جبهه ملي، نه تنها در جلب حمايت نيروي مذهبي کوششي نکرد، بلکه به آن بخش از نيروي مذهبي که استعداد همکاري با او را بيش از ديگر بخشها دارا بود، به عنوان خطرناکترين رقيب و دشمن خود نگاه کرد و تمام تلاش خود را براي حذف آن به کار بست. موقعيت و نقش اجتماعي آيتالله کاشاني از بسياري جهات شبيه موقعيت آيت الله مدرس در بعد از مشروطه است. او براي رويارويي با استعمار که آن روز در مسئله نفت تجسم يافته بود، علي رغم موقعيت مردمي خود، همانند مدرس فاقد ابزارهاي سياسي مناسب در ميان مديران اجتماعي کشور بود، زيرا فضاي حاکم بر ذهنيت رجال سياسي، مانند چند دههگذشته، يک فضاي ديني نبود، بلکه فضاي روشنفکرانهاي بود که پس از گذراندن استبداد رضاخاني و تحت تاثير آموزشهاي چپ، از شعارهاي ضد استعماري نيز بهره ميبرد و ميکوشيد تا با استفاده از امکانات سياسي موجود، حرکت ضد استعماري خود را سازمان دهد.
آيتالله کاشاني با تواني که به مراتب بيشتر از مدرس در بسيج مردم داشت، در جهت کوتاه کردن دست انگلستان اقدام کرد؛ ولي شايد ظرافت سياسي حرکت آيتالله کاشاني در حد مدرس نبود.تمرکز مرجعيت در شخص واحد در زمان آيتالله بروجردي و انتقال آن از نجف به ايران سبب توسعه کمي و کيفي حوزه علميه قم و توسعه شبکه ارتباطي قم با نقاط مختلف ايران شد. با رحلت آيتالله بروجردي در سال 1340 قدرت توانمند و قوي نيروي مذهبي که مانع اجراي بسياري از سياستهاي ضد ديني رژيم بود، فرو ميريزد و استبداد پس از آن براي اجراي سياستهايي که وجود ايشان مانع آن شمرده ميشد، هجوم نويني را آغاز ميکند. مقاومت مرجعيت شيعه در برابر سياستهاي شاه که با حضور امام خميني در سطح رهبري سياسي نيروي مذهبي همراه بود، در نهايت به بسيج مردمي و حرکت خونين پانزده خرداد و شهادت پانزده هزار نفر منجر ميشود.
پس لرزههاي كودتاي 1328
پس از کودتاي انگليسي- آمريکايي 28 مرداد، ابتکار عمل براي تغيير نسبت نيروها در دست استبداد افتاد. رژيم پهلوي به دليل وابستگي به آمريکا تابع موقعيت جهاني و سياستهاي خارجي آمريکا بود و تا سال 1340 با خشونت، همه نيروهاي رقيب را در انزواي کامل قرار داد و پس از آن به دليل قدرت گرفتن دموکراتها در آمريکا و سياست خارجي جديدي که کِنِدي تعقيب ميکرد، تحولاتي در خط مشي آن رخ داد. انقلاب سفيد شاه حرکتي جهت تعقيب سياستهاي جديد آمريکا مبني بر تخريب کامل ساختار اقتصادي و فرهنگي کشورهاي تحت نفوذ در جهت تأسيس بازارهاي مصرف و اعطاي نوعي دموکراسي کنترل شدهآمريکايي بود.رهبري جبههملي با استراتژي مبارزهقانوني، به بهانه اين که استبداد مانع از اين مبارزه است، با سکوت به نظاره حوادث بعد از کودتا پرداخت. سکوت و انتظار جبههملي تا سال 1340 که چراغ سبز آمريکا براي اجراي دموکراسي کنترل شده نشان داده ميشود، ادامه مييابد. رقابتهاي مختلفي که درون جبهه ايجاد ميشود، گروهبنديهاي جديدي را به دنبال دارد. در اين مقطع، يکي از جناحهاي جبهه که داراي گرايشهاي مذهبي نيز هست، با عنوان نهضت آزادي ايران، اعلان موجوديت ميکند. در بيانيهنخست نهضت آزادي، بر مصدقي بودن نهضت و حرکت در چارچوب خط مشي جبهه ملي تصريح و تأکيد ميشود.جناح چپ روشنفکران، يعني حزب توده با تعيين استراتژي شوروي نسبت به ايران، قدرت موضعگيري فعال خود را از دست داد و در برابر کودتا از يک حالت کاملا انفعالي برخوردار بود. از مهمترين اتهاماتي که به حزب توده بعد از کودتا وارد شد، اين بود که حزب توده علي رغم قدرت نظامي گسترده، تنها با سکوت، نظارهگر حوادث شد و از شبکه نظامي خود هيچ استفاده نکرد. بعد از کودتا، بخش گستردهاي از حزب و رهبري آن جذب دربار شدند و با مصاحبههايي که در زمينهوابستگي حزب به شوروي انجام دادند، بسياري از زمينههاي فعاليتهاي بعدي حزب را از بين بردند و بخش ديگر به عنوان ذخيره، راهي کشورهاي شرقي شدند.استبداد بعد از تحکيم قدرت، امکانات خود را جهت محدوديت و کنترل آيتالله کاشاني به کار برد و سرانجام پس از دستگيري فدائيان اسلام، او را به جرم حکم قتل رزمآرا که به وسيله فدائيان اسلام اجرا شده بود، محاکمه کرد.کودتاي 28 مرداد نقطه عطفي در تاريخ جريانهاي فكري سياسي ايران به حساب ميآيد. اين حادثه سبب شد تا از آن پس، گروههاي روشنفکري در ايران به دو گروه کاملا مجزا تقسيم گردند: يکي تداوم دهنده خط مشي غربستايي و ديگري غربزدايان. دسته اول همچنان معتقد به ترويج غربستايي و تقليد همهجانبه از غرب بودند. اين گروه که در سالهاي بعد برخي از فارغالتحصيلان از فرنگ برگشته را با خود همراه داشتند، همت بر آن گماردند تا با استفاده از فرصتهاي خلق شده توسط رژيم، به ويژه در دوران صدارت اميرعباس هويدا، نه تنها با جذب در سيستم، نقش طبقه ديوانسالار حامي رژيم را ايفا کنند، بلکه مشاوران و مجريان رژيم براي انجام اصلاحات در جامعه ايران باشند.
