گربه جنگجو و عروس ناسازگار در دهکده! - گربه جنگجو و عروس ناسازگار در دهکده! نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گربه جنگجو و عروس ناسازگار در دهکده! - نسخه متنی

حسن طاهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گربه جنگجو و عروس ناسازگار در دهکده!

حسن طاهري

اشاره

گوي غلطان هستي را که مي‌نگريد، نزديک به دويست محدوده جغرافيايي جداي از هم به نام کشور را در خود گرد هم آورده است؛ کشورهايي کوچک و ناچيز به اندازه جزيره پنج کيلومتر مربعي سيلند، تا کشور پهناور و گسترده هفده ميليون کيلومتر مربعي روسيه. در ميان همه اين سرزمين‌ها و کشورهاي بزرگ و کوچک، مردمان چند سرزمين پرحادثه با روحياتي شگفت‌‌آور، معادلات و قوانين دنياي جديد را به چالش جدي کشيده‌اند. ايران؛ لبنان و کمي پائين‌تر فلسطين و آن سوتر شمال آفريقا. و چه کسي چه مي‌داند شايد به همين زودي‌ها همه دنيا. اما آنچه که باعث حيرت ديدگان همه دنياست، مردمان دو گوشه شرقي و غربي خاورميانه است: ايران و لبنان به عنوان خاستگاه اصلي روحيه شهادت‌طلبي و به کارگيرندگان عنصر و سلاح شهادت در طي سه دهه گذشته، ناسازگارترين ملل جهان در برابر خواسته‌هاي زورمدارانه دنياي مدرن شناخته شده‌اند. دو کشوري که با اتکاء به ارزان‌ترين و البته قدرتمندترين سلاح تاريخ، توانايي همه کشورهاي قدرتمند را به زانو درآوردند.

«دوباره حزب الله! چه وقت از دست اين لعنتي [...] راحت مي‌شويم!؟»

اين کلمات وقتي از بلندگوهاي سالن اجلاس رهبران گروه 8 پخش شد که توني بلر، رئيس جمهور بريتانيا، خبر به اسارت درآمدن دو سرباز اسراييلي توسط حزب‌الله لبنان را، به آرامي در گوش جرج‌ بوش رئيس جمهور ايالات متّحده زمزمه مي‌کرد. هنگامي که دوربين‌ها اين صحنه و جمله‌ها را ثبت کردند، جرج بوش تازه متوجه خطاي فاحش خود شده بود. ميکروفن روبروي ميز پرزيدنت، روشن بود. عصبانيت همراه با ناسزاي بي‌ادبانه جرج بوش در برابر چشمان سران کشورهاي صنعتي جهان که در آخرين روزهاي تابستان 2006 روسيه در سَن‌پترزبورگ برگزار شد، گوياي حقيقتي است که سال‌هاست خواب آرام و رؤياي شيرين دنيا را آشفته کرده است. اين حقيقت تا آن‌جا سخت و تلخ است که کدخداي پرقدرت و زورمدار دهکده نوين جهاني را ناگزير به ناسزا گفتن - از نوع آمريکايي - آن مي‌کند. چه کسي مي‌داند، شايد حرف‌هاي نهفته در دل جرج ‌بوش و توني‌بلر، فراتر از اين ناسزاهاست و خود دفتري مي‌خواهد هزاران برگ که شرح خون جگر چاک‌چاک شده سران دنيا را در آن بتوان نگاشت.

اين ناسزاي نه چندان از روي ادب، بر ملا کننده چيست؟

به راستي در پهنه مردابي و ساکت کنوني دنيا چه مي‌گذرد؟

سران زورمدار دهکده به چه حقيقتي رسيده‌اند که تا اين اندازه آرامش و قرار از آنان ربوده شده است؟

حقيقت چيزي نيست جز آشکار شدن «قدرت حزب‌الله»؛ قدرت و کارآمدي که افسانه شکست‌ناپذيري غول هزار شاخ و شيشه طلسم اژدهاي چند سر جهود را شکست. به راستي چرا دنياي پيشرفته و تا بن دندان مسلّح و سيطره يافته بر اوج فضا و عمق دريا، تا اين اندازه بايد از يک گروه اندک مردمي و نيروي شبه‌نظامي کوچک، در هراس باشد؟

