امام رضا (ع) و تشيع ايران
رسول جعفريان- تاريخ تشيع در ايران? ج1 ?ص219پس از آنكه مأمون بر برادرش امين، پيروز شد، در حقيقت، حكومت عباسيان را كه در اصل تكيه بر خراسانيان داشت، بيشتر از پيش، خراساني كرد. حكومت امين، تكيه بر عناصر عربي و خاندان عباسيان داشت، اما حكومت مأمون از اين دو جهت، ضعيف بود. لذا وي سعي كرد تا پايگاه ديگري بدست آورد. براي ايجاد اين پايگاه، ميتوانست حمايت مردم را كه علاقه به علويان داشتند، جذب نموده از آن ابزاري براي سركوبي قيامهايي بسازد كه بنام علويان صورت ميگرفت. ابن خلدون فراواني شيعيان را سبب چنين دعوتي از سوي مأمون براي ولايتعهدي امام رضا _ عليه السلام _ ميداند.[1]در نظر عامه مردم آمدن امام و پذيرش دعوت مأمون براي گرفتن خلافت و يا ولايتعهدي، مهر تأييدي براي مأمون بود، اين يكي از اهداف مهم اين اقدام بود.امام ابتدا دعوت مأمون را نپذيرفت. بدنبال آن اصرارهاي مأمون به تهديد تبديل شد و بالاخره پس از تهديدهاي فراوان [2]امام مجبور شد تا به مرو بيايد و ولايتعهدي را بپذيرد. امام اين ولايتعهدي را تحت شرائطي قبول كرد؛ مهمترين شرط آن بود كه مسئوليتي در قبال كارها نداشته باشد. از جمله امام فرمود: اني داخل في ولايه العهد علي ان لا آمر و لاانهي ولاافتي و لااقضي و لااولي و لااعزل ولاأغير شيئا مما هو قائم و تعفين من ذلك كله.[3] من ولايتعهدي را ميپذيرم به شرط آنكه هيچ امر و نهي نكرده و فتوا و قضاوتي ننمايم. همچنين نقشي در عزل و نصب و تغيير وضعي كه حاكم است، نخواهم داشت و از همه اينها معاف خواهم بود. همين موضع امام سبب شد تا شورشهاي علوي، همچنان برپا باشد و لذا به قول برخي اين ولايتعهدي نيز در فروكش كردن شورشهاي علوي سودي نبخشيد.[4]مأمون براي اينكه امام در مسير خود به شهرهاي شيعي برخورد نكند، دستور داده بود تا او از بصره به طرف اهواز، از آنجا به فارس و بعد به خراسان آورده شود. رجاءبن ابي الضحاك، چنين دستور يافته بود ه امام را جز از اين طريق، از راه كوفه نياورد.[5]در بعضي از مصادر آمده است كه امام از طريق قم، آورده شده است.[6] اما اين مطلب صحيح نيست چرا كه در كتاب عيون اخبار الرضا، تصريح شده كه مأمون به رجاء نوشته بود لا تأخذ علي طريق الكوفه و قم[7] راه كوفه و قم را در پيش مگير.در مسيري كه امام به مرو آورده شد ارتباط امام با كساني كه از دوستان اهل بيت _ عليه السلام _ بودند برقرار گرديد. در نيشابور يكي از پرجمعيتترين اجتماعات براي استقبال از امام برپا شد. در ميان استقبال كنندگان گروهي از علماي اهل سنت همچون ابي زرعه رازي از آن حضرت خواستند تا حديثي براي آنها نقل كند. در ينابيع الموده نقل شده كه امام چند روز در نيشابور ماند. پس از آن، هنگامي كه خواست به مرو شاهجان برود، ابو زرعه رازي، محمدبن اسلم طوسي و شمار كثيري از طلاب آنها، سر راه امام آمدند تا او را زيارت كنند، پس از آن از او خواستند تا حديثي از آباء گرامش، نقل كند.