وضعيت معنوي جامعه روسي و سلامتي ملت - وضعيت معنوي جامعه روسي و سلامتي ملت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وضعيت معنوي جامعه روسي و سلامتي ملت - نسخه متنی

ا. موزگوايا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وضعيت معنوي جامعه روسي و سلامتي ملت

نشريه «مسايل فرهنگ‌شناسي» ، شماره 9 ، سال 2005

نويسنده: ا. موزگوايا، دانشيار كرسي فلسفه آكادمي خدمت دولتي وابسته به نهاد رياست جمهوري فدراسيون روسيه

در سالهاي اخير بحث زيادي درباره بحران معنويت، ضرورت رستاخيز معنوي روسيه و نقش عوامل معنوي در حل و فصل مسايل سياسي، اقتصادي و اجتماعي به عمل آمده و تأكيد شده است كه زندگي معنوي به بهترين وجه چهره و ماهيت جامعه را منعكس مي كند. معنويت دربرگيرنده توان بالقوه خلاقيت انساني است كه موفقيت جامعه در مسير نوسازي را تعيين مي كند. جنبه معنوي هستي انساني همچنين شامل ارزش‌هاي مهم زندگي انساني است.

يكي از علل مهم بحران معنوي، ويراني سيستم سابق ارزش‌هاست كه حدود و محتواي ارزشي زندگي مردم شوروي، نظام سياسي سابق را كه بر اصول فرمانروايي حكومت مركزي و ذهنيت خاص ملي اتكا كرده بود، تعيين مي‌كرد. در جامعه جو اصولاً جديدي به وجود آمده است. جامعه‌اي كه قبلاً جزو تركيبي دولت بود و استقلال نداشت، اكنون «حق حاكميت» خود را باز مي‌يابد. تك‌فرماني جاي خود را به كثرتگرايي مي دهد، فرهنگ مباحثه گسترش مي‌يابد و حق انسان براي انتخاب جهان بيني خود به رسميت شناخته مي‌شود.

روند دمكراتيزه‌سازي و آشكاراگويي سرآغاز بازيافت خصوصيات شخصي و مدني انسان شده است. در برخورد با دستاوردهاي فكري داخلي و غربي تغييرات قابل توجهي پديد آمده و بر زندگي اجتماعي و معنوي اقوام روسيه اثر مهمي گذاشته است.

ولي گذر از نظام بروكراتيك و متمركز سابق به دمكراسي نمي تواند در يك آن صورت بگيرد. اين روند تدريجي و بي‌وقفه برطرف كردن پديده‌هاي گذشته در اذهان و رفتار مردم است. اين كار دشوار است و سبب تضادهاي متعدد توسعه داخلي مي‌شود.

در حال حاضر، بازمانده‌هاي تفكر خودكامه در رفتار مقامات رسمي و در اذهان اجتماعي مشاهده مي‌شود. مردم در شرايط نظارت كامل دولتي بر همه حوزه‌هاي زندگي، استعداد تفكر مستقلانه و طراحي برخورد خاص خود با محيط اجتماعي را از دست داده و گاهي نمي توانند بدون دستور از بالا تصميم بگيرند. در روسيه معاصر روند ادراك صحيح حقوق و آزادي‌هاي انسان بسيار طولاني و دشوار است. به همين دليل دعوت‌هاي حكومت جديد گاهي با استقبال جامعه روبرو نمي‌شوند.

سالم‌سازي جو معنوي زندگي جامعه معاصر روسي نيازمند رهايي از پديده‌هاي منفي گذشته در نهادهاي قدرت و در اذهان مردم است. قدرت دولتي بايد سعي كند بر پديده‌هاي شومي چون عدم مجازات در ازاي ارتكاب جرم، بي‌بند و باري حقوقي و پشتيباني متقابل براي مستور كردن اثرات جنايات فايق آيد. از سوي ديگر، مردم روسيه بايد از حالت «مخالفت مسكوت» رها شده و روابط با همديگر را بر اساس پايبندي به ارزش‌هاي دمكراسي و قانون برقرار كنند. هدف اساسي دولت قانونمند، برابر كردن همه شهروندان در برابر قانون است. بايد فهميد كه آزادي واقعي شخصيت بدون دمكراسي امكان‌پذير نيست و در عين حال دمكراسي نمي تواند بدون آزادي خلاقانه تفكر انساني وجود داشته باشد.