بيم و هراس سران دهکده، به درازاي عمر آفرينش نيکي و شرّ و به بلنداي قصّه شيطان و عشق ريشه دارد، اما آنچه در زمانه ما بر سران دنيا آشکار شد، در گراي پر آتش و خون جنگ 8 ساله‌اي بود که چون ستاره دنباله‌دار درخشاني، همه توفان‌ها و حادثه‌ها را به دنبال خود بر گوي گَردان رنگارنگ زمين در پي داشت. اين گرايِ سرخ و داغ، از سه دهه پيش، از زاويه‌هاي تعريف شده و مرسوم دنيا، فاصله گرفت و اکنون در شکاف و چالشي عظيم با تمامي زمينه‌ها و زاويه‌هاي پذيرفته شده دنيا قرار گرفته است. نقطه درخشش و انفجار رعدآساي اين حادثه هنگامي بود که رزمندگان و بسيجيان دستِ خالي انقلاب، در نخستين عمليات‌هاي نبرد با عراق، ماشين جنگي شرق و غرب را درهم کوبيدند و 13 ساله‌هاي کوچک‌اندام، همه قدرت و شکست‌ناپذيري غول‌هاي آهني را در کوچه‌هاي خرّمشهر به مبارزه طلبيدند. مردان کوچکي که لقب «رهبر حقيقي انقلاب» در شناسنامه آنان ثبت شد. حس‌گرهاي نظريه‌پردازان سياسي و انديشمندان اجتماعي آمريکا، نشانه‌هاي خطرناکي از مجموعه سيگنال‌هاي منتشر شده از اين گرا دريافتند؛ نشانه‌هايي که موشه‌دايان، وزير کهنه‌کار دولت اسراييل، در آغاز پيروزي انقلاب، آن را به عنوان زلزله نام برده بود؛ آن هم «زلزله‌اي که لرزه‌هاي آن به همه دنيا خواهد رسيد!»

اين نشانه‌ها چه مي‌توانست باشد؟ «تولّد قطب قدرتمند اسلام» همان چيزي بود که در همه محافل رسمي سران دنيا، زبان به زبان به صورتي هراسناک، ميان شيک‌پوش‌هاي سياستمدار مي‌چرخيد. اين قطب قدرتمند و ترس‌آور براي دنيا، با آن که طفلي نوپا و نورس بود، اما همه آموزه‌ها و بديهيات و مسلّمات شرق و غرب را به چالش کشيده بود و نه تنها کهنه‌ترين و قطورترين نظريه‌ها را کنار نهاده بود، بلکه خود طرحي نو در انداخته و آهنگ شکوفايي تمدن اسلام و گل‌افشاني در دنياي بشريت را داشت. از همين رو اين طفل بي‌باور و نورس، در آغاز حرکت خود بايد پنجه در پنجه زورمداران کارکشته‌اي مي‌انداخت و بحران‌ها و توطئه‌هايي را پشت سر مي‌گذاشت، تا ورزيده و نستوه شود.

جنگ نابرابر 8 ساله با 80 کشور دنيا، تنها يکي از ده‌ها حادثه پيش روي اين کودک نوپا بود. پيش از جنگ نيز، انقلاب توانسته بود در ناباوري و شگفتي‌ تمام، بدون پشتيباني هيچ نهاد و حزب سياسي يا رژيم و حکومتي قدرتمند، سلطنت کهنسال و تنومندي با عمر 25 قرن را درهم شکند. رويارويي اين کودک تنها در عرصه سياست با قلدرهاي زورمدار دنيا، رعد مهيبي بود که همه ساکنان در خواب شده دنيا را برمي‌خيزاند و آرامش مرداب‌گونه دنيا را بر هم مي‌ريخت. گربه آرام و خانگي و اهلي سران دنيا که سال‌ها بود موش‌هاي کوچک و ناآرام خليج را آرام مي‌ساخت و عرب‌هاي کوتاه قد را در سوراخ‌هايشان مي‌نشاند، خود را شير عرصة جنگ مي‌ديد؛ آن هم جنگي در برابر همه خواسته‌ها و زياده‌خواهي‌هاي اربابان پيشين. براي اين جنگ، تنها چيزي که مي‌توانست اربابان را به وحشت اندازد، پنجه انداختن در صورت اربابان دنيا بود؛ آن هم در روز روشن.

