وقتي بچه شتر بهانه مي شود - وقتي بچه شتر بهانه مي شود نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وقتي بچه شتر بهانه مي شود - نسخه متنی

محمدرضا فلاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وقتي بچه شتر بهانه مي شود

اشاره

فتنه واژه‌اي قرآني است که با داشتن يک معنا، مصداق‌هاي متعدد دارد. قرآن مواردي همچون اموال، اولاد، اختلاف نظر ، کافر، شرک، جنون و ... را فتنه دانسته است. اين موارد گوناگون البته در صورتي مصداقي از فتنه قرار مي‌گيرند که ايجاد اختلاف و اضطراب کنند.(1) هرگاه در جريان عادي و طبيعي امور اختلالي پيش آيد، اضطراب نيز به دنبال دارد و آنچه سبب پديد آمدن اين وضع مي‌شود، قرآن نام فتنه را بر آن مي‌نهد. اين نوشتار مي‌کوشد به علت شکل‌گيري فتنه و راه درست مقاله با آن بپردازد.

فتنه از آغاز تا انجام

محمّدرضا فلّاح

علّت فتنه

چرا يک نفر و يا يک عامل در فضاي ديني و اجتماعي فتنه ايجاد مي‌کند؟

افراد دخيل در يک فتنه را مي‌توان در دو دسته کلّي جاي داد: گروهي سرشاخه‌ها و عوامل اصلي فتنه هستند و آگاهانه فتنه مي‌جويند و به دنبال اختلال در نظم امور و دگرگوني در اوضاع هستند. روان‌کاوي اين افراد نشان مي‌دهد که آنچه آنان را به اعمال فتنه‌انگيزانه سوق مي‌دهد، گاه خواسته‌هاي شخصي است. آنان منافع خود را در خطر ديده‌اند و وضع فعلي را مناسب براي کارهاي نادرست خود نمي‌دانند. بنابراين مي‌کوشند فضاي موجود را تغيير دهند و شرايطي را فراهم آورند که بتوانند به راحتي اقدام و فعاليت نمايند، اما گروهي ديگر هم هستند که ورودشان به عرصه فتنه به صرف انگيزه‌هاي شخصي نيست؛ بلکه آنچه آنان را به اين وادي مي‌کشاند، گفته‌ها و تحليل‌هاي عوامل اصلي فتنه است.

اين گفته‌ها و تحليل‌ها يک ويژگي مشترک دارند و آن آميزش حق و باطل در آن‌هاست. سرشاخه‌هاي فتنه هيچ‌گاه در مجامع عمومي، باطل خويش را به صراحت نمي‌گويند؛ بلکه آن را با پاره‌هايي از حقيقت تزيين مي‌کنند و باطل خويش را به اسم حقيقت ناب در اختيار ديگران قرار مي‌دهند. در واقع اين گروه دوم در اثر سخنان فتنه‌انگيزانه پا در فضاي فتنه مي‌گذارند و پياده‌نظام و سياهي‌لشکر سران اصلي فتنه مي‌شوند. وقتي آن فرماندهان، اين سربازان خويش را يافتند، آن‌گاه است که فتنه شکل مي‌گيرد و اوضاع دستخوش اضطراب و اختلال مي‌گردد. اميرالمؤمنين علي(ع) در تبيين علل شکل‌گيري فتنه مي‌فرمايند: ابتداي ظهور فتنه‌ها هواهايي است كه پيروي مي‌شود و احكامي كه در چهره بدعت خودنمايي مي‌كند، در اين فتنه‌ها و احكام با كتاب خدا مخالفت مي‌شود و مرداني مردان ديگر را بر غير دين خدا ياري و پيروي مي‌نمايند.