اصلاح كيفيت جامعه نيازمند ايجاد شخصيت آزاد و داراي حس مسئوليت است كه بتواند در شرايط دشوار و مشكل‌زا به صورت سازنده فعاليت كند و ضمن استفاده از صلاحيت بالاي حرفه‌اي خود، همچنين مسئوليت مدني، جهان بيني گسترده، تفكر اخلاقي و آگاهي به ارزش‌هاي هنري داشته باشد. به عبارت ديگر، انسانهايي با سطح بالاي معنوي لازم هستند. كمبود چنين اشخاصي يكي از علل بنيادين مشكلات و مصايب ما در جريان بازسازي جامعه است.

آينده روسيه به ذهنيت مردم، به ارزش‌هايي كه تفكر و رفتار آنها را تعيين مي كنند، وابسته است. البته، سياست نهادهاي دولتي در زمينه معنوي هم از اهميت زيادي برخوردار است. بدون تحكيم و توسعه مباني زندگي معنوي، مشكل بتوان به حل و فصل مسايل ترويج دمكراسي در زندگي اجتماعي اميدوار بود. قدرت دولتي كه از مردم خود مواظبت مي كند، بايد در نوبت اول هم ارزش‌هاي معنوي زندگي، هم منافع اساسي و تمايلات روحي مردم را در نظر بگيرد.

روند مدرنيزه كردن جامعه روسي هنوز به موجب ساخت خود، هسته جديد اجتماعي در سطح نظري نشده است. انديشه‌هايي چون انديشه نوسازي و اصلاحات دمكراتيك و برقراري اقتصاد بازار، خود به خود تشريح نمي كنند در روسيه در آينده نزديك و دورتر چه جامعه‌اي بايد برقرار شود. بايد نظريه روسيه نوين را با صراحت تمام فرمولبندي كرده و مردم روسيه را با اين انديشه آشنا كرد.
زمينه و چارچوب كلي زندگي معنوي جامعه در شرايط معرفي روابط بازاري و تجاري در حوزه اقتصاد و امتناع از ايدئولوژيكي و سياسي كردن زندگي اجتماعي، بسيار نامساعد بوده است. شكاف عميقي در اذهان، رفتار و منافع اقشار مختلف جامعه رخ داده است. گروه‌هاي مختلف اجتماعي به علت تضادهاي مالي، زباني و مذهبي به رويارويي شديد متقابل پرداخته‌اند.

خصوصي‌سازي شتاب‌زده‌اي كه ليبرالهاي تندرو نظريه‌پرداز اين روند بودند، باعث ايجاد شكاف بي‌سابقه بين اقشار پولدار و فقير جامعه شد. نه مالكان حقيقي كه بر اساس قواعد رقابت صادقانه فعاليت مي كنند بلكه انسانهاي پولدار و فوق‌العاده پولداري به وجود آمدند كه عمدتاً حاضر نيستند از دارايي خود به نفع جامعه استفاده كنند. همين وضع، زمينه را براي جنايي كردن جامعه، رشد بزه‌كاري سازمان يافته، فساد مالي و صدور غارتگرانه مواد خام و سرمايه از كشور مهيا كرده است. سرمايه‌داران و بانكداران بزرگ از يك سو و اقشار وسيع جامعه و نيز روشنفكران از سوي ديگر، روبروي هم قرار گرفته‌اند.

نابرابري جديدي كه در برابر چشمان مردم به وجود آمد و باعث قطب‌بندي جامعه شد، براي اقتصاد و كل جامعه عواقب بس منفي به دنبال داشت. مردم بي‌عدالتي شديدي احساس كردند و در عين حال نمي خواستند با تحولات جاري در كشور سازش كنند زيرا از امكان دخالت در زندگي اجتماعي و شخصي برخوردار نبودند. سيستم سابق ارزش‌ها و معاني متنوعي كه زندگي مردم شوروي را پر مي كردند و به پيدا كردن جهتگيري‌هاي زندگي كمك مي كردند، از بين رفتند. از همين رو است كه اكثريت مطلق مردم كه از صحبت‌ها و وعده‌ها به تنگ آمده‌اند، احساس ترس و نوميدي به آينده مي كنند. مسايل اجتماعي و معنوي و اخلاقي به سرعت انفجاري رشد كردند. انحطاط اجتماعي در وجود ميليونها كودك بي‌سرپرست، مشروب‌خواري و اعتياد به مواد مخدر و كاهش شديد ارزش زندگي انساني تبلور يافته است. بديهي است كه جامعه بايد بر اين پديده‌هاي شوم غلبه كند.