امام دستور داد پرده را كنار زدند. مردم در حال هجوم بودند و سروصداي زيادي، آن محيط را پر كرده بود. امام شروع به صحبت كردند و از مردم خواستند تا ساكت باشند. آنگاه از طريق آبائشان و به عنوان كلامي از خداوند، براي مردم نقل كردند: كلمه لا اله الا الله حصني فمن خل حصني امن من عذابي كلمه لا اله الا الله، حصار محكم من است. هر كس داخل آن شد، از عذاب من ايمن خواهد بود. وقتي همه مردم، حديث را نوشتند، امام با كمي تأمل بدانها فرمودند: اين مطلب شروطي دارد و انا من شروطها[8] پذيرش من از جمله شروط آن است. اين جمله به عنوان پذيرش ولايت حضرت معنا شده است، چيزي كه اساس تفكر شيعي است. از نظر شيعه پذيرش امامت و گردن نهادن به ولايت امامان پس از توحيد، شرط رهائي و فلاح است.اين تلاش از آن جهت صورت گرفت كه امام _ عليه السلام _، در صدد بود محبت مردم را نسبت به علويان، جهت دار كند و تشيع ناشي از دوستي اهل بيت را تبديل به يك تشيع اعتقادي اصيل كند.بعد از آن، وجود امام در خراسان، سبب شد تا شخصيت آن حضرت به عنوان امم شيعه براي مردم بيشتر شناخته شود. لذا هواداران شيعه هر روز بيشتر و بيشتر ميشدند.[9]حيثيت علمي امام، مهمترين عامل در توسعه مذهب شيعه به حساب ميآمد. به ويژه كه مباني فكري شيعه نيز در آن شرايط، مشخص شده بود و طبعا مرجعيت علمي امام، توسعه فكر شيعي را دربر داشت. رجاء بن ابي الضحاك كه مسئوليت آودرن امام را بر عهده داشت، در مورد حوادث طول راه نقل ميكند كه در هيچ شهري از شهرها فرود نميآمديم، مگر آنكه مردم به سراغ او ميآمدند و از او در مورد مسائلشان، استفتاء كرده و معالم دينيشان را ميپرسيدند. او نيز احاديث زيادي از طريق آبائش (تا به علي _ عليه السلام _ و پيامبر _ صلي الله عليه و آله و سلم _ براي آنها، نقل ميكرد).[10]اگر كسي با نقل روايت از طريق ائمه _ عليه السلام _ آشنا باشد، ميداند كه تكيه آنها بر طريق اباء خود بهترين علامت براي توسعه فكر شيعي بوده است. اين طريق، تنها طريقي است كه در آن صرفا با اتكاي بر اهل بيت _ عليه السلام _ احادث ارائه شده و از ديگر راويان در سلسله سند حديث استفاده نميشود.[11] اين سند به نام سلسله الذهب بين روات حديث مشهور است.
مأمون كه خود را به مسائل علمي، علاقهمند نشان ميداد، مجالسي را ترتيب داده و سعي ميكرد تا بحث و مناظره، پيرامون امامت و نبوت با مخالفين و با حضور امام برپا كند.[12]
هيچ بعيد نيست كه هدف او، محكوم كردن امام بوده است.[13] از آنجايي كه مردم، اهل بيت _ عليه السلام _ رابه مثابه عالماني ميدانستند كه بر ديگران برتري دارند و حتي در اين باره به علم لدني آنها اعتقاد داشتند، محكوميت امام در اين قبيل مجالس عمومي، ميتوانست ارزش آنها را نزد مردم از بين ببرد. اتفاقا اين مجالس، توانست بهترين زمينه، براي ترسيم شخصيت واقعي امام رضا _ عليه السلام _ باشد. اين جلسات مكرر به نفع امام خاتمه مييافت.[14]و اين خود، دردسري براي مأمون ايجاد كرد. عبدالسلام بن صالح هروي نقل ميكند كه به مأمون خبر رسيد كه علي بن موسي _ عليه السلام _ مجالس بحث كلام منقعد كرده و مردم جذب دانش او شدهاند.
