دعاء ندبه است كه مستحبّ است در چهار عيد يعنى عيد فطر و قربان و غدير و روز جمعه بخوانند و آن دعا اين است:اَلْحَمْدُ للَّهِِ رَبِّ الْعالَمينَ،ستايش خاص خدا پروردگار جهانيان استوَصَلَّى اللَّهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَآلِهِ، وَسَلَّمَ تَسْليماً، اَللّهُمَّ لَكَو درود خدا بر آقاى ما محمد پيامبرش و بر آل او و سلام كاملى بر ايشان باد خدايا از آن تو استالْحَمْدُ عَلى ما جَرى بِهِ قَضآئُكَ فى اَوْلِيآئِكَ، الَّذينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْستايش بر آنچه جارى شد بدان قضا و قدر تو درباره بندگان مقربت آنانكه خالص گردانيدى آنان رالِنَفْسِكَ وَدينِكَ، اِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزيلَ ما عِنْدَكَ مِنَ النَّعيمِ الْمُقيمِ،براى خود و دين خود چون انتخاب كردى براى آنها آن نعمت شايان و پايدارى كه نزد تو استالَّذى لا زَوالَ لَهُ وَلاَ اضْمِحْلالَ، بَعْدَ اَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فىآن نعمتى كه زوال و نابودى برايش نيست، (و اين) پس از آنى (بود كه) با آنها شرط كردى تا كناره گيرند ازدَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّهِ وَزُخْرُفِها وَزِبْرِجِها، فَشَرَطُوا لَكَ ذلِكَ،درجات (و رياستهاى) اين دنياى پست و از زيب و زيورش و آنها نيز اين شرط تو را پذيرفتندوَعَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفآءَ بِهِ، فَقَبِلْتَهُمْ وَقَرَّبْتَهُمْ، وَقَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِىَّ،و تو نيز وفاى آنان را به اين شرط دانستى و پذيرفتيشان و مقرب درگاهشان كردى و مقرر داشتى از پيش براى ايشان نامى بلندوَالثَّنآءَ الْجَلِىَّ، وَاَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلآئِكَتَكَ، وَكَرَّمْتَهُمْبِوَحْيِكَ،و ثنائى آشكار و فرو فرستادى برايشان فرشتگانت را و گرامى داشتى آنان را به وحى خودوَرَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ، وَجَعَلْتَهُمُ الذَّريعَهَ اِلَيْكَ، وَالْوَسيلَهَ اِلى رِضْوانِكَ،و ياريشان كردى به علم خود و قرارشان دادى واسطه درگاهت و وسيلهاى بسوى خوشنوديتفَبَعْضٌ اَسْكَنْتَهُ جَنَّتَكَ اِلى اَنْ اَخْرَجْتَهُ مِنْها، وَبَعْضٌ حَمَلْتَهُ فىپس برخى را در بهشت جا دادى تا آنگاه كه از آنجا بيرونش آوردى و برخى را در كشتى خود سوار كردىفُلْكِكَ وَنَجَّيْتَهُ وَمَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَكَهِ بِرَحْمَتِكَ، وَبَعْضٌ اتَّخَذْتَهُو او و همراهانش را كه ايمان آورده بودند به مهر خود از هلاكت نجات دادى و برخى را براى خودلِنَفْسِكَ خَليلاً، وَسَئَلَكَ لِسانَ صِدْقٍ فِى الْأخِرينَ فَاَجَبْتَهُ، وَجَعَلْتَخليل گرفتى و او از تو درخواست كرد نام نيك را در امتهاى آينده و تو اجابت كردى و نام او راذلِكَ عَلِيّاً، وَبَعْضٌ كَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَهٍ تَكْليماً، وَجَعَلْتَ لَهُ مِنْ اَخيهِبلند گرداندى و با برخى از ميان درخت بطور مخصوصى سخن گفتى و براى او برادرش رارِدْءاً وَوَزيراً، وَبَعْضٌ اَوْلَدْتَهُ مِنْ غَيْرِ اَبٍ، وَآتَيْتَهُ الْبَيِّناتِ، وَاَيَّدْتَهُياور و وزير گردانيدى و برخى را بدون پدر بوجود آوردى و نشانههاى آشكارى به او دادىبِرُوحِ الْقُدُسِ، وَكُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَريعَهً، وَنَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً، وَتَخَيَّرْتَو به روح القدس (جبرئيل) يارى فرمودى و براى همه آنها دين و قانونى مقرر داشتى و برايش طريقه و برنامهاى قرار دادىلَهُ اَوْصِيآءَ مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ، مِنْ مُدَّهٍ اِلى مُدَّهٍ، اِقامَهً لِدينِكَ،و اوصيائى براى او انتخاب كردى تا يكى پس از ديگرى نگهبان باشد از زمانى تا زمانى تا برپا ماند دين تووَحُجَّهً عَلى عِبادِكَ، وَلِئَلاَّ يَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّه، وَيَغْلِبَ الْباطِلُو حجتى باشند بر بندگانت و تا زائل نگردد (دين) حق از جاى خود و تا پيروز نگردد باطلعَلى اَهْلِهِ، وَلا يَقُولَ اَحَدٌ لَوْلا اَرْسَلْتَ اِلَيْنا رَسُولاً مُنْذِراً، وَاَقَمْتَ لَنابر اهل حق و كسى نگويد چرا نفرستادى بسوى ما پيامبرى كه ما را بترساند و چرا بپا نداشتىعَلَماً هادِياً، فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَذِلَّ وَنَخْزى، اِلى اَنِ انْتَهَيْتَپرچمى راهنما تا پيروى كنيم از آيات تو پيش ازآنكه خوار و رسوا گرديم تا اينكه رساندىبِالْأَمْرِ اِلى حَبيبِكَ وَنَجيبِكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَكانَ كَمَاكار را بدست حبيب خود و برگزيدهات (حضرت) محمد صلى اللّه عليه و آله و او چنان بود كه او راانْتَجَبْتَهُ سَيِّدَ مَنْخَلَقْتَهُ، وَصَفْوَهَ مَنِ اصْطَفَيْتَهُ، وَاَفْضَلَ مَنِ اجْتَبَيْتَهُ،برگزيدى بزرگ آفريدگانت و برگزيده برگزيدگانت و برترين انتخاب شدگانتوَاَكْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ، قَدَّمْتَهُ عَلى اَنْبِيآئِكَ، وَبَعَثْتَهُ اِلَى الثَّقَلَيْنِ مِنْو گرامىترين معتمدين تو بود و او را بر پيمبرانت مقدم داشتى و بسوى جن و انس ازعِبادِكَ، وَاَوْطَاْتَهُ مَشارِقَكَ وَمَغارِبَكَ، وَسَخَّرْتَ لَهُ الْبُراقَ، وَعَرَجْتَبندگانت مبعوث فرمودى و مشرقها و مغربهاى عالم را زير پايش گذاردى و براق را مسخر او گرداندىبِرُوْحِهِ [بِهِ] اِلى سَمآئِكَ، وَاَوْدَعْتَهُ عِلْمَ ما كانَ وَما يَكُونُ اِلَى انْقِضآءِو به آسمان خود او را بالا بردى و علم گذشته و آينده را تا هنگام پايانخَلْقِكَ، ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ، وَحَفَفْتَهُ بِجَبْرَئيلَ وَميكآئيلَ، وَالْمُسَوِّمينَآفرينش به اوسپردى آنگاه او را بوسيله ترس و رعب (در دلدشمنش) يارى كردى و گرداگردش جبرئيل و ميكائيل و فرشتگانمِنْ مَلآئِكَتِكَ، وَوَعَدْتَهُ اَنْ تُظْهِرَ دينَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَنشاندارت را واداشتى و به او وعده دادى كه دينش را بر همه دينها پيروز گردانى اگرچه مشركانالْمُشْرِكُونَ، وَذلِكَ بَعْدَ اَنْ بَوَّئْتَهُ مُبَوَّءَ صِدْقٍ مِنْ اَهْلِهِ، وَجَعَلْتَ لَهُخوش نداشته باشند، و اين جريان پس از آنى بود كه جايگيرش كردى در جايگاه راستى از خاندانش (يعنى آنان را براى حفظوَلَهُمْ اَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ، لَلَّذى بِبَكَّهَ مُبارَكاً وَهُدىً لِلْعالَمينَ،دينش معين كردى) و قرار دادى براى او و خاندانش نخستين خانهاى را كه براى مردم بنا شد كه مكه است و مايه بركت و موجبفيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ، مَقامُ اِبْراهيمَ، وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً، وَقُلْتَ «اِنَّما يُريدُراهنمايى جهانيان است و درآن نشانههاى آشكارى است چون مقام ابراهيم و هر كه در آن درآيد ايمن است، و فرمودى: «جز ايناللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»، ثُمَّ جَعَلْتَنيست كه خدا اراده فرموده تا دور كند از شما خاندان پليدى را و بخوبى شما را پاك گرداند» آنگاهاَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فى كِتابِكَ، فَقُلْتَ قُلْ لامزد محمد را - كه درودهاى تو بر او و آلش باد - دركتاب خود دوستى و مودت ايشان قراردادى و فرمودى: «بگو مناَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبى، وَقُلْتَ ما سَئَلْتُكُمْ مِنْ اَجْرٍاز شما براى رسالت مزدى نخواهم جز دوستى خويشانم» و فرمودى: «آنچه مزد از شما خواستمفَهُوَلَكُمْ وَقُلْتَ ما اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْرٍ اِلاَّ مَنْشآءَ اَنْ يَتَّخِذَ اِلىآن هم بسود شما است» و فرمودى: «من از شما براى رسالت مزدى نخواهم مگر كسى كه بخواهد بسوى پروردگار خويشرَبِّهِ سَبيلاً، فَكانُوا هُمُ السَّبيلَ اِلَيْكَ، وَالْمَسْلَكَ اِلى رِضْوانِكَ، فَلَمَّاراهى پيش گيرد» و اينها بودند آن راه بسوى تو و طريقه سلوك بسوى خوشنوديت و چونانْقَضَتْ اَيَّامُهُ، اَقامَ وَلِيَّهُ عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِبٍ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِماروزگار آن حضرت سپرى شد برگماشت على بن ابيطالب را - كه درودهاى تو بر هر دوى آنهاوَآلِهِما هادِياً، اِذْ كانَ هُوَ الْمُنْذِرَ، وَلِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ، فَقالَ وَالْمَلَأُ اَمامَهُو بر آلشان باد - براى راهنمائى زيرا كه آن جناب بيمدهنده و راهنماى هر ملتى بود، و در همين باره در برابر مردمىمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَعادِ مَنْ عاداهُكهنزدش حاضربودند فرمود: هر كه من مولا و سرپرست اويم على مولا و سرپرست او است خدايا دوست دار هر كه دوستش داردوَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، وَقالَ مَنْ كُنْتُ اَ نَا نَبِيَّهُ فَعَلِىٌو دشمن دار هر كه دشمنش باشد و يارى كن هر كه ياريش كند و خوار كن هر كه دست از ياريش بردارد، و فرمود: هر كه من پيامبراَميرُهُ، وَقالَ اَ نَا وَعَلِىٌّ مِنْ شَجَرَهٍ واحِدَهٍ، وَسائِرُالنَّاسِ مِنْ شَجَرٍاو هستم على امير و فرمانرواى او است، و فرمود: من و على هر دو از يك درخت هستيم و ساير مردم از درختهاىشَتّى، وَاَحَلَّهُ مَحَلَّ هارُونَ مِنْ مُوسى، فَقال لَهُ اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَهِمتفرقى هستند، و رتبه او را نسبت به خود چون رتبه هارون نسبت به موسى قرار داد و بدو فرمود: مقام توهارُونَ مِنْ مُوسى، اِلاَّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى، وَزَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَيِّدَهَ نِسآءِدر پيش من مانند مقام هارون است از موسى جز اينكه پيامبرى پس از من نيست و تزويج كرد به او دخترش بانوى زنانالْعالَمينَ، وَاَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ ما حَلَّ لَهُ، وَسَدَّ الْأَبْوابَ اِلاَّ بابَهُ، ثُمَجهانيان را وحلالكرد براى او از مسجدش آنچه براى خود او حلال بود، و ببست درهاى مسجد را جزدرخانه على را، سپساَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَحِكْمَتَهُ، فَقالَ اَنَا مَدينَهُ الْعِلْمِ وَعَلِىٌّ بابُها، فَمَنْ اَرادَعلم و حكمت خود را به او سپرد و فرمود: من شهر علمم و على دَرِ آن شهر است پس هر كه خواهد بدينالْمَدينَهَ وَالْحِكْمَهَ فَلْيَاْتِها مِنْ بابِها، ثُمَّ قالَ اَنْتَ اَخى وَوَصِيّىشهر درآيد و حكمت خواهد بايد از دَرِ آن درآيد، سپس فرمود: توئى برادر من و وصى منوَوارِثى، لَحْمُكَ مِنْ لَحْمى، وَدَمُكَ مِنْ دَمى، وَسِلْمُكَ سِلْمى،و وارث من گوشتت از گوشت من و خونت از خون من است صلح تو صلح منوَحَرْبُكَ حَرْبى، وَالْأيمانُ مُخالِطٌ لَحْمَكَ وَدَمَكَ، كَما خالَطَ لَحْمىو جنگ تو جنگ من است و ايمان با گوشت و خون تو آميخته شده چنانچه با گوشتوَدَمى، وَاَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَليفَتى وَاَنْتَ تَقْضى دَيْنى، وَتُنْجِزُو خون من آميخته و تو در فرداى محشر بر سر حوض (كوثر) جانشين منى و تو مىپردازى قرض مرا و وفا مىكنىعِداتى، وَشيعَتُكَ عَلى مَنابِرَ مِنْ نُورٍ، مُبْيَضَّهً وُجُوهُهُمْ حَوْلىبه وعدههاى من و شيعيانت بر منبرهائى از نور با روهاى (نورانى و) سفيد در بهشت اطراففِىالْجَنَّهِ، وَهُمْ جيرانى، وَلَوْلا اَنْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَمنند و آنها همسايگان منند و اگر تو نبودى - اى على - مؤمنان پس از من شناخته نمىشدند،بَعْدى، وَكانَ بَعْدَهُ هُدىً مِنَ الضَّلالِ، وَنُوراً مِنَ الْعَمى، وَحَبْلَ اللَّهِو آن جناب پس از رسول خدا راهنماى گمراهى و روشنائى از كورى جهالت و رشته محكم خداالْمَتينَ، وَصِراطَهُ الْمُسْتَقيمَ، لا يُسْبَقُ بِقَرابَهٍ فى رَحِمٍ، وَلا بِسابِقَهٍ فىو راه راست او بود، كسى پيشى نگرفت بر او در نزديكى خويشاوندى به رسول خدا و نه از نظر سابقه دردينٍ، وَلا يُلْحَقُ فى مَنْقَبَهٍ مِنْ مَناقِبِهِ، يَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُدين و نه كسى توانست در يكى از منقبتها به او برسد، همانند رسول خدا بود - كه درود خداعَلَيْهِما وَآلِهِما، وَيُقاتِلُ عَلَى التَّاْويلِ، وَلا تَاْخُذُهُ فِى اللَّهِ لَوْمَهُ لآئِمٍ،بر هر دوى ايشان باد - و او بود كه بر طبق تأويل و باطن قرآن مىجنگيد و درباره خدا باكى از سرزنش ملامتكنندگانقَدْ وَتَرَ فيهِ صَناديدَ الْعَرَبِ، وَقَتَلَ اَبْطالَهُمْ، وَناوَشَ ذُؤْبانَهُمْ، فَاَوْدَعَنداشت در راه خدا خون بزرگان عرب را به خاك ريخت و دلاورانشان را بكشت و با گرگانشان در افتاد و همين سبب شدقُلُوبَهُمْ اَحْقاداً، بَدْرِيَّهً وَخَيْبَرِيَّهً وَحُنَيْنِيَّهً وَغَيْرَهُنَّ، فَاَضَبَّتْ عَلىدر دلهاى ايشان كينهها بگذارد كينههاى جنگ بدر و خيبر و حنين و غير آنها پس دشمنى او راعَداوَتِهِ، وَاَكَبَّتْ عَلى مُنابَذَتِهِ، حَتّى قَتَلَ النَّاكِثينَ وَالْقاسِطينَبه دل گرفتند و به جنگ و مخالفت با او برخاستند تا كشتار كرد با پيمان شكنان (طلحه و زبير و همراهان) و زورگويانوَالْمارِقينَ، وَلَمَّا قَضى نَحْبَهُ، وَقَتَلَهُ اَشْقَى الْأخِرينَ يَتْبَعُ اَشْقَى(معاويه و همدستانش) و از دين بيرون رفتگان (اصحاب نهروان) و چون درگذشت و شقىترين مردم پسينيان كه پيروىالْأَوَّلينَ، لَمْ يُمْتَثَلْ اَمْرُرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فِى الْهادينَكرد از شقى ترين پيشينيان او را كشت امتثال نشد از دستور رسول خدا صلى اللّه عليه و آله كه در باره راهنمايان دينبَعْدَ الْهادينَ، وَالْأُمَّهُ مُصِرَّهٌ عَلى مَقْتِهِ، مُجْتَمِعَهٌ عَلى قَطيعَهِ رَحِمِهِ،يكى پس از ديگرى فرموده بود و امت پافشارى بر دشمنى آن حضرت كردند و گرد آمدند براى قطع رحم اووَاِقْصآءِ وُلْدِهِ، اِلَّا الْقَليلَ مِمَّنْ وَفى لِرِعايَهِ الْحَقِّ فيهِمْ، فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ،و تبعيد كردن (و آواره ساختن) فرزندانش جز اندكى از كسانى كه وفا كردند در رعايت كردن حق در ايشان و در نتيجه جمعى كشتهوَسُبِىَ مَنْ سُبِى، وَاُقْصِىَ مَنْ اُقْصِىَ، وَجَرَى الْقَضآءُ لَهُمْ بِمايُرْجىو گروهى اسير و دستهاى از وطن آواره گشتند و قلم تقدير و قضا طورى بر ايشان جارى شدلَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَهِ، اِذْ كانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشآءُ مِنْ عِبادِهِ،كه اميد پاداش نيك در آن مىرود زيرا (كره) زمين از خدا است و به هر كه از بندگانش كه بخواهد آن را ارث دهدوَالْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقينَ وَسُبْحانَ رَبِّنا اِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً، وَلَنْو بدو واگذارد و سرانجام از آنِ پرهيزكاران است و منزه است پروردگار ما كه حتماً وعده پروردگارمان انجام شدنى استيُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَهُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ، فَعَلَى الْأَطائِبِ مِنْ اَهْلِ بَيْتِو خدا خلف وعده نمىكند و او است نيرومند فرزانه پس بر پاكيزگان از خاندانمُحَمَّدٍ وَعَلِىٍّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِما وَآلِهِما فَلْيَبْكِ الْباكُونَ، وَاِيَّاهُمْمحمد و على - درود خدا بر هر دو ايشان و آلشان باد - بايد گريه كنندگان بگريند و بر آنهافَلْيَنْدُبِ النَّادِبُونَ، وَلِمِثْلِهِمْ فَلْتَذْرَفِ الدُّمُوعُ، وَلْيَصْرُخِ الصَّارِخُونَ،بايد زارى كنندگان زارى كنند و براى امثال آنها بايد اشكها روان گردد و فرياد زنندگان فرياد زنندوَيَضِجُّ الضَّآجُّونَ، وَيَعِجَّ الْعآجُّوَن، اَيْنَ الْحَسَنُ اَيْنَ الْحُسَيْنُ، اَيْنَو شيون كنندگان شيون كنند و خروش كنندگان خروش سر دهند كجاست حسن؟ و كجاست حسين؟ و كجاينداَبْنآءُ الْحُسَيْنِ، صالِحٌ بَعْدَ صالِحٍ، وَصادِقٌ بَعْدَ صادِقٍ، اَيْنَ السَّبيلُفرزندان حسين؟ شايستهاى پس از شايسته ديگر و راستگوئى پس از راستگوى ديگر كجاست آن راه حقبَعْدَ السَّبيلِ، اَيْنَ الْخِيَرَهُ بَعْدَ الْخِيَرَهِ، اَيْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَهُ، اَيْنَپس از راه ديگر؟ كجايند برگزيدگان (خدائى) هر يك پس از ديگرى؟ كجايند خورشيدهاى تابان؟ كجايندالْأَقْمارُ الْمُنيرَهُ، اَيْنَ الْأَنْجُمُ الزَّاهِرَهُ، اَيْنَ اَعْلامُ الدّينِ وَقَواعِدُ الْعِلْمِ،ماههاى نور افشان؟ كجايند اختران فروزان؟ كجايند بزرگان دين و پايههاى دانش؟اَيْنَ بَقِيَّهُ اللَّهِ الَّتى لا تَخْلوُ مِنَ الْعِتْرَهِ الْهادِيَهِ اَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِكجا است بجامانده خدا كه بيرون از خاندان عترت راهنما(ى رسول خدا) نيست؟ كجاست آنكهآمادهشده براى ريشهكندابِرِ الظَّلَمَهِ، اَيْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَهِ الْأَمْتِ وَاْلعِوَجِ، اَيْنَ الْمُرْتَجىساختن ستمگران؟ كجاست آنكه چشم براهش هستند براى راست كردن نادرستيها و كجيها؟ كجاستلِأِزالَهِ الْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ، اَيْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْديدِ الْفَرآئِضِ و َالسُّنَنِ،آن مايه اميد براى از بين بردن ستم و تجاوز؟ كجاست آنكه ذخيره شده براى نو كردن فريضهها و سنتهاى دين؟اَيْنَ الْمُتَخَيَّرُ لِأِعادَهِ الْمِلَّهِ وَالشَّريعَهِ، اَيْنَ الْمُؤَمَّلُ لِأِحْيآءِ الْكِتابِكجاست آن كس كه انتخاب گشته براى برگرداندن كيش و آئين؟ كجاست آنكه آرزويش داريم براى زنده كردن قرآنوَحُدُودِهِ، اَيْنَ مُحْيى مَعالِمِالدّينِ وَاَهْلِهِ، اَيْنَ قاصِمُ شَوْكَهِ الْمُعْتَدينَ،و حدود آن؟ كجاست زنده كننده آثار دين و اهل دين؟ كجاست درهم شكننده شوكت زورگويان؟اَيْنَ هادِمُ اَبْنِيَهِ الشِّرْكِ وَالنِّفاقِ، اَيْنَ مُبيدُ اَهْلِ الْفُسُوقِ وَالْعِصْيانِكجاست ويران كننده بناهاى شرك و دو روئى؟ كجاست نابود كننده اهل فسق و گناهوَالطُّغْيانِ، اَيْنَ حاصِدُ فُرُوعِ الْغَىِّ وَالشِّقاقِ، اَيْنَ طامِسُ آثارِ الزَّيْغِو طغيان؟ كجاست آنكه شاخههاى گمراهى و اختلاف را ببرد؟ كجاست محو كننده آثار كجروىوَالْأَهْوآءِ، اَيْنَ قاطِعُ حَبآئِلِ الْكِذْبِ وَالْأِفْتِرآءِ، اَيْنَ مُبيدُ الْعُتاهِو هوا و هوسها؟ كجاست پاره كننده دامهاى دروغ و بهتان؟ كجاست نابود كننده سركشانوَالْمَرَدَهِ،اَيْنَ مُسْتَاْصِلُ اَهْلِ الْعِنادِ وَالتَّضْليلِ وَالْأِلْحادِ، اَيْنَ مُعِزُّو متمردان؟ كجاست ريشه كن كننده ستيزه جويان و گمراهان و بىدينان؟ كجاست عزت بخشالْأَوْلِيآءِ وَمُذِلُّ الْأَ عْدآءِ، اَيْنَ جامِعُ الْكَلِمَهِ عَلَىالتَّقْوى، اَيْنَ بابُ اللَّهِدوستان و خوار كننده دشمنان؟ كجاست گردآورنده سخنان بر پرهيزكارى؟ كجاست آن درگاه خداوندالَّذى مِنْهُ يُؤْتى، اَيْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى اِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الْأَوْلِيآءُ، اَيْنَ السَّبَبُكه از آنجا بسوى خدا روند؟ كجاست آن آئينه خدائى كه بسويش توجه كنند اولياء؟ كجاست آن سبب خدائىالْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْأَرْضِ وَالسَّمآءِ، اَيْنَ صاحِبُ يَوْمِ الْفَتْحِ وَناشِرُ رايَهِكه پيوست است ميان زمين و آسمان؟ كجاست آن فرمانرواى روز فتح و پيروزى و برافرازنده پرچمالْهُدى، اَيْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَالرِّضا، اَيْنَ الطَّالِبُ بِذُحُولِهدايت و راهنمائى؟ كجاست گردآورنده شايستگى و خوشنودى (حق)؟ كجاست خواهنده خونالْأَنْبِيآءِ وَاَبْنآءِ الْأَنْبِيآءِ، اَيْنَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلآءَ، اَيْنَپيمبران و فرزندان پيمبران؟ كجاست خواهنده خون كشته كربلا؟ كجاست آنالْمَنْصُورُ عَلى مَنِ اعْتَدى عَلَيْهِ وَافْتَرى، اَيْنَ الْمُضْطَرُّ الَّذى يُجابُيارى شده و پيروزمند بر كسانىكه بر او ستم كردند و دروغ بستند؟ كجاست آن درماندهاى كه چون دعا كنداِذا دَعى، اَيْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَالتَّقْوى، اَيْنَ ابْنُ النَّبِىِبه اجابت رسد كجاست صدر مخلوقات عالم آن نيكوكار با تقوى؟ كجاست فرزند پيامبرالْمُصْطَفى، وَابْنُ عَلِىٍّ الْمُرْتَضى، وَابْنُ خَديجَهَ الْغَرَّآءِ، وَابْنُ فاطِمَهَبرگزيده و فرزند على مرتضى و فرزند خديجه روشن سيما و فرزند فاطمهالْكُبْرى، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى وَنَفْسى لَكَالْوِقآءُ وَالْحِمى، يَا بْنَ السَّادَهِكبرى؟ پدر و مادرم بفدايت و خودم بلاگردان و سپر پيش روى تو باشم اى فرزند بزرگانالْمُقَرَّبينَ، يَا بْنَ النُّجَبآءِ الْأَكْرَمينَ، يَا بْنَ الْهُداهِ الْمَهْدِيّينَ، يَا بْنَمقرب درگاه حق اى فرزند نجيبان گرامى اى فرزند راهنمايان راه يافته اى فرزندالْخِيَرَهِ الْمُهَذَّبينَ يَا بْنَ الْغَطارِفَهِ الْأَنْجَبينَ، يَا بْنَ الْأَطآئِبِنيكان پاكيزه اى فرزند گراميان برگزيده اى فرزند پاكانالْمُطَهَّرينَ، يَا بْنَ الْخَضارِمَهِ الْمُنْتَجَبينَ، يَا بْنَ الْقَماقِمَهِ الْأَكْرَمينَ، يَاپاكيزه اى فرزند جوانمردان پرجود برگزيده اى فرزند درياهاى بخشش و عطاى گرامى