استعمار بيصدا ميتازد
اشاره
اين نيز، قصّة همان کبک معروف است و برف معروفتر... .«روبرت کوپلند» کارشناس وابسته به وزارت دفاع آمريکا، همزمان با ورود نيروهاي نظامي کشورش به افغانستان، اذعان کرد: «براندازي و تغيير رژيم در ايران را همانطور که در روسيه و اروپاي شرقي تجربه شده است، ميتوان و بايد از طريق کمک به مطبوعات و رسانههاي وابسته و تهيه تسهيلات لازم ... براي مخالفان انجام داد.»1 به نظر ميرسد سران استکبار جهاني که چندي است شاهمهرههاي سوخته خود را در ايران با تجويز قرصهاي «توهّمزا»! نسخهپيچ کردهاند،پيشتر خود مصرفکنندةآن بودهاند! آيا کوپلند و سناتورهايي که درِ کنگرة آمريکا را براي مذاکره با نمايندگان مورد نظر در مجلس شوراي اسلامي2 با هدف تغيير و براندازي نظام جمهوري اسلامي باز گذاردهاند، بيخبر از آنند که اين هجمههاي استعماري نيز جز نزد دخمهنشينان ريزهخوارشان، براي ملّتي که دمل چرکين «آژاکس» را در 18 تير 1378 سر باز شده ميديد، هيچ رنگ و لعابي ندارد!؟ اين جستار در چهارچوب نگرش تحليلي به بازخواني «کودتاي خاموش» پس از افول حاکميت مشروطه در ايران و بازيابي سمپاتهاي فکري آن در نهانخانة فتنة کوي دانشگاه پرداخته است.تحليل تطبيقي کودتاي 28 مرداد و 18 تير
مرضيه فلّاحيوقتي «ميرزا حسينخان سپهسالار» براي نخستين بار در سال 1250، امتياز نفت ياران را به «بارون جوليوس» واگذار کرد، علما و بزرگان دين که اين بار نه سايه، بلکه صداي چکمههاي «استعمار نو» را از شمال و جنوب کشور ميشنيدند، با بلند کردن فرياد اعتراضشان، اجراي اين سياست دربار «ناصرالدين شاه» را که طرحي جديد بر تداوم سلطه امپراتوري انگليس و شوروي بود، به بنبست کشاندند. سي سال بعد «مظفرالدين شاهِ» اصلاحطلب!! گام بر جاي گامهاي خودباختگي پدر مينهد و با تجهيز قواي انديشة «حسين خان»ي، فرمانداري نفت ايران را به «ويليام ناکس دارسي» ميسپارد تا حقانيت چپاول کشورش را به قيمت مکيدن خون ايرانيان، به امضاي دول استعماري سند زند؛ سندي که با عقد قرارداد «محمد وليخان» و «خوشتاريا»ي روسي در بحبوحةجنگ جهاني اول، قطعيت و رسميت يافت.تصويب طرح ملّي شدن صنعت نفت در مجلس شوراي ملي و سنا در اسفند 1329 و قطع دست استعمار و ايادي داخليشان از حلقوم منابع ملي ايران، نقطة استراتژيک حاکميت زيادهخواهان را بر منطقه خاورميانه به مخاطره افکند. دولت انگليس که بيش از همه در سوگ نابودي يکي از منابع نجومي درآمد ارزياش به عزا نشسته بود، با طراحي يک راهبرد سه وجهي بر آن شد تا قيموميت خود را بر صنعت نفت ايران باز گرداند. انگليس که تنها راه حل مسئله نفت ايران را در سرنگوني دولت مصدّق ميديد، با کنار نهادن دو وجه نخست راهبرد؛ يعني «انجام يک سلسله اقدامات حقوقي و سياسي» و «از بين بردن پايگاه مردمي مصدّق از طريق اِعمال تحريمهاي اقتصادي عليه ايران و مانورهاي نظامي در منطقه»، پيگيري سومين وجه را در دستور کار دولتمردان قرار داد: «کوشش براي عزل مصدّق از مقام نخستوزيري و روي کار آوردن دولتي انعطافپذير» به رياست دستنشاندة بيگانهمآبي چون سرلشکر «فضلالله زاهدي».آغازي بر سناريوي استعمار خاموش
«در ماههاي نوامبر و دسامبر 1952، نمايندگان دستگاه اطلاعاتي بريتانيا، به منظور بحث و تبادلنظر دربارة برنامههاي مشترک عملياتي در ايران، با نمايندگان بخش خاور نزديک و آفريقاي سازمان سيا در واشنگتن ديدار کردند.»3مذاکرات مقامات بلندپايه انگليس با دولت آمريکا در براندازي حکومت ملّي مصدق، در زمان رياست جمهوري «ترومن» موفقيت چنداني به دنبال نداشت. ترومن با طرح دکترين «سدّ نفوذ» در برخورد با مصدّق، جانب احتياط را فرو نگذاشت تا مانع از پيوستن ايران به اردوگاه «کمونيسم روسي» شود. پس از پيروزي جمهوريخواهان در انتخابات آمريکا و قرار گرفتن «آيزنهاور» در رأس قدرت اجرايي و روي کار آمدن برادران «دالس» در وزارت خارجه و سازمان (CIA)، راهبرد تهاجمي «انتقام گسترده» در جهت همکاري و همگامي با سياستهاي خصمانه و براندازانه «چرچيل» و نخستوزير انگليس، در برابر دولت مصدّق، جايگزين دکترين ترومن شد تا مثلث «کودتاي خاموش» در ايران شکل گيرد. «کرميت روزولت» رئيس ادارة خاور نزديک سازمان سيا، «وود هاوس» مأمور ارشد اينتليجنت سرويس و شبکه مخفي مطبوعاتي - تبليغاتيِ «شاهپور ريپورتر - اسدالله علم» در ايران، سه ضلع مثلث کودتا بودند که با پشتيباني اطلاعاتي مأموران (M.I.6) و (CIA) و استفادة ابزاري از زنجيرةعناصر بيگانهخواه داخلي چون نمايندگان مجلسين، برخي علماي درباري، منتقدين سياستزده و شماري از افسران ارشد ارتش و نيروهاي نظامي به پيشقراولي برادران «رشيديان» که در حمايت از بيگانگان يقه چاک ميدادند،با اختصاص بودجة يک ميليون دلاري، اجراي پروژة انگليسي - آمريکايي را با هدف بازگرداندن استيلاي استعمار بر ملت ايران کليد زدند.امضاي فرمان عزل مصدّق از مقام نخستوزيري و جايگزيني سرلشکر زاهدي توسط محمدرضا پهلوي، اولين گام عملياتي کودتا بود که با هدايت سرهنگ نصيري، فرماندة گارد سلطنتي و ابلاغ آن به «روزولت» سرفرماندة عمليات، به انجام رسيد، اما با دستگيري ناگهاني نصيري، عضو حلقهاي کودتا، در 25 مرداد به دستور مصدق، طرح کودتا در همان نخستين مرحله عقيم ماند.برخلاف موضعگيريهاي منفي دو استعمار پير بر ادامه عمليات، روزولت نااميد نشد. طراحان کودتا با تشديد فضاي پر التهابي که همزمان حزب توده با طرح شعار «جمهوري دمکراتيک» به تقليد از «کمونيسم بينالملل» عليه مصدق به راه انداخته بود، فاز دوم کودتا را آغاز کردند. کودتاگران با آگاهي از نفوذ سه اصل «مذهب»، «لزوم تداوم سلطنت» و «خطر کمونيسم» در معاملات سياسي احزاب و انجمنهاي ديني، با تهية بيانيهاي به نام زاهدي، خطاب به افسران ارتش نوشتند: «براي قرباني کردن و از دست دادن جان خود در راه حفظ استقلال و سلطنت ايران و دين مقدس اسلام که اکنون از سوي کمونيستهاي کافر مورد تهديد قرار گرفته است، آماده باشيد.»4اعلان بيانيه همزمان با اقدامات استقلالستيز فعالان چپگراي تودهاي، موج وسيعي از احساسات «ناسيوناليستي» و «اسلامگرايي» نيروهاي مذهبي، پيروان سنتي سلطنت، نخبگان سياسي و تودههاي مردمي را برانگيخت. بنا به گزارش روزنامه اطلاعات، شبانگاه 27 مرداد تظاهراتي عليه دولت مصدّق و حزب توده به راه افتاد که با گسترده شدن دامنه اعتراضات در 28 مرداد، دولت مصدق بدون دخالت ستاد نظامي کودتا، با علمداري عدهاي غوغاسالار و اوباش اجير شده سرنگون شد. کودتاي نظامي آخرين حربة سران کودتا و عوامل ارتجاعي داخل بر ضد حکومت ايران و شخص دکتر مصدق بود. طرح «توطئههاي قانوني» در مجلس شوراي ملي و سنا، «تنشزداييهاي خياباني»،ساماندهي «اجامر و اوباش» تحت لواي شعبان جعفري، اجراي «عملياتهاي شبهکودتا» چون غائله نهم اسفند 1331، ايجاد «جنگ رواني و تبليغاتي» با رونويسي از نسخه شعبة امنيتي و هنري سازمان سيا و راهاندازي «اعتصابات» مردمي، استراتژي ششگانه طراحان کودتا در مصادره انديشه ملت ايران و جهتدهي به سوي پذيرش تفکر براندازي دولت مصدق بود که پيشزمينة ارتشآرايي ژنرالهاي کودتا را در برابر مصدّقِ نخستوزير فراهم ساخت.