مأمون به محمد بن عمرو الطوسي گفت تا مردم را از مجلس او طرد كند. وقتي امام متوجه اين نكته شد، او را نفرين كرد و ضمن آن از خداوند چنين تقاضا كرد: ... وانتقم لي ممن ظلمني و استخف بي و طرد الشيعه من بابي[15] خدايا از كسي كه به من ظلم كرده، مرا خوار نموده و شيعيان را از درب خانه من دور كرده انتقام بگيرد.اين روايت نشان ميدهد كه مردمي كه به خانه آن امام رفت و شد ميكردهاند در شمار شيعيان آن حضرت بودهاند. بنابراين حضور آن حضرت در خراسان در حقيقت، عاملي در جهت توسعه فكر شيعه بوده است. مردم در مورد مسائل مختلف كلامي از آن حضرت پرسش ميكردند. دانسته است كه از اواخر عهد منصور، كتب يوناني ترجمه شد و به تدريج عقل گرايي محدودي به حوزه اسلامي وارد شده بود. در اين شرايط به نظر ميرسيد كه شيعه نيز ميبايست افكار خود را در ارتباط با شرايط فكري جديد، مشخص كند. ائمه شيعه بويژه كلمات امام صادق _ عليه السلام _ و امام رضا _ عليه السلام _ راهگشاي اين حقائق بود. در مورد رؤيت خداوند در قيامت، پرسش ميشد كه امام آن را مردود ميدانست.[16] در مورد حديث ان الله خلق آم علي صورته، سوال ميشد كه امام تحريف روايت را در مورد حذف قسمتي از آن ـ كه روشنگر معناي واقعي آن است ـ توضيح ميداد.[17] از امام درباره امر بين الامرين كه فرموده امام صادق _ عليه السلام _ بود، سؤال ميشد[18] و جز آنها.او در اجراي عبادات اسلامي نيز سعي كرد تا سنت پيامبر _ صلي الله عليه و آله و سلم _ را احيا كند. وقتي مأمون از او خواست تا نماز عيد را بخواند، امام مطابق سنت پيامبر _ صلي الله عليه و آله و سلم _ و بدون تجملات شاهانه، خواست چنين كند. تأثير اين مسأله در ميان مردم به اندازهاي بود كه مأمون دستور داد تا او را از نيمه راه برگردانند.[19] گويا بعد از همين واقعه بود كه سختگيريها شروع شد. مأمون كوشيد تا روابط امام را با شيعيان قطع كرده و به طرق مختلف كنترل كند. در نهايت مجبور شد تا براي حذف محور شيعه، امام را به شهادت برساند،[20] اما طبيعي قضيه اين بود كه در همان دو سال حضور امام در خراسان سبب گسترش تشيع در خراسان و نواحي اطراف آن شده بود.مجموعه نامههاي امام به افراد مختلف در توضيح مباني شيعه به راحتي، گستردگي آن را نشان ميدهد. نامه هايي از قبيل تبيين جايگاه اهل بيت _ عليه السلام _ در كتاب و سنت. [21] برخي از مسائل كلامي [22]و نيز مسائل اختلافي ميان شيعه و سني مانند مسأله ايمان ابوطالب، [23]توضيح مصداق شيعه، [24]توضيح مصداق صحابي [25]و معناي اولي الأمر [26]و جز آن. اين پاسخها آموزههاييبود كه براي شيعيان به عنوان ديدگاه قطعي پذيرفته ميشد. گزارشي هم حكايت از آن دارد كه امام اموال خود را در روز عرفه ميان مردم قسمت كرد و در برابر اعتراض فضل بن سهل كه آن را زيان خوانده بود. امام آن را غنيمت دانست.[27]يكي از شيعيان خالص امام كه در زمان حضور امام در مرو به خدمت ايشان رسيد، دعبل خزاعي بود.
[1] . ابن خلدون، ج 4، ص 7.[2] . مقاتل الطالبيين، ص 375 ط نجف. امام فرمود: قد علم الله كراهتي لهذا فلما خيرت بين قبول ذلك و بين القتل اخترت القبول علي القتل. خداوند ميداند كه اينكار به اجبار بود. هنگامي كه من، مخير شدم در قبول اين امر يا قتل، قبول بر قتل ترجيح دادم. نك: غايه الاختصار، صص 67، 68.[3] . الكافي، ج 1، ص 486؛ عيون الاخبار الرضا، ج 1، ص 150.[4] . تاريخ ايران بعد از اسلام، ص 498. مأمون نيز اين حقيقت را درك كرده بود و لذا امام را به شهادت رساند و در ظاهر وانمود كرد كه او به مرگ عادي رحلت كرده و خود را عزادار نشان داد. امام علويان، فريب او را نخوردند، زماني كه مأمون ضمن نامهاي به عبدالله بن موسي نوشت بيا تو را به جاي علي بن موسي، وليعهد كنم، او به مأمون گفت: من فريب تو را نميخورم. آيا خيال كردي من نميدانم با انگور چه بر سر علي بن موسي آوردي؟ نك: مقاتل الطالبيين، ص 415، 416.[5] . نك: المقالات والفرق، ص 95.