مهمترين پيامد اين اصلاحات که در چارچوب برنامههاي هفت ساله و پنج ساله از سوي رژيم تعقيب ميشد، اسلام زدايي و تحکيم پيوندهاي ايران با غرب، به ويژه آمريکا بود. گروه دوم اما با مدنظر قرار دادن کودتاي 28 مرداد به عنوان يک کاتاليزور، انديشه انتقاد از غرب و تلاش براي استفاده از رقابت موجود بين قدرتهاي غربي را کنار نهاده و غربزدايي و تلاش براي بنيانگذاري نهضت بازگشت به خويشتن را سرلوحه کار خود قرار داد.مرحوم جلال آل احمد، بنيانگذار اين جريان فکري بود که کار خود را با نگارش دو اثر ارزشمند «غربزدگي» و «در خدمت و خيانت روشنفکران» آغاز کرد. هدف آل احمد از نگارش کتاب نخست، آگاه ساختن روشنفکران ايرن از اين مهم بود که غرب نوشدارو نيست، بلکه مرضي مهلک و جانکاه است. نويسنده در کتاب دوم به تشريح اين نکته پرداخت که رمز موفقيت و پيشرفت در ايران همکاري دو جناح روحانيت و روشنفکري است؛ واقعيتي که در طول تاريخ معاصر ايران به دليل تقليد کورکورانه روشنفکران ايراني از غرب، هرگز تحقق نيافته است. قيام پانزده خرداد 1342 و سخنرانيهاي حضرت امام نهضت غربزدايي و بازگشت به خويشتن را به نقطه اوج خود رساند. امام در سخنرانيهاي خود در خرداد 42 و سال بعد عليه امتياز کاپيتولاسيون شديداً به قدرتهاي مداخلهگر اجنبي در کشورهاي مسلمان، به ويژه ايران تاخته، تمام بدبختيهاي آنان را ناشي از دخالت اجانب در مقدرات آنان اعلام کرد.
پانزده خرداد سال 1342، آغاز نهضت امام خميني
حرکت مذهبي سال 42، از جهت سياسي در چارچوب سياستهاي مرسوم روشنفکران نميگنجيد؛ زيرا گروههاي سياسي موجود طي سالهاي گذشته، علاوه بر آنکه حرکت سياسي مذهب را به عنوان رقيب خود به حساب ميآوردند، در چارچوب مبارزه قانوني، سياست صبر و انتظار را دنبال ميکردند و اينک، بعد از فضاي جديدي که در سال 1340 ايجاد شده بود، انتظار را تمام شده تلقي ميکردند. خصلت ديني حرکت سياسي امام و جهتگيري تند آن، دو عامل عمدهبيتوجهي آنها نسبت به اين حرکت بود. از اين رو رهبري جبهه ملي، عليرغم فعاليتها و پيامهاي مختلفي که در اين مقطع صادر ميکرد، با سکوت کامل از کنار حوادث سياسي موجود گذر کرد و به مناسبتهاي گوناگون، اعتراض خود را به شيوهاي که منجر به از دست رفتن فضاي باز سياسي شده بود، اعلان کرد.شدت و تندي حرکت امام که با برخورداري از حرکت بينظير مردم، موج عظيمي را ايجاد کرده بود و خشونت دربار را نيز به دنبال داشت، ابتدا مورد انتقاد مشترک تمام گروههاي روشنفکر قرار گرفت. از طرف ديگر موقعيت جديدي که استبداد براي مقابله با حرکت گستردهمردمي پيدا کرده بود، علي رغم موفقيتي که در سرکوب حرکت داشت، جاذبه شيوههاي سياسي گذشته را از بين برد؛ بنابراين اصرار رهبران دهه گذشته براي ادامهخطمشي سياسي سابق به انزواي سياسي آنها دامن ميزد. حرکت سال 42 با نشان دادن قدرت مذهب و شعارهايي که به مراتب از شعارهايي که در فضاي روشنفکري جريان داشت قويتر بود، روشنفکران را که از صدر مشروطه چشم ديدار مذهب را نداشتند، ناگزير از توجه به مذهب کرد. روشنفکران پس از گذراندن يک دهه استبداد که تمامي نفسها را حبس کرده بود و مشاهده ضعف جايگاه مردمي خود، اينک حرکت عظيمي را مشاهده ميکردند که با گسيل بيسابقه مردم، دل و جان آنها را به صحنه مبارزه ميکشاند. بخشي از روشنفکران با حفظ مواضع پيشين خود، با ارتجاعي قلمداد کردن حرکت موجود، با استبداد همصدا شدند؛ ولي اين عمل نميتوانست مانع توجه و نگاهي باشد که گريزي از آن نبود. نگاه روشنفکران به مذهب، موج اجتماعي جديدي را ايجاد کرد که از آن به تجددگرايي ديني يا نوگرايي و روشنفکري ديني ياد ميشود.