مشخصات معنوي روسيه آينده و برداشت‌هاي همخوان با طرح اصلاحات به سختي به اذهان مردم راه پيدا مي كنند. جامعه و شخصيت در حالت ابهام و بي‌تعادلي قرار دارند كه در اين شرايط انديشه‌هاي هدايت كننده هم براي كل جامعه لازم هستند و هم براي هر فرد عادي. ايدئولوژي سراسري ملي بايد مردم را متحد كند و عزت انساني مردم را بيدار كند. اين ايدئولوژي بايد به دور از عدم تسامح، سركوبي انديشه‌هاي ديگر، قشربندي و انشعاب مدني باشد. تجربه جهاني و كشش مردم به آرمانهاي زندگي عادلانه و اخلاقي كه متفكرين بزرگ روس مانند برديايف، ايلين، لوسف و ديگران به اين موضوع اشاره داشتند، نشان مي دهد كه جامعه به «تحرك عقيدتي» احتياج دارد كه بتواند همه افراد جامعه را براي نوسازي زندگي كشور بسيج كند. جامعه به تربيت تفكر «باز» مردم علاقه‌مند است. به عبارت ديگر، افراد جامعه بايد به گفتگو با پيروان جهان بيني و علايق مختلف سياسي و رفع پيش‌داوري‌ها بر اساس همكاري و تعامل سازنده به نفع عمومي متمايل باشند.

تجربه جهاني نشان داده است كه اقتصاد در شرايط بازار به بهترين وجه فعاليت مي كند و بالاترين راندمان را از خود نشان مي‌دهد. سابقه چندين ساله برقراري و توسعه جامعه غربي كه بر اولويت ارزش‌هاي منادي نسبت به ارزش‌هاي معنوي استوار است، اين واقعيت را به اثبات رسانده است. ولي جامعه غربي كه معقوليت و كارآيي اقتصادي اساس زندگي آن را تشكيل مي دهد، با بحران معنويت و فرهنگ روبرو شده است. اين موضوع در آثار بزرگترين جامعه‌شناسان قرن بيستم مانند توينبي، شپنگلر، پيتيريم سوروكين، شوايزر، سارتر و ديگران انعكاس پيدا كرده است. سودجويي به عنوان بزرگترين جهتگيري ارزشي جامعه و شخصيت غرب تلقي مي‌شود. ولي ارزش‌هاي والايي چون نيكي، عدالت، وجدان و غيره كم‌رنگ مي‌شوند. براي بازار، جنبه اخلاقي فرآيند اجتماعي اهميت چنداني ندارد.

با اطمينان مي توان گفت كه نه تنها انديشه‌هاي بازار خالص بلكه نهادهاي دمكراتيك غربي كه بر برتري موازين حقوقي و ناديده گرفتن موازين اخلاقي استوار هستند، با سنت مردم روسيه كه براي ارزش‌هاي معنوي اهميت قايل‌اند، سازگار نيستند. در طول قرن‌ها برتري انديشه‌هاي نجات دسته‌جمعي و اولويت منافع جمع نسبت به منافع فرد، از جمله ويژگي‌هاي اين جامعه بوده است. تأكيد بر نظام قوي دولتي، وطن‌پرستي، توافق، اعتماد، عشق به سرزمين پدري، كار مشترك و احترام به تاريخ خود از جمله عناصر اساسي فرهنگ ملي روسي محسوب مي‌شوند. فرهنگ انساني روسي مملو از همدردي با انسان، تمايل به درك دنياي دروني انسان، جهتگيري‌هاي ارزشي، برقراري معنويت والايي است كه از آرمانهاي اجتماعي جدايي‌ناپذير است.

