انتفاضه جهاني و سلطه يهوديان در روسيه
يهوديان و روسيه قديم(تلخيص شده)در قرن بيستم روسيه بيشتر از همه كشورهاي جهان بار سنگين يوغ يهودي را تحمل كرده است كه تا كنون از آن رها نشده است.تماس روسها با يهوديان از قرنها پيش شروع شده بود. در قرنهاي 10-7 در نزديكي مرزهاي جنوب شرقي روسيه باستان امپراطوري بزرگ و درندهخويي به نام «كهانت خزر» به وجود آمده بود. يهوديان و تركهاي يهودي شده قشر حاكم اين كشور كثيرالمله و چند مذهبي را تشكيل ميدادند. گفتني است كه تركهاي يهودي به عنوان امراي ارتش از يهوديان به عنوان مغان و رهبران روحاني فرمان ميبردند. اين كشور از قبايل اسلاوي باج ميگرفت و جمعيت يهودي در تجارت و سياست كييف، كورسون و ساير شهرهاي بزرگ روسيه نقش مهمي بازي ميكرد. ولي در سال 965 حادثه مهمي رخ داد كه سرنوشت اين منطقه را براي قرنهايآينده تعيين كرد. سوياتوسلاو ايگورويچ امير روس، كهانت خزري را قلع و قمع كرده و شهر ايتيل پايتخت آن را ويران كرد. امپراطورياي كه با تجارت و راهزني امرار معاش ميكرد، از بين رفت. جمعيت ترك (با استثناي ناچيز قبيله كارائيم) از يهوديت دست كشيده و عمدتاً مسلمان شدند در حالي كه يهوديان مجبور شدند به اروپاي مركزي و غربي مهاجرت كنند تا براي خود سرپناه ديگري پيدا كنند.
يهوديان در روسيه در قرنهاي 19-18
روسها طي شش قرن و نيم يهوديان و ويژگيها و خصوصيات قومي آنها را كاملاً فراموش كرده و براي برخورد جديد با آنها آمادگي كافي نداشتند. اين برخورد در سال 1775 به عمل آمد كه روسيه به خواست كاترين دوم، امپراتريس آلمانيالاصل خود، زمينهايي را به خود ملحق كرد كه زماني به روسيه تعلق داشته و سپس توسط لهستان اشغال شده بودند. جمعيت محلي يعني اوكراينيها و بلاروسها، از يوغ يهوديان رباخوار، شرابفروش، تاجر و غيره رنج مي بردند زيرا فشار آنها از فشار اربابان لهستان كه به يهوديان وابستگي اقتصادي داشتند، به مراتب شديدتر بود. يهوديان طي مدت زيادي حق نداشتند خارج از زمينهايي زندگي كنند كه كاترين دوم به روسيه ملحق كرده بود. براي آنها «كمربند سكونت» تعيين شده بود كه اين اقدام باعث نارضايتي شديد يهودياني ميشد كه مي خواستند در ميدان سراسر روسيه تاخت و تاز كنند. ولي اعضاي ثروتمند و تحصيل كرده جمعيت يهودي بر اين مشكلات فايق ميآمدند. عدهاي از آنها حتي مسيحي ميشدند (مانند اسرائيل بلانك، پدربزرگ لنين) تا بتوانند در مناطق اصيل روسيه زندگي كنند. از قرار معلوم، يك يهودي حتي بعد از غسل تعميد خصوصيات اخلاقي ويژه قومي خود را از دست نمي دهد.امپراطوري آلكساندر دوم به يهوديان ارادت داشت. او به يهوديان اجازه داد حتي در مسكو زندگي كنند (تا سالهاي1890 يعني ظرف مدت 35 سال بعد از اصلاحات اين امپراطور، بيش از 70 هزار يهودي به مسكو كوچ كرده بودند). از سال 1856 احضار فرزندان يهوديان به ارتش روسيه قطع شد. در سال 1859 به تجار يهودي درجه اول اجازه داده شد در سراسر روسيه تجارت كنند. در همان سالها شهرهاي نيكولايف، سواستوپول و كييف براي يهوديان باز شدند. در سال 1861 همه يهوديان داراي ليسانس دانشگاهي از امكان سكونت خارج از كمربند سكونت و پرداختن به خدمت دولتي برخوردار شدند. در سال 1865 اجازه پذيرش يهوديان پزشك به خدمت نظامي داده شد و به يهوديان مكانيسين، آبجوساز، صنعتگر و كارگر امكان سكونت موقت در استانهاي داخلي روسيه داده شد. يهوديان عمدتاً در مناطق جنوب غربي امپراطوري متمركز ميشدند.ولي يهوديان از تزار روس چگونه تشكر كردند؟نيكوكاريهاي آلكساندر دوم او را از تنفر وحشيانه قبيلهاي يهودي نجات نداد. انديشه قتل تزار در كميته حزب مخفي «اراده ملي» به وجود آمد كه دو يهودي (گولدنبرگ و زوندلويچ)، دو لهستاني و يك روس (ميخايلوف) عضو آن بودند. اول از همه گولدنبرگ انديشه قتل امپراطور را مطرح كرده بود (وي بعداً در شواهد خود كه در سال 1910 در مجله «خبرنامه تاريخي» درج شد، به اين واقعيت اشاره كرد). ولي اعضاي كميته اين كار را درست ندانستند كه يك يهودي تزار روس را بكشد. بالاخره 1 مارس 1881 سوء قصد به موفقيت رسيد و بمبي كه زير پاي آلكساندر انداخته شد، او را كشت. اسامي يهودي فراواني در ميان كساني كه اين جنايت را تهيه كرده بودند، به چشم ميخورند.