يك جعبه گلوله كاغذي و خشابهاي اسلحه نرم
وقتي فتنهها پيچيده و رنگي ميشوند
سردبيراول: فريمهايي از جنس باروت
«آيا پرچم ما از زنان حفاظت ميکند؟» اين پرسش حساسيت برانگيز و تحريک کنندهاي بود که روزنامههاي تحت حمايت سياستمداران صاحب نفوذ آمريکايي «ويليام رندولف هارست» به عنوان تيتر اول در سرتاسر آمريکا بيش از يکصد سال پيش، در سال 1889 منتشر ساختند. ايالات متحده آمريکا براي اشغال کشور کوبا و بيرون آوردن آن از چنگ اسپانيا، عمليات رواني پيچيدهاي را اجرا کرد؛ به خطر افتادن سرمايهگذاري آمريکا و دور کردن اسپانيا از مرزهاي نزديک ايالات متحده و تصاحب منابع عظيم و ارزشمند کوبا، بهانههاي مناسبي براي وارد عمل شدن آمريکا بود. دو روزنامه «توسعه طلب» و «کلمه» به هدايت «هارست» و «جوزف پوليترز» جزئياتي تمام از ستمها و زورگوييهاي اسپانيا در کوبا را مو به مو گزارش ميکردند.«ريچارد ديويس» با حقوق ماهيانه معادل 3 هزار دلار (به ارزش اين مبلغ در يک قرن پيش توجه کنيد) به کوبا اعزام شد تا به عنوان خبرنگار گزارشهاي خود را از مظلوميت و ستمديدگي بوميان کوبايي به روزنامههاي آمريکا ارسال نمايد.آتش نزاع ميان آمريکا و اسپانيا از زير مشتي خاکستر گرم به واسطه حادثهاي کوچک، به شعله جنگي تمام عيار تبديل شد. اسپانياييها سه دختر شورشي کوبايي را پيش از سوار شدن بر کشتيهاي بخار که راهي نيويورک بودند، براي بازرسي بدني، برهنه ساختند. در حالي که سربازان زن اسپانيايي براي جلوگيري از قاچاق مدارک مهم اين عمل را انجام داده بودند، امّا «هارست» تيتر نخست تمام روزنامههايي را که تحت نفوذ خود داشت با اين پرسش آغاز کرد:«آيا پرچم ما از زنان حفاظت ميکند؟»بهترين سوژه و بهانه براي نشانه روي به قلب هدف به دست آمده بود. «فدريک رمينگتون» يکي از طراحان و تصويرسازان برجسته مطبوعات آمريکايي تصويري کشيد که چند مرد در حال عريان کردن سه دختر بودند. اين طرح با عنوان «داستان سه دختر برهنه» با گستره عظيمي در تمام روزنامهها منتشر شد. همين طرح بر وجدان «ديويس» خبرنگار، تأثير جدي گذاشت تا جايي که حقيقت ماجرا را آشکار ساخت. «هارست» به عنوان فرمانده اصلي و پشت پرده ايالات متحده، از اين خبرنگار و طراح جوان اعزامي به کوبا تصاوير بيشتري ميخواست، امّا اين دو که به اندازه کافي گزارش و طرح ارسال کرده بودند، از اين همه دروغسازي خسته و پشيمان بودند. «رمينگتون» طي تلگرافي به «هارست» اعلام کرد:
«همه چيز آرام است. باور کن هيچ ناآرامي و اغتشاشي وجود ندارد. جنگي هم رخ نخواهد داد. من ميخواهم برگردم.»«هارست» با سرعت پاسخ خود را در تلگراف چنين گفت:
«لطفاً بمانيد. شما تدارک عکس ببينيد، من هم تدارک جنگ را ميبينم.»اين راهبرد ايالات متحده در قالبهاي نوين عمليات فريب جنگ رواني، براندازي نرم، در سرتاسر دنيا فتنهاي پيچيده و لايهلايهاي را طراحي نموده که پيش از آنکه متکي بر قدرت بمبافکنها و هواپيماهاي راپتور و استلتو موشکهاي قارهپيما باشد، برپايه توانايي شگرف گوساله طلايي الکترونيکي و قدرت پنهان و ويرانگر فريمهاي باروتي و به دست غولهاي رسانهاي پنجگانه دنيا شکل گرفته است.برمه، السالوادور، گوآتمالا، فيليپين، نيکاراگوئه، شيلي، ونزوئلا، کاستاريکا، آسياي ميانه و خاورميانه و اين روزها جغرافياي ايران، آوردگاه اين راهبرد دنياي سلطهجو و متفرعني است که به طمع بلعيدن همه منابع و سرمايههاي مادي و انساني، به هر دروغ و دغل و فريبي چنگ ميزند.
