بتپرستي به اضافه مسيحيت، تصوير جديد جهان در نگاه مردم روسيه ـ بخش پاياني
نويسنده: ژيدكوف ـ سوكولوفمنبع: تاريخ سياست فرهنگي روسيهپذيرش مسيحيت، سرنوشت تاريخي روسيه را تعيين كرد. روسيه قديم از طريق مسيحيت با جهان بافرهنگ پيرامون خود مناسبات برقرار كرد.با ورود دين ارتدوكس به روسيه، راه گستردهتري براي نفوذ علم يوناني در مردم روسيه باز شد. كليسا به مجري نيرومند اين نفوذ تبديل شد. از هدايايي كه كليسا براي ملت روس آورد، مي توان به سواد و كتابت، معماري معابد و زيبايي مراسم مذهبي كليسايي اشاره كرد كه ناگزير سليقه مردم آن زمان را اصلاح كرده و باعث بيداري بهترين تمايلات هنري شد. با وجود اينكه امراي روس مدتها قبل از مسيحيت با برخي آثار هنري بيزانس آشنايي داشتند، فقط بعد از مسيحي شدن روسيه يعني از اواخر قرن 10 تا قرن 12، نفوذ بيزانس در هنر روسي بسيار محسوس بود.سبك هنري بيزانس كه فرمول هنري مسيحيت محسوب مي شد، از چند طريق همراه با مسيحيت در روسيه گسترش پيدا مي كرد. اين سبك هنري اولا همراه با مبلغين دين جديد و زواري كه از صومعههاي مسيحي و از قسطنطنيه كتب و شمايل را با خود مي آوردند و ثانيا توسط معماران، نقاشان و موزائيكسازان كليسايي كه براي ساخت كليساها براي اشراف روس مي آمدند،گسترش يافت. نقاشان اسلاوي كه نزد يونانيان در روسيه يا در قسطنطنيه و منطقه “آفون” صنايع هنري جديد را ياد مي گرفتند، اين سبك را مال خود دانسته و به ترويج آن در خاك روسيه كمك مي كردند.سياست هدفمندانه فرهنگي دولت روسيه قديم در گسترش سبك هنري بيزانس، نقش كليدي را ايفا مي كرد. دولت دين مسيحي را به عنوان دين دولتي رواج داد و آن را اساس جهانبيني ملي قرار داد. براي اين كار، ساخت كليساهايي شبيه به كليساهاي قسطنطنيه لازم بود و خود امراي روس بايستي در كاخهايي زندگي كنند كه به محيط زندگي امپراطورهاي بيزانس شباهت داشته باشد. تنها استادان يوناني مي توانستند پاسخگوي اين مقتضيات باشند. اين بود كه امير ولاديمير بلافاصله بعد از غسل تعميد روسيه، معماران، بناها و نقاشان زبردست را از “شهر قيصر” به روسيه دعوت كرد. در كييف و شهرهاي مجاور ساخت كليساهاي تزيين شده به شمايل، موزائيك و كندهكاري شروع شد.سپس امراي ديگر روس نيز به دعوت كردن استادان صنايع بيزانس پرداختند. با كمك آن ها، ساخت گسترده ساختمانهاي مسكوني و كليساها شروع شد. بدون شك، يكي از اهداف اين كار اين بود كه به حفظ تصوير جهان بيني مسيحي كمك كند كه در آن سيماي كليساي مسيحي و دربار امير به عنوان مظاهر مهم قدرت آسماني و دنيوي جلوه مي كردند. همزمان، مقامات رسمي به حذف هنر دوران قبل از مسيحيت و به خصوص حماسه ادبي اسلاوهاي شرقي دوران بت پرستي پرداختند زيرا آن را با جهانبيني مسيحي مغاير مي دانستند.از همان اول، سفارش مستقيم دولتي، وسيله اساسي سياست فرهنگي در روسيه بوده است. اين امر به خصوص در زمينه معماري مشاهده ميشد كه به سرمايهگذاري زيادي احتياج داشت. به همين دليل، همه كليساهاي اساسي شهري هميشه با پول دولت ساخته مي شدند. با توجه به آنكه امرا و تزارها به شكل و نماد ساختمانهاي پرهزينهخود علاقه زيادي داشتند، آنها معمولاً در طراحي و اجراي پروژههاي معماري نقش زيادي بازي مي كردند. اين ساختمانها به نوبه خود براي ساخت بناهاي آينده، حكم نمونه را داشتند. كليساي ارتدوكس هم سفارشهاي معماري داشت ولو اينكه فعاليت كليسا در اين زمينه از ابعاد كمتري برخوردار بود.