وضعيت زباني در مناطق روسيه معاصر - وضعيت زباني در مناطق روسيه معاصر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وضعيت زباني در مناطق روسيه معاصر - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وضعيت زباني در مناطق روسيه معاصر

منبع

مجله يادداشت‌هاي ميهني Otechestvennyie zapiski، سال 2005،شماره 2

اواخر سالهاي 1980 در اكثر جمهوري‌هاي متحده و خودمختار اتحاد شوروي جنبش گسترش كاربرد زبان‌هاي محلي و مبارزه با روسي‌سازي توسعه يافته بود. در آن زمان فكر مي كردند كه حتي كوچكترين زبان بعد از رهايي از «شر توتاليتر» مي تواند در همه زمينه‌هاي زندگي كاربرد داشته باشد. اين ديدگاه شبيه انديشه‌هايي بود كه بعد از انقلاب اكتبر سال 1917 بر اذهان توده‌هاي مردم مستولي شده بودند. در آن زمان پنداشته مي‌شد كه در صورت اجراي سياست درست زباني مي توان برابري كامل همه زبان‌ها را برقرار كرد تا هر فرد تاتار يا «چوكچا» بتواند آثار شكسپير و ماركس را به زبان مادري مطالعه كند.

اين انديشه‌ها در روسيه مستقل هم تا زماني رواج داشتند. در سال 1993 با يك زبان‌شناس كالميك گفتگو داشتم (طبيعتاً به زبان روسي) كه ثابت مي كرد كه كالميك‌ها بعد از پايان دوره روسي‌سازي اجباري به زبان روسي احتياجي نخواهند داشت: آنها در داخل جمهوري به زبان كالميكي بسنده كرده و با مابقي جهان و از جمله با مسكو به زبان انگليسي صحبت خواهند كرد.

البته، اين ادعاها كاملاً بي‌اساس نبوده و به تجربه بعضي كشورهايي كه بعد از سال 1991 بر روي نقشه جهان به وجود آمده بودند، استناد مي كردند. در اين جمهوري‌ها هدف بيرون كردن زبان روسي از همه زمينه‌هاي زندگي مطرح شده بود. خارج از فدراسيون روسيه اين سياست با درجه مختلف شدت و پيگيري در همه كشورهاي جامعه مشترک المنافع به غير از بلاروسي دنبال مي‌شد.

عده زيادي از اول نفهميده بودند كه حوادث سال 1991 بين روسيه و مابقي اتحاد شوروي سابق خط كشيد. روحيات آرمان‌گرايانه آن زمان در ويرايش اول قانون زبان منعكس شد كه به تاريخ 25 اكتبر 1991 تصويب شده بود. در آن قانون تشكيل دفاتر ترجمه از زبان‌هاي اقليت‌هاي قومي به زبان روسي در مؤسسات مركزي روسيه پيشبيني شده بود. فرض بر آن بود كه ساكنان تاتارستان يا منطقه چوكوتكا با مسكو به زبان قومي خود از طريق مترجم گفتگو كنند. اشاره شده بود كه اين قسمت قانون بعد از گذشت 4-3 سال عملي خواهد شد كه دفاتر ترجمه تشكيل شوند. ولي مترجمين پيدا نشدند و اواخر سالهاي 1990 كه قانون زبان اصلاح شد، اين قسمت از آن حذف گرديد.

اين امر تصادفي نيست. تغييرات در وضعيت زباني فضاي شوروي سابق فقط تا اندازه‌اي به تحولات اجتماعي وابسته بود. خارج از روسيه، سياست تشكيل دولت‌هاي مستقل قومي دنبال مي‌شد ولي در داخل روسيه ميزان روس‌ها و روسي‌زبانان (يعني نمايندگان اقوام مختلف كه زبان روسي، زبان مادري آنان است)، نسبت به زمان شوروي افزايش يافت. زبانهاي بزرگ و توسعه يافته ديگر اتحاد شوروي خارج از فدراسيون روسيه واقع شدند.