تزار آلكساندر سوم كه از تجربه فاجعهبار پدر خود نقش شوم «قوم برگزيده» را درك كرده بود، سعي كرد يهوديان را از مناطق داخلي روسيه به كمربند سكونت باز گرداند. وي براي پاكسازي مسكو از يهوديان اهميت خاصي قايل بود زيرا اين شهر به قدري مملو از يهوديان بود كه در بعضي محلههاي آن زبان يهودي بيشتر به گوش ميخورد تا زبان روسي. 29 مارس 1891 وزير كشور براي امپراطور گزارشي درباره انتقال تدريجي يهوديان از مسكو و حومههاي شهر تهيه كرد. آلكساندر سوم دستور داد كه اين برنامه اجرا شود. فرمان امپراطور در روز عيد پاك يهودي منتشر شد و قرار بود ظرف يك سال اجرا شود. فون پلووه معاون وزير كشور و امير سرگئي آلكساندرويچ برادر تزار و فرماندار مسكو بايستي اين فرمان را اجرا ميكردند. آنها وظيفه خود را تا اندازه زيادي اجرا كردند ولي خودشان توسط انقلابيون يهودي كشته شدند.بايد گفت كه يهوديان نه تنها در سازمانهاي مخفي بلكه در زندگي علني هم موفق بودند. از 5.6 ميليون يهودي كه در سال 1913 در روسيه زندگي مي كردند، 50 هزار نفر كارگر، 250 هزار نفر كاسب و بقيه تاجر، صراف، صاحب ميكده و غيره بودند. طبق سرشماري عمومي نفوس سال 1897، از 618926 نفر تاجر در خاك روسيه، 450427 نفر (72.8%) يهودي بودند. شتيگليتس، بانكدار «خانه امپراطور» درجه اشرافي «بارون» را دريافت كرده بود. روبينشتاين، بانكدار و توليد كننده طلا در دربار سلطنتي پذيرفته ميشد. ساموئيل پولياكوف كه از ارادت خود امپراطوري برخوردار بود، مشغول ساخت راهآهن كشور بود. او از مصالح ساختماني ارزان استفاده مي كرد و پول بيت المال را به جيب ميزد. در چنين راهآهني كه پولياكوف ساخته بود، قطار آلكساندر سوم به هنگام بازگشت وي و خانوادهاش از كريمه از ريل خارج شد. امپراطور خانواده خود را نجات داد ولي زخمي شد كه اين امر بالاخره موجب مرگ او گرديد. او فرصت نكرده بود به هدف محدود كردن نفوذ يهوديان در روسيه دست يابد. با وجود همه سهميهبنديها و محدوديات، در سال 1910 يهوديان 10% دانشجويان دانشگاههاي فني كشور را تشكيل مي دادند. فراواني آنها در مطبوعات قبل از انقلاب و در رياست احزاب چپگرا بر كسي پوشيده نيست.
يهوديان و انقلاب
با وجود اينكه تروريستها و مبارزين مخفي روس معمولاً در صحنه فعاليت ميكردند، كساني كه سر نخهاي توطئه را ميكشيدند، عمدتاً يهودي بودند. دو يهودي به نامهاي گريگوري گرشوني و يونو آزف «سازمان رزمي انقلابيون سوسياليستي» (حزب معروف Eser) را تشكيل داده بودند. در ميان انقلابيون يهودي رسم بود كه نام مستعار روسي بگيرند (براي مثال، يونو آزف خود را «نيكولاي ايوانويچ» معرفي ميكرد). آنها از اين طريق فعاليت تخريبي خود را پنهان نميكردند بلكه مي خواستند يهوديت خود را از چشم ديگران دور نگه دارند. البته، خود يهوديان هم گاهي برنامههاي جنايي خود را اجرا مي كردند كه در ميان آنها تروريستهاي نامداري (مانند رزا بريليانت) بودند.يهوديان فقط 4.2% جمعيت روسي را تشكيل مي دادند ولي در سال 1911، 29.1% مجرمين سياسي يهودي بودند. ترور يهودي آشكار و نهان بود. بيش از 50 هزار روس، عمدتاً پليسهاي معمولي و كارمندان دولت كه به وسيله بمب و به ضرب گلوله كشته شدند، قرباني آنها شدند. از قربانيان درجه بالاتر مي توان به پطر ستوليپين نخست وزير و مصلح بزرگ، سيپياگين و فون پلووه وزيران كشور، سرگئي الكساندرويچ رومانوف، عموي تزار نيكلاي دوم و فرماندار مسكو و شخصيتهاي نامدار ديگري اشاره كرد. همه آنها به دست يهوديان يا به دستور مستقيم يهوديان كشته شده بودند. بعد از گذشت سالها يهوديان آخرين تزار روس را هم كشتند.