عميق تر شدن بحران معنوي در روسيه بعد از فروپاشي شوروي - عميق تر شدن بحران معنوي در روسیه بعد از فروپاشی شوروی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عميق تر شدن بحران معنوي در روسیه بعد از فروپاشی شوروی - نسخه متنی

س.آ. گالين

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عميق تر شدن بحران معنوي در روسيه بعد از فروپاشي شوروي

از کتاب فرهنگ ملي روسيه در قرن بيستم نوشته س.آ. گالين

در حال حاضر روسيه دوران بحران فراگيري را مي گذراند که به حوزه هاي اقتصاد، فرهنگ، آموزش و معنويات صدمه هاي بزرگي رسانده است. بسياري بر اين عقيده اند که مهمترين اين بحران ها نابساماني هاي اقتصادي است، اگر بحران اقتصادي يکي از مهمترين بحران ها باشد، بحران معنوي عميقترين آنها است.

ما شاهد دگرگوني هايي تاريخي هستيم. در حال حاضر زماني فرا رسيده است که بايد نفوذ جغرافيايي- سياسي خودرا در جهان دو باره برقرار نماييم، امنيت ملي خويش را مستحکمتر کنيم، اقتصاد کشوررا بهبود بخشيم، ارزش هاي فرهنگي و معنوي خويش را استوار نماييم. در دوران انتقال ، نظام سنت ها وارزش هاي معنوي نقش مهمي ايفا مي کند.

اختلافات در زندگي معنوي و فرهنگي روسيه، بر مبناي توأم ساختن دو فرهنگ غربي و اروپاي شرقي با تفکر آسيايي است. در فرهنگ اول، انسان محور است و در دومي جامعه.

در دهه 1990 قرن بيستم عقيده برتري جامعه نسبت به فرد در کشور روسيه جايگاهي نداشت. ولي جامعه شناسان، سياستمداران وتاريخدانان در مورد اصول ايدئولوژيکي حکومت جديد روسيه بحث و مناظراتي داشتند. اما به هر حال همه متفق القولند (و تجربه تاريخي نيز نشان مي دهد) هر گونه تحول و دگرگوني، زماني مي تواند موفقيت آميز باشد، که گروهي از مردم با ايده ها و شعارهاي جذاب مثل ( دوران کاهش خشونت خروشچف و يا پرسترويکاي گورباچف)، متحد شوند.

در اواخر دهه 1980 و اوايل دهه 1990 شعارهاي دموکراسي، آزادي و مبارزه با تبعيض طبقاتي، مردم را به وجد مي آورد. اما تمامي آنها ، پس از فروپاشي شوروي و با فساد ساختارهاي دولتي و بحران دهه 1990 خنثي شدند.

روسيه نمي تواند جز به عنوان يک دولت عظيم وقدرتمند رفتار کند، زيرا اين نقش را تاريخ براي روسيه تعيين کرده است. با اين وجود، ما بايد بدانيم که وسعت و تعداد جمعيت زياد، کشور مارا عظيم و قدرتمند نمي سازد، بلکه ما بايد داراي پتانسيل معنوي و علمي- تکنيکي نيرومند باشيم. به قول آکادميسين ليخاچوف، آنچه ما را از « سقوط» حتمي مي تواند نجات دهد، آرمان هايي معنوي هستند که تا کنون در جامعه زنده مانده اند.

يلتسين رئيس جمهور سابق روسيه در سال 1996 از مشاورينش خواست که طي يک سال، هدفي ملي را که همه مردم روسيه را با هم متحد سازد، آماده کنند. نويسندگان سياسي و اجتماعي زيادي نظرات خويش را بيان کردند چنين آرماني مي تواند روسيه را در يافتن راه حل خروج از بحران اقتصادي و معنوي کمک کند. اما نقطه نظر هاي مخالفي هم مطرح شد. براي مثال، آکادميسين ليخاچوف معتقد است: «آرمان ملي به عنوان راه حلي براي تمام مشکلات- نه يک ساده انديشي، بلکه به عنوان حماقت خطرناک به شمار مي رود. من به طور قطعي با اين روش مخالف هستم، زيرا، اولا زندگي با نگرش جديد ملي گرايي روسي مارا با محدوديت هايي روبرو مي کند، ثانيا در ما حس نفرت از نژاد ، مردم و مذهب ديگر را به وجود مي آورد. و اين حس نفرت مارا در آينده به پديده ترور مي کشاند. به نظر من وحدت نظر بين نژاد ، مردم و مذهب - تظاهري بيش نيست، زيرا طبيعتا کثرت تفکر نتيجه گوناگوني عقيده هاست و بالعکس».