آيا از اين پس گربه‌هاي ديگر دنيا نيز فکر مي‌کنند که شير هستند؟

و آيا بر دنياي جنگلي پر از شير مي‌توان حکومت کرد؟

همزمان با اين تحوّل ژرف و دگرديسي‌هاي سياسي و اجتماعي ايران، در شرقي‌‌ترين ساحل مديترانه، عروس خاورميانه تور و تزيين و آرايش را از خود مي‌زدود و در حال پوشيدن جامه رزم بود. لبنان نيز پس از قرن‌ها آشفتگي و سردرگمي و جنگ طوايف و گروه‌ها، زايشي دوباره مي‌يافت و تعاليم ابوذر دلير، در اقليم زيتون و سيب به ثمر مي‌نشست. اين سوي خاورميانه فرزندان سلمان و آن سو شاگردان ابوذر، ساکناني بودند که دو طايفه بزرگ شيعه را در شرق و غرب خاورميانه به هويت و شکوه طلايي پيشين خود يادآور مي‌شدند و با ضربان‌هاي حماسي و عاشورايي، خون جهاد و مبارزه را به جاي جاي جهان اسلام منتشر مي‌کردند. بازآفريني تمدّن و احياي هويت درخشان اسلامي، همان هدفي بود که ساکنان اين دو سرزمين - ايران و لبنان - آن را دنبال مي‌کردند؛ آن هم در سايه حيات طيّبه قرآني. رمز آشکار شده بود، رمز هراس و بيم دنيا، رمزي که طاغوت را مي‌ترساند؛ «تولّد قطب قدرتمند اسلام».

اين هدف مي‌توانست به خوبي ساکنان دست خالي و پابرهنه ديگر سرزمين‌ها را در برابر پيشرفته‌ترين سلاح‌ها پايدار سازد. ساکنان دنيا به خوبي کارآمدي سلاح شهادت را ديده بودند. سلاحي که به هيچ کارخانه و مرکز توليدي نياز ندارد و از اقوام و توده‌هاي بشر، با داشتن اعتقاد به خدا، کوه‌هايي پابرجا مي‌آفريند که هيچ‌کس را ياراي مقابله با آن نيست؛ سلاحي که در جان و قلب موحّدان و خداپرستان قرار گرفته است. براي گرفتن اين سلاح از دست بشر چه بايد مي‌کرد؟

شبکه‌ها و رسانه‌هاي دنيا، تحليل‌ها و نقدهاي فراواني در اين باره ارائه کرده‌اند. به راستي چه مذاکرات و معاملاتي مي‌توانست اين سلاح را از دست مبارزان حق بربايد؟

آيا مذاکره با شيوخ عرب و اعطاي حکومت‌هاي مادام‌العمر به آنان کافي بود تا ساکنان سرزمين‌هاي آنان را‌ آرام سازد؟

آيا راضي ساختن چند کوتوله دشاشه‌پوش با حرمسراها و عمارت‌هاي زيبا، مسئله را حل مي‌کرد؟

يا برپايي بهشت شدّاد در کوير امارات و حجاز و تبديل آن به پايتخت شکم بارگي و زن‌بارگي، اين سلاح را مي‌شکست؟

هيچ‌کس حتي کارشناسان کهنه‌کار و رسانه‌هاي کارکشته پاسخ آن را نمي‌دانست. همه نمونه‌ها بررسي شده بود، اما پاسخ گرفته شده، برخلاف و عکس آن بود.
تحليل‌ها از مجموعه دستاوردهاي به دست آمده، گوياي حقيقت ديگري بودند. فاش‌گويي نشريه انگليسي «گاردين» در شماره‌هاي آغازين قرن بيست و يکم که تحليل مفصّلي از دنياي اسلام ارايه کرد، آشکارا به ناسازگاري و سازش‌ناپذيري ايران و لبنان در دهکده جهاني هشدار داد. «گاردين» بسترهاي نوين و معادلات جديد دنياي مدرن را زمينه‌هاي مناسبي براي پذيرايي از ساکنان لبنان و ايران نمي‌داند و به همه سران دنيا و کدخدايان دهکده آينده هشدار مي‌دهد که مهم‌ترين و خطرناک‌ترين چالش قرن آينده، ايران و لبنان خواهند بود. حقيقت اين تحليل آن است که در دنيا، توده‌ها، گروه‌ها و صنف‌ها، قواعد دهکده جهاني را پذيرفته‌اند. کدخدايان دهکده به خوبي مي‌توانند همه را بر سر ميز مذاکره بنشانند و سرانجام با سودي اندک يا زياد معامله را پايان بخشند؛ خواه با تهديد هسته‌اي، خواه با ناپالم؛ خواه با نورنبرگ، خواه با پروتکل و خواه با ... آنچه که هست همه توده‌ها با هر دين، ‌فرقه و فرهنگي، اصول اوليه اين دهکده را مي‌پذيرند؛ حتي مسلمانان.