روشنفكران اقوام روسيه دوست دارند به تجربه كشورهايي چون سوئيس، بلژيك و كانادا استناد كنند. واقعاً آنجا زبان واحد دولتي براي سراسر كشور وجود ندارد و چند زبان به صورت حقوق برابر با هم همزيستي مي كنند. كارمندان هر مؤسسه مركزي سوئيس موظف هستند با ارباب رجوع به يكي از سه زبان رسمي صحبت كنند. گفتني است كه نمونه سوئيس در طراحي سياست زبان سالهاي اول حكومت شوروي در نظر گرفته شده بود.

ولي اوضاع روسيه فرق مي كند كه اين نتيجه تجربه ويژه تاريخي كشورمان است. روسيه از كشورهاي مذكور جمعيت و مساحت بيشتري دارد و تعداد زبانهاي موجود در روسيه (بيش از 100 زبان) از سوئيس يا بلژيك 100 برابر بيشتر است. گسترش زبان روسي در روسيه از همه زبان‌هاي قومي ديگر بيشتر است. اكنون (بر خلاف دوران قبل از سال 1917) در روسيه كمتر منطقه‌اي وجود دارد كه جمعيت روسي نداشته باشد (در مناطقي كه اين جمعيت را ندارند، سياست زباني خاصي اجرا مي‌شود كه در ذيل به اين موضوع اشاره خواهيم كرد). حتي در كانادا كه از نظر زباني به روسيه شباهت‌بيشتري دارد تا سوئيس و بلژيك، بخش عمده جمعيت فرانسه‌زبان در منطقه Quebec متمركز شده است كه آنجا زبان انگليسي كمتر مورد استفاده قرار مي‌گيرد. در بخش اعظم سرزمين فدراسيون روسيه زبان روسي از نقش مهم زبان معاشرت بين قومي برخوردار است و لذا مردم نمي توانند به اين منظور از زبان ديگري استفاده كنند. به همين دليل در سالهاي1920 معلوم شد كه برنامه‌هاي اوليه بلشويك‌ها در زمينه توسعه زبان‌هاي قومي نمي توانند عملي شوند. اين بود كه استالين با حفظ شعارهاي دوران قبلي، به تدريج سياست كاملاً متفاوت يعني سياست روسي‌سازي را پيش گرفت.

تغييرات در نظام اجتماعي بر اوضاع واقعي زباني در مناطقي كه با همديگر و با مركزي ارتباط نزديك دارند، فقط از اين نظر اثر گذاشت كه زبان روسي تقويت شد. به عنوان مثال مي توانم به جمهوري كالميكيا اشاره كنم كه بارها آنجا سفر كرده‌ام (فرآيند‌هاي جاري در اين جمهوري با مناطق ديگر روسيه يكسان است).

در دوران شوروي (بعد از بازگشت كالميك‌ها از تبعيد در سال 1957)، كتاب‌هاي زيادي به زبان كالميكي منتشر مي‌شدند. همچنين يك روزنامه مركزي و چند روزنامه محلي به اين زبان وجود داشتند. و حالا مردم اين جمهوري از قطع كامل نشر كتب به زبان قومي گله مي كنند. روزنامه‌هاي محلي تعطيل شده و روزنامه مركزي Halm unn مانند سابق منتشر مي‌شود ولي به صورت دوزبانه. تقسيم مطالب روزنامه از نظر زباني جالب به نظر مي‌رسد. مطالب و اطلاعيه‌هاي رسمي به زبان كالميكي درج مي‌شوند و برنامه تلويزيون، مطالب فكاهي، بخشي از مقالات ورزشي و همه مواد تبليغاتي به زبان روسي. در دوران شوروي فعاليت انتشاراتي به سود ربطي نداشت ولي اكنون قوانين بازار اجازه انتشار ادبيات به زبان كالميكي و ساير زبان‌هاي قومي را نمي دهد. انتشار روزنامه دوزبانه، سازشي بين «انديشه ملي» و مقتضيات بازار است. بايد گفت كه تلويزيون به زبان اقوام كوچك روسيه مواضع محكمتري دارد زيرا تلويزيون محلي معمولاً دولتي است و كمتر به مسايل سودآوري مي‌انديشد.

سئوال اين است كه چرا مردم كالميكيا و جمهوري‌هاي ديگر روسيه ترجيح مي دهند به زبان روسي كتاب بخوانند؟

زبان كالميكي را نمي توان «مرده» خواند زيرا اين زبان به عنوان وسيله معاشرت معيشتي در مناطق روستايي گسترش زيادي دارد. اين وضع چند علت دارد كه يكي از آنها، مواضع جمعيت روسي است. با وجود اينكه كودكان كالميك و روس در مسابقه‌هاي اجراي ترانه‌هاي ملي كالميكي شركت مي كنند، روس‌هاي بالغ از يادگيري زبانهاي اقوام ديگر روسيه خودداري مي كنند.