اگر باطل از آميزش با حق خالص مي‌شد، راه بر حق‌جويان پوشيده نمي‌ماند و اگر حق در پوشش باطل پنهان نمي‌گشت، زبان دشمنان ياوه‌گو از آن قطع مي‌گشت، ولي پاره‌اي از حق و پاره‌اي از باطل فراهم شده و در هم آميخته مي‌شود، در اين وقت شيطان بر دوستانش مسلط ميشود و آنان كه لطف حق شامل‌شـان شـده، نجـات مي‌يابنـد.2

در اين ميان نيز شيطان از هيچ کوششي فروگذار نيست. براي شيطان، مهم نابودي و ناتواني حق است و هرگاه ببيند که افرادي در ميان انسيان همان هدف او را مي‌پويند، از هيچ‌گونه کمکي دريغ نمي‌کند. آنقدر به آنان نزديک مي‌شود که بر آنان سيطره مي‌يابد. اميرالمؤمنين(ع) در جايي ديگر درباره اهل فتنه مي‌فرمايند:

شيطان را ملاك و پشتوانه زندگي خود گرفتند، او هم از آنان به عنوان دام استفاده كرد. در درونشان لانه كرد و در دامنشان پرورش يافت، چشمشان در ديدن، چشم شيطان و زبانشان در گفتن، زبان شيطان شد، بر مركب لغزش‌ها سوارشان كرد و امور فاسد را در ديدگانشان جلوه داد. كارشان كار كسي است كه شيطان او را شريك سلطنت خود قرار داده و با زبان او به ياوه‌سرايي برخاسته است.3

زمان فتنه

فتنه‌ها درست در زماني رخ مي‌دهند که قرار است در جبهه حق اتّفاقي مهم رخ بدهد؛ اتفاقي که در سرفرازي حق و شکست باطل تأثيري شگرف دارد. يکي از وجوه مشترک همه فتنه‌ها در طول تاريخ، در همين موقعيت‌شناسي ويژه(!) است. پيامبر از دنيا مي‌رود و قرار است حکومت به اميرالمؤمنين(ع) برسد. ظاهراً همه چيز هم مرتّب است، اما ناگهان فتنه سقيفه رخ مي‌دهد و همه چيز به هم مي‌ريزد. پس از بيست و پنج سال خانه‌نشيني، اميرالمؤمنين(ع) زمام حکومت را در دست مي‌گيرند و مردم نيز از اين حکومت استقبال مي‌کنند. اين مقبوليت گسترده مردمي مي‌توانست اميرالمؤمنين(ع) را در انجام وظايف‌شان ياري دهد، اما ناگهان فتنه جمل پيش مي‌آيد و در ميان مسلمانان اختلافي عظيم رخ مي دهد.

اندکي بعد جنگ صفين رخ مي‌دهد و سپاه اميرالمؤمنين(ع) به نزديکي خيمه معاويه مي‌رسند. بساط معاويه در حال برچيده شدن است، اما ناگهان فتنه خوارج اتفاق مي‌افتد. همان دم که شاميان قرآن‌ها را بالا مي‌برند، کوفيان شمشيرها را پايين مي‌آورند و تن به حکميت مي‌دهند. حيات شيطان در گروي ضعف جبهه حق است و هرگاه ببيند قرار است جبهة حق نيرويي دو چندان بگيرد و قوّت يابد، تلاشي افزون‌تر از خود به خرج مي‌دهد تا هر آن چه او ميلش نيست، رخ ندهد. اميرالمؤمنين(ع) درباره فتنه جمل مي‌فرمايند: شيطان حزبش را گرد آورده و سوار و پياده‌اش را (در جَمَل) فرا خوانده4 و اين يعني اين که شيطان در مواقع فتنه از همه نيروي خود استفاده مي‌کند تا حق به نتيجه مطلوب خويش نرسد.

اقدام در برابر فتنه

گروهي در طول تاريخ بودند که هنگام رخ دادن فتنه‌ها به کناري مي‌نشستند و مي‌کوشيدند وارد ماجرا نشوند. عبيدالله بن حُرّ جُعفي از اين جماعت است. امام حسين(ع) در منزلگاه قصر مقاتل، خيمه او را ديد. حجاج بن مسروق‏ را فرستاد تا او را دعوت كند که به اردوي امام بپيوندد و ياري‌اش كند. وي بهانه آورد كه از كوفه به اين خاطر بيرون آمدم كه با حسين نباشم، چون در كوفه ياوري براي او نيست.

