نوع مدرنيزه شده فرهنگي: بيماري مرگبار؟ - نوع مدرنيزه شده فرهنگي: بيماري مرگبار؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نوع مدرنيزه شده فرهنگي: بيماري مرگبار؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نوع مدرنيزه شده فرهنگي: بيماري مرگبار؟

منبع

مجله «مسايل فرهنگ‌شناسي» ، شماره 7 ، 2006

بحث درباره معني و اهداف خط اصلاحات و سياست داخلي و خارجي دولت فدراسيون روسيه بيش از 20 سال است كه ادامه دارد ولي تا كنون گفتگوي سالمي در اين مورد شروع نشده است. مقامات رسمي راهبرد استحكام بخشيدن نظام دولتي روسيه را اعلام كردند ولي عمدتاً اصلاحات اقتصاد كلان و شاخصه‌هاي اقتصادي ديگر را ذكر مي كنند ، گويا كشورمان چيزي جز دكان اسلحه‌فروشي و پمپ بنزين ندارد. علم اجتماعي پيشبيني‌هاي منفي توسعه آينده كشور را ابراز كرده و از ذكر اهداف توسعه خودداري مي كند زيرا اكثر نمايندگان اين علم معتقدند كه جامعه‌شناسي به آرمان‌ها كاري ندارد. درميان اهداف بي‌شكل و در خود بسته ما ، تنها حزب كمونيست برنامه پيگيرانه‌اي پيشنهاد مي‌كند. ولي جامعه از همه چيز سر خورده و به اپوزيسيون داخلي منتقل شده است. به طبقه سياسي كشور اجازه داده شد به تنهايي همه مسايل مهم براي جامعه را حل كند.

ولي بديهي است كه بدون بررسي مفصل و متفكرانه محتواي ارزشي هر پديده اجتماعي (و به ويژه پديده چند بعدي فرهنگ) هر گفتگويي درباره اصلاحات اجتماعي محكوم به ناكامي است.

ما با ن.دورشنكو ، نويسنده مقاله اول از اين سلسله مقالات موافق هستيم كه «نوع فرهنگ نوسازي شده» يعني «ابر مرد» اساس فرهنگ مدرنيستي غربي را تشكيل مي‌دهد. «ابرمرد» ، تبلور «پوچي» ، تمركز انرژي خالص در جهت نفي همه چيز و از جمله خود است. نظريه مدرنيستي پيدايش و توسعه فرهنگ به تدريج معني والاي انسان دوستانه و ايمان به عقل به عنوان وسيله مقابله با «قدرت‌طلبي» كوركورانه خشن را از دست داده است. اين نظريه كه انديشه نوسازي همگاني را اعلام كرد ، در واقع به همين انديشه ختم شد. اصل ليبرال جديد نفي همه ارزش‌ها ، جاي آرمانها و ايدئولوژي سازنده را گرفت.

درست است كه در حال حاضر فرهنگ سنتي كه بر ارزش‌هاي معنوي اديان جهاني استوار است ، با اين «بيماري مرگ‌بار» (سيورن كيرگور) مقابله مي‌كند. توسعه‌طلبي در فرهنگ سنتي كمتر مشاهده مي‌شود. شخصي كه در جهان مسيحي رشد كرده است ، كمال معنوي و نجات روح را هدف زندگي خود محسوب مي‌كند و سعي نمي كند «من» خود را به طور اغراق‌آميز جلوه دهد. ولي فرهنگ سنتي كه در طول تاريخ موازين پايدار اخلاقي خود را طراحي كرده است ، مي تواند آرمانهاي طبيعي انساندوستي و عدالت اجتماعي را عملي كند. ولي اين مسأله نيز آنقدر ساده نيست كه در وهله اول به نظر مي‌آيد.

با وجود اينكه «فرهنگ مسيحي» مانند سابق با «داروينيسم اجتماعي» فرهنگ مدرنيستي مقابله مي كند ، چرا در اكثر كشورهاي اروپايي و از جمله در روسيه ، محيط فرهنگ نوسازي شده است؟

چطور شد كه تمدن مسيحي كه بر احكام والاي خطبه‌هاي مسيح استوار است ، وارد مسير فروپاشي داخلي شده است؟

