چه كسي واقعاً رتق و فتق امور كشور را بر عهده دارد؟
نويسنده: آلكسي كيوا، كارشناس علوم سياسيمنبع اصلي: روزنامه «ليتراتورنايا گازتا»، 16-10 اوت 2005قدرت دولتي روسيه با اصرار، هدفمندي و بيپرده (كه اين امر موجب ستايش و تحسين ميشود)، به اجراي خط ليبرال غربي ادامه مي دهد كه در زمان يلتسين توسط تيم گايدار و چوبايس شروع شده بود.بعضي كارشناسان سياسي ديدگاه افراطي ابراز مي كنند و ميگويند كه قشر حاكم سعي مي كند به هر وسيله ممكن زمام امور را در دست خاندان يلتسين نگه دارد. از يكي از طرفداران اين موضعگيري خواهش كردم نظر خود را مشخصتر بيان كند. همچنين تحولات مثبت سياسي زمان پوتين را براي او يادآوري كردم. ولي او جواب داد: «رئيس جمهور چه اهميتي دارد؟سياست هر كشور در نهايت امر توسط طبقه حاكم آن تعيين ميشود. ولي طبقه حاكم ما عمدتاً در جريان غارت مردم شكل ميگرد. لذا اگر خاندان يلتسين زمام امور را از دست بدهد، كساني مي توانند به خارج از «ميدان حقوقي» رانده شوند كه دارايي مردمي را توزيع مي كردند، آنرا به ثمن بخس ميخريدند و براي اين كار مبناي قانون ايجاد مي كردند. كار آنها مي تواند به عنوان جنايت و تباني عليه مردم تعريف شود. ولي رئيس جمهور مگر كاري از دستش ساخته است؟
درست است كه او از علاقه اكثريت مردم برخوردار است ولي اليگارشيها، كارمندان فاسد دولت، نخبگان معنوي خودفروش و حتي دنياي جنايي از گروه يلتسين حمايت خواهند كرد. اين نيروي بزرگ نه تنها پول بلكه اهرمهاي نيرومند نفوذ در جامعه را دارد و نيز دهها و صدها نفر از سازمانهاي بي شمار محافظت پشتيبان آنها هستند. حالا كه غرب از حقهبازان و جنايتكاران ما كه به سنگينترين جرم متهم مي شوند، حمايت مي كند، طبيعتاً عليه پوتين اقدام خواهد نمود».آكادميسين و. ايوانتر ليبراليسم قدرت دولتي ما را فاقد حس مسئوليت محسوب مي كند. دولت زماني از اجراي بسياري از وظايف ذاتي خود دست كشيد كه كشور بحران سختي را پشت سر ميگذارد. فقط ورود گسترده دلار نفتي به اقتصاد امكان ناديده گرفتن اين بحران را مي دهد. در سال هاي اصلاحات راديكال ليبرال در بخش توليد اقتصاد و در زمينه زيرساخت چيزي ساخته نشده است. ولي آنچه كه در دوران شوروي ساخته شده بود، مدتهاست كه دچار استهلاك و فرسايش شده و در برابر چشمان ما از هم ميپاشد. فجايع فني يكي بعد از ديگري رخ مي دهند. بحران «عامل انساني» به حدي رسيده است كه شهروندان ما قدم به قدم با «خائنان با سردوشي» روبرو ميشوند. تلفات انساني بر اثر ركود طولاني، كيفيت پايين زندگي و انفجار زورگويي (از جمله در محيط خانواده) با تلفات جنگي قابل مقايسه شده است.ليبراليسم كاذب ما، نتيجه اشتباهات كسي نيست. اين نتيجه سفارش اجتماعي و يك نوع ايدئولوژي است كه هدف آن، توجيه نظام اجتماعي است كه در دوران يلتسين به وجود آمده و بر اليگارشي مواد خام استوار است. ليبرالهاي دفتر رياست جمهوري درباره انتقال درآمدها از محل صدور مواد خام به صنايع و فنآوريهاي بزرگ و نيز پژوهشهاي علمي و ساخت زيربناي علمي و فني بحث نمي كنند ولي به هر بهانهاي حاضرند از منافع اليگارشي مواد خام دفاع كنند.بدون آگاهي همهجانبه به امور سياسي، اقتصادي و اجتماعي مي توان فهميد كه «ليبراليسم غيرمسئولانه» به پوتين اجازه نخواهد داد هيچ يك از مسايل مهمي را كه او اعلام كرده است، حل كند. رشد سريع اقتصادي بر اساس بخش استخراجي امكانپذير است ولي كشورهايي كه واقعا رشد مي كنند، بر توسعه صنايع تبديلي و ساخت فنآوريهاي بالا متكي ميشوند.همه مي دانند كه سياست بزرگ، نتيجه تصميمگيري شخصيتهاي اول دولت نيست بلكه محصول تلاشهاي فكري دستهجمعي است. تصادفي نيست كه ميگويند:«درباريان شاه را ميسازند». حتي رهبران بارز نيرومند معمولاً سخنرانيهايي را مي خوانند كه ديگران براي آنها مينويسند و از اطلاعات و مشورتهاي ديگران بهرهميگيرند. اين امر عادي است. سئوال اين است كه «ديگران» كيستند و در خدمت منافع كدام نيروها هستند؟
