سخن نخست
اين پرسش که آيا روسيه معاصر شکل گرفته است؟مدتي است که دولتمردان و انديشمندان روسيه را به چالش کشيده است.مهمترين مسئله اينست که روسيه معاصر چه ويژگي هايي دارد ؟و آيا اين ويژگي ها تحقق يافته است؟و اگر چنين قالبي شکل نگرفته،موانع شکل گيري آن چيست؟بي شک مراد از روسيه معاصر،کالبد روسيه فعلي نيست.بلکه روح و حقيقتي مراد است که آن را از ساير ادوار تاريخي روسيه منفک نموده و داراي ويژگي هاي قابل تعريف و تفکيکي است.مردم روسيه با نگاهي به گذشته خود،چهره اي را به خاطر مي آورند که مي توان از آن به "فرهنگ شوروي" و "هويت شوروي" ياد کرد و يا روسيه اي را به ياد مي آورند که در آن تزار ها حکم مي راندند.اما به نظر مي رسد چنين تعريفي را از وضعيت معاصر خود در ذهن ندارند.درادوار گذشته ،عليرغم تمامي مشکلات،نوعي جهت گيري در زندگي معنوي جامعه مشاهده مي گرديد.اما در شرايط کنوني جهت گيري مشخصي ديده نمي شود.هر چند دوره پوتين را در روسيه امروز دوران ثبات نسبي مي توان خواند و کمتر ناظر منصفي وجود دارد که تغييرات حاصله و رويکرد مثبت دولت را به سوي ثبات در سياست هاي داخلي و خارجي مشاهده نکند.اما به نظر مي رسد نوعي ناباوري در تحقق ماهيتي به نام"روسيه معاصر"در سطح جامعه وجود دارد که اين ناباوري ريشه در عوامل مختلفي دارد که به گوشه اي از آنها اشاره مي رود.تبليغات گسترده غربي براي ارائه چهره اي خود کامه از نظام و دولت روسيه،موجب گرديده که روشنفکران داخلي و پيروان فکري آنان،اين باور را که روسيه هر روز به گذشته خود نزديکتر مي شود و از کشوري دمکراتيک و امروزي فاصله مي گيرد،به توده مردم بقبولانند. در حال حاضر هر روز بر فشارهاي غرب براي القاي دمکراسي وارداتي با شيوه غربي افزوده مي شود و تلاش مي گردد تا جريان "انقلاب هاي مخملي"را بعنوان تهديدي جدي پيش روي دولتمردان قلمداد نمايد.اين در حالي است که رئيس جمهور روسيه بارها براين نکته پاي مي فشارد که روسيه معاصر در صدد تحقق دموکراسي با تعريف داخلي خود است.البته نمي بايست اين واقعيت را کتمان نمود که تفکرات مربوط به دوران بلشويکي در عرصه سياست و فرهنگ هنوز کم وبيش دراذهان مسئولين دولتي رسوخ دارد.ولي بنظر مي رسد رويکرد اخير دولت روسيه در گسترش حيطه نظارت هاي دولتي ،نتيجه افراطي است که در جريان خصوصي سازي دردوران يلتسين صورت گرفته است و ارتباطي به واپسگرايي و تفکرات دوران بلشويکي ندارد.از عوامل خارجي در عدم باور تحقق روسيه معاصر که بگذريم عواملي در داخل نيز به اين مسئله دامن مي زند،که يکي از مسئولين فرهنگي روسيه از آن به "مشکل روحي"ياد مي کند.نظارت هاي گسترده دولتي در دوران شوروي هنوز در اذهان مردم و انديشمندان سايه انداخته است و مقاومت آگاهانه يا ناخود آگاهانه را درآنان بوجود آورده است، تا جائيکه هر نوع حضور دولتي را درعرصه هاي اجتماعي ،سياسي و فرهنگي ،تلاشي براي اعمال محدوديت و سانسور مي نماياند.از اينرو به نظر مي رسد دولت نيازمند طراحي قوانيني است که امکان حضور خود را درعرصه هاي مورد نياز فراهم آورد.اما اشتغال بيش از حد دولت به مشکلات اقتصادي و سياسي ناشي از دوران فروپاشي مانع از طراحي هاي لازم و سياستگذاريهاي ضروري در عرصه هاي مختلف سياسي،اجتماعي و فرهنگي گرديده است.به هرروي دولت و مسئولين امر تلاش فراوان مي کنند که تعريف مناسبي از روسيه معاصر در افکار عمومي ارائه نمايند و مردم را به اين باور برسانند که روسيه معاصر شکل گرفته است.از نگاه دولتمردان روس،روسيه معاصر نه روسيه تزاري است که تزار درآن حاکم بلامنازع است و دارائيهاي کشور در انحصار خاندان سلطنتي قراردارد و نه چون شوروي است که در آن دين و سرمايه جرم شناخته شود . روسيه معاصر تلاش دارد تا سليقه ها،عقيده ها و انديشه هاي مختلف سياسي و مذهبي را با تسامح و تساهل در کنار يکديگر گرد آورد.و خصوصي سازي غير لجام گسيخته و دموکراسي بومي را به رسميت بشناسد.اين نگاه،تلاش دارد تا از عواملي نظير عادات ،باورها وخصلت هاي"روسي-ارتدوکسي" براي تحکيم جامعه بهره جويد.هر چند بايد عنايت داشت که اين خصايص سنتي درصورتي که کنترل وهدايت نگردد به ضد خود تبديل مي شود وبه جاي فرصت به تهديدي براي يک کشور کثيرالمله تبديل مي گردد.