جلب متخصصين از كشورهاي ديگر، وسيله ديگر تأثيرگذاري بر نحوه توسعه معماري بود. رهبر كشور تعيين مي كرد كه متخصصين از كدام كشور آورده شوند كه بدين وسيله سمت و سوي توسعه هنر داخلي هم تعيين مي شد. فقط به بركت سياست مشخص دولتي بود كه هنر بيزانس موفق به تأثيرگذاري تعيين كننده بر توسعه معماري روسيه قديم شد. مسأله اين است كه مكتب ملي معماري منطقهاي (در نووگورد، پسكوف، ولاديمير و شهرهاي ديگر) فقط در قرنهاي 13-12 شكل گرفته بود. در قرن 14 مكتب معماري مسكو در ميان مكاتب معماري شهرهاي ديگر به مقام اول رسيد كه به تدريج از اين طريق سبك ملي معماري روسيه قديم به وجود آمد.يونانيان، معماران و سازندگان اول كليساهاي روسي بودند. با اين حال، اواسط قرن 12 امير سوزدال معماران كاتوليك را دعوت كرد كه براي او چند كليسا به شكل « رومي » بسازند ».نفوذ بيزانس در هنرهاي تجسمي حتي از معماري هم بيشتر بود، زيرا بيزانس بود كه نقاشان روس را با ريزهكاري هاي فني هنر موزائيك، نقاشي ديواري و نقاشي با رنگ “تمپرا” آشنا كرد و احكام كشيدن شمايل مسيحي را به آنها آموخت. استادان معماري يونان بودند كه قديميترين كليساهاي سنگي كييف، نوگورود و سوزدال را احداث كردند و استادان يوناني ديگر و شاگردان روس آن ها اين كليساها را با نقاشي ديواري، موزاييك و قديميترين شمايل ها تزيين كردند. بنا بر اين، تصادفي نيست كه شمايلكشي، يكي از اولين انواع هنر تجسمي در روسيه شد. مدتي بعد از پذيرش مسيحيت، نقاشان هنرمند از بيزانس به روسيه قديم دعوت شدند. نقاشان روس به يادگيري تكنيك تعيين ساختار شمايل و “فرمولهاي هنري” اين نوع نقاشي از استادان يوناني پرداختند. فقط به مرور زمان اين شمايل ها از ويژگيهاي خالص روسي برخوردار شدند. در حالي كه تناسب اجزاي شمايل مانند سابق بر اساس رسم بيزانسي محاسبه و اجرا مي شد، برداشت از زيبايي سيماهاي مذهبي به مرور زمان كاملاً روسي شد.آ. آنيسيموف، يكي از تاريخدانان روس در اين مورد نوشت: “شمايل قرن 12 به قدري بيزانسي هستند كه حتي معلوم نيست آيا اين شمايل در روسيه توسط روسها يا خارجيان كشيده شدند. ولي در قرن 13 به آساني مي توان نشانههاي فرمال ملي شمايل را تشخيص داد ( يعني تحرك بيشتر، استفاده از خط راست در رابطه با تقويت جنبه نقاشي سطحي و رشد علاقه به كاربرد رنگهاي پاك و بارز ). در حاليكه تا آغاز قرن 14 اين مشخصات كمتر به چشم مي خوردند… مي توان گفت كه فقط اواسط قرن 14 روسيه از مكتب كاملاً ملي نقاشي شمايل برخوردار شد”(1). در روسيه آن زمان، شمايل همراه با معبد، نوع اساسي هنر را تشكيل مي داد. اين بود كه ساخت كليساها و شمايلكشي تحت نظارت شديد دولت قرار گرفته بود. همين نوع هنر (همراه با دين مسيحي) در ايجاد تصوير جهان مردم آن زمان نقش كليدي را بازي مي كرد.تا قرن 12 نقش و نگار تزييني روسي هم چيزي جز تقليد از هنر بيزانس نبود. فقط در مراحل بعدي عناصر اروپاي غربي (هنر دوران رنسانس ايتاليايي) و آسيايي (ايراني، هندي، تركي و مغولي) در آن پديده آمده و با مبناي بيزانسي و عناصر محلي اسلاوي در آميختند. فقط در قرون 17-16 سبك خاص روسي به وجود آمد.هنر موزائيك در روسيه در قرن 12 از بين رفت. اين هنر براي اميرنشينهاي كوچكي كه در فضاي دولت كييف به وجود آمده بودند، بيش از حد پرهزينه بود. تجزيه فئودالي و كاهش ساخت بناهاي بزرگ كه قبلاً يكي از ويژگيهاي بارز معماري كييف را تشكيل مي داد، براي گسترش هنر پرهزينه موزائيك هم مساعد نبود. ولي تصوير ديواري كه هزينه كمتري بر مي داشت، از گسترش بسيار وسيعي برخوردار شد.