جريانها و حرکتهاي روشنفکري ديني که سرانجام بعد از صدسال تأخير با رهبري روشنفکرانه شکل گرفت، در نگاهي کلي در چهار عنوان قابل بررسي است:الف: جرياني که بر اساس علوم طبيعي و زيستي به تفسير روشنفکرانه دين ميپردازد.ب: حرکت متاثر از آموزشهاي مارکسيستي.ج: ديدگاه متأثر از انديشههاي اقبال لاهوري.د: بازگشت به خويش و رويکرد جامعهشناختي به دين.از دهه چهل به بعد که زمينه اجتماعي حرکتهاي روشنفکرانه ديني پديد آمد، به دليل فضاي حاکم بر روشنفکري، تفسير دين با مفاهيم علوم طبيعي فاقد جاذبههاي لازم بود. اگر بازرگان علوم طبيعي را محور پيشرفت بشر ميدانست، فرزندان معنوي او با تکيه به گرايشهاي چپ بر اساس آنچه که از سالهاي 1320 به بعد توسط جناح چپ روشنفکري تبليغ شده بود، به توجيه روشنفکرانه دين ميپردازد و راه انبيا را همان راهي معرفي ميکند که بشر در نهايت به پيشگويي علم، يعني ماترياليسم تاريخي مارکس ميرسد. نيروي مذهبي که در دههچهل، همانند صدر مشروطه از رويکرد جريانهاي روشنفکرانه به دين استقبال ميکرد و کار آنها را در حد فلسفهاحکام گفتن توجيه ميکرد، به تدريج نسبت به اين جريان حساس شد و اين حساسيت در برابر التقاط، وقتي به اوج خود رسيد که سازمان مجاهدين خلق- شاخه منشعب از نهضت آزادي و فرزندان معنوي مهندس بازرگان - در بيانيهاي تغيير مواضع خود را اعلان کرد که ما هر چه پوستين هزار و چهارصد ساله اسلام را با توجيهات علمي وصله مينموديم، بخش ديگر آن دچار پارگي ميشد. تغيير ايدئولوژي منافقين در سال 1353 پس از گذشت ده سال از قيام پانزده خرداد، نشان پيروزي مجدد جناح چپ در حرکتهاي روشنفکرانه بود که با حفظ الحاد آشکار خود، ويژگي روشنفکري قبل از دههچهل را حفظ کرده بود و به همين دليل موضعگيريهاي جديدي را از سوي نيروي مذهبي و حتي آن دسته نيروهاي روشنفکري که معتقد به مارکسيسم نبودند، به دنبال آورد.شهيد مطهري که در دهه پنجاه براي مقابله با هجوم دوباره مارکسيسم به نقد فلسفي آن روي ميآورد، براي پيشگيري از زمينههاي انحراف و التقاط، شعار بازگشت به خويش و جهت همراه کردن اين شعار با يک تفسير عقلي و ديني، به تبيين مسئله فطرت ميپردازد و از آن با عنوان «ام المعارف اسلامي» ياد ميکند.در شرايطي که مسائل فکري ذهنيت مذهبي جامعه را آشفته ميسازد، حضور مرجعيت شيعه در سطح رهبري، به نيروهاي مذهبي معتقد به سنت آرامش ميبخشد.تلاشهاي رژيم براي ملحق کردن رهبري حرکت به جريانهاي خاصي که خالي از گرايشهاي تجددطلبانه نيست، گرچه از سوي برخي گروهها تغذيه ميشود، ولي سابقه امام در حوزههاي علميه و اعتماد حوزه به او تمام اين تلاشها را عقيم و ناکام گذاشت و حضرت امام که قبل از ديگران و از دههچهل متوجه آفات فکري نهضت بود، با حفظ رهبري خود نسبت به همه گروههاي مختلف و با استفاده از موقعيت و نفوذ مردمي مرجعيت شيعه حرکتي را که پانزده سال پيش آغاز کرده بود، با اراده و خواست الهي به ثمر ميرساند.