[6] . رساله الدلائل الرهبانيه، منسوب به علامه حلي، چاپ شده در آخر كتاب الغارات، ج 2، ص 858 ط تهران. نسبت اين رساله به علامه حلي تكذيب شده است. نك: رياض العلماء ج 1، ص 379. گفته شده است كه: در قم چشمهاي است كه گفته ميشود علي بن موسي الرضا _ عليه السلام _ از آب آن نوشيده است. به احتمال منسوب به يكي از نوادگان علي بن موسي _ عليه السلام _ بوده است. نك: گنجينه آثار قم، ج 1، ص 381.[7] . عيون اخبار الرضا، ج 2، صص 148، 149، 180. در اين مورد، گفتار صاحب عيون مقدم است. نك: بحارالانوار، ج 49، صص 91، 92، 118، 134.[8] . ينابيع الموده، ص 364. از چند مدرك ـ سند اصل حديث بقول ابا الصلت، آنقدر محكم بود كه اگر بر ديوانهاي ميخواندند، جنون او برطرف ميشد!! روايات ديگري نيز در مورد استقبال، ذكر شده است. نك: ينابيع الموده، ص 385. عيون اخبار الرضا، ج 2، صص 132، 133.[9] . بنا به نوشته كتاب ضيافه الاخوان كه شرح حال علماي قزوين است امام رضا _ عليه السلام _ سال 193 نيز يكبار به قزوين آمده و در منزل داود بن سليمان اقامت كرده است. نك: حياه الامام الرضا، صص 227، 228.[10] . عيون اخبار الرضا، ج 2، صص 180، 183. امام بر آن بود كه حديث را از آبائش نقل كند. عيون اخبار الرضا، ج 1. ص 111.[11] . ابوالمحاسن در مورد امام صادق _ عليه السلام _ مينويسد: لايرو الا عن اهل بيته او جز از اهل بيت _ عليه السلام _ چيزي روايت نميكرد. النجوم الزاهره، ج 2، ص 9. بنابراين، آنچه گفته شده كه شايد تنها خصوصيت تازه تشيع در قرن چهارم باشد كه همه اخبار و آثار را به علي و خاندانش باز ميگرداند (تاريخ تمدن اسلامي در قرن چهارم ج 1، ص 81) صحيح نيست، مؤلف مزبور با شيوه نقل حديث در تشيع از بدو امر آشنا نبوده است.[12] . عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 183، 184.[13] . مجالس المؤمنين، ج 2، ص 274.[14] . بحار، ج 49، ص 100. در كتاب الاحتجاج مرحوم طبرسي به تفصيل متن اين مباحثات آمده است.[15] . عيون اخبار الرضا، ج 2، صص 170، 171.[16] . همان مدرك، صص 93، 94.[17] . همان، ص 98.[18] . همان، ص 101، جواب امام در اين مورد در حقيقت بيان كلام شيعه بود. امام در يك مورد در جواب مأمون درباره مسائل مختلف، از جمله در مورد جبر و اختيار، فرمودند: ان افعال العباد، مخلوقه خلق تقدير لا خلق تكوين ولا تقل بالجبر ولا بالتفويض بحار، ج 5، ص 30. مجموعه اين سوالات كلامي فراوان بوده و واضح است كه شيوع آنها، شيوع فكر شيعه مي باشد. به عنوان نمونه درباره به عدم رؤيت خداوند، الكافي ج 1، ص 96 (عربي). معادن الحكمه، ج 2، ص 161؛ التوحيد، ص 109. همچنين سوال در مورد مفهوم توحيد كه امام بوسيله نامهاي، جواب ميدادند. التوحيد، ص 56؛ بحار. ج 4، ص 284.[19] . بحار، ج 49 ص 135، براي تحليل قضيه نك: حياه الامام الرضا ص 256، مجالس المؤمنين ج 2، صص 271،272.[20] . بندرت ميتوان عالمي شيعه يافت كه در اين مسئله ترديد كند. هر چند رضيالدين علي بن طاووس محقق شيعي در اين مسئله ترديد كرده و چنين امري را با توجه به برخورداريهاي مأمون غيرقابل قبول دانسته است. اما بايد دانست اين برخوردها همانگونه كه استاد جعفر مرتضي توضيح دادهاند همگي در جهت مصالح سياسي ويژهاي بوده است. حتي اگر مأمون محمدبن جعفر صادق و زيدالنار كه هر دو عليه او خروج كردند بخشيد، در همين رابطه بوده و مؤيدي بر جهتگيري مثبت مأمون به صورت يك اعتقاد نيست اضافه بر اينكه در عيون اخبارالرضا رواياتي صريح در مسئله شهادت امام داريم و تقريبا اجماع علماي شيعه بر اين است، نك: مجالس المؤمنين ج 2، ص 273، 274. تاريخ بيهقي، ص 48 ـ 49.[21] . الكافي، ج 1، ص 223؛ نصائر الدرجات، ص 118؛ بحار، ج 23، ص 336.[22] . نك: عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 16.[23] . معادن الحكمه، ج 2، ص 176.[24] . قرب الاسناد، صص 203، 206.[25] . عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 87.[26] . تفسير العياشي، ج 1، ص 360؛ بحار، ج 23، ص 296.[27] . محاضرات الادباء، ج 1، ص 589.