پيروزي سريع کودتا بر ملّتي که پيشتر در قيام 30 تير 1331 توطئه انگليسي دربار پهلوي را خنثي کرده بود، نه تنها ايرانيان که روزولت و سرکردگان آمريکا و انگليس را نيز به حيرت واداشت. «قيام 30 تير هر چند نقطه اوج تجلّي وحدت رهبران و يکپارچگي مردم بود، اما در ادامه حرکت، به دليل هوشيار نبودن برخي از سياستمداران و فرصتطلبي بعضي ديگر، اين وحدت و يکپارچگي استمرار نيافت و در نتيجه به شکنندگي آن وحدت (در 28 مرداد 1332) منجر گرديد.»5شايد اگر پراکندگيهاي منتهي به کودتا، تجربههاي تلخ تاريخ «مشروطيت» و ناکامي «مشروطهخواهان» توسط مراجع سياسي و ديني بازخواني ميشد، ملّت ايران بار ديگر از سوراخ انحصارطلبي استکبار بيگانه گزيده نميشد تا دانسته و ندانسته در ورود استعماري غرب به ايران و واگذاري ربع قرن رهبري سلطهجويانه، پيشقدم و پيشآهنگ باشد.آنچه که در 28 مرداد 1332 زير پوشش عمليات «آژاکس» رخ داد، نه يک «توهّم سياسي» يا «خواب آشفتهاي بر نفت» بلکه نقطه آغازين سياست خاورميانهاي ايالات متحده آمريکا در براندازي حکومتهاي مستقل و استکبارستيز با توسل به مداخلات پنهاني و به جريان انداختن «جنگ سرد فرهنگي» بود.ردّ پاي «آژاکس» در کوي دانشگاه
در حدود دو دهةپيش، «ماهوارهها و خبرگزاريهاي امپرياليستي، در مقياسي وسيع به انتشار عکسها و اخباري پرداختند که حکايت از موج گستردهاي از درگيريهاي دانشجويي در ميدان موسوم به «صلح آسمان» شهر پکن داشت. در اين تجمعها دانشجويان دانسته يا نادانسته، شعارهايي باب طبع خبرگزاريهاي صهيونيستي امپرياليستي ميدادند و به همين دليل دولتهاي غربي از اين که رقيب سوسياليست خود را گرفتار در چنبره آشوبهاي داخلي ميديدند، از شادي در پوست نميگنجيدند.»6پردهبرداري از سناريوي «انقلابهاي به اصطلاح مخملين» پس از اتمام جنگ سرد در کشورهاي صربستان، گرجستان، اُکراين و بلاروس و بازخواني پروندة قربانيان «براندازي نرم»، اين پروژه جديد را که «تمام دنيا بايد ميدان «تين آن مِن» چين شود»، بر روي ميز کار امپرياليسم قرار داد. آنچه در شبهکودتاي 18 تير سال 1378 با طراحي «حلقه کيان» و سربازگيري از عناصر فريبخوردة دانشگاهي که ملعبة دست جريان ليبرال قرار گرفته بودند،در ايران به وقوع پيوست؛ تداوم سناريوي براندازانة استکبار و سرخطهاي نفاق را در کشور به نمايش گذارد.ماجرا از يک خودزني مطبوعاتي آغاز شد. روزنامه «سلام» که به اعتراف جناح چپ، سنگر مقدم مقابله با خط ولايت بود، با همدستي طراحان قتلهاي سياسي، در اعتراض به طرح«اصلاح قانون مطبوعات» که مانع از قلمفرسايي معاندين نظام ميشد، به انتشار سند خيلي محرمانه وزارت اطلاعات روي آورد تا بهترين بهانه براي اربابان روزنامههاي زنجيرهاي و پدرخواندههاي راديکال اصلاحطلب بر اجراي تئوري «فشار از پايين و چانهزني از بالا» و «فتح سنگر به سنگر» در جهت «استحاله حکومت ديني به سوي حاکميت سکولار» و «تجزيه قدرت رهبري» فراهم گردد.