در دوران اميرالمؤمنين(ع) نيز گروهي خود را کنار کشيدند و در جريان نزاع هاي ميان اميرالمؤمنين(ع) و مخالفان آن حضرت هيچ‌گونه حضوري نداشتند و رسماً به هيچ اردوگاهي نپيوستند. تاريخ از افرادي مانند اسامة بن زيد و حسان بن ثابت نام مي‌برد که صرفاً به خاطر دلايلي کاملاً محافظه‌کارانه از بيعت با اميرالمؤمنين(ع) خودداري کردند و حاضر نشدند در فتنه‌ها زير پرچم يکي از طرفين قرار بگيرند.

اين که چرا عدّه‌اي اين چنين خود را کنار مي‌کشند، خود جاي تأمّل و بررسي دارد، اما به هر حال روشن است که اميرالمؤمنين(ع) اين‌گونه رفتارها را نمي‌پسنديدند و کساني با اين شيوه را نکوهش مي‌کردند. اميرالمؤمنين(ع) در فتنه جمل نماينده‌اي به کوفه اعزام کردند و از والي منصوب خود در آنجا، ابوموسي اشعري، خواستند مردم کوفه را براي نبرد با اصحاب جمل آماده و آنان را روانه ميدان سازد. ابوموسي اشعري به جاي آن که از اميرالمؤمنين(ع) فرمان ببرد، مردم را از رفتن به ميدان نبرد باز داشت. امير المؤمنين(ع) طي نامه‌اي او را به خاطر اين که در اين فتنه خود را کنار کشيده است، سرزنش مي‌کنند و به يادآور مي‌شوند که فتنه طوري است که حتي فرد اگر بخواهد از آن دور شود، دامنش را مي‌گيرد و به او صدمه مي‌زند.5 امير المومنين(ع) در جايي ديگر و بعد از حوادث مربوط به وقايع صفين، مردم کوفه را به اين دليل سرزنش مي‌کنند که آنان در هنگامه فتنه دست از ياري حق برداشتند و تا آخر به نبرد خويش ادامه ندادند و تن به حکميت دادند.6

بنابراين بايد با فتنه روبه‌رو شد و با آن مبارزه کرد. دفاع از حق امري نيست که مخصوص به يک زمان خاص باشد. در هر شرايطي بايد از حق دفاع نمود و در مواقع فتنه اين امر ضروري‌تر است. و آن‌جاست که مرد آزموده و آبديده مي‌شود و اصلاً يکي از معيارها براي تشخيص ايمان يک فرد، عملکرد او در هنگامه فتنه است. امير لمومنين(ع) در خطبه 121 پس از آن که خوارج را به خاطر فريب خوردن در فتنه سرزنش مي‌کنند، در وصف ياران رسول خدا(ص) و شرايط آن دوران مي‌فرمايند:

«ما [در جنگ‌ها] با پيامبر صلّي الله عليه وآله بوديم [و کساني را که مي‌کشتيم پدران و فرزندان و برادران و اقوام بودند] و هر مصيبت و بلايي چيزيجز افزايش ايمان و حركت در راه حق و تسليم به امر رب و صبر بر سوزش جراحت‌ها براي ما نداشت.
حضرت با اين عبارت مي‌خواستند به مردمان کوفه بفهمانند که ايشان نيز در کوران فتنه‌ها حضور داشتند و طرف‌هاي فتنه از نزديکان بودند، اما نلغزيدند و به حق عمل کردند، اما مهم اين بود که به حق عمل کنند.