دوم: قناري مرده و قفس
فتنهها و آزمونهاي اجتماعي در هر برهه اگرچه رنگ و قالبي متفاوت از ادوار پيشين مييابند، اما در بسترها و زمينههاي ظهور و بروز آن اشتراکي عجيب يافت ميشود. همواره نخبگان و خواص و عناصر تأثيرگذار، عضو اصلي و پايه اساسي حرکتها، نهضتها، بحرانها، چالشها، تهديدها، فرصتها و البته فتنهها هستند.معدنچيان و کارگران معادن زغالسنگ پيش از اختراع دستگاههاي جديد، براي تشخيص و تعيين درصد اکسيژن هوا، به خوبي از نقش قناري در فقس باخبر بودند. قناريها در اعماق زمين نسبت به انسان، حساسيت بيشتري به بالا رفتن گاز متان و پايين آمدن در صد اکسيژن هواي معدن نشان ميدهند. طبيعي است قناري بيجان افتاده در کف قفس، بهترين زنگ هشدار و آژير خطر براي معدنچيان به شمار رفته و آنها را با سرعت تمام به خروجيهاي معدن راهنمايي ميکرده است.در ميان نخبگان و «خواص مردود» با اظهار تأسف بايد گفت دانشگاه و دانشجو حکم همان قناري بيزباني را يافته که در آزمونها و خطاهاي بزرگان و خواص، با گرفتاري و فريفته شدن جمعي از آنان همراه ميگردد.آنچه که رهبر معظم انقلاب از نسل جوان و پرنشاط دانشجو مطالبه فرمودهاند، شکستن قفس بايدها و نبايدهاي جزمانديشي تشکيلاتي و حزبي و رهيدن از بندهاي وادادگي و تسليم در برابر آموزههاي غرب و پيوستن به آزادگي ديني، بصيرت، شجاعت مطالبه حق و پايداري در همه عرصههاست. طبيعي است که نسل دانشجوي بيبصيرت و جدا افتاده از امام و امت اسلامي با توهمات ماليخوليايي انتلکچوآليستي و روشنفکرمآبي، نميتواند خود را از قفسي برهاند که همواره در دست سياست بازان دورهگرد و فرصتطلبان قدرتخواه بوده و هست و جز به قرباني نمودن و فدا کردن نسل دانشجو و جوان در حادثهها و باز کردن مسير قدرت به واسطه اين پياده نظامها نميانديشد.سوم: از کودتاي نوژه تا براندازي با تخم مرغ و گوجه
«انفجاري در شرف تکوين است. شکي نيست که رژيم تهران، روزهاي آخر خود را سپري ميکند.» نزديک به 30 سال پيش، نيويورک تايمز در 18 ژوئن 1980 اين جمله را به نقل از ارتشبد اويسي، از فرماندهان اصلي کودتاي نوژه و چند هفته پيش از وقوع اين کودتا منتشر ساخت.اين جمله طي سه دهه گذشته تاکنون بارها و بارها از شخصيتهاي کوچک و بزرگ جبهه دشمن شنيده شده و البته هر بار با برنامه و طراحي بسيار قويتر همراه بوده است. اگرچه تهديدها و رجزخوانيهاي دشمنان انقلاب از ترور و حمله نظامي و محاصره به پائينترين سطح و استيصال، يعني براندازي با رقص و آواز و تخم مرغ و گوجه تنزل يافته، اما آنچه باعث سربلندي و سرافرازي فرزندان انقلاب و حزب الله در همه زمانها بوده و هست، همان بيداري و هشياري است که در نهم دي ماه 1388 و پيش از آن در 23 تير 1378 و البته در 17 شهريور و 21 بهمن 1357 درخشيد. اين همان راز عظيم سربلندي ايران است؛ سرّي که از عقول عقال بسته دنيايي شيوخ گرفته تا سينههاي بند شده با افسار مدرنيته غرب، از درک آن عاجزند.