نظام سلطنتي و دمكراسي، دو بن‌بست براي روسيه - نظام سلطنتي و دمكراسي، دو بن‌بست براي روسيه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نظام سلطنتي و دمكراسي، دو بن‌بست براي روسيه - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نظام سلطنتي و دمكراسي، دو بن‌بست براي روسيه

منبع

نشريه «مسايل فرهنگ‌شناسي»، شماره 6، سال 2006

ايوان ايلين: «انديشه«دمكراسي تشريفاتي» كه طي 150 سال اخير به عنوان بلاگردان سياسي همگاني مطرح شد، تا كنون بعضي كشورها و به دنبال آنها، تمام بشريت را به مشكلات و مصيبت‌هاي بزرگ كشانده است».

بسياري از فلاسفه گذشته درباره ماهيت دمكراسي تفكر مي كردند. يكي از آنها ايوان ايلين، فيلسوف ديني، حقوقدان و روزنامه‌نگار است. او را نظريه‌پرداز شناخته شده «جنبش سفيد» محسوب مي كردند. قبلاً‌او را به عنوان دشمن قسم خورده بلشويسم محكوم مي‌كردند و حالا او را طرفدار نظام سلطنتي و دمكراسي اعلام مي كنند. ولي اين دو نقطه نظر بيش از حد ساده و سطحي است. ايلين جو دهه‌ي اول قرن 20 را به خوبي مي‌دانست. نه تنها ارزيابي‌هاي عيني و بي‌طرفانه بلكه نتيجه‌گيري‌هاي مهم وي از حوادث آن زمان، حتي الآن، بعد از گذشت 100 سال اهميت آثار او را به اثبات مي‌رساند.

«براي خود، انقلاب اجتناب‌ناپذير را مهيا مي‌كند»

«دوراني بين دو عصر، بين دو جنگ و بين دو انقلاب، زمان دشوار و طاقت‌فرسايي بين سال 1907 و 1917 بود كه قسمت دوم آن دهه از همه سخت‌تر به نظر مي‌آمد. استوليپين رفته بود ولي روح استوليپين هنوز قوي بود. جنبش‌هاي اجتماعي سركوب شده و بهترين اميدها بي‌ارزش شده بودند. خاطرات گذشته نه چندان دور به عنوان افسانه دوران باستاني تلقي مي‌شد. موج كثيف پرنوگرافي و اتحاديه‌هاي عشق و خودكشي بلند شده بود. به نظر مي‌آمد كه در آينده چيزي جز مه غليظ پوسيده‌اي كه در آن همه چراغ‌ها خاموش شده و به يك لكه بزرگ تبديل مي‌شدند، وجود نخواهد داشت. همان مه آهسته آهسته ولي بدون توقف تمام روسيه، پايتخت‌ها و شهرستانها، توده‌هاي مردم و مقامات عالي كشور را فرا مي‌گرفت. كسي نمي‌خواست به چيزي ايمان داشته باشد، منتظر چيزي باشد، نمي خواست فعاليت يا مبارزه كند. همه فقط روزها را يكي بعد از ديگري طي مي‌كردند و خود را به جريان حوادث تسليم مي كردند».

اين يك نقل قول از رمان تكميل نشده والري بروسوف «ركن شيشه‌اي» است. ما كه دوران اواخر قرن بيستم و زمان فروپاشي امپراطوري بزرگ و هرج و مرج آن زمان را پشت سر گذاشتيم، به راحتي ميتوانيم احساسات و رفتار مردم «عصر تحولات» را حس كنيم.

اواخر قرن 20 واژه «دمكراسي» به متداول‌ترين واژه سياسي تبديل شد. اگر قبلاً‌همه راه‌هاي ما به كمونيسم منتهي مي‌شدند، اكنون دمكراسي به عنوان نقطه آخر هر گونه حركت تلقي مي‌شود. دمكراسي را به عنوان بلاگردان جديد تبليغ مي كنند ولي كسي به فكر محتواي اين مفهوم نيست. اما ايوان ايلين 100 سال پيش به بررسي اين مسأله پرداخت. او تأكيد مي‌كرد كه هر نظام حقوقي بايد به مردم اجازه بدهد قوانين را به صورت قانوني اصلاح كند يعني «اصلاحات را به گونه‌اي اجرا كنند كه نظم قانوني به هم نخورد. نظام حقوقي كه همه اعضاي جامعه يا توده‌هاي وسيع مردم را از دسترسي به قانونگذاري محروم مي‌كند، براي خود انقلاب اجتناب‌ناپذير را تهيه مي‌كند».