در جمهوري آديغه (كه آنجا تعداد روس‌ها از آديغ‌ها بيشتر است)، تلاش مقامات محلي مبني بر استفاده از زبان آديغي در امور دفتري با نارضايتي روس‌هايي روبرو شد كه اين كار را به عنوان خطر براي انتصاب آنها به مقامات اداري تلقي كردند. در ميان راهبردهاي مختلف مبارزه با اين تصميم اعم از مبارزه در راه حفظ زبان روسي در امور دفتري، تغيير رياست جمهوري، ادغام آديغه به خطه كراسنودار و مهاجرت از جمهوري، تنها گزينه به ظاهر طبيعي مورد توجه قرار نگرفت و آن يادگيري زبان محلي است. روسهاي مقيم كالميكيا بعد از تصويب قانون زبان در سال 1991 و اعلام دو زبان دولتي روسي و كالميكي، نگران ا نبودند كه آنها را به يادگيري زبان كالميكي وادار كنند. البته. اين نگراني‌ها بي‌اساس بود.

علت ديگر با كليشه‌هاي ذهني ارتباط دارد كه در دوران تزاري به وجود آمده، در سالهاي 30-1920 حفظ شده و در سالهاي بعدي تقويت شدند. مردم معمولاً فكر مي كنند كه زبان روسي همه راه‌ها را براي آنها باز مي كند در حالي كه زبان قومي آنها را از مابقي جهان منزوي مي كند و فقط براي گفتگو با نزديكان در محيط معيشتي خوب است. روشنفكران ملي‌گرا نقطه نظر متفاوتي دارند. اواخر سالهاي1980 براي مدت كوتاه حرف آنها را گوش دادند و جداً فكر كردند كه با عوض شدن نظام اجتماعي زبان قومي مي تواند احيا شود (منظورشان از احياي زبان قومي، گسترش آن به زمينه‌هايي بود كه اين زبان هيچ وقت كاربرد نداشت). ولي بعداً از اين برنامه‌ها نوميد شدند و وضع زبان‌ها به شكل سابق باقي ماند.

در سال 1997 در شهر اليستا با اعضاي به اصطلاح «پارلمان جوانان» جمهوري صحبت كردم (اين سازمان از دانشجويان تشكيل شده و بايستي نقش «المثناي» پارلمان واقعي جمهوري را بازي كند). جوانان واردي جمع شده بودند كه تعداد روسها و كالميك‌ها در ميان آنها تقريباً برابر بود. وقتي كه سئوال كردم كه آيا شما طرفدار احياي زبان كالميكي هستيد، همه جواب مثبت دادند. ولي بعداً معلوم شد كه فقط دو نفر از آنها به زبان كالميكي تسلط دارند و صحبت مي كنند.

وقتي پرسيدم كه «شما چكار مي كنيد كه زبان كالميكي را احيا كنيد؟» كسي نتوانست جواب مشخصي بدهد زيرا هيچ كس از آنها به فكر اين مسأله نيافتاده بود. به عبارت ديگر، همه با شعارهاي انتزاعي موافق هستند ولي مشكل اساسي در زمينه عملي كردن اين شعارها بروز مي كند.

در اينجا علت سوم و اساسي وضعيت كنوني زبان‌هاي قومي روشن مي‌شود. اين كليشه‌هاي ذهني اوضاع عيني اتحاد شوروي و روسيه معاصر را (ولو به شكل تحريف شده) منعكس مي كنند. تصادفي نيست كه در سال 1958 در زمان خروشچف كه به خانواده‌هاي اجازه داد شد زبان تحصيل كودكان خود را انتخاب كنند، تعداد مدارس به زبان قومي در سراسر كشور به شدت كاهش يافت. اقدامات هدفمندانه اداري هم اين وضع را شدت بخشيد ولي مردم از اين تحول استقبال كرده و آن را طبيعي مي دانستند (البته اواخر سالهاي 1980 عده زيادي حمايت از اين اقدامات دولت را منكر مي شدند). نه استالين بلكه خروشچف كه جداً به برطرف كردن تفاوت‌ها و از جمله تفاوت‌هاي زباني بر سر راه به سوي كمونيسم اعتقاد داشت، فعال‌ترين طرفدار سياست روسي‌سازي در دوران شوروي بود.