انقلابهاي سالهاي 1905 و 1917 كار يهوديان بود. آنها رياست همه احزاب چپگرا را بر عهده داشته و اين روند را اداره مي كردند. يهوديان در آن زمان صاحب روزنامهها و بانكها و وسايل مختلف اداره افكار عمومي شده بودند. ولي جمعيت روس كه به ميزان 86% از دهقانان بيسواد تشكيل شده بود، به اينكه چه كساني مي خواهند در راه سعادت و عدالت اجتماعي براي مردم زحمتكش مبارزه كنند، توجه نمي كردند. در جريان انتخابات مجلس مؤسسين كه بلافاصله بعد از انقلاب اكتبر 1917 برگزار شد، بيش از 90% انتخاب كنندگان به احزاب چپ(58% به انقلابيون سوسياليست و 25% به بلشويكها) رأي داده بودند كه رياست اين احزاب عمدتاً يهودي بود. تعداد يهوديان در حزب حاكم بلشويك به تدريج رشد مي كرد. در كنگره 11 حزب در بهار سال 1922 يهوديان (با14.8% نمايندگان) تنها از روسها (با65.3%) كمتر بودند. بديهي است كه انقلاب سال 1917 تنها يك پديده اجتماعي نبود و اينكه جنگ داخلي هم فقط جنگ اقشار پايين روس عليه اقشار بالا نبود. اين همچنين انقلاب قومي و جنگ قومي عليه ملت روس به عنوان قوم دولتساز و نيز عليه نخبگان فرهنگ روسي بود. سياست ضدروسي دهسالههاي اول حكومت شوروي اين واقعيت را به اثبات ميرساند. تصادفي نيست كه بلشويكها در همان شب اول بعد از كودتاي اكتبر مصوبهاي درباره مبارزه با ضدانقلاب را از تصويب كنگره شوراها گذراندند كه در آن اقدامات ضديهودي هم ممنوع شده بود. 25 ژوئيه سال 1918 در بحبوحه جنگ داخلي، دولت شوروي به ابتكار لنين ضديت با يهوديان را «عامل شكست انقلاب كارگران و دهقانان»دانسته و متخلفين را با مرگ تهديد ميكرد. مغز يهودي حزب خوب ميفهمد كه «اگر ما نباشيم، حكومت شوروي هم وجود نخواهد داشت». يهوديان رياست انقلاب و جنگ داخلي ضدروسي را بر عهده داشتند. موفقيت اعجابآور انقلاب «روسي» قرن بيستم ناشي از آن است كه بر روي بدن طغيان مردمي (كه دولت بارها با چنين حوادثي روبرو شده و از پس آنها بر آمده بود) سر بيگانه يهودي نشسته و تلاشهاي تودههاي مردم را هدايت ميكرد.علت شركت يهوديان در انقلاب تنها اعتقادات شخصي سياسي آنها نبود. تصميمات سازمانهاي بين المللي يهودي و كمكهاي مالي عظيم بانكداران يهودي آمريكا، انگليس و آلمان (از جمله يعقوب شيف، دوست قديمي لئو تروتسكي) پشتيبان كار آنها بود. آلمان با واگن معروف پلمپ شده بلشويكها را به روسيه فرستاده و به آنها پول داده بود. قيصر آلماني مي خواست روسيه، دشمن خود را از پاي در آورد ولي او تنها در نتيجه كار مصرانه پارووس، شخصيت مهم بين المللي يهودي به اين اقدامات دست زده بود.
تشكيل اتحاد شوروي و قتل عام ملت روس توسط يهوديان
بعد از وقوع انقلابي كه با الهام و هدايت يهوديان رخ داد، چه چيزي در انتظار روشنفكران روس و يهودي روسيه بود؟لنين در گفتگو با ديمانشتاين رئيس بخش يهودي كميسرياي امور اقوام اظهار داشت: «وجود عده كثيري از روشنفكران يهودي در شهرها براي انقلاب اهميت فراواني داشت. آنها كارشكني عمومي را كه ما بعد از انقلاب با آن روبرو شده بوديم، برطرف كردند. عناصر يهودي بسيج شده و انقلاب را نجات دادند. ما فقط با استفاده از اين ذخيره نيروي كار باسواد و عاقل توانستيم دستگاه دولتي را از آن خود سازيم» («روسيسكايا گازتا»، 27 فوريه 1993). يهوديان به رياست اولين دولت شوروي، وزارتخانهها و تمام دستگاه انتظامي رسيدند. در ماه مي سال 1919 يهوديان 21% رياست نهادهاي مركزي را تشكيل ميدادند. در سال 1923 حدود 40% كارمندان دولت در اوكراين يهودي بودند. يك نكته جالب: درميان چهار دستيار نزديك فليكس دزرژينسكي، رئيس سازمان ويژه OGPU، سه نفر يهودي بودند. منابع موثق مي نويسند كه خود دزرژينسكي يهودي بود
.(پدر يهودي وي به مسيحيت گرويده بود).اگر كتب راهنماي اتحاديههاي هنرمندان و نويسندگان دوران قبل از جنگ جهاني دوم را مطالعه كنيد، متوجه خواهيد شد كه آن سالها با شكوفايي بينظير فرهنگي يهودي شوروي توأم بودند. واقعا،براي آنان سرزمين جديد ،فرصتي جديد وآغاز رشدي فعال بود. با وجود آنكه 97.5% يهوديان در انقلاب شركت مسلحانه مستقيمي نداشتند، همه آنها از ثمرات اين انقلاب سير شده بودند.