ايلين كه پيرو سنت‌هاي انديشه مذهبي و فلسفي روسي بود، اعتقاد داشت كه دولت و قانون نه تنها بر «تأثير تعيين كننده دستور و تهديد» بلكه بر حقانيت معنوي و صحت محتوايي قوانين و مقررات استوار است. قدرت دولتي، نيروي معنوي است. هدف آن اين است كه در اذهان و قلوب مردم روحيه كمال و مشخص بودن زندگي را ايجاد كند.

ايلين همزمان خاطرنشان مي كرد كه دمكراسي تشريفاتي با همه ناكامي‌ها، اشتباهات و وسوسه‌هاي داخلي خود زمينه‌ساز نظام توتاليتر چپگرا و راستگرا شده است و اينكه اين دو نوع نظام سياسي با هم ارتباط دارند.

اين كلمات ايلين براي همه كشورهايي مبرم و حياتي هستند كه در حال حاضر سعي مي‌كنند با استفاده از سازمان امنيت و همکاري اروپا و ساير سازمانهاي بين المللي استانداردهاي (انتزاعي و غير موجود) دمكراسي را به ديگران تحميل كنند. فيلسوف روس تأكيد مي‌كرد كه دعوت‌هاي احزاب خارجي به دمكراسي فرمال، بچگانه، سبك‌سرانه و غيرمسئولانه است.

در حال حاضر عده‌اي سعي مي كنند ايلين را به عنوان مخالف نظام توتاليتر جلوه دهند در حالي كه او بخوبي مي دانست كه در مرحله آشوب بزرگ دمكراسي هيچ كشوري را نجات نمي دهد: «در دوران آشوب، انقلاب، جنگ، آفت طبيعي، خطر عمومي، قحطي و بيماري مسري حتي دمكراتيك‌ترين و فدرال‌ترين جمهوري به فكر قدرت تعيين كننده نهاد دولتي افتاده و حاضر نمي‌شود همه مسايل را «به وسيله مردم» حل كند كه ابلهان فوق العاده دمكرات ما در سال 1917 به همين امر دعوت مي‌كردند».

از همين رو است كه طراحي بهترين نوع حكومت در آثار ايوان ايلين جايگاه بسزايي داشت. او هم نظام توتاليتر را محكوم مي‌كرد و هم دمكراسي تشريفاتي را. ايلين نوشت: «آنارشيسم و بي‌نظمي به وسيله اعمال شاقه معالجه نمي‌شود. اين كار چيزي جز بربريت وحشي نيست. اعمال شاقه هم به وسيله بي‌نظمي سالم‌سازي نمي‌شوند كه اين كار ديوانگي است. تنها راه سوم نجات مي دهد ولي اين چه راهي است و چگونه بايد آن را پيدا كرد؟»

در حال حاضر نظر متداول اين است كه ايلين نظام سلطنتي را راه سوم و نظام حكومتي ايده‌آل براي روسيه محسوب مي كرد. ولي طرفداران اين انديشه توضيح نمي دهند منظور وي از مفهوم «نظام سلطنتي» و مسئوليت آن در برابر خدا و مردم چه بود.

حاكم خوب بايد چگونه باشد؟

از قرار معلوم، در همه ادوار تاريخ روسيه برخورد با شخصيت تزار يكسان نبود. اوايل قرن بيستم مخالفت با تزار به اوج خود رسيده بود كه اين شعر كنستانتين بالمونت، سراينده بهشت برين، اين واقعيت را به اثبات مي‌رساند:

تزار ما، موجود حقير و كوري است،
كار او زندان، شلاق، دادگاه و تيرباران است.

او وعده‌داد ولي اجرا نكرد
و از همين رو دو برابر پست‌فطرت مي‌شود.

او بزدل است و احساسات قوي ندارد
ولي روز تلافي در انتظار او است.

سلطنت او با فاجعه «خودينكا» شروع شد
و آخر كار او، دار خواهد بود.

شاعر واقعاً هميشه به علم غيب واقف است. در روسيه فلاسفه هم پيغمبر هستند.