دولت آن زمان، كليسا را عامل اساسي پرورش جهانبيني مردم مي دانست. لذا كليسا به اندازه دولت در زندگي هنري مداخله مي كرد. اين علت اصلي عدم وجود مجسمهسازي در روسيه قبل از پتر اول است. مطابق با يك حكم قديمي كليساي ارتدوكس، ساخت مجسمه ممنوع بود زيرا مجسمه به بت شباهت داشت. بدين وسيله، مجسمهسازي از عرصه هنر مذهبي حذف شد.با پذيرش دين مسيحي، هنر موسيقي قديمي اسلاوي به تدريج از بين رفت ولي به جاي آن موسيقي كليسايي توسعه يافت. كليساي ارتدوكس روسيه از بيزانس تمام برنامه مراسم عبادي، متن آهنگهاي كليسايي ترجمه شده به زبان اسلاوي، سيستم آوازخواني هشتآوازي و حتي نحوه اجراي برخي آوازها را دريافت كرده بود. بنا براين، آوازخواني كليسايي به صورت آماده وارد روسيه شده و حالت كاملاً بيزانسي داشت. از اينجا يك ويژگي ديگر هنر موسيقي روسي شکل مي گيرد و آن عدم استفاده از آلات موسيقي در كليساي روسيه است. كليساي ارتدوكس روسيه همانند كليساي يوناني، فقط آوازخواني را در كليسا مجاز مي دانست.با مسيحي شدن روسيه، ادبيات نيز در روسيه به وجود آمد. درست است كه قبل از آن نيز گاهي آثار كتابت اسلاوي در كييف و مراكز ديگر روسيه وجود داشتند ولي تا پايان قرن 10 اين آثار از رواج كمي برخوردار بودند. فقط در قرن 11 و به خصوص از زمان سلطنت ياروسلاو خردمند، ادبيات قديمي روسي وجود داشت كه ابتدا فقط ترجمه بود و سپس وارد مرحله تأليف شد. كليساي مسيحي در اين زمينه هم نقش كليدي را بازي كرد. اكثريت قريب به اتفاق نويسندگان روسي قديم از محيط كليسايي بر آمده و با بيزانس و بلغارستان ارتباط نزديك داشتند. تواريخ روسيه قديم كه در زمان ياروسلاو خردمند به وجود آمد، نه تنها بر منابع مستند و آثار فولكلوريك بلكه بر تاريخ نگاري نيرومند بيزانسي مبتني بود كه سنتهاي آن از دوران يونان باستان سرچشمه گرفته بودند.تنها كاخ امير نبود كه كتب را سفارش مي داد. كتابها را براي خانوادههاي درباريان درجه پايينتر نيز بازنويسي مي كردند. براي مثال، قديمي ترين كتاب خطي روسي موسوم به “انجيل ارترومير” در سال 1057 در شهر نوگورود براي استرومير، يك مقام شهري نوشته شده بود. صومعههايي كه همه در نيمه دوم قرن 11 و در قرن 12 در بسياري از شهرهاي روسيه آن زمان به وجود آمدند، به مراكز مهم كتابت تبديل شدند. اينها يك نوع كتابخانه بودند كه در آنجا ثروتهاي بزرگ ادبي متمركز مي شدند. در قرنهاي 13-12 سواد از كاخهاي امير و درباريان وي و نيز از مقر اسقف و صومعهها پا فراتر گذاشته و تا حدودي در ميان محافل مردمي گسترش يافت. درست است كه تعداد مردم با سواد در روسيه كييف در قرنهاي 13-11 چندان زياد نبود. ولي در آن زمان نيز سواد و كتابت در برخي محافل جمعيت شهري و در ميان صنعتگران امير و درباريان گسترش يافته بود.ضمن آنکه برخي صنايع روسيه قديم با كتابت ارتباط داشتند. براي مثال، جواهرسازان بايستي حد اقل در سطح ابتدايي سواد داشته باشند زيرا حروف مختلف بر روي شمايل مسي، صليبها و وسايل ديگر حكاكي مي شدند. نقاشان بايستي شمايل را با نوشتههايي مي آراستند. گاهي لازم بود كه بر روي وسايل ديگر چيزي نوشته شود. نبايد وجود قشر كاتب را فراموش كرد. عمدتاً فرزندان روحانيون درجه پايين به اين كار مي پرداختند. بنا بر اين، در روسيه آن زمان تعداد افراد باسواد به هزاران نفر مي رسيد. اين گسترش نسبتاً زياد سواد در روسيه قرنهاي 13-11 به وضوح نشان مي دهد چرا مردم روسيه قديم براي كتابخواني ارزش قايل بودند. در تواريخ “داستان سالهاي زمان” چنين ستايشي از كتاب درج شده است: “آموزش كتابخواني براي انسان بسيار مفيد است.