مسلمانان به ويژه اعراب به خوبي با اين قواعد کنار آمده‌اند. با اين‌که رقص حماسي شمشير و آتش - که نماد عربيّت و هيبت تاريخي آنهاست - هنوز زينت‌بخش هر محفل و مجلس آنان است و هر صبح و شام نماز اول وقت و تلاوت قرآن‌شان ترک نمي‌شود، اما سروري و سيادت کدخدا را پذيرفته‌اند. حتي مفتيان الازهر و خشک‌تر از آنان يعني ملّايان عِقال سرخِ رياض نيز که با آيات و روايات، حقيقت سيطره مادي مدرنيته و صاحبان صنعت و تکنولوژي را در عصر آخرالزمان براي خود اثبات نمودند، بر «ولايت مطلقه غرب» تن داده و در بلعيدن خُرده بهره‌هاي نفتي با آنان همسفره و همسفر گشته‌اند.

تنها در دو گوشه از اين کره خاکي، مرداني سخت و انعطاف‌ناپذير وجود دارند که با هيچ قاعده‌اي بازي نمي‌کنند و نه تنها فقط بازي نمي‌خورند، بلکه همه را با قواعد خاص و مخفي خود بازي مي‌دهند. براي آن‌ها معامله و مذاکره و تفاهم؛ واژگاني نامفهوم و ناشناخته است. آن‌ها فقط يک مفهوم را مي‌پذيرند: گرفتن حق؛ حتي به بهاي ريخته شدن خون و از دست دادن جان. آدم‌هايي تولّد يافته، براي برهم ريختن نظم دنيا و شکستن معادلات جهاني.

به دو حاشيه شرقي و غربي خاورميانه خوب نگاه کنيد. در يک سو گربه‌اي خيزگرفته براي حمله، رو به غرب نشسته است و در آن سو نيز عروسي ايستاده و تاج زيتون بر سر دارد. ايران و لبنان ناسازگارترين و سازش‌ناپذيرترين سرزمين‌هاي جهان هستند. ساکنان اين دو کشور، بر هم زنندگان اصلي نظم آينده جهان خواهند بود و دهکده جهاني با حضور اين دو، روي آرامش را نخواهد ديد. در قواعد جهاني جديد، بايد فکري اساسي براي ساکنان ايران و لبنان کرد. حالا مي‌توان عصبانيت جرج بوش را به خوبي درک کرد. شايد ما نيز اگر جاي او بوديم، از سر عصبانيت همان را مي‌گفتيم که او به يار ديرينه و وفادارش توني بلر گفت:

«دوباره حزب الله! چه وقت از دست اين لعنتي [...] راحت مي‌شويم؟»

پاسخ جرج بوش را موشه دايان، وزير کهنه‌کار اسراييل، 30 سال پيش داده است:

«انقلاب اسلامي زلزله‌اي است که لرزه‌هاي ويرانگر آن، به همه دنيا دير يا زود خواهد رسيد!»

مردي همچون علي(ع)

مصطفي عقاد، كارگردان سوري‌الاصل‌هاليوود و آفرينندة فيلم محمد رسول‌الله(ص)، در ديدار با امام موسي صدر، وقتي از تأثير اين اثر سينمايي در جهان غرب سخن مي‌گويد، امام موسي صدر او را خطاب قرار مي‌دهد: «چرا چنين اثري براي علي(ع) نمي‌سازي؟» مصطفي عقاد در پاسخ چنين مي‌گويد: «علي(ع) شخصيتي است كه همه او را مي‌ستايند؛ ‌حتي دشمن‌ترين دشمنانش، مسيحي و يهودي و كافر و مؤمن و مسلمان و غير مسلمان، همه و همه علي را پذيرفته‌اند و او را قبول دارند. اگر قرار باشد كسي نقش علي(ع) را در فيلم امام علي(ع) ايفا كند، كسي نيست جز شما امام صدر؛ چرا كه در سرزمين‌هاي اسلامي، همه و همه از اهل كتاب گرفته تا مسلمانان، شما را مي‌ستايند.»

اين گفتار مصطفي عقاد، گوياي همة زواياي پنهان شخصيت امام موسي صدر است؛ شخصيتي كه سران غرب به داشتن يك زاويه از چند زاوية شخصيتي آن مرد غبطه مي‌برند. تحليل و يافتن راهكار سياسي دربارة وضعيت و ويژگي‌هايي همچون ناسازگاري‌ و سازش‌ناپذيري ايران و لبنان، بدون بازشناسي رهبران اين دو سرزمين امكان‌پذير نيست؛ رهبراني كه پيش از آنكه حكومت و حاكميت ظاهري و سياسي داشته باشند، بر قلب‌ها و عواطف توده‌ها حكومت مي‌كنند. رهبراني كه با هدايت اقوام و گروه‌ها از ملت‌هاي خود، مردمي يكپارچه، سرسخت، مقاوم، نستوه، يكدست، شكست‌ناپذير و حماسه‌ساز مي‌آفرينند.