در شرايط كنوني اين واقعيت جالب مسكوت مي‌شود كه مهاجران سفيد تيرباران شدن خانواده تزار توسط بلشويك‌ها را محكوم نكرده بودند. در وهله اول، اين امر باعث تعجب مي‌شود. كساني كه جلاي وطن كرده و به خاطر وفاداري به انديشه سلطنتي خود را به تبعيد محكوم كردند، قتل كسي را محكوم نكردند كه بايستي مظهر مبارزه آنها شود. ولي اين امر بي‌دليل نيست. از نظر مردم متدين روس، اعدام تزار، مجازات الهي او در ازاي خيانت به ميهن بود.

از دوران پتر اول كه نهاد اسقف اعظم را لغو كرده بود، تزار در روسيه رئيس كليسا محسوب مي‌شد. به عبارت ديگر، تزار در برابر خدا پاسخگوي حفاظت از روسيه بود. از نظر مردم ارتدوكس، نيكلاي دوم با وجود همه سختي‌هاي سياسي حق نداشت از تاج و تخت دست بكشد. خداوند، روسيه را به او سپرد ولي نيكلاي دوم از روسيه دست كشيد كه به همين دليل او و فرزندانش مجازات شدند. به همين دليل، تيرباران تزار و خانواده‌اش از نظر روسهاي متدين، عادلانه و الهي بود.

با توجه به اين واقعيت، قديس اعلام كردن نيكلاي دوم در شرايط كنوني، به عنوان نه فقط سازش كليساي ارتدوكس روسيه با وضعيت جاري سياسي بلكه به عنوان يك پديده بدتر تلقي مي‌شد. او را در يك رديف با قديس آلكساندر نفسكي، منجي روسيه گذاشتند كه اين بي‌احترامي كامل به قهرمانان و قديسان واقعي روسيه است.

ايلين گويا از قبل اين رويدادها را پيشبيني كرده بود، به همين دليل در كتاب اصلي خود تحت عنوان «درباره نظام سلطنتي» كه 46 سال از عمر خود را صرف نوشتن آن كرد، نقطه نظري درباره تزاري كه شايسته احترام ملت خود نيست، اعلام كرد. حتي اعتقادات سلطنت‌طلبانه ايلين مانع از آن نشد كه او به عنوان پژوهشگر درستكار و متعهد كلمات پيغمبرگونه‌اي بنويسد:‌«قصاص الهي تزاري را نابود خواهد كرد كه از اجراي وظيفه خود خودداري ميكند.

هم تزار و هم خاندان او منقرض خواهند شد». بنا بر اين محققان معاصر نبايد ايلين را به عنوان سلطنت‌طلب دوآتشه جلوه دهند و تأكيد كنند كه او فقط به فكر قداست روسيه قديمي بود.

ايلين نوشت: «اين مسأله قداست تزار نيست. فئودور ايوانويچ قداست داشت ولي استعداد ساخت دولت را نداشت و نمي توانست اعتماد ملت را در شخصيت خود متمركز كند. پتر كبير انسان مقدسي نبود و اصلاحات او باعث اعتراضات خفته مردم مي‌شد ولي با اين وجود همه اقشار جامعه دنبال او رفتند و به او كمك كردند و بيش از پيش به او اعتماد مي‌كردند. بنا براين، معلوم مي‌شود كه مردم حاضرند بسياري از جنبه‌هاي ناپسند شخصيت و رفتار تزار را (كه ناشي از احساسات تند و عدم تعادل روحي باشد ولي تزار را بي‌اعتبار نكرده باشد) ببخشند. مردم در اين مورد پچ پچ مي كنند، شايعات پخش مي كنند، احساس ناراحتي مي كنند و گاهي رفتار تزار را در حضور او افشا مي‌كنند. ولي آنها اراده دولتي، وفاداري تزار به ميهن و صداقت و شرافت او را محكم مي دانند و مانند سابق به او اعتماد مي‌كنند».

اين موضوع براي بسياري از انديشمندان روس اهميت زيادي داشت. واسيلي كلوچفسكي در مطالب خود درباره پتر كبير خودآگاهي ملي روسي را تشخيص ميدهد. كلوچفسكي در رفتار پتر كبير دو انگيزه اساسي را تشخيص داد: «وظيفه‌شناسي هميشگي و تفكر فشرده هميشگي درباره بهروزي عمومي ميهن».