اين اقدام غيرقانوني روزنامه سلام که به دريافت نوبل «شجاعت» از راديوهاي بيگانه و برخي محافل فتنهساز همسو در داخل چون گروهکهاي مدعي ملّيگرايي مفتخر گرديد!، همزمان با توقيف موقت روزنامه، معاملهاي دوسويه را در صحنه سياسي کشور رقم زد. اقدام عدهاي دانشجو به سرکردگي عناصر فريبخوردهاي چون موسوي خوئينيها،اکبر عطري، رضا دلبري و ... و پيادهنظامهايي از جبهه نهضت آزادي، نيروهاي ملّي - مذهبي، سلطنتطلبان به ويژه نقشآفريني سران افراطي «دفتر تحکيم وحدت» به عنوان بازوي اجرايي جريان دوم خرداد و انجمنهاي به اصطلاح اسلامي! در راه اندازي تظاهرات و تجمعات غيرقانوني، حمله وحشيانه به مردم بيگناه کوچه و بازار، پاره کردن چادر زنان محجبه، به آتش کشاندن وسايل نقليه عمومي و موتورسيکلت چند شهروند، تنها به جرم رعايت مظاهر شرعي و جسارتهاي ناروا به کيان نظام اسلامي با سر دادن شعارهاي توهينآميز از يک سو و عملکرد نامناسب برخي از افراد نيروي انتظامي به دليل پاسخگو نبودن مديران ارشد وزارت کشور از ديگر سو، به يک غائله سياسي از پيش تعيين شده در کشور بدل شد. اين در حالي بود که ناقوس فتنهکوي دانشگاه، پيشتر از سوي رسانههاي غربي به صدا درآمده بود. نشريه آمريکايي «ميدل ايست اکومنوميک يجست» حدود دو هفته قبل از وقوع حادثه مينويسد:«بيشتر ناظران در تهران بر اين اعتقادند که تابستان امسال شاهد يک آزمون حياتي قدرت و حتي شايد دور نهايي رويارويي جدي بين جناح محافظهکار و اصلاحگرايان خواهند بود. اصلاحطلبان يک تابستان سياسي داغ را در پيش روي دارند تا جناح محافظهکار را از ميدان مبارزه خارج نمايند.»7«گري سيک» مسئول سازماندهي عناصر ضد انقلاب و تجديدنظرطلب ايراني در اظهاراتي اذعان ميکند: «براي آنها که خواستار توسعه سياسي هستند، زمان بسيار خطرناک است. در طي دو سال گذشته عليرغم وجود حمايت تبليغاتي و فيزيکي، اين افراد در نگاه داشتن خود، شجاعت به خرج دادهاند و شجاعت آنها در روزهاي آينده به نمايش گذاشته خواهد شد.»8در حقيقت جريان مرموز اصلاحات که مدتها چماق «اصلاحطلبي»!
خود را بر سر ملت ايران ميکوفت، با هزينه کردن از کيسه انقلاب به نفع حکومتهاي ليبرال،بساط خوراک رسانههاي غربي را به راه انداخت و خود هيزمکش فتنهاي شد که رئيس سازمان سيا در سخناني از آن پرده برگرفته بود:
«در سال 1999 قرار است در ايران يک حادثة بزرگ اتفاق بيفتد»!!9آيا به راستي ملّتي که اين سخن خميني کبيرu را: «در هر مرحلهاي که شما يک قدم پيش رفتيد، آنها هم در همان جا باز غائله درست کردند... خودشان غائله درست ميکنند و فرياد ميزنند، خودشان ديگران را کتک ميزنند، باز خودشان فرياد ميکنند، اين يک جهتي است که در آنها هست، يعني روي اين ترتيب، اينها عمل ميکنند که نگذارند شما کار کنيد.»10 نصبالعين حرکتهاي خود قرار دادهاند، اجازه خواهند داد تا خاطرة تلخ کودتاي 28 مرداد، بار ديگر در فضاي سياسي کشور بازخواني شود!؟
1. روزنامه کيهان، 29/5/1388.2. همان.3. راعي، سجاد، عمليات آژاکس، ص 43.4. به نقل از حسينيان، روح الله؛بازخواني نهضت ملي ايران؛ ص 292.5. شاه حسيني،حسين؛ روايتي از قيام سيتير به نقل از سحابي، عزت الله؛ مصدق، دولت ملي و کودتا؛ ص 80.6. ويژهنامه جبهه، 23/4/1378.7. Farsnews.com/newstext.php?nn=8604166513.8. همان.9. روزنامه جمهوري اسلامي، 9/5/1378.10. صحيفه نور، ج 12، ص 193.