اقوام ايراني و لبناني، از ويژگي‌هاي شبيه به هم برخوردارند و ساختار اجتماعي و فرهنگي پيوندخورده‌اي دارند. اين دو كشور با دارا بودن گوناگوني فكر و سليقه و معيشت و گويش، حلقه‌اي قدرتمند را بر گرد خود داشته‌اند كه همواره يكپارچگي و همبستگي آنان را به خوبي حفظ کرده است. اين حلقة پولادين و دژ تسخيرناپذير، چيزي جز پذيرش اسلام با قلب و جان و از روي اشتياق نبوده است. عالمان و فقيهان دردآشنا در طي قرون متمادي، همواره آتش عشق و شيدايي نسبت به دين و مصاديق كامل آن يعني اهل‌بيت را در جان‌هاي مشتاق، روشن نگاه داشته‌اند و اين رابطه از حيطة تقليد از عالم فراتر رفته و در مرحلة شيدايي و عشق، به مرحلة انجام تكليف رسيده است.

رابطه‌اي ولايي ميان مريد و مراد؛ رابطه‌اي كه عاشقان را تا سرحدّ جانبازي در راه مرام معشوق مي‌رساند. اين روابط حاكم در دو جامعة ايران و لبنان، همواره تحت تأثير فرهنگ شيعي و به ويژه عاشورا قرار داشته و دارد و با پاسداري و گسترش آن در هر زمان، آثار و نتايجي از خود نشان داده است. عالمان و رهبران ديني اين دو سرزمين، با در اختيار داشتن سابقة تاريخي درخشان، تاكنون بر همان شيوه وحدت‌بخش و پر جاذبة امام شيعيان، علي(ع)، عمل كرده‌اند و از همين روست كه مرام آنان، ياد علي(ع) را در ذهن‌ها زنده مي‌سازد؛ مرامي كه از دوست و دشمن، مؤمن و كافر، يهود و نصارا، گبر و بت‌پرست، بر نيكي و نيكويي آن گواهي مي‌دهد.

امام خميني (ره) و امام موسي صدر (ره)، رهبران نمونه و مصاديق كاملي از علي‌گونه زيستن بودند و اين همان رمزي است كه طايفة شيعه را در اين دو سرزمين،‌ يكدل و يكپارچه و كارآمد و پايدار كرده است.

امام موسي صدر، در حقيقت آن چنان بود كه در صدر اسلام نخستين امام شيعيان از همه دوستداران خود خواسته بود. حفظ اساس اسلام و وحدت امّت، حتّي با غصب شدن حق و پايمال شدن عزيزترين‌ها و دم برنياوردن و سكوت كردن؛ از پاي ننشستن و جهاد و مبارزه را ترك نگفتن؛‌ پرورش انسان‌هاي مؤمن و رعايت نظم و تقوا؛ عملكرد و كارنامة درخشان غيرتمندترين مرد الهي - علي(ع) - بود. امام موسي صدر در طول زندگي درخشان خود، همواره آموزه‌هاي علوي زيستن را به كار بست و با آرمان‌هاي توحيدي، جامعه‌اي متفرّق و گوناگون را به وحدت رساند؛ وحدتي ناگسستني و پايدار. او با صبر و دورانديشي تمام، راهي را فراروي ملت لبنان گشود كه حضرت امام نيز همان را بر مردم ايران گشودند. راهي كه به وقوع بزرگ‌ترين معجزة زمانه غيبت انجاميد و پديدة انقلاب اسلامي و بسيج مستضعفين را تحقق بخشيد. تدبيرها و روش‌هاي عالمانة امام موسي صدر، نه تنها در راستاي يكپارچه كردن سرزمين عروس هزار داماد خاورميانه بود، بلكه كوشش همه‌جانبه‌اي براي وحدت دنياي اسلام و به ويژه دنياي عرب از سوي او ديده مي‌شد و اين همان چيزي بود كه از اسلام ناب يافته بود. او متولّد و رشديافته شهري بود كه ژرف‌ترين انديشه‌ها و ناب‌ترين روش‌هاي اسلامي و الهي در آن نهفته بود.