در حال حاضر در كالميكيا و بعضي جمهوري‌هاي ديگر، موفق‌ترين نوآوري در زمينه توسعه زبان‌هاي قومي، احيا يا توسعه آموزش متوسط به اين زبان‌هاست كه اواخر سالهاي 1950 و اوايل سالهاي1960 قطع شده بود (زبان قومي فقط به عنوان يكي از رشته‌ها تدريس مي‌شد). اكنون در شهرهاي مركز جمهوري‌ها دبستان‌ها و كلاس‌هاي جداگانه‌اي (از جمله در دوره قبل از دانشگاه) ايجاد مي‌شوند كه آنجا همه رشته‌ها به زبان قومي تدريس مي‌شوند. ولي اين اقدامات با اوضاع كنوني سازگار نيست زيرا اكنون در نوبت اول تسلط به زبان روسي لازم است.

يادگيري عميق زبان بدون مطالعه ادبيات به اين زبان امكان‌پذير نيست. ولي ادبيات قومي (اعم از نشريات تا شعر) توجه خوانندگان را به خود جلب نمي كند. در دوران شوروي ادبيات داستاني به همه زبان‌هاي قومي به صورت مصنوعي و با حمايت دولت توسعه مي‌يافت ولي تنها ترجمه اين آثار به زبان روسي باعث مي‌شد كه مؤلفان آنها شهرت پيدا كنند. اكنون اين ادبيات هم به دلايل اقتصادي و هم به خاطر فقدان خوانندگان دچار بحران شده است. آ. بوريكين، پژوهشگر زبان‌هاي «تونگوس-منچوري» خاطرنشان مي كند كه متون ادبي به يك نوع «نمونه هنر تزييني قومي تبديل مي‌شوند: اين وسايل را مي خرند و نگه مي دارند ولي در زندگي روزمره مورد استفاده قرار نمي‌دهند» (1). كتاب‌هاي نويسندگان قومي مي توانند در كتابخانه‌ها جاي مخصوصي به خود اختصاص دهند ولي اين كتاب‌ها را نمي خوانند. از آنجايي كه كتابت بسياري از زبان‌هاي اقوام كوچك فقط به صورت ادبيات داستاني و درسي وجود دارد، در زندگي واقعي فقط گويش‌هاي فاقد كتابت فعاليت مي كنند در حالي كه بخش ادبي اين زبان‌ها بدون حمايت از مقامات بالا به تدريج از بين مي‌رود.

بدون شك، زبان اقليت‌هاي قومي روسيه يكسان نيست. بعضي زبان‌ها مانند سابق به صورت شفاهي و كتبي فعاليت مي كنند در حالي كه زبان‌هاي ديگر از بين مي‌روند. از نظر علمي نمي توان توضيح داد چرا بعضي زبان‌ها قدرت حيات را از خود نشان مي دهند. در هر حال، بزرگ يا كوچك بودن قوم مربوط در اين زمينه عامل تعيين كننده‌اي نيست. به عنوان مثال، زبان‌هاي اقوام بسيار كوچك (ساكنان يك روستاي كوهستاني) داغستان كاملاً پايدار هستند ولو اينكه همه گويندگان آنها همزمان به زبانهاي ديگر هم تسلط دارند. در مجموع. اوضاع زبان منطقه شمال قفقاز ثبات زيادي از خود نشان مي دهد. ولي وضعيت زبانهاي اقوام ديگري كه گاهي مناطق خودمختار خود را دارند، به مراتب بدتر است.