«ميخائيل پوگربينسگي» تحليلگر اوکرايني علل اصلي شکست براندازان نرم 1388 در ايران را ناشي از «مطبوعات و رسانه ضعيف» و همچنين «وجود نيروهاي منسجم امنيتي و نظامي در بدنه حکومت قدرتمند» برشمرده است. «پروفسور حميد مولانا» اما اين عدم توفيق و شکست عناصر فتنهجو در ايران را ناشي از عناصر ديگري ميداند.وجود «مردمسالاري ديني و جامعه مدني واقعي» و «نبود نظام جايگزين مناسب» و از همه مهمتر «نشناختن مردم مسلمان ايران و عدم درک و شناخت رابطه عميق فرهنگي جامعه ايراني با دين و به ويژه فرهنگ عاشورايي از سوي دشمنان» مهمترين عناصري هستند که از سرزمين و تمدن هفت هزار ساله آريايي، دژي تسخيرناپذير ساختهاند؛ عناصري که فقدان آنها در عراق و افغانستان و آسياي ميانه و کشورهاي بالکان و آمريکاي لاتين، دشمنبرانداز را پيروز ساخته است.اگرچه امروز محور تبليغات رسانهاي دشمن جهت تخريب و تضعيف ارکاني همچون ولايت فقيه، سپاه و بسيج متمرکز شده است، اما کيست که نداند اين ارکان بدون اتکاء به ايمان و اراده مردم مسلمان و مجاهدت خالصانه هيچ به شمار ميآيند.در آزمون و فتنهاي که در جريان است هيچ رکن و نهادي در اين نظام همچون ولايت فقيه و پس از آن سپاه و بسيج سربلند و روسفيد بيرون نيامدند. تنها يک بررسي کوتاه و اندک از برنامههاي تبليغي رسانهها عليه اين ارکان ميتواند گواه کينه و خشم دشمن از اين مراکز راهبردي و تسخيرناپذير نظام باشد.چهارم: جز تو در اين خيمه نباشد عمود
بصيرت و پايمردي، گوهرهايي هستند که «عمار» را در حادثهها و گذر زمان و توفانها نميشکند و سرافکنده نميسازد؛ آنچنان که بر قبيله زر و زور و تزوير شامي فرياد ميزند و رجز ميخواند که: «نحن ضربناکم علي تنزيله ثم ضربناکم علي تاويله»(بر شما در گذشته بر سر نزول قرآن شمشير ميزديم و امروز بر سر تأويل آن شمشير ميزنيم).اين دو گوهر را جز در گنج آسماني و کوثر کهکشاني ولايت نميتوان يافت.اگر به قبيله شيعيان گفتهاند که: «ان الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة» (به راستي که حسين (ع) چراغ هدايت و کشتي نجات است.) از آن روست که هر که در توفان و تندباد حادثهها و فتنهها همراه کشتي نشينان عاشورا شده نجات و حيات طيبه دو عالم را يافته است. و اين حسين (ع) نماد محور و غايت خلقت، يعني ولايت است که بيوجود او، هستي بر مدار خود نخواهد بود. در زمانه سيطره سکه و سنان و فريب و دغل ابناء زياد و اميه و سعد،اگرچه نائبان به حق ولايت، در تنهايي کوفه به مذبح رفتند، امّا فرزندان امت سلمان (س) و پيروان عمار با عبرتگيري از عاشوراهاي زمان، آنچنان نکردند که کوفيان با نائب حسين (ع) روا داشتند، بلکه رجز حماسي بزرگ فدائي ولايت، اباالفضل العباس (ع) را بار ديگر زير بيرق نائب امام عصر (عج) و ولي فقيه زمان تکرار کردند که «و الله ان قطعتموا يميني اني احامي ابداً عن ديني» (به خدا سوگند اگرچه دست راستم را قطع کرديد، اما من (عباس) تا ابد از دين خود پاسداري ميکنم.)