ولاديمير پوتين پس از انتخابش به رياست جمهوري روسيه در مصاحبه اش با روزنامه ايزوستيا تاکيد کرد که تدوين يک آرمان جديد ملي، طبق خواست و سليقه حکومتداران کار بي فايده اي است. شکي نيست که ارزش ها و موازين اخلاقي مردم، حاصل رشد فرهنگي آنان در طول قرن هاست. اما در حال حاضر براي مردمي که بين دو سيستم کمونيستي و سرمايه داري سرگردان مانده است، بايد هدفي تعيين شود تا آنها بدانند براي چه هدفي تلاش کنند و بر عليه چه کسي مبارزه کنند. و اين وظيفه مردم نيست، بلکه وظيفه رئيس جمهور و مسئولين بالاي نظام مي باشد.

براي اينکه موازين اخلاقي جامعه را بهتر حفظ نماييم، بايد دولت، اقتصاد، پايگاه هاي حافظ دموکراسي از جمله مطبوعات را مستحکمتر کنيم. طبق گفته هاي پوتين، در حال حاضر نمود هايي اين ايدئولوژي جديد ملي، به تدريج نمايان مي شوند.

عقيده ملي که بتواند مردم را متمرکز کند، تنها از معنويت سنتي و فرهنگ ما نشات مي گيرد. ولي اين معناي آن را نمي دهد که ما از فرهنگ هاي ديگر کاملا جدا شويم. فرهنگ روسي زماني مي تواند «ملي» باشد که در برخورد با فرهنگ هاي ديگر با تسامح و تساهل رفتار کند و در عين حال خود روسي بماند، به عبارت ديگر نه ديگران را در خود حل کند و نه خود در آنان حل شود.
ايدئولوژي دولتي جامعه متمدن، به معني برگشت به خاطرات غم انگيز« واحدانديشي» براي مردم روسيه نيست، بلکه به عنوان پايه مستحکم معنوي و اخلاقي رشد جامعه به شمار مي رود.

در شرائط بعد از فروپاشي و خلاء معنوي ، مردم دنبال راه حل هاي ساده مي گشتند. در نتيجه براي سوالات يک انسان با درک عادي که گرفتار مشکلات اجتماعي- اقتصادي، سياسي، اخلاقي و غيره است، پاسخ هاي گوناگوني پيشنهاد مي شد: از شارلاتانيسم آشکار گرفته تا عرفاني ظريف، که شفا يافتن از تمامي امراض حتي بيماري هاي اجتماعي را با رسيدن به مدينه فاضله، ضمانت مي کند.

به گفته آلکساندر بووين مفسر سياسي روزنامه ايزوستيا، پديده «فرهنگ منفي»، هميشه موافق حفظ وضع موجود و رکود است و هيچ ارتباطي با علم، منطق و عرفان ندارد. واسيلي بيکوف نويسنده بلاروسي اين موضوع را بررسي نموده و با نگراني اشاره مي کند که « عامل ترس مردم از آينده، شارلاتان هايي مثل رمالان ، فالبينان و امثال آنها هستند که بدون هيچگونه ارتباطي با علم ، بازار گرمي دارند». تمايل و کشش مردم به اين نوع آدم ها ( فالبين ها و امثال آنان)، توضيح بسيار ساده اي دارد و دانشمندان به آن نام جهالت داده اند.

کل تاريخ فرهنگ جهاني به عنوان جريان رهايي جامعه از بي سوادي شناخته مي شود. شکسپير بيسوادي را عامل همه بلاها، بالزاک مادر تمام جنايت ها ومارکس قدرت اهرمني مي دانست. اين سخنان به همه جوامع از جمله به جامعه روسيه هم ربط پيدا مي کند.
چه چيزي باعث شده است که اين رفتار نامعقول در جامعه ما رشد پيدا نموده است؟

چندين فرضيه در اين رابطه وجود دارد. اولا نظام ارزشي و ايده آلي ميليون ها نفر از مردم روسيه که به زندگي اجتماعي آنان پايداري، معني و طراوت مي بخشيد، تخريب گرديد. با فروپاشي شوروي خلاء ايدئولوژيکي به وجود آمد که خيلي زود با رفتارهاي نامعقول پر شد. ثانيا اميد به نجات توسط آن چه در گذشته علم مي دانستند، از بين رفت، يعني افراد عادي جامعه از جهان علمي دور شدند. ثالثا به دليل اصلاحات و آزمايش هاي بي اساس و آزاردهنده، اکثر مردم روسيه از نعمات زندگي محروم ماندند و زير خط فقر قرار گرفتند. امروزشان را شادي نيست و به فردا با هراس مي نگرند.

چه بايد کرد؟
به کدام سو بايد رفت؟ آيا فريادرسي هست؟

آنچه مي تواند به عنوان مرحم زخم هاي رواني جامعه ايفاي نقش کند و پاسخي باشد به اين سوال، معنويت است و اميد به آينده.

/ 1