به عنوان مثال، مي توان به زبان «خاكاسي» اشاره كرد. اوايل سالهاي 1990 در زمان اعتلاي قومي، در جمهوري خاكاسيا «قانون زبان‌ها» تصويب شده و رسماً وضعيت دوزباني اين جمهوري را اعلام كرده بود. تصميم گرفته شد گروه ويژه مترجمين تشكيل شود. ولي تا سال 1994 فقط يك ماده آن قانون اجرا شده بود و آن دوزبانه كردن نام مؤسسات دولتي است. در سازمان‌هاي دولتي فرصت‌هاي شغلي براي مترجمين ايجاد شدند ولي اين مترجمين بي‌كار ماندند. همچنين سعي كردند به صورت تجربي تدريس دبستاني به زبان خاكاسي را معرفي كنند ولي آن كار هم به جايي نرسيد. مؤلفان كتاب‌هاي درسي بر اين عقيده بودند كه كودكان در سنين قبل از دبستان بايد تا حدي به زبان مادري خود تسلط داشته باشند ولي معلوم شد كه اكثريت اين كودكان زبان مادري خود را نمي دانند و فقط به روسي تكلم مي كنند و لذا زبان خاكاسي بايد به عنوان زبان خارجي تدريس شود. اين زبان كه گوينده تك‌زباني ندارد و براي نسل جوان ناآشناست، با خطر واقعي نابودي مواجه مي‌شود.

روشنفكران ملي همين تصوير تيره را براي زبان «كومي-پرمياك» كشيده‌اند. صرف نظر از اينكه اين قوم خودمختاري دارد، حتي اوايل سالهاي 1990 اين زبان در هيچ يك از زمينه‌هاي رسمي مورد استفاده قرار نگرفت. به همين دليل يكي از زبان‌شناسان محلي در سال 1994 به از دست دادن «هسته قومي» و «روند بازگشت‌ناپذير تحليل قومي قوم كومي-پرمياك» اشاره كرد (2). اكنون كه تصميم درباره ادغام ناحيه خودمختار كومي-پرمياك به منطقه پرم اتخاذ شده است، مسايل مختلف به جز مسأله حفظ زبان و فرهنگ كومي-پرمياك مورد بحث و بررسي قرار مي‌گيرند.

بدون شك، بدترين وضعيت، نزد به اصطلاح «اقوام شمالي» (اصطلاح نامناسبي است كه اكنون از گردش مي‌افتد ولي هنوز اصطلاح بيشتري پيدا نشده است) مشاهده مي‌شود. به نظر مي رسد كه براي تأمين پايداري زبان اقليت، فاصله فرهنگي معيني بين اين زبان و زبان برتر لازم است. فاصله خيلي كم (وضعيت زبان بلاروسي قبل از فروپاشي اتحاد شوروي) و فاصله بيش از حد بزرگ (زبان سرخ‌پوستان و اقوام شمالي در آمريكا، كانادا و روسيه) براي زبان اقليت خطر ايجاد مي كند. مناطق شمالي روسيه كه در آنجا بخش اساسي نفت و گاز كشور توليد مي‌شود، به تدريج ساكنان مناطق ديگر شوروي سابق را به خود جلب مي كردند. ولي اقوام بومي اين مناطق نتوانستند در صنعت نفت و گاز نقشي بازي كنند. «شوك فرهنگي» كه جمعيت بومي در برخورد با اكثريت مهاجر متحمل شد، مشكلي را ايجاد نمود كه تا كنون در روسيه و كشورهاي ديگر حل نشده است. در قرن بيستم در ايالات متحده روند از بين رفتن زبان‌هاي قومي ادامه داشت. «آين‌ها» تنها اقليت قومي ژاپن، طي 100 سال، از سالهاي 1870 تا 1960 زبان قومي خود را از دست دادند.

در سال 2003 كتاب جامع «زبانهاي كتبي جهان. زبان‌هاي فدراسيون روسيه» در چارچوب پروژه بين المللي محققان كانادايي تدوين و از زير چاپ در آمد. در اين كتاب 31 زبان اقليت‌ها مورد مطالعه قرار گرفته و اعلام شد كه دو زبان «يوگي» و «اوروچي» از بين رفته‌اند و زبان‌هاي ديگر اقوام شمالي در آستانه نابودي قرار دارند.