اىبْنَ الْبُدُورِ الْمُنيرَهِ، يَا بْنَ السُّرُجِ الْمُضيئَهِ، يَا بْنَ الشُّهُبِ الثَّاقِبَهِ يَافرزند ماههاى نور افشان اى فرزند چراغهاى تابان اى فرزند ستارگان فروزان اىبْنَ الْأَنْجُمِ الزَّاهِرَهِ، يَا بْنَ السُّبُلِ الْواضِحَهِ، يَا بْنَ الْأَعْلامِ الّلآئِحَهِ، يَافرزند اختران درخشان اى فرزند راههاى روشن اى فرزند نشانههاى آشكار اىبْنَالْعُلُومِ الْكامِلَهِ، يَا بْنَ السُّنَنِ الْمَشْهُورَهِ، يَا بْنَ الْمَعالِمِ الْمَأثُورَهِ،فرزند دانشهاى كامل اى فرزند آئينهاى معروف و مشهور اى فرزند آثار و معالم رسيده (از خدا و انبياء)يَا بْنَ الْمُعْجِزاتِ الْمَوْجُودَهِ، يَا بْنَ الدَّلائِلِ الْمَشْهُودَهِ، يَا بْنَاى فرزند معجزات موجود اى فرزند دليلهاى آشكار اى فرزندالصِّراطِ الْمُسْتَقيمِ، يَا بْنَ النَّبَأِ الْعَظيمِ، يَا بْنَ مَنْ هُوَ فى اُمِّ الْكِتابِراه مستقيم اى فرزند آن خبر بسيار بزرگ اى فرزند كسى كه در دفتر اصلىلَدَى اللَّهِ عَلِىٌّ حَكيمٌ، يَا بْنَ الْأياتِ وَالْبَيِّناتِ، يَا بْنَ الدَّلائِلِنزد خدا «على» (والا) و فرزانه است اى فرزند آيات و نشانههاى آشكار اى فرزند دليلهاىالظَّاهِراتِ، يَا بْنَ الْبَراهينِ الْواضِحاتِ الْباهِراتِ، يَا بْنَ الْحُجَجِهويدا اى فرزند برهانهاى نمايان روشن اى فرزند حجتهاىالْبالِغاتِ، يَا بْنَ النِّعَمِ السَّابِغاتِ، يَا بْنَ طه وَالْمُحْكَماتِ، يَا بْنَ يسرسا اى فرزند نعمتهاى شايان و فراوان اى فرزند طه و آيات محكم قرآن اى فرزند سوره يسوَالذَّارِياتِ، يَا بْنَ الطُّورِ وَالْعادِياتِ، يَا بْنَ مَنْ دَنى، فَتَدَلّى فَكانَو ذاريات اى فرزند سوره طور والعاديات اى فرزند كسى كه (در شب معراج) نزديك شد و نزديكتر شدقابَ قَوْسَيْنِ اَوْ اَدْنى، دُنُوّاً وَاقْتِراباً مِنَ الْعَلِىِّ الْأَعْلى، لَيْتَ شِعْرى،به فاصله دو كمان يا نزديكتر، در نزديكى و قرب نسبت به خداى والاى اعلى، اى كاش مىدانستماَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوى، بَلْ اَىُّ اَرْضٍ تُقِلُّكَ اَوْ ثَرى، اَبِرَضْوى اَوْدر چه جائى منزل گرفتهاى و چه سرزمين و مكانى تو را بر خود نگهداشته آيا در كوه رضوائى ياغَيْرِها اَمْ ذى طُوى، عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ اَرَى الْخَلْقَوَلا تُرى، وَلا اَسْمَعُغير آن يا در ذى طوى، گران است بر من كه مردم را ببينم ولى تو ديده نشوى و نشنوملَكَ حَسيساً وَلا نَجْوى، عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ تُحيطَ بِكَ دُونِىَ الْبَلْوى، وَلااز تو صدا و نه رازى، گران است بر من كه بى من بر تو تنها بلا احاطه كند، ويَنالُكَ مِنّى ضَجيجٌ وَلا شَكْوى، بِنَفْسى اَنْتَمِنْ مُغَيَّبٍ لَمْ يَخْلُ مِنَّاصداى زارى و شكوه من به تو نرسد، جانم به قربانت اى پنهانى كه از ميان ما بيرون نيستىبِنَفْسى اَنْتَ مِنْ نازِحٍ ما نَزَحَ عَنَّا، بِنَفْسى اَنْتَ اُمْنِيَّهُ شائِقٍ يَتَمَنّى،جانم به قربانت اى دور از نظرى كه از ما دور نيست جانم به قربانت اى آرمان هر مشتاقى كه آزويت كنندمِنْ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَهٍ ذَكَرا فَحَنَّا، بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ عَقيدِ عِزٍّ لايُسامى،از مردان و زنان با ايمانى كه به ياد تو ناله از دل كشند جانم به قربانت اى بسته به عزتى كه كسى برتو برترىبِنَفْسى اَنْتَ مِنْ اَثيلِ مَجْدٍلا يُجارى، بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لانگيرد جانم به قربانت اى مجد و شوكت ريشهدارى كه همطراز ندارد و جانم به قربانت اى نعمت ديرينهاىتُضاهى، بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ نَصيفِ شَرَفٍ لا يُساوى، اِلى مَتى اَحارُكه شبيه ندارد جانم به قربانت اى قرين شرف و بزرگوارى كه برابر ندارد، تا كى سرگردانفيكَ يا مَوْلاىَ، وَاِلى مَتى وَاَىَّ خِطابٍ اَصِفُ فيكَ وَاَىَّ نَجْوى،تو باشم اى مولاى من؟ و تا كى و به چه زبانى وصف تو گويم و راز دل كنمعَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ اُجابَ دُونَكَ وَاُناغى، عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ اَبْكِيَكَ وَيَخْذُلَكَگران و ناگوار است بر من كه پاسخ از ديگرى جز تو بشنوم و گفتگو كنم، گران است بر من كه بر تو بگريم ولى مردم تو راالْوَرى، عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ يَجْرِىَ عَلَيْكَ دُونَهُمْ ما جَرى، هَلْ مِنْ مُعينٍواگذارند، گران است بر من كه بر تو بگذرد آنچه مىگذرد نه بر ديگران، آيا كمككارى هستفَاُطيلَ مَعَهُ الْعَويلَ وَالْبُكآءَ، هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَاُساعِدَ جَزَعَهُ اِذا خَلا،كه با او فرياد و گريه را طولانى كنم آيا بىتابى (چون من) هست كه چون به خلوت رود در زارى و جزع كمكش كنمهَلْ قَذِيَتْ عَيْنٌ فَساعَدَتْها عَيْنى عَلَى الْقَذى، هَلْ اِلَيْكَ يَا بْنَ اَحْمَدَآيا چشمى هست كه خار فراق در آن خليده و گريان باشد تا چشم پرخار من نيز ياريش دهد، آيا اى پسر احمدسَبيلٌ فَتُلْقى، هَلْ يَتَّصِلُ يَوْمُنا مِنْكَ بِعِدَهٍ فَنَحْظى، مَتى نَرِدُ مَنا هِلَكَبسويت راهى هست تا ديدارت كنم آيا روز جدائى ما به وعده تو پيوست مىشود تا بهرهمند گرديم؟ كى مىشود كه به سرچشمههاىالرَّوِيَّهَ فَنَرْوى، مَتى نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مآئِكَ فَقَدْ طالَ الصَّدى مَتىپرآبت درآئيم و سيراب شويم، كى مىشود كه سيراب گرديم از آب وصل تو كه تنشگى ما بداراز كشيد كى مىشودنُغاديكَ وَنُراوِحُكَ، فَنُقِرَّ عَيْناً، مَتى تَرانا وَنَريكَ وَقَدْ نَشَرْتَ لِوآءَكه صبح و شام را با تو بسر بريم و ديده روشن كنيم، كى مى شود كه تو ما را ببينى و ما تو را بينيم و پرچمالنَّصْرِ تُرى، اَتَر انا نَحُفُّ بِكَ وَاَنْتَ تَاُمُالْمَلَأَ، وَقَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَنصرتت را برافراشته باشى و مردم آن را مشاهده كنند، آيا مىشود كه ما ببينيم آن روزى كه ما گرداگردت را گرفته و تو رهبر مردم باشىعَدْلاً، وَاَذَقْتَ اَعْدآئَكَ هَواناً وَعِقاباً، وَاَبَرْتَ الْعُتاهَ وَجَحَدَهَ الْحَقِّ،و زمين را پر از عدل و داد كنى و بچشانى به دشمنانت خوارى و كيفر را و نابود كنى سركشان و منكران حق راوَقَطَعْتَ دابِرَ الْمُتَكَبِّرينَ، وَاجْتَثَثْتَ اُصُولَ الظَّالِمينَ، وَنَحْنُ نَقُولُو بزنى ريشه گردنكشان را و بركنى اساس ستمكاران را و ما بگوئيم:الْحَمْدُ للَّهِِ رَبِّ الْعالَمينَ، اَللّهُمَّ اَنْتَ كَشَّافُ ْالكُرَبِ وَالْبَلْوى وَاِلَيْكَستايش خاص خدا پروردگار جهانيان است خدايا توئى برطرف كننده گرفتاريها و بلا و از تو دادرسىاَسْتَعْدى فَعِنْدَكَ الْعَدْوى، وَاَنْتَ رَبُالْأخِرَهِ وَالدُّنْيا، [الْأوُلى] فَاَغِثْ يا غِياثَو يارى جويم كه در نزد تو است دادخواهى و يارى و توئى پروردگار آخرت و دنيا پس فرياد رسى كن اى فريادرسالْمُسْتَغيثينَ، عُبَيْدَكَ الْمُبْتَلى، وَاَرِهِ سَيِّدَهُ يا شَديدَ الْقُوى، وَاَزِلْ عَنْهُدرماندگان از بنده خرد گرفتارت، و بنمايان به او آقايش را اى سخت نيرو و زائل كنبِهِ الْأَسى وَالْجَوى، وَبَرِّدْ غَليلَهُ يا مَنْ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى، وَمَنْبه ديدار آن حضرت از او اندوه و سوز دلش را و فرو نشان سوز عطشش را اى كه بر عرش استوارى و اى كهاِلَيْهِ الرُّجْعى وَالْمُنْتَهى، اَللّهُمَّ وَنَحْنُ عَبيدُكَ التَّآئِقُونَ اِلى وَلِيِّكَبسوى او است بازگشت و سر منزل هر چيز خدايا و مائيم بندگان تو كه شيفته ديدار نمايندهات هستيم آنكه مردمالْمُذَكِّرِ بِكَ وَبِنَبِيِّكَ، خَلَقْتَهُ لَنا عِصْمَهً وَمَلاذاً، وَاَقَمْتَهُ لَنا قِواماًرا به ياد تو و به ياد پيامبرت اندازد و تو او را آفريدى كه نگهدار و پشتيبان ما باشد و برپايش داشتىوَمَعاذاً، وَجَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنينَ مِنَّا اِماماً، فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِيَّهً وَسَلاماً،تا قوام و پناهگاه ما باشد و او را پيشواى مؤمنين از ما گردانى پس برسان به آن جناب از طرف ما تحيت و سلامىوَزِدْنابِذلِكَ يارَبِّ اِكْراماً، وَاجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنا مُسْتَقَرّاً وَمُقاماً،و بيفزا بدينوسيله اى پروردگار ما بر كرامت و مقام ما و جايگاه او را جايگاه و اقامتگاه ما قرار دهوَاَتْمِمْ نِعْمَتَكَ بِتَقْديمِكَ اِيَّاهُ اَمامَنا، حَتّى تُورِدَنا جَنانَكَ، وَمُرافَقَهَو