اين پايبندي به همبستگي انساني، همدردي با انسان عادي، ميهن‌دوستي و نظريات اخلاقي انساندوستانه در ادبيات هنري، هنر و فولكلور روسي منعكس شده است. بسياري از فلاسفه مذهبي روسي به تشريح مباني معنوي و اخلاقي زندگي روسي پرداخته بودند. براي مثال، ولاديمير سولويوف در نظريه «فلسفه اخلاقي» بر «اولويت بي چون و چراي اخلاق» تأكيد كرده و از تمدن غرب به خاطر «منفعت جداگانه شخصي، جدايي‌طلبي در علم و هنر» انتقاد مي كند.

بوريس ويشسلاوتسف، فيلسوف روس اوايل قرن 20 نوشته بود:«فرهنگ معنوي با خطر ناپديد شدن در تمدن توده‌ها روبرو مي‌شود. انسان عادي قبل از همه ارضاي نيازهاي مختلف مادي خود و تفريحات را مي‌طلبد... مادي‌گرايي اقتصادي، حقيقت فلسفي نيست بلكه مشخصه روان‌شناختي عصر حاضر است».

نتايج پيشرفته تمدن جهاني در زمينه فعاليت فكري بايد مورد مطالعه قرار گيرند. مي توان بر اين دستاوردهاي مهم اتكا كرد ولي بايد آنها را با اتكا بر سنت ملي و معاني ژرف زندگي معنوي ملت عملي كرد. متأسفانه، در جامعه معاصر روسي تلاش‌هاي سازنده قدرت دولتي با توجه كافي به معنويت مردم صورت نمي‌گيرد. عمدتاً ارزش‌هاي معنوي جامعه غربي مورد توجه قرار مي‌گيرند. ولي اين اقتباس مكانيكي كوركورانه موازين و قواعد زندگي سياسي از تمدن غرب، به علت ناسازگاري با ارزش‌هاي معنوي جامعه روسي و هويت مذهبي و قومي مردم، از حمايت اكثريت شهروندان كشور برخوردار نمي‌شود. ضمن بازسازي جامعه بايد سنت‌هاي موجود را توسعه داد و از ويراني آنها پرهيز نمود. برخورد با ارزش‌هاي غربي گزينشي و مبتني بر ويژگي‌هاي زندگي و تاريخ روسيه باشد.

اصلاحات جاري در روسيه آن اقشار اجتماعي را در حالت دشواري قرار دادند كه تبلور ذهنيت معنوي و غيراقتصادي روسي هستند. ارزش‌هايي كه با اصالت ملي روسي سازگار نيستند و بيشتر جوابگوي جامعه غربي هستند، در ميان بخشي از جامعه و به ويژه جوانان گسترش پيدا مي كنند. اين گروه‌هاي اجتماعي از اصلاحاتي كه اجرا مي‌شوند، سود بيشتري مي‌برند. آنها براي جامعه الگوي جديد زندگي را ايجاد مي كنند و ذهنيت مردم كشور را به نفع توسعه مؤثر جامعه تغيير مي‌دهند. تضاد بين درك ضرورت پذيرش جهتگيري‌هاي جديد ارزشي، آرمان‌هاي توسعه جامعه و شخصيت از يك سو و اولويت منافع شخصي و فقدان مبناي دسته‌جمعي تعامل اجتماعي از سوي ديگر، به وجود آمده و عميق‌تر مي‌شود.

درست نيست كه مباني معنوي زندگي اجتماعي تغيير ناپذير محسوب شود. ما هم اكنون شاهد تغييرات معيني مي‌شويم. به عنوان مثال، اصل اولويت ارزش‌هاي معنوي نسبت به ارزش‌هاي مادي تا حدودي اهميت خود را از دست مي‌دهد. ظاهراً توازن اين دو نوع ارزش‌ها بايد پيدا شود زيرا روند مادي بدون توسعه طبيعي فرهنگي-ملي انسان امكان‌پذير نيست. فراموش نشود كه همانا توسعه انسان، هدف غايي هر گونه پيشرفت را تشكيل مي‌دهد.