اين كتاب در بر گيرنده نقطه نظرات زيادي درباره اوضاع زباني در روسيه است. به عنوان مثال، درباره زبان «كتي» kety (خطه كراسنويارسك) آمده است كه اوايل سالهاي 1990 بسياري از معلمان زبان كتي با علاقه زيادي براي گسترش اين زبان تلاش كرده بودند ولي برخورد با واقعيت خشن باعث شد كه اشتياق اوليه از بين برود و تدريس زبان كتي در مدارس كاهش يابد. اعتبار اين زبان كه اوايل سالهاي 1990 كمي رشد كرده بود، دوباره افت كرد. يكي از علل افت علاقه به اين زبان، وضعيت اقتصادي دشوار خانواده‌هاي قوم كتي مي‌باشد. در مورد زبان‌هاي ديگر اقوام شمالي هم مي توان گفت كه گسترش تدريس اين زبان در مدارس كه ابتدا به عنوان هدف اساسي اعلام شده بود، به موفقيت نرسيد. حتي نمايندگان اقوام بومي بعد از اتمام تحصيل فقط فهرستي از واژه‌ها را ياد مي گيرند كه در زندگي عادي خود به كار نمي برند.

با اين وجود، گسترش تدريس زبانهاي قومي در سطح مدرسه، مهمترين اقدامي است كه طي 15 سال اخير براي نجات زبان‌هاي اقليت‌ها انجام گرفته است. ولي اين اقدام براي يك سري از زبان‌ها كافي نبود. مسأله حفظ زبان‌هايي كه هنوز زنده هستند، از طريق ديگري حل مي‌شود. يك محقق درباره زبان شمالي «سلكوپ» مي نويسند: «اميد فقط به گوزن‌داري اين قوم است. پژوهش‌ها نشان داده است كه خانواده‌هايي كه مانند سابق يك گله گوزن دارند، معمولاً در محيط معيشتي از زبان قومي استفاده مي كنند» (5). در مورد زبان يوكاگيري (قسمت شمال شرقي جمهوري ياكوتيا) چنين اطلاعاتي به دست آمده است: «فقط كودكاني كه قوم و خويشان آنها در جنگل يا توندرا زندگي سنتي دارند، اين زبان را خوب بلندند زيرا آن را در محيط طبيعي ياد گرفته‌اند». (6). شيوه زندگي سنتي مي تواند براي زبان قومي نجات‌بخش باشد. ولي قوم «مانسي» (ناحيه خودمختار خانتي مانسي) از اين امكان برخوردار نيست زيرا «اكثر قصبه‌هاي مانسي‌نشين در مناطق استخراج گاز چندين‌قومي شده‌اند كه در بسياري از آنها قوم بومي اقليت را تشكيل مي دهد» (7).

با اين حال، ارتباط شديدي بين حفظ زبان قومي و سطح توسعه اقتصادي منطقه وجود ندارد. زبان مانسي فعلاً زباني در حال نابودي محسوب نيم شود در حالي كه زبان «اوروچي» كه در منطقه‌اي با جمعيت مهاجر كمتر گسترش يافته بود، از بين رفته است.
در هر حال، سياست ويژه دولتي براي حفظ زبان‌هاي اقوام كوچك روسيه لازم است. در سال‌هاي 1930-1920 در روسيه چنين سياستي دنبال مي‌شد كه نتايج مثبت آن در مراحل بعدي نيز احساس مي‌شدند. اين سياست بايد ماهيتاً «ضدبازاري» باشد يعني بر خلاف قوانين بازاري عمل كند كه موجب جايگزيني زبان‌هاي كوچك با زبان روسي مي‌شود. البته، منظور ما اين نيست كه در كشورها با اقتصاد بازاري نمي توان زبان‌هاي كوچك را حفظ كرد. به عنوان مثال، در اروپاي شمالي براي حفظ زبان saam و نيز در استراليا براي حفظ زبان اقوام بومي تلاش زيادي به عمل آمده است. ولي اين اقدامات اجتماعي اغلب بر خلاف حكم بازار طراحي و اجرا مي‌شوند. جالب توجه است كه اكثراً دولت‌هاي سوسيال دمكرات مبتكر اين سياست بودند.

در روسيه معاصر بايد نه از وضعيت زبان روسي كه مواضع آن بسيار محكم است و ممكن است بزودي اين زبان در بعضي زمينه‌ها ميدان را بر زبان انگليسي تنگ كند، بلكه از وضعيت زبان‌هاي ديگر اظهار نگراني كرد.