ر. نودلمان، تاريخدان يهودي از مطالعه اين مسأله نتيجهاي گرفت كه نميتوان با آن موافقت نكرد:
«شركت يهوديان در انقلاب به طور نامناسب گسترده بود. آنها در دستگاه دولتي و حزبي مقامات بالاي به دست آوردند و جاي روشنفكران اشراف و طبقه متوسط را كه از روسيه انقلابي بيرون انداخته شده بودند، گرفتند»
(ر. نودلمان. يهوديستيزي معاصر شوروي. اورشليم، سال 1979).البته، نودلمان تمام حقيقت را نگفته است. نخبگان روس پيش از اينكه از كشور رانده شوند، به قتل فيزيكي رسيدند. حدود 300 هزار خانواده اشراف، قريب به 500 هزار روحاني با خانوادههايشان، نيمي از روشنفكران و تمام بورژوازي و دهقانان متمول روس كاملاً ناپديد شدند. ملت ما هنوز از آن قتل عام به خود نيامده است.آن قتل عام از هلوكاست كذايي كه تبليغات يهودي مرتباً جار آن را مي زند، وحشتناكتر بود. در ميان آن 6 ميليون يهودي كه توسط آلمانيها كشته شدند (كسي از محققان معتبر اين رقم را قبول ندارد) هيچ شخص برجستهاي وجود نداشت. نه سياستمدار معروف و نه شخصيت نامدار علمي يا فرهنگي. اين امر واقعاً تعجبآور ولي قابل توضيح است. سهميههاي ارسال يهوديان به بازداشتگاهها توسط به اصطلاح «شوراهاي پيشوايان يهودي» («يودن رات») تعيين ميشد كه خودشان تعيين مي كردند چه كسي از يهوديان بايد زنده بماند يا بميرد. آنها يك نوع گزينش را به عمل آورده و ضمن حفظ ماده انساني ارزنده، به دست يهوديان «شاخههاي خشك» را بريده بودند. اين اصطلاح خايم وايسمان رئيس وقت سازمان يهودي جهاني و اولين رئيس جمهور اسراييل است. هر چند كه اين ادعا كفرآميز جلوه مي كند ولي يهوديان از نظر ژنتيك از هلوكاست بردند.ولي رهبران و نظريهپردازان يهودي در روسيه با استفاده از دستگاه سركوبي شوروي گل سر سبد ملت روس و مباني فرهنگ روسي را ريشهكن كردند. اين گزينش تعمدي معكوس و كشتار قوم روس بود. عواقب فاجعهآميز اين امر براي ملت روس بر كسي پوشيده نيست.
قدرت يهوديان بر روسيه بعد از انقلاب
بعد از انقلاب سال 1917 قدرت يهوديان در روسيه طي 20 سال محكم و لايزال بود. طي اين مدت كشور ثروتمند به طور وحشتناكي غارت شد. دارايي ملي كه طي قرنها جمعآوري شده بود، به خارج برده شد. در دولت اول شوروي، 17 تن از 22 وزير يهودي بودند. وزير جنگ، وزير كشور و وزير دادگستري يهودي بودند.يهوديان تا آغاز جنگ جهاني دوم مواضع كليدي كشور را در دست خود داشتند. در آن زمان 61 از 78 عضو كميته مركز حزب كمونيست، 133 از 155 عضو دولت، 8 از 8 رئيس دادستاني، 53 از 59 رئيس سازمان مخفي OGPU، 12 از 12 سردبير روزنامههاي مركزي يهودي بودند. فهرست وزيران يهودي در دولت شوروي سالهاي 1937-1936: وزير امور خارجه - ليتوينوف (فينكلشتاين)، وزير كشور - يهودا، وزير تارت خارجي - روزگلتس، وزير تجارت داخلي - رينر، وزير راه آهن - كاگانويچ، وزير صنايع سبك - لوبيووف، وزير بهداشت - كاميسنكي و وزير نظارت شوروي - بلنكي. بسياري از معاونين وزيران هم يهودي بودند. عده زيادي از رؤساي كوچك و بزرگ شوروي زن يهودي داشتند كه با انقلابيون و پيشكسوتان حزب كمونيست فاميل بودند.به مرور زمان اين وضعيت موجب نارضايتي شديد رهبران غير يهودي شوروي و به خصوص استالين شد. استالين در جريان امضاي پيمان مولوتوف-ريبنتروپ، به وزير امور خارجه آلمان گفت (و ريبنتروپ سپس با شور و شوق زيادي حرفهاي او را به هيتلر منتقل كرد) كه فعلاً مجبور است فرمانروايي يهوديان را تحمل كند ولي بعد از آنكه روشنفكران روس به اندازه كافي پرورش يافتند، آنها را عوض خواهد كرد. در سالهاي 1939-1937 به روساي يهودي حزب ضربه وحشتناكي وارد آمد.قدرت واقعي از دست يهوديان خارج شد. بخش عمده «گارد انقلاب لنين» به بازداشتگاهها اعزام شده و به «گرد و غبار» تبديل شدند. ولي حمله هيتلر به اتحاد شوروي در اين روند طبيعي اختلال ايجاد كرد. در سالهاي جنگ كادرهاي تحصيل كرده متخصص به وفور لازم بودند كه تصفيههاي رهبران يهودي متوقف شدند ولو اينكه روند پاكسازي كادرها همچنان ادامه يافت. ولي استالين بعد از جنگ به تكميل اين كار پرداخت.طبق يك فرضيه كه تا كنون به اثبات نرسيده است، استالين در آستانه حل و فصل نهايي مسأله يهودي يعني انتقال همه يهوديان به منطقه خودمختار يهودي واقع در خاور دور، مسموم شده بود. تداركات براي اقدام استالين در جريان بود. مبارزه با جهانوطني و تحقير خود در برابر غرب، پرونده پزشكان و پرونده «كميته يهودي ضد فاشيستي» كه در چارچوب آن بسياري از روشنفكران نامدار يهودي بازداشت و به اعدام محكوم شده بودند، ازجمله نشانههاي تدارك آن اقدام بودند. تجربه انتقال اجباري اقوام به محل جديد سكونت نيز وجود داشت. تنها مرگ ناگهاني و مرموز استالين مانع از تكميل منطقي تلاشهاي چندين ساله وي در اين زمينه شد.بسياري از يهوديان (كاگانويچ، مخليس و ديگران) تا پايان عمر استالين و بعد از مرگ او نفوذ زيادي داشتند. يوري آندروپوف كه مادرش يهودي بود، طي سالهاي زيادي رئيس كميته امنيت دولتي بود و در آخر عمر خود به مقام دبير كل حزب كمونيست رسيد. آندروپوف به اتحاد شوروي وفاداربود و خيال مي كرد كه همه يهوديان بايد چنين باشند. او براي توان فكري يهوديان ارزش قايل بود و از مهاجرت آنها ممانعت مي كرد (در همان زمان كشور همسايه لهستان بدون توسل به زور تقريباً به طور كلي از يهوديان پاكسازي شد). آندروپوف در سال 1983 كميته ضد صهيونيستي محافل اجتماعي يهودي را تشكيل داد كه از افسران ك.گ.ب. تشكيل شده ولي يهوديان «مجلسي» مانند ژنرال دراگونسكي رئيس آن بودند. نفوذ آندروپوف طولاني و قوي بود (حدود 30 سال) كه سياست او نسبت به يهوديان خط حزب حاكم را در اين زمينه تعيين مي كرد. لئونيد برژنف كه زن يهودي داشت، با يهوديان ضديتي نداشت و در اين موضوع دخالت نمي كرد.ولي اين سياست، اشتباه بود. آندروپوف در آستين اتحاد شوروي ماري پروراند كه بعد از مرگ او بيرون جهيد و با تحريك انقلاب بورژوا-دمكراتيك به نام «پرتسرويكا - دگرگونسازي»، كشور خود را گَزيد.