من از اول دوران دگرگونسازي احساس مي كنم كه نيروهاي معيني خارج از قدرت دولتي رسمي و خارج از كشورمان وجود دارند كه به رياست كشور گزينههايي را تحميل مي كنند كه كشور را به سوي فاجعه ميبرند.من با اعتقادات آلكساندر پروخانوف موافق نيستم ولي در يك زمينه حاضرم حرف او را قبول كنم: در حالي كه بعضي نيروهاي غربي و ازجمله آمريكايي قبلاً براي براندازي اتحاد شوروي تلاش مي كردند، اكنون سعي مي كنند روسيه را تضعيف كرده و با «كمربند قرنطينه» از كشورهاي «انقلاب رنگين» احاطه كنند تا روسيه دوباره به قدرت نيرومند تبديل نشود. مي توان درباره مفاهيم «توطئه» و «قدرت پنهاني» بحث كرد ولي شكي نيست كه روسيه (مانند اتحاد شوروي سابق) هدف مبارزه آشكار و نهان هماهنگ شدهاي است كه هدف نهايي آن، شكست دادن كشورمان است.
«ستون پنجم» داخلي و اپوزيسيون رسمي و به خصوص غيررسمي در اين مبارزه نقش مهمي را بازي مي كند. دو نمونه اخير يعني انتخابات رياست جمهوري در اوكراين و كارزار تبليغاتي عليه پوتين در كشورهاي غرب و در داخل روسيه در رابطه با پرونده ميخاييل خودورکوفسکي، اين واقعيت را به وضوح نشان مي دهند. عجيب است كه حتي آندري ايلاريونوف مشاور اقتصادي سابق رئيس جمهور روسيه، بيپرده با سياست ولاديمير پوتين مخالفت مي كرد.در رابطه با اوكراين، مبارزه در راه پيشبرد منافع ژئوپلتيكي غرب و عليه منافع ملي روسيه زير پرچم كاذب مبارزه در راه دمكراسي و عليه تمايلات امپرياليستي روسيه جريان داشت كه نيروهاي راستگراي كشورمان از اين تبليغات حمايت كردند. در مورد دوم محافل با نفوذ غرب و به خصوص ايالات متحده، كسي را كه مردم را غارت كرده و به وسيله حقهبازي از پرداخت ماليات طفره ميرفت و در ايالات متحده حتماً به حبس ابد محكوم ميشد، به عنوان قرباني تعقيب سياسي جلوه داده و محاكمه او را به عنوان اقدام عليه نهاد مالكيت خصوصي و دمكراسي جلوه دادند. در اينجا «ستون پنجم» داخلي مورد استفاده قرار گرفت. كار به جايي رسيد كه «مدافعين حقوق بشر» كشورمان مكرراً از سازمان عفو بين المللي ميخواستند كه ميخاييل خودورکوفسکي را «زنداني وجدان» اعلام كند و از عدم انجام اين كار به شدت ناراحت ميشدند.ولي روشهاي پنهاني مبارزه مانند تحميل انديشهها، ارزشها و الگوهاي كاذب اصلاحات به ظاهر به نفع توسعه دمكراسي و اقتصاد بازار و در واقع براي براندازي زندگي روسيه، براي كشورمان عواقب بسيار بدتري به دنبال دارد. د.راس، مشاور اقتصادي حزب كار در پارلمان بريتانيا برنامههاي صندوق بين المللي پول در حق روسيه را براي خبرنگار ما تعريف كرد. صندوق بين المللي پول پژوهشي درباره اقتصاد روسيه در سه جلد منتشر كرد كه در آن جايگاه روسيه در اقتصاد جهاني تعيين شد. راس گفت:«در اين كتاب دورنماي اقتصاد روسيه صريحاً ترسيم شده است. انتظار ميرود كه حجم توليدات صنعتي به سرعت كاهش يابد و روسيه به تأمين كننده اساسي مواد خام براي اقتصاد جهاني تبديل گردد. در جلد سوم تحت عنوان «چشم انداز مرحله انتقالي در اقتصاد» بيپرده آمده است كه تنها بخش انرژتيك و بخش كشاورزي توسعه خواهند يافت. ديگر هيچ آيندهاي براي روسيه پيشبيني نشده است».سياست اقتصادي كه توسط نيروهاي ليبرال ما دنبال ميشود، با راهبرد صندوق بين المللي پول نسبت به روسيه سازگار است. اين سياست همچنين جوابگوي برنامه زبيگنو برژينسكي در زمينه تقسيم روسيه به قسمت اروپايي، سيبري و خاور دور است. اين تقسيم بايد به بهانه افزايش كارآيي اقتصادي و ارتقاي سطح ادارهپذيري كشور صورت بگيرد.