با اين حال، در بعضي مناطق نفوذ زبان روسي از زمان شوروي كاشه يافته است. اينها جمهوري تووا، جمهوري ياكوتيا و تا حدودي تاتارستان هستند. جمهوري چچن، مسأله ويژه‌اي است كه به علت كمبود داده‌ها در اين مقاله بررسي نمي ‌شود.

تووا و ياكوتيا، مناطق نسبتاً منزوي هستند (براي مثال، تووا فقط به وسيله يك جاده به مابقي روسيه متصل مي‌شود). ميزان جمعيت روس در تووا نسبتاً پايين است. در ياكوتيا روس‌ها در چند شهر و قصبه به صورت متراكم زندگي مي كنند در حالي كه ما بقي سرزمين جمهوري عاري از سكنه روس است. جمهوري تووا تنها در سال 1944 عضو اتحاد شوروي شده بود و تسلط به زبان روسي در اين جمهوري عمومي نشده بود. و اما مقامات جمهوري ياكوتيا احتمالاً قصد دارند از طريق تنگه برينگ و بدون وساطت مسكو با ايالات متحده روابط برقرار كنند. بايد گفت كه زبان ياكوتي در اين منطقه نقش زبان معاشرت بين‌قومي را بازي مي كند. اين يكي از مناطق معدود كشور است كه آنجا زبان روسي اين نقش را به انحصار خود در نياورده است. در جمهوري‌هاي تووا و ياكوتيا آموزش مدرسه‌اي به زبان قومي هميشه به خوبي توسعه يافته و هر گز قطع نشده است.

اوايل سالهاي 1990 در اين جمهوري‌ها قانون زبان وضع شده بود كه مطابق آن، فقط زبان قومي به عنوان زبان دولتي اعلام شده بود. زبان روسي به عنوان زبان معاشرت بين قومي شناخته شده بود. در جمهوري‌هاي ديگر روسيه كه چنين قوانيني را وضع كرده‌اند، دو يا چند زبان و از جمله زبان روسي به عنوان زبان دولتي ذكر شده‌اند. ولي قوانين اين دو جمهوري بيشتر به قوانين مربوطه قزاقستان و جمهوري‌هاي ديگر جامعه مشترک المنافع شباهت دارند. در اين جمهوري‌ها به تدريج تعداد ساعات تدريس زبان روسي كاشه يافته و تدريس زبان قومي افزايش مي‌ابد.

به عنوان مثال، در سال 1993 در ياكوتيا برنامه تدريس زبان روسي در كلاس‌هاي 7-5 دو برابر كاهش يافت. در زمان خود فرض بر آن بود كه تا سال 2001 همه رشته‌ها در مدارس تووا به زبان محلي تدريس شوند. نمي دانم اين برنامه تا چه اندازه‌اي تحقق يافته است ولي كساني كه در سالهاي اخير به تووا سفر كردند، تعريف مي كنند كه كودكان اين مرز و بوم نمي توانند به زبان روسي صحبت كنند. ميخاييل نيكلايف رئيس سابق جمهوري ياكوتيا، چند سال پيش زبان انگليسي را به عنوان رشته الزامي در مدارس اين جمهوري معرفي كرده بود.

هدف اين بود كه هر شهروند ياكوتيا اين زبان را ياد بگيرد. بديهي است كه ساعات اضافي براي تدريس انگليسي از درس‌هاي زبان روسي كم مي‌شدند. ولي كمبود معلمان زبان انگليسي اجراي اين برنامه را با مشكلات روبرو ساخت.
اوضاع زباني تاتارستان تابع عوامل ديگري است. اين جمهوري از نظر جغرافيايي از مابقي روسيه جدا نيست.

به علاوه نمايندگان اقوام مختلف آنجا زندگي مي كنند. تاتارها خارج از جمهوري هم سكون دارند. از سوي ديگر، زبان تاتاري، دومين زبان بزرگ روسيه بعد از زبان روسي است. از اوايل سالهاي 1990 در اين جمهوري فعاليت گسترده‌اي در جهت ترويج زبان تاتاري در همه عرصه‌هاي زندگي شروع شد.