يهوديان و دگرگونسازي - فاجعه دوم روسي
نتايج روند اصلاحات در زمينه اقتصاد، سياست، قوانين و رسانه هاي گروهي كاملاً جوابگوي اهداف و مقاصد يهوديان بود. يهوديان مدتها قبل از آغاز تغييرات در كشور به اين امر آگاه بودند. س. قرهمورزا، كارشناس معاصر امور سياسي در اين مورد مينويسد: «يهوديان در نقطه عطف بحرانهاي شديد در روسيه هميشه قسمت فعال و با نفوذ اقليت انقلابي يا حاكم بودند كه شركت آنها در «اصلاحات» جاري به طور نامتناسب زياد است. آنها زير نقاب كارشناس، بانكدار و نظريهپرداز نقش عامل ويرانگر رژيم سابق را بر عهده خود گرفتند. آنها نوسازان و غربگرايان بيامان و مجريان پروژههايي هستند كه اكثريت روسها آن را مهلك مي دانند». قرهمورزا در اثبات اين نقطه نظر خود چنين آماري را آورده است: «13.2% روسها و 52.5% يهوديان با اين ادعا موافقت كردند كه در غرب بهترين جامعه ممكن ساخته شده و ما بايد از غرب پيروي كنيم. طبق نظرسنجي سال 1991، در آن زمان دگرگونسازي به عنوان فاجعه ملي تلقي شد. تنها جمعيت آماري يهودي اين دوران را موفقترين دوران در تاريخ روسيه دانستند» («پراودا-5»، شماره 19، سال 1996).روند خصوصيسازي كه به غارت ثروت جمعي ملي انجاميد، نتيجه چشمگيري داد: حدود 70% دارايي فدراسيون روسيه به دست 200 خانواده يهودي افتاد. يهوديان بزرگترين مالكان دارايي در روسيه معاصر هستند. آلومينيوم روسي ابتدا به برادران «چورني» رسيد و سپس آبرامويچ و دريپاسكا صاحب آن شدند، نفت روسي در اختيار آبرامويچ، دريپاسكا، ماموت، برزوفسكي و ديگران است. جريانهاي مالي كشور نيز توسط يهوديان چون اسمولنسكي، آون، فريدمان، راپوپورت، مالكين و ديگران هدايت ميشود. ماموت، برزوفسكي و آبرامويچ بانكداران شخصي يلتسين بودند. مشاوران يلتسين در سياست داخلي كشور نقش شومي بازي كردند. طي چند سال 7 از 9 مشاور رسمي يلتسين يهودي بودند. نقش ليفشيتس، گايدار، باتورين، ستاروف، پايين، آرباتوف، ستاروويتوا و يوماشف دبير ادبي شخصي يلتسين به ويژه تيره بود. نه تنها يهوديان خالص بلكه يهوديان دورگه نيز در صحنه سياسي حضور فعالي داشتند، از جمله ژنرالها روتسكوي، روخلين و نيكولايف، سياستمداران حرفهاي چون ژيرينوفسكي، ياولينسكي، هاكامادا (نيمه ژاپني - نيمه يهودي)، نمتسوف، سرگئي كريينكو (اسرائيليتل) و ديگران. همه آنها به استثناي ژنرال روخلين، دشمنان واقعي ملت روس بودند.يوري لوژكوف شهردار مسكو كه يك رگ يهودي هم دارد، با اتكا بر يهودياني چون رسين، موزيكانتسكي و ديگران، امور پايتخت كشور را اداره مي كند. رسانه هاي گروهي اساسي كشور در دست يهوديان و افرادي است كه با يهوديان تشكيل خانواده دادهاند. همه آنها زندگي معنوي روسيه را كنترل مي كنند. موضوع يهودي مرتباً در برنامههاي تلويزيون و صفحات مطبوعات منعكس ميشود، گويا كشورمان روسيه نيست بلكه اسراييل است. احترام به مسايل يهوديان به بينندگان و خوانندگان مطبوعات تحميل ميشود. كار به جايي رسيد كه كنگره يهوديان روسيه ميخواهد در روسيه كه در جنگ جهاني دوم قربانيهاي عظيمي داده و با خون خود يهوديان جهان را هم از نابودي كامل نجات داد، در مدارس رشته هلوكاست را راهاندازي كند. در سالهاي 1990 يهوديان سياست قومي روسيه را هم تعيين مي كردند. كوزيرف وزير سابق امور خارجه، روسيه را به توافقات بين المللي درباره مهاجرت و حقوق بشر كشاند. اميل پايين مشاور امور قومي يلتسين، موكومل، مشاور علمي او، رگنت رئيس سرويس فدرال مهاجرت و ساپيرو وزير امور مليتها در اين زمينه فعاليت كردند. مي توان گفت كه در زمان يلتسين روسيه دوباره همانند سالهاي 1937-1917 زير يوغ يهودي قرار گرفته بود. روسها دوباره با خون و دارايي ملي خود به آنها باج مي دهند.يهوديان همچنين سيل مهاجران از كشورهاي جهان سوم و از جمهوريهاي آسيايي شوروي سابق را به روسيه هدايت ميكنند تا قوم دولتساز روس را در ميان آنها حل كنند. اين سياست كه در ايالات متحده مورد آزمايش قرار گرفته است، به يهوديان كمك خواهد كرد كه براي هميشه سلطه خود را تثبيت كنند.بعد از يلتسين