ما به وسيله كتاب تربيت مي شويم و راه توبه را ياد مي گيريم، از سخن كتاب حكمت و خويشتنداري را مي آموزيم. كتاب، رودخانهاي است كه به گيتي آب مي دهد. اين منبع خرد است. ژرفاي كتابها بياندازه است و ما در غم و غصه خود به وسيله كتاب شاد مي شويم و غم خود را فراموش مي كنيم”.يك ويژگي مهم ادبيات روسيه قديم كه آنرا از ادبيات اروپايي متمايز مي كرد، اين بود كه ادبيات روسي از « ميراث كلاسيك » برخوردار نبود. كييف از آثار هومر و ورگيليوس اطلاعي نداشت. به همين دليل، ادبيات ترجمهاي براي گسترش كتابت روسي اهميت فوقالعادهاي داشت. بديهي است كه مواد براي ترجمه عمدتاً از بيزانس دريافت مي شد. آثاري كه ابتدا در مصر، سوريه، فلسطين و ايتاليا تأليف شده بودند، از طريق بيزانس وارد روسيه مي شدند. و اما ادبيات داخلي روسيه قديم كه به بيزانس وابسته بود، مستقيماً هدف ايجاد و حفظ تصوير مسيحي جهان را دنبال مي كرد.
يكي از ويژگيهاي ادبيات روسي اين بود كه جهان را سياه-سفيد ترسيم مي كرد و بين خير و شر فرق مشخصي مي گذاشت. گناه و عوامل گناه در اين ادبيات هميشه به شدت محكوم مي شدند. احساسات قهرمانان هميشه ساده بود و اخلاق قهرمانان هميشه از طريق مقابله با يکديگر مشخص مي شد. اين امر به تقابل هنر بتپرستانه شباهت داشت كه در آن يا شادي و خوشبختي نشان داده مي شد و يا غم و بدبختي.ادبيات روسي آن زمان عمدتاً از مقدار نسبتاً زيادي ترجمهاز زبان يوناني و تا حدودي از زبان عبري تشكيل مي شد. ولي از اوايل قرن 11 ادبيات به زبانهاي نزديك بلغاري و صربي نيز وارد روسيه شد. در قرنهاي 12-11 اولين كتابخانهها در صومعهها و كليساهاي جامع به وجود آمدند كه عمدتاً كتابهاي مذهبي را نگه مي داشتند.ساخت كليساها، وسيله اجراي سياست فرهنگي دولتي بود كه ترويج دين جديد در اذهان مردم را ايجاب مي كرد. ايجاد شبكه وسيع كليساهاي مسيحي زمينهاي براي ترويج مراسم مسيحي و از جمله مراسم عبادي كليسايي در زندگي مردم فراهم مي كرد. اين مراسم مهمترين سيماهاي تصوير ملي از جهان را كه با پيدايش جهان، تقوي و گناه و قدرت الهي و انساني ارتباط داشت، تقويت مي كرد. در اين شرايط دولت به تعداد بيشتر انسانهاي باسواد براي اجراي مراسم كليسايي احتياج پيدا كرد كه اين امر به ايجاد نظام دولتي آموزشي تحريك بخشيد و باعث به وجود آمدن اولين مدارس روسي شد. در “داستان سال هاي زمان” (سال 988) آمده است كه امير ولاديمير به منظور گسترش فرهنگ كتابت سعي كرد مدرسهاي براي جوانان از خانوادههاي درباري ايجاد كند.اقدامات شديد دولتي، وسيله اجراي سياست دولتي در اين زمينه بودند. ولي مردم، مدرسه را نوآوري خطرناكي محسوب مي كردند كه مي تواند به مباني ديرينه زندگي ملت لطمه بزند. مادراني كه فرزندانشان را به مدرسه مي برند، براي آن ها همانند مردگان مي گريستند.