امام موسي صدر سال 1307 در قم به دنيا آمد و در پانزده سالگي وارد حوزة علميه شده بود. با نبوغ و استعداد خاصّي كه داشت، در چهار سال، دروس سطح را به پايان رساند. در نوزده سالگي عازم نجف شد و نُه سال در حوزه‌هاي علميه عراق تحصيل كرد. در تمام دورة سيزده سالة تحصيل او در قم و نجف، آشنايي با فلسفة ملاصدرا و فقه جواهري، عمدة تلاش‌هاي علمي او بود. در 28 سالگي به ايران بازگشت و با درجة اجتهاد به عنوان نخستين دانشجوي روحاني در رشتة «حقوق در اقتصاد» به دانشگاه تهران رفت. او يكي از بهترين شاگردان مرحوم علّامه طباطبايي بود. همراهي او در بحث‌هاي علمي، بيشتر با شخصيت‌هايي همچون آيت‌الله بهشتي، آيت‌الله شبيري، آيت‌الله اردبيلي و آيت‌الله مكارم شيرازي بود. سرانجام با توصيه‌هاي آيات عظام بروجردي، حكيم و شيخ مرتضي آل‌ياسين، وصيت رهبر شيعيان لبنان، مرحوم آيت‌الله سيد عبدالحسين شرف‌الدين را لبيك گفت و در 31 سالگي به سوي لبنان شتافت.

امام موسي صدر، در نخستين روزهاي حضور خود در لبنان، مطالعة عميقي دربارة محروميت‌هاي مردم اين منطقه انجام داد و سه برنامة كوتاه‌مدت، ميان‌مدت و درازمدت را در راستاي محروميت‌زدايي لبنان اجرا كرد. او با سازمان‌دهي محرومان، همان راهي را پيمود كه پيامبر خدا(ص) در مدينه و مكّه براي تحقق حكومت اسلامي انجام داده بود. او در ادامة اين سياست، طايفة شيعه را در سرتاسر لبنان وحدت بخشيد و براي استمرار اين وحدت، از دولت لبنان خواست تا با راه‌اندازي مجلس اعلاي شيعيان لبنان موافقت نمايد و در سال 1352 «جنبش محرومان لبنان» را راه‌اندازي كرد.

سال 1354 جنگ داخلي لبنان با دخالت مستقيم اسرائيل و آمريكا آغاز شد و اين بار نيز حضور اين مرد آسماني بود كه وحدت ملّت لبنان را حفظ كرد. منش او در برخورد با مسائل تفرقه‌انگيز تا آنجا آرام‌بخش بود كه از او چهره‌اي الهي ساخته بود. امام موسي صدر، بين همة مذاهب و فرقه‌ها آنچنان وحدتي آفريده بود كه در بين شيعيان يادآور علي(ع)، در ميان مسيحيان يادآور مسيح(ع)، در جمع كليميان يادآور موسي(ع) و در ميان اهل سنّت يادآور محمد(ص) بود.

تلاش‌هاي او براي وحدت ميان اديان توحيدي، در همة زمينه‌ها بود. نامه‌نگاري به علماي الازهر و مصر و فقهاي اهل‌سنت، جمع‌آوري چهارصد فتواي فقهي و احكام مربوط به حجّ به نقل از امام صادق(ع) و مورد قبول صحاح سته و ارسال آن براي پادشاه عربستان، تقريب فقهي ميان مذاهب اسلامي جهت احياي تمدّن اسلامي، دعوت از علماي شيعه و سني براي اتّفاق‌نظر در وحدت افق شرعي، درخواست از علماي شيعه و سنّي براي اعلام واحد زمان عيد فطر و ديگر اعياد و انجام نماز جماعت در روز و وقت يكسان در كشورها، خريد كردن از اهل كتاب و پاك دانستن آنها، برادر دانستن همة مسلمانان، دوري كردن از طرح مباحث اختلافي و متعصبانه، خواندن انجيل و تورات براي نصارا و يهود و شركت جستن در جماعات و مراسم‌ آنان؛ همه گوشه‌اي است از هزاران هزار رفتار و گفتار اين مرد الهي كه به كالبد مردة عروس خاورميانه و پيكر صد چاك لبنان، جان و روح تازه مي‌بخشيد و از اسلام چهره‌اي جامع‌الاطراف و كارآمد نشان مي‌داد. او با نگاهي كاملاً عاشقانه و عالمانه و عارفانه و برخاسته از متن اسلام ناب، حركتي را بنيان نهاد كه به لبة دوم قيچي اسلام در مركز دنيا، - خاورميانه -‌ براي بريدن دست استعمارگران تبديل شد. بسترسازي و پاكسازي منطقة خاورميانه، نخستين هدفي بود كه او با آن، احياي تمدن اسلامي را دنبال مي‌كرد؛ تمدني كه براي احياي آن، نيازمند مرداني همچون مردان پولادينْ ارادة حزب‌الله بود.