يلتسين يهوديان را به خودي و غيرخودي تقسيم نميكرد. او كه همسرش يهودي بود (طبق قانون يهودي، همه فرزندان و نوههاي يلتسين هم يهودي هستند)، همه آنها را خودي ميدانست. او آنها را دوست داشت، به مقامات بالايي در دولت خود منصوب مي كرد و با آنها مشورت مي كرد.ولي پوتين ظاهراً به تقسيمبندي يهوديان به خودي و غيرخودي پرداخت. يهوديان «بيگانه» مانند برزوفسكي و گوسينسكي، مجبور شدند روسيه را ترك كنند ولي جان، آزادي و بخش عمده سرمايههاي خود را حفظ كردهاند. آبرامويچ كرملين را از دست داد ولي در عوض استاندار منطقه طلاخيز چوكوتكا شد.بر خلاف وعدههاي پوتين، تقسيم مجدد پشت پرده دارايي همچنين توسعه مييابد ولي يهوديان هستند كه دارايي را بين خود تقسيم ميكنند. براي مثال، سهم برادران چورني در صنعت آلومينيومسازي كاهش يافته ولي سهم آبرامويچ و دريپاسكا رشد كرده است. گروه بانكي «آلفا» (آون، فريدمان، راپوپورت) مانند سابق از ارادت هميشگي كرملين برخوردار است. هفت يهودي، يك آذربايجاني، يك يهودي از طرف مادر و فقط يك روس در ميان موفقترين تجار و كارفرمايان روسيه معاصر حضور دارند. همراه با پوتين يهوديان جديد وارد عرصه قدرت شدند،از جمله كلبانوف وزير تسليحات (الآن نماينده رئيس جمهور در حوزه فدرال شمال غربي)، ريمان وزير ارتباطات، شويدكوي وزير فرهنگ و ديگران. رزنيك، تاجري كه نزديك بود با استفاده از حقهبازيها شركت بزرگ بيمه دولتي «گوستراخ» را بخرد، از طرف حزب «روسيه واحد» نماينده دوماي كشوري شد و در دوماي قبلي رياست كميسيون بخشغيرعلني بودجه (هزينههاي دفاعي، صنايع دفاعي و فضايي و غيره) بود. مي توان گفت كه بعد از استعفاي يلتسين عصر فرمانروايي يهوديان در روسيه نه تنها به پايان نرسيده بلكه تقويت شده است.چهره جمعيت يهودي روسيه معاصر
در حال حاضر سومين جمعيت بزرگ يهودي جهان در روسيه سكونت دارد (آمريكا 6 ميليون يهودي دارد و اسراييل 5 ميليون) در روسيه چند نفر يهودي زندگي ميكنند؟اين سئوال ساده نيست. از يك سو، اين موضوع كاملاً روشن جلوه مي كند: «جمعيت يهودي اتحاد شوروي سابق، سومين جمعيت بزرگ يهودي جهان باقي مانده است. در اينجا بيش از دو ميليون يهودي زندگي ميكنند،از جمله بيش از يك ميليون در روسيه، حدود 600 هزار در اوكراين و حدود 120 هزار نفر در بلاروس» («روزنامه بين المللي يهودي»، شماره 13، سال 1996).ولي روزالينا ريفكين جامعهشناس خاطرنشان مي كند كه در سال 1996 در روسيه فقط 345 هزار نفر يهودي وجود داشتند («يهوديان در روسيه بعد از شوروي»، مسكو 1996). لئونيد رادزيخوفسكي مقالهنويس معروف يهودي طي مقالهاي تحت عنوان «سعادت يهودي» ارقام ديگري ذكر مي كند: «از 150 ميليون شهروند روسيه، حدود 600 هزار رسماً يهودي هستند. بيش از يك ميليون نفر ديگر دورگه هستند. اگر اعضاي خانواده آنها اضافه شوند، معلوم خواهد شد كه حد اقل 3 ميليون نفر در «حوزه يهودي» قرار دارند» (روزنامه «سخن جديد روس»، 17 ژانويه 1996).مشكل بتوان گفت حق با كيست. با وجود اختلافات جدي بين اين ارقام، يك نوع صراحت هم مشاهده ميشود. پديده جالبي مشاهده ميشود:»طبق سرشماري عمومي نفوس سال 1989، جمعيت يهودي نووسيبيرسك برابر 9 هزار نفر بود. به ظاهر روند عمومي جمعيتي، كاهش زاد و ولد، كاهش طبيعي جمعيت و مهاجرت گسترده بايستي موجب كم شدن جمعيت يهودي شود. ولي تعداد يهوديان تغيير نكرده است زيرا امكان پرداختن آشكار به مطالعه فرهنگ قومي كه در سالهاي اخير به وجود آمد، قسمت پنهاني سابق جمعيت يهودي را آشكار ساخت و به آنها اجازه داد در چارچوب فرايندهاي جهاني اعلام موجوديت بكنند و هويت خود را باز يابند» (روزنامه بين المللي يهودي، شماره 15، سال 1997).