كامل كن نعمتت را بر ما به مقدم داشتن آن بزرگوار را در پيش روى ما تا ما را به بهشتهاى تو درآورد و به رفاقتالشُّهَدآءِ مِنْ خُلَصآئِكَ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَصَلِ(و هم نشينى) شهيدان از بندگان خالصت برساند خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد و درود فرستعَلى مُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَرَسُولِكَ السَّيِّدِالأَكْبَرِ، وَعَلى[عَلِىٍ]اَبيهِالسَّيِّدِ الأَصْغَرِ،بر محمد جد بزرگوار او و رسول تو آن آقاى بزرگ و بر على پدر بزرگوارش آن آقاى كوچكتروَجَدَّتِهِ الصِّدّيقَهِ الْكُبْرى، فاطِمَهَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ، وَعَلى مَنِ اصْطَفَيْتَو بر جدهاش صديقه كبرى فاطمه دختر محمد و به برگزيدگان نيك رفتارمِنْ آبآئِهِ الْبَرَرَهِ، وَعَلَيْهِ اَفْضَلَ وَاَكْمَلَ وَاَتَمَّ وَاَدْوَمَ وَاَكْثَرَ وَاَوْفَرَ مااز پدران آن حضرت و بر خود آن جناب فزونترين و كاملترين و تمامترين و مدامترين و بيشترين و فراوانترينصَلَّيْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَصْفِيآئِكَ، وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَصَلِّ عَلَيْهِدرودى كه بفرستى بر يكى از برگزيدگان و نيكان از خلق خود و درود فرست بر آن جنابصَلوهً لاغايَهَ لِعَدَدِها، وَلانِهايَهَ لِمَدَدِها، وَلا نَفادَ لِأَمَدِها، اَللّهُمَدرودى كه شمارهاش بى حد و مدتش بى نهايت و تمام نشدنى باشد خداياوَاَقِمْ بِهِ الْحَق، وَاَدْحِضْ بِهِ الْباطِلَ، وَاَدِلْ بِهِ اَوْلِيآئَكَ، وَاَذْلِلْ بِهِحق را بوسيله آن حضرت برپا دار و باطل را بدو نابود گردان و دوستانت را بوسيلهاش به دولت رسان واَعْدآئَكَ، وَصِلِ اللَّهُمَّ بَيْنَنا وَبَيْنَهُ وُصْلَهً تُؤَدّى اِلى مُرافَقَهِ سَلَفِهِ،دشمنانت را بدست او خوار گردان و پيوند كن خدايا ميان ما و او را به پيوندى كه برساند ما را به رفاقت پدران گذشته اووَاجْعَلْنا مِمَّنْ يَاْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ، وَيَمْكُثُ فى ظِلِّهِمْ، وَاَعِنَّا عَلى تَاْدِيَهِو بگردان ما را از كسانىكه دامن آنها را بگيرند و در سايه لطف آنها بايستند و كمكمان كن بر اداىحُقُوقِهِ اِلَيْهِ، وَالْأِجْتِهادِ فى طاعَتِهِ، وَاجْتِنابِ مَعْصِيَتِهِ، وَامْنُنْ عَلَيْناحقوق آن حضرت و سعى و كوشش در فرمانبرداريش و دورى از نافرمانيش و منت نه بر مابِرِضاهُ، وَهَبْ لَنا رَأْفَتَهُ وَرَحْمَتَهُ وَدُعآئَهُ وَخَيْرَهُ، مانَنالُ بِهِ سَعَهً مِنْبه خوشنوديش و ببخش بر ما رأفت و مهربانى و دعا و خير آن حضرت را بدان حد كه برسيم بدانوسيلهرَحْمَتِكَ، وَفَوْزاً عِنْدَكَ، وَاجْعَلْ صَلوتَنا بِهِ مَقبُولَهً، وَذُنُوبَنا بِهِبه رحمت وسيع تو و به كاميابى از نزد تو و بگردان نمازهاى ما را بوسيله او پذيرفته و گناهانمان رامَغْفُورَهً وَدُعآئَنا بِهِ مُسْتَجاباً، وَاجْعَلْ اَرْزاقَنا بِهِ مَبْسُوطَهً، وَهُمُومَناآمرزيده و دعاهايمان را مستجاب شده و قرار ده روزيهاى ما را بدان حضرت گسترده و اندوههاى ما را بوسيلهاشبِهِ مَكْفِيَّهً، وَحَوآئِجَنابِهِ مَقْضِيَّهً، وَاَقْبِلْ اِلَيْنا بِوَجْهِكَ الْكَريمِ، وَاقْبَلْبرطرف شده و حاجتهايمان را روا شده و رو كن بسوى ما (پروردگارا) بدان روى بزرگوارت و بپذيرتَقَرُّبَنا اِلَيْكَ، وَانْظُرْ اِلَيْنا نَظْرَهً رَحيمَهً، نَسْتَكْمِلُ بِهَا الْكَرامَهَ عِنْدَكَ،تقرب جوئى ما را بدرگاهت و بنگر بسوى ما به نگاهى مهربانانه تا بدانوسيله بتوانيم مقام خود را در پيش تو به كمالثُمَّ لا تَصْرِفْها عَنَّا بِجُودِكَ، وَاسْقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِرسانيم، و ديگر آن مقام را از ما بازنگردان به جود خودت و سيرابمان كن از حوض جدش - كه درود خدا بر اووَآلِهِ بِكَاْسِهِ وَبِيَدِهِ، رَيّاً رَوِيّاً هَنيئاً سآئِغاً، لا ظَمَاَ بَعْدَهُ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ.و آلش باد - از جام او و بدست آن جناب و سير و سيراب و گوارا و خوش كه تنشگى پس از آن نباشد اى مهربانترين مهربانانَپس نماز زيارت بجا مىآورى و دعا مىكنى به آنچه خواهى كه به اجابت خواهد رسيد إن شاء اللهشيخ عباس قمي- مفاتيح الجنان