نتيجهگيري
1- در روسيه لابي بانفوذ غربي و به خصوص آمريكايي وجود دارد كه براي پيشبرد منافع بيگانگان كار مي كند و از حمايت احزاب راستگرا، روشنفكراني كه با پول بنيادهاي آمريكايي زندگي مي كنند، «مدافعين حقوق بشر»، رسانه هاي گروهي و اليگارشيها برخوردار است. آن قسمت از اليگارشي از لابي مذكور حمايت خاصي مي كند كه دارايي عظيم مردمي را دزديده و حالا نگران ظهور قدرت دولتي جديدي است كه به «دربار يلتسين» و ديدگاههاي محافل حاكم بر غرب وابسته نباشد.2- كساني براي آينده روسيه خطر به مراتب بيشتري ايجاد مي كنند كه به عقيده آنها روسيه بايد سياست داخلي و خارجي خود را به گونهاي تنظيم كند كه با منافع غرب و آمريكا مغايرت نداشته باشد. به عقيده آنها، روسيه بايد به شريك وابسته آمريكا تبديل شود. اين موضعگيري از اين نظر خطر خاصي ايجاد مي كند كه بسياري از طرفداران آن در محافل قدرت فعاليت مي كند و طرفدار ولاديمير پوتين و حزب حاكم «روسيه واحد» هستند. اين نقطه نظر در ميان كارشناسان و روزنامهنگاران رواج يافته است. عدهاي از جايگاه جهاني روسيه به عنوان توليد كننده مواد خام و نيز از فرمانروايي اليگارشي در زندگي اقتصادي و اجتماعي كشور راضي هستند.آنها عادت كردهاند كه بسياري از سازمانهاي سياسي و اجتماعي روسيه، انواع مختلف مراكز، بنيادها و رسانه هاي گروهي با پول اليگارشيهاي بخش استخراجي تأمين ميشوند و با همين پول انتخابات برگزار ميشود. ديگران مدتهاست كه دربرابر مشكلات رستاخيز روسيه به عنوان دولت نيرومند، مستقل و توسعه يافته اقتصادي تسليم شده و نوميد شدهاند. ولي قرار گرفتن در راستاي سياست ايالات متحده و غير به معني دست كشيدن از مشاركت با كشورهاي بزرگي چون چين و هند و تقويت نقش آمريكا به عنوان تعيين كننده سرنوشت جهان است. در اين صورت در سرزمين روسيه نه 3 بلكه تعداد بيشتر دولتهاي دستنشانده به وجود خواهد آمد.3- اين بدان معناست كه در نتيجه نقض اصل تفكيك قوهها و نيز ضعف و فساد محافل حاكم در كشورمان نظام اجتماعي-سياسي ضعيفي به وجود آمد كه با جامعه ارتباط متقابل ندارد.وضعيت عجيبي شكل گرفته است. نظرسنجيها نشان مي دهند كه نارضايتي مردم از وضعيت كنوني و نگراني از آينده روسيه بيش از پيش افزايش يافته است. بيش از 40% جمعيت آماري اعتقاد دارند كه هرج و مرج داخلي شدت مييابد. اكثريت مردم به قدرت دولتي (به غير از رئيس جمهور) اعتماد نمي كنند. مردم بدين وسيله بين پوتين و قدرت دولتي فرق گذاشتهاند. ولي آنچه كه باعث تعجب ميشود. آن است كه نه تنها جامعه نمي تواند در كار قدرت دولتي نفوذ كند بلكه رئيس جمهور نيز از اين امر عاجز است. پوتين برنامههايي مطرح مي كند ولي ليبرالها در دولت و دفتر رياست جمهوري كاري ديگري مي كنند. علت اين وضع، موضوع بحث ديگري است.