اين پديده نه تنها در نووسيبيرسك بلكه در مقياس سراسر شوروي سابق مشاهده ميشود. علاوه بر ميليونها يهودي كه قبل از انقلاب سال 1917 در روسيه زندگي ميكردند، صدها هزار و شايد ميليونها يهودي لهستاني هم اضافه شدهاند. (در سال 1897 در سراسر امپراطوري روسيه با احتساب لهستان 5.5 ميليون يهودي زندگي ميكردند. تا سال 1939 دو نسل ديگر بزرگ شده بودند). آنها عمدتاً يهوديت خود را پنهان مي كردند زيرا تا سالهاي 1980 يهودي بودن مقرون به صرفه نبود. ولي آنها از اين پنهانكاري ناراحت بودند و با آغاز روند دگرگونسازي از سايه بيرون آمدند و نشان دادند كه سرشت يهودي به اين سادگي از بين نميرود. به عنوان مثال، مي توان به خازانوف، هنرپيشه فكاهي اشاره كرد كه در زمان شوروي خود را «آستي» ميگفت ولي بعد از فروپاشي شوروي ريشههاي يهودي خود را باز يافته و پيشرفت زيادي كرد.بنا بر اين، نمي توان دقيقاً گفت در روسيه چند نفر يهودي زندگي ميكنند. به نظر نگارنده اين سطور، رقم پيشنهادي رادزيخوفسكي (3 ميليون نفر) بيشتر مقرون به حقيقت است زيرا طبق آمار، در اتحاد شوروي 58% زنان يهودي و 56% مردان يهودي با نمايندگان اقوام ديگر خانواده تشكيل داده بودند. از سوي ديگر، ارقام كمابيش دقيق تعداد سازمانهاي يهودي كه در روسيه فعاليت ميكنند، وجود دارد. در روسيه سازمانهايي چون «هاما»، جوينت، وعد، بني بريت، بيتر، بين گيلل، سوخنوت، سازمان جهاني صهيونيستي، كنگره يهوديان روسيه، ايگرون تسيوني و غيره فعاليت مي كنند. در مجموع در روسيه حدود 500 سازمان يهودي مختلف ( سازمانهاي جوانان، زنان، ورزشي، مذهبي و غيره) فعاليت مي كنند (روزنامه «روسكي تلگراف»، 30 سپتامبر 1997).در سال 1998 اتحاديه مهم جديد يهودي به نام «خودمختاري ملي-قومي يهوديان فدراسيون روسيه» تاسيس شد كه آدولف شايويچ خاخام ارشد روسيه، آلكساندر اوسوفتسف معاون رئيس وقت كنگره يهوديان روسيه و ميخاييل چلنوف رئيس فدراسيون جمعيت هاي يهودي روسيه- وعد رئيس آن شدند. هشت خودمختاري فرهنگي-قومي يهودي مناطق روسيه (مسكو، كاباردا بالكاريا، سوردلوفسك، پرم، راستوف، كاستروما، پنزا و نووسيبيرسك) مؤسس سازمان جديد شدند. تعداد شعبههاي منطقهاي اين اتحاديه به سرعت رشد مي كند.سازمانهاي يهودي مسكو به قرار ذيل هستند: مركز علمي يهودي آكادمي علوم روسيه، باشگاه سينمايي اسراييل در موزه سينما، آكادمي يهودي به نام «ميمانيد»، انستيتو مطالعه اسراييل و خاور ميانه، پنج كنيسه، مركز خيريه «هاما»، مركز اشتغال، سه اردوي كودكان، چند مدرسه، باشگاه جوانان «گيلل»، مركز «هلوكاست»، كلوپ «كاوچگ»، مدرسه يهوديت سنتگرايانه و غيره. در شهرهاي ديگر نيز سازمانهاي يهودي فراواني فعاليت ميكنند. فعاليت يهودي در شهرهاي مختلف اعم از تعداد يهوديان در اين شهرها بسيار گسترده است. به عنوان مثال، در شهر خاباروفسك 12 هزار يهودي زندگي ميكنند و در كاستروما فقط 700 نفر. در شهر 650 هزارنفري ياروسلاول فقط 2500 نفر يهودي ساكن هستند. آنها 0.38% جمعيت را تشكيل مي دهند ولي سروصداي زيادي برپا مي كنند). در هر شماره «روزنامه بين المللي يهودي» خبرهايي درباره مراسم مختلف سازمانهاي يهودي روسيه درج ميشود. همه اين مراسم رنگ قومي دارند و هدف احياي سنتهاي فراموش شده يهودي را دنبال مي كنند و سعي ميكنند يهودياني را كه از قبيله خود جدا شدند، پيش خود بر گردانند.صدها هزار يهودي سرزمين شوروي سابق را ترك كردهاند ولي تعداد يهوديان و نفوذ آنها كاهش نيافته است. رادزيخوفسكي در همان مقاله مينويسد: «الآن، بع3د از 20 سال مهاجرت بيوقفه انسانهاي جوان و فعال، يهوديان در روسيه از 20 سال قبل قويتر شدهاند» (اژدهايي كه به جاي يك سر بريده شده آن، دو سر جديد رشد مي كردند). هر يهودي مقيم روسيه با اصل زندگي خود جمعيت يهودي كشور را تقويت مي كند و تكيهگاهي براي اجراي برنامههاي رهبران يهوديان جهان ايجاد مي كند. با توجه به اينكه يهوديان روس معمولاً تحصيل كرده هستند و در تجارت، سياست و رسانه هاي گروهي موقعيت برجستهاي دارند، معلوم ميشود كه مسأله تعداد يهوديان همزمان مسأله كيفيت جمعيت يهودي هم ميشود.