يكي از اقدامات شناخته شد در اين زمين، استفاده از خط لاتين است. زبان تاتاري همانند همه زبانهاي قومي فدراسيون روسيه از اواخر سالهاي 1930 از خط سيريليك استفاده مي كند. در جمهوري‌هاي ديگر شوروي سابق روند عوض كردن خط سيريليك با خط لاتين در جريان است. اين روند در آذربايجان، تركمنستان و مولداوي به پايان رسيده و در ازبکستان همچنان ادامه دارد. اقوام تركي‌زبان در اين زمينه از كشور تركيه الگو مي‌گيرند كه آنجا در سالهاي 1920 روند لاتين‌سازي تكميل شده بود. استفاده از خط لاتين در زبان تاتاري بايستي اين زبان را در يك سطح با زبان‌هاي تركي ديگر قرارداده و از ساير زبان‌هاي اقوام روسيه جدا كند. به همين دليل است كه روشنفكران ملي‌گرا استفاده از خط لاتين را به عنوان مظهر استقلال تلقي مي كنند در حالي كه مسكو اين كار را به عنوان دعوت به جدايي‌طلبي تلقي مي كند.

طرفداران لاتين كردن خط زبان تاتاري معمولاً استدلالات زبان‌شناسانه‌اي طرح مي كنند. گويا بعضي آواهاي زبان تاتاري را نمي توان به وسيله خط سيريليك منعكس كرد. ولي در سالهاي 1920 ي.پوليوانوف زبان‌شناس بزرگ كشورمان نوشته بود كه خط لاتين از نظر همه خصوصيات خود از خط سيريليك بهتر يا بدتر نيست (8). فقط بار سياسي و فرهنگي اين دو الفبا متفاوت است كه همين مسأله در اين زمينه اهميت دارد. طرفداران لاتين كردن كتابت تاتاري بسيار فعال هستند و به هيچ سازشي تن نمي دهند در حالي كه رياست اين جمهوري احتياط به خرج مي دهد. از خط لاتين در تدريس زبان تاتاري در دبستان و اسامي تاتاري خيابان‌هاي مركزي شهر قازان استفاده مي كنند. نتيجه اين مبارزه فعلاً روشن نيست ولي اگر زبان تاتاري بالاخره به استفاده از خط لاتين بپردازد، روابط بين تاتارها و مابقي جمعيت جمهوري و نيز بين قازان و مسكو شدت خواهد يافت.

در خاتمه بايد گفت كه اوضاع زبان روسيه تا اندازه زيادي ويژگي‌هاي عصر تاريخي گذشته را حفظ مي كند (فرمانروايي و اعتبار بالاي زبان روسي كه استفاده از آن در همه زمينه‌ها اجتناب‌ناپذير است، معاشرت گسترده بين نمايندگان اقوام مختلف قاعدتاً به زبان روسي، توسعه سنت ادبي به يك سري زبان‌هاي كوچك و غيره). در عين حال توسعه اصول اقتصاد بازاري نيز بر اوضاع زباني اثر گذاشته است. در شرايط اقتصادي جديد نقش زبان روسي تقويت مي شود و زبان‌هاي كوچك به عرصه معاشرت معيشتي و خانوادگي رانده مي‌شوند. تنها سياست هدفمندانه مركزي در زمينه زبان‌ها مي تواند مانع از تنگ شدن ميدان بر زبان‌هاي قومي شود كه اين سياست در روسيه توسعه كافي نيافته است.


1- آ. بوريكين. زبان قوم قليل العده به صورت كتبي. جنبه‌هاي زباني و اجتماعي-زباني. سن پترزبورگ، 2004، ص. 48.

2- يو. شابايف. اوضاع زباني ناحيه خودمختار كومي-پرمياك. در: مسايل زباني فدراسيون روسيه و قوانين زبان‌ها. مسكو، 1884، ص. 232.

3- آ. كازاكويچ. زبان كتي. دائره المعارف اجتماعي-زباني «زبانهاي كتبي جهان. زبان‌هاي فدراسيون روسيه». مسكو، 2003، ص. 252-251.

4- او. كازاكويچ. زبان سلكوپي. همانجا، ص. 483-482.

5- همانجا، ص. 483.

6- اي. نيكولايف. زبان يوكاگيري. همانجا، ص. 754.

7- ا. پارفيونوف. زبان مانسي. همانجا، ص. 306.

8- ي. پاليوانوف. اشكال اساسي انقلاب كتابت زبان‌هاي تركي اتحاد شوروي. مسكو، 1928. ص. 32-321.

/ 1