آيت الله جوادي آملي - با تلخيص از كتاب ولايت فقيه، ص207معناى ولايت و وكالت و نيز تفاوت آن دو را در چند بند ذيل مىتوان دريافت:1- هر كارى را كه يك فاعل، به صورت مستقيم و مباشرتا انجام مىدهد، يا درباره شخص خودش مىباشد و يا درباره ديگرى. در فرض اول، هيچ گونه اعتبار و جعل و قراردادى از ناحيه غير، وجود ندارد زيرا در اين صورت، تنها رابطه فعل با فاعلش، همان پيوند تكوينى و واقعى است و اگر فعل مزبور از سنخ كارهاى تشريعى و قانونى است، فاعل، آن كار را به نحو اصالت(نه ولايت و نه وكالت) انجام مىدهد. غرض آنكه، فاعل مختار، براى تامين نيازهاى خود، كارهايى را بدون دخالت ديگران به نحو اصالت انجام مىدهد. در فرض دوم كه فاعل، كارى را مربوط به ديگرى و براى تامين مصالح او انجام مىدهد، اين كار، يا بر مبناى وكالت از ديگرى است و يا بر اساس ولايتبر ديگرى.2- اگر فاعل، كارى را بر اساس وكالت از ديگرى انجام دهد، اصالت راى و تصميمگيرى از آن همان ديگرى است و حدود كار فاعل، بستگى دارد به تشخيص موكل(وكيلكننده) و به محدوده وكالتى كه موكل به او داده است ولى اگر فاعلى، بر اساس ولايتبر ديگرى، كارى را براى تامين مصالح او انجام دهد، اصالت راى و تصميمگيرى و تشخيص، از آن خود فاعل(ولى) است و او بر اساس محدوده ولايتى كه از ناحيه خداوند به او داده شده است عمل مىكند.3- از آنجا كه معيار تصميمگيرى در ولايت، تشخيص ولى و سرپرست است، اما در وكالت، تشخيص موكل(وكيلكننده) معتبر است پس جمع ولايت و وكالت در مورد واحد، ممكن نيست يعنى ممكن نيست كه يك شخص، در يك كار خاص، هم ولى بر ديگرى باشد و هم وكيل از سوى او.4- اصل اولى درباره رابطه انسانها با يكديگر، «عدم ولايت» است يعنى هيچ انسانى بر انسان ديگر ولايت ندارد مگر آنكه از سوى خداى سبحان تعيين شده باشد و از اينرو، ولايت داشتن هر انسان معصوم و يا غيرمعصوم بر انسانهاى ديگر، نيازمند تعيين و جعل بىواسطه و يا بواسطه ولايت از سوى خداوند است. امامان معصوم ـ عليهمالسلام ـ كه از سوى خداوند به عنوان اولياء جامعه بشرى منصوب شدهاند، مىتوانند افراد واجد شرايط را از سوى خود ولى و رهبر جامعه قرار دهند كه در اين صورت، منصوبين از سوى امامان معصوم، ولايتبر جامعه اسلامى را از خداوند گرفتهاند، اما با واسطه امامان و لذا اين منصوبين، نسبتبه معصومين ـ عليهمالسلام ـ وكيلند گرچه نسبتبه جامعه انسانى، ولى(والى) مىباشند.5- هر انسانى مىتواند در اداره امور خود، برخى از كارهاى وكالتپذير را به ديگرى بسپارد و در اين صورت، آن شخص وكيل، نازل منزله موكل خويش است و به جاى او مىنشيند و در دايره وكالتى كه از او گرفته، به انجام كارهاى او مىپردازد. بديهى است كه وكالت، تنها در مواردى صورت مىپذيرد كه آن موارد، به طور كامل در اختيار وكيلكننده باشد و لذا هيچ كس نمىتواند امر مشترك ميان خود و ديگران را بدون اجازه از آنان، به صورت وكالت تام و مستقل به شخص سومى تفويض نمايد.6- نصب و تعيين ولايت، نمىتواند همانند وكالت، از سوى خود انسانها باشد يعنى يك انسان عاقل و بالغ و... نمىتواند اختيار و اراده خود را به ديگرى واگذار كند و بگويد من حق حاكميتبر خود را به تو واگذار مىكنم و تو را «قيم تامالاختيار» خود قرار مىدهم و خود را «مسلوبالاختيار تام» مىگردانم. بنابراين، آنچه كه يك شخص براى خود معين مىكند، تنها در محور وكالت و توكيل است نه در محور ولايت و توليت.تذكر: چون «ولايت فقيه» بهمعناى ولايت فقاهتيعنى ولايت مكتب تام و كامل و جامع اسلامى و الهى است، بازگشت چنين ولايت و قيوميتى، به ولايتخداوند و قيوم بودن اوست و مسلوبالاختيار بودن بنده در برابر خداوند، مقام تسليم اوست كه نهايت كمال انسان محسوب مىشود.7- يكى ديگر از تفاوتهاى وكالتبا ولايت آن است كه عقد و قرارداد وكالت، تابع موكل است و با مرگ او برطرف مىشود و وكيل نيز معزول مىگردد زيرا در اين حال، ديگر كسى وجود ندارد كه شخص وكيل، جانشين او در عمل باشد اما در ولايت چنين نيست و با مرگ ولايتگذار و ناصب(نصبكننده)، ولايت ولى، نسبتبه مولىعليه، از ميان نمىرود و تا ولايتگذار ديگر آن را باطل نكند، برقرار خواهد بود و از اينجا دانسته مىشود كه اگر فقيه جامعالشرايط، از سوى پيامبر ـ صلى الله عليه و آله ـ يا يكى از امامان معصوم ـ عليهمالسلام ـ به عنوان ولى جامعه اسلامى منصوب گرديد، اين سمت، تا آن زمان كه ولايت او توسط يكى از ائمه بعدى مورد نقض و نفى قرار نگرفته باشد، ثابتخواهد ماند و اين، بر خلاف آن مواردى است كه امام معصوم، كسى را به عنوان وكيل خود در امرى قرار مىدهد زيرا پس از شهادت يا رحلت آن امام معصوم ـ عليهالسلام ـ ، آن شخص وكيل، وكالت نخواهد داشت.8- شخص وكيل، پيش از وكيل شدن از سوى ديگران، حقى بر آنان ندارد كه به موجب آن حق، وظيفهاى براى آنان در وكالت دادن به آن شخص ايجاد شود و لذا آنان مختارند كه او را وكيل خود كنند يا نكنند اما در ولايت، شخص ولى، پيش از آنكه مردم ولايت او را بپذيرند، از سوى خداوند داراى حق ولايت است كه چنين حق مجعول از ناحيه خداوند، وظيفه پذيرش ولايت را بر ديگران ايجاب مىكند.