شهيد سيد عباس موسوي، دبير كل حزب‌الله لبنان، يكي از برجسته‌ترين شاگردان امام موسي صدر در لبنان بود كه با همان شيوه و مرام امام موسي صدر توانست حزب‌الله را به عنوان قدرتمندترين و محكم‌ترين مشت آهنين و متکي به سلاح ايمان و شهادت در برابر اسرائيل قرار دهد. مشتي كه با گذشت دو دهه، بارها و بارها بر دهان اسرائيل فرود آمده است.

شايد كلام دورانديشانة امام موسي صدر، امروزه به خوبي براي انديشمندان و عالمان فهم شود، وقتي كه سخن چنين گفت: «ما تلاش گسترده را در راه وحدت شعائر ديني و اسلامي، براي بالا بردن شأن اسلام مبذول داشته‌ايم و هر كس نسبت به اسلام اخلاص داشته باشد، به تقريب مذاهب فرا مي‌خواند...» و اين همان حيات طيّبة قرآني است كه با انديشة تابناك او بر آسمان و زمين لبنان سايه انداخته و از كشور چند فرقه‌اي، ملّتي استوار و يكپارچه را در برابر دنيا استوار و نستوه كرده است. رفتار پر جذبه و نگاه‌هاي آسماني امام صدر آنچنان بود كه مي‌رفت تا در كنار عظمت‌هاي پيامبرگونة حضرت امام در ايران، انقلاب و حركتي گسترده را در سرتاسر دنياي اسلام به وجود آورد. از همين رو، سرهنگ معمّر قذافي كه خود را اميرالمؤمنين آفريقا! مي‌نامد، با هراس و بيم از گسترش انقلاب اسلامي به آفريقا، در حركتي شتابزده از او براي يك سمينار علمي دعوت كرد و در سوم شهريور 1357 او را به صورت پنهاني ربود. اکنون سه دهه از ربوده شدن او مي‌گذرد و دنياي اسلام در فراق اوست؛ اما لبنان و همة فرزندان معنوي او، پرچم او را بر دوش مي‌كشند.

پسرك سبزي‌فروش

در ميان شاگردان و فرزندان معنوي امام موسي صدر، شهيد سيد عباس موسوي يكي از درخشان‌ترين و بهترين‌ها بوده است كه حضور امام صدر را از نزديك درك كرده و از او درس‌ها گرفته است؛ اما سيدحسن نصرالله، داستان ديگري دارد. نصرالله يكي از همان پابرهنگان جبل عامل بوده است؛ يكي از همان فرزندان سختي‌كشيدة سرزمين لبنان كه در مغازة سبزي‌فروشي پدرش، با ديدن چشمان آبي امام صدر، شيفتة راه و مرام او شد. مرامي كه براي او، پيامبر(ص)، علي(ع)، فاطمه(س) و ابوذر را تداعي مي‌كرد. سيدحسن با شيدايي تمام راه او را طي كرد و بر بلندايي ايستاد كه او مي‌خواست.

اكنون پرچم حزب‌الله، با انديشة تابناك امام خميني(ره) و امام صدر، در دستان سيدحسن نصرالله قرار گرفته است. پرچمي كه در سهمگين‌ترين تندبادها و توفان‌هاي سه دهه گذشته، مقاوم ايستاده است. توان مقاومت و پايداري اين گروه اندك، ولي نستوه، در باور بسياري از تحليلگران نمي‌گنجد؛ ‌اما نگاهي گذرا به توانمندي‌هاي نظامي و آمارهاي نبرد 33 روزة لبنان با اسرائيل در تابستان 2006، گواه كارآمدي و توانمندي انديشه‌هاي تابناك امام خميني و امام صدر در سرزمين جبل‌عامل است. تنومندي و استواري شجرة انقلاب اسلامي، ريشه در وحدت‌بخشي و همه‌جانبه‌نگري و اتکاء به قدرت ايمان و شهادت دارد كه در رفتار و گفتار آن دو مرد الهي موج مي‌زد و امروز نيز در منش و مرام سالار چفيه بر دوش خامنه و فرزندان معنوي او در لبنان، به ويژه سيدحسن نصرالله مشاهده مي‌شود.