توليد ارزش‌هاي معنوي بيش از پيش حالت تجاري پيدا مي كند كه اين نتيجه استفاده از مكانيزم‌هاي بازاري در زمينه فرهنگ است. در شرايط اقتصاد بازاري تقريباً نمي توان از اين روند اجتناب كرد. ولي مي توان با سودجويي خالص مقابله كرد. اصلاحاتي كه هدف برقراري روابط بازاري را دنبال مي كنند، بايد جنبه مهم اجتماعي هم داشته باشند. به همين دليل، توليد هر گونه محصول معنوي كه با اصول جامعه دمكراتيك و انسان‌دوست مغايرت داشته باشد،بايد محكوم شود. در شرايط تجاري شدن همه حوزه‌هاي زندگي فقط انديشه‌ها و احساساتي از حق وجود برخوردارند كه براي اصلاح زندگي، ارتقاي سطح بهروزي مردم و ارضا و توسعه نيازهاي معنوي انسانها مفيد هستند. بديهي است كه دولت بايد به منظور دفاع از سلامتي معنوي مردم تدابير ضروري حقوقي و اجتماعي را طراحي كند كه از عرضه كالاهاي منفي در بازار جلوگيري كنند.

روند انسان‌سازي، رهايي توانايي‌هاي معنوي، فكري و استعدادهاي انسان از محدوديات مصنوعي، در روند دمكراتيزه‌سازي جامعه نقش كليدي را بازي مي كند. پيتيريم سوروكين درست نوشته بود كه «شخصيت انساني، عاليترين ارزش است. انسان، هدفي است مطلق كه نمي تواند براي چيزي يا كسي نقش وسيله و ابزار را بازي كند. اين معيار اساسي ارزشي عصر حاضر است كه همه جا اعتبار دارد و بر همه سيستمهاي معاصر اخلاقي و حقوقي اثر مي‌گذارد». گسترش آزادي انفرادي و شناسايي ارزش شخصيت از اهميت زيادي برخوردار است.

بايد در جريان اصلاحات اقتصادي و اجتماعي براي مردم توضيح داد كه بازار، هدف نيست بلكه فقط وسيله‌اي براي توسعه جامعه متمدن عصر حاضر است. درست است كه در شرايط كنوني هيچ كشوري نمي تواند نوآوري‌هاي اقتصادي و فني را ناديده بگيرد ولي خطر اين است كه اقتصاد و فن‌آوري به ارزش‌هاي خودكفايي تبديل شوند كه تابع هيچ موازين اخلاقي نباشند.

در حال حاضر بيش از پيش اين واقعيت درك مي شود كه عدم معنويت موجب فاجعه انساني و انحطاط فرهنگي مي‌شود. در اين شرايط مسأله ارزش‌هاي واقعي معنوي كه باعث اعتلاي نه تنها اقتصادي و فني بلكه اخلاقي انسان مي‌شود، از اهميت بيشتري برخوردار مي‌شود. اين موضوع در شرايط جهاني‌سازي به ويژه حاد و مبرم مي‌شود.

بايد شرايطي را ايجاد كرد كه به طور طبيعي موجب رشد خودآگاهي مردم، تشويق ابتكار عمل آنها و رفع بي‌تفاوتي مدني و وابستگي فكري شود. تكثر انديشه‌ها نبايد به تشتت فكري و آنارشيستي تكامل يابد. دولت نبايد فقط ثبت كننده روحيات و انديشه‌هاي موجود در جامعه باشد بلكه بايد آينده‌نگر باشد و زندگي معنوي مردم را تحت تأثير خود قرار دهد (البته، قدرت دولتي كه دستخوش فساد مالي و پديده‌هاي جنايي مي‌شود، بر جامعه اثر منفي مي‌گذارد). در اين شرايط تركيب انساني محافل حاكم، مهارت حرفه‌اي و خصوصيات اخلاقي كارمندان و مسئولين دولتي در مركز توجه قرار مي‌گيرد. بديهي است كه بدون اعتماد مردم به قدرت، بدون تأييد راه انتخاب شده و ايمان به آينده نمي توان موجبات رشد سريع كشور را فراهم كرد.

/ 1