افزون بر دو منشأ اصلي تشكيل تصوير جديد جهان يعني مسيحي و بت پرستانه، منشأ سوم هم وجود داشت و آن فرهنگ مردمي و شهري بيزانس (و تا حدودي غرب)بود كه به جهانبيني ملي اسلاوي ويژگيهاي خاصي مي بخشيد. بعيد نيست كه همين نفوذ باعث ايجاد پديدههايي چون “فقراي راستگو” (كه بعداً يك نهاد اجتماعي از اين گروه به وجود آمد)، مطربان مردمي (كه مقامات رسمي گاهي آن ها را تعقيب مي كردند و گاهي از آنها حمايت مي نمودند)، فرهنگ بازار مكاره شهري كه تا قرن بيستم تا حدودي باقي مانده است، شده باشد.مطربان و به اصطلاح “گدايان ولگرد”، سازندگان و رواج دهندگان اين فرهنگ در روسيه بودند. تا كنون معلوم نشده است هنرپيشههاي ولگرد مرموز چگونه در روسيه پديد آمدهاند و حتي نام آن ها “skomorokh” ريشه مجهولي دارد. يكي از توضيحات به اصل و نسب بيزانسي آن اشاره مي كند. در هر حال، در بيزانس اولين اطلاعات در باره اين مطربان مخصوص قرن 11 است و به طور كلي هنر آن ها در روسيه در قرنهاي 17-15 به اوج رواج خود رسيده بود. احتمال مي رود كه گاهي هنرپيشهها و مطربان ولگرد غربي هم به روسيه آمده و روسها را با هنر خود آشنا كرده باشند.سياست فرهنگي دولت عمدتاً بر مخالفت با اين نوع هنر استوار بود. در حالي كه دولت سعي ميكرد تصوير جهان را به گونهاي طراحي كند كه نمايندگان قدرت دولتي و كليسايي به عنوان مظهر حكمت، نيكي و عدالت عالي جلوه كنند، مطربان مردمي در ترانهها، افسانهها، نمايشنامههاي طنزآميز ولطيفه هاي خود، درباريان و روحانيون را مسخره مي كردند و به همين دليل خشم مقامات كليسايي و درباري را بر مي انگيختند. گفتني است كه تا قرن 17 نهايتاً معلوم شد كه فعاليت اين قشر مانع از ايجاد جهانبيني مناسب براي كليساي ارتدوكس و قدرت سلطنتي مي شود كه در همان زمان مبارزه با مطربان مردمي شروع شد و نمايشهاي آنها طي فرمانهاي تزار ممنوع اعلام شدند. در قرن 18 اين هنر به تدريج فروكش كرد ولي سنتهايآن در تئاتر مردمي و تئاتر عروسكي به شكل جديد زنده ماند. آوازخوانان و نقالان مردمي، نمايندگان ديگر سنت هنري مردمي بودند. پس از آنكه مردم روسيه حماسههاي ديرينه را كنار گذاشته و روايات مسيحي را ياد گرفتند، قشر خاصي از گدايان ولگرد كه همزمان داستان هم تعريف مي كردند، جاي نقالان قديمي را گرفتند.زيارت مرتب اماكن مقدس روسيه، به حرفه كساني تبديل شد كه به نيكوكاري اجتماعي احتياج داشتند. گداياني كه تحت سرپرستي خاص كليسا قرار داشتند، بين روحانيون و مردم عادي ميانجيگري مي كردند. آنان كه به سليقههاي مردم آگاه بودند، بهتر از همه مي توانستند هر چيزي را كه در مكتب كليسايي مناسب مي ديدند، با سلايق مردم تطبيق دهند. در شرايط بيسوادي مردم و فقدان كتابهاي مذهبي، اين تنها وسيله تلقين روايات كليسايي به مردم بود.با وجود اينكه مردم با علاقه زيادي تعريفهاي زوار را گوش مي كردند، آن ها هيچ وقت نمي توانستند جاي “مطربان شاد” را بگيرند. البته، در مرحله معيني كار آن ها شبيه به هم شد. ولي بعد از آنكه دولت با اقدامات خود قشر مطربان را از بين برد، زوار ولگرد تنها ورثه آن ها شدند.
1- پ. ميليوكوف. اثر مذكور. ص. 34.