آموروسيوس ميلاني اين نوع خدمت را به عنوان خدمت به خدا تعبير كرده است. تاريخ امپراطورهايي را هم مي‌شناسد كه خود را جمهوري‌خواه دانسته ولي در عين حال پادشاه بودند و به دولت، ميهن و ملت خود خدمت مي‌كردند. ماركوس آورليوس، فريدريش بزرگ و كاترين دوم چنين بودند.

اصل كار نه زندگي خصوصي بلكه دفاع از منافع دولت است. نيكلاي دوم، براي خانواده خود ارزش داشت و از اين نظر هيچ عيبي نداشت ولي او از كشور خود دست كشيد كه هم‌عصران او را به همين دليل ملعون كردند. شركت كنندگان در تباني سال 1991 در بلووژسكايا پوشا كه باعث تجزيه كشور شد، نيز خانواده‌هاي خوبي دارند.

چگونه مي توان رهبر خوب را خراب كرد؟

در قرن 12 دان يل زاتوچنيك، نويسنده كليسايي معروف آن زمان در كتاب «دعا» اين جملات را درباره اطرافيان حاكم وقت نوشته بود. «امير بزرگ، آقاي من! نه دريا بلكه باد است كه كشتي را غرق مي‌كند. خود امير اشتباه نمي كند بلكه مشاورانش او را گمراه مي‌كنند».

يكي از سخنرانان در همايشي در باره نقش ارگانهاي قوه مجريه اظهار داشت كه در روسيه هميشه پديده تنفر از قدرت وجود داشت. فكر ميكنم كه اين انديشه قابل بحث است زيرا فرمول معروف ايدئولوژيكي اواروف، وزير آموزش دوران نيكلاي اول كه از سه كلمه «سلطنت، دين ارتدوكس و روح مردمي» تشكيل شده است، ذهنيت اصيل ملت روس را خوب تعبير مي‌كرد. مردم فقط به مشاوران و اطرافيان بد تزار مهربان تنفر مي‌ورزيدند. به موازات توسعه جامعه نه تنها لحن اعتراض به اوضاع تغيير كرد بلكه نمايندگان محافل حكومتي هم درصدد انتقاد از اين وضع بر ‌آمدند.

در قرن 18 گاوريل درژاوين، استاندار منطقه اولونتسك، عضو مجلس سنا و سپس وزير دادگستري ضمن محكوم كردن درباريان بد، از كاترين دوم تعريف مي كرد، اوايل قرن 19 ايوان كريلوف كه مقام مهم دولتي داشت، در روايات تمثيلي خود قدرت شير و عقاب را مسخره مي‌كرد كه «حتي اگر حيوان باشند، بالاخره تزار هم هستند».

اواسط قرن 19 سالتيكوف-شدرين معاون استاندار منطقه ريازان و نويسنده، قوانين امپراطوري را به باد انتقاد گرفت كه در آن نه تزار بلكه مشاوران ناباب وي حكومت مي كنند.

ايلين هم درباره تزار و اطرافيان او مطالب زيادي نوشت. به عقيده وي، چاپلوسي، زخم داخلي باطني نظام سلطنتي است. معمولاً اطرافيان تزار سعي ميكنند با تملق و چاپلوسي خود تزار را به وسيله اجراي برنامه‌هاي خود تبديل كنند كه او فقط به ظاهر حكومت كند در حالي كه تمام قدرت واقعي دردست اطرافيان تزار باقي بماند.

به همين دليل ايلين (بر خلاف ادعاهاي «محققان» امروزي آثار وي) اطاعت كوركورانه از نظام سلطنتي را تبليغ نمي‌كرد. از نظر او، اصل كار «وظيفه عدم اطاعت» از حاكم نالايق بود!

رويدادهاي اوايل قرن 20 در روسيه نه تنها جهان را به لرزه در آوردند بلكه تا اندازه زيادي مباني روابط بين حكومت و جامعه را متزلزل كرده و موجب توسعه نظريه و عمل بازسازي ساختار اجتماعي شدند كه بسياري از فلاسفه قرن‌هاي گذشته تشنه آن بودند. آنهايي كه براي زمامداران قرن بيست و يكم مدح‌سرايي مي كنند، ‌نبايد اين واقعيت را فراموش كنند.

/ 1