پس وظيفه همه است که بکوشيم در هر شرايطي از حق دفاع کنيم. کسي نمي‌تواند با استناد به حکمت نخست نهج‌البلاغه آنجا که حضرت مي‌فرمايند:

«کن في الفتنه کابن اللبون لا ظهر فيرکب و لا ضرع فيحلب»7

از زير بار مسئوليت شانه خالي کند. مقام معظم رهبري در شرح اين روايت مي‌فرمايند:

بعضي‌ها در فضاي فتنه، اين جمله‌« كن في الفتنه كابن اللبون لا ظهر فيركب و لا ضرع فيحلب » را بد مي‌فهمند و خيال مي‌كنند معنايش اين است كه وقتي فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بكش كنار ! اصلاً در اين جمله اين نيست كه: «بكش كنار». اين معنايش اين است كه به هيچ وجه فتنه‌گر نتواند از تو استفاده كند ؛ از هيچ راه.

« لا ظهر فيركب و لا ضرع فيحلب»؛

نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب بايد بود.

در جنگ صفين ما از آن طرف عمار را داريم كه جناب عمار ياسر دائم مشغول سخنراني است؛ اين طرف لشكر، آن طرف لشكر، با گروه‌هاي مختلف؛ چون آنجا واقعاً فتنه بود ديگر؛ دو گروه مسلمان در مقابل هم قرار گرفتند؛ فتنه‌ي عظيمي بود كه عده‌اي مشتبه بودند. عمار دائم مشغول روشنگري بود؛ اين طرف مي‌رفت، آن طرف مي‌رفت، براي گروه‌هاي مختلف سخنراني مي‌كرد ـ كه اينها ضبط شده و همه در تاريخ هست ـ از آن طرف هم عده‌اي ... در روايت دارد كه آمدند خدمت حضرت و گفتند: « يا اميرالمؤمنين انّا قد شككنا في هذا القتال »؛ ما شك كرديم. ما را به مرزها بفرست كه در اين قتال داخل نباشيم! خوب، اين كنار كشيدن، خودش همان ضرعي است كه يحلب؛ همان ظهري است كه يُركب! گاهي سكوت كردن، كنار كشيدن، حرف نزدن، خودش كمك به فتنه است. در فتنه همه بايستي روشنگري كنند؛ همه بايستي بصيرت داشته باشند. 8

آخرين نکته اين که در برابر فتنه بايد با قاطعيت ايستاد. هرگونه نرمش در برابر فتنه و فتنه‌انگيزان و فتنه‌زدگان، عواقب ناگواري در پي خواهد داشت. نمي‌توان فتنه را به بهانه آزادي عقيده تحمل کرد. فتنه نوعي تجاوز به آزادي است و خود نوعي اسارت است. از اين رو است که پيامبران در برابر فتنه‌ها محکم و استوار مي‌ايستادند. از نمونه‌هاي شاخص، عملکرد حضرت موسي(ع) در برابر فتنه سامري است. حضرت موسي(ع) پس از آن که از کوه بازگشت و قوم خويش را گرفتار فتنه سامري ديد، عامل اصلي فتنه را از جامعه طرد کرد و ابزار فتنه يعني همان گوساله را سوزاند، خاکسترش را به آب داد و دستور داد فتنه‌زدگان نيز دست به شمشير ببرند و يکديگر را بکشند. چنين برخوردي شايد خود را قدري سنگين بنماياند، اما سنگيني اين مجازات سبب شد که بعدها کسي به فکر چنين فتنه‌انگيزي‌هايي نيفتد و به خاطر منافع خويش،‌جامعه را ملتهب نسازد.



1. التحقيق في کلمات القران الکريم، حسن مصطفوي، ج9، ص25.

2. نهج‌البلاغه، خطبه 50، ترجمه حسين انصاريان.

3. همان، خطبه 7.

4. همان، خطبه 10.

5. همان، نامه 63.

6. همان، خطبه 121 و 122.

7. همان، حکمت 1.

8. ديدار مقام معظم رهبري با خبرگان، 2 مهر 1388.

/ 1