بايد افزود كه يهوديان نه تنها به اسراييل مهاجرت مي كنند بلكه از آنجا بر هم مي گردند. طبق آمار رسمي، 15% يهودياني كه از اوكراين به «ميهن تاريخي» رفته بودند، تا كنون به «ميهن ماقبل تاريخي» بر گشتهاند. فكر ميكنم كه اين درصد در روسيه كمتر نيست. فهرست طولاني آنهايي كه بر گشتند، بر كسي پوشيده نيست. بازگشت آنها بر جنبه كيفي جمعيت يهودي اثر ميگذارد زيرا مهاجران، فعالترين قسمت ملت هستند و از غريزه قوي بقاي وجود برخوردارند. به منظور حمايت از منافع آنهايي كه بر مي گردند، سازمان نيرومند بين المللي «كنگره جهاني يهوديان روسيزبان» تشكيل شده است كه حسيدهاي آمريكايي آن را كنترل مي كنند. نمايندگان 22 كشور عضو اين سازمان هستند. اين سازمان در زمينه تطبيق متقابل روسيه و يهوديان بين المللي تلاش مي كند و در صحنه داخلي روسيه فعال ميشود. تشديد تشنجات در خاور ميانه ناگزير موجب بازگشت گسترده يهوديان به روسيه خواهد شد كه اين امر براي روسها و نه فقط براي روسها فاجعه بزرگي خواهد بود.
روسيه: له يا عليه يهوديان؟
روابط تاريخي روسها با يهوديان، 11 قرن رويارويي و مبارزه بوده است. در تاريخچه اين روابط هم شكست بزرگ يهوديان خزرستان در قرن 10 و هم شكست بزرگ روسها در انقلاب سال 1917 و دگرگونسازي شوروي بوده است. مبارزه هنوز به پايان نرسيده است. يهوديان فعلاً قويترند ولي تعداد ما بيشتر است. ما بيدار ميشويم و ميفهميم خطر مهلك از كجا سرچشمه ميگيرد. ولي چشممان هنوز تا آخر باز نشده است. يك سري سنتهاي معيشتي، سياسي و مذهبي مانع از كشف عامل فاسد يهودي ميشود. روسهاي زيادي تحت تأثير تبليغات يهودي كه در همه سطوح فعاليت ميكند، هنوز حاضر نيستند به اين واقعيت پي ببرند كه ضرر از يهوديان براي روسيه بيشتر بوده است تا فايده.روسها كمتر از يهوديان در زمينه سازمان سياسي و نفوذ اطلاعاتي امكانات دارند. ما كه در كشور خود غارت شدهايم، از پولي برخوردار نيستيم كه يهوديان به نفوذ در رسانه هاي گروهي و قدرت دولتي تبديل مي كنند. ما حتي نمي توانيم حزب ملي روسي خود را تشكيل دهيم كه با خطر يهودي مقابله كند.مواضع حكومت فعلي در زمينه مسأله يهودي دور از تصميمات معقولانه است. يكي از نشانههاي خطرناك بودن اوضاع، كشانده شدن روسيه به جنگ جهاني عليه جهان اسلام است كه بعد از ويراني مركز تجارت جهاني نيويورك گسترش بيشتري يافته است. با وجود اينكه جنگ چچن از نظر منافع ملي و دولتي روسيه كاملاً موجه بود، تبليغ اين جنگ به عنوان رويارويي روسها با مسلمانان كه در بعضي رسانه هاي گروهي مشاهده ميشود، نشاندهنده وجود يك سناريوي از قبل تدوين شده است. جاي تأسف است كه رئيس جمهور روسيه در اين زمينه نقش اول را بازي ميكند. البته، «رزمندگان اسلام» از كشورهاي عرب و فرماندهان صحرايي مختلف نيز در اين زمينه مقصر هستند.
تأثير اين نظريه به قدري شديد است كه بسياري از كساني كه عقل سليم دارند و خطر يهودي را درك مي كنند، با اين وجود معتقدند كه روسها بايد خطر اسلامي را بزرگتر بدانند تا خطر يهودي. اين اشتباه و حماقتي است كه مي تواند مقرون به جنايت باشد.
اولاً، افكار عمومي در زمينه بزرگترين خطر عصر حاضر گمراه ميشود.
ثانياً، آرزوي ديرينه يهوديان يعني به جان هم انداختن روسيه و مسلمانان براي كاهش فشار بر اسراييل و يهوديان جهان و اجتناب از تشكيل ائتلاف روسها با مسلمانان، تحقق مييابد. تصادفي نيست كه رسانه هاي گروهي يهودي روسيه هميشه حوادث چچن و تحولات در خاور ميانه را به صورت موازي منعكس كرده و بر اشتراك سرنوشت روسها و يهوديان تأكيد مي كنند. روسيه طي 10 سال اخير از روي بياحتياطي به اكثر مناقشات اروپايي و آسيايي با رويارويي بين مذهبي كشانده شده و هميشه (غير از آبخازستان) با مسلمانان مقابله ميكرد كه همين امر (و نيز موافقت با اولتيماتوم بوش براي جامعه جهاني) باعث شد كه بسياري از كشورها و ملتهاي دوست سابق، از روسيه روي گردانند.