شايد به اين خاطر كه كليسا از نهاد معنوي به نهاد دنيوي تبديل شده است؟

به نظر مي‌آيد كه مقامات كليسايي بيش از حد به قدرت دولتي علاقه‌مند شده‌اند. آنها به ياد انديشه بيزانسي «سمفوني-هماهنگي» كليسا و سلطنت افتاده و به جستجوي ثروت نه در آسمان بلكه روي زمين پرداخته‌اند. اين سئوال براي روسيه كه طي 20 سال اخير دوران رستاخيز دين ارتدوكس را تجربه كرده است ، بسيار حساس و دشوار است. درست است كه ارزش‌هاي دين مسيحي با روند فساد و انحطاط دنيوي مقابله مي‌كنند زيرا خدا، عشق است. ولي كليساي چه نوع فعاليت اجتماعي را از خود نشان مي دهد و اين فعاليت در كدام جهت تنظيم شده است؟

وضعيت كليساي كاتوليك كمابيش روشن است زيرا در غرب دين مدتهاست كه از واقعيت زنده اجتماعي جدا شده است. ولي در روسيه روند متضاد برقراري صلح اجتماعي همچنان ادامه دارد كه اين روند شامل حال مردم متدين و كليسايي نيز شده است. مشكل بتوان گفت اين روند چه زماني به پايان برسد.

كليساي ارتدوكس روسيه در سند «مباني نظريه اجتماعي» به مشاركت اجتماعي و عشق دعوت مي‌كند ولي واقعيت عيني نشان مي دهد كه جامعه روسي كه به طبقات متخاصم تقسيم شده است ، از انواع مشروع مالكيت برداشت‌هاي به قدري متضاد دارد كه انتظار برقراري «جامعه رفاه و بهروزي همگاني» در آينده نزديك معني ندارد. همين امر اصل مذهبي بودن ايدئولوژي ترقي‌خواه ملي و نيز تعبير دين به عنوان پديده فراگير اجتماعي را زير علامت سئوال مي‌برد.

پيشنهاد ن. دورشنكو مبني بر اعلام رئيس جمهور فدراسيون روسيه به عنوان «ناظر عالي» بر اخلاق اجتماعي ، تحقق‌ناپذير به نظر مي‌آيد. بدون شك، نظارت بر رسانه هاي گروهي و مقابله با تأثير ويرانگرانه مطالب زشت و كثيفي كه از روي صفحات روزنامه‌ها و تلويزيون بر سر مردم مي‌ريزند ، امر ضروري است. ولي اين نظارت بايد اجتماعي و مردمي باشد و توسط شبكه‌اي از شوراهاي كارشناسان ، شوراهاي موازين اخلاقي ، كميسيون‌هاي مشورتي وابسته به نهادهاي قدرت فدراسيون روسيه و مناطق كشور اعمال شود. اگر اين اختيارات به رئيس جمهور واگذار شود ، روسيه به نيمه اول قرن نوزدهم بر خواهد گشت. نيكلاي اول كه در آن زمان سلطنت مي كرد ، بعد از خواندن نمايشنامه «بازرس» نوشته نيكلاي گوگول خنديد و گفت:«عجب نمايشنامه‌اي! همه از دست نويسنده خوردند و من بيشتر از همه!» اجازه روي صحنه آوردن آن نمايشنامه داده شد ولي اگر تزار در آن روز اوقاتش تلخ بود ، مي توانست نويسنده را به اعمال شاقه در سيبري محكوم كند. «سلطنت مطلق» جديد در زمينه رسانه هاي گروهي ما را به كجا خواهد برد؟

فقط خدا مي داند.
به عقيده ما ، فرهنگ مردمي روسيه ، منشأ نظريه ترقي‌خواهانه ملي كشورمان است. اين پديده فراگير ، دربرگيرنده هم نوآوري‌هاي فرهنگي ، هم سنت‌هاي بزرگ نياكان ، هم نفوذ همسايگان و هم اصالت روسي است. تنها فرهنگ مردمي است كه مي تواند همه تأثيرات ، نفوذها ، حالا شخصي و هنري را در تار و پود واقعيت عيني روزمره بگنجاند.

مردم از كجا اين همه نيرو و دانش دارند؟

اينها مشخصات اخلاق ملي هستند كه بر اثر تجربه و كار نسل‌هاي گذشته به وجود آمده است. ملت روس كه بر اساس حقايق ساده عدالت اجتماعي ، برابري ، كار صادقانه و همبستگي زندگي مي‌كند ، مي تواند پيچيده‌ترين راه حلهاي مسايل را قبول كند. نبايد روسيه را با معيار مسكو سنجيد زيرا مسكو به بابل باستاني شباهت دارد. زندگي واقعي در مناطق كشور جريان دارد كه آنجا با كار و زحمت روزمره عظمت كشورمان ساخته مي‌شود. مبارزه بي‌وقفه در راه اهداف خود ناگزير به پيروزي خواهد انجاميد.

/ 1