توانايي موشكي حزب‌الله لبنان

موشك: كاتيوشا / برد: 30 كيلومتر / وزن: 15 كيلوگرم

موشك: فجر 3 / برد: 45 كيلومتر / وزن: 45 كيلوگرم

موشك: فجر 5 / برد: 75 كيلومتر / وزن: 90 كيلوگرم

موشك: خيبر 2 / برد: 120 كيلومتر / وزن: 165 كيلوگرم

موشك: زلزال 1 / برد: 150 كيلومتر / وزن: 600 كيلوگرم

موشك: زلزال 2 / برد: 240 كيلومتر / قدرت تخريبي فوق‌العاده

نيروهاي آماده رزم: پنج هزار نفر

توانايي نظامي اسرائيل در جنگ 33 روزه

250 جنگنده اف 16

90 جنگنده اف 15

95 بالگرد آپاچي و كبرا

1500 تانك مركاوا

76 ناو جنگي

هزاران قبضه توپ 155 ميلي‌متري

صدها هواپيماي بدون سرنشين

انواع موشك‌هاي پيشرفته و مدرن آمريكايي و غربي

ده‌ها زيردريايي اتمي و پيشرفته

نيروهاي آماده در ارتش: 250 هزار كماندو ويژه

آمارها به خوبي نابرابري نيروهاي اين دو جبهه را نشان مي‌دهند. «كاندوليزا رايس» در نخستين روزهاي جنگ، اين نبرد را «درد زايمان خاورميانه جديد» ناميد؛ اما با گذشت روزها و هفته‌ها، نوزاد ناقص‌الخلقة اسرائيل مرده متولد شد و مادر نابكار سياست‌هاي ظالمانه منطقه، در مقاومت جانانة حزب‌الله به عزا نشست. آمريكا و اسرائيل به خوبي مي‌دانستند كه چهل سال پيش، لشكري به مراتب ضعيف‌تر از لشكر امروز اسرائيل، طي شش روز، سه ارتش قدرتمند عربي و مورد پشتيباني همة كشورهاي عربي و شوروي سابق را در هم شكست و كيلومترها از خاك كشورهاي عربي را اشغال كرد؛ اما در جنگ 33 روزه و مقاومت حزب‌الله، حتّي يك وجب خاك لبنان نيز نصيب آنان نشد.

انهدام 220 فروند تانك و نفربر، چهار ناوشكن، يك فروند هواپيماي اف 16 و 10 فروند هلي‌كوپتر آپاچي،‌ تحمّل شش ميليارد دلار خسارت، وارد آمدن ميلياردها دلار خسارت به اقتصاد و فراري شدن صدها هزار اسرائيلي از اين سرزمين؛ شكسته شدن طلسمي بود كه اسرائيل در نيم قرن گذشته با جادوي رسانه‌اي و ارعاب و تهديد منطقه‌اي آن را به وجود آورده بود. طلسمي تاريک که در نورانيت شهاب شهادت باطل گشت.

هم‌اكنون «سيدحسن نصرالله» و نام «حزب‌الله»؛ درخشان‌‌ترين نام‌هايي است كه در قلب دنياي اسلام مي‌درخشد؛ اما در پس درخشش زيباي آن،‌ همچنان مي‌توان تبسّم آسماني و چشم‌هاي آبي امام موسي صدر را از افق تاريخ روشن آن به نظاره نشست و زمزمة زيباي شهيد مصطفي چمران را در فضاي جبل‌عامل شنيد؛ زمزمه‌اي كه چنين مي‌سرود:

«به كسي كه او را بيش از حد دوست مي‌دارم! به معبود من! به معشوق من! به امام موسي صدر! كسي كه او را مظهر علي مي‌دانم! او را وارث حسين مي‌خوانم! كسي كه رمز طايفة شيعه و افتخار آن و نماينده 1400 سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختي، حق‌طلبي و بالاخره شهادت است! تو اي محبوب من! رمز طايفه‌اي... و من افتخار مي‌كنم كه در ركابت مبارزه مي‌كنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت مي‌نوشم... درود آتشين من به روح بلند تو باد كه از محدوده تنگ و باريك خودبيني و خودخواهي بيرون است و جولانگاهش عظمت آسمان‌ها و اسماء مقدّس خداست. عشق سوزان من فداي عشقت باد كه بزرگ‌ترين و زيباترين مشخّصه وجود توست و ارزنده‌ترين چيزي است كه مرا جذب تو كرده است...»

/ 1